🌓 فراتلفیقگرایی، راهی برای رهایی - بخش پنجاه و پنجم
✍️ حسین شیران
.
باری، در دنیایی که حاکماناش پیوسته حقایق عالم را فریز میکنند و سازمان و سازوکار سلطه و سروری و صرفهبری خویش را بر گردهی آن استوار میسازند و خیل خردخفتگان عالم را خواهناخواه در بند درک و فهم فرودین خود میکنند همواره وظیفه و رسالت فلاسفه و حکما در هر دوره این بوده و است که از منظر و موضعی فرازین در حقایق موضوعهی حاکم نقدها و نظرها کنند و در قطعیت و حقانیتشان تردیدها افکنند و بتدریج اذهان خلق را از حقایق منجمد و محدود و محروم از سیر و صیرورت برگیرند و به سمتوسوی حقایقی بمراتب متعالیتر برگردانند وگرنه زمین خدا و بندگاناش را از سلسله فراعنه هیچ راه نجاتی نخواهد بود.
.
در این میان بدا به حال سرزمینی که هیچ فیلسوف و خردمندی در بر نداشته یا در خود نپرورد و یا که فیلسوف و خردمندش به هر دلیل و به هر شکل نعمت و قوت خردش را در خدمت به حاکمان وقت و توجیه و تجویز کاروبارشان بکار گیرد! اینجاست که همه چیز در مدار مخالف خویش قرار میگیرد و بتدریج به ضد خود تبدیل میشود! روشنفکر رسما میشود ضدروشنفکر- چه بجای فرابردن افکار خویش از سطح حقایق منجمد موجود و فرایافتن اندیشهی لازم برای روشنیبخشی و رهایی هم خویش و هم خلق و هم حقیقت از اسارت استبداد حاکم، دربست در همان ارتفاع پست در بند و بندهی حقایق موضوعه و حاکمان وقت باقی میماند!
.
روشنگریاش هم میشود عین سیاهگری- چه جای آگاهیافکنی در بطن و متن جامعه خواهناخواه و آگاهناآگاه بسی آگاهیستیز میشود و مثال کاسهی داغتر از آش در دفاع از حریم و حدود و حقانیت اسباب و اساس حاکم نظرا و عملا بر هر جنبش و جریان آگاهیبخشی میشورد و هر حرف و حرکتی در راستای بازبینی و بازاندیشی در اصل و اساس حاکم را میکوبد و از جان و دل به بازباوراندن حقایق موضوعه و بازپروراندن مریدان و محبان بیشتر برایش میکوشد و اینگونه تمام توان خویش را بجای ارمغانآوردن آزادی و آسایش و آرامش برای خلقالله صرف بازسازی و بازتوانبخشی ایدئولوژی حاکم و بازتولید استبداد و استثمار و بازپخش سیاهیها میسازد!
.
اینست که در دنیای حکمت و فلسفه و در کل "حقیقتجویی" اصولا و اساسا عزیزداشتن هر چیز و هر کسی به غیر از یا فراتر از حقیقت ممنوع است- چه مایهی تعلل و توقف و مانع پیشرفت حکیم و فیلسوف و توسعه و تکامل حکمت و فلسفه میشود. بیجهت نیست ارسطو در همان تارک تاریخ فلسفه میگوید: "افلاطون گرچه عزیز است اما حقیقت از آن عزیزتر است"؛ معنی و مفهوم و مبدأ و مقصود یک چنین سخن آموزندهای از "معلم اول" را اگر هم من و امثال من ندانیم قطعا یک "معلم فلسفه" بهتر میداند- مگرش به ضد خود تبدیل شده باشد و مقام و منزلت و مسئولیت تاریخی خویش را فراموش کرده و در مسیر حقیقتجویی دلبستهی عزیزی گشته باشد.
.
باری، یک "فیلسوف سرشناس" بسی بهتر و بیشتر از یک "جامعهشناس ناشناس" که گاهگداری حسب احتیاج یا اشتیاق از پنجرهاش فلسفه را مینگرد، میداند که اصولا و اساسا پایبندی و پایداری و پایفشاری به یک چیز و یک کس است که "پایان فلسفه" و "آغاز کلام" را رقم میزند و خواهناخواه و آگاهناآگاه فیلسوف و متفکر و "متعقل آزاد" را به یک متکلم و "متعقل مقید" و موقوفه و متعلقه تبدیل میسازد. با اینحال باز متکلمین را هم مقام و مرتبهای هست و در این میان البته که نازلترین مقام و مرتبه از آن "متکلمین سیاست" است یعنی همه آنهایی که عزیزکردهشان یک امر یا یک قدرت سیاسی معین است! (در باب متکلمین سیاست اینجا (https://t.me/orientalsociology/5425) نوشتهام).
.
باقی در بخش بعد
برای مشاهده و مطالعهی بخشهای قبلی اینجا را کلیک کنید.
.
کلمات کلیدی:
فراتلفیقگرایی Meta-Integrationism - فراوفاق Meta-Consensus - فراایدئولوژی Meta-Ideology
.
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran (Author)
🌓 https://t.me/orientalsociology (Channel)
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers (Group)
برچسبها: جامعه شناسی Sociology, فراتلفیقگرایی MetaIntegrationism, فراوفاق MetaConsensus, فراایدئولوژی MetaIdeology
[ شنبه ۱۸ اسفند ۱۴۰۳ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]