🌓 اثر متیو، پیام و پیامدهایش
✍️ حسین شیران
.
شاید شنیده باشید اینکه میگویند: این عادت روزگار است به آنکه بیشتر دارد بیشتر میدهد و به آنکه کمتر دارد کمتر. باری این باور خیلیها در سراسر جهان است و برخی آن را نه فقط عادت روزگار بلکه خواست خود خدا میدانند و بر این ادعا آیهی ۲۹ از فصل ۲۵ انجیل متی را گواه میگیرند که صراحتا میگوید: "آنکه دارد به او بیشتر داده خواهد شد تا به فراوانی [هرچه بیشتر] برسد و آنکه [چندان] ندارد آنچه دارد هم از او گرفته خواهد شد"؛ به این سبب "مرتون" Robert K. Merton جامعهشناس آمریکایی این روال و روند را "اثر متیو" Matthew effect مینامد و به بررسی پیامدهای اجتماعی آن در جامعه میپردازد؛ پیش از هر چیز ببینیم انجیل متی از چه رو یک چنین اصل و اساسی را مطرح میسازد.
.
متی تمثیلی از عیسی مسیح نقل میکند که در آن مردی پیش از سفر 3 تن از خدمتگزاران خود را فرامیخواند و به یکی 5، دیگری 2 و آن دیگری 1 سکه میدهد تا در غیاب او بهکار گیرند؛ بعد از سفر، اولی 10، دومی 4 و سومی همان 1 سکه را تحویل میدهند؛ ارباب میپرسد: چه کردید؟ اولی و دومی میگویند: خرید و فروش، سومی میگوید: از ترس اینکه مبادا از دست برود زیر سنگ پنهاناش کردم؛ ارباب از بیعرضگی سومی خشمگین میشود و آن 1 سکه را هم از او میگیرد و به اولی میدهد. بدینوسیله متی به نقل از عیسی میخواهد بگوید که ارباب (خدا) بر اساس تفاوت در استعدادها و تواناییها و کارآمدیهای افراد است که به یکی بیشتر و به یکی کمتر میدهد. ...
.
مرتون منکر تفاوت در استعدادها و تواناییها و کارآمدیهای افراد و منتقد توزیع امتیازات بر این اصل و اساس نیست- بههرحال بهقول افلاطون برابر دانستن نابرابرها هم درست نیست و خود مصداق بیعدالتی است، او که مشخصا در حوزهی جامعهشناسی علم از پیامدهای ناگوار این اثر سخن میگوید، منتقد جریانیست که طی آن امتیازات بهنحوی نابرابر بر اساس ویژگیهای غیرعلمی همچون شهرت، محبوبیت، موقعیت، روابط و مناسبات و ... توزیع میشود؛ مثلا در یک پروژهی علمیپژوهشی همهچیز به نام استاد ارشد تمام میشود و جوایز و امتیازات و اعتبارات آن هم بیشتر به سمتوسوی او سرازیر میشود- تا دیگران- حتی اگر او کمترین نقش را در آن پروژه داشته باشد.
.
اما تنها حوزهی علم نیست و در باقی حوزهها هم کمابیش اثر متیو ساری و جاریست و طی آن بیشترین امتیازات بهوجه غالب سوی آنها که بیشتر دارند سرازیرند؛ جالب اینکه خود ما هم جزئی از این جریانایم- اینکه همواره یا اغلب از فروشگاههای برند خرید میکنیم، در رستورانهای بنام غذا میخوریم، در تالارهای معروف جشن میگیریم، از خوانندگان شهیر آهنگ و از شعرای بزرگ شعر و از نویسندگان نامدار کتاب میخوانیم، از چند سخنور سرشناس نقل قول میکنیم و از چند بازیگر خاص فیلم میبینیم، به نامزد خاصی رأی میدهیم و تنها پیج و کانال خواص عضو میشویم و مدام پستهایشان را لایک میکنیم، ... یعنی که خواهناخواه ما هم آب در آسیاب این اصل و اثر میریزیم!
.
اصل و اثر متیو، چه بازی روزگار باشد، چه خواست خدا، چه ناشی از فعل و انفعالات آگاهناآگاهانهی ما و چه طرح و تدبیر و تبلیغ خود داراها (از هر نوعاش)، در هر صورت و با هر توجیه و توضیحی که بخواهیم برایش ارائه کنیم، شکی نیست که کارکردش تماما به نفع داراها تمام میشود و باعث انباشت هرچه بیشتر سود و سرمایه در نزد آنها میشود و اساسا از این سبب است که به این اصل و اثر "مزیت تجمعی" هم گفته میشود. بدیهیست مزیت تجمعی به باز غنیتر شدن اغنیا و باز فقیرتر شدن فقرا میانجامد و این یعنی تشدید نابرابریها و تولید و توسعهی شکافهای اجتماعی و طبقاتی که ما اینک در حوزههای مختلف در بطن و متن جامعه شاهد آن هستیم و هیچجوره هم حریفاش نیستیم.
.
در اینکه سرمایه سرمایه میآورد شکی نیست، بر اصل و رسم رقابت هم هیچ حرفی نیست، سخن بر سر توجهات اولیه و فرصت اولیه و موفقیت اولیه و سرمایهی اولیه است که طی اثر متیو از خیل خردهپاهای هر حوزه دریغ میکنیم و بهنحوی افراطی همه را باز پای کلهگندهها ریختوپاش میکنیم؛ شکی نیست این روال و روند باعث در سایه ماندن و استعدادسوزیهای فراوان در زمینههای مختلف میشود. حواسمان باشد ما هم بنوبهی خود در کموکیف این جریان دخیلایم. چه خوب است گاهگداری هم که شده از همهچیزداران و همهشکلبرخورداران هر حوزه روی گردانیم و اندکی هم به نوپاهای بیهمهچیز آن حوزه توجه کنیم. باور کنیم این یک مسئولیت اجتماعی است. 🙏
.
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran (Author)
🌓 https://t.me/orientalsociology (Channel)
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers (Group)
برچسبها: جامعه شناسی, مسائل اجتماعی ایران, جامعه شناسی علم, اثر متیو Matthew effect
[ دوشنبه ۱۲ خرداد ۱۴۰۴ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
🌓 باز توفان!
✍️ حسین شیران
.
از خدا پنهان نیست از شما چه پنهان، ذهن مرا توفانیست که هر از گاه بیمهابا برمیخیزد و هر آن امید و انگیزه و انرژیای که با هزار جهد و جهاد در وجودم اندوختهام را میروبد و با خود میبرد! من او را خوب میشناسم و او هم مرا. سالهاست که باهم در تعاملایم و با وجود همه درگیریها بسی بهم خو گرفتهایم. چه وقتها که او تا دم در آمده اما مراعات حال دل گاها خوش مرا کرده تو نیامده است و چه وقتها که من خود از سر خستگی و دلتنگی در را به رویش باز کرده و بیرون به انتظارش نشستهام تا که از راه رسد و تمام ذهن و زندگیام را درنوردد!
.
پیشآگهی و پیشدرآمد این توفان، پرسش سخت و سنگین و در عین حال سوزناکیست که هرگاه کوبهی در چوبی ذهنم به صدا درمیآید میدانم که باز او به سراغم آمده و دیگر به این راحتیها دست از سرم برنخواهد داشت. چه کنم؟ از وقتی یادم میآید کتاب در دست گرفته و با عطشی سیریناپذیر مدام خواندهام و خواندهام و خواندهام و همیشه هم در هر چه خواندهام تور تحقیق و تأمل درانداختهام اما زور که نیست تمامی آموختهها و اندوختهها و اندیشههایم را هم که رویهم میگذارم باز پاسخ درخوری برایش نمییابم! ناگزیر وامیدهم او هم پا میدهد تا توفان از راه رسد و نه فقط ذهن که تمام وجودم را زیرگیرد.
.
امروز هم از آنروزهاست که در سکوت سنگین حاکم بر ذهنام یهو صدای کوبه میپیچد، در را که باز میکنم او را باز پشت در میبینم؛ تا چشم در چشم هم میشویم بیهیچ حرف و حدیثی کولهبارش را زمین میگذارد و خردهپرسشهایش را جلوی چشمانم میگسترد و بعد با اشارهی سر مرا به سیرشان دعوت میکند: "بالاخره نگفتی تو کیستی و چیستی و چه کارهای و چه میکنی و چه میخواهی و از که میخواهی و برای چه و که میخواهی؟ با کدام انگیزه و امید میخواهی؟ این وسط چه به تو میرسد؟ چه به خانه و خانوادهات؟ تا کنون این همه از عمر گرانمایه مایه گذاشتی کجا رسیدی؟ کجا را گرفتی؟ بعد از این میخواهی کجا را بگیری؟ ..."
.
از خواندن بقیهی پرسشها منصرف میشوم، بارها خوانده و دیگر همه را حفظام! چشم از کوله بازمیگیرم و آرام به افق میدوزم! او هم همچو همیشه کولهاش را جمع میکند و کنار میکشد. هیچ حرفی برای گفتن نیست. با حال و روزی پریشان به در تکیه میکنم و به گردبادی که آرامآرام در دوردست شکل میگیرد و گرد و خاکها را بالا میبرد خیره میشوم. در را باز میگذارم و تو میآیم. این بار هم پناهگاه امنی برای انگیزه و انرژی و امید و آرزوهایم ندارم. سر و صدای بیرون مدام بیشتر و نزدیکتر میشود. سرم را پایین میاندازم و تنها به این میاندیشم که این توفان از کدام رخنه بر وجود من میتوفد و من آیا روزی خواهد رسید بتوانم از پس آن برآیم؟! ...
.
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran (Author)
🌓 https://t.me/orientalsociology (Channel)
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers (Group)
برچسبها: جامعه شناسی, مسائل اجتماعی ایران, جامعه شناسی علم, جامعه شناسی شرقی
[ سه شنبه ۷ آذر ۱۴۰۲ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
جامعه شناسی علم
🌓 اهمیت موضوع و موضع در تولید فکر - بخش بیست و یکم
✍️ حسین شیران
.
مکتب علمی فلسفیای که تالس در مکان و زمان مشخص (میلتوس در قرن ششم پیش از میلاد) با موضوع و موضعی مشخص (طبیعتشناسی عقلگرایانه) در راستای هدفی مشخص (کشف جوهر اصلی و عنصر بنیادین طبیعت یا همان «آرخه Arche» به زبان خودش) راه انداخت بعد از او با یاران و شاگرداناش به حیات خود ادامه داد و به این تکوپوی عملا در مسیر شکوفایی قرار گرفت.
.
بعد از خود تالس که آرخه را به دلایلی که پیش از این گفته شد «آب»، یکی از عناصر چهارگانه، دانست و انکسیماندروس که آن را، نه یکی از عناصر چهارگانه بلکه، چیزی نامتناهی و نامتعین مقدم بر آنها، «اپیرون»، دانست، فرد سوم این مکتب، «آناکسیمنس Anaximenes (586-526 B.C)» که باز از شهر میلتوس برخاست خلاف نظر اسلاف خود آرخه را نه آب نه اپیرون بلکه مشخصا «هوا» یکی دیگر از عناصر چهارگانه معرفی کرد و طبیعت و هرچه در آن است را برآمده از هوا دانست.
.
آناکسیمنس، در چارچوب مکتب تالس، در انتخاب هوا بهعنوان جوهر بنیادین جهان نه به ادیان و اساطیر و خدایان بلکه راست ناراست صرفا به مشاهدات تجربی و استدلالات عقلانی خود تکیه کرد؛ استدلال او بر پایۀ قابلیت تحرک و استعداد قبض و بسط ویژۀ عنصر هوا در مقایسه با سایر عناصر بود، چه اصولا و اساسا مادۀ اولیه را امکان تحرکی میباید و بعد امکان تحول و تبدلی که بتواند مبدأ و منشأ پیدایش جهان طبیعت گردد.
.
بنا به استدلال آناکسیمنس، آتش چیزی نیست جز هوای بسیار رقیق شده، و آب چیزی نیست جز هوای متراکم شده، و خاک چیزی نیست جز هوای بسیار متراکم شده، و سنگ چیزی نیست جز هوای بسیاربسیار متراکم شده، و زمین ترکیبی از این عناصر که با هوا احاطه شده، و به این قرار همه چیز در جهان طبیعت با قبض و بسط عنصر هوا پدید آمده و قابل مشاهده گشته است، در حالیکه خود هوا در شرایط عادی و با نسبت تراکم عادی غیرقابل مشاهده است.
.
اهمیت کار آناکسیمنس هم همچون اسلافاش بیشتر در نقش و تأثیری که بر روند رشد عقلانی معرفت گذاشت میباشد تا لزوما کموکیف کار خود؛ تبیین استقرائی تکوین و تنوع جهان طبیعت بر اساس قبض و بسط هوا و یا دوری و نزدیکی اجزای مادی، همچنانکه در ادامه خواهیم دید، بطور مشخص مبنا و مقدمهای گشت بر طرح و توسعۀ «نظریه اتمی» که در همان اعصار متفکران بعد از او به ثمر رساندند.
.
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: جامعه شناسی, جامعه شناسی شرقی, جامعه شناسی علم, شرق شناسی
[ دوشنبه ۹ مرداد ۱۴۰۲ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
جامعه شناسی علم
🌓 اهمیت موضوع و موضع در تولید فکر - بخش بیستم
✍️ حسین شیران
.
برخلاف متفکر اول مکتب ایونی، تالس، که هیچ کتابی ننوشت - و یا نوشت و هیچ بجای نماند، متفکر دوم این مکتب، انکسیمندروس، (610 الی 546 پ.م) صاحب اثری بنام "در باب تکوین طبیعت" است که البته از آن هم چیز زیادی بدست ما نرسیده است. در این باب او همچون دوست و استادش تالس قائل به اصل یگانگی (وحدت در کثرت) بود و جهان را واجد جوهر و بنیادی یگانه میدانست که باقی چیزها از آن بوجود آمده است اما با تالس موافق نبود که این بنیاد یگانه آب باشد.
.
استدلال او این بود که آب خود یکی از عناصر چهارگانه است و اساسا نمیتواند پایه و اساس باقی عناصر (خاک، آتش و هوا) باشد. جهان واجد اضدادی آشتیناپذیر (گرمی و سردی و تری و خشکی) است و محال است یکی از اضداد اصل و اساس بقیه باشد چه این مستلزم چیرگی است و چیرگی یک عنصر بر عناصر دیگر مصداق بیعدالتی در طبیعت است و طبیعت نه فقط بیعدالت نیست بلکه مبتنی بر اصل جبران اگر عنصری از حد خویش بگذرد با ضد آن هر گونه تعدی را تلافی کرده و میان اضداد دوباره تعادل و توازنی برقرار میکند (ایزونومی Isonomy).
.
جوهر و بنیاد جهان هر چه که بوده و هست، نه یکی از این عناصر چهارگانه بلکه، چیزی بیش و پیش و مشترک میان اینها بوده و است و هر چهار عنصر اولیه از آن تکوین یافتهاند و بعد جهان طبیعت از این چهار عنصر پدید آمده است. از آنجا که این جوهر توانسته عناصر اضداد را به صورت و سیرتی متفاوت از هم بیافریند پس خود فاقد هر گونه حد و مرز و شکل و شمایلی بوده است. انکسیمندروس یک چنین مادهای را "اپیرون Apeiron" نامید. به باور او اپیرون همه چیز را تکوین داده ولی خود تکوین نیافته است فلذا خود فناناپذیر و باقی چیزها فانی بوده پس از فنا به سوی او بازمیگردند.
.
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: جامعه شناسی, جامعه شناسی شرقی, جامعه شناسی علم, شرق شناسی
[ یکشنبه ۴ تیر ۱۴۰۲ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
جامعه شناسی علم
🌓 اهمیت موضوع و موضع در تولید فکر - بخش نوزدهم
✍️ حسین شیران
.
موضعگیری و اظهار نظر در مورد موضوعی مشخص، فارغ از درست یا نادرست بودناش، ارزش و اهمیت و یا به بیان جامعهشناختی کارکرد مهمی که در پیشبرد مباحث دارد همانا تهییج واکنش دیگران و تهییل نقدها و نظرها و تحریض مواضع مختلف اعم از موافق یا مخالف از سوی آنهاست و اساسا تواتر و تداوم یک چنین فرآیندی است که به مرور به توسعه و تکامل تفکر در هر حوزه منجر میگردد.
.
بر این اساس به واقع امر هیچ چیز به اندازۀ "بینظری" تیشه بر ریشۀ رشد و توسعه و تکامل تفکر در حوزههای مختلف دانش بشری نزده و نمیزند؛ بدیهی است از هر کسی نمیتوان توقع نقد و نظر داشت اما تصور کنید که هیچ کس هم در باب هیچ موضوع و مبحث و مسألهای نقد و نظری ارائه نمیداد، در این صورت تاریخا و تحقیقا چگونه بشر میتوانست از سطوح اولیه و ابتدایی زندگی اجتماعیاش تا بدین سطح از توسعه در زمینههای مختلف فکری و فنی برسد؟ ...
.
از نطقهنظر جامعهشناسی علم، در آسیبشناسی اجتماعی پدیدۀ بینظری، در گذر از جمیع کسانی که در هر جامعهای به دلایل مختلف اهل تفکر نیستند، بیشتر باید بر روی کسانی متمرکز شد که به هر شکل در عالم فکر سیر میکنند اما تحققا به مرحلۀ نقد و نظر نمیرسند و یا میرسند اما جرأت یا اراده و یا اساسا امکان ارائۀ نقد و نظر ندارند. به هر حال، تاریخ تفکر همواره وامدار کسانی است که به هر شکل در امر نقد و نظر درگیر شده و زمینه را برای نقد و نظر دیگران فراهم ساختهاند.
.
بر خلاف معارف دینی و اساطیری که تکیه بر اصل ایمان و تسلیم دارند و هرچه میگویند را "حرف اول و آخر" میدانند و هیچ نقد و نظری را اساسا نه میپسندند و نه میپذیرند، معارف علمی و فلسفی با تکیه بر اصل تعقل و تفکر، هر حرفی که زده میشود را حرف اول تلقی کرده و حرف آخر را مستلزم بحثها و بررسیها و استدلالات فراوان میدانند و از این جهت راه نقد و نظر را برای همه همیشه باز میگذارند.
.
در عالم تعقل و تفکر اساسا هیچ تعارفی وجود ندارد و حقیقت همچون موجودیتی تلقی میشود بدوا برای در پیش گرفتن و جستن و نه رسما در دست گرفتن و گفتن - که همین است و جز این نیست که من در دست دارم! ارزش و اهمیت مکتب ایونی در همین است که فرد اولاش تالس میگوید جوهر جهان آب است و فرد دوماش انکسیمندروس که خود دوست و شاگرد و همشهری اوست بیتعارف استدلالاتاش را رد میکند و میگوید جوهر جهان نه آب بلکه مادهای بیشکل و بیحد و بینهایت (اپیرون) است (بخش بعد).
.
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: جامعه شناسی, جامعه شناسی شرقی, جامعه شناسی علم, شرق شناسی
[ چهارشنبه ۳ خرداد ۱۴۰۲ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
جامعه شناسی علم
🌓 اهمیت موضوع و موضع در تولید فکر - بخش هجدهم
✍️ حسین شیران
.
در گذر از تالس، بنیانگذار مکتب علمی فلسفی ایونی، و پیش از ورود به فرد دوم این مکتب، انکسیمندروس Anaximander، بهتر است اشارهای کوتاه به برخی ویژگیهای فکری این مکتب داشته باشیم. اصولا و اساسا هر گاه فردی پیرامون موضوع مشخصی موضع مشخصی برگرفته و به روش مشخصی به تولید فکر بپردازد و در ادامه دوستان و یا شاگردان و پیروانی کمابیش راه و روش او را ادامه دهند میتوان گفت که در تاریخ تفکر یک مکتب فکری شکل گرفته است.
.
تالس در سدۀ ششم پیش از میلاد در شهر میلتوس در ایونیه یک چنین حرکتی را در پیش گرفت و به تحقیق نخستین مکتب فکری جهان را بنیان نهاد. موضوع مشخصی که او انتخاب کرد "جهان" یا "کیهان" بود (این هر دو مفهوم مترادفا به طبیعت موجود اشاره دارند با این تفاوت که کیهان پهندامنهتر از جهان تلقی میگردد)؛ در این ارتباط سه بحث پیرامون 1. واقعیت جهان 2. بنیاد جهان و 3. پیدایش جهان وجود دارد.
.
آنسان که پیش از این اشاره کردیم تالس از میان مواضع مختلف موضع مشخصی برگرفت و جهان را واقعیتی مستقل از انسان، برآمده از آب و بازگردنده به آب معرفی کرد و در اثبات این فرضیه نه به دین و نه اسطوره بلکه به عقل خود تکیه کرد و تلاش کرد بر اساس حس و تجربه استدلالاتی برای مواضع نظری خود دستوپا کند. او رطوبت ساری و جاری در طبیعت و تن گیاهان و حیوانات و غذاها و تخم آنها و همچنین رطوبت باقی از تلاشی آنها را دلیلی بر ادعای خود گرفت.
.
در مجموع، مکتبی فکری که او بنا نهاد از این نظر که مشخصا جهان طبیعت را مورد مطالعه داشت "طبیعتگرا" (ناتورالیست Naturalist یا بقول ارسطو فیزیولوگ Physiolog)، از این نظر که جهان را مستقل از انسان میدید "واقعگرا" (رئالیست Realist)، از این نظر که تمام تنوع و تعددهای موجود در جهان را قابل بازگشت به یک جوهر (خمیرمایه؛ مادةالمواد) میدانست "یکتاگرا" (مونیست Monist: قائل به وحدت در کثرت)، از این نظر که عقل را واجد توان لازم برای شناخت جهان میدانست "عقلگرا" (راسیونالیست Rationalist) و از این نظر که طرح فرض و تبیین آن بر اساس حس و تجربه را در پیش داشت "علمگرا" (ساینتیست Scientist) بود.
.
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: جامعه شناسی, جامعه شناسی شرقی, جامعه شناسی علم, شرق شناسی
[ یکشنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۲ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
جامعه شناسی علم
🌓 اهمیت موضوع و موضع در تولید فکر - بخش هفدهم
✍️ حسین شیران
.
پروفسور مری بویس در بحث خاستگاه علم و فلسفه، برخلاف میل و نظر اغلب غربیان خوددوست و شرقیان غربدوست، خودبنیادی متفکران یونان باستان در طرح مباحث موضوعه را منتفی دانسته و بر اصل اشاعه اصرار میورزد و آغازگران تفکر در یونان باستان (پیشاسقراطیان) و در رأس آنها تالس را متأثر از تفکرات تمدنهای شرقی بویژه ایران باستان و زرتشتیان دانسته و مشخصا در حق آنها از عنوان "دانشآموختگان مکتب زرتشت" استفاده میکند (تاریخ کیش زرتشت، انتشارات توس).
.
تالس میگوید: آب اصل اشیاء است؛ زمین روی آب شناور است؛ و همه چیز انباشته از خدایان است. بویس معتقد است که اینها همه پیش از او در آیین زرتشتی بحث شده و تالس بعنوان یک جستجوگر حرفهای از آنها کسب اطلاع نموده و حتی با ایرانیان رابطه و گفتوشنود داشته است. ایرانیان و یونانیان نخست بواسطۀ تمدن لیدیه در زمان مادها و بعد از فتح لیدیه توسط کوروش (546 پ.م) بیواسطه با هم ارتباط داشتند. فراموش نکنیم که تالس در این دوران نه در یونان امروزی بلکه در ایونیه، در غرب ترکیۀ امروزی و در شهر مترقی میلتوس سکونت داشت.
.
بویس میگوید مباحث تالس و بقیه پیشاسقراطیان کیهانشناختی است و مبنا و منشأ کیهانشناسی آیین زرتشتی است. در آیین زرتشت آمده است که زمین بر روی آب آفریده شده و آب نیرویی بسیار حیاتبخش است و از این نظر، همانطور که هرودوت اشاره میکند، ایرانیان زرتشتی آب را حتی بیش از آتش مقدس میپنداشتند. در باب انباشته بودن هر چیز از خدایان هم مقدم بر این اصل، در آیین زرتشت، "امشاسپندان" (نامیرایان پاک) را داریم که بنا بر آموزههای زرتشت بعنوان نیروهای خدایی در هر آنچه آفریدهشده ساری و جاری هستند. ...
.
در هر صورت، چه اعتقادات و استدلالات مری بویس را بپذیریم چه نپذیریم، تردیدی در "اصل تأمینات" (ضرورت دسترسی به مصالح لازم برای ساخت سازه) وجود ندارد و طبعا تالس بعنوان یک متفکر برجسته در تارک تاریخ تفکر بر اهمیت اصل جستجوگری واقف بوده و بنحو ویژه از آن استفاده کرده است و این نه فقط هیچ ایراد نیست بلکه فارغ از هر بحثی در تمهید مقدمات لازم برای "تأسیسات" یک ضرورت است.
.
اهمیت کار تالس همانطور که پیش از این گفتیم در تفکر عقلانی و نه ایمانی و اسطورهای است، به این معنی که سعی کرده تبیین و تفسیری تجربی و نظری بر پدیدههای محسوس طبیعت ارائه دهد و از این نظر بانی "مکتب علمی ایونی (یونیایی)" است که بعد از او با یاران نامداری چون انکسیمندروس و انکسیمانوس ادامه یافت.
.
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: جامعه شناسی, جامعه شناسی شرقی, جامعه شناسی علم, شرق شناسی
[ سه شنبه ۵ اردیبهشت ۱۴۰۲ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
جامعه شناسی علم
🌓 اهمیت موضوع و موضع در تولید فکر - بخش شانزدهم
✍️ حسین شیران
.
در اینکه تالس چگونه در سدۀ ششم پیش از میلاد به ایدۀ "آب اصل اشیاء است" رسید نباید هیچ تردید داشت که مبتنی بر اصل "تأمینات" (دسترسی به مصالح لازم برای تأسیس یک سازه) لابد از پیش زمینۀ ذهنیای در کار بوده است که او بر پایۀ آن به این نتیجه رسیده است و گرنه بهقول وایتهد (در کتاب "سرگذشت اندیشهها")، در عالم اندیشه هیچ چیز تازهای نبوده و نیست که واقعا به تمامی تازگی داشته باشد؛ فلذا "نخستین فیلسوف عالم" نامیدن تالس به این معنا نیست که نخست او در باب جهان هستی و طبیعت و اصل و اساس آن اندیشه کرده و پیش از او هیچ کس هیچ حرف و حدس و حدیثی در این زمینه نداشته است.
.
پیش از این گفتیم که تالس اصالتاً اهل فینیقیه، از تمدنهای خاورمیانه، بود و بهعنوان یک دوستدار واقعی حکمت، پیش از سکونت در میلتوس، کانون علم آن روزگار، بسی تمدنهای اطراف را گشته و بهویژه از محضر علمای مصر و بابل معارف مختلفی آموخته و اندوخته بود. دستکم در هر دوی این سرزمینها، آنچنان که گاتری در تاریخ فلسفۀ خود قید میکند، برای آب نقش ویژهای قائل بودند و حتی هومر بسی پیش از تالس در منظومههای خود (که تحقیقات جدید منبع و مبدأ آنها را افسانههای سومری برمیشمارند) بر مادةالمواد بودن آب در نزد مصریان اشاره کرده بود.
.
در منظومۀ "انوما الیش Enuma Elish" که حکایتگر کهنترین اسطورۀ آفرینش از سوی بابلیان است، به روشنی اشاره شده که وقتی هنوز نه آسمان و زمین و ایزدانی بود دو آب شور (تیامت) و شیرین (آپسو) بههم آمیختند و بهتدریج همه چیز را خلق کردند. از الواح سومریان، آنگونه که جاکوبسن گزارش میدهد، هم چنین برمیآید که پیش از بابلیان آنها در باب چگونگی تکوین جهان و پیدایش حیات افسانهها و اسطورههایی داشتهاند. و بعد آنگونه که مری بویس ادعا میکند در این زمینه تالس و باقی فلاسفۀ پیش از سقراط طبیعتاً از طریق فلات آناتولی و تمدن لیدیه متأثر از روحانیون زرتشتی دوران مادها بودهاند.
.
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: جامعه شناسی, جامعه شناسی شرقی, جامعه شناسی علم, شرق شناسی
[ پنجشنبه ۲۴ فروردین ۱۴۰۲ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
جامعه شناسی علم
🌓 اهمیت موضوع و موضع در تولید فکر - بخش پانزدهم
✍️ حسین شیران
.
"آب اصل اشیاء است"؛ خلاصه و مفید، این نظر قاطع "تالس"، نخستین متفکر تاریخ، در پاسخ به پرسشی بود که گویی برای نخستین بار در جهان در میلتوس واقع در ایونیه مطرح میشد و آن اینکه: "اصل و اساس و منشأ جهان چیست؟" آنچه در آن زمان در این پرسش اساسی، به غایت واجد اهمیت بود جایگزینی کلمهی "کیست" با "چیست" بود! پیش از تالس این پرسش بسی در عالم شرق - سرزمین ادیان، و خود یونان - سرزمین اساطیر، با "کیست" مطرح شده و پاسخها همه بنوعی به "خدایان" ختم شده بود.
.
اما تالس، حسب شرایط اجتماعی حاکم بر محل زندگیاش، اجباری بر سرش نبود تا صرفا "مؤمنانه" به ادیان و اساطیر موجود اکتفاء و استناد نموده و پاسخی از پیش آماده ارائه دهد؛ فلذا همهی پاسخهای الهیاتی و اسطورهای ملل مختلف، حتی ملت خود، را کنار گذاشت و صرفا با اتکاء به "قوهی عقل" در دفتر پر نقش و نگار کیهان و جهان طبیعت تأمل و تفکر نمود و در راستای تبیین تغییرات و تحولات آن، در جستجوی علتالعلل، "آب" را سرمنشأ همه چیز قلمداد کرد. اتکاء به عقل یعنی آغاز فکر و آغاز فلسفه و از این جهت است که او پیشقراول فلاسفهی عالم قلمداد میشود!
.
اهمیت کار تالس، فارغ از کموکیف پاسخاش، نخست در توجه و تمرکز بر یک "موضوع مشخص" (طبیعت) و تأمل و تفکر در آن به قوهی عقل و در نهایت "موضعگیری آشکار" در ارتباط با آن و ارائهی یک "فکر" (نظر انسانی و نه الهیاتی) هر چند در سطحی بسیار ساده و ابتدایی بود. این چیزی بود که در آن زمان (عصر اسطورهها) بسی تازه و بدیع مینمود و همین شخص تالس را فردی متمایز از دیگران میساخت. اما تالس چرا و چگونه به این ایده که "آب اصل اشیاء است" رسید؟
.
ادامه دارد.
.
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: جامعه شناسی, جامعه شناسی شرقی, جامعه شناسی علم, شرق شناسی
[ سه شنبه ۱۵ فروردین ۱۴۰۲ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
جامعه شناسی علم
🌓 اهمیت موضوع و موضع در تولید فکر - بخش چهاردهم
✍️ حسین شیران
.
تالس (625 تا 545 پ.م) از این نظر نخستین "فیلسوف" (دوستدار معرفت، به معنای عام دربرگیرندهی حکمت و علوم) تلقی میگردد که نخستین تلاشها را برای تفسیر و تبیین جهان بر پایهی "عقل" انجام داده است. در تحقق این مهم، شرایط زمان (سدهی ششم پ.م) و مکان (میلتوس) که او در آن میزیست بسیار تأثیرگذار بود؛ پیش از او پیشینیان، بویژه شرقیان، جمله جهان را بر اساس اسطورهها و افسانههای آمیخته با شک و یقین تفسیر میکردند و انگار که هیچ کس هیچ کجای جهان چندان اصراری بر کنار زدن سایههای وسیع این سرمایههای اجتماعی کهن از سر و صورت و قامت عقل به خرج نمیداد و برای نخستین بار بود که در ایونیه یک چنین اتفاق مبارکی میافتاد.
.
پیشتر گفتیم که با سیر معارف و مدنیت از شرق به غرب، رفتهرفته هم از نظر دینی، هم از نظر فرهنگی و هم از نظر سیاسی از جزماندیشیها و اطلاقگراییها کاسته شده و به نسبت سایر نقاط جهان در ایونیه بویژه در میلتوس مجالی برای تابش "خورشید آزاداندیشی" از میان این ابرهای تیره فراهم گشته بود. خدایان یونانی واقع در کوهستان المپ بر خلاف خدایان خاورمیانه هیچ ادعایی مبنی بر خلق جهان نداشتند، هیچ طبقهی روحانی هم در میان مردم یونان نداشتند که به هر شکل مانع دگراندیشی باشد. فرهنگ ایونیه به خاطر تجمع مهاجران از هر کجا به غایت التقاطی و حکمرانی آنها اغلب از نوع اشرافی و مشورتی بود.
.
شرایط اجتماعی مساعد فوق، کمابیش برای همهی ایونیان فراهم بود با این وجود تنها آنها که واجد قدرت توجه و تمرکز و تأمل در امور جهان به قوهی عقل را داشتند توانستند از آن به نفع "تولید فکر" استفاده کنند و تالس از این نظر سرآمد مردمان روزگار بود. او از بس غرق امور و علوم جهان بود که اصرار مادرش برای ازدواج را همواره با گفتن "هنوز زود است" تا بدانجا به تعویق انداخت که روزی به خود آمد و گفت "حالا دیگر واقعا دیر است"! او در گذر از حکمت، در هندسه و ریاضیات و نجوم و اجتماعیات و سیاست و حتی تجارت هم سررشته داشت و در همه هم واجد اضافات و ابداعات و اکتشافاتی بود؛
.
قضایای هندسی و ریاضی و محاسبهی ارتفاع اهرام مصر (آلتوسر نخستین انقلاب از سه انقلاب جهان اندیشه را متلعق به تالس در ریاضیات میداند)، پیشگویی کسوف سال 585 پ.م و تهیهی تقویم نجومی، پیشنهاد طرح کنفدراسیون برای ائتلاف جزایر ایونی در مقابل دشمنان، پیشبینی وفور زیتون و خرید کارگاههای روغنگیری و کسب ثروت کلان ... همه و همه تالس را در ردیف یکی از هفت حکیم بزرگ یونان قرار داده است. در بخش بعد در گذر از همهی اینها به تفصیل به اندیشههای او در باب جهان خواهیم پرداخت.
.
ادامه دارد.
.
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: جامعه شناسی, جامعه شناسی شرقی, جامعه شناسی علم, شرق شناسی
[ پنجشنبه ۴ اسفند ۱۴۰۱ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
جامعه شناسی علم
🌓 اهمیت موضوع و موضع در تولید فکر - بخش سیزدهم
✍️ حسین شیران
.
تاریخ فلسفه "تالس" را نخستین متفکر عالم برمیشمارد. قطع یقین پیش از او، جهان خالی از متفکر نبوده است منتهی این عادت تاریخ است که تحققا سراغ کسانی میرود که به هر شکل ردی از خویش بجای گذاشتهاند و گرنه چه بسا متفکرانی به مراتب قویتر از امثال تالس که امکان ثبت و ضبط تفکرات خویش را نیافته و برای همیشه در اعماق تاریخ مدفون گشتهاند. هر چه بود تالس از این بخت برخوردار بود که در لحظهای از زمان، ۶۲۵ پیش از میلاد، و نقطهای از مکان، شهر "میلتوس" واقع در ترکیه امروزی، حضور داشته باشد که امکان ثبت و ضبط آثاری از او، چه به دست خویش و چه بواسطهی دیگران، وجود داشته باشد.
.
از نظر "تأمینات" (دسترسی به مصالح لازم برای تأسیس یک سازه) تالس با مشکل چندانی مواجه نبود. در عصری که او به دنیا آمد (سدهی هفتم پ.م) همهی رشتههای علمی آن روزگار بتدریج از شرق روان گشته و در ایونیه تمرکز و ترقی یافته بودند و در خود ایونیه هیچ کجا به اندازهی شهر میلتوس از رواج علوم روزگار برخوردار نبود؛ به بیان دیگر میلتوس کانون علم آن روزگار بود و از این نظر از هر کجا پذیرای مهاجرانی بود که برای آموختن علوم به آنجا سرازیر شده بودند. خود تالس هم، به تصریح هرودوت، در زمرهی مهاجران بود و اصالتی فینیقی داشت و در طلب علم بدوا از فینیقیه به راه افتاده و سرزمینهای اطراف را گشته و عاقبت در میلتوس سکنی گزیده بود (به موقعیت میلتوس در نقشه پیوستی توجه فرمایید).
.
در این سیر، تالس، آنگونه که در منابع آمده است، مبانی تفلسف را از زرتشتیان ایران، مبانی نجوم را از بابلیان و مبانی هندسه را از مصریان فرا گرفته و در "تأمینات" باقی مصالح فکریاش در سایر زمینهها هم که عملا در میلتوس در کانون علم جهان حضور داشت و از این جهت مشکل خاصی نداشت. به لحاظ "تأییدات" (مراجع صدور مجوز برای تأسیس سازههای فکری) هم که، پیشتر گفتیم، ایونیه بویژه میلتوس به نسبت سایر نقاط جهان از آزادی فکری و عملی بیشتری برخوردار بود و دین و سیاست آنسان که در سایر نقاط جهان مطلقگرایانه مانعی در برابر طرح ذهنیتهای جدید و تغییر ذهنیتهای قدیم بودند در این نقطه از زمین از انعطاف لازم برای ظهور طرحهای جدید برخوردار بودند.
.
به این ترتیب، تولید فکر در این برهه از زمان از مراحل "تأمینات" و "تأییدات" گذر کرده و عملا در مرحلهی "تأسیسات" قرار داشت؛ در این مرحله در این برهه از زمان همه چیز دیگر به ویژگیهای خود متفکر بستگی داشت که به عنوان یک معمار و مؤسس چگونه بتوانند از شرایط مساعد موجود به نفع تولید فکر بهره گیرد. تالس از این نظر، آنسان که در ادامه خواهیم دید، یک سر و گردن از معاصران خود بالاتر بود.
.
ادامه دارد.
.
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: جامعه شناسی, جامعه شناسی شرقی, جامعه شناسی علم, شرق شناسی
[ یکشنبه ۹ بهمن ۱۴۰۱ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
جامعه شناسی علم
🌓 اهمیت موضوع و موضع در تولید فکر - بخش دوازدهم
✍️ حسین شیران
.
تاریخ فلسفه "تالس" را نخستین متفکر عالم برمیشمارد. قطع یقین پیش از او، جهان خالی از متفکر نبوده است منتهی این عادت تاریخ است که تحققا سراغ کسانی میرود که به هر شکل ردی از خویش بجای گذاشتهاند و گرنه چه بسا متفکرانی به مراتب قویتر از امثال تالس که امکان ثبت و ضبط تفکرات خویش را نیافته و برای همیشه در اعماق تاریخ مدفون گشتهاند. هر چه بود تالس از این بخت برخوردار بود که در لحظهای از زمان، ۶۲۵ پیش از میلاد، و نقطهای از مکان، شهر "میلتوس" واقع در ترکیه امروزی، حضور داشته باشد که امکان ثبت و ضبط آثاری از او، چه به دست خویش و چه بواسطهی دیگران، وجود داشته باشد.
.
از نظر "تأمینات" (دسترسی به مصالح لازم برای تأسیس یک سازه) تالس با مشکل چندانی مواجه نبود. در عصری که او به دنیا آمد (سدهی هفتم پ.م) همهی رشتههای علمی آن روزگار بتدریج از شرق روان گشته و در ایونیه تمرکز و ترقی یافته بودند و در خود ایونیه هیچ کجا به اندازهی شهر میلتوس از رواج علوم روزگار برخوردار نبود؛ به بیان دیگر میلتوس کانون علم آن روزگار بود و از این نظر از هر کجا پذیرای مهاجرانی بود که برای آموختن علوم به آنجا سرازیر شده بودند. خود تالس هم، به تصریح هرودوت، در زمرهی مهاجران بود و اصالتی فینیقی داشت و در طلب علم بدوا از فینیقیه به راه افتاده و سرزمینهای اطراف را گشته و عاقبت در میلتوس سکنی گزیده بود.
.
در این سیر، تالس، آنگونه که در منابع آمده است، مبانی تفلسف را از زرتشتیان ایران، مبانی نجوم را از بابلیان و مبانی هندسه را از مصریان فرا گرفته و در "تأمینات" باقی مصالح فکریاش در سایر زمینهها هم که عملا در میلتوس در کانون علم جهان حضور داشت و از این جهت مشکل خاصی نداشت. به لحاظ "تأییدات" (مراجع صدور مجوز برای تأسیس سازههای فکری) هم که، پیشتر گفتیم، ایونیه بویژه میلتوس به نسبت سایر نقاط جهان از آزادی فکری و عملی بیشتری برخوردار بود و دین و سیاست آنسان که در سایر نقاط جهان مطلقگرایانه مانعی در برابر طرح ذهنیتهای جدید و تغییر ذهنیتهای قدیم بودند در این نقطه از زمین از انعطاف لازم برای ظهور طرحهای جدید برخوردار بودند.
.
به این ترتیب، تولید فکر در این برهه از زمان از مراحل "تأمینات" و "تأییدات" گذر کرده و عملا در مرحلهی "تأسیسات" قرار داشت؛ در این مرحله در این برهه از زمان همه چیز دیگر به ویژگیهای خود متفکران بستگی داشت که به عنوان یک معمار و مؤسس چگونه بتوانند از شرایط مساعد موجود به نفع تولید فکر بهره گیرند. تالس از این نظر، آنسان که در ادامه خواهیم دید، یک سر و گردن از معاصران خود بالاتر بود.
.
ادامه دارد.
.
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: جامعه شناسی, جامعه شناسی شرقی, جامعه شناسی علم, شرق شناسی
[ یکشنبه ۳ مهر ۱۴۰۱ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
جامعه شناسی علم
🌓 اهمیت موضوع و موضع در تولید فکر - بخش یازدهم
✍️ حسین شیران
بنای این نوشتار در طرح بحث "تولید فکر" بر شرح سه عامل یا سه مرحلهی اصلی و اساسی، نه فقط در تولید فکر به مثابهی یک ذهنیت بلکه در کل در ارتباط با تولید هر سازهای چه عینی و چه ذهنی میباشد؛ این سه عامل یا سه مرحله را در ادامه من سعی میکنم حول محور نخستین سازههای فکری بشریت، در قالب سه عنوان اختیاری 1. "تأمینات" 2. "تأییدات" و 3. "تأسیسات"، مورد اشاره قرار داده و بر این اساس پاسخی به پرسش آغازین بحث - اینکه چطور شد در کمتر از دویست سال پیش از میلاد، به لحاظ فکری بشر از سطح ابتدایی "آب اصل اشیاء است" به سطح پیشرفته "نظریه اتمی" رسید - ارائه دهم.
در هر کدام از عوامل یا مراحل فوقالذکر تأکید بحث بیشتر بر یک عنصر اصلی و اساسی است: در بحث تأمینات بر "مصالح" لازم برای شروع کار، در بحث تأییدات بر "مراجع" موجود برای صدور مجوزهای لازم برای جریان کار و در بحث تأسیسات بر "معامر" ماهر برای ساخت و ارائهی سازه؛ بدوا هر کجا و هر زمان هر سازهای ساخته و ارائه شده است یعنی که مصالح لازم برای آن به هر شکل تأمین بوده است و گرنه بدون وجود مصالح لازم، چه عینی و چه ذهنی، هیچ سازهای طولا در هیچ کجای تاریخ و عرضا در هیچ کجای جهان ساخته و پرداخته نشده است حتی اگر که سایر شرایط همچون مجوزهای لازم و معماران ماهر موجود بوده باشند.
اما مصالح شرط لازم و نه کافی برای تأسیس یک سازه میباشد؛ عامل دوم یعنی تأییداتی اگر در کار نباشد باز ساخت سازه با مشکلاتی جدی مواجه خواهد شد. در بحث "تولید فکر" مراجع تأیید به وجه غالب در تاریخ، "دین " و "سیاست" و عاملا "روحانیون" و "سیاسیون" بودهاند که در اغلب موارد هم دست در دست هم داده و با توجه به ذات محافظهکارشان (بعد از رسیدن به قدرت)، بیشتر مانعی مخرب در برابر تولید سازههای فکری نو بودهاند تا عاملی مؤید. از این سبب، سومین عامل یعنی معماران و مؤسسین سازههای فکری در طول تاریخ چهها که از دست اینها نکشیدهاند!
حالیا هر سازهی فکری که ما اینک در اقلیم دانش بشری شاهد آن هستیم نتیجهی مجاهدت معماران و مؤسسین متعهدی است که برای به ثمر رساندن سازهی خود بعضا از جان گذشتهاند و از این جهت فارغ از اینکه با نتیجهی کارشان موافق باشیم یا مخالف، باید بدانها به دیدهی تکریم بنگریم!
ادامه دارد.
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: جامعه شناسی, جامعه شناسی شرقی, جامعه شناسی علم, شرق شناسی
[ شنبه ۱ مرداد ۱۴۰۱ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
جامعه شناسی علم
🌓 اهمیت موضوع و موضع در تولید فکر - بخش دهم
✍️ حسین شیران
در بخشهای پیشین در قالب پیشگفتار سعی کردیم در وهلهی اول خلاصه و مفید چگونگی سیر تاریخی تفکر و تمدن از دنیای شرق امروزی (مشخصا خاورمیانه) به دنیای غرب امروزی (مشخصا یونان باستان) را مرور کنیم تا بعد بر این پایه چگونگی توسعه و تکامل آن در یونان باستان را بررسی کنیم. در این میان ذکر یک نکته ضروریست و آن اینکه یونان باستان که میگوییم، همچون ایران باستان، بیشتر به حریم و حوزهی فرهنگی آن توجه داریم تا به خاک و به سرزمین اصلیاش، چه اگر به خاک باشد خاستگاه فلسفه و نخستین فلاسفهی تاریخ را باید نواحی غربی آسیای صغیر (ترکیهی امروزی) بدانیم و نه یونان فعلی، اما چون در آن برهه از زمان در این مناطق به وجه غالب طایفهای از مهاجران یونانی به اسم "ایونیان" سکونت داشتند اغلب این زبان و فرهنگ یونانی بود که حاکم بود.
در وهلهی دوم، پیش از پرداختن به نقش و تفکرات خاص هر کدام از این فلاسفه و بررسی تأثیر موضوع و موضع آنها در تولید فکر، در پاسخ به این پرسش که چرا و چطور شد این مهم نخست در غرب آناتولی و در میان ایونیان شکل گرفت، به ویژگیهای جامعهشناختی این مناطق و این مردمان در زمان مورد بحث یعنی آغاز هزارهی اول پیش از میلاد (هزارهی تفکرخیز) اشاره میکنیم. ایونیان اصالتا از اقوام هندواروپایی بودند که از قرنها پیش در نواحی غربی آسیای صغیر مشرف به دریای اژه سکنی گزیده و اکنون در قرون آغازین این هزاره از یک سو قویا تحت تأثیر مدنیت ملل شرقی قرار گرفته و از سوی دیگر به حکم هوش و ذکاوتی که خود داشتند فعالانه بر هر آنچه از شرق گرفته بودند افزوده بودند. ایونیان غیر از شرق، از جنوب هم بطور مستقیم تحت تأثیر این مدنیت قرار داشتند که عمدتا از سوی دریانوردان فینیقی و کرتی اشاعه میگردید.
به لحاظ جغرافیایی، پراکندگی وسیع ایونیان در سراسر سواحل شرقی دریای اژه و جزایر متعدد و متفرق موجود در آن به لحاظ اقتصادی، بازرگانی دریایی گسترده با ملل متمدن اطراف، به لحاظ جمعیتشناختی، تجمع مردمان از اقوام و ملل مختلف به دلیل رونق اقتصادی و انباشت ثروت در منطقه، به لحاظ فرهنگی، تنوع و اختلاط و التقاط آداب و رسوم اقوام مهاجر و غیرمهاجر، به لحاظ دینی، ترویج باورهای غیرآسمانی غیرالزامآور، به لحاظ شهرنشینی، سکونت این مردمان با این ویژگیها در شهرهای متعدد به نسبت مستقلی بنام "اتوپولیتن" و در نهایت از نظر سیاسی خودمختاری شهرها از هم و غیرمطلق و غیرمتمرکز بودن حکمرانیها، در مجموع، نسبت به سایر نقاط جهان، زمینه و شرایط ویژهای را برای آزاداندیشی در میان ایونیان مهیا کرده بود. فراموش نکنیم که الفبای یونانی هم در این زمان به قدر کافی توسعه و تکامل یافته و زمینه را برای ثبت و ضبط اندیشهها فراهم ساخته بود.
ادامه دارد.
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: جامعه شناسی, جامعه شناسی شرقی, جامعه شناسی علم, شرق شناسی
[ سه شنبه ۳۱ خرداد ۱۴۰۱ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
جامعه شناسی علم
🌓 اهمیت موضوع و موضع در تولید فکر - بخش نهم
✍️ حسین شیران
بعد از "فینیقیه" و "آناتولی"، سومین و در عین حال مهمترین مرکز و مسیر برای صدور تفکر و تمدن از شرق (خاورمیانه) به یونان باستان "جزیره کرت" بود. این جزیره در قلب نیمهی شرقی دریای مدیترانه در جنوب دریای اژه قرار دارد؛ در آن زمان دورتادور این دریا، در سواحل شرقی و شمالی و غربیاش، طوایف مختلفی از یونانیان میزیستند، با این حال ساکنان جزیرهی کرت نه یونانی بودند و نه آریایی؛ از قرنها پیش کرت پذیرای مهاجرانی از شرق (سومریها، فینیقیها و مصریها و ...) بود و همینها بودند که با اشاعهی تفکر و تمدن سرزمینهای خود، زمینههای تشکیل یک دولت متمدن در آنجا را فراهم ساختند (همانطور که قرنها بعد، در اواسط هزارهی دوم میلادی، مهاجران متمدنی از اروپا پا به قارهی آمریکا نهادند و تمدن حال حاضر آمریکا را بنا نهادند).
در زمان مورد بحث یعنی آغاز هزارهی اول پیش از میلاد (هزارهی تفکرخیز) کرت درخشانترین تمدن دنیا را داشت؛ این تمدن که بنام پادشاهان کرت- مینوس- "تمدن مینوسی" خوانده میشد از 2500 پیش از میلاد آغاز شده و عمدتاً شهرمحور و دریامدار و تجارتپیشه بود و از این جهت تاریخاً بعد از تمدن سومری واجد بیشترین شهرها بود (هومر از وجود 90 شهر خودمختار در این جزیره خبر میدهد) با این تفاوت که شهرهای کرت متأثر از همهی تمدنهای پیرامونی از هر جهت پیشرفتهتر، شهروندان کرتی هم از جهات گوناگون (فنی، فکری، هنری، فرهنگی و ...) توسعهیافتهتر و حاکمان کرتی هم نسبت به حکومتهای مصر و میانرودان، غیرآسمانیتر و غیرمتمرکزتر و معتدلتر بودند؛ از این جهت است که مورخان در این برهه از کرت بعنوان "مهد تمدن جهان" و دروازهای برای صدور تفکر و تمدن به غرب یاد میکنند.
به گاه درخشش تمدن مینوسی در کرت، در سرزمین اصلی یونان باستان در سواحل و جزایر غربی دریای اژه، طایفهای از یونانیان به اسم "میسنهای" زندگی میکردند که از هر نظر از کرتیها و نیز ساکنان فلات آناتولی و فینیقیها عقبماندهتر بودند. از حوالی 1600 پیش از میلاد بود که میسنهایها (یونانیها) بتدریج تحت تأثیر تمدن و تفکر مینوسیها (کرتیها) قرار گرفتند و یکبهیک با مظاهر تمدن آشنا گشتند. "گوردون چایلد" مورخ نامدار در توصیف این تحول تاریخی مینویسد: "بدین ترتیب بود که پرتو مدنیت مشرقی بطور فزایندهای بر بارباریسم اروپایی رخنه یافت"؛ بر این پایه چایلد تحقق "معجزه"وار تمدن یونان را به سخره میگیرد و میافزاید: "دیگر لازم نبود یونانیان پایههای فنون، علوم، اقتصاد و هنر کلاسیک را معجزهآسا بیافرینند" چون این اتفاق قبلاً در کرت رخ داده بود. میسنهایها سرانجام همچون هر قوم وحشی تاریخ به تمدن اطراف خود هجوم بردند - هم کرت و هم آناتولی، و این بار بصورت قهری با نابود کردن آن تمدنها خود را متأثر و متمدن ساختند.
ادامه دارد.
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: جامعه شناسی, جامعه شناسی شرقی, جامعه شناسی علم, شرق شناسی
[ سه شنبه ۳ خرداد ۱۴۰۱ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
جامعه شناسی علم
🌓 اهمیت موضوع و موضع در تولید فکر - بخش هشتم
✍️ حسین شیران
سیر تفکر و تمدن از شرق به غرب- بطور مشخص از خاورمیانه به یونان باستان، تاریخاً از سه مسیر اصلی بوده است: از "فینیقیه"، "آناتولی" و "جزیره کرت"؛ فینیقیه در مرکز و محل تلاقی دو قوس هلال بارور بنوعی عمدهوارث علوم و فنون و افکار و اخبار و اطلاعات همهی تمدنهای میانرودان و مصر بود و هم با و هم بیواسطه نقشی اساسی در اشاعهی تفکر و تمدن از شرق به غرب داشت و در این میان صرفاً نقش میانجی نداشت بلکه مولّدانه بر هر آنچه از شرق میگرفت میافزود و به غرب اشاعه میکرد، از جمله خط میخی که از سومر برگرفت و به الفبایی پیشرفته تبدیل کرد و بعد به یونان و بعد روم صادر کرد.
فینیقیها به لطف سکونت در کنار دریا (سواحل شرقی دریای مدیترانه، حوالی لبنان و اسرائیل کنونی) و کسب مهارت ویژه در دریانوردی، پیشهی بازرگانی را بر کشاورزی ترجیح داده و دادوستد با سرزمینهای غربی را در پیش گرفته بودند و از آنجایی که به هر شکل دستبهدست دادن کالا مستلزم دستدردست هم دادن تجار هم بود خواهناخواه هر آنچه کشته و انباشته بودند را در میان طرفهای تجاری خود بویژه ساکنان جزیره کرت انتشار داده و حتی بسی دورتر از کرت در "کارتاژ" (به معنی "شهر نو"؛ شهری ساحلی در شمال آفریقا در تونس امروزی) با مهاجرت بخشی از مردمان خود تمدنی به راه انداخته بودند.
آناتولی (به یونانی یعنی "شرق") به بخش مرکزی و غربی آسیای صغیر (ترکیه امروزی) گفته میشود. در این سرزمین در زمان مورد بحث یعنی آغاز هزارهی اول پیش از میلاد، "تمدن لیدیه" از 1200 تا 546 پیش از میلاد که توسط کوروش فتح شد حاکم بود. لیدیه همچون فینیقیه تحت تأثیر تمدنهای شرقی به سطوحی از تفکر و تمدن دستیافته و حتی نوآوریهایی هم داشت از جمله ضرب سکههای طلا و نقره که هرودوت ابداع آن را به این سرزمین نسبت میدهد.
در کرانههای غربی آناتولی یعنی سواحل و جزایر شرقی دریای اژه، یونانیزبانانی زندگی میکردند، گاه مستقل و گاه وابسته به دول اطراف، بنام "ایونی" (ایرانیان نام یونان را از این عنوان گرفتهاند)؛ ایونیان همه یونانی نبودند و مهاجرانی از مناطق مختلف مجاور در این منطقه زندگی میکردند و از این جهت "اختلاط فرهنگی" در بینشان حاکم بود؛ از طرفی هم به دلیل پراکندگی جغرافیایی در سواحل و جزایر مختلف، از نظر دینی و سیاسی فاقد نظام متمرکزی بودند؛ در خیزش نخستین فلاسفه و نخستین مکتب فلسفی از این منطقه این عوامل بیتأثیر نبودند.
ادامه دارد.
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: جامعه شناسی, جامعه شناسی شرقی, جامعه شناسی علم, شرق شناسی
[ پنجشنبه ۱۲ اسفند ۱۴۰۰ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
جامعه شناسی علم
🌓 اهمیت موضوع و موضع در تولید فکر - بخش هفتم
✍️ حسین شیران
به هر آن شکل که خط از سرزمینهای شرقی به یونان رسید و در آنجا به الفبایی پیشرفته برای ثبت و ضبط آرا و افکار و اندیشههای یونانیان تبدیل شد معارف مختلف بشری هم به همین شکل از ملل شرقی به میان یونانیان راه یافت و در آنجا تا بدین حد که در تاریخ مورد اعتناء و اتکاء و استناد گردد متبلور گردید. بنا بر شواهد تاریخی نه فقط سیر تکامل تفکر و تمدن از شرق به غرب بود که حتی سیر تحرک و توطن انسان متمدن هم از شرق به غرب بود چه یونانیان باستان هم شاخهای از مهاجران هندواروپایی بودند که چند هزار سال پیش، از سرزمینهای آسیای میانه به سمت اروپا سرازیر گشته و در کنارههای دریای مدیترانه سکنی گزیده بودند.
بر همین اساس (سیر مدنیت از شرق به غرب) است که میتوان گفت چرا تبلور تفکر و تمدن بشری نخست در کرانههای نیمهی شرقی دریای مدیترانه شکل گرفت و نه نیمهی غربیاش. بدیهیست که خیل مهاجران از سرزمینهای سرد شمالی به سرزمینهای پایینتر در پی اقامت در بهترین جاها بودند و چه جایی بهتر از کنارههای رودخانههای بزرگ؛ هندیها در کنار رود سند، ایلامیها در کنار کارون، سومریها، بابلیها، اکدیها و آشوریها میان دو رود دجله و فرات، فینیقیها در کنار رود اردن و مصریها در کنار نیل؛ در این مناطق بود که آب فراوان، هوای گرم و خاک مساعد زمینهساز گذار بشریت از مرحلهی شبانی به کشاورزی گردید و با توسعه و تکامل یکجانشینی سنگ زیرین مدنیت شد.
چند هزار سال زندگی اجتماعی در مناطق حاصلخیز به رشد مازاد و افزایش جمعیت منجر گردید و افزایش جمعیت به افزایش برخوردها و مراودات و ارتباطات و در نهایت تراکم تجارب و اطلاعات؛ این خاصیت رونق زندگی اجتماعی است که خواهناخواه حسب اتفاقات و احتیاجات، از یکسو به اکتشافات و ابداعات و اختراعات متعدد (توسعهی سختافزاری) و از سوی دیگر به آرا و افکار و اندیشههای متعالی در هر زمینه (توسعهی نرمافزاری) منجر میگردد. نظر به اینکه گریزی از تبادل اطلاعات میان ملل مختلف نبود و نیست محصولات سختافزاری و نرمافزاری، هم از میانرودان و هم از مصر به فینیقیه در مابین آنها در کرانهی شرقی مدیترانه راه یافت و آنجا قدری توسعه و تکامل یافته به همسایگان غربی چون کرت و یونان رسید.
ادامه دارد.
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: جامعه شناسی, جامعه شناسی شرقی, جامعه شناسی علم, شرق شناسی
[ دوشنبه ۱۸ بهمن ۱۴۰۰ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
جامعه شناسی علم
🌓 اهمیت موضوع و موضع در تولید فکر - بخش ششم
✍️ حسین شیران
⏺ پیشگفتار
الفبای یونانی (تصویر پیوستی) از سدهی نهم پیش از میلاد در یونان رواج یافت و زمینه را برای ثبت و ضبط آثار و اندیشههای یونانیان فراهم ساخت. آغاز اندیشه از یونان نبود و پیش از آن، همانطور که در بخشهای قبلی گفتیم، در سرزمینهای شرقی در سایهی هزاران سال زیست اجتماعی و تعامل و تبادل و تراکم تجارب و اطلاعات، آرا و اندیشههای فراوانی شکل گرفته بود و یونانیان هم کمابیش در جریان آنها بودند منتهی اکنون در آغاز هزارهی اول پیش از میلاد آنها به اسباب و اساس پیشرفتهتری برای ثبت و ضبط آثار و اندیشههای خود مجهز بودند و این زمینه خود یکی از مهمترین دلایل توسعه و تولید فکر در سدههای بعدی در این سرزمین بود.
ایلیاد و اودیسه از نخستین آثار نوشته شده به این اسباب و اساس در قرن هشتم پیش از میلاد بودند. این دو منظومه را هومر که در ازمیر، شهری در غرب ترکیهی امروزی مشرف به دریای اژه، میزیست نوشت. توجه به این نکته ضروریست که الفبای پیشرفتهی یونانیان در این دوران به قدری مورد توجه قرار گرفت که حتی غیریونانیان (در ادامه به برخی از آنها اشاره خواهیم کرد) هم اثر خود را به این زبان و به این الفبا عرضه کردند. یک چنین جریانی بعدها در حوزهی فرهنگی ایران هم شکل گرفت و خیلی از غیرعربها به زبان عربی و خیلی از غیرفارسها به زبان فارسی آثار خود را ارائه کردند.
در هر حال در این برهه (هزارهی اول پیش از میلاد) یونانیان پیشرفتهترین الفبا را داشتند و متفکرانشان میتوانستند بدینوسیله به بهترین شکل ممکن، به نسبت بقیهی نقاط جهان، آرا و اندیشههای خود را ثبت و ضبط کرده و با معاصران و آیندگان خود به اشتراک بگذارند. اما این یکی از عوامل مؤثر - و در واقع یک عامل زمینهای- بر توسعه و تولید فکر در یونان باستان بود و هنوز به حضور عوامل اصلی دیگری نیاز بود تا کار آغاز شود. همانطور که برتراند راسل میگوید: "بسیاری از عوامل تشکیلدهندهی تمدن، هزاران سال پیش از ظهور تمدن یونانی در مصر و بینالنهرین وجود داشت و از آن به سرزمینهای همسایه [یونان] هم رسیده بود ولی هنوز عناصر خاصی لازم بود تا تمدن [یونان] پدید آید". اما این عناصر خاص چه بودند؟
◀️ نقدها و نظرات خود در این ارتباط را، جهت پیشبرد منطقی بحث، در گروه "جامعهاندیشان شرق" مطرح بفرمایید.
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: جامعه شناسی, جامعه شناسی شرقی, جامعه شناسی علم, شرق شناسی
[ پنجشنبه ۹ دی ۱۴۰۰ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
جامعه شناسی علم
🌓 اهمیت موضوع و موضع در تولید فکر - بخش پنجم
✍️ حسین شیران
⏺ پیشگفتار
بنا بر شواهد و مدارک موجود نخست یونان و مشخصا شهر آتن مهد تمدن جهان بود تا اینکه اواخر قرن 19 الواح سومری یکبهیک در سرزمین عراق امروزی از زیر خاک بیرون کشیده شدند (پیش از آن هیچ کس فکر نمیکرد چنین تمدنی اصلا وجود داشته باشد) و رمزگشایی و بازخوانی شدند - زحمت اینها همه را دانشمندان غربی کشیدند - و به این ترتیب مشخص شد که بسیاری از مباحثی که قبلاً فکر میشد یونانیان مبنا و منشاء آنها هستند بسی پیش از آنها در سرزمینهای شرقیشان و مشخصاً نواحی جنوبی میانرودان توسط سومریها طرح و بحث شده و از این جهت، به لحاظ قدمت تاریخی، مهد تمدن و تفکر جهان از یونان به سومر منتقل شد.
بازخوانی هزارانهزار لوح گلی نشان داد که سومریها دستکم دو سه هزار سال پیش از یونانیان پیرامون موضوعاتی چون "تعلیم و تربیت، مسائل حقوقی و شهروندی، افسانههای پیشین، پرستش خدایان، سرگذشت جنگها، داد و ستدها، علائم جادویی و افسانهای، دعاها و مناسک قربانیان، نیایشهای خالصانهی مردم، سرودههای مذهبی و ..." اندیشههایی داشته و کتابتهایی نمودهاند. کتابت سومریها به "خط میخی" بود و این نخستین بار در تاریخ بود که بشر به یاری خط کتابتی مینمود؛ الواح سومری همه حاصل یک چنین ابداعی بودند و بیش از 4500 سال پیش در نخستین و بزرگترین "کتابخانه"های تاریخ بشر در سومر نگهداری میشدند.
خط میخی در سایر تمدنهای میانرودان و هلال بارور- اعم از بابلی و اکدی و آشوری و فینیقی هم رواج داشت- به استثنای مصریان که با ترسیم صور کتابت نموده و در اصل "کندهکاری" میکردند، چیزی که یونانیان بعدها بدان عنوان "هیروگلیف" دادند؛ فینیقیها که از یک سو با تمدن مصری و از سوی دیگر با تمدنهای میانرودان در ارتباط بودند متأثر از همهی آنها موفق شدند برای نخستین بار "الفبایی پیشرفته" برای کتابت ابداع کنند (تصویر پیوستی). الفبای فینیقی بتدریج به یونان راه یافت و یونانیها با الگوبرداری از آن الفبایی توسعه و تکامل دادند (الفبای یونانی) که حتی امروز هم کاربرد دارد. غیر از یونان باستان، الفبای فینیقی، در روم باستان هم مبنای توسعه و تکامل نوعی الفبای پیشرفتهتر قرار گرفت با عنوان "الفبای لاتین" که امروز پرکاربردترین الفبا نه فقط در اروپا بلکه کل جهان است.
الفبای فینیقی
◀️ نقدها و نظرات خود در این ارتباط را، جهت پیشبرد منطقی بحث، در گروه "جامعهاندیشان شرق" مطرح بفرمایید.
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: جامعه شناسی, جامعه شناسی شرقی, جامعه شناسی علم, شرق شناسی
[ یکشنبه ۲۸ آذر ۱۴۰۰ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
جامعه شناسی علم
🌓 اهمیت موضوع و موضع در تولید فکر - بخش چهارم
✍️ حسین شیران
⏺ پیشگفتار
کمتر کسی پیدا میشود در خصوص این واقعیت تاریخی که نخستین تمدنهای جهان در شرق در منطقهی میانرودان (بین دجله و فرات) شکل گرفتهاند تردیدی به خود راه دهد. از میان این نخستین تمدنها "تمدن سومری" در نواحی جنوبی میانرودان (عراق امروزین) از همه نخستینتر است. سابقهی سکونت سومریها در این نواحی به هزارهی ششم پیش از میلاد برمیگردد اما تبلور تمدنشان در هزارهی چهارم و سوم پیش از میلاد بود که بعد قرنها زندگی اجتماعی صورت پذیرفت.
بالاتر از تمدن سومری، "تمدن بابلی" شکل گرفت و بالاتر از آن "تمدن اکدی" و بعد بالاتر و متمایل به غرب "تمدن آشوری" و بعد مماس بر کنارهی شرقی دریای مدیترانه "تمدن فینیقی" و بعد در نواحی جنوبشرقی دریای مدیترانه "تمدن مصری" که به لحاظ قدمت بعد از تمدن سومری شکل گرفت و از اوایل هزارهی چهارم تا سدهی چهارم پیش از میلاد که بدست اسکندر مقدونی فتح شد دوام داشت. در این دور و زمانها در بخشی از ایران هم "تمدن ایلامی" را داشتیم که از سال 3200 تا 539 پیش از میلاد که مقهور هخامنشیان گشتند در نواحی خوزستان و لرستان امروزی حضور تاریخی داشتند.
به تصویر پیوستی اگر توجه کنید تمامی این تمدنها در کنار هم، شکل یک هلال را به خود میگیرند که در نقشهی امروزی از بخش غربی و جنوبغربی ایران و شمال کویت شروع و در عراق و سوریه و بخشی از جنوبشرقی ترکیه و لبنان و فلسطین و اسرائیل و اردن و حتی قبرس ادامه یافته و در نهایت در شمالشرقی آفریقا در مصر تمام میشود. این هلال دربرگیرندهی تمدنهای چندهزارهای پیش از میلاد در منطقهی حاصلخیزی است که امروز "خاورمیانه" نامیده میشود. نخستین بار "جیمز هنری بریستد" باستانشناس آمریکایی بود که به این منطقهی تمدنخیز جهان عنوان Fertile Crescent یعنی "هلال بارور" داد.
◀️ نقدها و نظرات خود در این ارتباط را، جهت پیشبرد منطقی بحث، در گروه "جامعهاندیشان شرق" مطرح بفرمایید.
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: جامعه شناسی, جامعه شناسی شرقی, جامعه شناسی علم, شرق شناسی
[ شنبه ۱۳ آذر ۱۴۰۰ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
جامعه شناسی علم
🌓 اهمیت موضوع و موضع در تولید فکر - بخش سوم
✍️ حسین شیران
⏺ پیشگفتار
تاریخ غرب تحققا از یونان باستان آغاز میشود و درست از همین مکان و همین زمان، نادیده انگاشتن شرق در تحولات یونان و به واسطهی آن تحولات جهان آغاز میشود. به استثنای چند مستشرق منصف، عموم غربیان زیر فشار سخت و سنگین خودمداری و خودبرتربینی تولد تفکر و تمدن در یونان باستان را بسی "خودبنیاد" میدانند؛ این در حالیست که اصولا و اساسا در عالم اجتماع، با وجود انبوهی از عوامل تأثیرگذار و مداخلهگر، چیزی محالتر و موهومتر از امر خودبنیاد وجود ندارد.
برتراند راسل، متفکر نامدار غرب، در ارتباط با تفکر و تمدن یونان از "ظهور ناگهانی" سخن میگوید و از این سبب آن را "شگرفترین پدیدهی تاریخ" میانگارد! تا آنجا که به غرب مربوط میشود راسل راست میگوید، چون در آن هنگام که تفکر و تمدن یونان باستان پا گرفت (مشخصا سدهی پنجم پیش از میلاد) در سرزمینهای غرب (و در واقع شمال و شمالغربی) یونان که اروپای کنونی باشد اساسا تفکر و تمدنی در کار نبود که بتواند بر تفکر و تمدن یونان باستان اثر بگذارد و کل این سرزمینها، جز "جمهوری روم" در شبه جزیرهی ایتالیا که در موقعیتی نزدیک و شرایطی شبیه به یونان اما بسی عقبماندهتر از آن قرار داشت، بقیه همچنان در شرایط پیشاتاریخی به سر میبردند چون هنوز به آن معنا انسان متفکر متمدنی به آنجاها پای نگذاشته بود.
اهمیت یونان برای غرب در همین نکته است که نه فقط عملا و نظرا دروازهای درخشان شد برای گذار تمدن و تفکر به دنیای غرب (اروپای غربی) - جایی که 1500 سال بعد از میلاد و از زمان رنسانس به بعد بنحوی بارز و درخشان واکنش نشان داد و تفکر و تمدن حال حاضر دنیا حاصل این واکنش درخشان است، بلکه فراتر از آن به غرب این فرصت ویژه را داد که با تملک تاریخ یونان باستان دستکم پنج قرنی تاریخ تمدن و تفکر خود را پیش اندازد چه نخستین دولت متمدنی که در این منطقه (سرزمینهای غربی اروپا) پا گرفت "امپراتوری روم" بود که تازه چند قرن بعد از آن در سال 27 پیش از میلاد شکل گرفت.
اما در شرق یونان چطور؟ آیا پیش از تولد و تعالی تفکر و تمدن در یونان باستان در شرق آن (آسیای کنونی) هیچ تفکر و تمدنی شکل نگرفته بود؟
◀️ نقدها و نظرات خود در این ارتباط را، جهت پیشبرد منطقی بحث، در گروه "جامعهاندیشان شرق (https://t.me/OrientalSocialThinkers)" مطرح بفرمایید.
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: جامعه شناسی, جامعه شناسی شرقی, جامعه شناسی علم, شرق شناسی
[ چهارشنبه ۱۰ آذر ۱۴۰۰ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
جامعه شناسی علم
🌓 اهمیت موضوع و موضع در تولید فکر - بخش دوم
✍️ حسین شیران
⏺ پیشگفتار
ذکر یک نکته در این میان خالی از لطف نیست و آن اینکه هر گاه بحث غرب و شرق پیش میآید برخی نه از جرگۀ غربیان بلکه برعکس از جمع خود شرقیان سخت برمیآشوبند که ای داد و بیداد، باز یک عده از شرقیانِ همیشه خوابآلود بر علیه غربیانِ همیشه بیدار شوریدهاند و بی پایه و اساس میخواهند منکر بزرگی و بلاغت و صدارت و سخاوت و خدمات غرب به جهان گردند! اگر که واقعا بحث بحث فروکاستن ارزشها و به زیر سؤال بردن خدمات باشد باری، میتوان به این دلواپسان حق داد و اگر نه، تا روشن شدن موضوع قدری باید درنگ نمود. ...
ضمن اینکه هرگز نباید فراموش کرد اولا، بحث غرب و شرق را خود غربیان پیش کشیدهاند، آن هم نه بر اساس محاسبات جغرافیایی و جهتشناختی بلکه بر اساس مناسبات سیاسی و استعماری و استثماری خاص خود، و از این جهت حالا دیگر عناوین شرق و غرب هم همچون هر چیز دیگری زیر استیلای سیاه مناسبات سیاسی-اقتصادی حاکم بر جهان بار ایدئولوژیک به خود گرفتهاند و گرنه در دنیای گرد و مدام در گردش ما چه اصراری بر اصالت شرقی یا غربی یک نقطه، مگر اینکه نقطهی مشخصی از آن را مبنا و ملاک و اصل بگیریم و آن هیچ نبوده و نیست جز "اروپا"!
و بعد زیر احساسات، القائات و اقتضائات سنگین این "اروپامداری" و "اروپامرکزی"، این خود غرب بوده و است که خدمات شرق به غرب و جمله جهان را نادیده گرفته و بیحساب و کتاب از آن ملعبه و مترسکی بیدست و پا و بیخاصیت ساخته صرفا برای اینکه در جهان موجود "دیگری" داشته باشد برای قیاس ثروت و سروری و سرآمدی خود، بی آنکه نه خود به زبان بیاورد و نه شرقیان به رویاش بیاورند که این همه مکنت و مهتری نه به صرف علم و ادب و عقلانیت بلکه بخش اعظمی از آن به لطف چند قرن استعمار و استثمار ملل شرق حاصل شده است!
◀️ نقدها و نظرات خود در این ارتباط را، جهت پیشبرد منطقی بحث، در گروه "جامعهاندیشان شرق" مطرح بفرمایید.
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: جامعه شناسی, جامعه شناسی شرقی, جامعه شناسی علم, شرق شناسی
[ پنجشنبه ۴ آذر ۱۴۰۰ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
جامعه شناسی علم
🌓 اهمیت موضوع و موضع در تولید فکر - بخش اول
✍️ حسین شیران
⏺ پیشگفتار
براستی چرا و چطور میشود در تارک تاریخ فلسفه، متفکران یونان باستان پیش از سقراط، از تالس تا دموکریتوس، در امر تولید فکر در عرض دو قرن پنجم و چهارم پیش از میلاد، از سطح ابتدایی "آب اصل اشیاء است" تا سطح پیشرفتهی "نظریهی اتمی" میرسند - آنهم بیهیچ ابزار فنی و بیهیچ آزمون تجربی و بیهیچ آزمایشگاهی، به معنای امروزیاش، بلکه صرفا به ساز و سرمایهی تعقل و تفکر چند متفکر؟! این سلسله نوشتار بر آن است تا با مروری گذرا بر تاریخ تفکر در این دورهی خاص تاریخی، پاسخی تا حد ممکن منطقی و مقبول به این پرسش ارائه دهد.
نخست به عنوان مقدمه، بهتر است در باب اینکه چرا و چطور شد تحققا تولید فکر از یونان باستان آغاز شد، و نه جای دیگر، واقع امر را جویا شویم و بعد به این نکتهی مرتبط با موضوع این نوشتار بپردازیم که چرا و چگونه است تولید فکر، با فرض مساعد بودن زمینه از هر جهت در یونان باستان نسبت به جاهای دیگر، در چند نقطهی مشخصی از آن و توسط تعداد اندکی از یونانیان محقق گردید و نه همه جا و همه کس آن. در باب نخست سخن بسیار گفته و شنیده شده است که ما اینجا در ادامه سعی میکنیم بسی خلاصه و مفید به این بحث مقدماتی ورود و خروج داشته باشیم و بعد بر اساس آن به بحث بعدی بپردازیم.
اکنون دیگر یونان جزئی از قارهی اروپا و دنیای غرب محسوب میشود و تفکر و تمدن باستان آن هم مشخصا ذیل عنوان تاریخ تمدن و تاریخ فلسفهی غرب در جهان طرح و شرح میشود؛ به اعتبار تقسیمات قارهای و جغرافیایی شاید نتوان ایرادی بر این امر گرفت- این "شاید" را از این جهت میگویم که به هر حال اینجا صحبت اعتبار است نه اصالت، و در هر حال ملاحظاتی غیرجغرافیایی، بویژه در ارتباط با دو قارهی به سختی درهمتنیدهی آسیا و اروپا، در لحاظ داشتن این اعتبار دخیل بوده است؛
اینکه مثلا چرا و بر چه اساسی گسترهی اروپا دقیقا در مرزهای ایران متوقف میشود و از کنار و بالاسر آن، در گذر از ترکیه و ارمنستان و آذربایجان، در خاک روسیه تداوم مییابد و چرا "شبهجزیرهی چوکوتسکی"- شرقیترین نقطهی جهان حتی بسی شرقیتر از ژاپن، به اعتبار اینکه جزئی از خاک روسیه است جزوی از اروپا و اردوگاه غرب تلقی میگردد، یعنی که چندان بر اصالت امر جغرافیا در این رابطه اعتماد و اتکاء نباید داشت؛ اگر که در این ارتباط تنها جغرافیا ملاک عمل و نظر بود بیشتر جهات "شمال و جنوب" تداعیگر تقابل اروپا و آسیا بود نه "غرب و شرق"!
◀️ نقدها و نظرات خود در این ارتباط را، جهت پیشبرد منطقی بحث، در گروه "جامعهاندیشان شرق" مطرح بفرمایید.
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: جامعه شناسی, جامعه شناسی شرقی, جامعه شناسی علم, شرق شناسی
[ سه شنبه ۲ آذر ۱۴۰۰ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
یک جامعه شناسی یا بیشتر - بخش دوم
نوشته: پیوتر اشتومپکا Piotr Sztompka
ترجمه: حسین شیران
چندگانهگرایی نظری و روششناختی
جامعه شناسی از دو جهت یک رشتۀ چندگانهگراست: نخست، از جهت نظری و روششناختی؛ جامعه شناسی همواره یک رشته چندپارادایمی بوده و است. البته دورههایی داشتهایم که پارادایم خاصی در آن مسلط شده است و این گاهی به دلیل پذیرش خودجوش و گستردۀ برخی از مدلها یا روشهای تأثیرگذار بوده است- همانطور که در مورد "کارکردگرایی ساختاری" در اواسط قرن بیستم در آمریکا این اتفاق افتاد، و گاهی هم به دلیل ترویج یک مد فکری خاص بوده است- همچون "پست مدرنیسم" که در اواخر این قرن باب شد، و بعضی اوقات هم بواسطۀ فشارهای سیاسی و عقیدتی از بالا تحمیل شده است- همانطور که نمونهاش را در "مارکسیسم-لنینیسم" در اتحاد جماهیر شوروی و اروپای شرقی دیدیم.
با اینحال جامعه شناسی حتی در مورد اخیر نیز از چشماندازهای مختلف جان سالم به در برده و هیچ وقت هیچ آیینی هرگز نتوانسته است به سلطۀ کامل در این رشته دست یابد. از این جهت ما در جامعه شناسی همواره شاهد چندین جهتگیری نظری و روششناختی مختلف و رویکردهای مختلف برای مطالعۀ جامعه بودهایم- همانطور که در کتابهای درسی تاریخ جامعه شناسی یا نظریه جامعه شناسی معاصر شرح داده شده است.
شناخت و ارزیابی این واقعیت منجر به دو دیدگاه افراطی میشود: یک دیدگاه افراطی دگماتیسم است که بمثابۀ یک تعهد برای درمان چندگانهگرایی (پلورالیسم) رفتار میکند و تنها برای ارزیابی یک جهتگیری استدلال میکند و یا اینکه تلاش میکند جهتگیریهای مختلفی را با هم ترکیب کرده و یک نظریۀ واحد و معتبر بوجود آورد. در سوی دیگر دیدگاه افراطی آنارشیسم نظری وجود دارد که همۀ نظریهها را برابر میداند و اجازه نمیدهد بین نظریههای مختلف تمایزی ایجاد شود یا سلسلهمراتبی نهاده شود.
برخی ممکن است حد وسطی در میان این دو حد افراطی استدلال کند. این توصیهای است که رابرت مرتون هنگام صحبت دربارۀ "التقاطگرایی نظامیافته" داده است (Sztompka، 1986: 115-18)؛ از نظر مرتون، چندگانهگرایی را باید یک دارایی در نظر گرفت نه یک بدهی و جامعهشناسان باید از همۀ نظریهها، مفاهیم و مدلهای موجود برای درک بهتر یک مسأله جامعهشناختی مشخص استفاده کنند. مسألۀ تحقیق معیار نهایی انتخاب است.
تحقیق جامعهشناختی از لحاظ نظری بسته نیست بلکه مسألهمدار است؛ بنابراین اگر گزینۀ "جامعه شناسیهای بیشتر یا یک جامعه شناسی"، "نظریههای بیشتر یا یک نظریه" خوانده شود آنوقت راهحل "همۀ نظریههای موجود مربوط به یک مسأله تحقیقاتی خاص" خواهد بود. همین امر در مورد روشهای جامعه شناسی و فنون تحقیق هم صادق است که باید به عنوان یک ابزار باز مطابق مسألۀ تحقیق مورد استفاده قرار گیرند.
🆔 @Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers (OST)
برچسبها: جامعه شناسی, جامعه شناسی شرقی, جامعه شناسی علم, پلورالیسم روش شناختی
[ شنبه ۲۳ مرداد ۱۴۰۰ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
🌓 جامعهشناسی در یک نگاه
این نگاره را Nick Emery از موضوعات و دیدگاههای عمدۀ جامعهشناسی کشیده و در توئیتر خود منتشر کرده، با این امید که به درد دانشجویان جدید و قدیم جامعهشناسی بخورد!
Nick Emery
@ThystemsSinker
I created a hand-drawn visual (2.5mx1.8m) of the major themes and perspectives from Sociological theory and analysis. Hope this helps students new and old!
.
.
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: جامعه شناسی, جامعه شناسی علم, جامعه شناسی شرقی, نظریات جامعه شناسی
[ دوشنبه ۱۵ بهمن ۱۳۹۷ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
علوم انسانی و آینده آن در ایران
سخنرانی دکتر سروش
.
.
🎧 فایل صوتی : علوم انسانى و آينده آن در ايران
🎤 سخنران: دکتر عبدالکریم سروش
◀️ حجم فایل: 36.7 MB
◀️ زمان فایل: 2:06:28
◀️ مکان: دانشگاه تولسا (اوکلاهاما)
◀️ زمان: اکتبر ۲۰۱۷
.
دانلود سخنرانی علوم انسانی و آینده آن در ایران - دکتر سروش
.
✅ اهم نکات این سخنرانی را در ادامه بخوانید.
1 علوم انسانی را من بیشتر دوست دارم انسانیات بنامم به قیاس ریاضیات و الهیات.
2 نسبت به علوم طبیعی_تجربی ورود علوم انسانی به ایران متأخر است. این البته خلاف طبیعت نیست در اروپا هم همینطور بوده است.
3 امروز دیگر علوم انسانی جزء لایتجزای توسعۀ جوامع هستند؛ توسعۀ جوامع وابسته به توسعه علمی است، توسعۀ علمی هم که دو بال بیشتر ندارد: علوم طبیعی و علوم انسانی.
4 در ایران بهترین مغزهای ما به سمت رشتههای پزشکی و مهندسی میروند و متأسفانه رشتههای دیگر گویا به ضعفاءالعقول باقی میماند!
5 یکی از آفتهایی که به علوم انسانی ما خورده اینست که متأسفانه روحانیون هم به آن دست انداختهاند! این قصۀ پرغصهایست! آنها به حکم اینکه علوم دینی میدانند خودشان را متولی و متکفل علوم انسانی میدانند!
6 علوم انسانی_اسلامی مثل نور برای من روشن است که به هیچ جا نخواهد رسید و یک سرنوشت صددرصد شکستآمیزی خواهد داشت. هرکس که به ماهیت این علوم آشنا باشد این داوری را خواهد داشت. این یکی از دلایل انحطاط علوم انسانی در ایران است.
7 نخستین گام ناصواب اینست که فکر کنیم همۀ مشکلات از ناحیۀ حکومت و دولت و سیاست در جامعه سرازیر میشود و همۀ مشکلات را باید حاکمان حل کنند؛ اینطور نیست خود ما هم باید وارد عمل شویم.
8 ما در میان بزرگان پیشین خودمان چند قله شامخ در زمینۀ علوم انسانی داشتیم مشهورترین آنها ابن خلدون است. ... راه او بی راهرو ماند. ... او را نخست فرانسویها و اروپاییها کشف کردند نه خود ما!
9 دانشمندی مثل غزالی که ما او را معمولاً یک متکلم و یک صوفی میشناسیم کتاب احیاءالعلوم او را که بخوانید جامعهشناساش خواهید یافت. ... در بخشهایی از این کتاب بحثهایی در مورد چگونگی پیدایش فقر و بیکاری در جامعه مطرح شده است!
10 در بحث علل عقبماندگی علوم انسانی در ایران باید علتهای خارجی همچون استعمار را کنار گذاشت.
11 ما در گذشته یک سنت فلسفی قوی داشتهایم. خاک ما ایران در قیاس با سایر جهان اسلام خاک فیلسوفپروری بوده است. این سنت فلسفی در کنار حسناتش ایراداتی هم داشت؛ قطع ارتباط با علم زمان یکی از این ایرادات است. در نزد کسانی چون ابن سینا و ابوریحان بیرونی ما پیوند این دو را داریم.
12 ملاصدرای شیرازی در قرن یازدهم هجری به ابن سینا بخاطر پیوند فلسفه و علم ایراد میگیرد. این آغاز جدایی دانش تجربی از دانش فلسفی در ایران است. فلسفه باید در تعادل و توازن با بقیه دانشها باشد اینکه دست بالا را بگیرد غلط است. این که امروزه میگویند علوم انسانی را باید فلسفی کنیم این غلطترین راهبرد است. این نشانۀ علمناشناسی است.
13 در ایران فربه شدن علوم فلسفی و علوم دینی به لاغری علوم انسانی منجر شده است. رشد تصوف هم همینطور. این سه در ایران رشد سرطانی پیدا کردند و دو شاخۀ علم طبیعی و انسانی از رشد بازماندند. با ایجاد دارالفنون در دورۀ ناصری، علوم طبیعی هم مورد توجه واقع شدند و این هم دلیلی مزید بر عقبماندگی علوم انسانی گشت. این چهار مدعی در چنگال خود علوم انسانی را فشردند.
14 ضعف در یادگیری زبانهای خارجی و سهل گرفتن این مسأله هم از علل دیگر ضعف علوم انسانی ماست.
15 در اوایل انقلاب، علوم انسانی نجس شمرده میشد. میگفتند اگر یک مسیر و منطقۀ نفوذ برای فرهنگ غرب بوده باشد همین علوم انسانی است. ... من در آن زمان به جدّ مقابل این جریان ایستادم.
16 کهنترین علم در نزد ما تاریخ بوده است ولی از همه لاغرتر و مظلومتر همین تاریخ است. ... هنوز هم که هنوز است ما یک تاریخ ایران که خود ایرانیها نوشته باشند اصلاً نداریم. در تاریخ علم هم، در تاریخ اسلام هم؛ ... کتابهایی مثل بحارالانوار که کسی آن را بخارالانوار میدانست چرندیات زیاد دارد.
17 انحطاط علمی بهترین نشانه برای انحطاط اصلی است بقیه از اینجا سرچشمه میگیرد.
18 این اواخر مغازۀ تازهای باز شد تحت عنوان علوم انسانی_اسلامی! اولش از ناسزاها شروع شد! ... از این طریق عدهای به نان و نوایی رسیدند بیهیچ بهرهای! ...
19 بر علم نباید سقف زد. باید اجازه پریدن داد. حتی فراتر از سقف دین! این دین است که باید خود را با علم هماهنگ سازد.
20 آیندۀ کشور ما در گرو آیندۀ علوم خصوصا آیندۀ علوم انسانی است. توصیۀ من اینست که به فرزندان خود بگویید علوم انسانی را دنبال کنند.
.
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: جامعه شناسی, جامعه شناسی علم, دکتر عبدالکریم سروش, آینده علوم انسانی
[ یکشنبه ۱۶ دی ۱۳۹۷ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
جامعه شناسی شرقی
بخش شانزدهم: همه چیزِ یک علم تابع موضوعش است!
حسین شیران
در ادامة بحث بخش پیش باید گفت علیالاصول حیات و ممات علوم در درجة اول بسته به حیات و ممات موضوعات مورد مطالعةشان است. این را دیگر همه خوب میدانیم که یک علم اساساً زمانی در جهان شناخت ما متولد میشود که در جهان طبیعت، موضوع مورد مطالعة معین و مشخصی برای خود دست و پا کرده باشد. البته این بمعنای این نیست که الزاماً هر علمی باید موضوع مورد مطالعة مجزا و منحصر بفردی برای خود داشته باشد؛ بیتردید جهان پیرامون ما پر از موضوعات متعدد و متنوعیست که علوم مختلف هر کدام بطور خاص میتوانند یکی از آنها را برگزینند و پیرامون آن به مطالعه و تحقیق و تفحص بپردازند؛ با این وجود از نقطهنظر شناخت شناسی هیچ ایرادی ندارد که یک موضوع مشخص به اشتراک مورد مطالعة چندین و چند علم هم واقع گردد.
در اینگونه موارد اساساً و اصولاً دستکم داشتن یک «قلمرو» یا یک «روش مطالعاتی خاص» یا یک «هدف یا غایت خاص» و یا گاه یک «دیدگاه یا طرز نگرش خاص» نسبت به موضوع مشترک برای تمایز علوم از هم کفایت میکند. بر این مبنا، علوم متعددی که ما تحت عناوین مختلف میشناسیمشان در حقیقت امر چیزی بیش از بخشها یا قطعات یا تقسیمات متعدد «جهان شناخت» ما نیستند که هر کدام در درجة اول بر حسب «موضوعی خاص» که برای مطالعة خود برگزیدهاند و در درجة دوم بر حسب «قلمرو» یا «هدف» یا «روش» یا «دیدگاه» خاص خود نسبت به «موضوعی مشترک» از هم سوا گشته و هر کدام نام و عنوانی خاص یافتهاند!
این چند مورد که بر حسب ضرورت و اهمیت در دو سطح یا دو درجه نامی از آنها بردیم ملاکهای چندگانهای هستند که غالباً شناختشناسان برای متمایز ساختن و مستقل دانستن علوم از هم در نظر میگیرند و عملاً با استناد به آنها حدود و ثغور علوم مختلف را در عرصة شناخت بشر معین و مشخص میسازند. البته باید گفت که این کار یعنی مرزبندی میان علوم، بطور مشخص در ارتباط با علوم دستة اول یعنی آنها که از موضوع مورد مطالعة مستقلی برخوردارند به آن صورت دشوار نیست چرا که تفاوت و تمایز موضوعات از هم، خود تا حدود زیادی مبین خط و مرزهای علوم مطالعهکنندة آنها از یکدیگر هم هست اما تعیین خط و مرز میان علوم دستة دوم یعنی آنها که موضوع مورد مطالعةشان مشترک است در واقع امر قدری پیچیدهتر از این حرفهاست.
این دسته از علوم در اقلیم شناخت، همسایگان دیوار به دیوار هم هستند و همه باهم در کنار هم به اصطلاح یک «جرگه علم» میسازند!
برای درک بهتر این مطلب کافیست شما «جهان شناخت بشر» را به «جهان زیست بشر» (کرة زمین) تشبیه کنید؛ در این جهان («جهان شناخت بشر») همانطور که گفتیم مجموعه علومی که «وحدت موضوع» دارند در کنار هم باهم «جرگههای علم» را تشکیل میدهند؛ این «جرگهها» را شما با عنوانهای کلیای همچون علوم ریاضی، علوم طبیعی (تجربی) و علوم انسانی و ... خوب میشناسید؛ این جرگهها در حقیقت «قاره»های جهان شناخت ما هستند که از قضا همچون قارههای زمین تعدادشان زیاد هم نیست! اگر که «پیوستگی در خاک» از تجمع چندین و چند کشور در یک نقطه از زمین یک «قاره» میسازد به همین منوال «پیوستگی در موضوع» هم از علمهای متمرکز در یک حوزه از جهان شناخت ما یک «جرگه علم» میسازد! ...
در راستای این تشبیه، هر یک از «علم»های موجود در هر «جرگه علم» هم دقیقاً در حکم «کشور»های مستقر در هر «قاره» میباشند! آنجا و در آن سطح، اگر که وجه تمایز «جرگه یا قارههای علم» از هم در درجة اول در تفاوت موضوعاتشان بود اینجا و در این سطح، وجوه تمایز علوم متعددِ موجود و مستقر در هر جرگه یا قاره علم از یکدیگر که وحدت موضوع دارند هم در ملاکهای درجة دوم علم بودن یعنی «قلمرو» و «هدف» و «روش» و «طرز نگرش» و شاید برخی دیگر از این قبیل است! وضعی مشابه این را شما در کشورهای موجود و مستقر در یک قاره میبینید؛ این کشورها اگر چه در یک نقطه از زمین، خاکشان که نخستین ملاک موجودیتشان است بهمپیوسته است- و بقولی «وحدت خاک» دارند، با این حال شکی نیست که هر کدام از آنها به استقلال، مرزبندیهای معین و مشخص و از جانب دیگران به رسمیت شناخته شدة خاص خود را دارند و در درون این مرزبندیها هر کدام از قلمرویی با خط مشیها و اسباب و اساس و اهداف و آرمانهای خاص خود برخوردارند!
حالا همانطور که هر یک از این کشورها در قلمروهای خاص خود به «ایالات» و «شهرستان»های متعدد تقسیم میشوند (و گاه حتی به مرور زمان مبتنی بر یکسری شاخصها و ملاکها با انشعاب و استقلال جزئی از جزء دیگر بر تقسیمات و تعداد آنها هم افزوده میشود) یک چنین روال و روندی کم و بیش در جهان شناخت ما در قلمروهای خاص هر علم هم حاکم هست که ما اینجا از باب اجتناب از اطناب کلام از خیر تدقیق در آنها میگذریم و تمام مطالب فوق را در یک بند چنین خلاصه میکنیم که:
از نقطهنظر شناخت شناسی، اشتراک در موضوع هرگز مخل علم بودن نیست و از این حیث هیچ فرقی میان این دو دسته از علوم- علومی که موضوع مورد مطالعةشان مختص است و علومی که موضوع مورد مطالعةشان مشترک است وجود ندارد و در هر حال آنچه در آن تردیدی نیست اینست که در هر دو صورت- چه به اختصاص و چه به اشتراک، «داشتن موضوعی مشخص» برای مطالعه کردن ملاک اول اظهار وجود یا بقولی دیگر گام نخست برای تولد یک علم است و تنها و تنها در صورت محقق شدن این امر است که جا برای طرح ملاکهای تالی و ثانی همچون «قلمرو»، «هدف»، «روش» و «طرز نگرش» که در درجة دوم ضرورت و اهمیت قرار دارند باز میشود و اگر که این کار یعنی تعیین و تخصیص و تصریح موضوع مورد مطالعه بدرستی صورت نپذیرد عملاً و نظراً تولد یک علم ممکن و میسر نخواهد بود!
این نکته بخوبی بیانگر ضرورت و اهمیت موضوع برای علوم است؛ در حقیقت امر، یک علم با یافتن یک موضوع است که پا به عرصة وجود مینهد و بعد مبتنی بر کم و کیف موضوع است که بتدریج در قالب یک علم، اسباب و اساس لازم برای تحقیق و تفحص پیرامون آن فراهم میشود و بعد مبتنی بر سیر و دوام موضوع است که یک علم در طول زمان جریان مییابد و عمر میکند و بعد مشخصاً با مرگ موضوع یک علم است که مرگ علم هم رقم میخورد! از این نظر اگر که در یک جمله بگوییم «همه چیزِ یک علم تابع موضوعش است» پربیراه نگفتهایم!
پایان بخش شانزدهم
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: جامعه شناسی, جامعه شناسی شرقی, جامعه شناسی علم, جامعه شناسی معرفت
[ یکشنبه ۶ اردیبهشت ۱۳۹۴ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
جامعه شناسی شرقی
بخش هشتم: رابطه شناسی در جامعه شناسی - 3
حسین شیران
حالیا عمده بحث ما اینست که جامعه شناسی به عنوان یک علم برای آنکه بتواند به مواجهه با آن دو مساله ی مهم و اساسی (یعنی «عدم یکپارچگی درونی» و «عدم کاربست بیرونی» که گفتیم اکنون از نقطه نظر کلی با آنها روبروست) برخیزد و به حل و فصل مسایل خرد و کلان مربوط به هر کدام از آنها و یا احیانا هر مساله ی مربوط دیگری بپردازد بطور مشخص یک راه پیش رو دارد و آن اینکه به هر ترتیب دیر یا زود خود را به یک بن مایه ی علمی واحد و مستحکم مجهز و مؤید گرداند (چیزی که علیرغم تمام تلاشها هنوز برایش محقق نشده است) و گرنه هیچ بعید نیست در تداوم این ضعف و ناتوانی، آن سرانجامی که کنون منتقدانش بر بوق و کرنا می کنند به همین سادگی روزی چه بسا در همین نزدیکی ها بر سرش بیاید!
برای تحقق این امر (یعنی دست یافتن به یک بن مایه ی علمی واحد و مستحکم) و گریز از این سرنوشت (که منتقدان با اطمینان وعده اش را می دهند)، به باور من، جامعه شناسی هر چه سریعتر باید دست به یک خانه تکانی بزرگ بزند و در این خانه تکانی ضرورتا «نقطه ی اتکا»ی خود را عوض کند؛ این نقطه ی اتکا همچنانکه می دانید تا کنون دو عنصر «انسان» یا «ساختار» بوده است، به این معنی که ما تا به حال در حوزه ی جامعه شناسی و یا کلا در حوزه ی تاریخ تفکر اجتماعی بطور کلی هر آنچه گفته ایم یا شنیده ایم بطور مشخص حول محور ایندو عنصر چرخیده است، واضح تر اگر بگویم ما در مطالعه ی زندگی اجتماعی خود تا کنون همه چیز را بر پایه ی «انسان» یا «ساختار» تبیین کرده ایم و از این جهت است که از ایندو تحت عنوان نقطه ی اتکای مباحث و مکاتب یاد می کنیم.
مشکل قابل تاملی که جامعه شناسی در ارتباط با ایندو نقطه ی اتکا داشته است مشخصا این بوده است که متاسفانه نتوانسته آنگونه که باید در طول این مدت به هیچ یک از ایندو نقطه بنحوی اصولی و اساسی تکیه زند، به بیانی دیگر می توان گفت که اتکایش به ایندو نقطه به تحقیق از ثبات و قرار لازم برخوردار نبوده است بلکه همواره میان ایندو نقطه در نوسان بوده است و این خود مهمترین دلیل بوده است بر این که چرا جامعه شناسی تا کنون نتوانسته است آنسان که شایسته و بایسته ی یک علم است از درون و برون بر وحدت و قوت لازم دست یابد.
هنوز هم که هنوز است شما ملاحظه می کنید که عمده ی تبیین های ما در جامعه شناسی میان دو قطب انسان و ساختار سرگردان اند، به این دلیل که ما در طول این مدت در تجزیه تحلیل های خود از زندگی اجتماعی گاه به تمامی به سمت و سوی عنصر «انسان» غلطیده ایم و همه چیز را بر پایه ی این عنصر تفسیر و تبیین و تعیین تکلیف کرده ایم و گاه به سمت و سوی مقابل یعنی عنصر «ساختار» رو کرده ایم و هر آنچه با عنصر «انسان» طی کرده بودیم را بار دیگر بر پایه ی عنصر «ساختار» طی کرده ایم!
در نهایت امر اگر چه توانسته ایم از این طریق جایی در میان علوم برای خود باز کنیم و به هر ترتیب عمارتی در آن بسازیم و از سر درش عنوان دهان گیر «جامعه شناسی» را بیاویزیم اما این را همه خوب می دانیم که این عمارت نسبتا نوپای ما در اقلیم علم متاسفانه از قوام و استحکام چندان مناسبی برخوردار نیست! حال من نمی خواهم به اطلاق بگویم که این دو نقطه ی اتکایی که برای این عمارت علمی اختیار کرده ایم از اول اشتباه بوده است یا هر آنچه بر پایه ی این نقاط بار نهاده ایم همه ناراست بوده است؛ گیرم که انتخاب ایندو نقطه درست و هر آنچه بر آنها بار نهاده ایم هم همه راست باشند، حتی به این قرار هم هنوز یک نقص یا مشکل عمده متوجه این سازه است و آن «ضعف اتصال» دو پایه به یکدیگر است یعنی حتی اگر هم فرض کنیم که دو ستون یا پایه ای که مبتنی بر این دو نقطه ی اتکا (یعنی انسان و ساختار) بنا شده اند همه راست برپا شده باشند مشکل اینجاست که ایندو پایه آنگونه که لازمه ی یک سازه ی محکم و استوار است خوب در هم تنیده نشده اند!
و اگر در همین خلاصه می شد باز به آنصورت دردی نبود، واقع امر اینست که گاه حتی این پایه ها در نقاط مشخصی از ساختمان خویش علنا و عملا در تضاد و تقابل و یا بهتر است بگویم ناسازگار با یکدیگر بنا گشته اند (برای درک بهتر موضوع، تقابل انسان و ساختار را در مباحث و مکاتب جامعه شناسی در نظر بگیرید)، و این مشکل حال حاضر این عمارت علمی است که اگر هم این دو نقطه ی اتکا درست انتخاب شده باشند ناسازگاری و دوسویگی شان بیش از سازگاری و یکسویگی شان است و خود همین باعث شده است که ما بعد قریب به دو قرن اکنون بنشینیم و به جرات بگوییم که ما متاسفانه با سازه ی ساز و مطمئنی روبرو نیستیم!
با این وضع خود روشن است که نه تنها امید چندانی به توسعه و تکامل این سازه ی ناساز نمی رود بلکه براستی آنگونه که منتقدانش پیشگویی می کنند در طول زمان حتی احتمال از هم فروپاشیدنش هم می رود! به فرض اگر هم این سازه به خودی خود از هم فرونپاشد نظر به ناسازمانی و ناکارآمدی غیرقابل انکاری که در آن سراغ داریم و نیز نظر به رشد و توسعه و تکاملی که به هر ترتیب علوم مجاور از آن برخوردارند و این علم به هر حال به آنصورت از آن برخوردار نیست احتمال اینکه آیندگان بی هیچ ملاحظه ای که امروزیان دربند آنند بی رحمانه آن را فروکوبند و در خاکش فراخور دورانشان سازه یا «سازه های علمی نوبنیادی» بنا نهند بهیچوجه کم نیست و نخواهد بود!
...
پایان بخش یازدهم
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: جامعه شناسی, جامعه شناسی شرقی, جامعه شناسی علم, جامعه شناسی معرفت
[ سه شنبه ۱ بهمن ۱۳۹۲ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
جامعه شناسی پیکره ای چندپاره
حسین شیران
در نوشتار پیشین چنین آمد که برخی بر این گمانند که جامعه شناسی بیش از آنکه علم باشد و یا علم بنماید مجموعه ای از نظریات است؛ آنهم نه نظریاتی همسو و همیار بلکه نظریاتی مختلف المنظر و غیر همسو که اغلب در وضعیت تقابل و گاهاً تضاد با یکدیگر بسر می برند و در یک کلام اگر که خلاصه کنیم باید که بگوییم در مجموع همگریزی شان از هم آیی شان بیشتر است! بهرحال چه بپذیریم و چه نپذیریم این خرده ایست که بر جامعه شناسی گرفته می شود! در توضیح این خرده که بعقیدة من بحق هم بر جامعه شناسی وارد می شود همینقدر بگویم که عموماً تصور ما از علم (Science) مجموعه شناختهایی منظم و دقیق و البته "موافق باهم" است که فراتر از "سطح افراد" و گروهها باشد و درکل اصول و چارچوبی معین را برای مطالعه و تبیین موضوعی مشخص ارائه دهد.
در حوزة جامعه شناسی می دانیم که از این نظر چندان در وضعیت مطلوبی بسر نمی بریم چه هنوز به آن نظم و دقت و توافق لازم در تبیین موضوع مورد نظر خویش دست نیافته ایم و هنوز شناختهای ما با مراتبی از تأخّر بسته به افراد و گروهها می باشد و هم از اینروست که مدام از نظریه و نظریه پرداز و مکاتب مختلف سخن می گوییم و البته این چیز غریبی نیست و در محاورات و ارتباطات روزمره هم بکرّات با چنین روالی مواجهیم؛ آنجا که راستی و قطعیت خبری در حد بالایی باشد با اطمینان خاطر می گوییم که فلان واقعه اتفاق افتاده است و با ارائة شواهد و دلایلی خویشتن به تصدیق و تبیین آن می کوشیم اما اگر خبر از قطعیت لازم برخوردار نباشد متزلزل و "پاپس کشانه" می گوییم که واقعاً نمی دانیم! "فلانی" می گوید که آن واقعه اتفاق افتاده است! یعنی اینگونه توافق و اطمینان خود را از پشت خبر بر می داریم و در هر صورت راست و دروغش را به پای گوینده اش می گذاریم!
در حوزة علم هم چنین است؛ شناختهای با قطعیت بالا بهرحال از سطح فرد و گروه بالا می روند چه با مراتبی از تواتر مورد توافق عموم واقع شده و در نهایت جزو اصول قلمداد می شوند اما شناختهای با قطعیت و توافق پایین همچنان در سطح فرد یا گروه باقی می مانند تا با "شناختهای تکمیلی" که همیشه از راه می رسند یا به سطح اصول فرا خیزند و یا از سطح گمان نیز فرو غلطند!
علم را دو پر، گمان را یک پر است ناقص آمد ظنّ، به پرواز ابـتر است
چون ز ظنّ وارست علمش رو نمود شد دو پر آن مرغ یک پر، پرگشود (مثنوی دفتر سوم)
عموم تبیینهای ما در جامعه شناسی از جانب نظریاتی است که هنوز از سطح افراد فراتر نرفته اند و این همچنانکه گفتیم بخاطر آنست که به آن قدرت و قطعیت لازم برای تبیین گری واقعیت هنوز دست نیافته اند؛ اینست که می بینیم مثلاً روش شناسی مردمنگارانه همچنان بسته بنام گارفینگل است یا در جامعه شناسی پدیده شناسی مدام صحبت از شوتس است و یا در نظریه تبادل هنوز هم که هنوز است می گوییم که هومنز چنین گفت و چنان می گوید! و یا مصادیق دیگر حتی در حوزه های دگر! بی گمان این رویکردهای نظری عاری از حقیقت نیستند چه هرگز در برابر اندیشه های انتقادی و استدلالی که روزبروز قدرتمندتر و کوبنده تر می شوند دیری دوام نمی آوردند! اما مسئله ای که هست اینست که در هرحال اینها هرکدام تنها بخشی از موضوع را فرا گرفته و بخشی دیگر را فرو گذاشته اند و دقیقتر اگر بگوییم تنها بخشی کوچک از موضوع را گرفته و بخشی بزرگ را وانهاده اند! و مسئله ای مهمتر از آن اینکه هرکدام سخت بر موضع خویش پافشاری می کنند و از گفتة خویش کوتاه نمی آیند و اینگونه عرصه را هم بر خود و هم بر دیگران تنگتر می سازند!
و مسئله ای بازهم مهمتر از آن اینکه حتی متأخّران هم که می آیند یک به یک خواسته و ناخواسته بر این گود نابسامان می لغزند و سرانجام در معرکة گریزگری، یا جانب اینرا می گیرند یا جانب آنرا و یا هیچکدام و یا هر دو را! در این میان تنها این کش و قوس است که بسی زیادتر می شود و این حرف و حدیث است که بسی درازتر می شود! از اینروست که می بینیم جامعه شناسی بجای آنکه "قد برافرازد" و بالغتر گردد تنها شکمش پر می شود و روزبروز "چاقتر" و خپلتر می شود! اگرچه اگوست کنت بعنوان بنیانگذار علم جامعه شناسی آنرا آخرین علمی قلمداد کرد که ظهور می کند و بعنوان "پیچیده ترین" دانش بشری بر پیچیده ترین جلوه های حیات بشری دلالت خواهد کرد- البته با طرح و توانی برخاسته از "اثباتگرایی او"، اما در ادامه دیدیم که جامعه شناسی تنها در حصار و انحصار دانش پوزیتیویستی او باقی نماند و بعدها متفکرانی دگر با اندیشه ها و طرحهایی دگر به میان برخاستند و هریک بنحوی بازهم بر پیچیدگی پیچیده ترین موضوع معرفت بشری افزودند آنگونه که اینک ما در حوزة نظری جامعه شناسی عملاً با شناختهایی پاره پاره و پراکنده مواجه هستیم که چندان هم زیر یک سقف بردنی نیستند و عجب اینکه هرکدام با "گامهایی استوار" رو بسویی دگر می تازند و با "دستانی تفرقه ساز"، ساز ناکوک خویش را می نوازند!
برخی سنگ "کنشگر" را به سینه می زنند و خانة "ساختار" را خراب می خواهند! برخی دگر از سختی ساختار می گویند و چوب کنشگر را به حراج می گذارند! برخی هم از سر "آشتی خواهی" دست هردو را می گیرند و آخرش روی یکی را می بوسند! برخی هم همچو هومنز از هردو می زنند و خویش می برند و خویش می دوزند! برخی به کل می گرایند و برخی به جزء! برخی از جبر می گویند و برخی از آزادی! برخی از تبیین می گویند و برخی از تفهیم! برخی از روش می گویند و برخی از ارزش! از اینروست که ناگزیر با نهایت خویش آزاری و دل ناخواهی اطلاق استعارة "پیکره ای چندپاره" در مورد جامعه شناسی را روا می دارم!
تازه این از بطن و متنش و آن از نمود علمی اش که حتی بر سر تعریف خود جامعه شناسی هم توافق چندانی میان صاحبنظران بچشم نمی خورد و اگرچه می دانم که بحق این عدم توافق را به ماهیت چند بعدی و کیفیت چندگانة خود موضوع مورد مطالعه یعنی "حیات اجتماعی انسان" ربط می دهند و در هر صورت آبی بر آتش فروزان خویش می ریزند و تسکینی بهر دل سوزان خویش می جویند اما واقعیت اینست که نه فقط بر سر تعریف جامعه شناسی بلکه بر سر موضوع و قلمرو و هدف و حتی روش آنهم توافق کلی وجود ندارد! و جز اینها چه هستند که علم بودن و یا نبودن یک مجموعه شناخت را تعیین می کنند؟!
اینست که جامعه شناسی که بهرترتیب از زیر بار سنگین بحثهای کلان فلسفی و معرفت شناسانۀ دیروز که بشدت بر سر هر کدام از موارد فوق جاری بود وارسته است همچنان با این چالش روبروست که تبیین گری اش هنوز از سطح نظریه فراتر نرفته است! براستی اینها همه نشان از چه دارند؟ آیا راهی که برگرفته ایم درست بر گرفته ایم؟ آیا تا اینجا که از آن راه پیش آمده ایم درست آمده ایم؟ آیا زینپس هم باید از آن راهی برویم که پیشینیان از آن آمده اند؟ آیا هر آن اصلی که باید می گرفتیم برگرفته ایم؟ آیا این موضوع به تمامی همانیست که باید می گرفتیم و این راه همانیست که باید در پیش می گرفتیم؟ آیا در این راهی که آمده ایم جانب همه چیز و همه کس را گرفته ایم؟ آیا بهتر آن نیست که از این "کورمال کاویدن" حیات جمعی خویش اندکی دست نگهداریم و تأمل پیشه سازیم و در بود و نمود خویش باز اندیشیم؟
بهرحال هرچه است مسلّم اینست که آن "روشنی تمام تابی" که باید برآید و برکلیت موضوع بتابد هنوز از مشعل نسبتاً نوفروزان جامعه شناسی ساطع نمی شود و آن شاه دانه ای که باید پیدا شود و این دانه های پراکندة تسبیح را گرد هم آورد هنوز نمایان نشده است و اینک ناگزیر با این دانش پاره پاره و با آن دانه های پراکنده اش می سازیم تا آن زمان فرا رسد و آن پاره ها سوی هم آیند و در قالب یک روح و تن، پیکری رشید و رعنا سازند بر فراز دانش امروزی و مسلط بر نابسامانیهای روزافزون جوامع بشری!
ما حالیا در حوزة جامعه شناسی در گیرودار آن "پیل آزمایی" معروف هستیم که مولوی در دفتر سوم مثنوی به شرح منظومش همت گماشته است؛ چه در دیرکرد آن "نور تمام تاب" و فقدان آن "دیدة دریانگر" که دیر یا زود باید از راه برسد و هنوز نرسیده است، موضوعی پیل آسا برگرفته ایم که بسی بر گُردة اندیشة حال و حاضرمان سنگینی می کند و لاجرم بر زمینش نهاده ایم و در تاریکی ناخواستة امروزمان هر یک بر گوشه ای از آن دست می گذاریم و خیال بافانه از تمامیت آن سخن می گوییم و قاطعانه بر کلیت آن حکم می رانیم؛ نظری بر این منظومه بیفکینم تا بعد! (در متن منظومه تأکیدها از نگارنده است):
پـیــلی انــدر خــانـة "تــاریک" بــود عــرضه را آورده بـــودنـدش هــنود
از بــــرای دیــدنـش مـــردم بــسی انــدر آن ظـلمت هـمی شد هر کـسی
دیــدنش با چـشم چـون ممکن نبـــود انـدر آن تـاریـکیَش "کـف" می نـمود
آن یــکی را کـف به خـرطـوم اوفــتاد گـفت چـون نـاودان اسـت این نــهاد!
آن یــکی را دست بـر گـوشـش رسـید آن بـر او چـون بادبیــزن شــد پدید!
آن یــکی را کـف چـو بـر پایـش بسود گـفت شکل پـیـل دیدم چون عــمود!
آن یــکی بــر پـشت او بـنـهاد دسـت گفت خود این پیل چون تختی بُـدست!
هـمچـنین هرکـس به جـزوی که رسـید فـهم آن می کـرد هـرجـا می شـنـیـد
از "نـظرگه" گـفـتشان شـد "مختـلف" آن یــکی دالـش لـقـب داد این الــف
در کـف هـرکـس اگر "شـمـعی" بُـدی اخــتـلاف از گـفـتـشان بـیرون شـدی
چشم حسّ همچون کف دستست و بس نـیست کـف را بر هـمه ی او دستـرس
چـشـم دریـا دیـگـرسـت و کـف دگـر کـف بـهـل وز "دیـدة دریــا" نـــگر!
🆔 @Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers (OST)
برچسبها: جامعه شناسی, جامعه شناسی شرقی, حسین شیران, جامعه شناسی جامعه شناسی
[ سه شنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۰ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
جامعه شناسی در تنوره داغ ارزیابی Sociology In The Hot Flue Of Evaluation
حسین شیران
برخی بر این باورند که جامعه شناسی بیش از آنکه علم باشد نظریه است و بر این نظر چنین اصرار و استدلال می ورزند که در تاریخ صد و هفتاد و چند سالة این علم- یعنی دقیقاً از زمانیکه واژة جامعه شناسی بر زبان اگوست کنت جاری شد تاکنون، چیزی بیش از چند نظریه و مکتب از این علم دیده نشده است. راستش را بخواهید تاحدودی راست هم می گویند! جامعه شناسی - دستکم تاکنون، جز مجموعه ای از نظریات و مکاتب چیزی بیش نبوده و هنوز هم نیست! تازه این یک روی قضیه است و روی دیگرش که بسی شنیدنش از آنهم ناگوارتر است اینست که حتی بین این چند نظریه هم- که خوشبختانه یا بدبختانه از تعداد انگشتان دست هم تجاوز نمی کنند، آن اتحاد و وفاق لازم برای علم بودن و یا حداقل علم نمودن بطور مشخص بچشم نمی خورد! این دیگر چیزیست که ما اندرونی ها بخوبی از آن آگاهیم و هیچ جای نفی و انکاری هم در این میان وجود ندارد.
در زبان آذری ضرب المثل پرمغزی وجود دارد بدین مضمون که "چشم مردم ترازوست" (Elin Gozi Tarazidir)؛ در خود جامعه شناسی هم چیزی نزدیک به این مثل داریم و آن مفهوم خود آیینه سان کولی می باشد؛ مطابق ایندو مفهوم ما دیگر می دانیم که برای اینکه خود را بهتر بشناسیم و در واقع تصوری نزدیک به حقیقت از خود داشته باشیم بهتر است که به انعکاس خویشتن در چشم دیگران نیز بیندیشیم و به بیانی دیگر حداقل گاهگداری هم که شده، بود و نمود خویش را از بیرون نیز به تماشا بنشینیم! پس چه نیکوست که در مورد و در حوزة خویش هم این دانستة ارزشمند خود را بکار ببندیم و با دست زدن بچنین عمل بابرکتی شاید که درک صحیحی از وجود و موجودیت خویش بدست بیاوریم!
بله، جامعه شناسی از سال 1839 که رسماً عنوانش بر سر زبانها افتاد تاکنون جز همان چند نظریة انگشت شماری که می گویند چیزی بیش نیندوخته است و چندان ببار علمی خویش هم نیفزوده است! پوزیتیویسم - مارکسیسم - ساختارگرایی - کارکردگرایی - کنش متقابل نمادین - نظریه تبادل - جامعه شناسی پدیده شناختی و روش شناسی مردمنگارانه و حتی فمینیسم آن چند نظریة مورد اشاره می باشند که دیگر همة آنها که سری در جامعه شناسی دارند آنها را خوب می شناسند؛ چرا که تاریخِ نه چندان دراز جامعه شناسی کلاً صرف شرح ظهور و فراز و نشیبهای این چند نظریه و نظریه پردازان و موافقان و مخالفان آنها گشته است و بر این اساس اگر که بگوییم بیشتر با "تاریخ ادبیات" یا "تاریخ تذکرة جامعه شناسی" مواجهیم تا تاریخِ خود جامعه شناسی چندان بیراه نگفته ایم! چه هرآنچه تحت عنوان جامعه شناسی رخ داده است بیشتر حول و حوش این نظریه ها بوده است و از اینروست که چه بخواهیم و چه نخواهیم علم جامعه شناسی در نظریه ها و تاریخ جامعه شناسی هم در "تاریخ نظریه ها" خلاصه می شود و یا بهتر بگوییم خلاصه می کنند!
تازه این چند نظریه هم مختص و محدود به خود جامعه شناسی نمی باشند و حتی برخی مانند مارکسیسم و فمینیسم را بجرأت می توان نظریه ای در چارچوب جامعه شناسی قلمداد کرد و همچنانکه برخی بدرستی اقرار کرده اند اصولاً اینها را بهتر است که نظریاتی در کنار جامعه شناسی بحساب بیاوریم تا در متن آن. ضمن اینکه برخی دیگر از آنها هم از خاستگاهی دیگر به جامعه شناسی راه یافته اند و در بستر آن رشد و توسعه یافته اند مانند کارکردگرایی که از مردمشناسی وام گرفته شده است یا ساختارگرایی که در اصل از زبان شناسی نشأت گرفته است؛ اگرچه مبانی نظری هردو را می توان در کارهای کنت و دورکیم پیدا کرد. همچنین می توان به جامعه شناسی پدیده شناختی اشاره کرد که شوتس بر پایة پدیده شناسی فلسفی هوسرل به بنای نظری آن توفیق یافت و حتی روش شناسی مردمنگارانه که آنهم بنحوی ریشه در کارهای هوسرل داشت چه گارفینگل بعنوان بنیانگذار این نظریه بطور غیر مستقیم یعنی بواسطة شوتس از افکار هوسرل بهره برد و یا نظریة تبادل که ارتباطش با نظریة رفتارگرایی اسکینر بر هیچ کس پوشیده نیست.
در اینجا هدف خرده گرفتن بر این روند و یا غیر اصیل جلوه دادن تفکرات جامعه شناسی بعنوان یک علم تقریباً نوپا نیست؛ هرگز! بده بستان علمی و میان رشته ای شرطی است اساسی در تداوم حیات اندیشه ها و در این عرصه همانند عرصة واقعی زندگی اجتماعی هیچکس بی نیاز از دیگری نبوده و نخواهد بود و هیچ کس را توان اینکه در هر دو حوزه یعنی نظر و عمل به تنهایی راه بجایی ببرد وجود ندارد. مادامیکه افراد بهم بسته و وابسته باشند افکار هم بهم بسته و وابسته خواهند بود! نه از این منوال گریزی هست و نه اصلاً بنفع انسان است که از آن بگریزد و اسپنسروار در اوج عزلت خویش بی نیاز از اندیشة دیگران به تفکر بپردازد!
حیات و رونق اندیشه ها بی گمان در دست بدست شدن آنهاست همچون "مشعل المپیک" که مدام دست بدست می شود تا مبادا با رفتن و یا افتادن یکی، گرمی و روشنی اش فرو کشیده شود! همه اندیشة هم را می خوانند و از همدیگر الهام و نیرو می گیرند و این مسئله تنها بموارد فوق محدود نمی شود و در مورد کسان دیگری هم صدق می کند؛ چه مارکس هم در تأسیس مکتب مارکسیسم از اندیشه های هگل و فوئرباخ و برخی دیگر الهام گرفت؛ یا هومنز به تأثر از مید و وی با الهام از فلسفة عملگرایانی چون جان دیوئی بود که نظریه کنش متقابل نمادین را عرضه کرد! و یا خود کنت تحت تأثیر طبیعت گرایان و علم گرایان متقدم بر خویش بود که هم پوزیتیویسم و هم جامعه شناسی را پایه گذاری کرد.
پس در این نکته نه ضعفی هست و نه تردیدی! بعبارتی صحبت بر سر وام گرفتن اندیشه یا باصطلاح دست بدست شدن مشعل نیست بلکه بر سر پیشبرد آنست یعنی که باید دید از وقتی که این مشعل در دستان جامعه شناسی جای گرفته است تاکنون، کار تا کجا پیشرفته است و گرمی و روشنی مشعل تا کجا فراکشیده شده است! این یک مسئله است و مسئلة دیگر در مورد تضاد و تقابل موجود در میان این چند نظریه و به اصطلاح "مشعلداران" می باشد! می دانیم که نظریات جامعه شناسی اغلب در نقد و گاهی هم در ردّ نظریات دیگر بوجود آمده اند؛ مثلاً نظریة کنش متقابل نمادین با اتکا به الگوهای منظم و مشترک ذهنی در نقد و طرد نظریات الزام آور و کلان نگری همچون ساختارگرایی و کارکردگرایی و یا حتی مارکسیسم بپا خاسته است و یا نظریة تبادل در نقد و ردّ مبانی هر دو طرف یعنی هم ذهنگرایان و هم عینگرایان پا بعرصة وجود نهاده است و تمام اینها یعنی که یک گام مقدم بر ظهور این نظریه ها ما در حوزة اندیشه و نظر با خیل متفکرانی مواجهیم که درکل، وجوه اختلافشان بمراتب بیش از وجوه اشتراکشان می باشد!
البته صرف وجود این نقدها و طردها و اختلاف نظرها هم چندان جای ایراد ندارد و حتی از یک نظر امری مغتنم است چه از این رهگذر گاهی تبعات مثبتی هم عاید علم می شود؛ همچنانکه می دانیم ماکس وبر کلاً افکارش را در واکنش به نظرات مارکس ارزانی ما داشته است تا آنجاکه گفته شده است سنگینی "شبح مارکس" بر سر تمام آثار او احساس می شود! در عالم اندیشه این یک روند طبیعی بلکه الزامی است که نظریات در تعامل و تقابل باهم باشند و با نقد و ارزیابی متقابل یکدیگر نه تنها به رشد و توسعة هم کمک کنند بلکه زمینة ظهور نظریه یا نظریات تکامل یافته تری را هم فراهم سازند.
موضوع اینست که دقیقاً همین امر یعنی تبدیل "همسایی" ها به "همسازی" ها و ظهور نظریه ای کاملتر و فراگیرتر بهر دلیل هنوز در حوزة جامعه شناسی رخ نداده است و این چند نظریه همچنان در وضعیت تقابل و گاهاً تضاد بسر می برند و در نتیجه هنوز آن "شاه نظریه"ی جامعی که بتواند بنحو اکمل موضوع مورد مطالعه را از هر نظر مورد پوشش تئوریک قرار دهد ظهور نکرده است و همین مسئله زبان منتقدان را بلند و زبان ما را کوتاه کرده است که جامعه شناسی بیش از آنکه علم باشد نظریه است! در ارتباط با این موضوع جبهه گیریهای مختلفی بروز کرده است؛ برخی سازگارانه این تعدّد و تفرّق جهتگیریها را ناشی از ماهیت موضوع مورد مطالعه یعنی پدیده های جامعوی می دانند و در نتیجه آنرا امری عادی و اجتناب ناپذیر می شمارند و لاجرم نوعی تحمل و سازش را در پیش می گیرند! برخی دگر نومیدانه چنین اعتراف می نمایند که شکافهای میان رویکردهای نظری در جامعه شناسی گاهی چنان عظیم است که شاید هرگز از میان برداشتنی نباشند! و در مقابل برخی دگر امیدوارانه از دوران گذار می گویند و از ظهور نظریه ای قدرتمند در آینده ای نه چندان دور خبر می دهند!
اینک در این برهه بکدام سو باید گروید؟ آیا چاره اینست که با چندپارگی پیکرة جامعه شناسی یعنی همان چند رویکرد نظری بسازیم و بسوزیم و هر روز همانند دیروز منتهی با جمع بیشتری آن چند رویکرد نظریمان را فرا گیریم و فرا دهیم تا مبادا آن کمینه نور و گرمی چراغ جامعه شناسی هم خاموش گردد؟ آیا براستی تقابل و تضاد میان نظریات موجود در جامعه شناسی از میان بردنی نیست و نخواهد بود؟ بر این اساس آیا اینجا "پایان پیشرفت جامعه شناسی" است یا اساساً می توان امیدی داشت که جامعه شناسی بزودی به آن شاه نظریه موعود دست یابد؟
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: جامعه شناسی, جامعه شناسی شرقی, جامعه شناسی علم, مسائل اجتماعی ایران
[ یکشنبه ۴ اردیبهشت ۱۳۹۰ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
سرخوشی خردمندی Joyfulness Of Wisdom
حسین شیران
دوستی در باب اندیشه و در واقع در جواب به اندیشیدن فراخواندنم نومیدانه چنین داد سخن می راند که: بله آزموده ایم به ننگش نمی ارزد! گفتم: کدام ننگ؟! گفت: بالاخره همینکه می خوانی و مطالعه می کنی و بعد مدتها تلاش و کوشش و بقول بعضی ها مجاهدت علمی، روزیکه باورت می شود دیگر برای خودت اندیشمندی شده ای و حالا می توانی در عالم اندیشه تو هم نظری بدهی و به خیال خام خودت دنیا را بترکانی از خوشحالی در پوست خودت نمی گنجی و خرامان از خردمندی، ژست روشنفکری بخودت می گیری و با کلی روز خوابی و شب زنده داری که حالا دیگر مدی شده برای کارهای فکری، کاغذها را یکی پس از دیگری پر می کنی از تفکراتت و یواش یواش خودت را آماده می کنی برای حشر و نشر اندیشه هایی که به خیالت همه دست اولند و ناب، بعد یهو می بینی که ایدریغا! اینها که قبلاً - حالا نمی گویم قرنها پیش، همه گفته شده اند و بگوش دنیا هم رسیده و دیگر جایی برای قیل و قال حضرتعالی نمانده!
آنوقت است که هراسان از بیان تراوشات ناب ذهنی ات باز می ایستی و سخت در خود فرو می روی و دلمرده و سرخورده یاداشتهایت را اگر هم پاره نکنی زود جمعشان می کنی و کنار می گذاری و بعدش هم مدتها تو خلوت و تنهایی های خودت، هم حرص می خوری و هم حسرت که چطور رشته هایت به این سادگی پنبه شدند! تازه این خوبش است و جای شکر دارد که بهرحال زود فهمیده ای و آبرویت پیش در و همسایه، تو کیسه ات مانده! چونکه گاهی هم می شود که بهرحال خامی می کنی و نظریات عالمانه ات را با عجله ای که خاص نواندیش های شهرت طلب است لو می دهی و بعدش می بینی که ایدل غافل! این نظر هم برای خودش صاحبانی داشته و صاحبنظرانی کت و کلفت پایش خوابیده اند و تو حالا چه بخواهی و چه نخواهی باید بپذیری که در این میان هیچکاره ای و باز هم باید کاسه کوزه ات را جمع کنی و در خلوت خود فرو خزی تا خروجی دیگر و فرودی دیگر!
خلاصه هیچی دیگر! "سر سفیه تو و سفره ی سوتی هایت!" حالا هیچکس هم متوجه نشود پیش خودت که بهرحال ذی شخصیتی، سکه ی یک پول می شوی و مدام هول و هراس برت می دارد که ای وای نکند مردم بگویند اله و بله! بارها با خودت می گویی باباجان! قبول کن که این کار، کار تو نیست! اصرار و اراده و پشتکار زیادی هم فایده ای ندارد؛ دنیای ایده و افکار هم مثل دنیای خاکی ماست هر کجایش که دست بگذاری صاحبی دارد؛ زیاد هم پافشاری کنی داد صاحبش هم در نیاید بیداد طرفدارانش در می آید! بعدش هم می دانی که دیگر پیش خلق و خدا و حتی خودت هم جایی نخواهی داشت!
عزیز من مجبور نیستی که خودت را بیخود و بی جهت ضایع کنی! فردا هم همه بگویند که یارو افکار این و آن را پس و پیش می کند و به نام خودش می زند و کلی هم ادعایش می شود! خوبست خودت می دانی که اینکار اسمش "سرقت ادبی" است یا همان "دزدی افکار" به زبانی روشن تر! ... حالا می خواهی چندی دیگر هم پای اینکار بایست و تا دلت می خواهد اراده و پشتکار و پررویی هم خرجش کن! اما یادت باشد آخرش به حرف من می رسی و دلسرد و سرخورده و دست از پا درازتر ملوم و ملول میروی پی کاریکه از اولش هم رها کرده بودی و آمده بودی سراغ اینکار!
بله عزیز من! یکروزی می رسد با خودت می گویی آخر کار فکری هم شد کار؟! مردم سفت و سخت نشستند پای ثانیه هاشون تا به پول تبدیلش کنند آنوقت جنابعالی ساعتها بلکه روزها عمر خودت را صرف مطالعه و تحقیق و تفکر و نگارش می کنی که چی؟ آخرش چی؟ حالا گیرم که کارت هم گرفت و شد کارستان، بعدش چی؟ به کی می خواهی بنویسی؟ از چی می خواهی بنویسی؟ اصلاً تو این دوره و زمانه کی حوصلة تو و امثال تو را دارد؟ مردم هشت شان گروی نه شان است آنوقت تو می خواهی که برایشان چه بگویی یا چه کاری انجام دهی که بدردشان بخورد؟
عمری تلف می کنی و فوق فوقش می شوی روشنفکر!- البته می دانی که ما ایرانی ها روشنفکر بمعنای واقعی کلمه که نداریم یعنی تو کارمون نیست هرچه هم هست شبه روشنفکری است؛ چون برای روشنفکری یا همان منورالفکر بودن باید از خودت روشنایی و نور داشته باشی که ماها نداریم البته نه اینکه اصلاً نوری در کارمان نباشد چرا بودنش که هست الحمدلله، اما "چیزی که هست اینست که نورش از خودمان نیست!" برای همین هم نمی تواند آنچنانکه باید روشنگر راهمان باشد! حالا بگذریم از این حرفها، فرض کنیم خدا خواست و جنابعالی یک شبه شدی "شبه روشنفکر یا همان روشنفکر ایرانی"؛ حالا می خواهی چه کار کنی؟ مطمئن باش هرکاری که بکنی یک امّایی برایش درست می کنند! دهان باز کنی مشرق و مغرب را دشمنت خواهی دید! همیشه یقه ات دست این و آن خواهد بود! چون هرطور هم که حرف بزنی بالاخره کسی پیدا خواهد شد که بهش بربخورد آنوقت خر بیار و بقیه اش را بار کن!
جم بخوری به دادستانت می کشند و جم نخوری به داستانت! نقد که بکنی شاکی می شوند که فلانی ببین کار را به کجا رسانده که مثلاً نشسته به سقراط و افلاطون و ارسطو خرده می گیرد و به مارکس طعنه می زند و عجبا ملاصدرا را هم به نقد می کشد! نقد هم که نکنی خودت مورد نقد قرار می گیری که بله فلانی ترسو تشریف دارد و محافظه کار است و نان به نرخ روز خور است و چه و چه و چه! تازه از اینها هم بدتر اینکه اگر مراقب اندیشه هایت نباشی و حرف آخرت را همان اولش بزنی- آنچنانکه خصلت هر خامی و هر جوان تازه کاریست، سرت را هم بباد خواهی داد! ...
خب برادر! آن از ننگش این هم از خطرش! حال خود دانی! از ما گفتن! گفتم دوست عزیز! اینها که با خودت گفتی در واقع با ما هم گفتی! حال اگر نظر مرا در مورد حرفهایت جویا باشی بدان که اگر نگویم بسیار بیش از آنکه هست و گفتنش ضرورت دارد تیره و تار می نمایی حداقل بگذار بگویم که بسیار مأیوسانه و محذورانه سخن می گویی! در واقع، هم اینچنین است که می گویی و هم آنچنان نیست که می بینی! برای همین یکی بر نعل می زنی و یکی بر میخ! اینکه می فرمایی مدتها کار می کنی و به نکته ای می رسی و بعد می بینی که ایدریغا پیش از تو کسان دیگری هم بدان رسیده اند درست است و بارها برای منهم پیش آمده و ممکنست برای دیگران هم پیش بیاید. اما اینکه ناراحتی و حرص و حسرت خوردن ندارد! بی آبرو شدن دیگر کدام است برادر!
من هرچقدر فکر می کنم جای ننگی در آن نمی بینم هیچ بلکه اتفاقاً بسی هم خوشحال می شوم که به جایی و به ایده ای رسیده ام که بزرگان قبل از من نیز بدان رسیده اند و حالا باید من نواندیش با امید و علاقة بیشتری پیش روم تا هم آنها را نیک دریابم و هم آنچه را که آنها درنیافته اند! اگر دانسته اندیشیده ای از دیگران را به کلک و خامه ی خویش نگاشتی و بنام خویش خواندی که حساب و جوابش معلوم است! و گرنه که باید مسرور باشی از سیر در مدار اندیشه که هم ایده ای یافته ای در عالم اندیشه چون درّ کمیاب که باید خوب بخوانی اش و بفهمی اش که او چه گفته است و تو چه گفته ای و بعد ازین چه باید بگویید!
چه "این نشان بزرگی است که بدانی واقعاً در مدار اندیشه ها افتاده ای!" در حقیقت چراغ سبزیست برای پیش تاختن و پیش رفتن و نه ایستادن! و تو اگر چراغ قرمزش می خوانی و می بینی و باز می ایستی و خطّ خطا می گیری برای خودت و من و امثال ما، باید بدانی که اینها همه معطوف به هدف و منظوریست که از اولش بکار بسته ای! و همین هدف است که تفاوتی ایجاد می کند به اندازه ای که یکی پیش می تازد و یکی پس می افتد! از نظر من "اشتباه تو آنجاست که عالم اندیشه را هم مثل عالم مادّی در نظر می گیری" که برای هر وجبش مالکی هست و یا باید باشد و تو یا من و یا هرکس دیگری که بعدها می آیند چاره ای ندارند جز اینکه دست خالی و ناامید برگردند چون دیگر نه جای بی صاحبی هست که به نامشان بزنند و نه اصولاً اشغال جایی که ملک دیگریست صحیح است که بدان دست یازند!
اما دوست عزیز! من برای دنیای اندیشه هیچ صاحبی نمی شناسم! تمام "آنها که عمر خود را به اندیشه و تفکر صرف کرده اند ایثارگران واقعی دنیای فانی هستند" که در بوستان فناناپذیر اندیشه، گلی یا درختی کاشته اند و گذشته اند تا دیگران بیایند و در سایه اش بنشینند و از میوه اش استفاده کنند! منتهی "تویی که وارد بوستانی می شوی باید بدانی که هر گلی بوی خودش را دارد و هر درختی بار خودش را!" من وقتی به این بوستان وارد می شوم همة گلهایش را می بویم و از همة میوه هایش استفاده می کنم و همین برای من بس است! یعنی این اعتقاد من است که "وقتی جمله ای را از کسی می خوانم اگر عین آن جمله مال او باشد مفهوم آن دیگر نه مال او بلکه بخشی از دانش من است".
یقین بدان که بوستان اندیشه درش به روی همه باز است و هیچ ملک خصوصیی در آن نیست که نتوانی بدان پای بگذاری و از میوه هایش استفاده کنی! اما از طرفی "به این سادگیها هم نیست که کسی نیامده بوستانی شود و بومی آنجا باشد"؛ البته که بسیار باید دود چراغ بخوری تا دری از حکمت بروی تو هم باز شود! آنوقت است که چه بخواهی چه نخواهی نامت بر سر زبانها می افتد و مهرت بر دلها و کلامت می شود مایة دانش دیگران! بیخود نیست که می گویند تفکر عبادت است؛ چه هر دو از یک جنس اند و هر دو یعنی "هم عبادت و هم تفکر راهی باز می کنند از مادّه به معنی"؛ راهی بی بازگشت! و "ماهیت و اصالت این راه هم به همان بی بازگشت بودنش است!" اینست که می بینی هم عبادت کنندگان و هم تفکرکنندگان هر دو روز بروز از دنیای مادّیات دور می شوند و به دنیای معنویات پا می گذارند!
اینجاست که می گویی و می گویند که تفکر و اندیشیدن هم شد کار؟! و راست هم می گویی و می گویند چون در نظر شما کار مساویست با نان! در حالیکه در ایندو نانی نیست نه در عبادت و نه در تفکر! "و تو هر وقت دیدی که عابدی و یا متفکری نانش تو روغن است بدان که آن عبادتش و این تفکرش هیچکدام اصالت ندارند". یعنی آن راه که گفتیم پلی می سازد از مادّه به معنی، در مورد آنها یکسویه و بی بازگشت نبوده است چه هنوز پا در گل مادّه اند و این یعنی یا راهشان از اول مادّه به مادّه بوده است و یا از مادّه به معنی و دوباره از معنی به مادّه! اگر اصالت عبادت و تفکر حفظ شود هر دو یکی خواهند بود؛ عبادت عابد آمیخته با تفکر و تفکر اندیشمند همواره عبادت خواهد بود! و هر دو هم از اندیشة مادّه بدور! اینکه می بینی بسیاری از اندیشمندان بزرگ تاریخ در روزگار خود غریب و بیچاره و بی مایه زیسته اند و رفته اند بدون آنکه کسی درکشان کند و یا در کنارشان باشد از اینروست! آنها تا جسمشان که خاستگاه نیازشان بود از بین نرفت و دست از مادّه نشستند نامشان بلندآوازه نگشت!
اینک به آنها که هرآنچه به سختی و به بهای عمرشان یافتند گذاشتند و رفتند تا من و تو آسان بدستش آوریم حتی یک نام را هم زیاد می بینی؟! ... بر من و توست که قدردان راستین این ایثارگران واقعی دنیای فانی باشیم نه اینکه آرزو کنیم کاش نامشان نبود و نام من و تو جایشان می بود! پس آن ننگ و رنگ و ترس و یأس و حرص و حسرتی هم که می فرمایی هرگز در آن اصالت نیست چه اینها همه هیاهوی دنیای مادّی اند! و تو که راهت از اول به سمت درک معنی باشد به هیچکدام برنخواهی خورد و گرنه بدیهی است که از همان اول غرق آنها خواهی بود! این همان تفاوت اهدافی است که پیشتر گفتم!
این در مورد ننگش! اما در مورد خطرش باز با تو موافقم که همیشه اندیشه را خطراتی بوده و هست و این بخاطر دشمنان بسیاریست که اندیشه- و نه فقط اندیشه بلکه عبادت هم، از همان ابتدا داشته اند؛ چه هر دو یکی اند و از یک جنس اند و چه کنیم که دنیای مادّی همیشه عالم معنی را دشمن خود داشته است و می دارد و این نه از عالم معنی که در ماهیت دنیای مادّیست که با همه سرستیز دارد و اساساً دشمن ساز است و تو در دنیا هیچ نیابی که برسرش جنگ باشد اما از جنس مادّه نباشد! حال با توست که برای خویش مشخص سازی سرانجام پیروزی با کدامیک است همان را بگزینی و به سمتش رهسپار گردی!
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: جامعه شناسی, جامعه شناسی شرقی, حسین شیران, جامعه شناسی علم
[ شنبه ۲ بهمن ۱۳۸۹ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
چرا جامعه شناسی شرقی؟
حسین شیران
چندي پيش خواننده اي گرامي با نام فريده [خانم] نظري داده بودند گویای اینکه عناوین وبلاگهاي جامعه شناسی که بازدید نموده اند بوي بهاييت مي دادند و نگارنده را هم به تدقيق در اين باره دعوت نموده بودند. در گذر از نظر ايشان که تا چه اندازه درست یا نادرست می تواند باشد، حقیقت امر اینکه نظر ایشان مرا برآن داشت تا بسیار پیش از آنکه نوشته ها خود بر هدف و سمت و سوی "جامعه شناسی شرقی" دلالت کنند، براي سد پیشداوریها و سوء انديشيهاي احتمالي، خود به تصریح بگویم که "چرا جامعه شناسي شرقي؟"!
واقعیت اينست که عنوان "جامعه شناسي شرقي Oriental Sociology" در برابر "جامعه شناسي غربي" انتخاب شده است اما اين مقابل گويي نه در جهت مقابله جویی يا انکار و ضديت با جامعه شناسی غربی بلکه تنها ازين باب بوده است که چنین باور دارم که جوامع غیر غربی از جمله ايران بايد جامعه شناسي شان بنوع ديگري از آنچه در غرب جريان دارد رقم بخورد؛ خاص خویش و ساخته و پرداخته ی خویش و درخور و دربرگیرنده ی مسائل اجتماعی گوناگون خویش!
در واقع جامعه شناسی شرقی همان "جامعه شناسی ایران" است و درصدد است به امید خدا و به یاری هم اندیشان دلسوز وطن، مسائل گوناگون جامعه را مورد بحث و بررسی قرار دهد و گذشته از ترویج اندیشه های اجتماعی در جامعه و اندیشیدن ایرانی در رابطه با مسائل اجتماعی خویش، در راستای افزایش قدرت و غنای جامعه شناسی ایران تلاش کند.
ایران هم اکنون کشوریست لبریز از مسائل اجتماعی با منشاء گوناگون و نیاز به توضیح بیشتری در این خصوص نیست؛ چه هرکس که اندک بهره ای از شعور اجتماعی داشته باشد حال در هر کجای این خاک که باشد نیک می داند و بخوبی هم احساس می کند که از سر صبح که بلند می شود تا همان سر صبح روز بعد که دوباره از خواب بیدار می شود با چه مسائلی روبروست و از چه مسائلی رنج می برد! مسائل ریز و درشتی که گاهی تنها گفتنشان تسکین است و توزیع دردهای بی امان اجتماعی و نگفتنشان تحمل است و نوعی سازگاری اجباری!
اکنون در عصری زندگی می کنیم که هر روزش بلکه هر لحظه اش آبستن یک تحول است؛ یک حادثه است؛ یک مسئله است؛ حال اگر مسائل امروز و دیروز و دیرینمان حل نشده باشند چه؟ بدیهی است که مسائل از مسائل زاده می شوند همچنانکه انسان از انسان زاده می شود و مدام بر جمعیت افزوده می شود و فضا پر می شود و برخوردها به شدت افزایش پیدا می کنند و لرزشها و لغزشها و جنبشها اوج می گیرند و اینچنین جامعه می شود لبریز از مسائل و البته سرانجامِ ام المسائل اجتماعی بودن هم می شود همین! سرزمین رنج! رنج از مسائل قابل حلی که خودمان برای خودمان می سازیم و درمانشان هم در خود ماست نه دیگران!
درست است که بشر در چالشهای "جهانی شدن Globallization" بسر می برد و برخی از مسائل از این باب عایدمان می شود؛ منظورم مسائلی است ناشی از دگرگونیهای سریع عصر جدید که بواسطه ی اختراعات و اکتشافات و ابداعات و ارتباطات مدرن بی پرده و بی پروا جوامع را تحت تأثیر خود قرار می دهند و مسبب مسائل اجتماعی گوناگون می شوند (مسائل جهانی). درست است که کشور ما از نظر توسعه ی اجتماعی در دوران گذار بسر می برد و برخی دیگر از مسائل خود در طبیعت این دوران نهفته است و تنها محدود به ایران نمی باشد (مسائل خاص جهان سوم). درست است که در شرایط خاص و حساسی از نظر توسعه اقتصادی و تاریخ سیاسی بسر می بریم و از این جهت هم مسائل متعددی با منشاء بیرونی یا با تحریکات بیرونی در جامعه بروز می دهند و گسترش می یابند (مسائل ناشی از استکبارستیزی).
اما با تمام اینها و بیش از اینها عمده مسائل اجتماعی ایران ما ناشی از قومیت و ملیت و مذهب و فرهنگ مان و بعبارتی گویاتر ناشی از "ویژگیهای خاص ایرانی بودن" مان است و در واقع خاص جامعه ی ما قلمداد می شود. و اینهمه بازاریست بر متفکران و جامعه شناسانمان که به نوع دیگری به مسائل اجتماعی گوناگون جامعه ی شان توجه کنند و به مطالعه ی عینی و تحقیق و تدبر علمی در رابطه با آنها بپردازند؛ ارزشها و هنجارهای اجتماعی جامعه را همپای زمان بازنگری و بازنویسی کنند و به تبع آن کنترلهای اجتماعی را به تناسب تقویت کنند و در راستای ایجاد جامعه ای با ثبات اجتماعی بالا تلاش کنند.
از یکطرف مسائل وامانده ی دیروز و دیرین را بکاوند و بشکافند و از طرف دیگر مسائل روز را دریابند و برگویند و از این راه مدام بر آگاهیهای اجتماعی جامعه بیفزایند که این سطح از دانش و بینش و پویش اجتماعی نه شایسته ی کشوریست که تاریخ هزاره ای دارد و نشاید که ایران زمین با این ریشه ی بلند تاریخی اش در زمینه ی اجتماعی بسیار مسائل حل نشده ای داشته باشد و در مقابل، کشورهای سده ای و حتی دهه ای به چنان ثبات اجتماعیی رسیده باشند که الگوی ما و زبانزد ملت ما باشند! باید ببینیم که تا به امروز چه کردیم شایان تاریخ هزاره ای مان؟ چند کتاب و تحقیق ارزشمند جهانی و چند اندیشمند جهانی به جامعه ی بشریت عرضه کردیم؟ مگر چه مطالعات فراگیری از تاریخ اجتماعی و سیاسی و ادبی و هنری و فرهنگی و مذهبی مان به جهانیان ارائه داده ایم تا خود را بیشتر بشناسانیم؟ اساساً مگر خود و تاریخ هزاره ای مان را چقدر شناخته ایم که به دیگران هم بشناسانیم؟ انصافاً چند اثر جهانی داشته ایم که حداقل همپای سریال کره ای " افسانه جومونگ" توانسته باشد در سطح جهان، مخاطب جمع کند و علم و هنر و فرهنگ سرزمینش را آنچنان تبلیغ کند؟
جامعه شناسی ما با تمام زیر مجموعه هایش باید این تاریخ هزاره ای را سخت بکاود و افسانه ها و داستانها و مذهبها و شخصیتها و پیروزیها و شکستهایش را یکبار دیگر با دانش و بینش اجتماعی بازیابد و بیرون بریزد. از این باب چه تحقیقها و چه مقالات و چه کتابها و چه سمینارها که باید صورت پذیرد و چه کتابخانه ها که پر شود و چه دستاوردها که نصیبمان شود! تا کی از این هزاره ای زیستنمان به چند مجسمه و سنگ نبشته و بز برنزی و شیر سنگی و کوزه ی شکسته و جام و سکه های رنگ باخته ی باستانی دل خوش کنیم که تحفه ی تمدن دیرینمان بوده و شگفتا که اکثر آنها را هم بیگانگان برایمان یافتند و خواندند و نوشتند و گذاشتند و یا بردند و هنوز هم اکثرشان و اعظمشان دست آنهاست و حالا ما باید سالها التماس کنیم که فقط چند روزی هویت تاریخی مان را بدهند با بچه هایمان خوب نگاهش کنیم و دوباره صحیح و سالم بازگردانیمشان!
در این تاریخ هزاره ای اگر چیزی هست که صددرصد هست و بسیار هم هست باید بدستان خودمان بیابیم و برآریم و برملایش سازیم و اگر فکر می کنیم که نیست ساکت باشیم و مثل کشورهای دهه ای از این پس جامعه و تاریخمان را بسازیم!
گمان نگارنده بر اینست که جامعه شناسی در ایران ظرفیت بسیاری دارد برای کارکردن و جای زیادی دارد برای پیشرفت کردن بشرط آنکه خود را از گرد انفعال سنگین "غرب باوری" بتکاند و کفش و کمر و کلاه خود را بازجوید و برگیرد و هم خویش نگهدارد و هم پس بکاود و هم پیش بپاید. تاکی بنشینیم و منتظر مانیم تا در غرب اندیشه و کشفی کنند و کتابی بنگارند و پیش روند و آنگاه ما بعد از سالها آن کتاب را بدستش آوریم و مدتها وقت صرف ترجمه اش کنیم و بعد با افتخار تمام بارها و بارها آنهم بدون حق نشر تکثیرش کنیم و تحویل جامعه ی جویای علممان دهیم و سالهای سال دانشجویان اغلب خواب آلودمان واژگان آن را حفظ کنند و مرتب امتحان دهند و در نهایت فارغ التحصیلان جویای نامی و نانی همچون من و شما تحویل جامعه دهند و ما هم چنان کنیم که دیگران کرده اند و این چنین بگذرد و بگذرد تا نشر کتابی نو در غرب و تکانی در شرق!
ما نباید منتظر باشیم تا مسائل اجتماعی ما را دیگران برایمان روشن سازند و به بحث و گفتگو بکشانندآنهم از دیدگاه خودشان و با اولویتهای خودشان. باید بپذیریم که سنسورهای جامعه شناسان غربی با ویژگیهای خاص خودشان منطبق با مسائل اجتماعی ما نیست؛ بر برخی زیاده حساس اند و بر برخی دگر اصلاً حساس نیستند. این خود ماییم که باید با درک ارزشها و اولویتهای جامعه، مسائل اجتماعی خود را بشناسیم و مطالعه کنیم و راهکار بیندیشیم و کنترل کنیم. حتی غرب نشینان شرق هم نتوانند آنچنانکه خود توانیم به طرح و بحث مسائل اجتماعی ما بپردازند که دور از فضایی بسر می برند که می خواهند مسائلش را بررسی کنند.
بهرحال با این طرز تفکر، جامعه شناسی شرقی برآنست تا به یاری خدا و دوستان هم اندیش، مسائل اجتماعی ایران را از خرد و کلان بتدریج مورد طرح و بحث و بررسی قرار دهد و در این راه متفکران و صاحبنظران را به یاری می طلبد تا بدور از منیّت و مادیّت تنها با تعصب علمی و تعهد ملی به ایران و مسائل اجتماعی آن بیندیشند. مجدداً تصریح می شود "جامعه شناسی شرقی" صرفاً از دیدگاه اجتماعی و آسیب شناسی اجتماعی به مسائل می نگرد و اساساً غیر سیاسی است؛ هرچند سیاست خود بعنوان یک پدیده ی اجتماعی مورد مطالعه ی جامعه شناسی قرار می گیرد اما حتی در آنصورت هم مطالعه ی عینی یک پدیده با دخالت محض در آن تفاوت دارد و این را هر صاحب اندیشه ای نیک می داند.
ضمن اینکه نگارنده با قدرت تمام بر این باور است و بروشنی اعلام می دارد که مهمترین عامل در شکل گیری تمام مسائل اجتماعی کشور ما "فرهنگ" است و باز تأکید می کنم "فرهنگ"! هیچ عامل دیگری به اندازه ی فرهنگ و باز فرهنگ در بروز جمیع مسائل اجتماعی کشور مهم و مؤثر نیست و جامعه شناسی شرقی با محوریت این موضوع یعنی علت العلل قرار دادن فرهنگ در تمامی زمینه ها به بررسی مسائل اجتماعی ایران خواهد پرداخت و در این راستا هر بحثی که پیش آید چه خوشایند و چه ناخوشایند مربوط به خودمان خواهد بود و هر نقدی هم که شود بر خودمان روا خواهد بود.
اما اینکه ویژگیهای جامعه شناسی شرقی چیست و چه می تواند باشد و متکی به چه عناصری خواهد بود بمرور زمان و در حد توان در این وبلاگ بدان پرداخته خواهد شد و اینکه ام المسائل بودن جامعه ی ما در چیست و چگونه است هم طی نوشتارهای پسین بویژه نوشتارهای زنجیره ای "یادت باشه!" که نقدی خواهد بود بر فرهنگ اجتماعی مان مشخص خواهد شد.
در نهایت جامعه شناسی شرقی اگر چه امروز می تواند تنها یک عنوان قلمداد شود و در برابر جامعه شناسی غربی بر چیزی دلالت نکند جز آرزویی مقبول، اما یقین دارم که اگر آگاهی حاصل گردد و این آرزو هدف واقع گردد و در راستای آن برنامه ریزی شود و دوستان اندیشمند بما پیوندند و تلاش و کوشش پیوسته صورت گیرد روزی در همین نزدیکیها زیر همین عنوان، دستاوردهای قابل توجهی عرضه خواهد شد. آنها که درازکش آسمان را می نگرند تنها بهره ی شان از عصر جدید شاید دیدن هواپیمایی باشد که از بالای سرشان می گذرد، اما آنها که هشیارند و بیدار و برخاسته جهان را می نگرند همانها هستند که با هواپیما از بالای سر آرمیدگان می گذرند!
🆔 @Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers (OST)
برچسبها: جامعه شناسی, جامعه شناسی شرقی, جامعه شناسی علم, مسائل اجتماعی ایران
[ چهارشنبه ۱۵ اردیبهشت ۱۳۸۹ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]