🌓 شعر نامیرای پروین اعتصامی
باور بنده بر اینست که جامعه شناسی، و یا بهتر بگویم جامعه اندیشی، ما در ادبیات ما و ادبیات ما در شعر ماست! ما اگر که دنبال این باشیم که بدانیم پیشینیان ما در طول زمان در رابطه با جامعه و مسائل متعدد آن چه اندیشیده و چه گفته و چه شنیدهاند چارهای نداریم جز اینکه در ادبیات و علیالخصوص در آثار شعرای خود تحقیق و تفحص کنیم. بنده بالشخصه مطمئن هستم که هیچ کس از این رفت و برگشت دست خالی بازنخواهد گشت! مشکل اینجاست که نگاهها و حواسها و باورهای ما جلب جایی دیگر است! ...
بعنوان نمونه باهم اینجا شعر زیبا و نامیرای "مست و هشیار" پروین اعتصامی را به تدقیق بخوانیم و به تحقیق ببینیم تنها در این چند بیت چه تعداد از مسائل اجتماعی خود که هنوز هم با آنها درگیر هستیم را میتوانیم از هم تشحیص بدهیم:
مست و هشیار
محتسب مستی به ره دید و گریبانش گرفت | مست گفت: ای دوست، این پیراهن است افسار نیست!
گفت: مستی، زان سبب افتان و خیزان میروی | گفت: جرم راه رفتن نیست، ره هموار نیست!
گفت: میباید تو را تا خانۀ قاضی برم | گفت: رو صبح آی، قاضی نیمه شب بیدار نیست!
گفت: نزدیک است والی را سرای، آنجا شویم | گفت: والی از کجا در خانۀ خمار نیست!
گفت: تا داروغه را گوئیم در مسجد بخواب | گفت: مسجد خوابگاه مردم بدکار نیست!
گفت: دیناری بده پنهان و خود را وا رهان | گفت: کار شرع کار درهم و دینار نیست!
گفت: از بهر غرامت جامهات بیرون کنم | گفت: پوسیده است، جر نقشی ز پود و تار نیست!
گفت: آگه نیستی کز سر در افتادت کلاه | گفت: در سر عقل میباید بیکلاهی عار نیست!
گفت: می بسیار خوردی زان چنین بیخود شدی | گفت: ای بیهودهگو، حرف کم و بسیار نیست!
گفت: باید حد زند هشیار مردم مست را | گفت: هشیاری بیار، اینجا کسی هشیار نیست!
@Hossein_Shiran
https://t.me/orientalsociology
برچسبها: مست و هشیار شعر نامیرای پروین, جامعه شناسی ادبیات, جامعه شناسی شعر, جامعه شناسی شرقی
[ جمعه ۲۷ اردیبهشت ۱۳۹۸ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]