جامعه‌شناسی شرقی Oriental Sociology

                                  بررسی مسائل اجتماعی ایران و مسائل جامعه‌شناسی

                                      وبسایت حسین شیران - دکترای جامعه‌شناسی

🌓 آشنایی با ایسم‌ها
✍️ نوشته: جان آندریوس John Andrews
🔄 ترجمه: حسین شیران

.

بخش بیست و پنجم:

ضد امپراتوری‌گرایی (ضد امپریالیسم) Anti-imperialism

.

ضد امپراتوری‌گرایی در راستای مخالفت با فتوحات خارجی قدرت‌های بزرگ در اواخر قرن نوزدهم آغاز شد و در قرن بیستم رو به رشد نهاد. اتحادیه‌ی ضد امپریالیستی که در سال 1898 در بوستون تشکیل شد تا با تصاحب فیلیپین توسط آمریکا مخالفت کند طی قرون 20 و 21 هم با مخالفت با نفوذ خارجی آمریکا همچنان نمود ضد آمریکایی از ضد امپریالیسم را حفظ کرده است (نگاه کنید به ضدآمریکایی‌گرایی)؛ با این‌حال، بزرگترین نمایندگان ضد امپریالیسم در جهان کشورهای تحت استعمار قدرت‌های بزرگ اروپایی همچون بریتانیا، فرانسه، اسپانیا و پرتغال بودند. در حال حاضر با اعطای استقلال به اکثر این مستعمرات در نیمۀ دوم قرن بیستم، گرایشات ضد امپریالیسم در جهان کاهش یافته است (همچنین به امپریالیسم مراجعه کنید).

.

🆔 https://t.me/Hossein_Shiran (Author)

🌓 https://t.me/orientalsociology (Channel)

⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers (Group)


برچسب‌ها: جامعه شناسی, جامعه شناسی شرقی, ایسمها, اصطلاح جامعه شناسی​​​​​​​

[ یکشنبه ۵ آذر ۱۴۰۲ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]

[ ]

🌓 آشنایی با ایسم‌ها
✍️ نوشته: جان آندریوس John Andrews
🔄 ترجمه: حسین شیران

.

بخش بیست و چهارم:

ضد جهانی‌گرایی Anti-globalism

.

ضدجهانی‌گرایی (همان‌طورکه از عنوان‌اش برمی‌آید) مخالف روال و روند جهانی‌شدن است و در این راستا مخالف گروه‌ها و نهادها، از صندوق بین‌المللی پول گرفته تا شرکت‌های چندملیتی، که مشخصا از طرف‌داران این روال و روند به شمار می‌روند. جنبش ضدجهانی‌گرایی (یا ضدجهانی‌شدن) در اواخر قرن بیستم- زمانی که آمریکا تحت رهبری رونالد ریگان (1911-2004) و بریتانیا تحت رهبری مارگارت تاچر از بازارهای آزاد و رفع موانع تجارت حمایت می‌کردند، آغاز شد.

.

این جنبش که ذاتاً در موضع سیاسی خود چپ‌گرا است، به‌طور منظم تظاهرات گسترده‌ای را به‌هنگام نشست‌های بین‌المللی برگزار می‌کند - برای مثال، در نشست سیاتل سازمان تجارت جهانی در سال 1999 و اجلاس جی 8 در جنوا در سال 2001. مجمع جهانی اقتصاد سالانه در داووس سوئیس برگزار می‌شود، در مقابل، جنبش ضدجهانی‌گرایی هم یک مجمع مقابله‌گری به‌نام مجمع اجتماعی جهانی برگزار کند؛ اولین نشست این مجمع در سال 2001 در پورتو آلگره برزیل برگزار شد.

.

🆔 https://t.me/Hossein_Shiran (Author)

🌓 https://t.me/orientalsociology (Channel)

⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers (Group)


برچسب‌ها: جامعه شناسی, جامعه شناسی شرقی, ایسمها, اصطلاح جامعه شناسی

[ دوشنبه ۱۵ آبان ۱۴۰۲ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]

[ ]

🌓 آشنایی با ایسم‌ها
✍️ نوشته: جان آندریوس John Andrews
🔄 ترجمه: حسین شیران

.

بخش بیست و دوم:

ضد اشتراک‌گرایی (ضد کمونیسم) Anti-communism

.

جنبشی در قرن بیستم در مخالفت با ایدئولوژی کمونیسم، علی‌الخصوص عملکرد آن توسط اتحاد جماهیر شوروی و جمهوری خلق چین. کلیسای کاتولیک رومی که همیشه ضد کمونیسم بود؛ ایالات متحده هم همین‌طور. اما مخالفان اصلی کمونیسم در سال‌های نیمه اول این قرن، جنبش‌های فاشیستی در اسپانیا، ایتالیا و آلمان بودند. شکست آلمان در جنگ جهانی دوم نه فقط به ضرورت اتحاد آمریکا و روسیه پایان داد بلکه نقطۀ آغازی گشت بر گسترش "جنگ سرد" میان این دو ابرقدرت؛ در قالب این جنگ هر کدام برای نفوذ ایدئولوژیک خود در سراسر جهان به رقابت پرداختند و این به جنگ و درگیری مستقیم یا نیابتی این دو در کره، آسیای جنوب شرقی، آفریقا، افغانستان، خاورمیانه و آمریکای لاتین منجر گردید. در همین حال، جنبش‌های ضد کمونیستی در اقمار اروپایی اتحاد جماهیر شوروی، از آلمان شرقی تا لهستان، ریشه دوانید. با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در سال 1991 و افول کمونیسم، ضد کمونیسم هم بسیاری از دلایل وجودی خود را از دست داد - اما نه به تمامی، چرا که اکنون مشکلات اقتصادی در اروپای مرکزی و شرقی در قرن بیست و یکم در برخی از کشورها به تجدید حیات احزاب کمونیست منجر گشته است.

.

🆔 https://t.me/Hossein_Shiran (Author)

🌓 https://t.me/orientalsociology (Channel)

⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers (Group)


برچسب‌ها: جامعه شناسی, جامعه شناسی شرقی, ایسمها, اصطلاح جامعه شناسی

[ یکشنبه ۲۶ شهریور ۱۴۰۲ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]

[ ]

🌓 آشنایی با ایسم‌ها
✍️ نوشته: جان آندریوس John Andrews
🔄 ترجمه: حسین شیران

.

بخش بیست و یکم:

ضدسرمایه‌داری Anti-Capitalism

.

اصطلاحی گسترده برای مخالفت با نظام اقتصادی "سرمایه‌داری Capitalism"- نظامی که در قالب آن افراد مالک ابزار تولید هستند و آزادند تا سود خود را به حداکثر برسانند. احتمالاً فاشیسم Fascism شکلی از ضدسرمایه‌داری است زیرا منافع شرکتی را با دولت پیوند می‌دهد و بر این اساس آزادی افراد را کاهش می‌دهد؛ با این وجود مخالفان آشکارتر سرمایه‌داری سوسیالیسم Socialism و کمونیسم Communism هستند (مارکس پیش‌بینی کرده است که سرمایه‌داری پایان خواهد یافت چرا که کارگران را استثمار می‌کند).

.

مخالفت‌های مذهبی هم به برخی از جوانب سرمایه‌داری وجود دارد: از نظر تاریخی، کلیسای کاتولیک روم ربا را ممنوع اعلام کرده و اسلام نیز بطور مشابه دریافت سود وام را ممنوع می‌داند. اگرچه اکثر اقتصاددانان نظام سرمایه‌داری را مؤثرترین وسیله برای افزایش و توزیع رشد اقتصادی می‌دانند با این‌حال مخالفان‌اش اغلب آن را به افراط و تفریط‌های زیان‌آور متهم می‌کنند؛ افزایش رو به رشد پاداش‌های گزاف برای بانک‌داران و رؤسا و آسیب به محیط زیست از جمله این افراط‌ها و تفریط‌ها هستند.

.

🆔 https://t.me/Hossein_Shiran (Author)

🌓 https://t.me/orientalsociology (Channel)

⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers (Group)


برچسب‌ها: جامعه شناسی, جامعه شناسی شرقی, ایسمها, اصطلاح جامعه شناسی

[ شنبه ۴ شهریور ۱۴۰۲ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]

[ ]

🌓 کتاب آشنایی با ایسم‌ها

✍️ جان آندریوس John Andrews

🔄 حسین شیران

بخش 19

.

انسان‌اندیش‌گرایی (آنتروپوسوفیسم) Anthroposophism
.

آنتروپوسوفی* یا "انسان‌اندیشی" (از ریشۀ یونانی anthropos به معنی انسان و sophia به معنی عقل، اندیشه، حکمت) فلسفه‌ایست که معتقد است انسان به‌واسطۀ عقل و اندیشه‌ورزی قادر به برقراری ارتباط با دنیای معنوی [و کسب حکمت انسانی] است. این ایده توسط "رادولف اشتاینر" Rudolf Steiner (1861-1925)، فیلسوف و دانشمند اتریشی، در اوایل قرن بیستم مطرح شد؛ اشتاینر قائل به وجود یک جهان معنوی قابل دسترس برای اندیشۀ ناب بود و آن را از طریق یک توانایی نهفته در وجود همۀ انسان‌ها برای همه میسر می‌دانست. به باور او انسان [پیش از این] از طریق آگاهی رویامانندی در فرآیندهای معنوی جهان مشارکت داشته و [با این پیش‌زمینه] قادر است، جدا از حواس، با ایجاد یک ظرفیت ذهنی برای اندیشه و ادراک بار دیگر این کار را انجام دهد. اشتاینر در ابتدا در انجمن تئوسوفی** (خدااندیشی) شرکت داشت، اما با ارائۀ سازمانی "جیدو کریشنامورتی" Jiddu Krishnamurti (1895-1986)، فیلسوف مذهبی هندی، با عنوان "تناسخ مسیح" از آن سرخورده شد و در سال 1912 انجمن آنتروپوسوفی (انسان‌اندیشی) را تأسیس کرد. این انجمن اکنون در سوئیس مستقر است و شعبه‌هایی در سراسر جهان دارد.

.

❇️ افزودۀ مترجم:
* ترجمۀ آنتروپوسوفی Anthroposophy به "انسان‌شناسی" اشتباه است. انسان‌شناسی، معادل درخوری برای "آنتروپولوژی Anthropology" است؛ یکی گرفتن پسوندهای "logy" و "sophy" و ترجمۀ هر دو به "شناسی"، از سر ناچاری و نداشتن معادل مناسب هم که باشد، صحیح نیست. "logy" مبین مطالعات و شناخت‌های علمی و نشان "علم" است و "sophy" مبین شناخت‌های عقلانی و شهودی و نشان "حکمت" و "عرفان" است؛ بر این اساس، در تمایز با "logy: شناسی"، معادل "اندیشی" برای "sophy" پیشنهاد می‌شود.

.

اغلب مترجمین از آن‌جا که معادل فارسی مناسبی برای پسوند "sophy" وجود ندارد هم Anthroposophy و هم Anthropology هر دو را انسان‌شناسی ترجمه می‌کنند! در حالی‌که این دو نه فقط یکی نیستند بلکه گاه در نقطۀ مقابل هم قرار می‌گیرند. آنتروپولوژی (انسان‌شناسی) یک رشتۀ علمی و دانشگاهی است که به مطالعۀ تخصصی گونه‌های انسانی گذشته از نظر رفتار، زیست‌شناسی، فرهنگ‌ها، جوامع و زبان‌شناسی می‌پردازد، در مقابل آنتروپوسوفی (انسان‌اندیشی) یک جنبش معنوی قائل به امکان شناخت دنیای معنوی با اتکاء به خرد و خردورزی ناب و مستقل از تجارب حسی است. این جنبش با کاوش خردمندانۀ دنیای معنویت درصدد ‌یافتن "دانش فوق‌بشری" است.

.

** ترجمۀ تئوسوفی Theosophy به "خداشناسی" هم اشتباه است. مطابق آن‌چه فوقاً گفته شد، بهتر است تئوسوفی را "خدااندیشی" ترجمه کنیم و خداشناسی را برای "تئولوژی Theology" کنار بگذاریم؛ تئولوژی (الهیات) یک رشتۀ علمی و دانشگاهی برای شناخت خدا از طریق کتب مقدس است در مقابل تئوسوفی یک جنبش فلسفی مذهبی برای شناخت خدا از طریق خلسۀ معنوی و شهود مستقیم است. تئوسوفی را "هلنا بلاواتسکی" مهاجر روسی در اواخر قرن نوزدهم (1875) در ایالات متحده بنا نهاد و در واکنش به آن بود که اشتاینر آنتروپوسوفی را ایجاد کرد؛ در تئوسوفی موضوع اندیشه خدا و در آنتروسوفی موضوع اندیشه انسان است؛ در این جنبش انسان جایگزین خدا شده و از این نظر آنتروپوسوفی (انسان‌اندیشی) جایگزینی برای تئوسوفی (خدااندیشی) است.

.

⏺ با "logy: شناسی" و "sophy: اندیشی":
⏺ آنتروپولوژی Anthropology: انسان‌شناسی (علم به انسان)
⏺ آنتروپوسوفی Anthroposophy: انسان‌اندیشی (حکمت به انسان)
⏺ تئولوژی Theology: خداشناسی (علم به خدا)
⏺ تئوسوفی Theosophy: خدااندیشی (حکمت به خدا)
⏺ سوشیولوژی Sociology: جامعه‌شناسی (علم به جامعه)
⏺ سوشیوسوفی Sociosophy: جامعه‌اندیشی (حکمت به جامعه) ...

.

🆔 https://t.me/Hossein_Shiran (Author)

🌓 https://t.me/orientalsociology (Channel)

⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers (Group)


برچسب‌ها: جامعه شناسی, جامعه شناسی شرقی, ایسمها, اصطلاح جامعه شناسی

[ چهارشنبه ۱۰ خرداد ۱۴۰۲ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]

[ ]

🌓 کتاب آشنایی با ایسم‌ها

✍️ جان آندریوس John Andrews

🔄 حسین شیران

بخش 18

.

Antagonism
ضدگرایی (آنتاگونیسم)

حالت دشمنی یا ضدیت، که ممکن است از جزئی تا جدی و خشن متغیر باشد. در نمایشنامه‌های کلاسیک به شخصیت اصلی داستان "پروتاگونیست" (قهرمان) و به شخصیت مخالف و مقابل آن "آنتاگونیست" (ضدقهرمان) گفته می‌شود.

.

Anthropocentrism
انسان‌مداری (آنتروپوسنتریسم)

این نظریه که جهان به نفع انسان‌ها وجود دارد و نه حیوانات (آنتروپوس به زبان یونانی یعنی انسان). بر این اساس، این نظریه عموماً از سوی محیط‌زیست‌گراها مورد انتقاد است که از آسیب‌های ناشی از استثمار انسان از زمین انتقاد می‌کنند (به محیط‌زیست‌گرایی Environmentalism مراجعه کنید).

.

Anthropomorphism
انسان‌گونه‌گرایی (آنتروپومورفیسم)

نسبت دادن ویژگی‌ها یا کنش‌های انسان به یک شیء یا موجود غیرانسانی، به‌ویژه به یک خدا. برآمده از کلمۀ یونانی anthropos به‌معنای انسان و morphe به‌معنای گونه و شکل است. خدایان یونان باستان همگی تا حد زیادی انسان‌گونه‌سازی شده بودند، اما بارزترین نمونه‌های مدرن، تصویر کردن خدا در هنر مسیحی به‌مثابۀ مردی ریشو و نیز نسبت دادن اصوات و اشخاص انسانی به شخصیت‌های دیزنی و سایر کارتون‌هاست.

.

🆔 https://t.me/Hossein_Shiran (Author)
🌓 https://t.me/orientalsociology (Channel)
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers (Group)


برچسب‌ها: جامعه شناسی, جامعه شناسی شرقی, ایسمها, اصطلاح جامعه شناسی

[ چهارشنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۲ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]

[ ]

🌓 کتاب آشنایی با ایسم‌ها

✍️ جان آندریوس John Andrews

🔄 حسین شیران

⏺ بخش 17: جان‌گرایی؛ جان‌انگاری (آنیمیسم) Animism

.

آنیمیسم، از کلمۀ لاتین anima (*) به معنی "جان (1)"، باور به جان داشتن و یا ساکن بودن ارواح ماوراء طبیعی (2) در کالبد حیوانات، گیاهان یا اشیاء بی‌جانی هم‌چون سنگ‌ها و صخره‌ها می‌باشد(**). مردم‌شناس بریتانیایی ادوارد برنت تایلور (3) نخستین بار در سال 1871 در کتاب "فرهنگ ابتدایی" خود به بررسی باورهای جان‌گرایانه پرداخت و استدلال کرد که دین با آنیمیسم آغاز شد؛ در مقابل، جامعه‌شناس فرانسوی امیل دورکیم (4) استدلال کرد که دین با توتمیسم (5) آغاز شده است. اگرچه میان توتمیسم و آنیمیسم مشابهتی است، آنیمیسم بر ارواح فردی که به حفظ زندگی انفرادی کمک می‌کند متمرکز است در حالی که توتمیسم بر اجداد یک سرزمین یا خود آن سرزمین تأکید و تمرکز دارد و آن را اساس زندگی اجتماعی مردمان آن سرزمین تلقی می‌کند. تفاوت‌های ظریف هرچه که باشد، آنیمیسم در فرهنگ‌های اولیۀ تقریباً جهانی وجود داشته و امروز هم رواج دارد؛ به‌عنوان مثال، شینتوئیسم (6) ژاپنی باوری بسیار جان‌گرا است. آنیمیسم در حال حاضر به‌ویژه در کشورهای در حال توسعه رایج است.

.

1. Soul
2. Spirit
3. Edward Burnett Tylor (1832–1917)
4. Emile Durkheim (1858–1917)
5. Totemism
6. Shintoism

.

⏺ افزودۀ مترجم:
* کلمۀ انیمیشن Animation هم که به کارتون‌ها اطلاق می‌شود از این ریشه است. انیمیشن یعنی "جان‌دهی" و "زنده‌سازی" و "حرکت‌دهی" به تصاویر؛ در فارسی "پویانمایی" هم که گفته می‌شود معادل مناسبی است.

.

** اگرچه Soul و Spirit را به وجه عام در زبان انگلیسی بجای هم و اغلب به معنای "روح" بکار می‌برند با این وجود به وجه خاص تفاوت و تمایزی در این میان مطرح است: Soul "جان" ما و بسته به بدن ماست که به ما حی و حس و حرکت می‌دهد در حالی‌که Spirit "روح" ما و وسیلۀ ارتباطی ما با خدا و عالم ماوراء الطبیعه است و بدون جسم و جان ما هم به بقای خود ادامه می‌دهد.

.

🆔 https://t.me/Hossein_Shiran (Author)
🌓 https://t.me/orientalsociology (Channel)
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers (Group)


برچسب‌ها: جامعه شناسی, جامعه شناسی شرقی, ایسمها, اصطلاح جامعه شناسی

[ دوشنبه ۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۲ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]

[ ]

🌓 کتاب آشنایی با ایسم‌ها

✍️ جان آندریوس John Andrews

🔄 حسین شیران

⏺ بخش 16: اتحادیه‌گرایی بی‌حکم‌ران (آنارکوسندیکالیسم) Anarcho-syndicalism

.

یک جنبشی سیاسی و اجتماعی که احتمالاً از جنبش کارگری اسپانیا در اواخر قرن نوزدهم سرچشمه گرفته است با این وجود به‌طور قطع در دهه‌های اول قرن بیستم در فرانسه بود که در راستای جایگزینی دولت و ایجاد جامعه‌ای مبتنی بر کارگران سازمان‌یافته در واحدهای تولید رایج گشت. اتحادیه‌گرایان بی‌حکم‌ران، تحت تأثیر پیر جوزف پرودون Pierre Joseph Proudhon، با نظام دست‌مزد مخالف بودند چراکه آن را نوعی استثمار طبقۀ کارگر توسط طبقۀ سرمایه‌دار می‌دانستند که کارگران را به مقام بردگی فرومی‌کاست .

.

این اصطلاح از ریشۀ یونانی anarkhos به‌معنای "بدون حاکم" و syndicalisme یک واژۀ فرانسوی به‌معنای اتحادیۀ کارگری برآمده است. اصول آن نخستین بار در "بین‌الملل اول" - به معنای نخستین نشست انجمن‌های بین‌المللی کارگران در دهۀ 1860 در لندن و ژنو - بیان شد؛ در این نشست شرکت‌کنندگان به دو دستۀ پیروان کارل مارکس و آنارشیست‌ها که دیدگاه‌های میخائیل باکونین Mikhail Bakunin رقیب روسی مارکس را ترجیح می‌دادند تقسیم شدند. در آن زمان، مارکس طرف‌دار اقدام از طریق دموکراسی پارلمانی بود درحالی‌که باکونین و پیروان‌اش، به‌قول یکی دیگر از انقلابیون روسی پیتر کروپوتکین Peter Kropotkin (1921-1842)، از "مبارزۀ مستقیم اقتصادی علیه سرمایه‌داری، بدون ورود به تحریکات سیاسی پارلمانی" حمایت می‌کردند.

.

آنارکوسندیکالیسم اگرچه در میان کارگران اروپا (و قبل از جنگ جهانی اول، در میان کارگران آمریکا نفوذ گسترده‌ای داشت)، پس از جنگ جهانی اول بسی کم‌رنگ شد چراکه اتحادیه‌های کارگری و دیگر جنبش‌های کارگری مدل کمونیسم شوروی را قانع‌کننده‌تر یافتند.

.

🆔 https://t.me/Hossein_Shiran (Author)
🌓 https://t.me/orientalsociology (Channel)
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers (Group)


برچسب‌ها: جامعه شناسی, جامعه شناسی شرقی, ایسمها, اصطلاح جامعه شناسی

[ یکشنبه ۲۷ فروردین ۱۴۰۲ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]

[ ]

🌓 کتاب آشنایی با ایسم‌ها

✍️ جان آندریوس John Andrews

🔄 حسین شیران

⏺ بخش 15: بی‌حکم‌ران‌گرایی (آنارشیسم) Anarchism

.

آنارشیسم در لغت (از ریشه‌ی یونانی) به معنای"بدون حکم‌ران"، فلسفه‌ایست که معتقد است بشر می‌تواند و می‌باید بدون هیچ حکومتی در هماهنگی کامل زندگی کند - و نیز این که حکومت ذاتاً زیان‌آور است. این کلمه برای اولین بار در قرن هفدهم در جنگ داخلی انگلستان توسط مخالفان لِولِرها (Levellers: ترازگران: جنبشی که از حاکمیت مردمی در مخالفت با سلطنت حمایت می‌کرد) به صورت تحقیرآمیز استفاده شد، اما در سال 1793 یک روزنامه‌نگار انگلیسی به نام ویلیام گادوین William Godwin (1756-1836)، بی آن‌که از خود کلمه استفاده کند، در مورد فضایل آنارشیسم و ​​خوبی‌های طبیعی انسان‌ها توضیح داد.

.

اولین کسی که در سال 1840 خود را آنارشیست نامید، فیلسوف فرانسوی پیر جوزف پرودون Pierre Joseph Proudhon (1809-1865) بود- کسی که به دلیل اظهار جمله‌ی "مالکیت دزدی است" مشهور گشته بود. آنارشیست‌ها اغلب با جنبش‌های چپ افراطی و با مارکسیسم مرتبط هستند، اما برخلاف آنارشیست‌ها، مارکسیست‌ها بر این باورند که دولت قبل از این‌که از بین برود باید تسخیر شود، از این رو در قرن نوزدهم اختلاف‌نظر اساسی بین کارل مارکس Karl Marx (83-1818) و میخائیل باکونین Mikhail Bakunin (1876-1814) وجود داشت- کسی که حمایت‌اش از اقدامات خشونت‌آمیز الهام‌بخش یک رشته ترورهای سیاسی بود.

.

نقطه‌ی اوج آنارشیسم در دهه‌های اولیه‌ی قرن بیستم در اروپا بود، پیش از آن‌که با ظهور فاشیسم درهم شکسته شود. این جنبش امروز به مثابه‌ی یک جنبش حاشیه‌ای، تنها به خاطر مخالفت‌اش با جریان جهانی‌شدن زنده مانده است (به جهانی شدن مراجعه کنید).

.

🆔 https://t.me/Hossein_Shiran (Author)
🌓 https://t.me/orientalsociology (Channel)
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers (Group)


برچسب‌ها: جامعه شناسی, جامعه شناسی شرقی, ایسمها, اصطلاح جامعه شناسی

[ چهارشنبه ۱۶ فروردین ۱۴۰۲ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]

[ ]

🌓 کتاب آشنایی با ایسم‌ها

✍️ جان آندریوس John Andrews

🔄 حسین شیران

⏺ بخش 13: الکل‌گرایی (الکلیسم) Alcoholism

.

اعتیاد به نوشیدنی‌های الکلی، که گاهی اوقات با بیماری روانی هم همراه است؛ الکل‌گرایی زمانی مطرح می‌شود که یک فرد بیش از حد الکل مصرف می‌کند. شورای ملی آمریکا در باب الکل‌گرایی و وابستگی به مواد مخدر، الکل‌گرایی را "یک بیماری اولیه و مزمن که با اختلال در کنترل نوشیدن، اشتیاق به مصرف الکل، استفاده از الکل با وجود عواقب نامطلوب و انحراف در تفکر مشخص می‌شود" توصیف می‌کند. توصیف الکل‌گرایی به عنوان یک بیماری، و نه صرفاً یک نوع رفتار، در نیمه‌ی دوم قرن بیستم رایج شد اما مورد پذیرش جهانی واقع نشد. با این حال، آن‌چه واضح است این است که افراد الکلی به طور نامتناسب مستعد مشکلات سلامتی همچون بیماری کبد هستند.

.

دگرگرایی (آلتروئیسم) Altruism

.

یک آموزه‌ی اخلاقی- ابداع شده در قرن 19 توسط فیلسوف فرانسوی آگوست کنت (1798-1857) بنیان‌گذار اثبات‌گرایی (پوزیتیویسم) - که معتقد است افراد وظیفه‌ی اخلاقی دارند که به دنبال خیر دیگران باشند. دگرگرایی یا دگردوستی، در مقابل خودگرایی (Egoism) و خودخواهی، در بسیاری از ادیان، از مسیحیت گرفته تا سیکیسم (Sikhism)، یک اصل بنیادی است؛ با این حال، یک مشکل اساسی در این میان وجود دارد و آن تعریف خود «خیر» است، به ویژه آن‌جا که منافع کوتاه‌مدت و بلندمدت از هم جدا می‌شوند یا زمانی که عامل خیر و کسی که در حق او عمل خیری انجام می‌شود با هم اختلاف‌نظر دارند.

.

🆔 https://t.me/Hossein_Shiran (Author)
🌓 https://t.me/orientalsociology (Channel)
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers (Group)


برچسب‌ها: جامعه شناسی, جامعه شناسی شرقی, ایسمها, اصطلاح جامعه شناسی

[ چهارشنبه ۱۲ بهمن ۱۴۰۱ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]

[ ]

🌓 کتاب آشنایی با ایسم‌ها

✍️ جان آندریوس John Andrews

🔄 مریم فتحی

⏺ بخش 10: زمین‌گرایی Agrarianism



جنبشی که معتقد است جوامع مبتنی بر زمین‌داری و کشت خاک - اما نه کشاورزی صنعتی- زندگی شادتر و رضایت‌بخش‌تری نسبت به جوامع مبتنی بر شهر و سرمایه‌داری مدرن فراهم می‌سازند. جوامع زراعتی در قرون وسطی یک پدیدۀ معمول بودند اما امروزه آن‌ها تنها بصورت متفرق و منزوی وجود دارند: مانند آمیش‌ها Amish* و منونایت‌ها Mennonites** در ایالات متحده و یا جوامع هیپی.

در اوایل قرن بیستم برخی از کشورهای اروپایی احزاب ارضی و زراعی داشتند اما تنها موردی از یک جنبش ارضی که توانست به قدرت سیاسی دست یابد حکومت استبدادیِ خمر سرخ‌ها به رهبری پل پوت Pol Pot از سال ۱۹۷۵ تا ۱۹۷۹ در کامبوج بود. با وجود همۀ جاذبه‌هایی که زمین(‌زراعت)‌گرایی می‌تواند داشته باشد، گرایش به شهرزیستی هم‌چنان گریزناپذیر به نظر می‌رسد؛ طبق اعلام سازمان ملل بیش از نیمی از جمعیت جهان در مناطق شهری زندگی می‌کنند و این یک نقطه‌عطفی است که در سال 2008 حاصل شد.

◀️ افزوده مترجم:
* آمیش‌ها Amish یک گروه مذهبی مسیحی هستند که در نواحی پنسیلوانیا و اوهایو به دور از سایر مردم به صورت منزوی زندگی می‌کنند و برای خود قواعد رفتاری خاصی دارند، به عنوان مثال همچنان لباس‌های سنتی خود را می‌پوشند، از تلفن استفاده نمی‌کنند، ماشین سوار نمی‌شوند و به سایر اختراعات مدرن هم اقبال نشان نمی‌دهند.

** منونایت‌ها Mennonites هم فرقه‌ای از پروتستان‌ها هستند که همواره پیوستن به نیروهای مسلح و پذیرفتن مناصب اداری و دولتی را رد می‌کنند، فرزندان خود را غسل تعمید نمی‌دهند و همچون آمیش‌ها مجزا و متمایز از بقیه مردم آمریکا در گوشه و کنارها برای خود زندگی می‌کنند.

✅ کتاب ایسم‌ها (گرایش‌ها) به همت ادمین‌های جامعه‌شناسی شرقی بصورت مورد به‌ مورد ترجمه و به ترتیب در کانال جامعه‌شناسی شرقی و گروه جامعه‌اندیشان شرق منتشر می‌گردد.

🆔 https://t.me/Fathi_Maryam
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers


برچسب‌ها: جامعه شناسی, جامعه شناسی شرقی, ایسمها, اصطلاح جامعه شناسی

[ سه شنبه ۴ مرداد ۱۴۰۱ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]

[ ]

🌓 تحلیل و فراتحلیل Analyses and Metaanalyses

✍️ حسین شیران Hossein Shiran

بخش سوم

 

     نظر به آن‌چه پیش‌تر گفته شد، «فراتحلیل» مرحله‌ای «بعد و بالا»تر از «تحلیل» است؛ اگر که «تحلیل» برآنست با شکستن یک پدیدۀ پیچیده به عناصر سازنده‌اش به «درک منفرد»ی از آن دست یابد، «فراتحلیل» تلاش می‌کند با «تجمیع و ترکیب نتایجِ» حاصل از این تحلیل‌ها - یعنی همان درک‌های منفرد، سرانجام به یک «جمع‌بندی منظم و منسجم» در ارتباط با آن پدیده دست یابد (Cogaltay & Karadag, 2015). از این منظر «فراتحلیل» بنوعی برعکس و مکمل «تحلیل» عمل می‌کند؛ کار تحلیل اگر «بریدن» و «از هم شکافتن» باشد کار «فراتحلیل» نوعی «بهم دوختن» و «بهم بافتن» است.

 

     «فراتحلیل» از این جهت که «فرآیندیست عملیاتی برای دست‌یابی به معرفت|حقیقت» (بیرو، فرهنگ علوم اجتماعی) ماهیتاً یک «روش تحقیق» به شمار می‌رود و در اقلیم «روش شناسی» ذیل عنوان کلی‌تری بنام روش «بررسی سیستماتیک (نظام‌مند) Systematic Review» قرار می‌گیرد. «بررسی سیستماتیک» نوعی نظام تجمیع، تلخیص و تلفیق نتایج پژوهش‌های علمی است. در شرح تفاوت و تمایز «بررسی سیستماتیک» با «بررسی روایتی Narrative Review» که «بررسی ادبیاتی Literature Review»، «بررسی توصیفی Descriptive Review» و گاه «بررسی سنتی Traditional Review» هم نامیده می‌شود در بخش بعد خواهیم گفت. 

 

ادامه دارد ...

 

🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers


برچسب‌ها: جامعه شناسی, فراتحلیل, متاآنالیز متافیزیک متاتئوری, جامعه شناسی شرقی

[ یکشنبه ۱۰ مرداد ۱۴۰۰ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]

[ ]

آشنایی با ایسم‌ها

از کتاب ایسم‌ها Book of isms

نوشته: جان آندریوس John Andrews

ترجمه: حسین شیران - نرگس حیدری - مریم فتحی

بخش اول


توجه: کتاب ایسم‌ها به همت ادمین‌های "جامعه‌شناسی شرقی" به تدریج ترجمه و به ترتیب در سایت، کانال و گروه جامعه‎‌شناسی شرقی منتشر می‌گردد.


مقدمه
"ایسم" چیست؟ اتیمولوژیست‌ها [لغت‌شناسان] با بازگشت به عقب- از طریق زبان فرانسوی و لاتین در قرون وسطی- به کلمات یونانی می‌رسند که با "ismos" پایان می‌یابند و می‌گویند این سه حرف باهم یک پسوند ساده را تشکیل می‌دهند که اگر آن‌ها را به یک اسم یا صفت یا به ریشۀ یک فعل اضافه کنید، برای خوشحالی خاطر فیلسوفان هم که شده، یک معنی، تمایز و تفاوتی به آن می‌افزایید. به این ترتیب است که مثلا ترور می‌شود تروریسم [کشتارگرایی]؛ گلوبال می‌شود گلوبالیسم [جهان‎گرایی]؛ باپتیس می‌شود باپتیسم [تعمیدگرایی].

افزودن "ism" به هر نوع کلمه‌ای به گونه‌های ابتکاری هم صورت گرفته است، به عنوان مثال، "بوشیسم"، برای بیان سوءپیش‌گویی‌های فراوان بوش چهل‌وسومین رئیس جمهور آمریکا بکار برده شده است. بوشیسم به لحاظ زبان‌شناختی همان صورتی را دارد که ریگانیسم یا تاچریسم یا مارکسیسم، اما از نظر مفهومی مبین یک معنای دیگری است؛ برای ریگان، تاچر و مارکس "ایسم‌ها" معرف ایدئولوژی‌های سیاسی و اقتصادی خاص خودشان هستند اما برای بوش، علی‌رغم آیین سیاسی خاصی که دارد، این "ایسم" صرفاً معرف عجایب کلامی اوست.

پیوریست‌ها [خلوص‌گرایان] ممکن است این‌گونه استدلال کنند که ایسم‌ها تنها باید به آیین‌های دینی، ​​مکاتب فلسفی، تخیلات مربوط به جامعه یا رمز و رازهای علمی و پزشکی محدود شود؛ اما رویکرد ما در این خصوص به نسبت دست و دل‌بازتر است: ما بوشیسم را هم در لیست خود وارد می‌کنیم چرا که این هم، به شیوۀ خاص خود، متضمن معنایی است به همان روشنی که مثلا مارکسیسم دارد. همچنین اسکیزم schism را داریم [به معنای انشقاق] که در اصل در زمرۀ "ایسم"ها نیست (سه حرف آخر آن نه یک پسوند که بخشی از ریشۀ خود کلمه است) بلکه یک کلمۀ کوچک حاوی اطلاعاتی در مورد "ایسم"‌های دینی و مذهبی است که از یک مسلک یا مسلک دیگر جدا گشته‌اند و از آن‌جا که این انشقاق و انشعاب به هر شکل وجود دارد پس باید جزو لیست باشد هر چند مطمئناً فی‌نفسه جذابیت کمتری خواهد داشت.

در زبان انگلیسی "ایسم‌ها" دست‌کم از اواخر قرن هفدهم میلادی وجود داشته‌اند و تعداد آن‌ها تا به این زمان افزایش یافته است. طبعا دادائیسم نمی‌توانست قبل از دادا، که تا سال 1916 باب نشده بود، وجود داشته باشد؛ همین‌طور داروینیسم نمی‌توانست قبل از داروین وجود داشته باشد. بیشتر "ایسم‌ها" دست‌دردست "ایست‌ها" دارند: یک مارکسیست به مارکسیسم اعتقاد دارد و یک کالوینیست به کالوینیسم، اما این هم‌دستی به‌هیچ‎وجه غیرقابل تغییر نیست: مثلا اتیمولوژیسم بسته به یک اتیمولوژیست نیست، یا فیلولوژیسم بسته به یک فیلولوژیست خاص نیست [اتیمولوژیست به مطالعۀ تاریخ لغات و فیلولوژیست به مطالعۀ تاریخ زبان می‌پردازد].

با این‌حال، خوش‌بختانه، هیچ معادل انگلیسی برای Académie française وجود ندارد تا معین کند که چه کلماتی قابل قبول هستند، هیچ چیزی هم وجود ندارد که بتواند جلوی ابداع "ایسم"ها را بگیرد و مانع عرضۀ آن‌ها به قربان‌گاه استفادۀ همگانی یا علمی گردد. احتمال این‌که به زودی در مورد "فیسبوکیسم" هم صحبت کنیم وجود دارد. اما آیا "ism"های ما به "wasm"ها تبدیل می‌شوند- اصطلاحی که جان لوکاچ مورخ آمریکایی مجارستانی‌الاصل در ارتباط با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی باب کرد (البته او برای ناسیونالیسم استثناء قائل شد)؟ امیدواریم که نه، این‌گونه نباشد و "ایسم‌ها" به افزایش آگاهی ما کمک کنند، ما را آموزش دهند و گاه حتی ما را مشغول و متحیر سازند. این مجموعه که مشتمل بر بیش از 400 ایسم است، تلاش متواضعانه‌ایست برای زنده نگاه‌داشتن آن‌ها.

جان اندریوس - مه 2010

🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers


برچسب‌ها: جامعه شناسی, کتاب ایسمها isms, جان اندروز John Andrews, حسین شیران

[ سه شنبه ۱ تیر ۱۴۰۰ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]

[ ]

عنوان مقاله: مقدمه‌ای بر فراتحلیل Introduction to Meta-Analysis

نوشته: ناظم چوغالتای و انگین کاراداغ Nazım Cogaltay and Engin Karadag

بازگردان: حسین شیران Hossein Shiran


چکیده
     توسعۀ روش «فراتحلیل Meta-Analysis» بعنوان یک وسیله برای ترکیب نتایج مطالعات متعدد، به لحاظ زمانی همپای انواع تعاریف در ادبیات تحقیق می‌باشد. فراتحلیل را می‌توان به طرق مختلف تعریف کرد: نخست بعنوان یک «ابزار» برای خلاصه و ترکیب کردن نتایج کمّی تحقیقات و بعد بمثابۀ یک «روش» برای دست‌یافتن به «اندازۀ اثر کمّی» مبتنی بر مطالعات منفرد. «فراتحلیل» هنگام تجمیع یافته‌های پژوهش‌های متعدد از رویکردهای کمّی و فرمول‌های محاسبۀ بسیاری بهره می‌برد. البته این به این معنا نیست که محقق در تمام انواع فراتحلیل‌ها و فرمول‌های محاسبۀ لازم برای آنها الزاماً یک متخصص باشد، با این وجود اگر که محقق فاقد آشنایی لازم با حداقل برخی از مفاهیم اصلی فراتحلیل باشد ممکن است در نهایت نتواند به نتایج صحیح دست یابد. این نوشتار قصد دارد به توضیح برخی از این مفاهیم اصلی در فراتحلیل بپردازد.

 

1. پیش‌گفتار
     این پرسش که چگونه باید به گردآوری و تفسیر مطالعات تحقیقاتی که مستقل از یکدیگر انجام پذیرفته‌اند پرداخت یک مسألۀ اساسی و مهم در تمامی علوم است. از این رو، عدم توانایی در انجام مطالعات تحقیقاتی با حجم نمونه‌های‌ بزرگ- آنسان که نمایانندۀ یک جمعیت گسترده‌تر باشد، بدلیل موانعی همچون محدودیت زمان و هزینه و پژوهشگران متخصص و نیز بحث در مورد اینکه اساساً یافته‌های یک مطالعۀ منفرد تا چه حد می‌تواند مفید و مؤثر باشد ترکیب نتایج مطالعات متعدد را ضروری ساخته است. این عدم کفایت نتایج حاصل از مطالعات منفرد و نیز این ضرورت ترکیب یافته‌ها، دانشمندان را به سمت تولید و توسعۀ روش‌هایی هدایت کرده است که بواسطۀ آنها امکان ترکیب نتایج حاصل از چندین مطالعۀ مستقل فراهم گردد.

 

     تاکنون روش‌های زیادی برای ترکیب یافته‌های مطالعات متعدد بکار برده شده است. نخستین تلاش‌ها برای تجمیع و ترکیب یافته‌های مطالعات را می‌توان در رشته‌های علمی «نجوم astronomy» و «فیزیک physics» مشاهده کرد. پس از آن، این کارشناسان رشتۀ «کشاورزی agriculture» بودند که شروع کردند به تولید و توسعۀ روش‌های آماری بنحوی که به آنها امکان تجمیع اندازه‌گیری‌های مکرر را بدهد (Hedges - 1985 و Olkin). «تلفیق داده‌ها» از مطالعات متعدد با استفاده از «تلفیق روایات» انجام می‌شود. یک فرد متخصص در این زمینه، بدواً یک تحقیق با یک موضوع خاص را مطالعه می‌کند، بعد یافته‌ها را خلاصه می‌کند و در نهایت با استناد به این خلاصه‌ها به ارائۀ یک نتیجه‌گیری می‌پردازد.

 

     اما، این روش بدلیل محدودیت‌هایی از قبیل ذهنیت متفاوت محققان مختلف (معیار criteria ، پایایی reliability و روایی validity) و نیز این واقعیت که تنها مطالعات با «اندازۀ اثر effect size» پایدار قابل مقایسه هستند غیرمؤثر تلقی می‌شد. این محدودیت‌ها در روش «تلفیق روایات»، دانشمندان را برانگیخت تا به دنبال یک روش متفاوت باشند و در نتیجه، روش‌های «بازنگری منظم یا مرور نظام مند» (بررسی سیستماتیک Systematic review) و «فراتحلیل meta-analysis» پدید آمدند (Borenstein, Hedges, Higgins, & Rothstein,2009).

 

     ایندو روش یعنی «بازنگری منظم» و «فراتحلیل» دو رویکردی هستند که هدفشان ترکیب مطالعات مختلفی است که مستقل از یکدیگر هستند ولی در عین حال باهم سازگاری دارند. زمانی که هر دو روش باهم استفاده می‌شوند، تلفیق شواهد کمّی، تجزیه و تحلیل‌ها و در کل رویکردهای علمی ممکن می‌شود. این رویکرد، بدست آوردن یک حجم نمونۀ بزرگ و ارائه دیدگاه‌های جدید در رویّه‌های اجتماعی در حال رشد را ممکن می‌سازد.

 

     با این حال، این دو رویکرد مترادف هم نیستند بلکه نشان‌گر دو رویکرد مختلف‌اند. بسیاری از مطالعات فراتحلیلی، بازنگری‌های سیستماتیک نیستند. مطالعات فراتحلیلی می‌تواند بخشی از یک بازنگری سیستماتیک باشد، اما این در ارتباط با همۀ فراتحلیل‌ها نمی‌تواند صحیح باشد (Littel, Corcoran, & Pillai,2008). باور عموم بر این است که اولین مطالعۀ فراتحلیلی در سال 1904 توسط «کارل پیرسون Karl Pearson» انجام شد زمانی که او تلاش داشت چندین مطالعۀ مستقل مربوط به واکسن تیفوئید (حصبه) را باهم ترکیب کند (Littel et al., 2008). با این حال، در سال‌های بعدی هیچ خبری از فراتحلیل نبود تا دهۀ 1970 که دانشمندان علوم اجتماعی و رفتاری استفاده از آن را شروع کردند.

 

     در سال 1976 گلس Glass چند اصطلاح آماری برای ترکیب نتایج مطالعات متعدد (بیش از یک مورد) ابداع کرد. از این دوره به بعد، تحقیقات متعددی انجام شد با هدف ترکیب نتایج حاصل از مطالعات مستقل در موضوعاتی مانند اثرات روان‌درمانی (Smith & Glass, 1977)، اثرات کلاس جمعیت بر موفقیت (Glass & Smith,1978)، اثر میان‌فردی انتظارات (Rosenthal & Rubin,1979) و اعتبار آزمون‌های استخدامی نژادمحور (Hunter, Schmidt, & Hunter, 1979).

 

     پس از دهۀ 1980، دانشمندان شروع به توسعۀ روش‌های آماری در زمینۀ فراتحلیل کردند (Cooper,1998; Cooper & Hedges, 1994; Hedges & Olkin, 1985; Light & Pillemer, 1984)، و در نتیجه، فراتحلیل سرانجام به یک فن آماری تبدیل شد. توسعۀ روش فراتحلیل بعنوان یک وسیله برای ترکیب نتایج مطالعات متعدد، به لحاظ زمانی به موازات توسعۀ انواع تعاریف در ادبیات تحقیق بود. گلس (1976)، کسی که برای اولین بار مفهوم فراتحلیل را ارائه داد، از مفاهیمی همچون «تحلیل اولیه primary analysis»، «تحلیل ثانویه secondary analysis» و «فراتحلیل meta-analysis» سخن گفت و تأکید کرد که این نوع از تحلیل‌ها نباید با یکدیگر اشتباه گرفته شوند. او «تحلیل اولیه» را تحلیل انجام شده در پژوهش اصلی و اولیه تعریف کرد، «تحلیل ثانویه» را معطوف به کاربرد آمار برای درک بهتر مسألۀ مطرح شده در پژوهش اصلی یا استفاده از داده‌ها برای یافتن پاسخ به مسایل جدید دانست، و «فراتحلیل» را «تحلیل تحلیل‌ها» تعریف کرد.

 

     البته فراتحلیل را می‌توان به طرق گوناگون تعریف کرد: بعنوان وسیله‌ای برای خلاصه و ترکیب کردن نتایج کمّی پژوهش‌ها (Glass, McGaw, & Smith,1981) یا بعنوان یک روش کاربردی برای رسیدن به اندازه اثر کمّی مبتنی بر مطالعات منفرد (Durlak، 1995). روش فراتحلیل از دیگر روش‌های بررسی کمّی که به آزمون صحت فرضیه‌ها می‌کوشند متفاوت است (Littel et al.,2008). فراتحلیل عبارتست از روش انجام تحلیل آماری بر روی یافته‌های چندین پژوهش مستقل از هم که همه در مورد یک موضوع خاص انجام شده‌اند (Borenstein et al.,2009; Cohen, Manion, & Morrison,2007; Glass, 1976; Hedges & Olkin, 1985; Littel et al., 2008; Petitti, 2000).

 

     «فراتحلیل» هنگام تجمیع یافته‌های پژوهش‌های متعدد از رویکردهای کمّی و فرمول‌های محاسبۀ بسیاری بهره می‌برد. البته این به این معنا نیست که محقق در تمام انواع فراتحلیل‌ها و فرمول‌های محاسبۀ لازم برای آنها الزاماً باید یک متخصص باشد، با این حال اگر که محقق فاقد آشنایی لازم با حداقل برخی از مفاهیم اصلی فراتحلیل باشد ممکن است در نهایت نتواند به نتایج صحیح دست یابد. این نوشتار قصد دارد به توضیح برخی از این مفاهیم اصلی در فراتحلیل بپردازد.

پایان بخش اول

🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers


برچسب‌ها: جامعه شناسی, فراتحلیل یا متاآنالیز, روش تحقیق, جامعه شناسی شرقی

[ سه شنبه ۵ بهمن ۱۳۹۵ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]

[ ]

اصطلاح شناسی در جامعه شناسی 3 Terminology in Sociology

بیگانگی : الیناسیون 

بیگانگی Alienation

     Alienation (اِلیه نِیشین) را اگر آن درخت تنومندی تصور کنیم که در یکی دو قرن اخیر در جنگل اصطلاحات علوم اجتماعی و انسانی روییده و شاخ و برگ گرفته است بطور قطع ریشۀ این درخت را باید در آثار و افکار «هگل Hegel» بجوییم، تنه اش را در آثار و افکار «مارکس Marx» و شاخ و برگش را در آثار و افکار پیروان ایندو بخصوص «مارکسیست»ها؛ چرا که نخستین بار این «هگل» بود که آن را بر زبان آورد و بعد از او «مارکس» آن را در مباحث عالمگیر خود وارد کرد و از این طریق بر سر زبان ها انداخت و بعد هم که آیندگان هر یک در حد درک و فهم خویش به بند و بسط آن پرداختند. با این حساب پربیراه نخواهد بود اگر که به اختصار بگوییم Alienation را «هگل» آفرید، «مارکس» پرورد و دیگران گستردند.

 

     اما در این میان مسئله ای هست و آن اینکه اگر چه صورت این اصطلاح در سیر این جریان تغییری به خود ندید اما مفهوم و محتوای آن از ریشه تا شاخ و برگ بکلی دگرگون گشت؛ این دگرگونی دقیقاً در میانۀ راه یعنی آنجا که به «مارکس» مربوط می شود حادث شد و بعد با این مضمون به شاخ و برگ انتقال یافت؛ در شرح این ماجرا باید گفت آنگاه که این واژه بر زبان «هگل» جاری گشت (در ریشه) یک مفهوم ذهنی و فلسفی داشت اما آنگاه که از حوزۀ اندیشۀ «مارکس» گذر کرد (در تنه) کاملاً مفهومی عینی و جامعه شناختی بخود گرفت؛ بدین معنی که هگل در چارچوب ایدئالیسم خاص خودش آن را مشخصاً در ارتباط با روح و آثارش بکار می برد، در حالیکه مارکس آن را با چرخشی 180 درجه ای در چارچوب ماتریالیسم خاص خودش، دقیقاً در نقطۀ مقابل آن یعنی در رابطه با انسان و آثارش و یا واقع تر اگر بگوییم در رابطه با کارگر و کارش در نظر گرفت؛ و این البته تنها یکی از آن چند دست آویز مهم و برجسته ای بود که مارکس در دست گرفت تا بگوید «هگل کلاً در عالم اندیشه سروته ایستاده است!»

 

     پس مبتنی بر مباحث فوق باید که ابداع اصطلاح Alienation را از «هگل» دانست و ابدال آن را به شکلی که کنون رایج است از «مارکس»؛ در واقع بسیاری از مباحث بنیادی مارکس با اتکاء به این مفهوم مطرح گردید و اساساً بواسطۀ این مباحث بود که این اصطلاح جهانی گشت و بر سر زبان ها افتاد؛ خوانندگان آثار مارکس لابد این گفتۀ معروف او را بیاد می آورند که مدام می گفت: «انسان در نظام سرمایه داری با خود بیگانه است!»

 

     Alienation در منابع و مراجع علمی ما، اغلب «از خود بیگانگی» و در معدود مواردی هم «با خود بیگانگی» ترجمه می شود؛ اما باید در نظر داشت که معنای لغوی آن تنها در همان «بیگانگی» خلاصه می شود (Alien به معنای خارجی، بیگانه و غریبه است) و این «از خود» یا «با خود»ی که به آن افزوده می شود به هیچ وجه در خود کلمه وجود ندارد، بلکه عموماً از مفهوم مارکسیستی آن استنباط می شود. مطابق نظر «مارکس» و «مارکسیست»ها انسان که در این دیدگاه بناگاه در «کارگر» خلاصه می شود، به اجبارِ عوامل بیرونی و مشخصاً عوامل تولید اقتصادی از نتیجۀ کار خویش دور می ماند و از این جهت نه فقط با «محصول» بلکه به مرور با «کار» خویش هم احساس بیگانگی و غریبگی می نماید؛ کم و بیش این صورت عینی مفهوم Alienation در «مارکسیسم» است که البته به عنوان صورت غالب بیگانگی در زبان ما تحت عنوان «از خود بیگانگی» یا «با خود بیگانگی» در نظر گرفته می شود.

 

     اما این تنها صورت «بیگانگی» (Alienation) نیست، به عبارت دیگر «بیگانگی» (Alienation) تنها در معنا و مفهوم مارکسیستی اش خلاصه نمی شود. از صور دیگر آن یکی هم «بیگانگی با محیط» است؛ در این نوع که تا حدود زیادی از حوزه و حال و هوای مارکسیستی فاصله می گیرد، انسان به هر دلیل، با مراتبی از گسستگی و غریبگی، از محیط و اجتماع پیرامونِ خویش می بُرد و در خویشتن خویش فرو می رود؛ ... به باور من اینجا دیگر کاربرد معادل «از خود بیگانگی» یا «با خود بیگانگی» برای Alienation صحیح به نظر نمی رسد؛ چه در این صورت باید بگوییم انسان دچار «از خود بیگانگی با محیط» گشته است! و این غیر از آنکه از نظر صوری بسی غلط انداز می نماید، از نظر مفهومی هم بسی تناقض زاست؛ بخاطر اینکه در این نوع از بیگانگی، اساساً فرد با دنیای خارجش بیگانه می گردد و نه با خود یا دنیای درونش؛ اتّفاقاً فرد با بریدن و یا جدا ماندن از اجتماع پیرامونش، به خویشتن خویش پناه می برد و با خودِ خود خلوت می گزیند!

 

    بنابراین من اطلاق اصطلاح «از خود بیگانگی» را به این صورت از Alienation (بیگانگی با محیط) و حتی صورت پیشین (بیگانگی با محصول و کار در مفهوم مارکسیستی اش) و در کل هر صورتی از آن که موضوع بیگانگی در خارج از فرد و یا خارج از کنترل او باشد صحیح نمی دانم و اساساً در نظر گرفتن معادل «از خود بیگانگی» را برای اصطلاح Alienation خالی از ایراد نمی بینم. به باور من بهتر آنست که ما معادل Alienation را مطابق معنای لغوی اش «بیگانگی» در نظر بگیریم و بعد در صورت لزوم به تناسب بحث موضوع بیگانگی را به آن بیفزاییم، همچون بیگانگی با کار Work-Alienation، بیگانگی با محصول Product-Alienation، بیگانگی با محیط Enviroment-Alienation و یا هر چیز دیگری. اینگونه دیگر اختلاط بیهودۀ کلمات و مفاهیم پیش نخواهد آمد و هر آنچه مد نظر باشد به روشنی بیان خواهد شد.

 

     بدین ترتیب «از خود بیگانگی» هم تنها صورتی از «بیگانگی» (Alienation) محسوب خواهد شد و نه صورت کلی آن، و هرگاه که بیگانه بودن با «خود» (و نه هیچ چیز دیگری) مد نظر باشد مشخصاً این اصطلاح بکار برده خواهد شد و نه در هر موردی؛ به عنوان یک مصداق جامعه شناختی، «بیگانگی» در مفهوم مارکسیستی اش می تواند از سطح محصول و کار در نزد کارگر فراتر رود و در سایۀ فقدان «خودآگاهی طبقاتی» (به قول «مارکس») در نهایت به شکل بیگانگی با «خود» هم جلوه گر شود؛ اگر چه بدین روال مفهوم Alienation زیاده از حد ذهنی و درونی می شود و این ممکنست مایۀ آزار مارکس گردد که با هزار زحمت آنرا در گریز از ذهنگرایی محض هگلی به عینیت رسانده بود، اما بهر حال از اینکه این هم صورتی از بیگانگی و حتی صورت شایع آنست گریزی نیست. در هر صورت اینجا و در این مورد می توان به راحتی از اصطلاح Self-Alienation استفاده کرد و با آن مشخصاً مفهوم «از خود بیگانگی» را ایفاد نمود- اگرچه در این مورد هم من عنوان «خود بیگانگی» را بسی زیباتر و زیبنده تر از عنوان «از خود بیگانگی» می بینم.
 

     البته در این تردیدی نیست که Self-Alienation (به مفهوم «بیگانگی با خود») از آنجا که بحث «بیگانگی» (Alienation) را از دنیای بیرون به دنیای درون می کشاند و سطح آن را از عین به ذهن و از اجتماع به روان فرو می کاهد چه بخواهیم چه نخواهیم تا حدود زیادی در حوزۀ علم روانشناسی و روان شناسی اجتماعی قرار می گیرد و در این سطح در برابر اصطلاحاتی همچون Self-Actualization و یا Self-Realization مطرح می شود که به معنا و مفهومِ «خود فعلیت بخشی» یا «خود تحقّق بخشی» می باشند. اما به هر حال این هم سطحی از واقعیت است و به عنوان یک پدیدۀ انسانی که در متن جامعه رخ می دهد نمی تواند خارج از شمول علم جامعه شناسی واقع گردد. وانگهی هدف ما اینجا از بحث بر سر این موضوع یک هدف اصطلاح شناسانه است بدین مضمون نهایی که ترجمه و معادل گیری عنوان «از خود بیگانگی» برای اصطلاح Alienation خالی از ایراد نیست و بهتر است برای آن تنها عنوان «بیگانگی» را در نظر بگیریم همانگونه که در اصل اصطلاح هم اینگونه است.

 

🆔 @Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers (OST)


برچسب‌ها: جامعه شناسی, جامعه شناسی شرقی, حسین شیران, ازخودبیگانگی الیناسیون

[ یکشنبه ۱۲ خرداد ۱۳۹۲ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]

[ ]

اصطلاح شناسی در جامعه شناسی 2 Terminology in Sociology

گماینشافت و گزلشافت Gemeinschaft & Gesellschaft

 

   دو اصطلاح آلمانی "گماینشافت" Gemeinschaft و "گزلشافت" Gesellschaft بیانگر سنخ شناسیِ Typology معروف «فردیناند تونیس Ferdinand Tonnies / 1850- 1936» جامعه شناس آلمانی هستند که به ترتیب معادل های Community و Society در انگلیسی و به تبع آن "اجتماع" و "جامعه" در فارسی برای آنها در نظر گرفته می شود. امّا این معادل گزینی خالی از اشکال و ابهام نبوده و نیست؛ نخست بخاطر اینکه جامعه را در مقایسه با اجتماع، امری تازه و نوپدید می انگارد در حالیکه چنین برداشتی از جامعه مطلقاً صحیح نیست؛ و بعد اینکه بنوعی روابط گماینشافتی را متعلّق به اجتماع و روابط گزلشافتی را مختصّ و محدود به جامعه می داند که این هم دقیق و درست نمی باشد؛ هر دو نوع روابط در هر کجا و هر زمانی و در هر اجتماع و جامعه ای یافت می شوند و بعنوان یک واقعیت عینی، حتّی در یک فرد هم قابل جمع هستند.

 

     از اینروست که گفته می شود سنخ شناسی تونیس فرضی و انگاره ای است و نه قطعی و عینی. معادل های اجتماع و جامعه هم که در این خصوص بکار می روند اگرچه به لحاظ ذهنیت بخشیدن به مسئله تا حدّی مفید واقع می شوند امّا در عینیت بخشیدن به آن دچار ابهام می شوند. بر این اساس برخی کاربرد اصل واژه ها را به استفاده از معادل هایی همچون اجتماع و جامعه ترجیح می دهند و یا در صورت استفاده از آنها، یکی (معمولاً جامعه) را به دیگری ترجیح داده با افزودن صفتی مشخّص، برای هر دو مورد بکار می برند؛ مانند "جوامع سنّتی" و "جوامع نوین"؛ یا "جوامع معنوی" و "جوامع صوری" (دکتر ساروخانی / دایره المعارف علوم اجتماعی)؛ یا Communal Society و Associational Society (دانشنامۀ بریتانیکا)؛ بدیهی است که در این صورت نه اسم بلکه نوع صفت بکار رفته، برآورندۀ مفهوم مورد نظر تونیس خواهد بود.  

 

     واژۀ Gemeinschaft در اصل، ترکیبی از Gemein معادل Common / General (مشترک / عمومی) و schaft معادل Ship (پسوند داشتن حالت) یا Shaft (محور) می باشد و Gesellschaft هم ترکیبی از Gesell معادل Join / Accompany  (پیوستن / مشارکت کردن) و  Ship یا Shaft می باشد (نتیجۀ جستجو در لغت نامه ها و دانشنامه های آنلاین)؛ با این حساب معنای لغوی گماینشافت، "اشتراکی یا اشتراک محور" و گزلشافت، "مشارکتی یا مشارکت محور" خواهد بود؛ تفاوت میان اشتراک (شریک بودن) و مشارکت (شریک شدن) در نوع اراده ای است که در هر کدام دخیل است و این همان تمایزی است که خود تونیس در سنخ شناسی اش بدان قائل است. او ارادۀ دخیل در گماینشافت / جوامع اشتراک محور را "ارادۀ طبیعی" (به آلمانی Wesenwille و انگلیسی Natural Will) و ارادۀ دخیل در گزلشافت / جوامع مشارکت محور را "ارادۀ عقلانی" (به آلمانی Kurwille و انگلیسی Rational Will) می داند.

 

🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers (OST)


برچسب‌ها: جامعه شناسی, جامعه شناسی شرقی, حسین شیران, گماینشافت گزلشافت

[ چهارشنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۲ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]

[ ]

اصطلاح شناسی در جامعه شناسی 1 Terminology in Sociology

پیشگویی خودبرآور Self Fulfilling Prophecy

حسین شیران

 

     Prophecy در اصل به معنای پیامبری (که البته درستش پیام آوری است) و تلویحاً غیب گویی می باشد؛ «کارل پوپر Karl Popper» این واژه را در ارتباط با پیشگویی هایی که اراده و دخالت انسان در تحقّق آنها هیچ نقشی ندارد، وارد جامعه شناسی کرد؛ امّا اصطلاحِ Self Fulfilling Prophecy در واقع از «رابرت مرتون Robert K. Merton» می باشد؛ نخستین بار وی این اصطلاح را در کتاب «نظریۀ اجتماعی و ساختار اجتماعی» در اشاره به پیشگویی هایی که خود در تحقّقِ خویش نقش دارند بکار برده است. 

     پوپر تأکید داشت که جامعه شناسان باید میان دو نوع پیش بینی تمایز قائل شوند: الف- پیش بینی مبتنی بر "قوانین علّی" و ب- پیش بینی مبتنی بر "روندهای جاری"؛ نوع اخیر که بیشتر در علوم انسانی بخصوص حوزۀ جامعه شناسی مطرح است از قدرت و دقّت نوع اوّل برخوردار نیست و اگر کسی در اینگونه موارد دست به پیش بینی بزند برای جبران این ضعف، ناگزیر باید از شناختهای دیگری هم کمک بگیرد؛ از اینروست که پوپر از اصطلاح پیشگویی یا همان پیامبری و غیبگویی در این مورد استفاده می کند. اما پیشگویی هایی هم وجود دارند که خود، مسبّبات برآورده شدن خویش را فراهم می سازند؛ در این نوعِ خاصّ اگرچه پیشگو از روندهای جاری آگاه است اما هیچ غیبگویی در کار نیست بلکه در واقع، این اعتبار پیشگو در نزد عموم است که سبب می شود مردم با اعتماد به توصیفات او عمل کنند و جریان حوادث را به سمت برآورده شدنِ پیشگویی تغییر دهند. این همانست که مرتون تحت عنوان "Self Fulfilling Prophecy" از آن یاد می کند.

     برای این اصطلاح، مطابق روالی که ما در این مجموعه واژه شناسی ها بکار خواهیم بست و آن عبارت خواهد بود از ترجمۀ واژه به واژه یا همان معادل لغوی اصطلاحات (در برابر معادل مفهومی)، معادلِ "پیشگویی خودبرآور" را در نظر گرفته ایم (Fulfilling یعنی تکمیل کردن/ تمام کردن/ برآوردن)، اما باید گفت که در جاهای دیگر معادلهای دیگری هم برای آن در نظر گرفته شده است؛ بعنوان مثال "دکتر سروش" در ترجمۀ کتاب فلسفۀ علوم اجتماعی «آلن راین Alan Ryan» معادلِ "پیشگویی منجّز خویش" را برای آن در نظر گرفته اند و "دکتر ساروخانی" در دایره المعارف علوم اجتماعی (جلد دوم) "پیشگویی تأثیربخش" را و جناب "نوربخش گلپایگانی" هم در کتاب مفاهیم اساسی در علوم اجتماعی - زبان تخصصی علوم اجتماعی، "کامیابی فراخود" را. 

     معادل دکتر سروش، هم مفید معناست هم بازگردان واقعی اصطلاح؛ تنها عیبش اینست که جناب ایشان، مطابق روال معمولشان، واژه ها را بیشتر به عربی باز می گرداند تا فارسی! بطور کل در مطالعۀ آثار ایشان اگر هم نیازی به لغتنامه های فرانسه و انگلیسی نباشد به نوع عربی اش حتماً هست! (مُنَجَّز یعنی روا شده). معادل دکتر ساروخانی اگرچه مفید معناست اما بازگردان واقعی واژه ها نیست (یعنی Self Fulfilling بمعنای تأثیربخش نیست)؛ معادل مورد استفادۀ نوربخش گلپایگانی هم ضمن احترام به نظرشان، به عقیدۀ حقیر نه مفید معناست و نه بازگردان واقعی واژه ها! تا نظر دیگران چه باشد!

 

🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers (OST)


برچسب‌ها: جامعه شناسی, جامعه شناسی شرقی, اصطلاح شناسی جامعه شناسی, Self Fulfilling Prophecy

[ دوشنبه ۱ اسفند ۱۳۹۰ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]

[ ]

نابرابريهاي اجتماعي Social Inequalities

حسین شیران

بخش اول

 

مقدمه

     در رابطه با نابرابريهای اجتماعي تا به امروز تعریفها و بحثهای مبسوط و فراوانی صورت گرفته است اما ما در این نوشتار بجای پرداختن به آنها به آنچه در این ارتباط بصورت عامیانه در ذهن مخاطبان وجود دارد اکتفا و اتکا نموده و بحث خود را از آن نقطه آغاز مي کنيم. يعني بجاي اينکه بگوييم خواص- حال از افلاطون بگیرید تا همين گيدنز که هنوز هم زنده است، در اين باب چه فرموده اند به اين موضوع مي پردازيم که عوام در اين باره چه مي بينند و چه مي انديشند و در واقع انعکاس نابرابریهای اجتماعی در آیینه ی افکار عمومی چگونه است؟ برای ورود به موضوع لازم است پیشتر به چند پیش گفتار کوتاه اشاره شود.
 

برابری و نابرابری
     همچنانکه مي دانيم مفهوم نابرابري Inequality خود موقوفست بر تعريف برابري Equality و اين در نزد عوام بمعناي برخورد و رفتار يکسان و عاري از تبعيض مي باشد از اینرو نابرابری را هم بطور ساده و عامه فهم "برخورد و رفتار غیر یکسان و تبعیض آمیز" با افراد قلمداد می کنیم. بدیهی است که این تعریف از دیدگاه اجتماعی مد نظر قرار می گیرد.

 

برابری طلبی و برابری انگاری
     در همين ابتدا بهتر است جهت مشخص تر شدن روند بحث به تمايزي اساسي در اين رابطه اشاره کنيم و آن تمايز و حتی تباینی مفهومي است ميان برابري طلبي و برابري انگاري Egalitarianism . در بیان این وجه تمایز بطور خیلی خلاصه می توان گفت که در برابر انگاري به افراد صرفنظر از تفاوتهايشان به چشم يکساني نگريسته مي شود در حاليکه در برابري طلبي اتفاقاً افراد از منظر تفاوتهايشان نگريسته مي شوند. به بياني ديگر برابر انگارها عليرغم تفاوتهاي آشکاري که ميان انسانها هست همه ي آنها را برابر و يکسان مي دانند و اين مساوات طلبی البته بيشتر در مسائل حقوقی و مدنی و حقوق بشر مطرح است و در جاي خود از ارزشهاي والايي هم برخوردار است اما در برابري طلبي به تفاوتهاي معيني ميان انسانها استناد مي شود و نظر بر اينست که به هرکس به اندازه ي استحقاقش داده شود و آن بيان معروف افلاطون يعني "برابر انگاشتن نابرابرها خود نوعي نابرابريست" ناظر بر همين مقصود از برابري است. شاید اطلاق انصاف طلبی در این باره مفید بر معنی واقع شود.

 

افکار عمومی: آیینه ی بی زنگار روزگار
     می دانیم که نابرابري اجتماعي پدیده ای امروزی و دیروزی نیست و از آغاز تاریخ زندگی اجتماعی بشر همزاد وی و بومي جوامع بشری بوده است اما ادراک و تحليل و تفسير نابرابریها در بستر حوزه ي عمومي را بايد از دستاوردهاي نوين بشريت بحساب آورد. واقعيت اينست که تاچندي پيش افکار عمومي يا همان کلیت برداشت مردم از شرايط اجتماعي هيچ محلي از اعراب نداشت و حتي خود مردم هم در معادلات سياسي و اجتماعي عددي بحساب نمي آمدند. ميزان، اراده و خواست سلطان بود و مردم جز بندگاني بي زيان و رعايايي بي زبان چیزی بیش براي سلاطین نبودند و بودند چون بايد تعدادي می بودند تا قبلگان عالم بر آنها سروري کنند.

 

     اما از زماني که رعيت به شهروند تبديل شده است شرايط اجتماعي جوامع بشری به تمامي دگرگون شده است و امروز توجه به مردم و خواستهاي آنها از ارزشهاي مقبول و متعارف جهان نوين بشمار می رود و اینهمه تلاش رسانه ای و گسترش ارتباطات و توسعه ی فناوریها حکایت از محوريت افکار عمومي در عصر حاضر دارد و مدتهاست که این پديده ی نوظهور رسماً بعنوان يک واقعيت اجتماعي در سرتاسر جهان مورد پذیرش واقع شده است و بطوريکه مي بينيم حتي حاکمان توتاليتر هم خود را ملزم و مفتخر به توجه و خدمت به مردم مي دانند و يا حداقل چنین مي نمايانند. اين کلمات معترضه ی "تنوير افکار عمومي" و "تشويش اذهان عمومي" که در دنیای ارتباطات امروزین مرتب به گوش مي خورد بیانگر حساسيت و اهميت باور عموم در روزگارانيست که حکومتها داعيه ي مردمسالاري را به سختي با خود به يدک مي کشند.


     اکنون افکار عمومي بواسطه ي آگاهي و بينش اجتماعي و ارتباطات و امکانات متعددي که کسب کرده است دائماً تحولات اجتماعي جامعه و حتي جهان را زير نظر دارد و سخت به تجزيه و تحليل آنها مي پردازد و در این " آیینه ی بی زنگار روزگار" حالا دیگر آن تفاوتها و نابرابريهاي اجتماعي که ديروز و در دوران بنده و رعيت پروري بعنوان مقدراتی طبيعي و بديهي به راحتي مورد پذيرش عموم قرار مي گرفت امروز در دوران شهروندی و مردم سالاري به سختي مورد ترديد و تحديد و انتقاد واقع می شوند و هر چگونگي کوچکي با چرايي بزرگ روبرو می گردد!

تعادل شناختی
     در روانشناسی اجتماعی نظریه ای هست بنام "نظریه شناختی Cognitive Theory" که در حقیقت پرورده ی دامان مکتب گشتالیستها از جمله "فرایتز هایدر Fritz Heider" می باشد. در این نظریه چنین آمده است که انسانها در جستجوی دائمی تعادل شناختی هستند یعنی در پی آنند که به شناخت کلی منظم و منسجمی از محیط زیست اجتماعی خود دست یابند و برای همین خواسته یا ناخواسته دائماً فضای پیرامون خود را می پایند و تغییرات و تحولات آنرا رصد می کنند و به نقد و بررسی آنها می پردازند. در این میان اگر مسئله ای پیش آید که با شناخت کلی آنها که از همین راه یعنی ادراک دائمی پیرامون خود بدست آورده اند همخوانی نداشته باشد فضای روانی شان متشنج می شود و بعبارتی تعادل شناختی آنها بهم می خورد و مادامیکه این "تنافر شناختی Dissonance Cognitive" به هر ترتیب مرتفع نشده باشد آنها در وضعیت چالش به سر خواهند برد و رفتار و پندار و داوری شان تحت تأثیر این بهم ریختگی خواهد بود تا اینکه دوباره به تعادل درونی خود نائل گردند.

ادراک نابرابری
     ادراک Perception در لغت همچنانکه می دانیم بمعنای دریافتن، پی بردن و فهمیدن است. و در مطالعات روانشناسی اجتماعی به فرایندی درونی اطلاق می شود که در ارتباط با محیط اجتماعی ( اعم از انسانها و ارگانها و کلاً هر چیز دیگری که موضوع آن واقع شود ) در ذهن افراد شکل می گیرد و سازمان می یابد. ما در این نوشتار ادراک را بطور ساده برداشت و پنداشت افراد از محیط زیست اجتماعی شان در نظر می گیریم. بر این اساس ادراک نابرابری عبارت خواهد بود از برداشتها و پنداشتهای افراد از برخوردها و رفتارهای تبعیض آمیز در سطح جامعه و آنگاه که از ادراک نابرابریهای اجتماعی عام سخن می گوییم در واقع انعکاس مضامین و مصادیق نابرابریهای اجتماعی در اذهان و افکار عمومی منظورمان است.

     موضوع ادراک نابرابری هر چیزی می تواند باشد اما بیش از آنکه موضوع ادراک نابرابری مهم باشد این خود ادراک نابرابری است که بشدت اهمیت می یابد و با انعکاس در اذهان عمومی و پردازش و گسترش در افکار عمومی بطور جدی مسئله ساز می گردد. بدلیل اهمیت موضوع در نوشتار پسین این موضوع را پی خواهیم گرفت.

 

🆔 @Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers (OST)


برچسب‌ها: جامعه شناسی, جامعه شناسی شرقی, حسین شیران, نابرابریهای اجتماعی

[ سه شنبه ۴ اسفند ۱۳۸۸ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]

[ ]