دزدان سرزمین یا سرزمین دزدان؟
حسین شیران
بخش پنجم
انسان ها همیشه و در هر حال، از همان آغاز تاریخ تا به اکنونش، به عنوان یک واقعیت مسلّم و نه الزاماً یک حقیقت مطلق- یعنی صرف نظر از راست و دروغ بودنش، جزئاً و کلاً و فرداً و جمعاً در خصوص همدیگر قضاوت ها کرده اند و هنوز هم می کنند و مبتنی بر این قضاوت ها هم ابراز عقیده ها نموده اند و باز هم می کنند؛ این ابراز عقیده ها همچنانکه خوب و بد داشته اند و دارند راست و دروغ هم داشته اند و دارند و این ناشی از این حقیقت کتمان ناپذیر است که در این فرآیندِ ناایستا و پایان ناپذیر اگر چه عموماً دیده ها و شنیده ها و تجربیات افراد مبنا قرار داده می شوند اما همین طور علایق، سلایق و احساسات آنها هم به صورت روزافزون دخالت داده می شوند و مشخصاً از همین طریق است که به تدریج راست و دروغ در هم می آمیزند و پیش می روند!
بر این اساس تکلیف ما در مواجهه با اظهار نظرها و ابراز عقیده ها کاملاً روشن است؛ به عنوان یک اصل همواره باید در برابر آنها محتاط باشیم؛ نه شرط عقل است که هر اظهار نظری را عین حقیقت دانیم و نه شرط انصاف است که آن را عاری از حقیقت شمریم! حساب هر اظهار نظری جدا از دیگریست؛ در یکی ممکنست کفۀ راستی اش سنگین تر باشد- یعنی که بیشتر برآمده از واقعیت باشد، و در دیگری کفۀ ناراستی اش- یعنی که بیش تر برآمده از علایق و سلایق و احساسات گوینده یا گویندگانش باشد؛ در این میان، ما اگر عاقل و منصف و در عین حال طالب حق و حقیقت باشیم باید که به هر نوع میان راست و دروغ اش تمایزی بنهیم و این جز با کسب شناخت و اطلاعات لازم و ضروری از وقایع و حقایق مرتبط با مسئله و هر آنچه که پیرامون آن مطرح است میسر نخواهد بود.
در همین قضیۀ مستشار ما برای آنکه راست یا دروغ را از هم تشخیص بدهیم باید که مجهز و مؤیّد به شناخت های لازم و ضروری پیرامون این قضیه باشیم؛ هم واقعیت های مربوط به آن را بشناسیم و هم حقیقت های معطوف به آن را؛ هم از خودمان شناخت داشته باشیم که چه هستیم و چه نیستیم، و هم از طرف مقابل که کیست و چه می گوید و از چه رو می گوید؛ و بعد مبتنی بر این شناخت ها راست یا ناراست بودن آن را مشخص سازیم؛ و گرنه به راه میانه رفتن و به عدل و به انصاف رفتار کردن ما جز خیالی بیش نخواهد بود!
با این مقدمه در مورد این قضیه که در آن به طور مشخص همه ایرانیان دزد خطاب شده اند، می توان گفت که در کل قضیه از دو حال خارج نیست: یا "نیستیم می گویند" و یا اینکه "هستیم می گویند"؛ (همچنانکه در بالا توضیح دادیم تشخیص این مسئله تنها با حاکمیت عقل و انصاف (و نه احساس و تعصب) و توسل به شناخت های ضروری ممکن خواهد بود؛) اگر به هر ترتیب تشخیص دادیم که "نیستیم می گویند"، در این صورت، چندان مسئله ای متوجه ما نیست و این گویندگان هستند که باید متوجه و مسئول اعمال خود باشند. ... البته این به معنای رفع تکلیف و سلب مسئولیت و کلاً بی خیال و بی تفاوت بودن در برابر مسئله نیست؛ همچنانکه پیش تر گفتیم از باب احتیاط که مسلماً شرط عقل است، بهتر آن است که هیچ قضیه ای را عاری از حقیقت نشمریم؛ درست است که "تشدید و اغراق" در اظهار نظرهایی از این قبیل همواره بُعدی از قضیه است (همان یک کلاغ چهل کلاغ) اما از طرف دیگر این قول معروف را هم باید در کنار آن در نظر گرفت که "تا نباشد چیزکی مردم نگویند چیزها"! به عبارت دیگر اگر چه امکان دارد قضیه به آن صورت و شدت و حدتی که دیگران اظهار می دارند در نزد ما نباشد اما به احتمال زیاد دستکم به قدر یک کلاغ در ما مسئله بوده است که تبدیل به چهل کلاغ شده است؛
بر این اساس صحیح نیست که با اطلاق گرایی خاصی کلاً خود را از قضیه مبرّا و دیگران را مغرض و محکوم بشماریم؛ بفرض حتی اگر کلاً و جزئاً مسئله ای هم متوجه ما نبوده باشد به باور من باز هم درست نیست که از کنار آن ساده بگذریم؛ از آنجا که به هر ترتیب آن شائبه یا شایعه مشخصاً در مورد ما مطرح شده است بهتر آنست که عالمانه و عاقلانه بنشینیم و ببینیم که این داستان چگونه و از کجا و از کدام واقعیت آب می خورد تا صحیح ترین تدبیر را در خصوص آن اتخاذ کنیم؛ به هر حال نباید از نظر دور داشت که رفع کردن شبهات در کم کردن شایعات نمی تواند بی تأثیر باشد.
حالت دوم اینست که "ما هستیم آنها هم می گویند"؛ در این صورت دیگر کلیت قضیه فرق می کند، چه اگر "هستیم می گویند" ضرورتاً کنش هایمان هم باید متفاوت از حالت اول باشد؛ طبیعی است آنجا که مشکل از خودمان است سمت و سوی کنش هایمان هم باید معطوف به خودمان باشد و نه غیر؛ اینجا دیگر گریز از معرکه یا انکار مسئله یا توجیه واقعه و یا متهم کردن طرف مقابل به کینه توزی و دشمنی و حتی تاختن بر او و هزار های و هوی دیگر هیچ کدام راه حل اصولی نخواهد بود و باز تأکید می کنم راه حل اصولی نخواهد بود و باز هم تکرار و تأکید می کنم راه حل اصولی نخواهد بود!
دلیل این همه تأکید من خود برخاسته از دردی بزرگتر و فراگیرتر است که فکر نمی کنم در همه عمرم از هیچ مسئله ای به اندازۀ این یکی رنج برده باشم و آن اینکه در کمال شوربختی همۀ این ترفندها که برشمردم و بسی بیش از این ها همه در حوزۀ تخصّص ما ایرانیان قرار دارند و بی پرده بگویم ما ایرانیان اگر نتوان گفت همه، به جرأت می توان گفت قریب به اکثریت مان استاد مسلّم این ترفندها در سرتاسر دنیا هستیم؛ از کوچک تا بزرگ مان، از معروف تا غیر معروف مان و از مسئول تا غیر مسئول مان با فراترین و فوق تصورترین فنون فرافکنی آشنا هستیم و با به کار بستن بی وقفۀ آنها هر روز خدا به خوبی از پسِ رد گم کردن و ماست مالی کردن خط و خطاهایمان برمی آییم! و جالب این که نه فقط هیچ شرم و دلهره ای از این بابت به خود راه نمی دهیم بلکه هزار مرتبه از این فوق هنرپیشگی به خود می بالیم که هرگزش نمی گذاریم آبی از آب تکان بخورد! ...
اما این به باور من گچ گرفتن بر کجی ها و راست نشاندن ناراستی هاست و چون این کار معمول جامعۀ ماست از این جهت است که شما می بینید هیچ کجای دنیا به اندازۀ ایران راست را ناراست و ناراست را راست انجام نمی دهند! ... خطا یک چیز است و خطا بر خطا چیزی دیگر؛ شما ممکنست در ارتکاب خطای نخست جایی برای دفاع کردن از وجهۀ انسانی و اجتماعی خود داشته باشید، چه به قول معروف، "انسان جایزالخطاست" را برای همین موقع ها گذاشته اند، اما زمانی که بجای اعتراف و اذعان به خطایتان که خود می تواند از دید خدا و دیگران اقدامی پسندیده و جبران کننده و بازگرداننده تلقی شود، با تمام توان خودخواهانه به توجیه اعمال و گفتارتان می پردازید در واقع مرتکب خطای دوم یا همان خطا در خطا می شوید؛ از نشانه های آشکار خطا در خطا همین تحریف و توجیه و فرافکنی است و چون هیچ نشانی از ندامت و پشیمانی در این کار نیست مشخصاً نوعی اصرار و تأکید بر خطا قلمداد می شود و چون با این ترفندها شما عملاً در خلاف جهت بازگشت حرکت می کنید از این رو هیچ جایی برای دفاع از وجهۀ انسانی و اجتماعی خود باقی نمی گذارید! ...
من نمی خواهم در این مورد زیاد صحبت بکنم، تنها یک چیز را بگویم و رد شوم و آن اینکه به هر حال شما ممکنست که مشک سوراخ سوراخ تان را با مهارتی بی نظیر کاملاً با دست و بال خود بپوشانید و نگذارید که هیچ آبی از آن بچکد، اما بی گمان خود فریبی محض خواهد بود اگر که این را بحساب زرنگی و پیروزی خود بگذارید؛ این نهایت کوته فکریست، چرا که شما فراموش می کنید مادامی که در این وضعیت قرار دارید- یعنی دست هایتان همه دربند پنهان داشتن سوراخهاست، از هزار کار مفید دیگر که می توانید در این برهه انجامش بدهید باز می مانید! و این بزرگترین ضرر و زیان در طول زمان است برای آنکه خوب می فهمد! ...
رفتارهای نابجایی از این قبیل از نظر فردی بزرگترین خیانت به خویشتن است؛ از نظر اجتماعی بزرگترین توهین به شعور مخاطب است، چرا که توجیه بعلاوۀ فرافکنی مساویست با تحمیق دیگران؛ در واقع امر هیچ کس به توجیه و فرافکنی نمی پردازد مگر آنکه از پیش، دیگران را احمق و بی شعور فرض کرده باشد! ... و از نظر جامعوی بزرگترین جرم و جنایت است هم در حق وقایع و هم در حق حقایق جامعه؛ تمام آن ترفندها اسباب مدفون ساختن یکجای واقعیت ها و حقیقت های جامعه اند؛ چه با هر واقعیتی که دفن می شود یک حقیقت گم و گور می شود؛ اما باید مطمئن بود که این دو هرگز از بین نمی روند چه هر آنچه دفن می شود روزی کشف می شود! پشتوانۀ این حقیقت، خود تاریخ با تمام طول و تفسیرش! ...
در هر صورت در خصوص حالت دوم راه یکی است و غیر از آن نیست؛ آنجا که مشکل از خودمان است باید که به خود بازگردیم و مشکل خودمان را در خودمان و با خودمان حل کنیم؛ همه می دانیم که این ترفندها تنها کارکردشان گیج کردن و رد گم کردن است و در واقع امر هیچ کدام از آنها فی نفسه و یا در معیّت هم، نه باعث حل گشتن مسئله می شوند و نه باعث محو گشتن آن! "خطا خود کردن و در دیگری جستن" و یا "خطا خود کردن و لب دیگری را دوختن" چه از نظر فردی، چه از نظر اجتماعی و چه از نظر جامعوی به گواهی تاریخ هرگز راهکار بجایی نبوده و نیست!
اگر که به عقل و به انصاف به این نتیجه رسیدیم که آنچه دیگران در رابطه با ما اظهار نظر می کنند ریشه در واقعیت دارد- یعنی برخاسته از اعمال خودمان است، اصولاً نباید از غیر گله داشته باشیم که صاف در مقابل ما ایستاده اند و ناراستی ما می نمایند! اتفاقاً اگر قومی عقل گرا و ملتی عاقبت اندیش باشیم- که گاه هستیم و گاه نیستیم، حقیقتاً جای آن دارد که از هر آنکه آینه وار در مقابل ما ایستاده است و راست و ناراست ما می نماید آگاهانه سپاسگزار هم باشیم۱! مگر نه این جمله بخشی از فرهنگ غنی ماست، "آینه گر عیب تو بنمود راست / خود شکن آیینه شکستن خطاست"؟! ...
اینجا دیگر جای پیشدستی کردن و جار و جنجال بپا کردن و طلبکار گشتن و محکوم ساختن دیگران نیست که بله این دروغ است و اینجا به شخصیت والای ما توهین شده است، اتفاقاً اگر که توهینی هم در کار باشد مشخصاً از جانب ما به دیگران است که هم خطا را مرتکب می شویم و هم با احمق فرض کردن دیگران گستاخانه به تحریف و توجیه و فرافکنی می پردازیم و از این طریق شعور انسانی و اجتماعی و جامعوی دیگران را هم به بازی می گیریم! ...
پی نوشت:
1- به نزد من آن کس نکوخواه تست که گوید فلان چاه در راه تست
به گمراه گفتن نکو میروی جفائی تمام است و جوری قوی
هر آن کس که عیبش نگویند پیش هنرداند از جاهلی عیب خویش (بوستان سعدی)
پایان بخش پنجم
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: جامعه شناسی شرقی, جامعه شناسی, حسین شیران, بررسی مسائل اجتماعی
[ شنبه ۲۶ اسفند ۱۳۹۱ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]