🌓 جامعه شناسی دروغگویی Sociology of Lying
✍️ جی. ای. بارنر J. A. BARNES
🔄 حسین شیران
بخش چهارم
شاید این تصور که دروغ گفتن گواهی بر آزادی و خیالبافی انسان است، بتواند جذابیت دروغ و گرایش به آن را از هر دو بعد علمی و عرفی توضیح دهد (به عنوان مثال جونز 1984). دروغگویی امری سزاوار سرزنش است و ما به واقع از اینکه فریب کسی را خورده باشیم آزرده میشویم، با این وجود با یک فاصلهی مطمئنه نسبت به خود ممکن است بتوانیم آن را در ارتباط با دیگران تحسین کنیم و از ذکاوت و جسارت دروغگویان موفق لذت ببریم.
اتهامات دروغگویی، با وجود خطر شکایت به خاطر تهمت یا افترا، خیلی راحتتر از بسیاری دیگر از توهینها علیه شخصیتهای خوب مطرح می شوند. ماکس بلک (1983: 117-118) مثال خوبی از استفادهی تقریباً نابخردانه از این اتهام ارائه میدهد آنجا که به بیانیهای که مری مک کارتی در مورد نوشتههای همکار نویسندهاش لیلیان هلمن داده بود، استناد میکند: «من یک بار در مصاحبهای گفتم که هر کلمهای که او مینویسد، حتی "و" یا "به"، دروغ است. این یعنی بلک نمیتواند تصمیم بگیرد که آیا این بیانیه نمونهای از یک فریب است یا خیر.
تنها در تقابل با دروغ و فریب است که میتوانیم مفهوم حقیقت را بازبسازیم. همانطور که بارویس و پری (1983:18) اشاره میکنند: اگر افراد تنها آنچه را که میدانستند میگفتند، ما هرگز حقیقت را بهعنوان ویژگی برخی اظهارات و نه همهی آنها متوجه نمیشدیم. به این دلیل است که گاهی اوقات افراد به طور ناخواسته یا غیرعمد قراردادهای زبان را زیر پا میگذارند و ما حقیقت را به مثابهی یک یگانگی در موقعیتهای بیانی خاص تشخیص میدهیم.
اکو (1976:7، 58-59) با در نظر گرفتن احتمال رابطه بین نشانه و مرجع است که پیشنهاد میکند توصیف یک «نظریه برای دروغ» باید به مثابهی یک برنامهی کاملاً جامع برای یک نشانهشناسی عمومی صورت پذیرد. با توجه به وابستگی متقابل مفاهیم حقیقت و دروغ، توجه محوری هابرماس و سایر اعضای مکتب فرانکفورت به مفهوم حقیقت، با عدم توجه انتقادی او و پیرواناش به فریب، متناسب به نظر نمیرسد، اگر چه این عنصر در مجموعه مفهومی او مخالف حقیقت است.
حتی ممکن است بگوییم که بازیهای زبانی مورد بحث هابرماس (1970؛ همچنین رجوع کنید به مک کارتی 1973) شبیه بازی شطرنج هستند، چیزی که در آن همه چیز بر روی صفحه است، یا باید باشد، در حالی که در مطالعهی دروغگویی، ما با یک بازی زبانی نزدیک به پوکر مواجه هستیم، چیزی که در آن هیچ صفحهای وجود ندارد که چیزی هم روی آن وجود داشته باشد؛
با این حال در این بازی هم حتی اگر صفحهای وجود نداشته باشد، باز قوانینی وجود دارند - چه گفته شوند و چه نشوند، که باید آموخته شوند (Hayano 1980,1982). بازی زبانی دروغگویی را هم باید مانند بازیهای دیگر آموخت (Wittgenstein 1953:90e). متأسفانه، همانطور که خواهیم دید، شواهد کمی در مورد نحوهی یادگیری بازی دروغگویی وجود دارد (ر.ک. Searle1975:326).
علیرغم عمومیت (همه جا بودن)، قدمت (همه وقت بودن)، مصلحت نظری و، اگر حق با هابز باشد، مشخصهی انسانی بودن دروغ، اکثر دانشمندان علوم اجتماعی و فیلسوفان به دروغگویی به نسبت توجه کمتری داشتهاند، دستکم در مقایسه با تحقیقات موشکافانهای که برای بیان حقیقت انجام دادهاند (رجوع کنید به Bok 1978:5؛ Steiner 1975: 220-222).
ادامه دارد ...
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: جامعه شناسی, بررسی مسائل اجتماعی, جامعه شناسی دروغ, حسین شیران
[ شنبه ۲۱ اسفند ۱۴۰۰ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
🌓 ائودایمونیا Eudaimonia - بخش دوم
✍️ حسین شیران
در مجموع، منظور ارسطو از کاربرد اصطلاح ائودایمونیا تعقیب و تأمین خوشی و سعادت و کامیابی در زندگی شخصی است. او به قوت میگوید که هر شخص باید دنبال کامیابی در زندگی خویش باشد و در واقع زندگی را فرصتی برای کامیابی هر شخص میداند. او این اصل را خود یک غایت میداند و نه چیزی در راستای غایتی، برای همین این پرسش که چرا باید در زندگی شخصی دنبال سعادت و کامیابی بود را بسی بیمعنی میداند.
پیش از آنکه سوءتفاهمی رخ دهد بلافاصله باید قید کرد که کامیابی در قاموس ارسطو برابر با لذتطلبی و شهوتطلبی نیست؛ او مشخصاً آن دسته از آدمیان را که در طول زندگی شخصی خود دنبال عیش و نوش و خور و خواب و شهوت هستند تا سطح چارپایان فرومیکاهد تا نشان دهد هدف او از طرح و شرح ائودایمونیا ترغیب و تشویق آدمیان برای تعقیب لذایذ حسی و جسمی و جنسی نیست؛ او وقتی از "ائو" سخن میگوید به آن طیف خوبی و خوشیهایی نظر دارد که از طریق توفیق در فعالیتها حاصل میشود و از این جهت برخی "خودشکوفایی" را بهترین معادل برای ائودایمونیای ارسطو میدانند.
بر این اساس، در باور ارسطو بهروزترین و خوشروزترین آدمیان آنهایی هستند که زندگیشان بیشتر قرین خودشکوفایی است. از چشم ارسطو برای اینکه بدانیم یکی تا چه اندازه بهروز است باید ببینیم تا چه اندازه اهل فعالیت است و فعالیتهایش تا چه اندازه قرین توفیق و کامیابی در خودشکوفایی در فرصت چندروزۀ زندگانی خویش است. در این نوع نگرش، ارسطو خوشبختانه بسی اهل واقعنگری و واقعگرایی است و هم به "شرایط ساختاری" و هم "شیوههای رفتاری" هر شخص و میزان برخورداری و یا عدم برخوداری او از برخی چیزها توجه دارد و این مشخصاً آن چیزیست که ما امروزه در بحث "سبک زندگی" مدنظرش داریم.
ادامه دارد.
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinker
برچسبها: جامعه شناسی, بررسی مسائل اجتماعی, فلسفه اجتماعی, جامعه شناسی سبک زندگی
[ یکشنبه ۸ اسفند ۱۴۰۰ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
🌓 ائودایمونیا Eudaimonia - بخش اول
✍️ حسین شیران
چگونه میتوان به از این که هست زیست؟ اندیشه به این پرسش از آغاز زندگی اجتماعی انسان تا به حال همواره ذهن اندیشمندان مختلف در سراسر جهان پهناور را به خود مشغول داشته و هر کس به هر حال و به هر گاه و به هر جا و به هر زبانی سعی کرده با تکیه بر مفاهیم و مقولاتی خاص خود پاسخی به این پرسش بدهد. "ائودایمونیا" هم پاسخ و یا بهتر بگویم مفهوم محوری پاسخ "ارسطو" به این پرسش اساسی است.
در مجموع برای ائودایمونیا به مثابهی یک شناخت مضمونا میتوان معادلهایی همچون "علم به خوبزیستن" یا "علم به بهبودن(بهزیستن)" و یا "علم بهبودی (بهروزی)(بهزیستی)" در نظر گرفت؛ به مثابهی یک حالت هم اغلب معادلهایی همچون سعادت، بهروزی، خوشروزی، خوشبختی، خوشحالی و حتی رفاه برای آن برگزیده میشود. با این وجود برخی از مفسران آثار ارسطو نظر به آنچه که او از این عنوان در نظر داشته و در کتاب معروفاش "اخلاق نیکوماخوس" به شرح آن پرداخته، هیچ یک از این معادلها را به تنهایی مفید معنی ائودایمونیا ندانسته و مشخصاً کاربرد خود عنوان ائودایمونیا را بهتر قلمداد کردهاند.
با اینکه لزوماً معنای لغوی یک اصطلاح به طور دقیق مبین بار مفهومی متعاقبی که بر آن نهاده میشود نیست با اینحال به مثابهی یک ضرورت، یک مترجم همواره باید به این بعد کار هم توجهی داشته باشد؛ eu در زبان یونانی یعنی "به؛ خوب؛ خوش" و daimon (از da به معنی توزیع و تقسیم کردن) یعنی "توزیعگر؛ تقسیمکننده"؛ بر این اساس ائودایمونیا علماً به "خوبتوزیعگری"، عاملاً به "خوب توزیعکننده" و حالتاً به "خوب توزیع شدن" ناظر خواهد بود.
اگر مشخصا منظور ارسطو از طرح و شرح ائودایمونیا تعلیم خوبتوزیعگری در جامعه در راستای بهزیستی و بهروزی نوع بشر بود بلاتردید او پدر جامعه شناسی و جامعه شناسان و جامعهاندیشان عالم بود چرا که دقیق و درست بر روی "مادرْمسائل" زندگی اجتماعی بشر، از آغاز تا به حال و بعد حال، یعنی "توزیع نابرابر داشتهها و نداشتهها" انگشت گذاشته و متألمانه و متخصصانه راهحلی ابدی برای آن پیش پا گذاشته است؛ اما، همانطور که در ادامه خواهیم دید، به نظر میرسد او به طور مشخص به این مسأله نظر نداشته و بیشتر بر بعد شخصی امر توجه داشته تا بعد اجتماعی آن.
ادامه دارد.
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinker
برچسبها: جامعه شناسی, بررسی مسائل اجتماعی, فلسفه اجتماعی, جامعه شناسی سبک زندگی
[ چهارشنبه ۴ اسفند ۱۴۰۰ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
🌓 شاخص دموکراسی کشورهای جهان در سال 2021
✍️ حسین شیران
نشریه اکونومیست Economist دیروز (9 فوریه 2022) "شاخص جهانی دموکراسی" Global Democracy Index در سال 2021 را منتشر کرد. بر اساس این گزارش، نرخ دموکراسی جهانی در این سال با افت روبرو بوده و از 5.37 در سال ماقبل به 5.28 (از 10) کاهش یافته و به این قرار درصد جمعیت جهان که تحت انواعی از دموکراسی زندگی میکنند، از 49.4 درصد به 45.7 درصد کاهش یافته است.
در این گزارش که بر اساس ارزیابی وضعیت دموکراسی 167 کشور جهان با پنج معیار "فرآیند انتخابات و کثرتگرایی"، "عملکرد دولت"، "مشارکت سیاسی"، "فرهنگ سیاسی دموکراتیک" و "آزادیهای مدنی" صورت گرفته، نروژ با 9.75 امتیاز در صدر و افغانستان با 0.32 امتیاز از 10 در انتهای لیست قرار دارد. بعد از نروژ، نیوزیلند، فنلاند،سوئد، ایسلند، دانمارک، ایرلند، تایوان، استرالیا و سوئیس 10 کشور برتر و قبل از افغانستان، میانمار، کره شمالی، کنگو، آفریقای مرکزی، سوریه، ترکمنستان، چاد، لائوس و گینه 10 کشور بدتر رتبهبندی میباشند.
در این رتبهبندی ایران با 1.95 امتیاز در رتبه 155 جهان قرار دارد. بریتانیا با 8.10 امتیاز در رتبه 18، آمریکا با 7.85 امتیاز در رتبه 26، روسیه با 3.24 امتیاز در رتبه 124 و چین با امتیاز 2.21 در رتبه 148 جهان قرار گرفتهاند. از نظر منطقهای، آمریکای لاتین بیشترین کاهش در امتیازات را داشته، در حالی که در آسیا سه کشور ژاپن، کره جنوبی و تایوان توانستهاند خود را به سطح "دموکراسی کامل" برسانند.
بر پایه امتیازات به دست آمده از سنجش وضعیت دموکراسی، کشورهای جهان در چهار گروه "رژیمهای استبدادی"، "رژیمهای ترکیبی"، "دموکراسیهای ناقص" و "دموکراسیهای کامل" دستهبندی و رنگبندی شدهاند (تصویر پیوستی)؛ بر این اساس از 167 کشور، تنها 21 کشور واجد دموکراسی کامل بودهاند که 6.4 درصد از جمعیت جهان را تشکیل میدهند، 53 کشور در دسته "دموکراسیهای ناقص" قرار گرفته و بیش از یک سوم جمعیت جهان هم تحت حکومتهای استبدادی زندگی میکنند که بیشتر آنها در چین به سر میبرند.
جهت بررسی وضعیت سایر کشورها به لینک زیر مراجعه کنید و با بردن موس روی هر کشور امتیاز و رتبه آن را ملاحظه فرمایید. 👇
https://www.economist.com/graphic-detail/2022/02/09/a-new-low-for-global-democracy
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinker
برچسبها: جامعه شناسی, بررسی مسائل اجتماعی, جامعه شناسی سیاست, حسین شیران
[ پنجشنبه ۲۱ بهمن ۱۴۰۰ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
🌓 فاسدترین و کمفسادترین کشورهای جهان در سال 2021
⏺ دانمارک در رتبهی نخست، ایران در رتبه 150 و سودان جنوبی در رتبهی آخر جهان
"سازمان شفافیت بینالملل" (TIO) "شاخص ادراک فساد" (CPI) 180 کشور جهان در سال 2021 را منتشر کرد؛
دانمارک، فنلاند و نیوزیلند هر سه با 88 امتیاز از 100 امتیاز به عنوان کمفسادترین کشورهای جهان در ردههای برتر و سومالی و سوریه با 13 و سودان جنوبی با 11 امتیاز از 100 امتیاز به عنوان فاسدترین کشورهای جهان در انتهای این لیست قرار دارند. جمهوری اسلامی ایران بدون تفاوت نسبت به سال قبل با 25 امتیاز از 100 امتیاز به همراه گینه، گواتمالا و تاجیکستان در ردهی 150 جهان جای گرفته است.
برای مشاهده وضعیت تمامی کشورها به آدرس زیر مراجعه فرمایید:
https://www.transparency.org/en/cpi/2021
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinker
برچسبها: جامعه شناسی, جامعه شناسی شرقی, بررسی مسائل اجتماعی, فاسدترین کشورهای جهان
[ جمعه ۸ بهمن ۱۴۰۰ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
🌓 جامعه شناسی دروغگویی Sociology of Lying
✍️ جی. ای. بارنر J. A. BARNES
🔄 حسین شیران
بخش سوم
⏺ دروغ چیست؟
دروغگویی یک فعالیت انسانی درازمدت بوده و است و نه صرفاً یک نوآوری تازه و تأسفبار. در داستانهایی که توسط هومر و هزیود از یونان باستان نقل شده هیچ کمبودی از نظر دروغ گفتن وجود ندارد و همانطور که راسکین (1905: 351-352) اشاره کرده، دروغگویی همیشه امری نکوهیده تلقی نشده است. شیب Scheibe (1979: 83) میگوید: "پرومتئوس نه فقط به خاطر سرقت آتش تمدن برای بشریت بلکه به خاطر مهارت ویژهاش در دروغبافی و افسانهسرایی به شهرت رسید."
تحسین دروغگویان موفق تنها به یونان باستان محدود نمیشود. نویسندهی ناشناس «پیامآوران دروغگو» با معرفی روزنامهی طنز خود با عنوان Splendide mendax (دروغگوی آشکار) به مخاطبان لندنی خود نوشته است: "خوانندگان من نباید تصور کنند که من نوشتن در ستایش هنر دروغگویی را به آنها پیشنهاد میکنم؛ برای بشریت بیهوده است توصیه به چیزی که هنوز این چنین از احترام و اقبال جهانی برخوردار است: چیزی که در دادگاهها نام "خوب درآوردن" به خود میگیرد، در دین "تقلب پارسایانه" نامیده میشود، در تجارت "رمز و راز کار"، در شعر "ابتکار عمل" و در رقابتهای سیاسی، اپوزیسیون (مخالف جریان حاکم)، آزادی و میهنپرستی. (Anon 1763:3)
حتی جان لاک (1894: 146-147)، در حالی که فریبکاری را رد میکرد و آن را مشخصاً ناشی از خطابه و سخنپردازی میدید، چنین ملاحظه کرده است که: "کاملاً آشکار است که مردم چقدر دوست دارند فریب دهند و فریب بخورند، زیرا بلاغت، که ابزار قدرتمندی برای خطا انداختن و فریب دادن است و اساتید بزرگ آن را جا انداختهاند، برای عموم تدریس میشود و همیشه هم از شهرت زیادی برخوردار بوده است. ... عموماً مردم لذت را در فریب خوردن مییابند." لذت فریب در سخنان رابرت براونینگ (1981:839) در "آقای اسلج، مدیوم" به خوبی به تصویر کشیده شده است: "... همواره یک عشق واقعی به یک دروغ وجود دارد، دروغگوها برای دروغهایی که میگویند همواره چیزی آماده دارند، همچون دستی برای فرو بردن در دستکش و یا زبانی برای چشیدن مربای آلو."
جان لاک در سال 1690 و براونینگ حوالی سال 1860 اینها را نوشتهاند و بعد این آژانسهای تبلیغاتی حرفهای و ادارات دروغپراکنی دولتی بودند که با توسعه و تکمیل مهارتهای بلاغی افراد برای دروغگویی صحت نظرات آنها را تأیید کردند. برخی از نویسندگان، به ویژه توماس هابز فیلسوف (1839:36؛ 1840:25) و ساندور فرنزی روانکاو (1955:72)، تا آنجا پیش رفتهاند که توانایی دروغگویی را به عنوان یکی از معیارهایی که انسان را از حیوانات متمایز میسازد تلقی کردهاند. اگرچه، همانطور که بعداً بحث خواهیم کرد، بسیاری از حیوانات هم به شیوههای دیگری فریبکاری میکنند، از جمله اینکه در برخی موارد از صدای خود برای فریب حیوانات دیگر استفاده میکنند.
هانا آرنت (1968:250؛ ر.ک. 1972:5) یک قدم هم از این فراتر میرود و اظهار میدارد که توانایی ما برای دروغگویی - و نه لزوما برای حقیقتگویی - در شمار معدود دادههای آشکار و قابل اثباتی است که آزادی انسان را تأیید میکند. ژاک لاکان (1988:244) هم تا حدودی نظری شبیه این دارد هنگامی كه میگوید: "این ویژگی متمایز میانذهنیتی است که سوژه میتواند به ما دروغ بگوید". عین این احساس را بارتولومائوس اینگانول در قرن شانزدهم با ظرافت بیشتری بیان کرده است آنجا که نوشته است: "هرگز دروغ نگفتن هیچ با این تصور قابل جمع نیست که این همۀ آن چیزیست که خدا به انسان داده تا خود را از سایر حیوانات مزرعه متمایز سازد (Kerr, 1990:100)".
ادامه دارد ...
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: جامعه شناسی, بررسی مسائل اجتماعی, جامعه شناسی دروغ, حسین شیران
[ یکشنبه ۱۹ دی ۱۴۰۰ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
🌓 نگرشها و گروشها به مسائل جامعوی
✍️ حسین شیران
به واقع امر هیچ جامعهای نیست که هیچ مسألهای نداشته باشد؛ همهی جوامع از گذشته تا به حال به اشکال گوناگون واجد مسائل مختلف بودهاند، بعد از این هم کمابیش خواهند بود. تصور جامعهای "بیمسأله" خود مسألهایست بس مستعد بحث و بررسیهای روانشناختی و جامعهشناختی، که چگونه بر چه اساسی یک چنین تصوری توانسته در ذهن کسی ریشه دواند! باید باور داشت جریان زندگی اجتماعی بر روی زمین ذاتا مسألهزاست و از این باب گریزی از زایش مسائل مختلف در میان جوامع مختلف نیست.
آن دسته از جوامع که ممکن است برخی فکر کنیم بیمسأله هستند هرگز چنین نبوده و نیستند؛ حال اینکه به چشم من و شما بیمسأله میآیند ناشی از این واقعیت است که با "بینش و روش و منشی صحیح" به هر شکل ممکن توانستهاند بر مرکب تیزپا و گریزپای مسائل خود مهار زنند و ماهرانه تحت کنترل خود درآورند؛ از این نظر آنها نه بیمسأله بلکه به واقع امر "ارباب مسائل" و یا به بیانی دیگر "استاد حل مسائل خویش" هستند و اساسا در مقایسه با جوامعی که عملا بنده یا "بردهی مسائل خویش" هستند و عاجزانه از پی این مرکب سرکش اینور و آنور میدوند، بیمسأله به چشم میآیند، و گرنه جامعهی بیمسأله اصلا وجود خارجی نداشته و ندارد.
ما در اینکه در جامعهای زندگی میکنیم که در ابعاد مختلف اعم از سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فکری و فرهنگی و دینی و ... لبریز از مسائل متعدد و متنوع است تردیدی نیست؛ آیا تا به حال با خود اندیشیدهاید که واقعاً چرا و چگونه شده است که این حجم از مسائل بر ما حاکم شده است؟ اصولاً همۀ مسائل جامعوی راه حل دارند- و گرنه اصلاً مسأله نامیده نمیشدند، با این وجود چرا مسائل جامعۀ ما طوری وانمود میشوند که انگار هیچ راه حلی برایشان وجود ندارد؟! و اگر نه، چرا مسائل جامعۀ ما نه فقط درست و حسابی حل و فصل نمیشوند بلکه روزبهروز هم بیشتر و پیچیدهتر و بدتر هم میشوند؟! ...
در شرح علل این ناکامی در مواجهه با مسائل جامعه سخنها گفته شده و تحلیلها صورت گرفته و تبیینهایی ارائه گشته و باز هم میشود. در این میان، اغلب این کموکیف "عملکردها" بوده است که مورد نقد و نظر بوده است، اما کموکیف عملکردها متأثر از کموکیف "رویکردها" و کموکیف رویکردها هم متأثر از کموکیف "نگرشها" و گروشهای مختلف نسبت به جامعه و مسائل متنوع آن است؛ نگرشها و گروشهای رایج در بین ما کدامها هستند؟
1- بنشین "خودش" حل میشود.
2- بنشین "خدا" خودش حل میکند.
3- کار تو نیست بنشین بگذار "ما" حل کنیم.
4- کار ما نیست "شما" باید حل کنید.
5- کار ما و شما نیست "آنها" باید حل کنند.
6- کار ما و شما و آنها نیست (از داخل حل بشو نیست) "خارجیها" باید حل کنند.
7- این مسأله "حل بشو نیست" باید سوخت و ساخت.
اگر موارد دیگری هست آنها را هم شما اضافه کنید.
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: جامعه شناسی, بررسی مسائل اجتماعی, مسائل اجتماعی ایران, حسین شیران
[ یکشنبه ۵ دی ۱۴۰۰ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
🌓 جامعه شناسی دروغگویی Sociology of Lying
✍️ جی. ای. بارنر J. A. BARNES
🔄 حسین شیران
بخش دوم
روزنامهنگاران و دانشجویان رسانههای جمعی شیوع دروغگویی در حوزههای منتخب زندگی اجتماعی را نشان دادهاند (بعنوان مثال گروه رسانهی دانشگاه گلاسگو 1976، 1980) اما این انسانشناسان بودهاند که بنحوی مؤثر نشان دادهاند که در برخی از فرهنگها دروغگویی در هر جایی وجود دارد. گیلسنان Gilsenan (1976: 191) شرح داده است که چگونه در اجتماعی که در لبنان مطالعه کرده است، "دروغگویی نه فقط در موقعیتهای خاص و کنشهای فردی بلکه در جهان فرهنگشان بمثابهی یک کل، عنصری بنیادی بود".
به همینسان، ارنستین فریدل Ernestine Friedl (1962: 78-81) گزارش میدهد در روستاهای یونان والدین عمداً به فرزندان کوچک خود دروغ میگویند تا به نوعی به آنها یاد بدهند که کردار و گفتار دیگران لزوماً نباید با "ارزش صوری" در نظر گرفته شوند. او موردی را ذکر میکند که در پایان یک دورهمی اجتماعی، یکی از شرکتکنندگان از سرِ خوشی اظهار داشت: "بیایید چند دروغ دیگر بگوییم و بعد به خانه برویم".
با اینحال این کاربرد دروغ برای فریب هیچکس نبود. اکثر نویسندگان از اصطلاحات گولزدن یا فریفتن استفاده میکنند اما من بعنوان یک مترادف، از بخشی از تعریف آنها از دروغگویی استفاده میکنم، اما فریدل اینجا از کلمه یونانی psemata استفاده میکند و آن را نوعی "دروغ" ترجمه میکند که از شدت عاطفی کمتری برخوردار است و نسبت به آنچه که آمریکاییها از کاربرد این کلمه انگلیسی در نظر دارند متضمن مفهوم منفی خفیفتری است.
شاید بهتر باشد psemata به عنوان داستانهای غیرواقعی توصیف گردد که فقط غریبهها فکر میکنند درست است. این کاربرد یونانی بموازات کاربرد عبارت "دروغ گفتن" در گفتار برخی از اجتماعات سیاهپوستان در ایالات متحده، مترادفی برای "چرندگویی" است، به عنوان مثال" طرح یک نکته از روی دغلبازی و بذلهگویی" با این انتظار که واکنش مشابهی به همراه خواهد داشت (Abrahams, 1974: 258).
ادامه دارد ...
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: جامعه شناسی, بررسی مسائل اجتماعی, جامعه شناسی دروغ, حسین شیران
[ جمعه ۲۶ آذر ۱۴۰۰ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
🌓 در باب امالمسائل یا مادر مسائل اجتماعی ایران
✍️ حسین شیران
موضوع "مادر مسائل اجتماعی ایران"، از مدتها پیش مورد توجه جامعهاندیشان و جامعه شناسان بوده اما نه بهعنوان یک "موضوع محوری" که لزوما در کانون توجه قرار گرفته و محمل بحثها و بررسیها و هماندیشیهای مستمر در راستای روشن شدن ابعاد متکثر آن گردد بلکه بیشتر بهعنوان یک موضوع موقت با اندیشههای گذرا و گاهگداری و یا همچون مورد اخیر مسألتی یا مناسبتی بوده است.
در حالیکه دستکم بر جامعه شناسان ممکلت است که در برابر بارش بیوقفهی مسائل و مباحث و موضوعات ریز و درشت روزمره که خواهناخواه همهی ما را به سمتوسوی "جزءاندیشی و سطحاندیشی و تکاندیشی" کشیده و روبهروز جامعه شناسان را به روزنامهنگاران و روزمرهنگاران نزدیکتر و شبیهتر کرده، تحققاً مأمن و محفل و مجالی فراهم سازند برای "کلاندیشی و عمقاندیشی و هماندیشی" در باب هر آن عامل یا عوامل اصلی و اساسی که به واقع پشتپرده قرار دارند و عملاً انبوه وقایع و مسائل ریز و درشت روزمره را رقم میزنند.
سمپوزیوم اخیر سازمان اسناد و کتابخانهی ملی ایران پیرامون پرسش "مهمترین مسألهی اجتماعی ایران چیست" را باید بهمثابهی حرکتی هر چند مقدماتی در این مسیر به فال نیک بگیریم اگر که بتواند به ما در گذار از سطح مشاهدهی قطرات بیشمار باران مسائل اجتماعی و مطالعهی اثرات جزئی و سطحی آن به عمق توجه و تمرکز و تفکر در باب "ابرهای مسألهساز" بلکه "جریانهای ابرساز" یاری برساند. در این ارتباط یکی از اساتید مدعو به این سمپوزیوم جناب دکتر حسن محدثی "فقدان توزیع قدرت" را مادر مسائل اجتماعی ایران قلمداد کردهاند.
در اصل مسأله که "فقدان توزیع" باشد بنده با ایشان بسی موافقام و به نظر بنده هم مسألهی اصلی و اساسی جامعهی ایران از گذشته تا کنون به وجه عام همین "مشکل توزیع" بوده و است- توزیع بودها و نبودها، و "فقدان توزیع قدرت" تنها یکی از مصادیق این مشکل تاریخی است که برخی، از جمله ایشان، لابد حسب مهمتر و مؤثرتر و سرآمد انگاشتن امر سیاسی بدان اشاره کردهاند و گرنه قطعاً مستحضرند که مشکل توزیع بهنحوی عامتر در مصادیق دیگری همچون ثروت، شهرت، شهوت، فرصت، ... و حتی فقر و محرومیت و ... حتی در فقدان حاکمیت سیاسی هم بنحوی اجتماعی حاکم است.
در هر حال، چه "مشکل توزیع" را در "فقدان توزیع قدرت" خلاصه کنیم و چه به مصادیق دیگر هم در کنار آن توجه کنیم، با یک پرسش اساسی مواجهایم که لاجرم ما را یک گام عقبتر از آنچه شما فرمودید میبرد و آن اینکه: "مشکل توزیع [قدرت] خود از کجا ناشی میشود؟" چه عاملی پشت این مسأله وجود دارد که نمیگذارد، توزیع، از نظر اجتماعی، بهدرستی صورت پذیرد؟ طبعاً ما برای آنکه بتوانیم با مشکل اصلی مقابله کنیم ضرورتاً باید این عامل را بشناسیم، چه به هر حال ما در مقام مسألهشناسی ضرورتاً به "راهحلها" توجه داریم و اصولاً و اساساً وقتی میگوییم "مسأله" یعنی که فرداً یا جمعاً راهحلی برایش متصور هستیم وگرنه هر مشکل بیراهحلی را بسی باید در ردیف "فاجعه"ها باقی بگذاریم تا بالاخره راهحلی برایش یافت شود.
پاسخ بنده به این پرسش که پشت مشکل توزیع چه مشکل دیگری هست، مبتنی و معطوف بر عنصر "فرهنگ" است: اینکه ما در جامعه، در هر زمینه و نه فقط قدرت، با "مشکل توزیع" مواجه هستیم بخاطر مشکل دیگریست که مقدم بر آن موجود و مستقر است و آن "فقدان فرهنگ توزیع" است؛ ما چون به فرهنگ لازم برای توزیع هر امر مشخصی در جامعه دست نیافتهایم در هر زمینه در امر توزیع مشکل داریم و از این سبب شاهد نابرابریها و ناعدالتیها و تقابل و تضاد و تبعات ناشی از اینها در سطوح مختلف جامعه هستیم.
فرهنگ در این معنی متضمن دو جزء اصلی و اساسی است: 1. وجود آگاهیهای عملی در ارتباط با هر امری 2. ضرورت عمل بر اساس این آگاهیها، جزء اول مبین "حقیقت امر" و جزء دوم مبین "واقعیت امر" است؛ بر این اساس در مقام توزیع هر امری در جامعه، ما یا حقیقتاً "نمیدانیم" توزیع درست چیست، یا حقیقتاً میدانیم ولی واقعیتاً "نمیتوانیم" درست عمل کنیم، یا هیچکدام را نمیدانیم و یا هر دو را میدانیم ولی عقدتا یا عقیدتاً "نمیخواهیم" درست توزیع کنیم.
در هر حال اینها موانعی هستند بر سر راه عملیاتیشدن توزیع درستدرمان هر امری در جامعه، و مشخصا لزوم داشتن "بینش، دانش، روش و منش"های لازم برای حل و فصل هر کدام را یادآور میشوند. ما اگر در صدد رفع "مشکل توزیع" (قدرت، ثروت، ...) در جامعه در راستای برقراری عدالت اجتماعی هستیم نخست باید "مشکل فقدان فرهنگ" لازم برای یک چنین امر حساس و حیاتی را در ابعاد فوقالذکر در جامعه مرتفع سازیم و با داشتن و روشن ساختن حقیقت امر (آنچه اصولا باید باشد) واقعیت آن را مطالبه کنیم. بدون داشتن حقیقتی قابل استناد اساسا مسأله دانستن یا ندانستن یک امر معلق میماند چه برسد به طرح و تعقیب و حل و فصل آن.
خلاصه که "هر فعلی فرهنگ میخواهد" - نه فقط توزیع که تولید و مصرف هم در هر حوزهای؛ اگر که ما نمیتوانیم درست انجاماش دهیم و به نتایج لازم برسیم بخاطر اینست که علیرغم تاریخ زیست اجتماعی هزارهایمان، به دلایل مختلف که جای بحث دارد، هنوز بر فرهنگ لازم برای انجام امور خود مجهز و مسلط نیستیم و به بیان دیگر فرهنگی عمل نمیکنیم از این نظر، به باور بنده، "فقر فرهنگی" در ارتباط با هر امری زمینهساز مسائل و مشکلات ما در هر حوزهایست و شایستگی "مادرمسأله" بودن را دارد. فقر فرهنگی یعنی که یا نمیدانیم یا نمیتوانیم و یا به هر دلیل نمیخواهیم ریلهای لازم برای رویهها و روندهای عملی شدن امور در حوزههای مختلف را در بستر جامعه تعبیه و تنظیم کنیم و از این جهت تقریبا در هر حوزهای درگیرودار مسائل و مشکلات ناشی از نادانیها و ناتوانیها و نارساییها هستیم.
این طرزفکر و طرزتلقی که ارائه شد طبیعتا واجد سایههای پنهان و آشکاریست که قطعا به نور نقدها و نظرهای دوستان اندیشمند به روشنایی گراییدنیست؛ امید که حاصل این تبادل نظرها به نفع جامعه و حل مسائل مختلف آن تمام شود.
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: جامعه شناسی, بررسی مسائل اجتماعی, مسائل اجتماعی ایران, حسین شیران
[ پنجشنبه ۱۸ آذر ۱۴۰۰ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
🌓 جامعه شناسی دروغگویی Sociology of Lying
🔄 حسین شیران
بخش اول
دروغ همه جا هست؛ برای همین، ما همواره در باب دروغ گفتنها در زندگی عمومی و خصوصی خود میگوییم و میشنویم. خیلی کم پیدا میشوند کسانی که ادعا کنند هرگز دروغ نگفتهاند و حتی خیلی کمتر از آنها پیدا میشوند کسانی که بگویند هرگز فریب یک دروغگو را نخوردهاند. اسکار وایلد (1989: 216) در نوشتهای در یک مجله در ژانویه 1889، شکوه کرده از اینکه، به استثنای سخنرانیهای وکلای دادگستریها، دروغ گفتن به مثابه یک هنر، دیگر رو به افول گذاشته است.
صد سال بعد از آن، حالا اکثر مردم میگویند که دروغگویی بیشتر از گذشته وجود دارد. یک روزنامهنگار انگلیسی (Lott, 1990)، دهه 1980 را "دهۀ دروغ" نام نهاده است. یک روزنامهنگار آمریکایی (Bradlee, 1991) هم اظهار داشته است كه "به نظر من، دروغ در سالهای اخیر به سطح یک اپیدمی (همهگیری) رسیده است و ما همه دیگر در برابر آن ایمن گشتهایم".
اینکه آیا در واقع امروز بیشتر از گذشته دروغ گفته میشود میتواند یک حدس باشد، اما دستکم ما حالا نسبت به شیوع دروغ گفتن بیشتر آگاهی داریم، تا حدی به این دلیل که در حال حاضر دروغگویی اغلب سریعتر از گذشته آشکار میشود. همانطور که راسبری Rasberry (1981: 2-3) میگوید: "تاریخ موقعیتهای متعددی ثبت کرده است که در آن رهبران سیاسی دنیا دروغ گفتهاند، اما اکثر این دروغها سالهای سال برملا نشدهاند. امروز، به دلیل پیشرفتهای رسانهای 25 سال اخیر، شهروندان هر دروغ و فریبی را در همان هنگام وقوع میبینند و میشنوند".
ما دروغگویی را، به مثابۀ یک قصور انسانی، تأسفبرانگیز میدانیم و چنین فرض میکنیم که برای راستگو بار آوردن کودکانمان زیاد به خود زحمت ندادهایم که حالا آنها مطابق میل طبیعی خود رفتار میکنند و دروغ میگویند. در یک پیمایش که در سال 1981 در ده کشور اروپای غربی انجام شد، از پاسخدهندگان خواسته شد تا ویژگیهایی که آرزو داشتند به فرزندانشان منتقل شوند را رتبهبندی کنند؛ در نه کشور از ده کشور، بیشترین پاسخدهندگان "راستگویی" را در درجۀ اول قرار دادند (Harding and Phillips, 1986: 19-21).
با اینحال تلاشهای والدین برای تربیت فرزندان به تنهایی موفقیت محدودی به همراه داشته و دارد. بیشتر بزرگسالان گاهبهگاه و راهبهراه دروغ میگویند. در واقع، همانطور که الیور وندل هولمز میگوید، کودکان همینکه بزرگ میشوند تمایل اولیه به راستگویی را از دست میدهند. مشهور است كه الكساندر (1987: 197) گفته است "تقریباً هر حقیقتگویی که در جهان بوده است را کودکان گفتهاند".
روانشناسان رشد، با رد این دیدگاه، گمان میکنند که دروغ گفتن توسط کودکان میتواند امری مسلم باشد. بعنوان مثال، در یک مطالعه آمریکایی، توافق کودکان با گویههایی همچون "من هر بار حقیقت را میگویم" و "من هرگز دروغ نمیگویم"، بعنوان مدرکی دال بر تمایل آنها به تحریف پاسخهایشان پذیرفته شده است (Castaneda et al. 1956: 319).
ادامه دارد ...
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: جامعه شناسی, بررسی مسائل اجتماعی, جامعه شناسی دروغ, حسین شیران
[ پنجشنبه ۱۱ آذر ۱۴۰۰ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
🌓 ضعف متن و قدرت حاشیه در نظام دیوانسالاری ایران - بخش دوم
✍️ حسین شیران
باری این چنین در نظام دیوانسالاری ما شایستهسالاری پیوسته زیر سایهی عقیدهبازی و همرنگسازی رنگ میبازد و از عرصه و عرشهی اصلی آن به دور میماند، در عوض خیل حواشیون همعقیده و همزبان با حمایتهای ساختاری از زیست در حاشیهی متن تا به سطوح عالی مدیریت متن پیش میروند و بتدریج با "بازتولید و بازپروری همدستان" کلیت آن را در اختیار میگیرند و در همه حال چون اهلیت آن را نداشته و ندارند و اهلیتداران را همه مغرض و مریض و دشمن اصلی خویش میشمارند برای حفظ موقعیت سازمانی خویش هم که شده این بار اینها بنوبهی خود اندک جوش و خروش چشمهی شایستهسالاری را هم از آن میگیرند و به این ترتیب بجای کار مولد به سیاست مخرب میپردازند و سرانجام هم بجای یک کارگزار متخصص یک سیاستمدار مجرب میگردند و در ادامه هم از فرط سیاستورزی یکبهیک برای نامزدی ریاستجمهوری مملکت عزم خود را جزم میکنند!
در این میان آنچه وامیماند رفع نیازهای ملت و مملکت است که اصولا و اساس از سازمانها انتظار برآوردهشدنشان میرود و مشخصا مسئولیت کار هم به عهدهی این متصدیان است منتهی چون توان و تخصص لازم را ندارند همواره برای توجیه وضع موجود سیاستبازیها در پیش گرفته و به فرافکنیها متوسل میشوند و در این میان اگر شهروندی زیر فشار نابسامانیها زمانی زبان باز کند و از آنها بپرسد که کار من کو، نان من کو، آب من کو، برق من کو، گاز من کو، بنزین من کو، مرغ ماهی روغن برنج هویج ... اینها دیگر چرا گران شدند، رنگ سفرهی مردم کجا رفت، سلامتی مردم کجا رفت، آرامش مردم کجا رفت، باغ چرا پژمرد، سد چرا خشکید، جنگل چرا وارفت، دریا چرا پس کشید، صحرا چرا کویر شد، بودجه کجا سرازیر شد، ... همین سیاستپیشهها، برعکس، او را به سیاسیکاری و تشویش اذهان و تحریک افکار عمومی و مخل نظم جامعه متهم نموده و در نهایت بعنوان مجرم و مقصر و مانعی بزرگ در مسیر پیشرفت ملت و مملکت معرفی میکنند!
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: جامعه شناسی, بررسی مسائل اجتماعی, مسائل اجتماعی ایران, نظام دیوانسالاری بوروکراسی
[ سه شنبه ۹ آذر ۱۴۰۰ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
🌓 ضعف متن و قدرت حاشیه در نظام دیوانسالاری ایران - بخش اول
✍️ حسین شیران
همه میدانیم نظام دیوانسالاری ایران شایستهسالار نیست و یا بهتر بگویم "شایستهسالاری" در ایران باب نیست، از این جهت شایستهها (آنها که واجد مهارت و صاحب تخصص و در کل، بایستهی مشاغل مختلفاند) یا هیچ به مناصب موجود دست نمییابند و یا اگر هم دست یابند چندان در آن دوام نمیآورند و ملول و ملوم کنار میکشند و یا که به هر شکل کنار گذاشته میشوند.
اینکه چرا دست نمییابند را باز همه میدانیم؛ در نظامهای ایدئولوژیک شایستگی کسب یک منصب، نه "شرط اصلی" بلکه در بهترین حالت تنها یک شرط در کنار سایر شرطهای استخدامی است و درست از همین مرحله، از بدو استخدام، پدیدهی "رنگباختن اصل شایستگی" در مقابل سایر اصلها استارت میخورد و تا مراحل بعدی پیش میرود. در طی این مراحل بدیهی است توجه و تأکید نظام ایدئولوژیک بدوا بر تحقق و ترویج "عقیدهسالاری" در سازمانهای تابعه است تا شایستهسالاری!
و اینکه چرا دوام نمیآورند هم کمابیش به مسألهی فوق بستگی دارد؛ هر چقدر که "شرط اصلیها" در این هنگامه سرخورده میشوند و کم میآورند و کمکم عرصه را وامیگذارند، "سایر شرطیها" با مشاهدهی ارزش و اهمیت و اولویت "همرنگ شدن" در نزد هستهی گزینش سخت شیر میشوند و بسی بیشتر و بهتر عمل میکنند و با جلب رضایت صاحبکار به صورت انبوه وارد سازمانها میشوند؛
به این ترتیب نظام دیوانسالاری ما پر میشود از مستخدمینی که یاد میگیرند اگر بنحو شایسته با صاحبکار ابراز همبستگی و همعقیدگی و همزبانی داشته باشند فقدان شایستگیشان برای انجام کار نه فقط به چشم نخواهد آمد بلکه برعکس در مقاطع مختلف مستلزم تشویق و پاداش و پیشرفت هم خواهد بود. در گذر از شایستههایی که به هر دلیل نتوانستهاند به سازمانها راه یابند، آنها هم که به هر شکل راه یافتهاند با دیدن یک چنین جریاناتی خواهناخواه امید و انگیزه و انرژی خود را برای تأثیرگذاری و تغییر و تعالی اوضاع از دست میدهند.
"شرط اصلیها" یعنی آنها که بمعنای واقعی کلمه شایسته و بایسته و مسلط به کار هستند در مقام انجام کار ضرورتا به "متن" میپردازند چرا که وجه تمایز و تخصص آنها در همین است و بس (متن اینجا مبین وظیفه و رسالت سازمانی است)، از این جهت اصولاً هر آن بازدهی و باروری و بهرهوری سازمانیست توسط اینها تأمین و تضمین میگردد؛ در مقابل، "سایر شرطیها" که چندان شایستگی و کارآمدی مؤثری در حوزهی متن ندارند لاجرم در "حاشیه" قرار میگیرند و به کارهای حاشیهای میپردازند، در نتیجه هر آن کمبازدهی و ناباروری و افت بهرهوری هم که در سازمانها حاکم است خواهناخواه متوجه این دسته از افراد است.
"حواشیون" یعنی همینها که به هر شکل از توان و تخصص لازم برای تأثیرگذاری برخوردار نیستند و از این جهت نه در متن کار بلکه حواشی آن به سر میبرند اگرچه بابت فقدان قدرت و لیاقت قرار گرفتن در خدمت متن (رسالت سازمان) قصوری دارند اما مقصر اصلی در واقع آنهایی هستند که طی سازوکاری معیوب به صرف سایر شرطی بودن (همعقیدگی) و نه لزوما شرط اصلی بودن (شایستگی) به حضور گستردهی این افراد در سازمانها دامن میزنند و بعد هم به همین شرط در داخل سازمانها هم آنها را پشتیبانی کرده و در غیاب و غرق غیرهگشتن شایستهها تا مناصب حساس بالا میکشند.
ادامه دارد ...
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: جامعه شناسی, بررسی مسائل اجتماعی, مسائل اجتماعی ایران, نظام دیوانسالاری بوروکراسی
[ یکشنبه ۷ آذر ۱۴۰۰ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
مقالات جامعه شناسی شرقی
🌓 سه دیدگاه اصلی جامعهشناختی در فهم مسائل اجتماعی
✍️ نوشتۀ: مونی، ناکس و شاخت Mooney, Knox, and Schacht
🔄 حسین شیران Hossein Shiran
دانلود مقاله 👇👇👇
📚 سه دیدگاه اصلی جامعهشناختی در فهم مسائل اجتماعی ✍️ مونی، ... 🔄 حسین شیران
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: جامعه شناسی, جامعه شناسی شرقی, بررسی مسائل اجتماعی, مقالات جامعه شناسی
[ یکشنبه ۱۶ آبان ۱۴۰۰ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
🌓 زمینهات را عوض کن!
✍️ حسین شیران
هر روز خبر افشاء، هر روز خبر ارتشاء، هر روز خبر احتکار، هر روز خبر اختلاس، هر روز خبر احضار، هر روز خبر بازداشت- آن هم از هر نوعاش: بازداشت مدیر، بازداشت معاون، بازداشت نماینده، بازداشت شورا، بازداشت شهردار، ...؛ در مقام نوشتن جاهایی هست که واقعیت کم است و قلم زیاده میآورد، جاهایی هم است که واقعیت زیاده است و قلم کم میآورد؛ این از آن نوعاش است که واقعا قلم کم میآورد و باز میماند که چه بنویسد از کجا بنویسد و یا کدام را بنویسد!
همه اینها در حقیقت دزدی هستند و ما با شنیدن این اخبار، ناامید و ناراحت و نگران از خود میپرسیم که واقعا این همه دزد از کجا میآیند؟ و یا گاه هم از خود میپرسیم واقعا این همه دزد از کجا میدزدند؟ این دو پرسش اگر چه هر دو به یک موضوع و یک مسأله اشارت دارند اما محل و مبنای ورودشان به مسأله باهم فرق میکند؛ در اولی تأکید و تکیه بر "این همه دزد" است و در دومی بر "از کجا میدزدند"؛ در اولی "خیل افراد دزد" مدّنظر است در دومی "خیل اماکن دزدی"؛ و در مقام پاسخ، در اولی بیشتر "ذات افراد" محل تأکید است و در دومی بیشتر "زمینه افعال"؛ در این بحث توجه و تمرکز ما بیشتر بر دومی است.
اگر شما یک تکه گوشت را "بیرون" دم در بگذارید چه خواهد شد؟ بلافاصله سگی گربهای که در آن اطراف میپلکد از راه خواهد رسید و آن تکه گوشت را گم و گور خواهد کرد. این سرنوشت واقعی هر آن چیزیست که از محل حقیقی خویش بیرون نهاده شود. در این واقعه، سگ یا گربه به همان اندازه عامل است که آنکه گوشت را بیرون نهاده و یا فرقی نمیکند راهی برای بیرون برده شدناش باز و باقی گذاشته است؛ اتفاقا نقش دومی در تحقق و توسعه امر بسی بیشتر از اولی است چون در اصل او، عمدا یا سهوا، زمینه را برای یک چنین کاری فراهم ساخته و از کسی یا کسانی که میتوانستند دزد نباشند دزد ساخته و سرزمین را به "سرزمین دزدان" تبدیل کرده است.
این بیانگر نقش والای "زمینه"، از نقطهنظر جامعهشناختی، در کم و کیف بروز مسائل اجتماعی در جامعه است. در این ماجرا لزوما نمیتوان گربهای که در آن اطراف میپلکد را ذاتا دزد و مترصد دزدی تلقی کرد؛ گربه به حکم "غریزه"، گوشتی که سر راهاش باشد را برخواهد گرفت و ضربالمثل "در دیزی باز است حیای گربه کجا رفته" را به اندازۀ واضع آن که مشخصا از یک گربه "انتظار حیا" دارد بیاعتبار خواهد ساخت. انسان هم بدوا چیزی همسنگ گربه است- کودک هر چیزی که سر راهاش باشد را برمیدارد بیآنکه بداند و یا بپرسد صاحباش کیست، به همین سان در کل، هر گربهسانی اگر گوشتی دم دستاش باشد و امکان بیرون بردناش برایش فراهم باشد را دیر یا زود به "زور غریزه" بیرون خواهد برد و خواهد خورد مگر اینکه عنان محکم "اجتماعی شدن" و "اخلاقی زیستن" بر فرق مرکب تیزپای غریزهاش نشانده و به قوت واجد آن "حیا"یی گشته باشد که صحبت ضرورتاش است.
◀️ نتیجه: از آنجایی که "حیا درّ گرانی است، به هر کس ندهند" پس نباید به "هوای حیا" در دیزی را باز گذاشت و زمینه را برای تشویق و ترویج دزدی و افزایش بیرویه تعداد دزدان در جامعه و برازنده کردن نام ایران به "سرزمین دزدان" فراهم ساخت. اگر میخواهی "سرزمین دزدان" دستکم به مرز "دزدان سرزمین" باز گردد در دیزی (منابع ملت و مملکت) را محکم ببند و بعد نگاهبانانی از "حیاداران راستین" (و نه ریاکاران راستین) بر گرد آنها بگمار آنوقت خواهی دید زمینه که نباشد گربهسانان کمتر هوای گوشتدزدی میکنند، اگر هم کردند یا دست خالی برمیگردند و یا دست در بند میگردند؛ پس نخست "زمینهات را عوض کن" تا خیل گرد و غبارها بخوابد؛ مادام که در دیزی باز است نه تکیه بر "حیا" و نه توقع "عبرت" هیچکدام مانعی بازدارنده در برابر ترویج مسأله نخواهند شد- کما اینکه تا کنون هم نشدهاند!
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: جامعه شناسی, بررسی مسائل اجتماعی, مسائل اجتماعی ایران, حسین شیران
[ چهارشنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۰ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
🌓 قدرت افکار عمومی
✍️ حسین شیران
"خبر: زاکانی حکم داماد خود را لغو کرد"
"افکار عمومی" قدرتی است بیبدیل در دنیای مدرن. قبلا افکار عمومیای در کار نبود چون اساسا "حوزه عمومی"ای در کار نبود. حوزه عمومی دستاورد عظیم مدرنیته و رسانه است. پیش از این مردم یا در محافل خصوصی (خانگی) و یا در محافل عمومی بسیار کوچکی همچون قهوهخانهها با یکدیگر گفتگو میکردند و چون ارتباط مفید و مؤثری با دنیای بیرون و محافل دیگر نداشتند در نتیجه حوزه عمومی نمیتوانست شکل بگیرد چرا که اجزای متکثر و متفرق آن امکان اتصال و ارتباط و "تبادل اخبار و افکار" با یکدیگر را نداشتند و چون حوزه عمومی نمیتوانست شکل بگیرد اساسا افکار عمومی هم نمیتوانست شکل بگیرد و در بزنگاههای مختلف "سلطان و ایادی" متعددش را تحت فشار برخاسته از بطن اجتماع قرار دهد. در نتیجه این حضرات عموما هیچ خطری از سوی مردم (رعیت) احساس نمیکردند. برای هر سلطانی تنها سلطان دیگر تهدید بود و نه مردماناش.
اما مدرنیته که آمد با تولید فناوری و رسانه، محافل کوچک و خصوصی پراکنده در میان مردم را با توسعه "شبکههای اجتماعی" مختلف بهم وصل کرد و به این ترتیب با از میان برداشتن خلأ ارتباطی میان اجزای متکثر و متفرق، تحقق پدیده اجتماعی بزرگی همچون حوزه عمومی را ممکن ساخت. اکنون در آن واحد یک خبر در سراسر حوزه عمومی منتشر میگردد و در کوچکترین زمان ممکن، وسیعترین و قویترین واکنشها نسبت به آن شکل میگیرد و سامان و سازمان مییابد و امثال زاکانیها که هنوز ذهنا در عوالم گذشته سیر میکنند و تحقق عینی حوزه و افکار عمومی را باور ندارند فکر میکنند که هر گوشه هر کاری انجام دهند همانجا مسکوت باقی خواهد ماند.
با این اوصاف حوزه عمومی و افکار عمومی را یک "خطر اساسی" تهدید میکند و آن همان نقطه قوتاش یعنی شکلگیری سریع واکنشها نسبت به یک موضوع و مسأله میباشد که میتواند بدلیل تأنی و تأمل و تعقل اندک، آمیخته با "احساسات و انحرافات" باشد و در نهایت همچون شمشیر دولبه عمل کند. این خطر را میتوان با تکیه بر "منابع خبری معتبر" و "مراجع تحلیلی معتبر" تا حد زیادی کنترل و کاهش داد و از نعمت بزرگ حوزه عمومی و افکار عمومی در راستای بهبود اوضاع جامعه بهره جست.
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: جامعه شناسی, بررسی مسائل اجتماعی, داماد زاکانی, افکار عمومی
[ پنجشنبه ۶ آبان ۱۴۰۰ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
🌓 در سودای سامان جامعه - بخش اول
✍️ حسین شیران
"سامان" (ساهمان) در اصل واژهای پهلوی است؛ برهان قاطع آن را "ترتیب و اسباب و آرایش و به مرور ساختن چیزها و ساختن کارها و نظام و رواج آن" معنی کرده است. "نظم" به عربی و "Order" به انگلیسی هم همین معنا را دارند و از این نظر هممعنی سامان به شمار میروند. به تعریف Order در یکی از منابع توجه کنید:
The arrangement or disposition of people or things in relation to each other according to a particular sequence, pattern, or method.
چیدمان یا وضعیتدهی افراد یا اشیاء در ارتباط با یکدیگر بر اساس یک ترتیب، الگو یا روش خاصی.
بدیهی است این مهم یعنی نظمدهی یا ساماندهی به افراد یا اشیاء از سوی عاملی صورت میگیرد که نسبت به آنها واجد اقتدار و اختیار و صلاحیت و مسئولیت و یا به قول غربیها اتوریته است. اتوریته مبین و متضمن قدرت مقبول و مشروع و در عین حال مسئول در برابر افراد و اشیاء است و حسب وظیفه، ساماندهی را در راستای اهدافی بالاتر و والاتر که نفع افراد و اشیاء هم در آن ملحوظ و محفوظ است انجام میدهد.
به عنوان مثال، پدر که روابط افراد خانواده را نسبت به همدیگر و نسبت به خود و جامعه در راستای اهدافی بالاتر و والاتر تنظیم میکند عملا واجد اتوریته است؛ همچنین مربی یک تیم ورزشی، که بازیکناناش را در زمین نسبت به همدیگر و نسبت به حریف، در راستای اهدافی معین اصطلاحا اَرِنج میکند؛ و همینطور رهبر ارکستر، که هم نتها و هم انبوه موزیسینها را برای رسیدن به یک حالت هارمونیک باهم همآهنگ میسازد؛ و خیلی موارد دیگر، از مدیر یک سازمان بگیرید تا مدیر یک شهرستان و استان و در نهایت رئیسجمهور یک مملکت.
در همۀ این موارد "مسئول بودن" در برابر افراد و اشیاء و اهداف، شرط اساسی اتوریته است که اگر ساقط شود در واقع مقام اتوریته هم ساقط شده به مقام استبداد و استثمار تنزل پیدا میکند. نظر به همین احتمال خطرناک است که برخی با استناد به این اصل که قدرت در هر حال، چه مشروع و چه غیرمشروع، فسادآور است و در نهایت به استبداد و استثمار منجر میگردد عطای سامان را به لقایش بخشیده و ضرورت هر عامل فرادست ساماندهنده را نفی میکنند.
این نحلۀ فکری در غرب آنارشیسم anarchism نامیده میشود. مخالفان این نحله فکری، آنارشیسم را "هرجومرجطلبی" و یا "سامانستیزی" معنی و معرفی میکنند، در حالیکه این اصطلاح در اصل "بیحاکمگرایی" یا "حاکمگریزی" معنی میدهد (arch: arkhos یعنی حاکم)؛ معادل "اقتدارگریزی" که فرهنگستان معرفی کرده هم مفید معناست.
ادامه دارد.
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: جامعه شناسی, بررسی مسائل اجتماعی, سامان جامعه, حسین شیران
[ جمعه ۲۳ مهر ۱۴۰۰ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
🌓 سه دیدگاه اصلی جامعه شناسی در فهم مسائل اجتماعی -1
The Three Main Sociological Perspectives, Understanding Social Problems, 5th edition
✍️ مونی، ناکس و شاخت
From Mooney, Knox, and Schacht, 2007
🔄 حسین شیران Hossein Shiran
نظریهها در جامعه شناسی دیدگاههای متفاوتی را برای ما فراهم میسازند تا بتوانیم بر اساس آنها به جهان اجتماعی خود بنگریم. یک "دیدگاه Perspective"، خیلی ساده اگر بخواهیم بگوییم، یک شیوه برای نگریستن به جهان است و یک "نظریه Theory" مجموعهای از گزارهها یا اصول مرتبط بهم که برای پاسخ به یک پرسش یا تبیین پدیدهای خاص طراحی شده است. در واقع، این نظریه است که یک دیدگاه را برای ما فراهم میسازد. نظریههای جامعه شناسی به ما کمک میکنند تا بتوانیم جهان اجتماعی را که در آن زندگی میکنیم تبیین نموده و پیشبینی کنیم.
جامعه شناسی دربردارندۀ سه دیدگاه نظری عمده است:
1- دیدگاه کارکردگرایی Functionalist Perspective
2- دیدگاه ستیز Conflict Perspective
3- دیدگاه تعاملگرایی نمادین Symbolic Interactionist Perspective (که گاهی اوقات دیدگاه تعاملگرایی Interactionist Perspective یا صرفاً دیدگاه خرد Micro View هم نامیده میشود).
هر کدام از این دیدگاهها تبیینات مختلفی در مورد جهان اجتماعی و رفتار انسان ارائه میدهند که در ادامه سعی میکنیم بسی خلاصه و مفید به شرح هر کدام از آنها بپردازیم.
ادامه دارد.
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: جامعه شناسی, بررسی مسائل اجتماعی, دیدگاههای جامعه شناسی, حسین شیران
[ دوشنبه ۱۹ مهر ۱۴۰۰ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
🌓 قانونمایگی
✍️ حسین شیران
◀️ بخش دوم
باری، به این ترتیب است که در ممالک در حال گذار، قانون "ارزش و اعتبار معنوی" خود را از دست میدهد و به مثابۀ یک "کالای مادی" به بازار غیررسمی و غیرقانونی "قانونفروشی" برده شده و آنجا به راحتی خرید و فروش میشود. بدیهی است در این بازار هم همچون هر بازار دیگری حسب وزن و میزان قوانین و نیز وزن و موضع متصدیان (متولیان فروش) نرخها متفاوت از هم هستند و هر قانونی تحت تعاملی مشخص به بهایی مشخص خرید و فروش میشوند؛ و بعد همچون هر بازار دیگری پدیدۀ دلالی هم پیرامون این بازار وجود دارد و عناصری زبده در حد واسط فروشنده و خریدار، مستقیم یاغیرمستقیم دست این دو را در دست هم قرارداده، باصطلاح، معاملات را جوش میزنند.
اما بر خلاف سایر بازارها ضرر و زیان بازار قانونمایگی و قانونفروشی مستقیم متوجه کلیت جامعه است و نه لزوما فروشنده و خریدار و دلال، چرا که صاحب کالا در اصل جامعه است و نه هیچکدام از اینها؛ برای اینها ضرر و زیانی هم اگر در کار باشد غیرمستقیم از بابت آسیب دیدن کلیت جامعه است که عضوش هستند؛ هر چند آنها که قادرند قوانین یک جامعه را به راحتی خرید و فروش کنند قطعا به قدری قوی و قلدر هستند که از نوسانات جامعه و افت و خیزهایش ضربه نخورند بلکه برعکس بازار خود را داغ کنند. در این بحران کرونا، دستاندرکاران دلاورمردی - از خردهفروشانی چون "برگ تردد فروش" و "کارت واکسیناسیون فروش" بگیر تا عمدهفروشانی که در سطوح عالی در راستای منافع خود علاوه بر قانون، سرنوشت افراد را هم خرید و فروش میکنند، همه میدانند که چه میگویم!
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: جامعه شناسی, بررسی مسائل اجتماعی, قانون مایگی قانون گریزی, حسین شیران
[ یکشنبه ۴ مهر ۱۴۰۰ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
🌓 قانونمایگی
✍️ حسین شیران
◀️ بخش اول
قانونمایگی چیست؟ پدیدۀ اجتماعی رایجی است در ممالک در حال گذار که طی آن مردم از نفس قوانین موضوعه به هر شکل ممکن به نفع خود استفاده میکنند. در این پدیده، قانون به مثابۀ یک نوع منبع و سرمایۀ ملی تلقی میگردد و همچون همۀ منابع و سرمایههای ملی مورد سوءاستفاده قرار میگیرد؛ به بیان دیگر هرگاه قوانین یک مملکت به جای مراعات شدن مایۀ ارتزاق و انتفاع مسئولان و مردماناش گردد به جرأت میتوان گفت "پدیدۀ قانونمایگی" در آن شکل گرفته است.
از آنجایی که اغلب در این نوع ممالک، قانون نه برای تمکین همگانی بلکه صرفا از برای "کنترل توده" و حفظ نظم موجود وضع میگردد و واضعان قانون به هر شکل و به هر دلیلی نظرا خود را فراتر از قانونی که وضع میکنند میدانند و از این جهت عملا چندان پایبندیای بدان نشان نمیدهند، در عوض، باقی مردم هم نظرا "مشروعیتی" برای قوانین موضوعه قائل نمیشوند و عملا هم دلیلی برای تمکین و تبعیت از آنها نمییابند و اغلب در اندیشۀ "دور زدن قوانین" به سر میبرند مگر آنکه خلافاش ثابت شود. اصولا و اساسا یک چنین جریانی است که به تولید و ترویج پدیدۀ قانونمایگی در یک جامعه منجر میگردد.
با توجه به عدم تغییر در طرز نگرش و کنش "قانونگذاران" (طبقۀ حاکم) بلکه تثبیت و تشدید آن در طول زمان، نتیجتا تغییری هم در نگرش و کنش "قانونگریزان" (طبقات محکوم) حاصل نمیگردد و بدین ترتیب مقابله با قانونمایگی در جامعه نه فقط هیچ مفید و مؤثر واقع نمیشود بلکه برعکس مایۀ رشد و توسعۀ آن در میان اقشار مختلف میگردد. قانونگذار برای کنترل اوضاع، ناگزیر قوانین بازدارندۀ بیشتری وضع میکند و این باز به نفع قانونگریز تمام میشود؛ تحت این شرایط، قانون هر چه بیشتر و هر چه بازدارندهتر، قانونگریزی و قانونمایگی هم به همان اندازه پررونق و پردامنهتر!
در این نوع جوامع، قانونگذار (طبقۀ حاکم) که از قبل از قِبَل تسلط بر منابع مادی مملکت بنحوی خاص برخوردار است؛ مرتبهای پایینتر، مجری و متصدی قانون، که از یک سو از کم و کیف سیطره و صرفهبری قانونگذار از منابع مملکت و از سوی دیگر نوع نگرش منفی مردم (طبقات محکوم) به آنها و قوانینی که وضع میکنند باخبر است، خواهناخواه به نفس قانون به چشم یک منبع درآمد نگاه میکند و در قبال دریافت مبلغ یا منفعتی، به هر شکل ممکن، زمینههای لازم برای دور زدن آن را برای مردمانی که میداند در این اندیشه به سر میبرند فراهم میسازد.
ادامه دارد ...
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: جامعه شناسی, بررسی مسائل اجتماعی, قانون مایگی قانون گریزی, حسین شیران
[ پنجشنبه ۱ مهر ۱۴۰۰ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
🌓 جامعهشناسان و مسائل اجتماعی
🔄 حسین شیران
1️⃣ جامعهشناسان در مقام نظر به مسائل اجتماعی تأثیرگذار بر زندگی مردم از آنچه که "تصور جامعهشناختی" (یا چشمانداز جامعهشناختی) Sociological Imagination نامیده میشود استفاده میکنند. در واقع آنها بدینوسیله به اینکه چگونه "موقعیتهای اجتماعی" رفتار و نگرش افراد را شکل میدهند توجه میکنند.
2️⃣ یک "مسألۀ اجتماعی" جنبهای از جامعه است که تعداد زیادی از مردم از بابت آن "نگران" هستند و دوست دارند که "تغییر" یابد. هر مسألۀ اجتماعی مشتمل بر "شرایط عینی" (موارد قابل سنجش) و "نگرانیهای ذهنی" (عقاید، احساسات و نگرشهای مربوط به این شرایط) است و بعد اینکه مسائل اجتماعی "نسبی" هستند، به این معنی که راه حل یک گروه خود ممکن است مسألۀ گروه دیگر باشد.
3️⃣ تاریخ طبیعی مسائل اجتماعي شامل "چهار مرحله" است كه اغلب هم با هم تداخل دارند: تعريف مسأله، تدوين یک پاسخ رسمي، واكنش به پاسخ رسمي و پيگيري راهبردهاي چارهگر.
4️⃣ "فهم جامعهشناختی" یک مسألۀ اجتماعی با "فهم عامیانۀ" آن تفاوت دارد چرا که تصور یا چشمانداز جامعهشناختی مبتنی بر عواطف یا ارزشهای شخصی نیست، بلکه جامعهشناسان مشخصا چگونگی تأثیر مسائل اجتماعی بر افراد را بررسی میکنند، و بعد علل مسائل اجتماعی را در جامعه میبینند و نه افراد، و اینکه از "روشهای عینی" برای گردآوری اطلاعات در مورد مسائل اجتماعی استفاده میکنند.
5️⃣ جامعهشناسان قادرند در مطالعه و حل مسائل اجتماعی از "پنج جهت" سهیم باشند: آنها میتوانند به تعیین گسترۀ یک مسألۀ اجتماعی کمک کنند، نگرش مردم نسبت به مسائل اجتماعی را روشنتر سازند، تصورات جامعهشناختی نسبت به مسائل اجتماعی را به کار گیرند، سیاستهای اجتماعی بالقوه برای برخورد با مسائل اجتماعی را مشخص سازند و نهایت اینکه پیامدهای احتمالی این سیاستها را ارزیابی کنند.
6️⃣ برای مطالعۀ مسائل اجتماعی، جامعهشناسان عمدتا از "چهار طرح تحقیق" استفاده میکنند: پیمایشها، مطالعات موردی، آزمایشها و مطالعات میدانی. اطلاعات لازم را هم به "چهار روش اصلی" گردآوری میکنند: مصاحبه، پرسشنامه، اسناد و مشاهده. این روشها اغلب به صورت ترکیبی مورد استفاده واقع میشوند.
7️⃣ از آنجا که مسائل اجتماعی را میتوان از جهات مناسب متعددی مورد بررسی دید، جامعهشناسان در مورد اینکه اصولا کدام یک از آنها را باید انتخاب کنند اختلافنظر دارند؛ با اینحال، آنها همه موافقاند که مطالعات جامعهشناختی باید دادههایی عینی، دقیق و قابل تأیید را ارائه دهند.
⏺ ترجمه چکیده از منبع:
http://faculty.collin.edu/lstern/HENSLIN-SOCIAL_PROB_CH1.pdf
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: جامعه شناسی, جامعه شناسی شرقی, تصور جامعه شناختی, بررسی مسائل اجتماعی
[ شنبه ۲۰ شهریور ۱۴۰۰ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
احکام هشتگانه در بررسی مسائل اجتماعی 8
📝 نوشتۀ جان مشینیز John J. Macionis
🔄 ترجمۀ حسین شیران Hossein Shiran
رویکرد جامعهشناسان در برابر مسائل اجتماعی جامعه چیست؟ احکام هشتگانۀ زیر بصورت بنیادی بیانگر نوع مواجهۀ جامعهشناسان با مسائل اجتماعی هستند:
8. مسائل اجتماعی مختلف بهم مرتبط هستند.
از آنجایی که مسائل اجتماعی ریشه در عملکرد جامعه دارند، بسیاری از مسائل اجتماعی در ارتباط با یکدیگر هستند. این به این معنی است برای حل یک مشکل، مثلا، کاهش تعداد کودکانی که در بستر فقر رشد میکنند، ممکن است به نوبه خود به حل شدن مسائل دیگر، مانند نرخ بالای ترک تحصیل دبیرستانیها، سوء مصرف مواد و جرم و جنایت، کمک کند.
این هم درست است که حل یک مسأله ممکن است یک مسألۀ جدیدی ایجاد کند که انتظارش را نداشتیم، به عنوان مثال، اختراع خودرو در اواخر دهۀ 1800 به مردم کمک کرد تا راحتتر جابجا شوند، اما دهها سالی که با خودروها گذشت آلودگی هوا و سالانه دهها هزار (در سال 2008 حدود 40000) مرگ و میر ناشی از تصادفات را بجای گذاشت.
این احکام هشتگانه به شما کمک خواهد کرد تا درکی جامعهشناختی از مسائل اجتماعی را به دست آورید. یک ایدۀ مهم دیگر هم اینست که پرداختن به بسیاری از مسائل اجتماعی مستلزم کاربرد یک چشمانداز جهانی است.
🆔 @Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers (OST)
برچسبها: جامعه شناسی, بررسی مسائل اجتماعی, جان مشینیز, حسین شیران
[ دوشنبه ۱۶ تیر ۱۳۹۹ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
احکام هشتگانه در بررسی مسائل اجتماعی 6
📝 نوشتۀ جان مشینیز John J. Macionis
🔄 ترجمۀ حسین شیران Hossein Shiran
رویکرد جامعهشناسان در برابر مسائل اجتماعی جامعه چیست؟ احکام هشتگانۀ زیر بصورت بنیادی بیانگر نوع مواجهۀ جامعهشناسان با مسائل اجتماعی هستند:
6. مسائل درگیرودار ارزشهای ذهنی و همینطور واقعیتهای عینی هستند.
امروزه بیش از سه مورد از هر ده ازدواج به طلاق منجر میگردد، اما آیا این به معنای این است که مسألهای به اسم «طلاق» وجود دارد؟ واقعیتها مهم هستند، اما ادراکات ذهنی هم در ارتباط با هر موضوعی مهم هستند. افرادی که واجد ارزشهای خانوادههای سنتی هستند به احتمال زیاد نرخ بالای طلاق را به عنوان یک مسألۀ جدی در نظر میگیرند، اما دیگرانی که فکر میکنند مسئولیتهای خانوادگی فرصتهای افراد، بویژه زنان را محدود میسازند، ممکن است مخالف این امر باشند.
ادامه دارد ...
🆔 @Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers (OST)
برچسبها: جامعه شناسی, بررسی مسائل اجتماعی, جان مشینیز, حسین شیران
[ یکشنبه ۱۷ فروردین ۱۳۹۹ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
احکام هشتگانه در بررسی مسائل اجتماعی 5
📝 نوشتۀ جان مشینیز John J. Macionis
🔄 ترجمۀ حسین شیران Hossein Shiran
رویکرد جامعهشناسان در برابر مسائل اجتماعی جامعه چیست؟ احکام هشتگانۀ زیر بصورت بنیادی بیانگر نوع مواجهۀ جامعهشناسان با مسائل اجتماعی هستند:
5. تعاریف مسائل در طول زمان تغییر میکنند.
نگرش عمومی دربارۀ اینکه چه چیزی باعث تغییر در مسائل جدی در طول زمان میشود ادامه دارد. یک قرن پیش، ایالات متحده ملتی بسیار فقیر بود که هیچ کس شگفت زده نمیشد از اینکه بسیاری از مردم در کلبههایشان در مناطق روستایی زندگی میکردند و بسیاری از مردم عمرشان را در خیابانهای شهرهای بزرگ سر میکردند اما با افزایش استانداردهای زندگی، اعضای جامعه ما اندیشۀ خانههای امن را به عنوان یک حق مسلم در سر پروراندند و از این به بعد بدخانگی و بیخانگی به عنوان یک مسألۀ اجتماعی پدیدار شد.
از سوی دیگر، برخی مسائل گذشته به طور عمده از بین رفتهاند، نه به این دلیل که دیگر وجود ندارد بلکه بخاطر اینکه مردم دیگر به آنها بمثابۀ مسائل اجتماعی نمینگرند. به عنوان مثال، پنجاه سال پیش، اغلب مردم ازدواج میاننژادی را به عنوان یک مسألۀ اجتماعی تعریف میکردند؛ این عمل امروز به مراتب کمتر به چشم میآید.
ادامه دارد ...
🆔 @Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers (OST)
برچسبها: جامعه شناسی, بررسی مسائل اجتماعی, جان مشینیز, حسین شیران
[ شنبه ۲ آذر ۱۳۹۸ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
🌓 احکام هشتگانه در بررسی مسائل اجتماعی 4
📝 نوشتۀ جان مشینیز John J. Macionis
🔄 ترجمۀ حسین شیران Hossein Shiran
4️⃣ افراد مسائل را متفاوت از هم میبینند.
برخی از مسائل، مانند افزایش نرخ بیکاری در سال 2009، بنحو گستردهای به عنوان مسائلی جدی در نظر گرفته شدهاند. اما بیشتر مسائل، محل مناقشات هستند. به عنوان مثال، دولت بوش ادعا کرد که احداث بازداشتگاه در خلیج گوانتانامو در کوبا در کنترل "جنگاوران دشمن" که تهدیدی بر ایالات متحده بودند مهم و مؤثر بود با این حال، دولت اوباما فرایند بسته شدن این تأسیسات را کلید زد با این ادعا که رفتار تند و زنندۀ زندانبانان اصول اخلاقی کشور ما را نقض میکند و این صرفا در خدمت ترویج خصومت بر عیله ایالات متحده میباشد. همانطور که این مثال نشان میدهد، "راه حل" یکی ممکن است خود "مسألۀ" دیگری باشد.
🆔 @Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers (OST)
برچسبها: جامعه شناسی, بررسی مسائل اجتماعی, جان مشینیز, حسین شیران
[ پنجشنبه ۲۳ آبان ۱۳۹۸ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
احکام هشتگانه در بررسی مسائل اجتماعی 3
📝 نوشتۀ جان مشینیز John J. Macionis
🔄 ترجمۀ حسین شیران Hossein Shiran
رویکرد جامعهشناسان در برابر مسائل اجتماعی جامعه چیست؟ احکام هشتگانۀ زیر بصورت بنیادی بیانگر نوع مواجهۀ جامعهشناسان با مسائل اجتماعی هستند:
3. مسائل به صورت اجتماعی ساخته میشوند آنگاه که مردم وضعیتی را توصیف میکنند که زیانآور و نیازمند تغییر است.
فارغ از واقعیتهای عینی هر وضعیتی، این مردم هستند که باید شرایط را به عنوان یک مسألۀ اجتماعی جدی تصور کنند. این ادعاسازیها هستند که فرایند تعریف یک وضعیت به عنوان یک مسألۀ اجتماعی را مشخص میسازند.
ادامه دارد ...
🆔 @Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers (OST)
برچسبها: جامعه شناسی, بررسی مسائل اجتماعی, جان مشینیز, حسین شیران
[ یکشنبه ۲۸ مهر ۱۳۹۸ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
احکام هشتگانه در بررسی مسائل اجتماعی 2️⃣
📝 نوشتۀ جان مشینیز John J. Macionis
🔄 ترجمۀ حسین شیران Hossein Shiran
رویکرد جامعهشناسان در برابر مسائل اجتماعی جامعه چیست؟ احکام هشتگانۀ زیر بصورت بنیادی بیانگر نوع مواجهۀ جامعهشناسان با مسائل اجتماعی هستند:
2️⃣ مسائل اجتماعی ناشی از «افراد بد» نیستند.
این حکم در اصل تلنگر حکم اول است. بطور خاص زمانی که برخی از افراد به انسانهای بیگناه آسیب میرسانند- مثلا زمانی که برنارد مادوف بیش از 65 میلیارد دلار از سرمایهگذاران، از جمله خیرین، کلاهبرداری میکند - ما این مسأله را از نقطهنظر اعمال بد افراد شرور مینگریم. اینجاست که قانون میگوید افراد باید پاسخگوی اعمال خود باشند.
اما بطور کلی، در تبیین مسائل اجتماعی اشاره به "افراد بد" نمیتواند کار چندانی از پیش ببرد. این درست است که مثلا برخی از افراد مرتکب جرائم جدی میشوند و از این طریق به دیگران آسیب میرسانند اما اینکه آیا میزان جرم و جنایت در جامعه بالا یا پایین است، به افراد بستگی ندارد بلکه به چگونگی سازمانیافتگی خود جامعه بستگی دارد. اینکه اقتصاد قوی باشد یا نه و یا تمامی اقشار جامعه به مشاغل خوب دسترسی داشته باشند یا نه، در تبیین بالا یا پایین بودن میزان جرم در جامعه اینست که کاری از پیش میبرد.
ادامه دارد ...
🆔 @Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers (OST)
برچسبها: جامعه شناسی, بررسی مسائل اجتماعی, جان مشینیز, حسین شیران
[ پنجشنبه ۱۸ مهر ۱۳۹۸ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
🌓 جامعهشناسی سبک زندگی Sociology Of Lifestyle
✍️ حسین شیران Hossein Shiran
نظر غالب بر اینست که "سبک زندگی" بعنوان یک اصطلاح علمی از دهۀ 1920 و توسط آلفرد آدلر Alfred Adler رواندرمان اتریشی باب شده است؛ در نظر او این اصطلاح معادل "شخصیت بنیادی هر فرد که در دوران کودکی شکل گرفته است" بود (Veal, 2006: 4)؛ اما اگر بخواهیم وارد کردن این عنوان در تجزیه و تحلیلها را ملاک باب شدناش بعنوان یک اصطلاح علمی در نظر بگیریم باید گفت که پیش از آدلر، وبر و زیمل این اصطلاح را در تفکرات خود گنجانده بودند؛ این یعنی پیش از آنکه روانشناسی در دهۀ 1920 به سبک زندگی رو کند، جامعهشناسی دستکم در آثار وبر و زیمل که هر دو در آستانۀ 1920 دهۀ درگذشتند به آن پرداخته بود.
البته سابقۀ توجه به سبک زندگی را میتوان تا به آثار مارکس باز هم به عقبتر برد و به بحث او در خصوص ویژگیهای "طبقات مختلف اجتماعی" در جوامع سرمایهداری- موضوع مورد علاقۀ مارکس - بعنوان نخستین توجه جامعهشناختی به سبکهای زندگی استناد کرد. ... اما واقعیت اینست که این اشاره تلویحی است و مارکس هیچ کجا بطور مستقیم به عنوان یک مقوله به سبک زندگی نپرداخته و حتی بعنوان یک اصطلاح هم به آن اشاره نکرده است. این مهم در آثار زیمل و وبر اتفاق افتاده و هر دو به کرات از این عنوان استفاده کردهاند، با این تفاوت که زیمل با محوریت موضوع "مصرف" در زندگی شهری به آن پرداخته و وبر با محوریت موضوع "پایگاه اجتماعی" (صمیم، 1393، ص. 5).
* جامعه شناسی سبک زندگی جامعه شناسی تمام زندگی اجتماعی است.
* بیماریهای سبک زندگی را جدی بگیریم.
@Hossein_Shiran
https://t.me/orientalsociology
برچسبها: جامعه شناسی سبک زندگی, بیماری سبک زندگی, بررسی مسائل اجتماعی, طبقه اجتماعی پایگاه اجتماعی
[ جمعه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۸ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
🌓 جامعهشناسی سبک زندگی Sociology Of Lifestyle
✍️ حسین شیران Hossein Shiran
اگر چه بطور کل هر موضوع و معضلی که در جامعه مطرح میشود، از جمله بیماریها و مرگومیرها و مسائل ناشی از آنها، بحکم اینکه در بستر جامعه و در ارتباط با عوامل متعدد دیگر رخ میدهند بطور عام یک مسألۀ جامعوی و جامعهشناختی محسوب میشوند با این حال، با بحث پیرامون بیماریهایی که منشأشان "سبک زندگی" افراد جامعه است موضوع از انحصار علوم پزشکی خارج شده و وارد حریم علوم اجتماعی بخصوص جامعهشناسی هم میگردد. اینکه "سبک زندگی چیست و چگونه ناسالم و ناهنجار میگردد؟" دیگر پرسشی نیست که پزشکان ملزم به پاسخ دادن به آن باشند و یا اصلا صلاحیت این کار را داشته باشند، چرا که "سبک زندگی" به ذات خود همچون خود جامعه یک پدیده اجتماعی است که از تعامل و تداخل عوامل مختلف و متعددی در طول زمان شکل میگیرد از این جهت ضروریست هر مطالعهای که در رابطه با آن صورت میگیرد با نگاهی جامع و جامعهشناختی صورت پذیرد تا به سرانجامی معین و مشخص برسد.
در شرح معنی و مفهوم "سبک زندگی" باید گفت که در فرهنگ لغات فارسی مشخصا چیزی به این عنوان (بصورت ترکیبی) وجود ندارد و لزوما از معنا و مفهوم واژۀ "سبک" است که باید به معنی و مفهوم "سبک زندگی" پی برد. "شیوه، طرز، روش" آن معنای عامی است که اغلب فرهنگنویسان (عمید، معین، دهخدا، ...) ذیل مدخل "سبک" آوردهاند؛ در فرهنگ لغات انگلیسی هم برای معادل "سبک style" کموبیش یک چنین معانی آورده شده است (Oxford; Longman; … Wordweb;)؛ بر این پایه، بدیهی است "سبک زندگی" در ابتداییترین گام "شیوۀ زیست" فهم شود. سبک زندگی به این معنی و مفهوم، موضوعاً چیز تازهای نیست و از دیرباز با هر عنوان مورد توجه و تأکید بوده است اما توجه علمی و تماتیک به آن و مفهومسازی و نظریهپردازی سیستماتیک در خصوص آن کار جدیدی است.
ادامه دارد ...
* جامعه شناسی سبک زندگی جامعه شناسی تمام زندگی اجتماعی است.
* بیماریهای سبک زندگی را جدی بگیریم.
@Hossein_Shiran
https://t.me/orientalsociology
برچسبها: جامعه شناسی سبک زندگی, بیماری سبک زندگی, بررسی مسائل اجتماعی, سازمان بهداشت جهانی
[ جمعه ۶ اردیبهشت ۱۳۹۸ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
🌓 جامعهشناسی سبک زندگی Sociology Of Lifestyle
✍️ حسین شیران Hossein Shiran
به گزارش سازمان بهداشت جهانی (WHO, 2018) بیماریهای غیرواگیر هر سال 41 میلیون نفر از جمعیت جهان را از بین میبرند که این معادل 71% از کل مرگ و میر جهانی است. ... بر اساس این گزارش، در هر سال 15 میلیون نفر از بابت ابتلا به دستکم یک بیماری غیرواگیر در سنین میان 30 تا 69 سالگی میمیرند؛ ... بیش از 85% از این مرگ و میرهای "زودرس" در کشورهایی با درآمد کم و متوسط میباشد 1 . با نقل این گزارش، نخستین پرسشی که اینجا مطرح میشود اینست: "بیماریهای غیرواگیر چیستند و چه ارتباطی میتوانند با جامعه شناسی و بررسی مسائل اجتماعی داشته باشند؟"
مقدمتاً در پاسخ به این پرسش بطور خلاصه باید گفت که بیماری 2 در برابر سلامتی 3، عموما به هر نوع حالت ناخوشی که باعث اختلال در کارکرد معمول بدن میشود اطلاق میگردد. در یک تقسیمبندی، بیماریها برحسب منشأ خود به دو دسته تقسیم میشوند: 1- بیماریهای ارتباطی 4 یا واگیر و 2- بیماریهای غیرارتباطی 5 یا غیرواگیر؛ بیماریهای واگیر ناشی از میکربها و انگلها هستند و از این جهت بیماریهای عفونی 6 نامیده میشوند؛ در حالی که در بروز بیماریهای غیرواگیر هیچ میکرب یا انگلی در کار نیست بلکه مشخصاً از کم وکیف زیست اجتماعی انسانهاست که این نوع بیماریها عارض میشوند و از این جهت "بیماریهای سبک زندگی 7" نامیده میشوند (Home Sciences, n.d, 3-5).
1. who.int/noncommunicable-diseases.html
2. Disease
3. Health
4. Communicable iseases (CDs)
5. Noncommunicable Diseases (NCDs)
6. Infectious Diseases (IDs)
7. Lifestyle Diseases (LDs)
ادامه دارد ...
* جامعه شناسی سبک زندگی جامعه شناسی تمام زندگی اجتماعی است.
* بیماریهای سبک زندگی را جدی بگیریم.
@Hossein_Shiran
https://t.me/orientalsociology
برچسبها: جامعه شناسی سبک زندگی, بیماری سبک زندگی, بررسی مسائل اجتماعی, سازمان بهداشت جهانی
[ دوشنبه ۲۶ فروردین ۱۳۹۸ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: جامعه شناسی, بررسی مسائل اجتماعی, مسائل سیاسی جهان, ترامپ خاشقچی بنسلمان
[ جمعه ۲۷ مهر ۱۳۹۷ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
از سیل هم میشود سرمایه ساخت!
حسین شیران
سیل ویرانگر است آری؛ این را دیگر همه میبینیم و همه میدانیم! چه تقریبا هیچ سالی نیست که هیچ بارانی نبارد و هیچ سیلابی نیاید و هیچ ویرانیای بار نیاورد؛ اما براستی ویرانی از چه چیز حاصل میشود؟ از خیل آب بارانی که در مدت زمان کوتاهی از آسمان میبارد و در حجم کلانی در زمین جاری میگردد و با شدت و حدت هرچه سست پیش پای خود دارد از بیخ میکند و میبرد و هر چه سفت و سخت میبیند را هم کم و بیش آسیبزنان از کنارش میگذرد؟ ...
آری کم و بیش همین است و جز این نیست؛ به هر حال از بلایای طبیعی یکی هم همین است و در هر صورت خالی از خسارت نیست، بخصوص در جاهایی که متأسفانه ساختار هم ساختار نیست! اما برخلاف زلزله و توفان که شاید نتوان خیری از آن برد به باور من میشود سیل را یک فرصت تلقی کرد و هر سال و هر بار از جاری شدنش نهایت استفاده را برد! بخصوص در کشوری چون کشور ما که خشکی و خشکسالیاش در برابر سرسبزی و سیرابیاش، در حالت عادی اگر یک به صد بود حالا با این وضع نابسامان زیستمحیطی که حاکم گشته، چه میدانم شاید، یک به هزار گشته! و خود این وضع خطیر و خطرناک است که ایجاب میکند بالاخره جایی کاری اساسی صورت بگیرد!
به این قرار در بحث سیل مسأله تنها این نیست که چه باید کرد تا از ویرانیهای ناشی از آن جلوگیری کرد یا دستکم به حدی کاهشاش داد که از قابلیت خبر اول شدن نه در سطح ملی که حتی در سطح محلی هم ساقط گردد، بلکه در مرتبهای فراتر از آن مسأله اینست که چه باید کرد و یا چه میتوان کرد تا معضل و مصیبت سیل را به یک فرصت بیبدیل در راستای جبران کمباریها و کمآبیهای فزاینده در کشوری تبدیل کرد که اکنون در حجم وسیعی از پیکرهاش به سختی درگیر تجربۀ تلخ بحران کمآبی و بیآبی است!
اینکه مسأله دوم را فراتر از اولی میدانم الزاما نه به این خاطر است که "ویرانی از آب" را کم از "کمآبی یا بیآبی" بها میدهم بلکه از این روست که توجه به مسألۀ دوم در واقع توجه به هر دو مسأله است و اگر بنحو اساسی اقدامی در این خصوص صورت بگیرد در واقع اقدامی در جهت رفع هر دو مسأله صورت گرفته است. این یعنی هر دو هدف را میتوان با یک تیر زد بشرط آنکه پشت پرتاب این تیر به حد کفایت تدبیر بکار باشد! صرفنظر از مقاومسازی ساختارها که در هر شرایط لحاظ باید گردد در مواجهه با جریان بنیادبرافکن سیل یک اقدام لازمۀ هر دو مسأله است و آن به هر ترتیب "کنترل سیلاب" است!
در این هیچ تردیدی نیست که با این حجم کلان سیلابی که در این یکی دو روز در شمال کشور جاری بوده و است میتوان پشت چند سد بزرگ کشور در جنوب و حتی غرب و شرق و مرکز کشور را پر آب ساخت یا دستکم جبران مافات داشت! اینجا براستی مشکل اصلی و اساسی اینست که در کشوری به پهناوری ایران، بحران پرآبی و سیلابی جایی و بحران کمآبی و بیآبی جاهایی دگر است! چند جا سال به سالش هم یک قطره باران نمیبارد و در مجموع زمین و زمانش تشنه و ساکنانش درگیر خشکسالیاند جایی دیگر اما باران و آب حاصل از آن از حد نیاز بالا زده و بلای جان مردمان میگردد!
با این وضع آیا براستی نمیشود هیچ کاری از پیش برد؟ آبی که یک جا بیشبودنش بلاست را به جایی برد که خود نبودنش بلاست؟ و به این قرار هر دو را از بلا و بحران دور ساخت؟ اگر که نه، پس چطور نفت و گاز جنوب را این همه راه تا به شمال و حتی فراتر از آن آوردهایم و بیش از خود جنوب هم مصرف میکنیم؟ درست به همین منوال، آب را هم از شمال به جنوب ببریم و در این مسیر دستکم به حد حیات به داد خشکسالیزدگان ایرانزمین برسیم! کار که نشد ندارد! برویم کمی هم از این اماراتیها یاد بگیریم که بیسروصدا کویر را به بهشت تبدیل کردهاند- البته اگر از تحقیر کردنشان وقت کنیم!
در هر صورت از یک جامعهشناس نباید پرسید که چگونه این کار باید عملی شود این دیگر در تخصص کارشناسان و مهندسان است! در کل چرا نتوان در مناطق پرباران و سیلخیز کشور تدابیری اتخاذ کرد تا بهنگام بارش، آبهای سطحی در همان دقایق آغازین بجای روی هم انباشتن و سیل شدن و بیهوده به هر سو سرازیر شدن، بسرعت بسوی کانالهای بزرگ تعبیه شده در اعماق زمین در نقاط مختلف هدایت شوند و آب کلان جمعآوری شده از این طریق هم به مخازن بزرگ ذخیرۀ آب منتقل شوند؟ به این ترتیب تا حد زیادی میتوان هم از شکلگیری سیلاب و آسیبهای کلان آن در امان ماند و هم بصورت طبیعی و خداداد از مخازن عظیمی از آب باران برخوردار شد!
آغاز تمام پیشرفتهای بشر از همین خیالها بوده است. علم و فناوری در سایۀ اراده و پشتکار ثابت کرده از توان تبدیل هر خیال خامی به یک واقعیت تام برخوردار بوده و است؛ تنها باید این همه را یکجا کنار هم آورد و بکار بست! اگر که یک چنین اتفاقی بیفتد آن تک تیر آغشته به تدبیر، توأمان به هر دو هدف خواهد خورد؛ باران به هر شدتی که ببارد بیهیچ هراسی همیشه یک نعمت باقی خواهد ماند؛ سیلابی هرگز شکل نخواهد گرفت مگر در کانالهای حجیمی که به مخازن وسیع ذخیرۀ آب متصلاند! باری به این قرار میتوان از سیل، سرمایه ساخت! هر هزینهای هم که داشته باشد قطعا از هزینهای که صرف جبران خسارات ناشی از سیلها میشود کمتر و مفیدتر خواهد بود!
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: جامعه شناسی, مسایل اجتماعی ایران, سیل بلایای طبیعی, بررسی مسائل اجتماعی
[ دوشنبه ۱۶ مهر ۱۳۹۷ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
آغاز جلد دوم
دزدان سرزمین یا سرزمین دزدان- بخش سیزدهم
The Thieves of The Land or The Land of The Thieves 13
(جامعه شناسی رفتار اقتصادی-اجتماعی مردم ایران)
حسین شیران
دوازده بخش اول این مجموعه نوشتار در قالب یک جلد در فضای مجازی منتشر شد و زینپس هر آنچه بیاید لاجرم در جلد دوم آن جای خواهد گرفت. در آغاز این جلد، پیش از آنکه بحثهای پیشین خود را پیبگیریم بگذارید نکتهای را در خصوص عنوان موضوع مورد بحث یعنی «دزدان سرزمین یا سرزمین دزدان»- بخصوص جزء دومش یعنی «سرزمین دزدان»، که انگار با انتشار جلد اولش بصورت کتاب الکترونیک اندکی حساسیتبرانگیز شده یا میشود و نیز چند نکتة دیگر پیرامون آن یادآور شویم.
البته ما پیشتر در بخشهای نخستین در ارتباط با موضعهای ممکن و محتمل در برابر موضوع و عنوان آن به حد نیاز سخن گفتهایم و دیگر قصد تکرار آنها را نداریم. به هر حال آنها که اهل اندیشه و علم و قلماند بیهیچ نیازی به هیچ تذکرهای خود اساس را از بساط تشخیص میدهند و خیلی زود اینکه یک قلم با چه نیتی به کدام سو روانست را درمییابند! منتهی از آنجا که به هر حال کم نیستند کسانی که حوصلة طی بساط و درک اساس را ندارند و اغلب ترجیح میدهند با استشمام شمهای از شمیم ظواهر هر چه سریعتر بر مسند قضاوت تکیه زنند و راست ناراست حکم صادر کنند و در نهایت به جای حل مسائل، خود مسألهساز شوند این بخش، مفید و مختصر به شرح علت طرح این اساس و بسط این بساط اختصاص مییابد تا خود روشن شود این قافله را مقصد و مقصود کجاست!
پیش از هر چیز باید گفت عنوانی که ما برای این مجموعه نوشتار برگزیدهایم (یعنی «دزدان سرزمین یا سرزمین دزدان») در واقع شکل فشردة پرسش اصلی و اساسی ما در این مجموعه نوشتار است؛ صورت مبسوط این پرسش چنین است: آیا در این سرزمین، تنها گروهی از افراد خاص- بنحویکه خود میدانند و ما هم میدانیم، دزدی میکنند یا نه تقریباً همة ما- بنحویکه گاه میدانیم و گاه نمیدانیم، هر کدام بنوعی مشغول این کار بوده و هستیم؟ ...
این قید «خود میدانند و ما هم میدانیم» و «گاه میدانیم و گاه نمیدانیم» در این پرسش معطوف به مسألة مهم و اساسی دیگریست که در اصل به «معنی و مفهوم واژة دزدی از نقطهنظر جامعه شناسی» مربوط میشود. در چند بخش پیش این مسأله مطرح شد و در بخشهای بعدی هم بالضروره پیگرفته خواهد شد. صورت کلی این مسأله هم اینست: آیا دزدی در جامعه، تنها در آنچه «عرف» و «قانون» بطور مشخص معین داشته است (یعنی برداشتن «مال» دیگری بدون اذن و آگاهی او (جرائم مربوط به مال)) خلاصه میشود یا بیش از این متضمّن معانی و مفاهیم دیگری هم هست یا میتواند باشد؟ ...
این پرسش از این جهت که مبنای تئوریک پاسخ ما به پرسش اصلی محسوب میشود و تحققاً با روشن شدن این مسأله است که تکلیف آن مسأله هم روشن میشود برای بحث حاضر ما بسیار حائز اهمیت است. در حقیقت «هدف اصلی» ما از طرح و بسط این موضوع با این عنوان در اینجا عمدتاً بحث پیرامون این یک مسأله یعنی «معنی و مفهوم دزدی از نقطهنظر جامعه شناسی» میباشد آنهم به این امید سعید که - به لطف خدا - توفیق یابیم علیرغم اینهمه هایوهوی و پریشانیها و آشفتگیهایی که به هر حال روزگار در بین و ذهنمان بپا کرده و باز خواهد کرد - به یاری همدیگر - «معنی و مفهوم حقیقی دزدی» را در اذهان خود و مردمان دیار خود جا بیندازیم تا مشخصاً در ارتباط با موضوع و معضلی که حالا بنا به شواهد بیشمار بشدت گریبانگیر جامعةمان گشته است (اهمیت و ضرورت طرح موضوع و مسأله را هم از این نکته دریابید) یک گام مهم و اساسی به پیش برداشته باشیم!
البته در اینکه کار کار دشواریست و راه راه درازی، هیچ تردیدی نیست! و بعد باید این را هم در نظر داشت که حتی اگر این مهم یعنی درک معنی و مفهوم دزدی از نقطهنظر جامعه شناسی در کوتاهترین زمان - به فرض محال - تمام و کمال در جامعه ممکن و میسر گردد باز خاک پاک ما تا رسیدن به نقطة مطلوبش راه دور و درازی در پیش خواهد داشت، چرا که این گامی که بدین شکل برداشته میشود در وهلة اول مشخصاً در دنیای پر رمز و راز «ذهنیت جامعه» است که برداشته میشود و همانطور که پیش از این هم گفتیم برای رسیدن به سرانجام کار پیرو آن گام گام دیگری هم لازم و ضروریست که باید تحققاً در بستر دنیای پر پیچ و خمِ «عینیت جامعه» برداشته شود!
این همان بحث آشنای «از علم به عمل رسیدن» است که از بس بعنوان یک ضرورت در ارتباط با هر زمینه و هر امری مطرح شده و میشود دیگر تصور نمیکنم هیچ نیازی به بند و بسط بیشتر داشته باشد، جز اینکه، نظر به اهدافی که در پیش داریم، باید یادآور شویم این بحث غیر از بحث آشنای «خواستن و توانستن» است! البته از این جهت که هر دو در یک زمینه مطرح میشوند (زمینة «شدن») بلاشک میان آنها قرابت و شباهتهای بسیاری میتوان یافت اما این به معنای یکی بودن آنها نیست چرا که به هر حال وجوه مغایرتی هم میان آنها میتوان یافت؛ نخست اینکه حوزة طرح بحثِ «خواستن و توانستن» بسی عامتر و وسیعتر از حوزة طرح بحثِ «از علم به عمل رسیدن» است تا آنجا که اگر اندکی تسامح در مفهوم به خرج بدهیم این بحث غیر از انسان حتی حیوان را هم دربرمیگیرد چرا که به تحقیق «خواستن» میتواند معطوف به «غرایز» هم باشد- همانگونه که در اغلب موارد هم اینگونه است، و از آنجا که تنها این انسان نیست که مبتنی بر غرایز خود عمل میکند بلکه حیوان هم در این ویژگی با او شریک است خواهناخواه پای حیوان هم به این میدان باز میشود!
حتی اگر دایرة مفهومی «خواستن» را آنچنان تنگ بگیریم که خاص انسان باشد و حیوان را هیچ راه ورودی بدان نباشد باز بنا به شکل و فرم برآورده شدن همه یا بخشی از خواستنهایمان که به هر حال با اتکا به غرایز محقق میشوند میتوان گفت که دستکم بخشی از «خواستن و توانستن»های ما انسانها واجد «شکل حیوانی» خواهد بود- همچنانکه هست! ... اما در بحثِ «از علم به عمل رسیدن» هرگز امکان ورود حیوان و یا کلاً غیرانسان نیست، چون در این جهان هم خصیصة «کسب علم» خصیصة خاص آدمیست و هم خصیصة «اندیشة عمل»؛ از این جهت بجرأت میتوان گفت که بحثِ «از علم به عمل رسیدن» یک بحث خاص خاص آدمیست و هرگز طرح آن برای غیرانسان ممکن و مجاز نمیباشد!
به این ترتیب بحثِ «از علم به عمل رسیدن» در موقعیتی خاص بر بحث عامِ «خواستن و توانستن» قرار میگیرد، البته نه به این معنی که از حوزة آن خارج میشود، نه! هرگز اینگونه نیست؛ «از علم به عمل رسیدن» همیشه و در هر حال نوعی «خواستن و توانستن» است اما نوعی «خواستن و توانستن» که در وهلة اول «خاص انسان» است (در قیاس با حیوان) و در وهلة دوم از شکل و شمایلی «اخلاقی» برخوردار است (در قیاس با اشکال حیوانی و غیراخلاقی آن)! به بیانی دیگر «از علم به عمل رسیدن» نوعی «خواستن و توانستن» است که شکلی «انسانی و اخلاقی» دارد.
قید «اخلاقی» در اینجا از باب تأکید بر «بعد جامعوی» آن است؛ بدیهیست که ما به عنوان یک جامعه شناس و جامعه اندیش نه فقط در کشاکش این بحث بلکه همواره در تمامی مباحث خود الزاماً به آن دسته از پندارها و گفتارها و کردارهایی تأکید و توجه داریم که در راستای تأمین صلح و صفا و سلامت امر جامعه در تمامیت آن باشند- تمامیتی که به هر حال افراد جامعه هم جزئی از آنند و جزئاً صلح و صفا و سلامتیشان در سایة صلح و صفا و سلامت جامعه تأمین میگردد! بنابراین حتی اگر بتوان بر امرِ «از علم به عمل رسیدن» هم همچون «خواستن و توانستن» به هر شکل اهداف و اشکالی غیرانسانی مفروض داشت (که این البته بستگی دارد به اینکه چه معنا و مفهوم و مقصودی از علم و عمل و عالم و عامل در نظر گرفته شود) با این قید معلوم میشود که منظور ما از آن مشخصاً چه شکل یا اشکالی از آنست!
در هر صورت، شرح وجوه مغایرت میان دو بحث «خواستن و توانستن» و «از علم به عمل رسیدن» تنها به عام یا خاص بودن حوزه و یا دخالت یا عدم دخالت عنصر غریزه در آن ختم نمیشود! غیر از اینها و البته در ارتباط با آنها، به باور من، مهمترین وجه تفاوت و تمایز ایندو بحث همانا در «ارادة» مطرح و معطوف در هر کدام است؛ از آنجا که تشخیص و تمییز این وجه در تداوم بحث ما بسیار حائز اهمیت است بخش بعد را به این موضوع اختصاص خواهیم داد.
پایان بخش سیزدهم
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: جامعه شناسی شرقی, جامعه شناسی, حسین شیران, بررسی مسائل اجتماعی
[ چهارشنبه ۱ بهمن ۱۳۹۳ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
مروری بر نظرسنجی جامعه شناسی شرقی
تحلیل شما از نتیجۀ این نظرسنجی چیست؟
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: جامعه شناسی شرقی, جامعه شناسی, حسین شیران, بررسی مسائل اجتماعی
[ چهارشنبه ۱۰ دی ۱۳۹۳ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
دزدان سرزمین یا سرزمین دزدان؟
حسین شیران
بخش یازدهم
غالبا ما ملت ایران در مواجهه با مساله ی دزدی، حال چه در اشکال عادی و عامیانه اش و چه در اشکال فنی و سازمان یافته اش، بنا به عادت تحلیلی ناخوشایندی که داریم در وهله ی اول نخستین واکنشی که از خود نشان می دهیم اینست که «دولت» (و در مرتبه ای فراتر از آن «حکومت») را مقصرِ هر چه که هست قلمداد می کنیم! البته بلافاصله باید گفت که این عادت تحلیلی تنها محدود به مساله ی دزدی نمی شود بلکه به عنوان یک راهبرد پرکاربرد در مواجهه با هر مساله ی جامعوی دیگری هم کم و بیش مطرح است!
بر این منوال ما علی العموم هرگاه در هر کجای جامعه هر کجی و ناراستی و هر کمی و کاستی که به چشم می بینیم یا به گوش می شویم- صرف نظر از اینکه ناشی از اعمال خود ما باشد (مسایل مردمی) و یا دست دولت یا حکومت خود در آن دخیل باشد (مسایل دولتی یا حکومتی)، کم و بیش همه را به پای دولت یا حکومت می نویسیم و مشخصا با مقصر یا بی عرضه قلمداد کردن ایندو با ناپرهیزی خاصی که داریم سعی می کنیم هر کاسه کوزه ای که دم دست هست را سر ایندو یعنی دولت و حکومت بشکنیم (البته بیشتر به حرف نه عمل، آنهم از جنس حرف های پشت سری)!
اما این که گفتم، هرگز به منزله ی «ظالم نمایی ملت» نیست که لاجرم روی دیگرش «مظلوم نمایی دولت یا حکومت» باشد؛ و اساسا چه ظلمی که هر دو سو سخت شایسته و بایسته ی هم هستند و چه ظالم و مظلومی آنجا که هر دو طرف به یک اندازه به هم ظلم می کنند غافل از اینکه هر دو از هم اند و با هم اند و بخشی از یک کل بنام «جامعه» اند! وانگهی، عادت تحلیلی فوق از هر جهت به خطا یا عاری از حقیقت نیست که بگوییم ملت بدینوسیله بالکل به دولت یا حکومت ظلم می کند؛ این تحلیل دستکم از این جهت که در ارتباط با هر مساله ای که در بستر جامعه رخ می دهد عامل «دولت و حکومت» را یک پای ثابت ماجرا می داند راه صوابی در پیش می گیرد و این یعنی اساس تحلیل فوق، اساس درست و بجایی به نظر می رسد.
به هر صورت از ایندو نهاد که مستقیما اداره و هدایت و راهبری جامعه را به عهده دارند علی الاصول این انتظار می رود که به هر حال مراقب اوضاع و احوال جامعه باشند و نظر به برخورداری انحصاری از ابزارهای لازم برای مواجهه و مداخله، تا حد ممکن از وقوع مسایل در جامعه جلوگیری کنند و یا در صورت وقوع، هر طور شده از پس آنها برآیند و خلاصه به هر شکل ممکن امور جامعه را سر و سامان بخشند. مشخصا این انتظار کاملا موجهی است که در هر کجای جهان از نهاد «دولت و حکومت» می رود و در کلیت امر هم هیچ خدشه ای بر آن وارد نیست.
ما مشخصا با استناد به این طرز تلقی ست که می گوییم اساس تحلیل فوق، اساس درستی است و در این حد مشکلی متوجه این تحلیل نمی باشد؛ به واقع امر، مشکل زمانی پیش می آید که این «اساس درست» با «بساط نادرست» در هم آمیخته می شود و خود در هیبت یک مساله ی جامعوی جدید در بستر جامعه ظاهر می شود؛ این درست که همیشه و در هر حال می توان بخشی از مسئولیت بروز مسایل و نابسامانی های موجود در جامعه را مشخصا به پای نهادهای حاکم بر آن نوشت- حتی اگر خود آنها مستقیما هیچ نقشی در رخ دادنشان نداشته باشند، اما این باید به قدر سهم شان باشد (یعنی به قدر ضعف یا قصورشان در نظارت و مدیریت و راهبری جامعه) نه اینکه با «فرافکنی محض» کم و بیش هر آنچه هست به پای آنها نوشته شود!
بنابراین مشکل اصلی و اساسی تحلیل هایی از جنس تحلیل فوق را می توان در یک عبارت خلاصه کرد و آن «عدم رعایت حد و سهم عوامل در تجزیه و تحلیل مسایل جامعوی» ست و این خود البته از خصلت عام ما ایرانیان ناشی می شود که در تمام امور متاسفانه مردمانی «از حد درگذرنده» هستیم! این خصلت خود به ذات ناخالص خویش پدیده ی بسیار ناگوار و نایمنی ست که به تنهایی در سطحی گسترده امور جامعه را از اعتدال خویش خارج می سازد؛ حال تصور کنید که این پدیده ی منحوس با پدیده ی منحوس دیگری همچون «فرافکنی» یا «از زیر بار مسئولیت گریختن» که به تحقیق، اساس غالب رفتارهای ما در مواجهه با مسایل جامعوی است قرین گردد آنوقت است که اوضاع جامعه نابسامان که بود ناپاک تر هم می شود چون بر هر چه از اعتدال خود خارج است رنگ ریا و نیرنگ و دروغ و تهمت و افترا و چندین خاصیت ناگوار دیگر هم افزوده می شود! و از نظر جامعه شناختی هیچ چیز بدتر از این نیست که جامعه لبریز از بی اعتدالیِ آمیخته با ناپاکی باشد اما هیچ کس اعم از ملت و دولت و حکومت آنگونه که باید و شاید خود را در برابر آن مسئول نداند!
آری، چه بپذیریم چه نپذیریم به عنوان یک واقعیت جامعه شناختی، ما در سرزمینی زندگی می کنیم که در آن هر کار خوب، هزار مدعی پیدا می کند بی آنکه دست همه ی آنها که ادعا می کنند در کار بوده باشد! و این بنوبه ی خود درد بزرگی ست، اما درد بزرگتر از آن اینست که در همان حال در آن، هزار کار بد هم رخ می دهد اما در کمال شگفتی برای هیچ یک از آنها یک صاحب درست و حسابی پیدا نمی شود با آنکه خود مشخص است دست خیلی ها در آن کار است! ... حالیا ما کاری نداریم به اینکه چرا و چگونه و از کی این عارضه ی ناگوار دامنگیر جامعه ی ما گشته است و از طریق چه فرآیندهایی در آن رشد و شیوع یافته است و حالا دیگر نه فقط در اعماق وجود هر یک از ما ریشه دوانده و در سطح خرد وجه بارز شخصیت اجتماعی ما شده است- حال چه بدانیم چه ندانیم، بلکه با هزار تاسف باید گفت در سطح کلان هم دیگر بخشی از فرهنگ جامعه ی ما گشته است- حال چه بخواهیم چه نخواهیم، اما به هر حال در اینکه چنین جوی بر جامعه حاکم است نمی توان تردید داشت!
اما اگر احیانا کسی هست که در آن تردید دارد کافیست فقط یک ماه و فقط یک ماه، چشم و گوش و هوش و حواس خود را بر این کار بسیج کند تا خود ببیند در عرض این مدت کوتاه اولا چه مسایل ریز و درشتی در بستر جامعه رخ می دهند و یا حداقلش اینست که رو می شوند و بعد مهمتر از آن اینست که تعقیب کند ببیند نهایتا تکلیف این مسایل چه می شود؛ آیا بمثابه ی «سرزمین آفتاب» کسی یا کسانی پیدا می شوند که خود به پای خویش پیش بیایند و اگر چه کم به قدر ذره ای ناچیز، مسئولیت بخشی از مسایل را به عهده بگیرند؟! و حالا این پیشکش (که براستی امکان تحقق چنین امری در جامعه ی ما اگر نه در حد صفر لااقل به قدر یافتن سوزن در کاهدان است!)، آیا نهایتا کسی یا کسانی پیدا می شوند که به هر ترتیب مسئول مسایل پیش آمده معرفی شوند تا بالاخره یک از هزار مسایل ما به سرانجامی برسد؟! ...
علی العموم هرگاه در جامعه ی ما مساله ای پیش می آید واکنش هایی که در برابر آن ابراز می شوند کم و بیش قابل پیش بینی هستند؛ در وهله ی اول همانطور که گفتیم ملت به محض دیدن یا شنیدن آن بدون اینکه به نقش خود در بروز آن مساله توجهی داشته باشد با شتاب عادت شده ی خاصی دولت و حکومت را مقصر امر می شمارد؛ البته این قصور به دو صورت مستقیم یا غیر مستقیم می تواند متوجه دولت باشد: «قصور مستقیم» در ارتباط با آندسته از مسایلی ست که دولت خود در بروز آنها نقش دارد و «قصور غیرمستقیم» در ارتباط با آندسته از مسایلی ست که ملت مسبب آنهاست و دولت خود مستقیما در بروز آنها نقشی ندارد.
به واقع امر حساب ایندو از هم جداست اما ما غالبا هر دو را به یک چشم می بینیم و برای هر دو هم یک دلیل عمده در نظر می گیریم: «ضعف دولت»؛ این طرز تلقی اگر چه از یک نقطه نظر درست است (همان که در بالا گفتیم) اما از یک نقطه نظر اساسی هم جای نقد دارد و آن اینکه ما وقتی اینگونه می اندیشیم غالبا فراموش می کنیم که «دولت خود بخشی از ملت است» (یعنی همین من و شماها هستیم که کالبد دولت را تشکیل می دهیم) و این یعنی «هر چه در دولت است، خوب یا بد، همه از ملت است»؛ پس به جرات می توان گفت ملت هر آن خرده ای که بر دولت می گیرد در واقع به خود می گیرد! ...
در هر صورت در وهله ی دوم، واکنش دولت قرار دارد که غالبا دیر یا زود بعد از واکنش مردم شکل می گیرد؛ طی این واکنش، دولت در آغاز تا آنجا که بتواند با اطمینان ناشی از «خودپاک انگاری» هر دو آستین خود را به شدت می تکاند یعنی که در این بین هیچ خطا و قصوری متوجه او نیست! و بعد اگر که چاره ای جز پذیرش قصور نباشد فاز دوم واکنش دولت آغاز می شود که طی آن اولا سعی می شود بخش اعظم یا اگر که جا داشته باشد تمام مسئولیت امر به خارج از مرزهای کشور رانده شود به عبارت دیگر متوجه «دشمن» گردد و در نهایت امر اگر که جزئا یا کلا تحقق چنین چیزی ممکن نباشد بطور مشخص بخشی از مسئولیت بروز مسایل به خود مردم بازگردانده می شود (که در اغلب موارد هم به حق این کار صورت می گیرد) و سرآخر آنچه به ناچار به عهده ی خود دولت می ماند میان بخش های متعدد آن تقسیم می شود یا به عبارت صحیح تر پاسکاری می شود به نحوی که آخر سر هیچ کس متوجه نمی شود که بالاخره در بروز این مساله کدام بخش از دولت کوتاهی داشته یا خدایی نکرده به خطا گراییده است!
باری، اینگونه است که بطور کلی سه عامل «ملت»، «دولت» و «دشمن» همیشه و در هر حال سه زاویه ی «مثلث فرافکنی» در ایران را تشکیل می دهند اگر چه بسته به نوع مسایل ممکنست اضلاع و زاویه ها متغیر باشند و در نتیجه مثلث اشکال متعددی به خود بگیرد! آری، تا بوده چنین بوده، و ما مسئولیت مسایل جامعه ی مان را میان سه ضلع و سه زاویه ی این مثلث در نوسان دیده ایم، ضمن اینکه کم نبوده مسایلی که مسئولیت شان برای همیشه در اندرون این مثلث معلق و سرگردان مانده است! ...
و این البته از نقطه نظر کلی است، در سطح جزء، عامل سوم یعنی «دشمن» به اندرون دو عامل دیگر کشیده می شود و ملت و دولت، هم از درون و هم از بیرون به جان هم می افتند و هر کس و یا هر جزء در عین حال که خود را مبرا از همه چیز جلوه می دهد مشخصا دیگری و دیگران را مقصر و مجرم ماجراها قلمداد می کند! دیگر گفتن ندارد که هر چه میزان بروز مسایل در سطح جامعه بالا باشد به همان اندازه و حتی بیشتر از آن میزان بروز این کنش و واکنش ها هم بالا می گیرد! ...
حال تصور کنید یک «پژوهشگر بی طرف = بی کس» بخواهد روی یکی از این مسایل تحقیق کند (بی طرف = بی کس یعنی که به صورت مشخص یا نامشخص به هیچ گروه و یا بهتر بگویم جبهه ای از جبهه ها وابسته نباشد در نتیجه به جزای چنین جسارتی هیچ گروه یا جبهه ای هم پشتیبان او نباشد)؛ چنین پژوهشگری چون جبهه اش از پیش مشخص نیست (و اصولا نباید هم باشد چون مشخصا خلاف اصل عینیت گرایی در پژوهش است) و عامل یا عواملِ از پیش تعیین شده ای را دخیل در مساله نمی داند (چه اگر بداند نیازی به پژوهش نمی ماند و خود دلیل اینکه در این جامعه نیاز چندانی به پژوهش (منظورم مشخصا پژوهش در مسایل اجتماعی ست نه مسایل دیگر) نمی رود همینست که بی هیچ نیازی به کندوکاو بصورت ایدئولوژیک دلیل یا دلایل اغلب مسایل از پیش مشخص است) با این وضع راه و کار بسیار دشواری در پیش دارد!
پژوهش یعنی به اتکای مدارک و شواهد مورد اطمینان، راهِ هر چه صحیح تر به سوی عامل یا عوامل موثر بر مسایل را یافتن؛ اما آیا هیچ فکر کرده اید در این سرزمین («سرزمین بادها») که همه چیز تحت الشعاع طوفان فرافکنی هاست چقدر سخت است که یک پژوهشگر بتواند به تمامی چشم خود را باز کند و راه صحیح را از هر چه غیرصحیح است بازشناسد و بازنماید؟ هیچ فکر کرده اید آنجا که انگشت ها هر کدام سویی را نشانه رفته اند پژوهشگر باید به کدامیک اعتماد کند و به کدام سو گراید؟ ...
عوامل و مسایل علوم اجتماعی همچون عوامل و مسایل علوم دیگر مانند ریاضی و نجوم و فیزیک و شیمی و زیست شناسی و حتی روانشناسی نیستند که فارغ از این حرف ها (یعنی فرافکنی ها) مورد پژوهش قرار بگیرند! اینجا عوامل موثر بر مسایل، خود همین فرافکن ها هستند که یا بدرستی تن به پژوهش نمی دهند و یا اگر هم بدهند راه درست را نشان نمی دهند! با این وضع یک پژوهشگر اجتماعی بی طرف = بی کس چگونه می تواند بی آنکه خود اسیر این فرافکنی ها بشود بدرستی به کنه یک مساله راه یابد و عوامل دخیل بر آن را مشخص سازد؟!
باز بنوبه ی خود جای بسی خوشوقتی ست که پژوهشگرانی از این دست بنا به دلایلی خیلی کم پیدا می شوند و البته تا حدی از حدود حق هم دارند چون در این طوفان یا حتی سونامی ای که فرافکن ها در بستر جامعه راه انداخته اند اگر نه محال دستکم بسی دشوار است که پژوهشگری بتواند براستی به سمت و سوی عامل یا عوامل موثر بر مسایل شنا کند و این یعنی پژوهش در این شرایط از شانس بسیار اندکی برای موفقیت برخوردار است! وانگهی با این وضع متاسفانه عاقبت خوشی هم در انتظار آنها نیست چون اگر هم از این باب که موی دماغ فرافکن ها هستند سر به نیست نشوند احتمال اینکه از فرط سرگیجگی و سرگردانی سر به بیابان نهند بسیار است! ...
در پایان ذکر یک نکته را ضروری می دانم و آن اینکه اگر ما در اینجا یا هر جای دیگر از این مجموعه نوشتار غالبا به «عمده گویی» می پردازیم نظر به وسعت و شدت برخی مسایل است که در وجهی غالب، تمامیت جامعه را تحت الشعاع خود قرار داده اند و خود مشخص است که در تحقق آنها دست بخش اعظمی از افراد جامعه در کار است، اما این «عمده گویی» بهیچوجه بمنزله ی «مطلق گویی» نیست در نتیجه کوچکترین خدشه ای بر این اصل وارد نمی سازد که همیشه و در هر حال در این «خاک عزیزتر از جان» کم نیستند کسانی که ساحت نفس شان بسی بلندتر و پاک تر از این جریان هایی است که در بستر جامعه جاریست!
پایان بخش یازدهم
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: جامعه شناسی شرقی, جامعه شناسی, حسین شیران, بررسی مسائل اجتماعی
[ سه شنبه ۱۰ دی ۱۳۹۲ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
دزدان سرزمین یا سرزمین دزدان؟
حسین شیران
بخش دهم
«دزدی» در چشم یک جامعه شناس یک «امر هزارچهره ی منحوس» است که چون «میمون زشت و بدقواره» ای در جای جای جنگل جامعه می چرخد و می گردد و با جدیت و پشتکاری مثال زدنی- که ای کاش در امور دیگر جامعه هم جاری بود، با بکار بستن انواع فن ها و ترفندها شاد و قبراق و چست و چالاک از شاخی به شاخ دیگر می جهد و می رود و بی هیچ واهمه ای به هر جا که بخواهد سر می کشد و بی هیچ ملاحظه ای از هر جا که بخواهد سر در می آورد و در این میان تقریبا می توان گفت که هیچ مانع جدی ای هم در برابر خویش نمی بیند!
البته نه اینکه واقعا هیچ مانعی در برابر او نبوده نباشد، چرا هست! در وهله ی اول جنگل خود به تمامی با تک تک درختانش در اصل همه مانعی است در برابر او! در این جنگل به ظاهر هم که شده، نه کسی او را دوست می دارد و نه حتی او را می شناسد چه برسد به اینکه با او سر و سرّی هم داشته باشد! در کل همه از او گریزانند و بنحو اشدّ طالب دستگیری و از بین بردن او هستند؛ اما مسئله اینجاست که او بخوبی راه و رسم عبور از آنها را می داند و در این راه حتی خواه ناخواه از خود آنها هم کمک می گیرد! از این جهت در کل می توان گفت که نه فقط درخت چندان مانعی در برابر این میمون نیست بلکه اغلب خود وسیله ایست برای بیشتر و بهتر جهیدن او! ...
و باز نه اینکه جنگل به این بزرگی را هیچ مراقب و محافظی نبوده باشد، چرا آن هم هست که اگر نبود می گفتیم نیست؛ بطور مسلم این جنگل هم مثل هر جنگل دیگری برای خود نگهبانی و جنگلبانی دارد، اتفاقا از نوع تنومندش هم دارد! آن هم نه یکی دو تا و نه یک جا و دو جا؛ آنها به آن قرار که لااقل خود ادعا می کنند با تمام قوت در جای جای این جنگل انبوه حضور دارند و در همه حال با چشمانی تیز و همیشه بیدار همه چیز را می پایند آنگونه که باد از لابلای برگ درختان عبور کند زود باخبر می شوند و تند به بندش می کشند!
اما اگر واقعا اینگونه است علی الاصول در جنگل دیگر نباید دستکم از بابت میمون هیچ مشکلی وجود داشته باشد در حالیکه می بینیم بهیچوجه اینگونه نیست و بعنوان یک واقعیت غیر قابل انکار همچنان جنگل با تمام بزرگی اش کم و بیش زیر پای این میمون است و او در هر حال با وجود تمام موانعی که در پیش رو دارد به گشت و گذار خویش در آن ادامه می دهد و از این قرار تقریبا هیچ روزی نیست که رد پایی از او اینجا و آنجا به چشم نخورد یا خبر حضور نحس او از گوشه و کنار به گوش نرسد!
بر این اساس اینجا به حق مجال پرسیدن یک پرسش است و آن اینکه چگونه است در جنگلی که حتی عبور باد از لابلای درختان هم رصد می شود میمونی به این قد و قواره آزادانه در آن می چرخد و می گردد و از هر جای آن که بخواهد سر درمی آورد؟ براستی این نشانه ی چیست؟ آیا او زرنگ تر از آنست که به دام جنگلبانان بیفتد یا جنگلبانان ضعیف تر از آنند که او را به بند بکشند؟
در پاسخ به این پرسش تا حدی از حدود می توان گفت که هم این است و هم آن؛ یعنی هم «زرنگی میمون» و هم «ضعف جنگلبان» (البته به صورت موردی و نه هرگز کلی) هر یک به اندازه ی خویش در تحقق این ماجرا دخیل اند، پس بی تردید بر هر پژوهشگریست اگر که در پی شرح دلایل این امر است هرگز از نقش ایندو عامل غافل نشود، چه این نهایت ساده لوحی و خوش باوریست که فکر کنیم دزدان همه افرادی کم ذهن و کم شعور و عقب مانده اند و محافظان و مراقبان همه افرادی زبر و زرنگ و مجرب و متعهد، که در همه حال با وجدانی آگاه و چشمانی بیدار از موضعی کاملاً برتر و پیشرفته تر در مقابل آنها صف کشیده اند آنسان که اگر کسی دست از پا خطا کند زود دست بکار می شوند و دستانش را به زیور دستبند می آرایند! ...
بطور قطع باید گفت در مواجهه با این جریان نه فقط چنین تصوری اصلا صحیح و مفید نیست بلکه حتی مضر و مسئله ساز هم است چرا که به واقع امر در هر دو بال آن رخنه ایست که مانع از پوشش کامل مسئله می گردد و دزدان دقیقا از این رخنه هاست که ماهرانه وارد عمل می شوند و به اصطلاح رودست می زنند! از این نظر من فکر می کنم دستکم در این خصوص اگر دزد را یک گام جلوتر از داروغه بدانیم بیشتر به نفعمان تمام می شود تا اینکه همواره داروغه را از دزد جلوتر بدانیم! حداقل اینگونه هوش و حواسمان را بیشتر جمع می کنیم و این خود اصلی اساسی در مقابله با این مسئله است.
با این حال به باور من هیچ یک از ایندو عامل (زرنگی میمون و ضعف جنگلبان)، نه به تنهایی و نه در معیت هم، دلیل اصلی اینکه چرا و چگونه این میمون به این شکل همه جای جنگل را به زیر پا دارد نیستند؛ بطور قطع در این میان دلایل دیگری هم در کارند که یکی از آنها و به نظر من مهمترین آنها «ناشناختگی ابعاد هویتی» این میمون است که چون «تاریکی» در مقابل دیدگان جنگل و جنگلبان جاریست و خود در این «تاریکی ناشناختگی»ست که این میمون با «روشنایی بی حد و حصر زرنگی های خاص خود» براحتی می تواند از سد موانع موجود در جامعه بگذرد و همه جای آن را به زیر پا گیرد!
اما «تاریکی ناشناختگی» بنوبه ی خود نتیجه ی مستقیم فقدان «روشنایی شناخت و آگاهی»ست؛ به این شرح که در کلیت امر، جنگل و جنگلبانان «آگاهی» چندانی از «هزارچهرگی» این موجود ندارند، آنها همه «یک چهره» از او را می شناسند و با تمام توان سخت مراقب اند تا آنجا که ممکن است از آن «یک چهره» رودست نخورند در حالیکه سخت غافل اند از اینکه این میمون به ذات خویش هزارچهره است و در هر بار به لطف هوشمندی و راه دانی و فن شناسی خویش با یک چهره از هزارچهره ی خویش از در درآمده و کار و بار خویش پیش می برد! و اغلب هم بطور دقیق از همان دری وارد می شود که دیگران «ناآگاهانه» به رویش باز می کنند! ...
اینجا دیگر اگر چه هم «زرنگی میمون» و هم «ضعف جنگلبان» هر دو به هر حال در وقوع امر دخالت دارند اما به واقع هیچ یک را نمی توان دلیل اصلی این امر دانست. «زرنگی میمون» در بهترین حالت خود تنها یک وسیله است در خدمت هدف! و «ضعف جنگلبان» در بدترین حالت خود یک «خطای فردی و موردی»ست! اصلاً فرض کنیم که یکی دو تن از جنگلبانان همواره به خواب اند یا به هر دلیل گاهگداری خود را به خواب می زنند و یا اساساً خود از آن دسته میمون بازان حرفه ای هستند که حالا به هر ترتیب در ردیف میمون گیران جا گرفته اند! آیا پدیده ای به این گستردگی را می توان با این یکی دو یا چند خطای فردی و موردی به تمامی تعلیل و تبیین کرد؟
اما فقدان شناخت از ماهیت میمون نه یک «ضعف موردی» بلکه یک «ضعف ساختاری» است و خطای حاصل از آن هم نه یک «خطای فردی» که یک «خطای سیستمی» است. اینکه جنگل از یک موجود هزارچهره یک چهره در نظر دارد و با احتیاط مراقب آن یک چهره است و اینکه جنگلبانان همه تصویری از آن یک چهره در دست دارند و دربدر دنبال آن تک چهره اند غافل از اینکه آن موجود در همه حال با چهره ای متفاوت از آنچه که آنها از او دارند درست در مقابل دیدگانشان چپ و راست می رود به معنای واقعی کلمه یک «ضعف ساختاری» است نه «ضعف فردی و موردی»! یعنی که هر چه هست به کل نظام ساختاری جنگل مربوط می شود نه یکی یا دو نفر!
پس مشکل اصلی ما اینجا در وهله ی اول نه میمون نه جنگلبان که نوع تصور ما از ماهیت میمون است؛ ما بطور مشخص با یک چهره از هزارچهره ی او آشنا هستیم و هرچه می بینیم و هرچه می گوییم از همان یک چهره است، مابقی را نه می بینیم و نه می گوییم! آری، به باور من، در ارتباط با این موضوع بیش و پیش از هر دلیل دیگری این «یک از هزار دیدن و گفتن» و یا «هزار چهره را به یک چهره شناختن» است که به میمون امکان جولان دادن در سراسر جنگل را می دهد و اگر روزی برسد که به هر ترتیب این «عدم تعادل شناختی» از بین برود آن روز دیگر عرصه برای گشتن او در جنگل بسیار بسیار تنگ تر خواهد بود و بعد اگر جایی از جنگل دیده شد آنوقت است که می توان آن را مشخصا به زرنگی خویش یا خطای فردی و موردی چند جنگلبان نسبت داد!
خارج از زبان تمثیل باید گفت که چتر تعریف ها و طرزتلقی های ما از دزدی آنقدر کوچک و کوتاه است که تنها بخش ناچیزی از هزارچهرگی های آن را به زیر پوشش خود در می آورد و مابقی به لطف کم بینی ها و کوته اندیشی های ما به راحتی در جای جای جامعه پخش می گردند و در هر قشر و هر طبقه ای از آن نفوذ می کنند و آنجا انگل وار به حیات نامبارک خود ادامه می دهند و سرخوش از اینکه نه کس رویشان می شناسد، نه کس نامشان می داند و نه کس سراغشان می آید قاه قاه زنان قدح قدح از می سرمایۀ ملت و دولت را سر می کشند و ذره ذره از تن و جان جامعه می کاهند و پیوسته به سازوارۀ ناساز خویش می افزایند! و این البته خاصیت هر خورنده و مکنده ایست مادام که کس به سرّش پی نبرده با حاشیه ای امن که خود ناشی از «ناشناختگی»ست در عافیت محض می خورد و می خوابد!
اما اگر «ناشناختگی» ناشی از «ناآگاهی» است پس علاج کار هم مشخص است؛ جامعه باید برای مقابله با آن هرچه سریعتر خود را به بهترین شکل ممکن با آگاهی های لازم مسلح کند و گرنه در برابر آن همیشه کلاهش پس معرکه خواهد بود، چرا که هیچ چیز به اندازه ی «ناآگاهی» بحال دزدی و دزدان مفید واقع نمی شود! بعنوان یک اصل باید در نظر داشت که دزدان همواره از دریچه ی «ناآگاهی» مردم وارد می شوند با این حساب خود روشن است هرچه این دریچه وسیعتر باشد رفت و آمد دزدان از آن راحت تر و روان تر خواهد بود!
پایان بخش دهم
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: جامعه شناسی شرقی, جامعه شناسی, حسین شیران, بررسی مسائل اجتماعی
[ جمعه ۱ آذر ۱۳۹۲ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
دزدان سرزمین یا سرزمین دزدان؟
حسین شیران
بخش نهم
آغاز بحث ما در این بخش، پایان بحث ما در بخش پیش خواهد بود؛ ما در آن بخش بطور مشخص از نابسنده بودن تعریف و طرز تلقی های «عرفی» و «قانونی» از پدیدۀ دزدی سخن به میان آوردیم و در این ارتباط به ذکر نکاتی چند پرداختیم تا در پی آن در فرصتی دیگر که هم اکنون فراهم گشته است به شرح دیدگاه جامعه شناختی خود در این خصوص بپردازیم. البته ذکر آن نکات خود تا حدود زیادی حکایت از این دیدگاه داشت، با این حال نظر به اینکه درک مطالب آتی کلاً و جزئاً به درک صحیح این دیدگاه بستگی دارد در این بخش سعی می کنیم به قدر ضرورت به شرح آن بپردازیم.
پیش از هر چیز باید بگویم که این دیدگاه (یعنی دیدگاه جامعه شناختی) اساساً از باب تکمیل و تقویت آن دو دیدگاه (یعنی دیدگاه های عرفی و قانونی) است که مطرح می شود و بهیچوجه هدف از طرح آن، رد یا نقض این دو دیدگاه نیست، چه از نقطه نظر جامعه شناسی مشکل یا مسئلۀ عمده ای که در این تعریف ها و طرز تلقی ها به چشم می خورد بهیچوجه "نادرستی" شان نیست که احیاناً رد و نقضی هم شامل حالشان شود بلکه بطور مشخص "ناهمخوانی" شان با واقع امر است- به این معنی که آنچه از حقیقت امر می نمایند و یا در نظر می گیرند با آنچه که در واقع امر در بستر جامعه رخ می دهد از همخوانی و همپایی لازم برخوردار نیست و مشخصاً از باب رفع هر چه بیشتر این مسئله است که این دیدگاه (یعنی دیدگاه جامعه شناختی) مطرح می شود.
اما شاید برخی این مسئله (یعنی ناهمخوانی واقعیت با حقیقت) را اساساً یک امر غیرواقعی و زادۀ ذهن مغشوش جامعه شناسان تلقی کنند و از این جهت هر چه در این مورد گفته می شود را بیهوده و بی اساس بدانند! در این خصوص پیش و بیش از هر چیز می توان آنها را- و نه فقط آنها بلکه هر کس دیگر که طالب واقع امر است را، به تجربیات و مشاهدات عینی خویش از وقایع مربوط به این مسئله در جامعه ارجاع داد، چرا که از نقطه نظر جامعه شناسی هیچ چیز به اندازۀ «مشاهده و تجربه» در مطالعۀ علمیِ پدیده های جامعوی- دستکم در مراحل آغازین، به تقریب نگرش ها و تلفیق نقطه نظرات نمی انجامد؛ البته نه هر مشاهده و تجربه ای بلکه مشاهده و تجربۀ آمیخته با «عینیت گرایی» (Objectivism) و فقط با رعایت این اصل است که مشاهده و تجربه مورد تأکید و تأیید علم قرار می گیرد.
«عینیت گرایی» یعنی «مشاهدۀ یک پدیده آنگونه که هست» و نه آنگونه که محقق می خواهد باشد، و این اگر چه به این سادگی ها نیست- بویژه در مسائل انسانی، اما از آنجا که مطمئن ترین راه رسیدن به واقعیت است بر هر پژوهنده ایست اگر که براستی دنبال واقعیت است در هر کجای وادی کنکاش که هست رو به سوی این «واحه» کند و تنها از آن گذر کند و گرنه آنچه در نهایت امر عاید او می شود همیشه با این شائبۀ همراه خواهد بود که رأی شخصی است و تعصب و جانبداری در جای جای آن نهفته است و این در عالم علم هرگز نشانۀ خوبی برای یک پژوهش علمی و پژوهشگر نیست!
البته این اصل (عینیت گرایی) خود بخشی از اصل «واقعیت گرایی» است و این بنوبۀ خود اصلی مهم و اساسی در جامعه شناسی است، آنسان که اگر بخواهیم دو اصل و تنها دو اصل و دیگر هیچ، برای جامعه شناسی و جامعه شناسان ضروری بشماریم بلاتردید یکی به این اصل اشاره می کنیم؛ به بیانی دیگر اگر علم جامعه شناسی را «دو گام» بیشتر نباشد «گام اول» آن «واقعیت گرایی» است که باید قرص و محکم برداشته شود تا هر چه بعد از آن می آید از صلابت لازم برخوردار باشد! بدون این گام، جامعه شناسی را عملاً در مطالعۀ پدیده های مورد علاقه اش هیچ توان پیش رفتی نخواهد بود، احیاناً اگر هم باشد هیچ فایده ای از آن عاید جامعه نخواهد شد! جامعه شناسان در مورد هر چیز هم اختلاف نظر داشته باشند دستکم در این یک مورد همدل و همصدا هستند و از این جهت «واقعیت گرایی توأم با عینیت گرایی» را جزو اصول مسلم خویش می شمارند.
بر این اساس نه فقط مسئلۀ مورد بحث ما بلکه در کل هیچ مسألۀ جامعه شناختی نیست که پایه ای از واقعیت نداشته باشد حتی اگر تماماً در اتاق بسته ای پشت میز کار تدوین شده باشد، چرا که علی الاصول و علی العموم هیچ جامعه شناسی نیست که در طرح و شرح مسائل خویش به آنچه که در واقع امر در جامعه می گذرد نظر نداشته باشد، چه اگر چنین باشد نه او به معنای حقیقی کلمه یک جامعه شناس است و نه آنچه او مطرح می کند یک مسئلۀ جامعه شناختی!
البته این به معنای این نیست که چون جامعه شناسان به واقع امر نظر دارند و یا از واقعیت امر سخن می گویند پس در همه حال هر آنچه آنها می گویند «راست و درست» است و دیگران باید چشم و گوش بسته آن را بپذیرند؛ نه! هرگز اینگونه نیست؛ چون «واقعیت» از نقطه نظر جامعه شناسی هرگز به معنای «راستی و درستی» نیست تا «واقع بینی» هم به معنای دیدن راستی و درستی باشد! «واقعیت» یعنی «هر آنچه به واقع امر در بستر جامعه رخ می دهد» و «واقع بینی» در بهترین حالت خود یعنی «دیدن این واقعه ها به همانگونه که رخ می دهند»؛ با این حساب «واقع بینی» را باید راست و درست دیدن واقعیت های موجود در جامعه دانست و نه دیدن راستی ها و درستی های موجود در جامعه!
«واقع بینی» به عنوان گام اول جامعه شناسی، در بهترین حالت خود تنها یک اصل است از باب بکار بستن تا در «وهلۀ اول» امکان رسیدن به «واقعیت» برای محقق میسّر شود؛ اما باید دانست که رسیدن به «واقعیت» مادام که راستی و درستی اش معلوم نشده باشد بخودی خود ارزش نیست، از این جهت «واقعیت گرایی» هم بخودی خود ارزش محسوب نمی شود مگر آنکه در راستای مشخص شدن راستی و درستی آنچه خود یافته است بکار بسته شود. اما این امر چگونه محقق می شود؟ یعنی راستی و درستی «وقایع جامعوی» چگونه مشخص می گردد؟ در پاسخ باید گفت این دیگر چیزیست که در «وهلۀ دوم» کار یک جامعه شناس قرار می گیرد و مشخصاً با «گام دوم» جامعه شناسی است که تحقق می یابد.
گام دوم جامعه شناسی چیست؟ گام دوم جامعه شناسی «حقیقت گرایی» است؛ «حقیقت گرایی» چیست؟ «حقیقت گرایی» یعنی گرایش به «حقایق جامعه» هر آنجا که «وقایع» آن مورد مطالعه قرار می گیرد؛ «حقایق جامعه» چیستند؟ «حقایق جامعه» «راستی ها و درستی های مورد قبول جامعه» هستند که افراد جامعه در "پندار، گفتار و کردار"شان همواره باید به آنها توجه داشته باشند. حقایق هر جامعه ای در واقع ملاک عمل در آن جامعه محسوب می شود به این معنی که "پندار، گفتار و کردار" افراد جامعه با آن سنجیده می شود و از این طریق ارزش اجتماعی و جامعوی هر فعل و انفعالی در جامعه تعیین می گردد.
این هر دو اصل یعنی «واقعیت گرایی» و «حقیقت گرایی» بلا استثناء در تمام مطالعات جامعه شناختی باید که بکار بسته شوند، چرا که هیچ پدیدۀ جامعوی نیست که بدون در نظر گرفتن «واقعیت» و «حقیقت» امر قابل طرح و بحث و بررسی باشد، پدیدۀ مورد بحث ما یعنی دزدی هم از این قاعده مستثنی نیست؛ خود اینکه می گوییم از نقطه نظر جامعه شناسی در رابطه با این مسئله میان واقعیت و حقیقت امر ناهمخوانی به چشم می خورد بر پایۀ این اصل است، و گرنه بدون اتکا به دو سوی قضیه چگونه می توان به طرح چنین ادعای گزافی پرداخت؟
شما هم اگر از این دیدگاه به مسئله بنگرید خود به حقیقت این ناهمخوانی پی خواهید برد؛ برای این کار کافی است از یکسو مشاهدات عینی خویش از وقایع مربوط به این امر را با حقایق مربوط به آن یعنی همین تعریف ها و طرزتلقی هایی که از آن موجود است در دو سوی ترازوی تناسب قرار دهید تا خود به چشم خویش ببینید چگونه یک کفه از آن که مربوط به وقایع امر است از سرِ سنگینی کف به زمین می کوبد و کفۀ دیگرش که ازآنِ تعاریف و طرزتلقی های ماست از فرط سادگی و سبکی سر به فلک می ساید! و خود مشاهدۀ عینی این وضعیت است که یک جامعه شناس را به ورود در مسئله وامی دارد!
پایان بخش نهم
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: جامعه شناسی شرقی, جامعه شناسی, حسین شیران, بررسی مسائل اجتماعی
[ چهارشنبه ۱ آبان ۱۳۹۲ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
دزدان سرزمین یا سرزمین دزدان؟
حسین شیران
بخش هشتم
در بخش پیش، اگر که به خاطر داشته باشید، در پاسخ به پرسش «دزدی چیست؟» به شرح معنا و مفهوم دزدی از نقطه نظر «عرف» و «قانون» پرداختیم و در نهایت امر گفتیم که این تعریف ها و این طرز تلقی ها اگر هم از این نقطه نظرات- حالا به هر دلیل و به هر شکلی که هست، بسنده بوده و هستند مشخصاً از نقطه نظر جامعه شناسی بسی جای بحث و گفتگو دارند، چرا که در مقایسه با آنچه که در واقع امر در بستر جامعه رخ می دهد دایرۀ مفهومی و مصداقی بسیار تنگی را برای مقولۀ دزدی ترسیم می نمایند. این کم و بیش صورت کلی آن مسئله ایست که در آن بخش مطرح کردیم به این قرار که در این بخش پیگیر آن باشیم.
اکنون فرصت آنست که به این قرار عمل کنیم و مباحث خود را در این خصوص دنبال کنیم. ابتدا بگذارید اهمیت و نیز هدف از طرح این مسئله را بطور مشخص باز بگوییم؛ اهمیت طرح این مسئله خود در مسئله ساز بودن آنست، اگر که ما دزدی را تنها به آنچه که عرف یا قانون تصریح می دارد محدود سازیم خود به دست خویش بخش اعظمی از اعمال و رفتارهای جامعوی مان را که «سیرتاً» دزدی هستند تنها به حکم اینکه «صورتاً» بنحو دیگری رقم می خورند از دایرۀ شمول نظر بیرون می نهیم و اینگونه، به باور من، به نوعی با صدای بلند به این دسته از اعمال «آزادباش» می گوییم و آنها را عملاً با کمترین گیروبندی در بستر جامعه رها می سازیم و از این طریق تحققاً جامعه را در ابعاد مختلف درگیر مسائل گوناگون می سازیم. ...
با این توصیف هدف از طرح این مسئله هم کم و بیش نمایان می گردد؛ اگر اینگونه و از این طریق است که اینهمه مسئله در جامعه موج می زند پس بر ماست که بالضروره در تعریف و معنا و مفهوم دزدی به عنوان یک پدیدۀ جامعوی تجدید نظر کنیم و با تمام توان حقیقت این امر را در گوش جامعه فریاد بزنیم! بر این اساس هدف از طرح این بحث در وهلۀ اول یک تذکر جامعه شناسانه است در خصوص نابسنده بوده تعریف عرفی و قانونی ما از مقولۀ دزدی در مواجهه با آنچه در واقع امر در جامعه رخ می دهد، و در وهلۀ دوم شرح دیدگاه جامعه شناسی در ارتباط با این پدیده و ترسیم دایرۀ مفهومی آن بدان قرار که از عهدۀ تبیین کلیت این امر برآید.
در این راستا لاجرم نخست باید گفت که از چه جهاتی تعاریف عرف و قانون از نقطه نظر جامعه شناسی نابسنده می باشند و بعد آن تعریف یا آن طرز تلقی جامعوی که جامعه شناسی فکر می کند باید جایگزین این تعاریف گردد چیست؛ در شرح نابسنده بودن، مشخصاً به تعریف قانون از دزدی یعنی «ربودن مال دیگری بطور پنهانی» استناد می کنیم که هم صورتی ثابت و مصوّب دارد و هم اینکه در نهایت امر خود انتزاعی از آنچه در عالم عرف مطرح است است. از این نقطه نظر همانطور که قبلاً هم به آن اشاره کردیم، اصولاً زمانی می توان از دزدی سخن گفت که اولاً پای مال و اموالی در میان باشد (بطور مشخص در عالم حقوق از دزدی تحت عنوان «جرم علیه اموال» یاد می شود)، و بعد این مال صاحبی داشته باشد، و بعد فرد دیگری بدون اجازه و رضایت و آگاهی صاحبمال آن مال را تصاحب کرده باشد، و صاحبمال شخصاً شکایتی داشته باشد و نهایت اینکه این شکایت از سوی محکمه تأیید شده باشد. ...
پس اگر که هیچ پای مال و اموالی در میان نباشد، یا باشد اما صاحبی نداشته باشد، یا صاحب هم داشته باشد اما جابجا نشده باشد، یا جابجا شده باشد اما صاحب مال شکایتی نداشته باشد یا حتی شکایت هم داشته باشد اما توان اثبات آن را نداشته باشد در کل از این نظر می توان گفت که یا هیچ جرمی صورت نگرفته است و یا مبتنی بر شواهد موجود وقوع جرم فعلاً قابل اثبات نیست. ... کم و بیش این آن روال معین و مشخصی است که در عالم قانون و قضا مطرح است و چون روند و رسالتی جز این مطرح نیست در کلیت امر می توان گفت که ایرادی هم بر آن وارد نیست؛ اما از نقطه نظر جامعه شناسی بحث پیرامون پدیدۀ دزدی تنها در این روال و روند خلاصه نمی شود، بیش و پیش از هر چیزی به این دلیل مهم که بعنوان یک واقعیت جامعوی، دزدی در جامعه تنها در «ربودن مال دیگری بطور پنهانی» خلاصه نمی شود بلکه به لطف مهارت بی نظیر ایرانیان آنسان به شکل و شیوه های متنوعی رخ می دهد که نه عرف نه قانون که باد هم به پای گردش نمی رسد!
از این رو یک جامعه شناس که وظیفه و رسالتش جز رصد کردن مسائل ریز و درشت جامعه نیست هرگز نمی تواند در ارتباط با پدیده ای به این تنوع و گستردگی تنها به نص صریح قانون یعنی «ربودن مال دیگری بطور پنهانی» اکتفا کند در حالیکه می داند و می بیند این قانون و کلاً این طرز تلقی از چند جهت از مشمولیت لازم برخوردار نیست:
نخست اینکه دزدی را تنها در ارتباط با مال و اموال مطرح می سازد در حالیکه آنگونه که در واقع امر در جامعه رخ می دهد این فعل تحققاً طیف وسیعی از محمول ها و موضوعات دیگر را هم در برمی گیرد! از این جهت به باور من محدود کردن دزدی تنها به مال و اموال و یا کلاً مادیات به خلاصه کردن انسان به پوست و گوشت و استخوان می ماند و یا خلاصه کردن آسمان بی کران در همان ابرهای تیره و تاری که در نزدیکترین نقطه از زمین به چشم می خورند! ...
و بعد اینکه این قانون ملاک دزدی را تنها جابجا شدن مال می داند و بر این اساس تنها زمانی وقوع امر دزدی را مسلم می دارد که مال مورد ادعا سر جای مقررش نبوده نباشد؛ و دقیقاً با این طرز تلقی است که موضوع دزدی که به مال و اموال محدود شده بود مرتبه ای دیگر محدودتر می شود و در نهایت تنها در مال و اموال «منقول» خلاصه می شود، چه دیگر از این نقطه نظر نقل و انتقال اموال «غیرمنقول» اساساً قابل تصور نیست! ... اما جامعه شناسی مضاف بر این ملاک و این نقطه نظر با توجه به نوع نگرشی که در این خصوص دارد دزدی را حتی در خصوص اموال غیرمنقول هم مطرح می سازد چرا که شتر بر بام می بیند چه بسیار مال و اموالی را که مورد دزدی واقع می شوند بی آنکه هیچ از سرجایشان تکانی خورده باشند!
و بعد اینکه جامعه شناسی تقیّد فعل دزدی به قید "پنهانی" را تحققاً کفایت گر رخدادها نمی داند وقتی که می بیند طیف وسیعی از این دست اعمال در روز روشن و در مقابل دیدگان دیگران و حتی خود صاحبمال رخ می دهند! از این جهت نه فقط "پنهانی بودن" بلکه حتی "دور از نظر و رضا و آگاهی صاحبمال بودن" را همیشه شرط دزدی نمی داند! چه بسیار دزدی هایی که افراد خود می دانند و می بینند که دزدی است اما به ضعف دم نمی زنند یا به اجبار تن بدان می دهند! (به مصادیق این نکات بعدها بطور مفصل اشاره خواهد شد.)
به موارد فوق که مستقیماً از مفاد قانون برمی آیند می توان موارد دیگری هم افزود مثلاً اینکه از نقطه نظر جامعه شناسی بحث پیرامون مسئلۀ دزدی هرگز به طرح شکایت از جانب صاحبمال منوط نیست، یعنی چنین نیست که جامعه شناسی تنها زمانی به این مسئله رو کند که صاحبمال آشکارا ربوده شدن مالش را رو کرده باشد! اولاً چه بسیار اموالی که برده می شوند بی آنکه صاحب مشخصی داشته باشند و چه بسیار صاحبانی که اموالشان برده می شود بی آنکه هیچ شکایتی داشته باشند و این در حالیست که تحققاً دزدی در هر دو حال به عنوان یک واقعیت جامعوی رخ داده است و خود این نفس عمل است که بعنوان یک واقعیت جامعوی مورد توجه و استناد جامعه شناسی قرار می گیرد یا باید که قرار بگیرد حال می خواهد مال صاحب و یا صاحبِ مال شکایتی داشته باشد یا نداشته باشد!
پایان بخش هشتم
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: جامعه شناسی شرقی, جامعه شناسی, حسین شیران, بررسی مسائل اجتماعی
[ دوشنبه ۴ شهریور ۱۳۹۲ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
دزدان سرزمین یا سرزمین دزدان؟
حسین شیران
بخش هفتم
در بخش های پیشین، همۀ تلاش ما بر این بود که با خاطرنشان ساختن برخی نکات ضروری، تا آنجا که امکان دارد یک چارچوب ذهنی مشخصی را برای تداوم بحث حاضر فراهم کنیم تا در قالب این چارچوب، بحث بر سر مسئلۀ اصلی یعنی «دزدان سرزمین یا سرزمین دزدان» را آغاز کنیم؛ اکنون می توان گفت اغلبِ آنچه که تحت عنوان پیشگفتار می باید گفته می شد به هر شکل گفته شده است و ما اینجا بالاخره می توانیم به بحث اصلی مان بپردازیم.
همانطور که می دانید عنوان اصلی بحث ما "دزدان سرزمین یا سرزمین دزدان" است؛ با نظر به این عنوان به راحتی می توان دریافت که موضوع محوری یا متغیر اصلی ما در این بحث مقولۀ "دزدی" است؛ در ادامۀ این بحث و در بخش های بعدیِ این مجموعه ما با اتکاء و استناد به مشاهدات و تجربیات و در کل، واقعیات زندگی جامعوی مان بر روی این مقوله متمرکز خواهیم شد تا سرانجام به اتفاق هم در یک فضای میان ذهنی مشخص سازیم که در خصوص ما ایرانیان کدام یک از دو شقّ این مسئله- یعنی دزدان سرزمین یا سرزمین دزدان، نزدیک به واقعیت است؛ اما پیش از آن، برای آنکه بحث را با یک توافق میان ذهنی در رابطه با این موضوع پیش ببریم ناگزیریم که ابتدا در خصوص معنا و مفهوم این متغیر صحبت کنیم و مصادیق آشکار و نهان آن را در ابعاد و زمینه های مختلف زندگی جامعوی خویش مشخص سازیم تا آنگاه که از این مرحله هم می گذریم تا حد زیادی از تقریب آرا و عقاید در این خصوص خاطر جمع بوده باشیم.
دزدی چیست و اصولاً تحت چه شرایطی می توان فردی را دزد خواند؟ و بعد اگر که ما در این نوشتار مدام از دزدی و دزد حرف می زنیم بطور مشخص چه معنا و مفهومی از این واژه را در نظر داریم؟ مبتنی بر مطالب فوق حالیا این آن مسئله ایست که ما در پیش رویش داریم و در این بخش بطور مشخص از دیدگاه آسیب شناسی جامعه شناختی می خواهیم پیرامون آن بحث کنیم. همانطور که می دانید در حوزۀ عمومی، ما عموماً دزدی را "برداشتن مال دیگری بدون اذن و اجازه و آگاهی او" در نظر می گیریم و بر این اساس هر آن کس را که بدون اذن و اجازه و آگاهی صاحب یک مال به آن مال دستبرد بزند دزد خطاب می کنیم. در عالم حقوق هم جز این نبوده و نیست؛ نص صریح قانون، دزدی یا همان سرقت را «ربودن مال دیگری بطور پنهانی» در نظر می گیرد (مادۀ 197 قانون مجازات اسلامی). وجه تفاوت ایندو آنگونه که مشخص است در قیودشان است که البته بیشتر یک تفاوت ظاهری است، یعنی علیرغم اینکه این قیود از نظر لغوی متفاوت از هم می نمایند اما از نظر مفهومی غیر از هم نیستند و در تفسیر محتوا در نهایت به یک سو می گرایند؛ روشن تر اگر بگوییم در خفا ربودن مال یک کس، برآورندۀ مفهوم دور از نظر و دور از آگاهی و اذن و اجازۀ صاحب مال هم هست و از این جهت و با نظر به مفهوم کلی و معمول فعل، در نهایت می توان این قیود را معادل هم دانست.
در هر صورت، صرفنظر از اینکه این فعل با چه قیدی همراه می شود، در وهلۀ اول آنچه مهم است خود فعل و یا به عبارت دیگر نفس عمل است و آن همان «ربودن» یا «ربایش» است و این خود آن چیزیست که در حوزۀ عموم به روشنی مصداق بارز واژه و مفهوم دزدی واقع می گردد و در عالم حقوق و قضا و جزا هم به عنوان عنصر مادی قانون مورد استناد قرار می گیرد. از این نکته بطور مشخص باید این نتیجه را گرفت که پیش از هر چیزی "دزدی در عالم عرف و قانون مستلزم فعل ربودن است".
از طرفی فعل ربایش یا ربودن بنوبۀ خود مستلزم جابجا کردن است، در واقع این مفهوم در بطن این واژه نهفته است، حتی آنگاه که این واژه در علم فیزیک به مفهوم «جذب» هم بکار می رود باز هم بطور محقق برآورندۀ این مفهوم است، چرا که جذب کردن یک عنصر بدون جابجا کردن آن قابل تصور نیست، همینطور ربودن یک چیز بدون جابجا کردن آن قابل تصور نیست؛ بر این اساس مطابق تعریف فوق از دزدی حتماً باید جابجا شدنی در کار بوده باشد تا عمل مصداق ربایش و به تبع آن مصداق دزدی واقع گردد.
در کل در تحلیل محتوای هر دو تعریف فوق می توان پنج عنصر مجزا را از هم تشخیص داد:
1- مال یا محمول دزدی؛ یعنی هر آنچه که برده می شود.
2- صاحب مال یا دارندۀ مال؛ یعنی فردی که عرفاً یا قانوناً مالک آن مال شناخته می شود.
3- عمل برداشتن مال یا جابجا کردن آن یا به اصطلاح فقهی و حقوقی اش ربایش مال که عنصر مادی قانون قلمداد می شود.
4- اجازه و رضایت و آگاهی صاحب مال، که اساساً باید در میان نباشد تا عمل، دزدی تلقی گردد و
5- عامل یا برندۀ مال، که با این شرط اطلاق واژۀ دزد بر او مجاز می گردد.
بر این منوال، بسی روشن است که ابتدا باید مالی در میان باشد، و بعد این مال صاحبی داشته باشد، و بعد فرد دیگری بدون اجازه و رضایت و آگاهی صاحبمال آن مال را تصاحب کند تا ما بتوانیم این عمل را دزدی و عامل آن را دزد تلقی کنیم؛ در واقع این آن چیزیست که از تحلیل محتوای تعاریف فوق بدست می آید. اما واقعیت اینست که این تعریف و این طرز تلقی از دزدی که در عالم عرف و قانون مطرح است از نقطه نظر جامعه شناختی برای آنچه که در واقع امر در بستر جامعه رخ می دهد بسیار قالب تنگ و ناچیز و نافراگیری به حساب می آید چرا که اینگونه بخش اعظمی از رفتارها و رخدادهای زندگی جامعوی که لاجرم باید ذیل این عنوان قرار بگیرند از حوزۀ شمول آن خارج می شوند و بنوعی بلاعنوان می مانند.
البته چنین تصور نشود که ما قصد گستردن معنا و مفهوم و مصداق دزدی را داریم تا از این طریق اغلب اعمال افراد جامعه را تحت شمول این عنوان برده، در نهایت، شق «سرزمین دزدان» را به اثبات برسانیم؛ نه، هرگز چنین نیست، اصلاً خدا کند که هرگز این ادعا ثابت نشود و دستکم ماجرا در همان حد «دزدان سرزمین» باقی بماند، چه در برابر آن این خودش یک دنیا پیروزی است! مسئله اینست که اگر امر دزدی را تنها در این معنا و مفهوم خلاصه کنیم بسیاری دیگر از اعمال که سیرتاً دزدی محسوب می شوند تنها به حکم تفاوت در صورت، از ورود به حوزۀ شمول آن باز می مانند و به اصطلاح پشت دروازۀ این مفهوم باقی می مانند.
از چند جهت این تعریف از مشمولیت لازم برخوردار نیست که البته ما در بخش بعدی بدان خواهیم پرداخت اما پیش از آن باید نکته ای را یادآور شویم و آن اینکه ما در همه حال این موضوع را به عنوان یک پدیده و مسئلۀ اجتماعی مشخصاً از نقطه نظر جامعه شناسی مورد بحث و بررسی قرار می دهیم و نه نقطه نظراتی دیگر همچون فقه و حقوق که نه بطور مشخص قصد ورود به این حوزه ها را داریم و نه بطور مسلم توان و تخصص آن را؛ و بعد اینکه هدف ما از پیش کشیدن این مسئله هرگز خرده گرفتن بر قانون و یا تخریب و تخطئۀ قانونگذار نیست؛ بنا به ضرورت بحث ما اینجا به تعریف عرفی و قانونی دزدی استناد ورزیدیم و پیرامون معنا و مفهوم آن صحبت کردیم و حال بنا به واقعیات جامعه می گوییم که این تعریف بهیچوجه جوابگوی خیل اعمالی که به هر صورت تحت این عنوان باید قرار بگیرد نیست! این تمام آن چیزیست که ما در این بخش قصد گفتنش را داشتیم.
پایان بخش هفتم
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: جامعه شناسی شرقی, جامعه شناسی, حسین شیران, بررسی مسائل اجتماعی
[ چهارشنبه ۱ خرداد ۱۳۹۲ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
بدینوسیله جامعه شناسی شرقی در راستای کمک به جریانِ هرچه بهتر و بیشتر اندیشۀ اجتماعی در کشور، آمادگی خود را جهت نشر الکترونیکی آثار دوستان جامعه شناس و جامعه اندیش اعلام می دارد. بدین ترتیب دوستان صاحب قلمی که دارای آثار و دست نوشته هایی در زمینۀ اجتماعی و جامعه شناسی هستند در صورت تمایل می توانند از این طریق آثار و نوشتارهای خودشان را در دنیای دیجیتال منتشر سازند.
راهنمای ارسال آثار:
* ارسال آثار اعم از مقاله یا کتاب یا حتی عکس در هر فرمتی ( ... - jpg - djvu - pdf - word - notepad) از طریق ایمیل وبسایت.
* ارسال متن از طریق لینک مخصوص متن: برای اینکار نوشتارهای خود را از فایل word یا notepad کپی کرده با اسم و مشخصات خویش به لینک زیر انتقال داده، گزینۀ ارسال خصوصی متن را انتخاب و ارسال کنید.
در اولین فرصت آثار ارسالی مورد بررسی واقع شده و در بخش کتابخانه جامعه شناسی شرقی یا در پستی مخصوص منتشر خواهد شد.
لینک ارسال متن
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: جامعه شناسی شرقی, جامعه شناسی, حسین شیران, بررسی مسائل اجتماعی
[ جمعه ۳۰ فروردین ۱۳۹۲ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
دزدان سرزمین یا سرزمین دزدان؟
حسین شیران
بخش ششم
بسیار از بزرگان مان شنیده ایم که گفته اند "چشم مردم ترازوست"- یعنی که عیاریست برای هر آن که دنبال خودسنجی و خودشناسی است؛ حال هم می توان به اعتبار این معیار قائل شد و خود را آن گونه که باید ساخت و هم می توان برای همیشه آن را کور کرد و کنارش گذاشت؛ در صورت اخیر به نظر شما آیا خودی که از این طریق با خودمداری محض ساخته می شود با آن خودی که در جنگل از یک آدم تنها ساخته می شود تفاوتی خواهد داشت؟! ... هر آدم عاقلی خوب تفاوت ایندو را از هم باز می شناسد و دستکم از این طریق به ارزش و اهمیت نظر دیگران و ارزیابی اجتماعی هر فرد از خودش اقرار می کند.
در جامعه شناسی، ما در ارتباط نزدیک با این مسئله مفهوم "خودآیینه" (Self-Looking Glass) را داریم که محصول اندیشه های "چارلز هورتون کولی" (Charles Horton Cooly / 1864-1929) روان اندیش و جامعه اندیش قرن بیستم آمریکا می باشد. بر این اساس ما می گوییم که فرد در هر صورت نیاز دارد که از بیرون هم نظری به خود بیفکند و از ارزیابی دیگران در مورد خود باخبر شود؛ برای این کار او پیوسته به تجسم نحوۀ انعکاس خود در چشم دیگران می پردازد، یعنی که سعی می کند مدام خود را از چشم دیگران تماشا کند تا بلکه به نوع داوری آنها در مورد خودش دست یابد، در واقع با این کار او رسماً دیگران را آیینه قرار می دهد و عملاً قامت شخصیت خود را در آن تماشا می کند.۱ ...
چنین کاری معمولاً بخوبی از جانب افراد شکل می پذیرد و جریان می یابد اما وقتی که از سطح فرد فراتر می رود و به قوم و قبیله و ملت می رسد متأسفانه دچار سستی و ضعف می شود؛ یعنی وقتی که کار به سطح جمعی می رسد فرایند آیینه قرار دادن دیگران موقوف یا معطل می شود و این به نظر من مهم ترین دلیل تعطیل شدن خودارزیابی در سطح جمعی و ملی می باشد؛ بطور کل هر آن که واحد است و هویت دارد برای بهبود وضعیت اجتماعی خویش نیازمند خودآیینه گی و خودارزیابی است؛ من اگر در فردیت خویش واحدم و هویت دارم، ایران من و ملت من هم در کلیت خویش واحد است و هویت دارد؛ به همان سان که در جلوی آیینه ایستادن برای من، حقیقتاً و مجازاً، یک ضرورت بشمار می رود همینطور برای جامعه و ملت من هم یک ضرورت بشمار می رود.
همانطور که من اگر آیینه ای در برابرم نباشد هرگز از لکه های افتاده در صورتم و یا موی شاخ گشتۀ سرم باخبر نخواهم شد و چه بسا رفته رفته از این کاستی، روزی در هیبت یک غول جنگلی یا بیابانی در جامعه ظاهر شوم، جامعه و ملت من هم همین طور، اگر هیچ آیینه ای در برابرش نباشد بعید نیست که روزی خود را جزو جامانده ترین و وامانده ترین و عقب افتاده ترین اقوام و ملل دنیا بازیابد! ... بر این اساس ما هرگز نباید از نقش و ارزش و اهمیت بازنمایی دیگران در خودارزیابی و خودسازی خویش غافل باشیم؛ از این نظر ما به دیگران نیازمندیم، همچنانکه آنها به ما نیازمند هستند و این خود اصل اساسی زندگی اجتماعی و جامعوی انسان هاست.
"سارتر"۲ وار دیگران را جهنم دانستن تیغ دولبه است؛ این طرز تلقی اگر چه ممکن است ما را از گزند احتمالی آنان در امان دارد اما همین طور از فوائد ارتباط با آنها هم محروم می سازد. به طور قطع اقوام و ملل و افراد جوامع دیگر جهان، خوب یا بد و خواه ناخواه آیینۀ پیش روی جامعه و ملت ما هستند؛ ما را اگر که در پی خودیابی و خودسازی باشیم هرگز نشاید که این آیینه را بشکنیم یا به آن پشت کنیم و یا با نهایت بدبینی هر آن جلوه ای که از ما می نماید را همه ناراست و دروغ و تهمت و افترا بشماریم.
گاه حتی دشمن ترین دشمن ها هم- اگر چه قدر یک آیینۀ در هم شکسته و یا یک شیشۀ تار، در هیبت یک آیینه ظاهر می شود۳؛ البته در جای خود این هم غنیمت است، چه برای آن که هوشمندانه به دنبال خودشناسی و خودارزیابی است حتی تماشای چهره در آب گل آلود هم خود غنیمت است! از این جهت به عقیدۀ من بر عهدۀ عقلای ملت ماست که همواره در آیینۀ اقوام و ملل دیگر جهان حتی اگر همه یا برخی دشمن ما هم باشند، انعکاس چهرۀ واقعی جامعه و ملت ما را دریابند و با ارزیابی های عالمانه و آگاهانۀ خویش تصویری راست و روشن از آنچه که هستیم را ارائه دهند تا بدین ترتیب هم از وضعیت واقعی خود آگاه باشیم و هم از میزان تفاوت آن با آنچه که خود فکر می کنیم هستیم و یا آنچه که حقیقتاً باید باشیم.
به باور من این مهم متأسفانه آن گونه که باید هنوز در فرهنگ جامعوی ما جا باز نکرده است، برای همین هرگز آنگونه که باید فاصلۀ میان آنچه که هستیم (در واقعیت امر) و آنچه که باید باشیم (در حقیقت امر) برای ما مشخص و معین نشده است و دغدغه ای هم از این بابت نبوده است و یا اگر هم بوده است هرگز بحد دستی از آستین برآوردن نرسیده است! من فکر می کنم یکی از دلایل این امر این باشد که از یک طرف چندان از ارزش و اهمیت این امر آگاه نیستیم و یا کلاً به چنین امکان و ضرورتی بهایی نمی دهیم، از طرف دیگر اصولاً چندان اعتقاد و اطمینانی هم به جوامع دیگر نداریم (چه برسد به بازنمایی شان) و اساساً خود را در هر حال بی نیاز از دیگران تصور می کنیم؛ و این خود ناشی از این درد و بیماری صعب العلاج ماست که بی هیچ دلیل عقل پسندی از همان آوان تاریخ که پا به این سرزمین گذاشتیم۴ تا به امروزش همیشه خود را خوب ترین و بهترین مخلوق عالم دانسته ایم و می دانیم و در کمال شگفتی فکر می کنیم هر آنچه که فرداً و جمعاً از ما صادر می شود صحیح ترین عمل ممکن است!
خود از تبعات همین بیماری فرهنگی است که در جامعۀ ما هیچ کس خود را در برابر ناراستی ها و ناگواری های پیش آمده مسئول نمی داند! تا هست در این سرزمین تبرئۀ خویشتن است و تخطئۀ غیرخویشتن! انجام کارهای خوب را ذاتی خود می دانیم و از بروز کارهای بد روحمان هم خبر ندارد! هر کار خوب هزار مدعی پیدا می کند و یک کار بد را هیچ کس به گردن نمی گردد! اگر هم جامعه لبریز از کجی ها و ناراستی ها و نابجایی هاست تقصیر هیچ کدام از ما نیست! ملت ما نجیب ترین ملت روی زمین است و مسئولان ما هم پاکترین و درستکارترین و وطن پرست ترین مسئولان روی زمین هستند! از این نظر نه لطمه ای به وطن خورده است و می خورد و نه چیزی از آن کم شده است و می شود! بیت المال بی کم و کسر سرجایش است و هر کاری هم بر قاعده اش! ... در این میان هر کم و کاستی و ناراستی هم که هست اساساً نه ناشی از اعمال خود ما بلکه همیشه در سطح خرد ناشی از اعمال دیگران و در سطح کلان مشخصاً محصول توطئه های پایان ناپذیر دشمنان بوده و است! ...
خلاصه اینکه ما ایرانی ها آن قدر که طالب تبلیغ خوبی ها و راستی هایمان هستیم یک جو مایل به شنیدن بدی ها و ناراستی هایمان نیستیم! فکر می کنید چرا بعنوان مثال کتاب "خلقیات ما ایرانیان" اثر ارزشمند "سیدمحمدعلی جمالزاده" سال هاست که مورد بی مهری ما و خشم و غضب برخی از ما واقع شده است؟ به خاطر اینکه این کتاب نمونۀ بارز یکی از آن خودآیینه گی ها بوده و است، یعنی که در آن انعکاسی از چهرۀ نازیبای ما در چشم دیگران به تصویر کشیده شده است و همین مایۀ آزار و ناراحتی ما گشته است، چون ما که خود خوب می دانیم در چهرۀ ما هیچ جلوۀ نازیبا و ناخوشایندی وجود ندارد پس هر چه در آن آمده است را نادرست و هرکه هم آن را آورده است را نادوست می انگاریم! ...
ما پیشتر در خصوص این نوع طرز تلقی و آسیب های ناشی از آن صحبت کرده ایم و اینجا به تکرار آنها نمی پردازیم. ما در کل، این کتاب را آینه ای در دست دوست تلقی می کنیم و اظهارنظرهای موجود در آن را هم نه ساختۀ ذهن بی کار و بدخواه مرحوم جمالزاده بلکه بطور واقع برگرفته از دریای مواج اذهان عالمیان می دانیم که ایشان بصورت مستند به آنها اشاره داشته اند. حال اینکه کدام یک از آنها واقعیت دارد و کدام یک نه، تنها از طریق پژوهش و کندوکاو مشخص خواهد شد- پژوهشی واقع بینانه و بدور از احساس و تعصب!
ما در این نوشتار فعلاً پیرامون یک اظهار نظر ارائه شده در آن (یعنی همان قضیۀ مستشار آمریکایی) گفتگو خواهیم کرد و لازمۀ فوق را مشخصاً در خصوص آن به کار خواهیم بست تا در نهایت ببینیم اینکه وی اذعان داشته است "ایرانیان همه دزدند" تا چه اندازه اش درست است- یعنی برخاسته از واقعیت است، و تا چه اندازه اش نادرست- یعنی که ناشی از اغراق و بدگویی و بدخواهی شخص او و یا امثال اوست. ما در انجام این مهم همواره تلاش خواهیم کرد که چه در حق وی و چه در حق خویش از دایرۀ عقل و انصاف خارج نشویم و افسار سخن را به دستان تیز و تند احساس و تعصب نسپاریم. به هرحال آن مستشار راست یا ناراست سال ها پیش در حق ما ایرانیان چیزی گفته است و سال ها پیش هم درگذشته است. اکنون ما پاسخ او را با هزار های و هوی و بد و بیراه هم که همراه کنیم چشم و گوش و هوش و حواس او از دنیا بریده است و مسلماً راه به جایی نخواهیم برد! ضمن اینکه همه می دانیم با بد و بیراه و فحش و ناسزا گفتن نه تنها هیچ مشکلی حل نمی شود بلکه به اشکال مختلف بر حجم مشکلات هم افزوده می شود! گذشته از همۀ اینها باز می دانیم که اصولاً فحش و ناسزا گفتن در نهایت امر تف سربالاست، چه پیش و بیش از هر چیز و هر کسی این احوال و افکار خود ماست که بهم می ریزد و از هم می پاشد! ...
و بعد، علی الظاهر مستشار که از روی کین و نفرت و یا از باب تحریک و توهین و یا به خاطر دزدیده شدن ملک و مال خودش ما را متهم به دزدی نکرده است؛ او در نقطه ای دور در آن روی کرۀ زمین به دور از چشم و گوش ما در یک گفتگوی رسانه ای در پاسخ به سؤال هم وطن اش نظر خودزیسته و آزمودۀ خود را در مورد اوضاع و احوال آن روزهای ایران و ایرانیان بیان کرده است و حالا به هر طریق این اظهار نظر به گوش ما هم رسیده است و اکنون ما می خواهیم کم و کیف آن را مورد ارزیابی قرار بدهیم.
منتهی در این ارزیابی باید به آن اصل مهم که پیش تر هم در موردش صحبت کرده ایم پایبند باشیم، یعنی که برای یک بار هم که شده در مسئله ای که به خودمان مربوط است فارغ از غیر بیندیشیم و تا خودکاوی و خود ارزیابی مان تمام نشده است بیهوده پای دشمن را وسط نکشیم؛ ما می خواهیم که به دور از چشم و گوش غیر، با خود بنشینیم و خود بگوییم و خود بشنویم که آیا اینکه می گویند ایرانیان همه دزدند و همه از هم می دزدند و همه از بیت المال می دزدند، بینی و بین الله راست است یا نیست؛ به عبارت دیگر آیا واقعاً هستیم می گویند یا اینکه نیستیم می گویند.
البته می دانم برای ما ایرانیان که قصد و غرض و دشمنی دیگران را در حق خودمان همیشه امری مسلم می انگاریم بسی سخت است که فارغ از غیر بیندیشیم؛ برای رهایی از دست این معضل و برای اینکه هوش و حواس غیرگرایان و دشمن اندیشان مان عادتاً یا نهایتاً جلب غیر نشود من ناگزیرم که به تدبیر "هوسرل"۵ متوسل شوم و به سبک و سیاق او موقتاً کل جهان را به غیر از این ایران عزیز خودمان در داخل پرانتز آنهم پرانتزی آهنین بگذارم و در جهان فقط و فقط ایران و ایرانی را بجای بگذارم، تا شاید این گونه فکر و ذکرمان پیوسته در مسئله ای که بخود خودمان مربوط است به بیرون کشیده نشود. از شما هم عاجزانه تقاضا دارم که با این تدبیر همراه شوید و موقتاً در ذهن مبارکتان بغیر از ایران و ایرانی به هیچ چیز دیگری فکر نکنید! بگذارید اول تکلیف خودمان را با خودمان روشن سازیم و بعد اگر لازم شد همه باهم به سراغ و حتی به جنگ غیر بشتابیم.
پی نوشت ها:
1- Self-Looking Glass اگر چه مفهوم واحدیست اما به دو صورت می توان آن را در نظر گرفت: یکی خود را در آیینۀ دیگران دیدن و دیگری دیگران را در آیینۀ خود دیدن؛ در اصل هر دو صورت یکی است و نتیجۀ کار هم مشابه است و آن خودارزیابی فرد از طریق دیگران است، یعنی در هر صورت فرد در پی آنست که انعکاس جلوۀ بیرونی خود را در چشم و ذهن دیگران دریابد و به نوع داوری آنها در مورد خود دست یابد. «چارلز هورتون کولی» برای این انعکاس و کلاً درک بهتر این فرایند مجازاً آیینه ای در نظر می گیرد؛ حال شما می توانید این آیینه را در سمت دیگران تصور کنید و یا در ذهن و اندرون خود فرد. اگر چه نظر به عنوانی که برای این مفهوم انتخاب شده (خودآیینه : Self-Looking Glass) بنظر می رسد کولی صورت دوم را در نظر داشته (یعنی در آیینۀ اندرون نظر دیگران را یافتن)، اما ما برای درک راحت تر ماجرا صورت نخست آن را در نظر گرفتیم که با نمونه های فرهنگی ما سازگاری بیشتری دارد. در نهایت هر دو صورت قضیه به یک مفهوم اشاره دارند چرا که در بطن این مفهوم اساساً شناختن دیگران مدنظر نیست.
2- ژان پل سارتر (1905- 1981) فیلسوف فرانسوی و بنیانگذار مکتب اگزیستانسیالیسم Existentialism.
3- ز دشمن شنو سیرت خود که دوست هر آنچ از تو آید به چشمش نکوست (بوستان سعدی)
4- می دانیم که آریایی ها زمانی که از دشت خوارزم به پایین سرازیر شدند و بخشی از آنها پا به فلات ایران گذاشتند در این فلات اقوام و ملل دیگری می زیستند. آریایی به حکم اینکه خود را ایران یعنی پاک و نجیب و شریف می دانستند و دیگران را انیران یعنی ناپاک و پست و پلید ساکنان قبلی آن را از بین بردند و یا بیرون کردند!
5- ادموند هوسرل (1859- 1938) فیلسوف آلمانی و بنیانگذار مکتب پدیدارشناسی Phenomenology.
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: جامعه شناسی شرقی, جامعه شناسی, حسین شیران, بررسی مسائل اجتماعی
[ سه شنبه ۲۰ فروردین ۱۳۹۲ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
دزدان سرزمین یا سرزمین دزدان؟
حسین شیران
بخش پنجم
انسان ها همیشه و در هر حال، از همان آغاز تاریخ تا به اکنونش، به عنوان یک واقعیت مسلّم و نه الزاماً یک حقیقت مطلق- یعنی صرف نظر از راست و دروغ بودنش، جزئاً و کلاً و فرداً و جمعاً در خصوص همدیگر قضاوت ها کرده اند و هنوز هم می کنند و مبتنی بر این قضاوت ها هم ابراز عقیده ها نموده اند و باز هم می کنند؛ این ابراز عقیده ها همچنانکه خوب و بد داشته اند و دارند راست و دروغ هم داشته اند و دارند و این ناشی از این حقیقت کتمان ناپذیر است که در این فرآیندِ ناایستا و پایان ناپذیر اگر چه عموماً دیده ها و شنیده ها و تجربیات افراد مبنا قرار داده می شوند اما همین طور علایق، سلایق و احساسات آنها هم به صورت روزافزون دخالت داده می شوند و مشخصاً از همین طریق است که به تدریج راست و دروغ در هم می آمیزند و پیش می روند!
بر این اساس تکلیف ما در مواجهه با اظهار نظرها و ابراز عقیده ها کاملاً روشن است؛ به عنوان یک اصل همواره باید در برابر آنها محتاط باشیم؛ نه شرط عقل است که هر اظهار نظری را عین حقیقت دانیم و نه شرط انصاف است که آن را عاری از حقیقت شمریم! حساب هر اظهار نظری جدا از دیگریست؛ در یکی ممکنست کفۀ راستی اش سنگین تر باشد- یعنی که بیشتر برآمده از واقعیت باشد، و در دیگری کفۀ ناراستی اش- یعنی که بیش تر برآمده از علایق و سلایق و احساسات گوینده یا گویندگانش باشد؛ در این میان، ما اگر عاقل و منصف و در عین حال طالب حق و حقیقت باشیم باید که به هر نوع میان راست و دروغ اش تمایزی بنهیم و این جز با کسب شناخت و اطلاعات لازم و ضروری از وقایع و حقایق مرتبط با مسئله و هر آنچه که پیرامون آن مطرح است میسر نخواهد بود.
در همین قضیۀ مستشار ما برای آنکه راست یا دروغ را از هم تشخیص بدهیم باید که مجهز و مؤیّد به شناخت های لازم و ضروری پیرامون این قضیه باشیم؛ هم واقعیت های مربوط به آن را بشناسیم و هم حقیقت های معطوف به آن را؛ هم از خودمان شناخت داشته باشیم که چه هستیم و چه نیستیم، و هم از طرف مقابل که کیست و چه می گوید و از چه رو می گوید؛ و بعد مبتنی بر این شناخت ها راست یا ناراست بودن آن را مشخص سازیم؛ و گرنه به راه میانه رفتن و به عدل و به انصاف رفتار کردن ما جز خیالی بیش نخواهد بود!
با این مقدمه در مورد این قضیه که در آن به طور مشخص همه ایرانیان دزد خطاب شده اند، می توان گفت که در کل قضیه از دو حال خارج نیست: یا "نیستیم می گویند" و یا اینکه "هستیم می گویند"؛ (همچنانکه در بالا توضیح دادیم تشخیص این مسئله تنها با حاکمیت عقل و انصاف (و نه احساس و تعصب) و توسل به شناخت های ضروری ممکن خواهد بود؛) اگر به هر ترتیب تشخیص دادیم که "نیستیم می گویند"، در این صورت، چندان مسئله ای متوجه ما نیست و این گویندگان هستند که باید متوجه و مسئول اعمال خود باشند. ... البته این به معنای رفع تکلیف و سلب مسئولیت و کلاً بی خیال و بی تفاوت بودن در برابر مسئله نیست؛ همچنانکه پیش تر گفتیم از باب احتیاط که مسلماً شرط عقل است، بهتر آن است که هیچ قضیه ای را عاری از حقیقت نشمریم؛ درست است که "تشدید و اغراق" در اظهار نظرهایی از این قبیل همواره بُعدی از قضیه است (همان یک کلاغ چهل کلاغ) اما از طرف دیگر این قول معروف را هم باید در کنار آن در نظر گرفت که "تا نباشد چیزکی مردم نگویند چیزها"! به عبارت دیگر اگر چه امکان دارد قضیه به آن صورت و شدت و حدتی که دیگران اظهار می دارند در نزد ما نباشد اما به احتمال زیاد دستکم به قدر یک کلاغ در ما مسئله بوده است که تبدیل به چهل کلاغ شده است؛
بر این اساس صحیح نیست که با اطلاق گرایی خاصی کلاً خود را از قضیه مبرّا و دیگران را مغرض و محکوم بشماریم؛ بفرض حتی اگر کلاً و جزئاً مسئله ای هم متوجه ما نبوده باشد به باور من باز هم درست نیست که از کنار آن ساده بگذریم؛ از آنجا که به هر ترتیب آن شائبه یا شایعه مشخصاً در مورد ما مطرح شده است بهتر آنست که عالمانه و عاقلانه بنشینیم و ببینیم که این داستان چگونه و از کجا و از کدام واقعیت آب می خورد تا صحیح ترین تدبیر را در خصوص آن اتخاذ کنیم؛ به هر حال نباید از نظر دور داشت که رفع کردن شبهات در کم کردن شایعات نمی تواند بی تأثیر باشد.
حالت دوم اینست که "ما هستیم آنها هم می گویند"؛ در این صورت دیگر کلیت قضیه فرق می کند، چه اگر "هستیم می گویند" ضرورتاً کنش هایمان هم باید متفاوت از حالت اول باشد؛ طبیعی است آنجا که مشکل از خودمان است سمت و سوی کنش هایمان هم باید معطوف به خودمان باشد و نه غیر؛ اینجا دیگر گریز از معرکه یا انکار مسئله یا توجیه واقعه و یا متهم کردن طرف مقابل به کینه توزی و دشمنی و حتی تاختن بر او و هزار های و هوی دیگر هیچ کدام راه حل اصولی نخواهد بود و باز تأکید می کنم راه حل اصولی نخواهد بود و باز هم تکرار و تأکید می کنم راه حل اصولی نخواهد بود!
دلیل این همه تأکید من خود برخاسته از دردی بزرگتر و فراگیرتر است که فکر نمی کنم در همه عمرم از هیچ مسئله ای به اندازۀ این یکی رنج برده باشم و آن اینکه در کمال شوربختی همۀ این ترفندها که برشمردم و بسی بیش از این ها همه در حوزۀ تخصّص ما ایرانیان قرار دارند و بی پرده بگویم ما ایرانیان اگر نتوان گفت همه، به جرأت می توان گفت قریب به اکثریت مان استاد مسلّم این ترفندها در سرتاسر دنیا هستیم؛ از کوچک تا بزرگ مان، از معروف تا غیر معروف مان و از مسئول تا غیر مسئول مان با فراترین و فوق تصورترین فنون فرافکنی آشنا هستیم و با به کار بستن بی وقفۀ آنها هر روز خدا به خوبی از پسِ رد گم کردن و ماست مالی کردن خط و خطاهایمان برمی آییم! و جالب این که نه فقط هیچ شرم و دلهره ای از این بابت به خود راه نمی دهیم بلکه هزار مرتبه از این فوق هنرپیشگی به خود می بالیم که هرگزش نمی گذاریم آبی از آب تکان بخورد! ...
اما این به باور من گچ گرفتن بر کجی ها و راست نشاندن ناراستی هاست و چون این کار معمول جامعۀ ماست از این جهت است که شما می بینید هیچ کجای دنیا به اندازۀ ایران راست را ناراست و ناراست را راست انجام نمی دهند! ... خطا یک چیز است و خطا بر خطا چیزی دیگر؛ شما ممکنست در ارتکاب خطای نخست جایی برای دفاع کردن از وجهۀ انسانی و اجتماعی خود داشته باشید، چه به قول معروف، "انسان جایزالخطاست" را برای همین موقع ها گذاشته اند، اما زمانی که بجای اعتراف و اذعان به خطایتان که خود می تواند از دید خدا و دیگران اقدامی پسندیده و جبران کننده و بازگرداننده تلقی شود، با تمام توان خودخواهانه به توجیه اعمال و گفتارتان می پردازید در واقع مرتکب خطای دوم یا همان خطا در خطا می شوید؛ از نشانه های آشکار خطا در خطا همین تحریف و توجیه و فرافکنی است و چون هیچ نشانی از ندامت و پشیمانی در این کار نیست مشخصاً نوعی اصرار و تأکید بر خطا قلمداد می شود و چون با این ترفندها شما عملاً در خلاف جهت بازگشت حرکت می کنید از این رو هیچ جایی برای دفاع از وجهۀ انسانی و اجتماعی خود باقی نمی گذارید! ...
من نمی خواهم در این مورد زیاد صحبت بکنم، تنها یک چیز را بگویم و رد شوم و آن اینکه به هر حال شما ممکنست که مشک سوراخ سوراخ تان را با مهارتی بی نظیر کاملاً با دست و بال خود بپوشانید و نگذارید که هیچ آبی از آن بچکد، اما بی گمان خود فریبی محض خواهد بود اگر که این را بحساب زرنگی و پیروزی خود بگذارید؛ این نهایت کوته فکریست، چرا که شما فراموش می کنید مادامی که در این وضعیت قرار دارید- یعنی دست هایتان همه دربند پنهان داشتن سوراخهاست، از هزار کار مفید دیگر که می توانید در این برهه انجامش بدهید باز می مانید! و این بزرگترین ضرر و زیان در طول زمان است برای آنکه خوب می فهمد! ...
رفتارهای نابجایی از این قبیل از نظر فردی بزرگترین خیانت به خویشتن است؛ از نظر اجتماعی بزرگترین توهین به شعور مخاطب است، چرا که توجیه بعلاوۀ فرافکنی مساویست با تحمیق دیگران؛ در واقع امر هیچ کس به توجیه و فرافکنی نمی پردازد مگر آنکه از پیش، دیگران را احمق و بی شعور فرض کرده باشد! ... و از نظر جامعوی بزرگترین جرم و جنایت است هم در حق وقایع و هم در حق حقایق جامعه؛ تمام آن ترفندها اسباب مدفون ساختن یکجای واقعیت ها و حقیقت های جامعه اند؛ چه با هر واقعیتی که دفن می شود یک حقیقت گم و گور می شود؛ اما باید مطمئن بود که این دو هرگز از بین نمی روند چه هر آنچه دفن می شود روزی کشف می شود! پشتوانۀ این حقیقت، خود تاریخ با تمام طول و تفسیرش! ...
در هر صورت در خصوص حالت دوم راه یکی است و غیر از آن نیست؛ آنجا که مشکل از خودمان است باید که به خود بازگردیم و مشکل خودمان را در خودمان و با خودمان حل کنیم؛ همه می دانیم که این ترفندها تنها کارکردشان گیج کردن و رد گم کردن است و در واقع امر هیچ کدام از آنها فی نفسه و یا در معیّت هم، نه باعث حل گشتن مسئله می شوند و نه باعث محو گشتن آن! "خطا خود کردن و در دیگری جستن" و یا "خطا خود کردن و لب دیگری را دوختن" چه از نظر فردی، چه از نظر اجتماعی و چه از نظر جامعوی به گواهی تاریخ هرگز راهکار بجایی نبوده و نیست!
اگر که به عقل و به انصاف به این نتیجه رسیدیم که آنچه دیگران در رابطه با ما اظهار نظر می کنند ریشه در واقعیت دارد- یعنی برخاسته از اعمال خودمان است، اصولاً نباید از غیر گله داشته باشیم که صاف در مقابل ما ایستاده اند و ناراستی ما می نمایند! اتفاقاً اگر قومی عقل گرا و ملتی عاقبت اندیش باشیم- که گاه هستیم و گاه نیستیم، حقیقتاً جای آن دارد که از هر آنکه آینه وار در مقابل ما ایستاده است و راست و ناراست ما می نماید آگاهانه سپاسگزار هم باشیم۱! مگر نه این جمله بخشی از فرهنگ غنی ماست، "آینه گر عیب تو بنمود راست / خود شکن آیینه شکستن خطاست"؟! ...
اینجا دیگر جای پیشدستی کردن و جار و جنجال بپا کردن و طلبکار گشتن و محکوم ساختن دیگران نیست که بله این دروغ است و اینجا به شخصیت والای ما توهین شده است، اتفاقاً اگر که توهینی هم در کار باشد مشخصاً از جانب ما به دیگران است که هم خطا را مرتکب می شویم و هم با احمق فرض کردن دیگران گستاخانه به تحریف و توجیه و فرافکنی می پردازیم و از این طریق شعور انسانی و اجتماعی و جامعوی دیگران را هم به بازی می گیریم! ...
پی نوشت:
1- به نزد من آن کس نکوخواه تست که گوید فلان چاه در راه تست
به گمراه گفتن نکو میروی جفائی تمام است و جوری قوی
هر آن کس که عیبش نگویند پیش هنرداند از جاهلی عیب خویش (بوستان سعدی)
پایان بخش پنجم
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: جامعه شناسی شرقی, جامعه شناسی, حسین شیران, بررسی مسائل اجتماعی
[ شنبه ۲۶ اسفند ۱۳۹۱ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
دزدان سرزمین یا سرزمین دزدان؟
حسین شیران
بخش چهارم
ما بحث خود را در مطلع این گفتار با نقل قولی از یک مستشار آمریکایی آغازیدیم؛ همو که در اواخر دوران قاجار بعنوان مشاور در امور اقتصادی به ایران دعوت می شود- لابد به این امید که به لطف دانش و همت او اصلاحاتی در امور مملکت حاصل گردد (؟!)، و بعد که وی پس از مدتی آب در هاون کوفتن دست از پا درازتر به کشور خویش باز می گردد در یک گفتگوی رسانه ای در تعلیل و شاید هم توجیه ناکامیهای خود بنحوی از انحاء ایرانیان را "همه دزد" می خواند و اساساً اصلاح ایران و ایرانی را "امری دشوار" و حتی غیر ممکن قلمداد می کند! ...
ما با پیش کشیدن مجدد این موضوع در واقع می خواهیم پیرو واپسین نکتۀ نوشتار پیشین، پیرامون انواع واکنشهایی که تصوراً می توانیم در مواجهه با چنین اظهارنظرهایی داشته باشیم گفتگو کنیم به این امید که در نهایت به اتفاق هم بتوانیم به منطقی ترین و اصولی ترین نوع آن دست یابیم! بهرحال دریای اذهان عالمیان پر است از اظهار نظرها و ابراز عقیده های جزئی و کلّی ای که مدام از جانب قومیتها و ملیتهای مختلف همچون موجهای ریز و درشتی نسبت بهم شکل می گیرند و به سوی هم جریان می یابند؛ در این میان ما هم از اینگونه امواج در امان نیستیم؛ از همان آوان تاریخ تا به امروزش بهر عنوان جریانهایی از این قبیل از سوی ملل و نحل مختلف به سمت ما هم جاری بوده است و باز هم خواهد بود و علی الظاهر هیچ گریزی هم از آن وجود ندارد! اگرچه گریز راه حل اصولی آن نیست و به باور من باید ایستاد و تن به امواج داد تا بدرستی دریافت اساساً از کدام سو و با کدام بادهاست که چنین امواجی شکل می گیرند و خود را به ساحل احساس ما می رسانند! در هر صورت مهم بود و نبود این امواج نیست بلکه مهم نوع برخورد ما با آنهاست.
با این مقدمه حالا فرض می کنیم که آن مستشار هم اکنون در تالار آبگینه ای تاریخ، حیّ و حاضر در مقابل چشمان ما ایستاده است و بی هیچ رودربایستی ای صاف و پوست کنده ما را اینگونه خطاب می دهد که: « شما ایرانی ها همه دزد هستید! شب و روز همه از هم می دزدید! از بیت المال خود می دزدید! از جامعۀ خود می دزدید! ... و من خود دیدم که چنین هستید و چنان می کنید! و تا چنین هستید و چنان می کنید مطمئن باشید که نه خود و نه جامعۀ تان راه بجایی نخواهید برد! ... ».
در برابر این مسئله و در مواجهه با این موج ویرانگر که به تحقیق از آنسوی دنیا برخاسته و بهر ترتیب خود را به ساحل احساس ما رسانده است و اکنون سخت بر در و دیوار آن می کوبد اصولاً چه واکنشی داشته باشیم بهتر است؟ (منظور از بهتر، منطقی بودن و ختم به خیر و فایده گشتن است.) حالیا آنچه مسلم است اینست که رفتار ما همه در برابر این مسئله یکسان نخواهد بود چه اساساً دیدگاههایمان در برابر آن یکسان نمی باشد.
بهر دلیل در جمع ما موضع برخی اگر هم "گریز" نباشد لاجرم "بی محلی محض" خواهد بود! و این چندان دور از انتظار نیست، چه بهرحال در هر جامعه ای همیشه افرادی وجود دارند که ترجیح می دهند در برابر مسائلی از این قبیل هیچ واکنشی از خود نشان ندهند؛ این افراد اصولاً اغلبِ مسائل پیش آمده را «انگار که نبود» تلقی می کنند و خیلی راحت از کنار آنها می گذرند و به اصطلاحِ نه چندان شایسته هیچ ککشان هم نمی گزد! در بهترین حالت واکنش آنها شاید تنها به گفتن "جواب ابلهان خاموشی است!" ختم گردد و این در حقیقت سقف واکنش آنهاست! در هر حال از آنجا که در نهایت امر هیچ فعل و انفعالی از جانب آنها در حق هیچ قضیه ای صورت نمی پذیرد بدیهی است که هیچ تغییری هم در امور جامعه دستکم از جانب آنها ایجاد نخواهد شد! طبیعت این افراد ایجاب می کند که آنها را در زمرۀ «بی تفاوت» های جامعه جا بدهیم!
در مقابل این گروه برخی هم به سرعت بر مرکب احساس و تعصب سوار خواهند شد و با سردادن این شعار که "جوابِ های هوی است" یا "کلوخ انداز را پاداش سنگ است" با شدّت و حدّتی دوچندان سخت بر طرف مقابل خواهند تاخت تا بقول خودشان حقش را کف دستش بگذارند! اینها هم مشخصاً «تندروهای جامعه» هستند که در هر حال بسی بیش از آنچه که باید، واکنش نشان می دهند و با اینکار به باور خود، جور دستۀ اول را هم می کشند! اگر آنها «زبان کند» جامعه باشند اینها «زبان تند» آن هستند و اصولاً در هر مسئله ای هر های و هویی هم که برخیزد عموماً از چشمۀ اینها آب می خورد! در کل، این دسته از افراد استاد فعل و انفعال اند اما از آنجا که کنش و واکنشهای آنها شدیداً آمیخته با "احساس و تعصب" است طبعاً خط و خطاهای فراوانی هم در آنها به چشم خواهد خورد!
ایندو گروه در واقع همان افراط گران و تفریط گران جامعه هستند چه تحققاً در ارتباط با آنچه که باید بکنند گروهی کسری دارند و گروهی دیگر مازاد، و این یعنی که راه صواب را نه در اینها باید جست! به باور من همان اندازه که ندیده و نشنیده گرفتن این امر درست نیست، بد دیدن و بد شنیدن و سخت گرفتن آن هم درست نیست؛ نباید فراموش کرد که همیشه و در همه حال راههای میانه ای هم وجود دارند که بیش از هر راه دیگری رسیدن رهرو به مقصدش را تضمین می کنند، منتهی مسئله ای که وجود دارد اینست که همیشه این راهها بخودی خود نمایان نیستند. برای یافتن این راهها اندکی تکان و تکاپو و تدارکی می باید؛ مثلاً در رابطه با این مسئله پیش از هر چیزی باید که نشسته ها برخیزند و سواره ها هم پیاده شوند؛ و بعد باید در نظر داشت که نه با سکوت و سکون و نه با خروش و خروج هرگز به راه میانه نمی توان دست یافت؛ اینها و بسی بیش از اینها همه شرط اعتدال هستند و آنگاه که بدرستی برآورده شوند راه میانه تا حدود زیادی خود نمایان خواهد شد!
براستی که شرط پایداری هر چیزی قرار گرفتنش در مدار عدل و انصاف است؛ افراط گران و تفریط گران را از آنروی توان و توفیق رسیدن و یا رساندن به این مقصد نیست که خود با کم و بیشِ خود تحققاً خارج از مدار اعتدال قرار دارند! وقتی شما چشم بربسته و خود را به خواب زده اید چگونه می خواهید راههایی را که پیش پای شماست از هم باز شناسید؟! و یا وقتی سوار بر مرکب احساس و تعصب سخت می تازید چگونه می خواهید و یا می توانید از میان گرد و غباری که خود بپا کرده اید حدود و ثغور نازک عدل و انصاف را که زیر پایش نهاده اید بدرستی تشخیص بدهید؟!
کافی است که خفتگان از خواب برخیزند و سواره ها هم از مرکبشان پیاده شوند؛ این خود نیمی از اعتدال است، و بعد همه در کنار هم قرار گیرند و در اندیشۀ فعلی مثبت پیش را بنگرند آنگاه راهی که در برابرشان ظاهر خواهد شد جز راه میانه هیچ نخواهد بود و مرکبشان جز مرکب راهوار عدل و انصاف نتواند بود! هیچ چیز به اندازۀ "خواب" و "خشم" آدمی را از سبیل "عدل" و "انصاف" که براستی همان سبیل حقیقت است دور نمی سازد؛ آنگاه که آندو فرو افتند ایندو بروشنی مجال ظهور خواهند یافت!
پس ما در قضیۀ مستشار و کلاً قضایایی از این قبیل نه خود را به خواب می زنیم و نه بر مرکب خشم سوار می شویم بلکه سعی می کنیم همه باهم از سبیل عدل و انصاف با قضیه روبرو شویم.
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: جامعه شناسی شرقی, جامعه شناسی, حسین شیران, بررسی مسائل اجتماعی
[ شنبه ۹ دی ۱۳۹۱ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
دزدان سرزمین یا سرزمین دزدان؟
حسین شیران
بخش سوم
همچنانکه پیشتر گفتیم ما در این نوشتار به واقعیتهای آشکار و نهان در لایه لایه های جامعه خواهیم پرداخت تا شاید در نهایت پاسخ مناسبی برای مسئلۀ مورد بحث خود (یعنی دزدان سرزمین یا سرزمین دزدان؟) بیابیم. اما پیش از آنکه صحبت در این خصوص را آغاز بکنیم اجازه بدهید که چند نکتۀ مهم و اساسی را هم از نظر بگذرانیم.
نخست اینکه از همین حالا باید این نکته را در نظر داشته باشیم که در راستای اهدافی که پیشتر بر شمردیم و یا در نظرش داریم تنها گفتن و یا شنیدن واقعیتها کفایت نمی کند؛ این امر حتی اگر بنحو احسن هم صورت بگیرد در بهترین حالت خود جز آنکه اندکی بر آگاهیهای ما بیفزاید کار دیگری از پیش نخواهد برد! اگر چه این خود امری ضروری است که ما تا آنجا که می شود از وضعی که در آن به سر می بریم باخبر شویم اما این تنها گام اول از آن چیزیست که ما دیر یا زود باید بدان بپردازیم و آن چیزی نیست جز اصلاح امور آنسان که باید باشد!
گام دیگر از این فرآیند مهم و ضروری همانا اقدام بر اساس آن آگاهیهاست؛ مادام که آگاهیهای ما معطوف و متصل به فعل و عمل نباشند نباید انتظار داشته باشیم که صرفاً با یک یا دو گفتار و یا حتی بحث و گفتگوهای شبانه روزی در کلیت امر تفاوت چندانی مشاهده کنیم؛ در هر چیزی هم که تردید داشته باشیم در این یک نکته نباید هیچ تردیدی بخود راه دهیم!
این را هم بگویم و بگذرم که بطور محقق و در قالب یک واقعیت ملموس و محسوس، ما در جامعۀ خویش در برداشتن هر دو گام همواره با مشکلاتی مواجه بوده ایم و هنوز هم هستیم؛ یعنی از یکسو آنگونه که باید از واقعیتهای زندگی اجتماعی خویش باخبر شویم نمی شویم و این البته خود دلایل معینی دارد، و از سوی دیگر آنگونه که باید مبتنی بر آنها عمل کنیم نمی کنیم و این هم دلایل خاص خود را دارد؛ حتی اگر هم در برداشتن یک گام درست عمل کرده باشیم - همچنانکه در خصوص گام نخست تا حدودی اینگونه بوده است و البته شرایط و مقتضیات زمان هم در تحقق آن بسیار دخیل بوده اند، از آنجا که در برداشتن گام دیگر راست و استوار نبوده ایم کار چندانی از پیش نبرده ایم! نتیجه اینکه ما اینک بنحوی بی سابقه غرق در مسائل جامعوی خویش هستیم و جامعۀ ما هم اینک یکی از پر مسئله ترین دوران خود را سپری می کند!
البته برخی ممکنست بهر ترتیب با کلیت این مسئله موافق نباشند و مبتنی بر برخی اساس و اصول و آرمانها وضعیت فعلی جامعه را بهترین وضعیت ممکن تا به امروزش تلقی کنند! ... ما می گوییم که ایکاش اینگونه بود! و باز تکرار می کنیم که ایکاش اینگونه بود! اما بهرحال ما نیز مبتنی بر آنچه که می بینم (وقایع جامعوی)، می گوییم که متأسفانه اینگونه نیست و واقعیت چیز دیگریست! در هر صورت از آنجا که قصد ما در این نوشتار مشخصاً بحث پیرامون این مسئله نیست فعلاً از آن می گذریم و به نکتۀ دوم می پردازیم.
نکتۀ دوم مربوط و معطوف است به رابطۀ میان سه مفهوم «واقعیت جامعوی»، «پدیدۀ جامعوی» و «مسئلۀ جامعوی»؛ بطور خلاصه باید گفت که پدیدۀ جامعوی و واقعیت جامعوی در کل به یک معنا و مفهوم هستند؛ واقع شدن امری با پدید آمدن آن امر دو چیز نیستند! اما این مفهوم با هر دو عنوان الزاماً همان مسئلۀ جامعوی نیستند و یا بهتر بگویم اینها همه مسائل جامعوی نیستند؛ عامل تعیین کننده و یا مشخص کننده در این میان «حقایق جامعوی» هستند؛ توضیح اینکه وقایع جامعوی (یعنی هر آنچه که در بستر جامعه رخ می دهد یا پدید می آید) ممکنست با حقایق جامعوی (یعنی هر آنچه که مقبول و مطلوب جامعه است، اعم از ارزشها و هنجارها) مطابقت داشته باشند یا نداشته باشند.
در صورت نخست وقایع جامعوی مسائل جامعوی نیستند- چه وقایع همانطور که انتظار می رفت رخ داده اند و علی الظاهر جامعه با هیچ مشکل خاصی روبرو نیست و بنوعی روال طبیعی خود را طی می کند؛ اما در صورت دوم هستند؛ یعنی مسائل جامعوی آنگاه پدید می آیند که وقایع جامعوی با حقایق جامعوی مطابقت نداشته باشند. پس بخاطر داشته باشیم که هر مسئلۀ جامعوی قطعاً یک واقعیت یا پدیدۀ جامعویست اما هر واقعیت یا پدیدۀ جامعوی الزاماً یک مسئلۀ جامعوی نیست؛ ممکنست باشد و یا نباشد. ما در این نوشتار مشخصاً پیرامون آن دسته از وقایعی صحبت خواهیم کرد که مسائل جامعوی هستند یعنی آنسان که باید با حقایق جامعه مطابقت ندارند.
نکتۀ سوم بیانگر نوع برخورد با این دسته از وقایع است. بدیهی است آنگاه که علم به سراغ وقایع می رود نوع و روش برخورد هم باید علمی و اصولی باشد. اصولاً و اساساً یک جامعه شناس دستکم به دو شیوه باید با یک پدیده یا واقعیت جامعوی که در هیبت یک مسئلۀ جامعوی ظاهر شده است برخورد نماید: اول اینکه به سراغ دلایل وقوع آن برود یعنی اینکه تعیین کند چه عواملی باعث شده اند آن واقعیت تبدیل به یک مسئله شود و بعد به دنبال راهکارهایی برای خارج کردن آن واقعه از حالت مسئله ساز بودنش بگردد و البته اینها همه مسبوق بر کشف و مشاهدۀ عینی و علمی وقایع هستند چه اگر این نباشد طبعاً آن هم نخواهد بود. تکلیف این نوشتار حالیا پرداختن به این جزء مقدم است.
و اما نکتۀ آخر در رابطه با نوع برخورد خوانندگان با طرح و شرح وقایعی از این دست است. همچنانکه پیشتر گفتیم تنها بیان وقایع کافی نیست؛ اگر به گفتنش باشد که هر روز خدا به هر کجا و به هر مناسبتی دهها و بلکه صدها بار این اتفاق می افتد و البته ما نیز در حد توان و تلاش خویش در این نوشتارها بدان خواهیم پرداخت؛ اما گفتن یک چیز است و شنیدن چیز دیگری؛ و بعد هم شنیدن یک چیز است و دریافتن چیز دیگری؛ و سرانجام دریافتن یک چیز است و اقدام بر اساس آن درک چیز دیگری؛ و هر کدام اساس و اصول خاص خود را دارند؛ و یک مخاطب خبره و آگاه در مقام یک شنونده، خوب می داند که هیچ کاری بدون اتکاء به اصولش به سرانجام خود نائل نخواهد گشت! از آنجا که هرچه هست در طی طریق این سلسله است در نوشتار بعد قدری بیشتر پیرامون این نکته (یعنی نحوۀ برخورد مخاطبان با قضایایی از این دست) صحبت خواهیم کرد و بعد به بحث اصلی خویش باز خواهیم گشت.
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: جامعه شناسی شرقی, جامعه شناسی, حسین شیران, بررسی مسائل اجتماعی
[ شنبه ۲۰ آبان ۱۳۹۱ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
دزدان سرزمین یا سرزمین دزدان؟
حسین شیران
بخش دوم
در همین آغاز باید بگویم که می دانم طرح این مسئله آنهم بدین شیوه و شکل، قطعاً به مذاق برخی ها خوش نخواهد آمد؛ واکنش این عده به این قبیل مسائل اصولاً قابل حدس است؛ بله! اساساً هیچ کس نباید بخود اجازه دهد و یا اصلاً جرأت کند که مردم "اصیل و شریف و مسلمان و درستکار و وطن پرست" ایران زمین را همه دزد خواند! دزد خودش هست و جد و آبائش! در تمام دنیا هیچ کجا مردمی به شرافت و نجابت و راستگویی و راست کرداری ایرانیان وجود نداشته و ندارد و نخواهد هم داشت! خلاف این، هر کجا و هر زمان چیزی گفته شود نباید تردید داشت که از قصد و از غرض است! حالا اگر دست دوست در اینکار باشد بی گمان باید گفت که دوست دست دشمن است و اگر هم از خود دشمن باشد که خوب، طبیعی است جز این از دشمن چه انتظار دیگری می توان داشت! ...
در نهایت همه چیز حتی ناسازگاریهای خودیها را هم باید زیر سر دشمن- علی الخصوص این آمریکاییهای شیطان بی دین و ایمان دانست که چشم دیدن ایرانیانِ از خودشان بهتر و برتر را ندارند و برای تضعیف و تخریب این خاک و این ملت از هیچ کاری دریغ نمی کنند؛ این بدگوییها هم که مدام نثار ایرانیها می کنند بیش از هر کسی برازندۀ خودشان است؛ دزد خودشان هستند که از وقتی که پا بعرصۀ وجود گذاشته اند (- از سیصد چهارصد سال پیش تا کنون) دنیای به این بزرگی را می چاپند و می روبند و می بلعند ذره ای هم احساس سیری نمی کنند! آنها و وابستگان آنها این نکته را با تمام وجود باید دریابند که ایرانیان همیشه خوش کاره و خوش باره و خوش آوازۀ تاریخ بوده اند و هستند و باز هم خواهند بود و این مزخرفات و امثال آن هم ذره ای از درخشش این اختران همیشه تابناک در آسمان تاریخ بشریت نخواهد کاست! تا کور شود هر آنکه نتواند دید! ...
مبتنی بر مباحثی از این قبیل این عده ممکنست در نهایت امر حکمی هم در خصوص ما و خصوصاً این نوشتار صادر کنند و آن اینکه بعنوان یک اصل کلی نه اینکه هر کجا اسم و رسمی از آمریکا و آمریکاییهاست به احتمال قریب به یقین فند و فتنه ای آنجا برپاست، اینجا هم که این مقال با استناد به نقل قولی از یک مستشار آمریکایی آغازیده است رسماً مصداق این مسئله است! بنابراین قضیه کاملاً روشن است و هیچ نیازی هم به بند و بسط ندارد!
این از این! اما من از این عده تقاضا دارم که اندکی صبر و تأمل پیشه سازند و برای یکبار هم که شده، بدور از "احساس و تعصب" با مسئله و یا مسائلی از این قبیل برخورد کنند!۱ همه می دانیم که نفس وجود ایندو عارضه- یعنی احساس و تعصب، هر انسانی را در مقابل درک درست واقعیت مصون می سازند؛ به بیانی دیگر ایندو برج و بارویی هستند که در پناه آن انسانها سخت در مقابل واقعیت مقاومت می کنند حتی اگر کلیت و حقانیت آنرا قبول داشته باشند!
من نمی خواهم بگویم ایندو عارضه کلاً چیز بیخودی هستند و یا هیچ کارکرد منتج به خیری در امور جهان نداشته اند و ندارند؛ من می گویم حتی اگر ایندو عارضه در ما ذاتی و یا نظر به شرایط فعلی از باب ضرورت باشند باز هم دلیل نمی شود که همیشه تابع این ذات و ضرورت باشیم! همیشه که نمی توان پشت برج و بارو زیست، همیشه هم نمی توان در وضعیت ستیز ماند، گاهی باید از این وضعیت خارج شد و با ترک دلیرانۀ برج و بارو سیری واقع نگرانه و تحلیل گرانه در حول و حوش خود انجام داد! اگر آن برای "خودداری و خودپایی" یک ضرورت باشد این هم برای "خودکاوی و خودیابی" یک ضرورت است- هم از نظر فردی و هم از نظر جمعی.
می دانید چرا همیشه پشت برج و بارو زیستن صحیح نیست؟ بخاطر اینکه از این منظر هر حرکتی که بچشم بخورد در وهلۀ اول تهدید محسوب می شود و هر آن کس که نزدیک شود با بدبینی محض مغرض و دشمن تلقی می شود و این آن احساس ناواقعی است که ما در روابط بین المللی و حتی درون ملیتی خود بشدت گرفتار آن هستیم! این شکل مواجهه با دیگران اگر چه ممکنست در کوتاه مدت ما را از گزند احتمالی اغیار در امان دارد اما در بلند مدت باید در نظر داشته باشیم که تأمین و تضمین این نوع امنیت هزینه های زیادی را برای ما تحمیل می کند؛ دست کم اینکه ما را همیشه در حالت جنگ و ستیز قرار می دهد و نظر به زمان و فرصت و انرژی فراوانی که ماندن در این وضعیت از ما می گیرد قطعاً پرداختن و یا دست یافتن به برخی ضروریات زندگی جمعی که مهمترینش بنظر من همان خودکاوی و خودیابی و خودسازی است برای ما دشوار و یا گاهاً غیرممکن می شود؛ اگر غافل نشدن از دشمن یک اصل اساسی باشد غافل نشدن از خویشتن اصلی فراتر از آن است! و این تمام آن چیزیست که من اینجا درصدد بیان آن هستم.
بله! در اینکه دشمن وجود خارجی دارد و هرگز یک امر درون ذهنی نیست تردیدی نیست؛ و باز در اینکه در مقابل دشمن همیشه باید هوشیار و آماده بکار بود هم هیچ شکی وجود ندارد؛ اما دشمن اندیشی هم حد و مرزی دارد و اگر از حد و حدود خاصی بگذرد قطعاً ما را از واقع بینی و حقیقت یابی بدور خواهد انداخت! نباید از نظر دور داشت که "خودِ دشمن اندیشی ممکنست اندیشۀ دشمن باشد!" یعنی خود، همان چیزی باشد که اصولاً دشمن از ما می خواهد! حتی اگر چنین هم نباشد اصلاً ضرورتی ندارد که ما بیش از آنچه باید به دشمن بیندیشیم!
آنچه ما در این برهه و بلکه در هر شرایطی سخت نیازمند آن هستیم همانا "واقع نگری و واقع گرایی" است؛ واقع نگری یعنی مشاهدۀ واقعیتهای زندگی اجتماعی آنسان که هستند و واقع گرایی یعنی گرایش و الزام به چنین روندی! دو آفت بزرگ این روال و روند، همانا احساس و تعصب هستند چه ایندو عموماً شرایط را بنحوی رقم می زنند که بیشتر، مقابله با وقایع جامعوی صورت می گیرد تا مواجهه با آنها و از اینروست که من اینجا در وصف ایندو از تعبیر برج و بارو استفاده می کنم؛ آری براستی که ایندو نمی گذارند واقعیتها آنسان که باید رویت شوند و گفته شوند و شنیده شوند و نهایتاً از این طریق است که جامعه متحمل بزرگترین آسیبها و خسارتها می شود!
هرگز نباید از این یک نکته غافل شد که ندیدن و نگفتن و نشنیدن واقعیتها دلیل بر نبودن و یا سبب نیست و نابود گشتن آنها نمی شود! آنها صرفنظر از اینکه ما با آنها چه کنیم- انکارشان کنیم یا بر آنها سرپوش بگذاریم و یا اصلاً اعتنایی به آنها نکنیم، فی نفسه وجود دارند چون اساساً چیزی هستند که رخ داده اند و واقع شده اند و دقیقاً از همین روست که به آنها وقایع جامعوی گفته می شود. من دوباره برحسب ضرورت تأکید می کنم که برخلاف ادبیات و شفاهیات، ما در حوزۀ جامعه شناسی میان دو واژۀ "واقعیت" و "حقیقت" و به تبع آن "وقایع جامعوی" و "حقایق جامعوی" تمایز قائل می شویم؛ حقایق اعم از ارزشها و هنجارهای جامعه، راستیها و درستیهای مورد قبول جامعه هستند و وقایع هر آنچه صرفنظر از این حقایق در بستر جامعه رخ می دهند؛ به بیانی دیگر حقایق حکایت از "بایدها" دارند و وقایع نشان از "بودها و هست ها". ۲
حال از کجا باید دانست که مردم یک جامعه تا چه حد پایبند ارزشها و هنجارهای جامعوی خود هستند؟ بعبارت دیگر ملاک راستین سنجیدن میزان اعتنا و احترام و استناد افراد به حقایق جامعه (همان راستیها و درستیهای مورد قبول جامعه) چیست؟ همین واقعیتها هستند دیگر! و جز این با کدام ملاک دیگری می توان سنجید که افراد جامعه تا چه حد از حقایق جامعه تبعیت می کنند؟ پس ما برای اینکه به آگاهی راستینی از وضعیت جامعوی خویش دست یابیم چاره ای نداریم جز اینکه به سراغ واقعیتهای زندگی اجتماعی خویش برویم و با آنها هرچند هم که تلخ و سخت و سنگین باشند روبرو شویم؛ این کار قطعاً طاقت و تحمل وافری می طلبد چرا که کم از یک جراحی بزرگ نیست ۳ اما ما برای حرکت به سمت بایدها و آرمانهای زندگی جامعوی خویش ناگزیر از این جراحی هستیم!
پایان بخش دوم
۱- منظور از واژۀ "احساس" در اینجا نه فعل حس کردن بلکه حالت برخورد احساسی با قضایاست.
۲- در این میان "نمودها" یعنی "هر آنچه می نمایدها"یی هم وجود دارند که ایرانیان بی هیچ اغراقی خود ارباب آن هستند و این البته مثل هر مسئلۀ دیگری ریشه ای تاریخی دارد که اینجا از بحث ما خارج است! برای مطالعه بیشتر در این زمینه به نوشتار "حقایق جامعوی و وقایع جامعوی" در همین وبسایت مراجعه فرمایید.
۳- ضمن اینکه این جراحی هم کار یک یا دو نفر نیست، یک کار گروهی حساب شده و یک عزم ملی استوار می طلبد؛ امید که روزی این عزم و این کار محقق شود!
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: جامعه شناسی شرقی, جامعه شناسی, حسین شیران, بررسی مسائل اجتماعی
[ شنبه ۱۸ شهریور ۱۳۹۱ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
دزدان سرزمین یا سرزمین دزدان؟
حسین شیران
بخش اول
پیشگفتار
سالها پیش در اواخر دوران قاجار، در آن نابسامانی محض که تاریخ ایران داشت آخرین صفحاتش را با این سلسله سر می کرد و بتدریج خود را برای تب و تاب فزایندۀ پهلویها آماده می کرد، گویا از یک کارشناس آمریکایی دعوت بعمل می آید تا بعنوان مشاور در امور اقتصادی به ایران بیاید و علی السبیل در اوضاع مالی کشور تحقیق و تدقیق نماید تا شاید از این باب اصلاحاتی در امور مملکت بعمل آید؛ از قرار معلوم مستشار به ایران می آید و به هر ترتیب مدتی در ایران مشغول بکار می شود- و یا به عبارت دیگر آب در هاون می کوبد، و بعد که ملول و ملوم به کشور خود باز می گردد در پاسخ به خبرنگاری که از او از اوضاع ایران و مأموریتش در ایران می پرسد با لحنی شِکوه آمیز می گوید: "مملکتی که ده میلیون دزد داشته باشد چگونه می خواهد اصلاح شود!" ...
رقم "ده میلیون" در این جمله بنحوی کنایت آمیز باید به کل جمعیت ایران در آن روزگار اشاره داشته باشد؛ با اینحساب می توان گفت که منظور مستشار از بیان این جمله مشخصاً این بوده است که "مملکتی که در آن "همه" دزد باشند چگونه می خواهد اصلاح شود؟" ... بیان این مطلب از باب نغز و ناب بودنش نیست، چه این را خود ما هم می دانیم "مملکتی که در آن همه دزد باشند هرگز اصلاح نخواهد شد!" شاید این جمله یا شبیه آن را هر روز هزاران نفر در همین ایران خودمان بهر مناسبتی بهم می گویند و از هم می شنوند! اما وقتی بدانیم این دزد که می گویند در واقع عتاب و خطابش رسماً متوجه همۀ ما ایرانی هاست و نه تعداد خاص و اندکی که عموماً در هر کشوری پیدا می شود، و مهمتر از همه اینکه این یک فرد خارجی است که ما را اینگونه مورد خطاب قرار می دهد قضیه کلاً فرق می کند!
روشن است که اظهار نظری اینگونه هرگز خوشایند ما ایرانیان نبوده و نخواهد بود؛ نه فقط ما بلکه هیچ ملت و مملکت دیگری هرگز برنمی تابد که در موردش اینگونه قضاوت کنند! لااقل در این یک نکته هیچ شکی وجود ندارد. همینجا بگویم که من هم مثل شما و هر ایرانی با تعصب دیگری، هر بار که اظهار نظرهایی از این قبیل به چشم و به گوشم می خورد * بسیار ناراحت و برافروخته می شوم و زود در مقابل مسئله موضع می گیرم و با هیجانی وصف ناپذیر به مجادله برمی خیزم! ... اما راستش اینست که بگویم قبلاً اینگونه بودم و حالا وضع کمی فرق کرده است آنهم بخاطر یک ماجرای ساده و معمول که در عین سادگی تأثیر بسیار بسزایی در اصلاح موضع من در این خصوص داشته است!
در مورد این ماجرا همینقدر بگویم که روزی در حضور من محاوره ای منازعه آمیز میان دو دوستم درگرفت بنحوی که یکی از آندو به اقتضای وضعیتی که در آن زمان حاکم بود در کمال صراحت و جسارت، دیگری را "حزب باد" خواند و او البته از اطلاق چنین صفتی در حق خویش بسیار ناراحت شد و لب به اعتراض گشود تا از وجهۀ خویش دفاع کند و احیاناً نظر طرف مقابل را برگرداند اما طرف در ادامه با همان لحنی که آغاز کرده بود گفت: "دوست عزیز! اولاً تو باید از من متشکر باشی- و یا حداقلش اینست که اینگونه گله مند نباشی، چرا که چیزی را که همه پشت سرت می گویند من روبرویت می گویم! و بعد برادر من! هستی می گویم، نباش نگویم! ..." لطفاً به این قسمت از محاوره خوب توجه فرمایید: "هستی می گویم، نباش نگویم!" و استفادۀ من از نقل این ماجرا دقیقاً معطوف و مبتنی بر همین یک جمله است: "هستی می گویم، نباش نگویم!" و من از آن روز به اینور مدام از خودم می پرسم: "نکند هستیم می گویند؟" ...
ماجرای اختلاس سه هزار میلیاردی که چندی پیش بعنوان بزرگترین فاجعۀ اقتصادیِ طول تاریخِ دولت-ملت ایران بمب خبری اش در سراسر جهان پیچید و حالا پا کشان از سراسر جهان و حتی فضای عمومی جامعه، آرام آرام و یک به یک جلسات دادگاهش در تهران برگزار می شود، پیش و بیش از هر چیز دیگری هوش و حواس همۀ ما را متوجه یک مسئله کرد و آن اینکه عده ای خاص در این سرزمین بنحوی که حالا همه می دانیم اقدام به اختلاس کرده اند؛ به بیانی عامتر، از ملک و مال سرزمین دزدی کرده اند! ...
من اینجا از این مسئله و کلاً مسائل مشابه آن تحت عنوان "دزدی در سرزمین" و یا "دزدان سرزمین" یاد می کنم و در مقابل آن، با الهام از اظهار نظر تاریخی آن مستشار، مسئلۀ دیگری را هم مطرح می کنم تحت عنوان "سرزمین دزدی" و یا "سرزمین دزدان!" "سرزمین دزدان" در این نوشتار یعنی سرزمینی که در آن همه بنحوی که هیچ نمی دانند به دزدی می پردازند! اگرچه عنوانی که برای این مجموعه نوشتارها برگزیده ام خود بسی گویاست اما اگر هم احیاناً ابهامی در آن بوده باشد با این توضیح حالا دیگر درک مضمون و موضوع آن نباید کار دشواری باشد؛ مسئله کاملاً روشن و واضح است: "دزدان سرزمین یا سرزمین دزدان؟" یعنی آیا فقط تعدادی اندک و خاص در این سرزمین مرتکب دزدی می شوند و یا نه، هر کدام از ما بنحوی که نمی دانیم و یا نمی خواهیم دیگران بدانند و یا اصلاً مهم نمی شماریم در این سرزمین مشغول دزدی هستیم؟ ...
من با استناد به تجربیات و مشاهدات نزدیک به چهار دهه ای خویش از زندگی اجتماعی در این مرز و بوم و نیز گفته ها و دیده ها و شنیده های دیگران و مهمتر از همه با ارجاع خوانندگان به تجربیات و مشاهدات خودشان، در سرتاسر این سلسله نوشتارها سعی خواهم کرد مشخصاً پیرامون این یک مسئله صحبت کنم به امید آنکه در نهایت همراه با خوانندگان خویش بتوانم در یک حوزۀ میان ذهنی پاسخی مناسب برای این مسئله بیابم.
*- برای کسب اطلاعات بیشتر در این مورد دستکم کتاب "خلقیات ما ایرانیان" اثر "سیدمحمدعلی جمالزاده" را مطالعه فرمایید. این کتاب را بهمراه کتابهای مرتبط دیگر می توانید از همین وبسایت (جامعه شناسی شرقی/ کتابخانه جامعه شناسی شرقی) دانلود کنید.
پایان بخش اول
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: جامعه شناسی شرقی, جامعه شناسی, حسین شیران, بررسی مسائل اجتماعی
[ یکشنبه ۱ مرداد ۱۳۹۱ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
اینجا دانشگاه است؟!
این تصاویر همه از یک دانشگاه است! دانش + گاه! جایی که در آن تنها "استاد" پیدا می شود و "دانشجو"! دو مدعی ادب و فرهنگ و شخصیت در هر جامعه ای! ...
با تشکر از دانشجویانی که این تصاویر را تهیه کرده و در اختیار "جامعه شناسی شرقی" قرار داده اند!
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: جامعه شناسی شرقی, جامعه شناسی, حسین شیران, بررسی مسائل اجتماعی
[ پنجشنبه ۱ تیر ۱۳۹۱ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
مجموعه نوشتارهای:
1- "دزدان سرزمین یا سرزمین دزدان"
2- "اینگونه مرا جامعه آموخت!"
3- "من در عذابم در عذاب!"
بزودی در جامعه شناسی شرقی
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: جامعه شناسی شرقی, جامعه شناسی, حسین شیران, بررسی مسائل اجتماعی
[ دوشنبه ۲۲ خرداد ۱۳۹۱ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
بزودی در جامعه شناسی شرقی خواهید خواند:
دنیای سکس و سیاست
داستان سلطه
انسان در جامعه
نقدی جامعه شناختی بر تبلیغات بازرگانی صدا و سیما
دوستداران سیاست نخوانند!
موقعیت فراز- موقعیت فرود
آواز زر (سیری ادبی- تاریخی بر پیدایش صهیونیسم)
در چهارراه شناخت
خداوندان توجیه
سرنوشت خدا در غرب و شرق
وقتی امپراتور بیمار است!
ساختار شناسی ما
مقیاس خداسنجی
پادشاهی اعداد
چرا دین و نه سیاست؟
زخم زمین
جامعه شناسی پیام و پیامبری
و مطالب جامعه شناختی دیگر ...
جامعه شناسی شرقی با تفکر و هویتی شرقی و موضعی مطلقاً مستقل، در راستای ترویج هم اندیشی در نزد نویسندگان دنیای مجازی برای طرح و نقد و بررسی مسائل جامعوی گوناگون کشور از دوستان صاحب نظر در زمینه های گوناگون (جامعه شناسی- روانشناسی- دین- فرهنگ- سیاست- فلسفه- تاریخ- علوم اسلامی و ... ) دعوت به هم اندیشی می نماید. دوستداران هم اندیشی می توانند مطالب مورد توجه خویش را جهت هم اندیشی با سایر دوستان به جامعه شناسی شرقی ارسال کنند. در ضمن در صورت تمایلِ دوستان، نام و وبسایت آنها در بخش " اسامی هم اندیشان" و "وبسایت هم اندیشان" درج خواهد شد.
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: جامعه شناسی, جامعه شناسی شرقی, حسین شیران, مسائل اجتماعی ایران
[ یکشنبه ۱ اسفند ۱۳۸۹ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]