معنای زندگی 2
مرد خوشپوش مغموم و مأیوس از مقابل چشمان ویل دورانت دور شد، دورتر و دورتر، و رفت که شاید در پیشرفتهترین کشور دنیا درگوشهای دور از چشم او و دیگران به زندگی خود پایان دهد! چون دلیلی که او برای زنده ماندن میخواست را فیلسوف ما نتوانست کف دستش بگذارد! و حالا غم و یأس او، غم و یأس فلسفه بود و اگر که کارش به خودکشی کشیده شد مرگ او هم مرگ فلسفه بود!
این چیزی بود که همگام با دور شدن مرد در آن لحظه، ویل دورانت با حس و حال غریبی در خود درمییافت؛ دریافتنی بس سرد و سخت و سوزناک! براستی اگر که فلسفه، این محصول ناب ادراکات نوابغ بشری در طول هزاران سال زندگی اجتماعی، و نه فقط فلسفه، بلکه دین، علم، ایدئولوژی و یا هر چیز دیگری، اگر که واقعا نتوانند به وقت خویش به یک فرد بخت برگشته، بهانهای هر چند کوچک برای ادامه زندگی بدهند پس میخواهند کی و کجا و چگونه به درد بشریت بخورند؟!
و البته صحبت یک فرد نبود! ویل دورانت، که خواهناخواه درگیر این قضیۀ بس دشوار گشته بود به سراغ آمار خودکشی در آمریکا و جهان رفت و از تعداد خودکشیها در سال و ماه و روز و حتی در هر دقیقه سرسام گرفت! یعنی چه که در جهان در هر دقیقه تعدادی از آدمیان خود به دست خویش به زندگی خود پایان میدهند؟! یعنی هیچ چیز دلگرم کنندهای در این دنیای درندشت برای آنها وجود ندارد که به آن دلخوش کنند و به زندگی خویش ادامه دهند؟! ...
@Hossein_Shiran
https://t.me/orientalsociology
برچسبها: معنای زندگی ویل دورانت, علم دین ایدئولوژی فلسفه, آمار خودکشی, جامعه شناسی شرقی
[ پنجشنبه ۶ تیر ۱۳۹۸ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]