جامعه‌شناسی شرقی Oriental Sociology

                                  بررسی مسائل اجتماعی ایران و مسائل جامعه‌شناسی

                                      وبسایت حسین شیران - دکترای جامعه‌شناسی

«نوربرت الیاس و میشل فوکو Norbert Elias and Michel Foucault»

نوشته: دنیس اسمیت Dennis Smith

بازگردان: حسین شیران Hossein Shiran

بخش اول

 

 

فرار بزرگ
     در دوم دسامبر 1970 پلیس ضد شورش فرانسه در مقابل لفت بانک پاریس در حال عملیات بود. در این هنگام «میشل فوکو» در دانشگاه سوربن در مقام استاد تاریخ نظام‌های اندیشه سخنرانی داشت. هر کس که برای شنیدن سخنرانی او می‌رفت مجبور بود که از محاصرۀ افسران یونیفورم‌پوش و ماشین‌های پلیس عبور کند. سرانجام فوکو در پشت کرسی خطابه ظاهر شد. او مردی چهل، چهل و پنج ساله بنظر می‌رسید با سری کاملا تراشیده. توصیف خبرنگار لوموند از او چنین بود: «شخصیتی بی‌مو، با رنگی استخوانی، منِشی بودایی، نگاهی اهریمنی، ... . سخنرانی او همچون کار یک بندباز، بسیار خیره‌کننده بود (میلر 1993، 183).

 

     آن روز در پاریس یک مسألۀ دانشجویی هم اتفاق افتاده بود. البته حضور پلیس بخاطر سخنرانی فوکو نبود با این وجود همه سعی داشتند میان سخنرانی‌ او در داخل تالار و حضور پلیس و صحنه‌های پر سر و صدایی که از خارج تالار به گوش می‌رسید ارتباطی پیدا کنند. فوکو سابقۀ مواجهه با پلیس و گاز اشک‌آورش را داشت. حدود یک سال پیش زمانی که او به همراه تعدادی دیگر در محوطۀ اصلی ساختمان دانشگاه وینسنس در حومۀ پاریس تجمع کرده بودند وقتی پلیس تلاش کرد آنها را از آنجا بیرون کند، فوکو و چند تن دیگر به پشت بام ساختمان اداری گریختند و بعد از آنجا بر سر افسران پلیس آجر پایین انداختند. ...

 

     فوکو یک متفکر و یک مجری عمل‌گرا بود. در تمامی این نقش‌ها او استاد مسلم به چالش کشیدن و توطئه کردن‌های غیرمنتظره بود. او یک بار صحنۀ سخنرانی خود را با صحنۀ یک نمایش قیاس کرد و گفت: "نسبت من با شنوندگان شبیه نسبت یک بازی‌گر و یا آکروبات است". افزون بر این می‌توان او را یک فراری حرفه‌ای هم دانست. میان او و «هری هودینی» شباهت‌های زیادی وجود دارد. او و هودینی هر دو در گردآوردن جمعیت دور خود بسیار حرفه‌ای بودند. هر دو مشتاق راه‌انداختن هلهله و هیاهو بودند. هر دو هم در پنجاه سالگی و در اوج شهرت خود از دنیا رفتند.

 

     و فقط این نبود؛ فوکو و هودینی هر دو دل‌بستگی عمیقی به فنون فرار داشتند: هودینی فرارهای فیزیکی و فوکو فرارهای روحی و روانی! شصت سال پیش، تنها چندصد متر دور از جایی که فوکو حالا داشت سخنرانی می‌کرد، هودینی در حالی که فقط یک لباس شنا بر تن داشت با یک جفت دست‌بند آهنی که با زنجیر به گردنش بسته بودند توانسته بود یهو خیز بردارد و از میان در رود و بطور معجزه‌آسایی، آن‌گونه که بعدها معلوم شد، جان سالم هم بدر ببرد. با این کار، هودینی به دنیا نشان داد که می‌توان از دست دست‌بند هم فرار کرد و حال فوکو می‌خواست به مخاطبانش بفهماند که آنها هم می‌توانند از دست زندان جامعه فرار کنند!

 

     ضرورت «فرار بزرگ» از «زندان بزرگ» در قلب دیدگاه فوکو قرار دارد. این زندان یک زندان فیزیکی نیست، شبیه تیمارستان‌های قرن هجدهمی هم نیست بلکه یک زندان ذهنی و روانی است که در آن انسان در قبضۀ قلادۀ تنگی از جنس «خود» گرفتار است! می‌دانید این قلادۀ تنگ کی و کجا دور گردن ما ساخته و پرداخته می‌شود؟ درست در لحظاتی که مثلاً ما در یک رستوران هستیم و به منوی غذا می‌نگریم یا در یک زمین بازی هستیم یا بر سر کلاس درس یا محیط کار و یا هر جای دیگری نظیر این و بعد در همۀ این‌ها به این می‌اندیشیم که چه چیز درست و شایسته است! 

 

     در واقع این مطالبۀ نظم و انضباط است که ما را در قالب یک کودک، یک شاگرد، یک بیمار، یک سرباز، یک رفاه‌طلب و یا چیزی شبیه این‌ها درمی‌آورد. در زمان آموختن تمامی این نقش‌ها ما به این می‌کوشیم تا شیوه‌های گفتمانی و روال‌های معینی را برای تفسیر و مواجهه با جهان در گفتار و پندار خود پذیرا باشیم. زمانی که جامعه به ما یک «خود» (یک هویت، یک احساس که بودن) عطا می‌کند دیگر متفاوت و غیر از آن بودن بسیار دشوار می‌گردد. زانپس این مفروضات و این عادات جاسازی شده در گفتار و پندار ما هستند که احساسات و ادراکات ما از واقعیت را بشدت تحت تأثیر خود قرار می‌دهند.

 

     هدف فوکو به چالش کشیدن این فرآیند بود. او می‌گفت که ما با کمی تهییج شدن و قدری خطر کردن می‌توانیم «خود»های تحمیل‌شده از سوی جامعه‌ را پس بزنیم و به این ترتیب قلاده‌های دور گردن‌مان را بشکافیم و انرژی انفجاری و غیرقابل پیش‌بینی محبوس در زیر آن را آزاد سازیم و به خودهای حقیقی‌مان اجازۀ سخن گفتن بدهیم. این شکل از گفتار می‌تواند چالش‌گر، خلاق، خشونت‌بار، غیرمنتظره و مخل و یا به عبارت دیگر، یک تهدید برای نظم باشد. در نظر فوکو این تهدید باعث ترس همۀ افراد و مؤسسات و تمایل آنها به حفظ نظم می‌شود و خود این‌چنین می‌شود که گفتمان، همچنان در قید زنجیرها باقی می‌ماند.

 

     ما مجبور هستیم که از قواعد دستور زبان تبعیت کنیم، با سبک‌های خاص استدلال انطباق داشته باشیم، به دنبال موضوعات تحقیقاتی خاص بگردیم، از دیگران دوری کنیم و مواردی از این قبیل. تحت سلطۀ این رژیم، هر متن و مرجع منتشر شده باید بوضوح نویسندۀ مشخص خود را داشته باشد و مستقیماً در مقابل آن مسئول باشد و در صورت لزوم مورد مجازات هم قرار بگیرد. مأموریت فوکو این بود که بر علیه این اجبارها جنگی بیفروزد، فرار از زندان فرهنگ را تبلیغ و توصیه کند و قدرت خطرناک و رام نشدنی‌ای را به گفتمان بازگرداند. این بود پیام آن سخنرانی!

 

پایان بخش اول

Norbert Elias and Michel Foucault

Hossein Shiran

:From

Norbert Elias and Modern Theory

Professor Dennis Smith , 2001

🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers


برچسب‌ها: کتاب جامعه شناسی, الیاس فوکو اسمیت, نظریه اجتماعی مدرن, حسین شیران

[ شنبه ۱۴ اسفند ۱۳۹۵ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]

[ ]