جامعه‌شناسی شرقی Oriental Sociology

                                  بررسی مسائل اجتماعی ایران و مسائل جامعه‌شناسی

                                      وبسایت حسین شیران - دکترای جامعه‌شناسی

ایدئولوژی

 

     ایدئولوژی، نافذترین جنبه سیاست است. بدون ایدئولوژی سیاست نیست، بدون سیاست هم ایدئولوژی نیست. ( بنیادهای علم سیاست، عبدالرحمان عالم، تهران، نشر نی، 1388). در این نوشتار سعی بر آن است که تعریفی از واژه " ایدئولوژی " و شرایطی که منجر به وضع این واژه شد و نگاهی خواهیم داشت به معنای این واژه در نزد مبدع آن و همچنین به تعریفی از " ایدئولوژی سیاسی " خواهیم پرداخت. " ایدئولوژی "(Ideology  : انگلیسی) (Ideologie : فرانسه)، مرکب از واژه idée به معنای عقیده، رای و logie به معنای شناخت، روشِ شناخت می باشد. در مجموع به معنای " اندیشه شناسی " می باشد. معادل آن در  زبان فارسی مسلک، آرمان و مرام آمده است.

 

     این واژه نخستین بار در دوران " انقلاب فرانسه " به وسیله آنتوان دستوت دو تراسی ( Destutt de Tracy) (1754-1836)، متفکر فرانسوی  در سال 1796 به کار برده شد. با شروع دوره ی وحشتِ بزرگ 1793-4 او به زندان افتاد. در محبس دست به فرموله کردنِ برخوردی برای مطالعه ی عقاید علمی زد که ان را ایدئولوژی نامید ( مقدمه ای بر ایدئولوژی های سیاسی، رابرت اکلشال و دیگران، ترجمه محمد قائد، مرکز، 1385). این دانشواژه، برای بررسی اندیشه ها در پایان سده ی هجدهم در فرانسه ابداع شد.

 

     منظور از ایدئولوژی نزد دستوت دو تراسی چه بود ؟ مقصود او از ایدئولوژی، « اندیشه شناسی » یا « دانشِ ایده ها » بود. « دانشِ ایده ها » دانشی بود که رسالتی داشت و مقصود از آن خدمت به انسان ها و حتی نجات آنان از جهل با رهاندنِ ذهن های انان از پیشداوری ها و اماده کردن آنان برای پذیرش و فرمانفرمایی عقل بود (آشوری،53:1391). دستوت دو تراسی در پی راهی بود که به طور عینی نشان دهد عقیده ی کاذبِ بگیر و ببند و ایجاد وحشت دقیقا ناقض اصولی حقیقی است که محرک انقلاب بوده است [ منظور انقلاب فرانسه ]. دستوت دو تراسی در پی بسط دادن دانشی برای عقاید بود که ایجاد این تمایز را ممکن کند و کتابش را بر پایه ی چیزی گذاشت که امروز به ان برخورد رفتارگرایانه به روانشناسی می گوییم.

 

     او فکر می کرد اگر " نیوتون " قوانین جاذبه را کشف کرد، چرا نباید کشف قوانین حاکم بر ذهن انسان ها ممکن باشد؟ لازمه کار، " وجود نیوتونِ علم تفکر" بود و او خویشتن را در چنین نقشی می دید. پس از آزادی از زندان کارش را در سمتِ عضو انستیتوی ملی پی گرفت و کوشید نظام آزاد اندیشانه ای برای تعلیم و تربیتِ همگانی ایجاد کند که علم عقایدش را به عمل در آورد (مقدمه ای بر ایدئولوژی های سیاسی، رابرت اکلشال و دیگران، ترجمه ی محمد قائد، تهران: نشر مرکز،1385).

 

     بدین ترتیب، دستوت دو تراسی و " ایدئولوگ " های پیرو او سیستمی از آموزش ملی را بنا نهادند که به گمانشان " فرانسه " را به جامعه یی عقلی و علمی بدل می کرد. آموزه ی آنان ترکیبی از ایمانِ شدید به آزادیِ فرد و برنامه ریزی سنجیده دولتی بود (آشوری،1391،ص 53). امید " دو تراسی "این بود که " ایدئولوژی " هم سرانجام از همان جایگاهی که علومی مانند جانورشناسی و زیست شناسی دارند برخوردار شود.اما در سده ی نوزدهم در نوشته های " کارل مارکس" معنای ماندگاری به این اصطلاح داده شد (سیاست، اندرو هیوود، ترجمه عبدالرحمان عالم، تهران: نشر نی،1389). در قسمت دوم " درباره ایدئولوژی" به دیدگاه کارل مارکس درباره ایدئولوژی خواهیم پرداخت.

 

تعریف " ایدئولوژی "

     به زبان ساده، " ایدئولوژی " سیستمی از اندیشه ها (ایده ها) است که می خواهد جهان را توضیح دهد هم دگرگون کند. به عبارت دیگر، هر ایدئولوژی طرحی آرمانی از جامعه دارد که پدید آوردن آن را از هوادارانِ خود خواستار است(دانشنامه ی سیاسی، داریوش آشوری، مروارید،1391). تعریفی دیگر از آن می تواند به این شکل باشد: روش فکری، اقتصادی، سیاسی و اجتماعی خاص با کلیه نظریات و هدف ها و مسائل مربوط به آن (فرهنگ علوم سیاسی، علی آقا بخشی، مینو افشاری راد، تهران: چاپار،1383). دانشواژه ی ایدئولوژی، هنگامی به کار برده می شود که میان یک رشته از اندیشه ها رابطه ی تنگاتنگی وجود داشته باشد.

 

" ایدئولوژی " به معنای " سنجیده " و " ناسنجیده "

     تمایز میان این دو را " داریوش آشوری " در دانشنانه ی سیاسی این گونه بیان می کند که ایدئولوژی در معنای ناسنجیده در برگیرنده هر نوع  نظریه ی متوجه به عمل و یا هر گونه کوشش برای نزدیک شدن به مسائل سیاسی است و منظور معنای سنجیده هم همان معنای مورد نظر دستوت دو تراسی است. ایدئولوژی در معنای ناسنجیده برای هر گونه نظریه هی متوجه به عمل و یا هر کوششی برای نزدیک شدن به مسائل سیاسی در پرتوِ دستگاهی از ایده ها به کار می رود.

 

     اما معنای سنجیده ترآن به همان معنایی است که " دستوت دو تراسی " از آن در نظر داشت و پنج ویژگی می توان بر آن شمرد: (1) شامل نظریه ای کمابیش جامع در مورد انسان و جامعه و جهان خارج است؛ (2) نظریه ای و برنامه ای کلی درباره ی سازمان سیاسی ـ اجتماعی دارد؛ (3) رسیدن به این برنامه مبارزه ای را در بر دارد؛ (4) نه تنها در پیِ انگیزش مردم در جهت هدف های خویش، بلکه به دنبال یافتنِ هوادارِ وفادار است و گاه " سرسپردگی " می طلبد؛ (5) خطاب ان به عامه ی مردم است اما نقش خاصی در رهبری به روشنفکران می دهد ( دانشنامه ی سیاسی، داریوش آشوری،1391، ص53 و 54 ).

 

     پس ایدئولوژی در نظر دستوت دو تراسی یا معنای سنجیده آن از پنج مسیر می گذرد، شروع حرکت با ارائه نظریه ای در مورد انسان  و جامعه و جهان خارج و در مسیر دوم داشتن نظریه و برنامه ای کلی درباره سازمان سیاسی  و اجتماعی و در گام سوم مبارزه برای همان برنامه که در مرحله دوم تدوین شده بود.در گام چهارم که گام مهمی است ترغیب مردم به اهداف خویش و همچنین پیدا کردن هوادارانی وفادار برای ایدئولوژی  و در مرحله آخر دادن نقش خاص از سوی ایدئولوژی به روشنفکران برای رهبری.

 

ایدئولوژی سیاسی

     قبل از توضیح درباره ایده ئولوژی سیاسی، باید این نکته را یادآوری کرد که با تمام اختلافلاتی که در ارائه تعریف دقیق یا معنی ایده ئولوژی در میان دانشمندان سیاسی و اجتماعی وجود دارد، اهمیت ان در علم اجتماع جدید و در " علم سیاست " به طور کلی پذیرفته شده است (بنیادهای علم سیاست، عبدالرحمان عالم، تهران: نشر نی، 1388). رهبران سیاسی به طور معمول دارای نظریاتی اند که برای توضیح رهبری و مشروعیت بخشیدن به حکومت به کار می آیند. به عقیده ی دال، این قبیل نظریات اغلب " ایدئولوژی سیاسی‌ " نامیده می شود ( عبدالرحمان عالم، 1388، ص 84). اما سوال اینجاست که رهبران سیاسی چه نیازی به ایده ئولوژی دارند و هدفشان از ایجاد آن چیست؟ تلاش رهبران به ایجاد ایده ئولوژی بسیار ساده است. آن ها می خواهند به رهبری خود مشروعیت بخشند؛ یعنی بتوانند نفوذ سیاسی خود را به صورت اقتدار در اورند. زیرا حکومت کردن به کمک اقتدار به مراتب با صرافه تر از حکومت کردن به وسیله ی اجبار است (همان  منبع).پس کار ویژه اصلی ایده ئولوژی برای رهبران سیاسی، توجیه حکومت و مشروعیت بخشیدن به حکومت خود از طریق آن است.

 

عصر ایدئولوژی

     برخی از تاریخگزارانِ فلسفه، قرن نوزدهم را " عصر ایدئولوژی " نامیده اند و علت آن پراکندگی اندیشه هایی است که می توان آنها را " ایدئولوژیک " نامید، زیرا جهت عمل و تاکید بر عمل در آنها قویتر از نظر آزملیی های فلسفیِ ناب است ( دانشنامه سیاسی، داریوش آشوری،1391،ص53). اینکه همه ی این " ایسم " ها [ پوزیتویسم، کمونیسم، سوسیالیسم، فاشیسم و نازیسم و...] متعلق به قرن نوزدهم و بیستم هستند، نشان می دهد که هیچ یک از این ایدئولوژی ها قدیمی تر از خود کلمه ایدئولوژی نیستند (همان منبع).

 

"دستوت دو تراسی" و پیروانش از نگاه " ناپلئون"

     با به قدرت رسیدن "ناپلئون" و ظهور طبقه جدیدی از اشراف در "فرانسه"، رژیم که خودکامه تر می شد از برخورد آشکار عقلیِ "دو تراسی" خوشش نیامد. به نظر "ناپلئون" افکار " دو تراسی"، و افکار کسانی که در انستیتوی ملی با او همدلی می کردند تهدیدی بود برای اقتدار دولتش. نزد "ناپلئون" افکار آزادی خواهانه و جمهوری خواهانه آنها عامل " تمام بدبختی هاییست که گریبانگیر میهن عزیز ما گشته " و با حالت رد و انکار به آن متفکران یرچسب " ایدئولوگ" [ Idéologue واژه ای فرانسوی به معنی کسی که در یک ایدئولوژی صاحبنظر است یا در تدوین و ارائه آن نقش دارد] زد (مقدمه ای بر ایدئولوژی های سیاسی،رابرت اکلشال و دیگران، ترجمه ی محمد قائد، تهران: نشر مرکز،1385،ص 13). و در 1812 کار به جایی کشید که گناه شکست نظامی "فرانسه" را به گردن " ایدئولوگها " انداخت و از آنان به خواری یاد کرد (آشوری داریوش،1391،ص 53).

 

     به این ترتیب می بینیم که "ایدئولوژی" از همان بدو تولد دو معنی متضاد داشته است: ایدئولوژی به عنوان علم عقاید ( دو تراسی ) و ایدئولوژی به عنوان مجموعه ی عقاید کاذب و حتی مخل ( ناپلئون) این تقابل تعیین کننده ی  طرز برخورد کلاسیک به ایدئولوژی است. اما در تفکر "کارل مارکس" و "فریدریش انگلس" این طرز برخورد چرخش تازه ای یافت [ که در نوشتار بعدی به آرای "کارل مارکس" درباره "ایدئولوژی" خواهیم پرداخت] (مقدمه ای بر ایدئولوژی های سیاسی،رابرت اکلشال و دیگران، ترجمه ی محمد قائد، تهران: نشر مرکز،1385).

 

 

🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
 


برچسب‌ها: جامعه شناسی, جامعه شناسی شرقی, ایدئولوژی, دستوت دوتراسی

[ شنبه ۲۵ اردیبهشت ۱۳۹۵ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]

[ ]