جامعه‌شناسی شرقی Oriental Sociology

                                  بررسی مسائل اجتماعی ایران و مسائل جامعه‌شناسی

                                      وبسایت حسین شیران - دکترای جامعه‌شناسی

🌓 مارکس و نظرش در باب نظریه
📝 حسین شیران

 

     «مارکس» نظریه‌پرداز بزرگی‌ بود، بسیار بزرگ، آن‌سان که بقول خیلی‌ها در طی این 135 سالی که از درگذشت او می‌گذرد کم و بیش همۀ نظریه‌پردازان اجتماعی در سراسر دنیا، چه موافق چه مخالف، همه در واکنش به اندیشه‌ها و نظریات او نظریه‌سازی  کرده‌اند و باز هم می‌کنند! با این وجود «نظریه» در نزد مارکس  فی‌نفسه فاقد ارزش و اهمیت بود مگر آنکه بقول امروزی‌ها به یک دردی بخورد!

     مارکس در ابتدا عضوی از حلقۀ «هگلی‌های جوان» بود؛ برای اهل فن هر کجا که نام «هگل» می‌آید بلافاصله پای «ایده‌آلیسم ذهنی و تاریخی مطلق» او هم به میان می‌آید! با این عنوان، هگل هر آن تکاپو و تکامل تاریخی بشریت را به «عالم ذهن» برده و بالکل از «عالم عین» بریده بود! برای او آنچه اصل بود «ایده» بود و «آگاهی» و آنچه در این میان جایی نداشت «انقلاب» بود و «اراده انسانی»!

     ویژگی بارز «هگلی‌های جوان» در مقایسه با «هگلی‌های پیر» این بود که به هر شکل، «نقد» بر افکار و اندیشه‌های «استاد» را روا بلکه لازم و ضروری می‌دانستند! به این قرار مارکس هم بعنوان عضوی از این حلقه، در عین حال که خود را شاگرد مکتب هگل می‌دانست بیش از همه به تأثر از «فوئرباخ» - هم‌مکتبی جسورش، نقد بر آثار و اندیشه‌های هگل بخصوص «ایده‌آلیسم ذهنی و مطلق» او را شروع کرد.

     برای مارکس بیش از همه سه چیز در این اندیشه غیرقابل پذیرش بود: یکی بی‌توجهی و بریدن هگل از عالم عین یا دنیای مادی و واقعی محیط بر انسان و دیگری خارج از اراده و نظارت انسان دانستن تحولات و دگرگونی‌های تاریخی بشر و بعد تأکید و تمرکز مطلق او بر ایده و آگاهی! در واقع مارکس با وارد دانستن این ایرادها به استادش هگل بود که سرانجام ادعا کرد استاد کاملاً وارونه (به روی سر) ایستاده است!

     مارکس هگل را که راست برگرداند صاف «ایده‌آلیسم تاریخی مطلق» او را هم با «ماتریالیسم تاریخی مطلق» خود جایگزین ساخت و این بار او بجای هگل ادعا کرد که بعنوان آخرین و کامل‌ترین یافته به آنچه بشر باید دست می‌یافت دست یافته است! با این عنوان او به قطع یقین مدعی شد که «عین بر ذهن»، «اراده بر انفعال» و «عمل بر آگاهی» برتری دارد و جز این هیچ نبوده و نیست!

     البته این نبود که مارکس به تقاص عمل هگل، عالم ذهن و آگاهی ذهنی انسان را نادیده یا ناچیز می‌گرفت؛ نه، او همچنان به کارآیی خرد ایمان داشت و قبول داشت که کار خرد «کشف حقایق» و «ارائه نظریات» است و بس؛ در واقع این اصل اصیلی بود که از «عصر روشنگری» به هگل رسیده بود و در این مدت هم سخت تنومند گشته بود و مارکس هم باورش داشت، مسأله این بود که او اتکای صرف به آن را صحیح نمی‌دانست!

     به باور مارکس از صرف ارائۀ نظریات و آگاه ساختن انسان‌ها از حقایق مکشوف هیچ بخاری برنمی‌خیزد، تا به حال هم هیچ تغییری از این طریق به بار ننشسته است! باید به عالم عین و علایق مادی انسان‌ها هم توجه داشت (چیزی که هگل نداشت) و همواره در نظر داشت که انسان‌ها حتی اگر هم ایده‌ها و نظریات ارائه شده را کاملاً ازبر باشند تنها در یک صورت به آنها می‌گروند و مبتنی بر آن عمل می‌کنند و آن زمانی است که این ایده‌ها و نظریات متضمن علایق و منافع شخصی آنها باشد؛ پس باید نظریات را با علایق و منافع افراد پیوند داد.

     بر این اساس مارکس گشت و گشت و طبقه‌ای از طبقات اجتماعی جامعه را که فکر می‌کرد نظریه‌اش «ماتریالیسم تاریخی» در آن زمان متضمن علایق و منافع مادی آنهاست پیدا کرد: «طبقه کارگر»! پس آنچه به قدرت خردش یافته یا بافته بود را به آنها عرضه کرد به این امید که آنها با ایمان به کارآیی‌اش آن را مبنای عمل سازند و آخرین تغییر و دگرگونی بزرگ تاریخ بشریت را با عنوان «انقلاب کارگری» به ثمر بنشانند!

     در گذر از اینکه در طول این 135 سالی که از زمان افول مارکس و ظهور مارکسیسم می‌گذرد این نظریه بیشتر مورد توجه و مبنای عمل غیرطبقۀ کارگر واقع گشت تا خود طبقۀ کارگر، و صرف نظر از اینکه در بستر واقعی تاریخ این پیش‌گویی تا چه حد محقق شد یا نشد، بنظر می‌رسد - البته با کسری از قطعیت - این گفتۀ مارکس پربیراه نمی‌نماید که افراد در مقام عمل اجتماعی بیشتر علایق و منافع شخصی خود را در نظر می‌گیرند تا راستی و درستی نظریات را!

 

🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers


برچسب‌ها: جامعه شناسی, جامعه شناسی شرقی, مارکس هگل فوئرباخ, نظریه اجتماعی

[ پنجشنبه ۲۷ اردیبهشت ۱۳۹۷ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]

[ ]