جامعه شناسی شرقی
بخش شانزدهم: همه چیزِ یک علم تابع موضوعش است!
حسین شیران
در ادامة بحث بخش پیش باید گفت علیالاصول حیات و ممات علوم در درجة اول بسته به حیات و ممات موضوعات مورد مطالعةشان است. این را دیگر همه خوب میدانیم که یک علم اساساً زمانی در جهان شناخت ما متولد میشود که در جهان طبیعت، موضوع مورد مطالعة معین و مشخصی برای خود دست و پا کرده باشد. البته این بمعنای این نیست که الزاماً هر علمی باید موضوع مورد مطالعة مجزا و منحصر بفردی برای خود داشته باشد؛ بیتردید جهان پیرامون ما پر از موضوعات متعدد و متنوعیست که علوم مختلف هر کدام بطور خاص میتوانند یکی از آنها را برگزینند و پیرامون آن به مطالعه و تحقیق و تفحص بپردازند؛ با این وجود از نقطهنظر شناخت شناسی هیچ ایرادی ندارد که یک موضوع مشخص به اشتراک مورد مطالعة چندین و چند علم هم واقع گردد.
در اینگونه موارد اساساً و اصولاً دستکم داشتن یک «قلمرو» یا یک «روش مطالعاتی خاص» یا یک «هدف یا غایت خاص» و یا گاه یک «دیدگاه یا طرز نگرش خاص» نسبت به موضوع مشترک برای تمایز علوم از هم کفایت میکند. بر این مبنا، علوم متعددی که ما تحت عناوین مختلف میشناسیمشان در حقیقت امر چیزی بیش از بخشها یا قطعات یا تقسیمات متعدد «جهان شناخت» ما نیستند که هر کدام در درجة اول بر حسب «موضوعی خاص» که برای مطالعة خود برگزیدهاند و در درجة دوم بر حسب «قلمرو» یا «هدف» یا «روش» یا «دیدگاه» خاص خود نسبت به «موضوعی مشترک» از هم سوا گشته و هر کدام نام و عنوانی خاص یافتهاند!
این چند مورد که بر حسب ضرورت و اهمیت در دو سطح یا دو درجه نامی از آنها بردیم ملاکهای چندگانهای هستند که غالباً شناختشناسان برای متمایز ساختن و مستقل دانستن علوم از هم در نظر میگیرند و عملاً با استناد به آنها حدود و ثغور علوم مختلف را در عرصة شناخت بشر معین و مشخص میسازند. البته باید گفت که این کار یعنی مرزبندی میان علوم، بطور مشخص در ارتباط با علوم دستة اول یعنی آنها که از موضوع مورد مطالعة مستقلی برخوردارند به آن صورت دشوار نیست چرا که تفاوت و تمایز موضوعات از هم، خود تا حدود زیادی مبین خط و مرزهای علوم مطالعهکنندة آنها از یکدیگر هم هست اما تعیین خط و مرز میان علوم دستة دوم یعنی آنها که موضوع مورد مطالعةشان مشترک است در واقع امر قدری پیچیدهتر از این حرفهاست.
این دسته از علوم در اقلیم شناخت، همسایگان دیوار به دیوار هم هستند و همه باهم در کنار هم به اصطلاح یک «جرگه علم» میسازند!
برای درک بهتر این مطلب کافیست شما «جهان شناخت بشر» را به «جهان زیست بشر» (کرة زمین) تشبیه کنید؛ در این جهان («جهان شناخت بشر») همانطور که گفتیم مجموعه علومی که «وحدت موضوع» دارند در کنار هم باهم «جرگههای علم» را تشکیل میدهند؛ این «جرگهها» را شما با عنوانهای کلیای همچون علوم ریاضی، علوم طبیعی (تجربی) و علوم انسانی و ... خوب میشناسید؛ این جرگهها در حقیقت «قاره»های جهان شناخت ما هستند که از قضا همچون قارههای زمین تعدادشان زیاد هم نیست! اگر که «پیوستگی در خاک» از تجمع چندین و چند کشور در یک نقطه از زمین یک «قاره» میسازد به همین منوال «پیوستگی در موضوع» هم از علمهای متمرکز در یک حوزه از جهان شناخت ما یک «جرگه علم» میسازد! ...
در راستای این تشبیه، هر یک از «علم»های موجود در هر «جرگه علم» هم دقیقاً در حکم «کشور»های مستقر در هر «قاره» میباشند! آنجا و در آن سطح، اگر که وجه تمایز «جرگه یا قارههای علم» از هم در درجة اول در تفاوت موضوعاتشان بود اینجا و در این سطح، وجوه تمایز علوم متعددِ موجود و مستقر در هر جرگه یا قاره علم از یکدیگر که وحدت موضوع دارند هم در ملاکهای درجة دوم علم بودن یعنی «قلمرو» و «هدف» و «روش» و «طرز نگرش» و شاید برخی دیگر از این قبیل است! وضعی مشابه این را شما در کشورهای موجود و مستقر در یک قاره میبینید؛ این کشورها اگر چه در یک نقطه از زمین، خاکشان که نخستین ملاک موجودیتشان است بهمپیوسته است- و بقولی «وحدت خاک» دارند، با این حال شکی نیست که هر کدام از آنها به استقلال، مرزبندیهای معین و مشخص و از جانب دیگران به رسمیت شناخته شدة خاص خود را دارند و در درون این مرزبندیها هر کدام از قلمرویی با خط مشیها و اسباب و اساس و اهداف و آرمانهای خاص خود برخوردارند!
حالا همانطور که هر یک از این کشورها در قلمروهای خاص خود به «ایالات» و «شهرستان»های متعدد تقسیم میشوند (و گاه حتی به مرور زمان مبتنی بر یکسری شاخصها و ملاکها با انشعاب و استقلال جزئی از جزء دیگر بر تقسیمات و تعداد آنها هم افزوده میشود) یک چنین روال و روندی کم و بیش در جهان شناخت ما در قلمروهای خاص هر علم هم حاکم هست که ما اینجا از باب اجتناب از اطناب کلام از خیر تدقیق در آنها میگذریم و تمام مطالب فوق را در یک بند چنین خلاصه میکنیم که:
از نقطهنظر شناخت شناسی، اشتراک در موضوع هرگز مخل علم بودن نیست و از این حیث هیچ فرقی میان این دو دسته از علوم- علومی که موضوع مورد مطالعةشان مختص است و علومی که موضوع مورد مطالعةشان مشترک است وجود ندارد و در هر حال آنچه در آن تردیدی نیست اینست که در هر دو صورت- چه به اختصاص و چه به اشتراک، «داشتن موضوعی مشخص» برای مطالعه کردن ملاک اول اظهار وجود یا بقولی دیگر گام نخست برای تولد یک علم است و تنها و تنها در صورت محقق شدن این امر است که جا برای طرح ملاکهای تالی و ثانی همچون «قلمرو»، «هدف»، «روش» و «طرز نگرش» که در درجة دوم ضرورت و اهمیت قرار دارند باز میشود و اگر که این کار یعنی تعیین و تخصیص و تصریح موضوع مورد مطالعه بدرستی صورت نپذیرد عملاً و نظراً تولد یک علم ممکن و میسر نخواهد بود!
این نکته بخوبی بیانگر ضرورت و اهمیت موضوع برای علوم است؛ در حقیقت امر، یک علم با یافتن یک موضوع است که پا به عرصة وجود مینهد و بعد مبتنی بر کم و کیف موضوع است که بتدریج در قالب یک علم، اسباب و اساس لازم برای تحقیق و تفحص پیرامون آن فراهم میشود و بعد مبتنی بر سیر و دوام موضوع است که یک علم در طول زمان جریان مییابد و عمر میکند و بعد مشخصاً با مرگ موضوع یک علم است که مرگ علم هم رقم میخورد! از این نظر اگر که در یک جمله بگوییم «همه چیزِ یک علم تابع موضوعش است» پربیراه نگفتهایم!
پایان بخش شانزدهم
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: جامعه شناسی, جامعه شناسی شرقی, جامعه شناسی علم, جامعه شناسی معرفت
[ یکشنبه ۶ اردیبهشت ۱۳۹۴ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]