جامعه شناسی شرقی
بخش هجدهم: جریانات معطوف به جامعه شناسی در جامعه 2
حسین شیران
افزون بر «جریان نیچهای» که بخش پیش به شرح اجمالی آن پرداختیم البته که برخی جریانات خرد و میان و کلان دیگری هم هستند که هر یک به شکل و شتابی خاص در بستر جامعه جاری هستند و هر کدام به قدر و سهم خود، کم و کیف جریان علم «جامعه شناسی» در کشور را در این عمر نه چندان درازش متأثر ساخته و باز میسازند. شناخت و شناساندن این جریانات اگر چه بجای خود یک امر مهم و ضروری است با این حال باید اعتراف کنم که پرداختن بدانها در این برهه از بحث هیچ مقصود ما نبود، با این وجود، حال که به اقتضای سیر بحث، کار به اینجا کشید بد نیست یک مرور کلی به چند و چون این جریانات داشته باشیم و بعد بلافاصله بر سر بحث اصلی خود باز گردیم.
در کل نظر به نوع «دیدگاه» یا نوع «جهت» یا «جبههگیری» افراد یا جریانات مختلف موجود در کشور نسبت به علم «جامعه شناسی»، با یک تقسیمبندی ساده اما نسبتاً جامع میتوان آنها را در سه دستة «موافقان»، «منتقدان» و «مخالفان» در نظر گرفت. توضیح واضحات خواهد بود اینکه بگوییم اینجا این «جامعه شناسی» که میگوییم منظورمان «جامعه شناسی» به شکل و شمایل غربیاش است و این دستهبندیها که برشمردیم همه در واکنش به این شکل و شمایل غربی آن است، چه در حال حاضر هیچ شکل و شمایل دیگری غیر از این سراغ نداریم که به آن استناد کنیم! فیالحال هرچه هست- کم و بیش یا خوب و بد یا مفید و مضر، همه از غرب و غربیان است و تا آنجا که حقیر خبر دارد در طی این یکی دو قرنی که از عمر این علم در جهان میگذرد هیچ چیز خاصی از جانب هیچ غیرغربیی بر حجم و هستی آن افزوده نشده است که لااقل خردهبهانهای باشد دست ما که از خداخواسته کلیت آنچه که گفتیم را زیر سؤال ببریم! ...
با این توضیح بپردازیم به شرح اجمالی سه دستهای که فوقاً برشمردیم؛ دستة نخست یعنی موافقان علم «جامعه شناسی» مشخصاً آنهایی هستند و یا خواهند بود که بنوعی با کلیت این علم بنحوی که اکنون از غرب و در غرب مطرح هست موافق هستند و عملاً و نظراً نه فقط خود تابع و پیرو آن هستند بلکه رسماً خواستار تسرّی و تسلّط آن با تمام مبانی و مفاهیم و مباحث و ملازماتش در جامعه هستند! منظور از ملازمات، آن دسته خصوصیات و ویژگیهاییست که مشخصاً جوامع غربی بخصوص در حال حاضر بنحو بارز واجد آن هستند، همچون علمگرایی1، فنگرایی (فنسالاری)2، فردگرایی3، صنعتگرایی4، انسانگرایی (اومانیسم)5، آزادیگرایی (لیبرالیسم6 در اشکال مختلفش) و مهمتر از همه دنیاگرایی (سکولاریسم)7 که اصلیترین وجه تمایز بلکه وجه تقابل «جامعة آخرتگرای ما» با «جوامع دنیاگرای غربی» است!
این یعنی که این جریان در عین حال که موافق و طرفدار «جامعه شناسی غربی»ست همچنین، خواهناخواه و یا گفتهناگفته، موافق و طرفدار «جوامع غربی» هم است، چه از نقطهنظر این جریان، ایندو یعنی «جوامع غربی» و «جامعه شناسی غربی» بنوعی «لازم و ملزوم» هم بوده و هستند؛ مگر نه اینکه این «جوامع غربی» (با خصوصیات فوقالذکر) بودهاند که بستر لازم برای ظهور و ثبوت «جامعه شناسی» در جهان را فراهم ساختهاند؟ و در مقابل، مگر نه اینکه «جامعه شناسی» هم، بخصوص از جانب بنیانگذاران و پیشگامانش، بنوعی «علم مطالعة جوامع صنعتی و مدرن» و البته «سکولار» تعریف و توصیف گشته است؟ آیا این تعریف و توصیف از «جامعه شناسی» بطور مشخص مربوط و معطوف به «جوامع غربی» نیست؟ و بعد آیا بنحو احسن بیانگر تناسب و سازگاری آن با شرایط محیطی خاصی که در آن متولد و رشد و توسعه یافته است نیست؟ ...
از این روست که موافقان علم «جامعه شناسی» عمدتاً بر این باورند که این «وجه التزام» (جامعة مدرن - جامعه شناسی مدرن) یک اصل مهم و اساسیست که همواره باید مدّ نظر قرار بگیرد! جامعة ما در حال حاضر در بهترین حالت خود یک «جامعة در حال گذار8» است، یعنی که از جهاتی عملاً و نظراً یک «جامعة بسته9» است و از جهاتی دیگر اگر چه جسته گریخته اما به هر حال جلوههایی از یک «جامعة باز10» را از خود به نمایش میگذارد! جسماً «آمیخته» با مظاهر «مدرنیته11» است اما روحاً هنوز «آویخته» از مبادی «سنت12» است! از این جهت است که گاه «خرامان» پیش میتازد و گاه «گریان» پس میافتد! ... خلاصه اینکه تکلیف جامعة ما در این «وضعیت سایهروشن» آنچنانکه باید و شاید هنوز با خودش مشخص نیست!!!
در یک چنین وضعی، «جامعه شناسی» ما هم چیزی بیش از یک «چراغ سوسوزن» نیست که گاه «روشن» است و انگار راه مینماید و گاه «خاموش» است و عملاً در راه میگذارد و یا بقول برخیها از راه به در میسازد! این یعنی که تکلیف «جامعه شناسی» ما هم با خودش مشخص نیست! ... به این ترتیب ملاحظه میفرمایید که در نزد ما هم بنوعی میان «جامعةمان و «جامعه شناسی»مان وجه تناسبی برقرار است و آن اینکه تکلیف هردوشان با خودشان روشن نیست! و چون در درجة اول تکلیفشان با خودشان روشن نیست طبعاً در درجة دوم تکلیفشان با یکدیگر هم روشن نیست و این هر دو حالت ناشی از اینست که هر دوشان از آن «وجه التزام» (جامعة مدرن - جامعهشناسی مدرن) به دور ماندهاند!
حال چاره چیست؟ از نقطهنظر این جریان، بقول معروف «شترسواری دولا دولا نمیشود»! «یا زنگی زنگی یا رومی روم»! ما یک نوع «جامعه شناسی» بیشتر نداریم و آن «جامعه شناسی غربی» است! در این یک نکته هیچ تردیدی نیست و نباید هم باشد! از این جهت «دو راه» بیشتر پیشرو نداریم: نخست اینکه اگر بنا داریم همچون سایر جوامع به علم «جامعه شناسی» مجهز و مؤید گردیم، که البته نظر به ضرورت شناخت امر «جامعه» خود یک ضرورت بشمار میرود، ناگزیر باید این «وجه التزام» را پذیرفته و عملی سازیم به این معنی روشن و واضح که به هر ترتیب راه را برای «مدرن ساختن» هر دو (هم «جامعه» و هم «جامعه شناسی») باز کنیم! ناگفته پیداست که گزینة پیشنهادی این جریان مشخصاً خود همین است و بس.
راه دوم بر خلاف راه نخست که مشخصاً از خصلت «ایجابی» برخوردار است کاملاً «سلبی» است! اگر که بنا نداریم راه فوق را بپیماییم همان به که یکبار برای همیشه از هر دو هدف دست بشوییم، یعنی که هم قید «جامعة مدرن» را بزنیم و هم از خیر علم «جامعه شناسی» که لاجرم از غرب و غربی است بگذریم و به همان «جامعة غیرمدرن - جامعه شناسی غیرمدرن» خود کفایت کنیم و گرنه غیر از این وجه و البته وجه اولای «جامعة مدرن - جامعه شناسی مدرن» وجوهات دیگر اعم از «جامعة غیرمدرن - جامعه شناسی مدرن» یا «جامعة مدرن - جامعه شناسی غیرمدرن» و حتی وجهی که تصور میرود «وجه غالب» در نزد ماست یعنی وجه «جامعة نیممدرن - جامعه شناسی نیممدرن»، نه فقط عاری از هر گونه فایدتی خواهد بود بلکه عملاً و نظراً مشکلآفرین هم خواهد بود!
البته راه سومی هم هست: خلاصه و مفید، «ادا درآوردن»! راهی که از چندی پیش تقریباً در هر زمینهای در کشور در پیش گرفتهایم و شکر خدا خوب هم از پساش برآمدهایم! مطابق این راه و روش، ما چه بدانیم چه ندانیم که چه داریم چه نداریم، ادای داشتن آن را درمیآوریم؛ مثلاً در ارتباط با موضوع بحث، تحققاً «ادای داشتن یک جامعة مدرن و جامعه شناسی مدرن» را درمیآوریم! نظر به اینکه این داستان در نزد ما هیچ داستان غریبی نیست که به توضیح بیشتر نیاز داشته باشد از بحث بیشتر در این خصوص پرهیز نموده و مرکب بحث را در این بخش به همین دار بلند بند میکنیم!
پایان بخش نوزدهم
1- Scientism
2- Technocracy
3- Individualism
4- Industrialism
5- Humanism
6- Libertarianism - Liberalism
7- Secularism
8- Society in Transition
9- Closed society
10- Open Society
11- Modernity
12- Tradition
پایان بخش نوزدهم
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: جامعه شناسی, جامعه شناسی شرقی, حسین شیران, جریان نیچهای
[ دوشنبه ۳ اسفند ۱۳۹۴ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]