درباره آزادی؛ بخش اول
آیا واقعاً ایران آزادی نیست؟!
بررسی جامعه شناختی ابعاد اجتماعی و فرهنگی مسأله آزادی در ایران
اندر احوالات جامعه حالا دیگر کمتر کسی را می توان یافت که از اینهمه همهمه و هیاهویی که پیرامونش برپاست چیزی به گوشش نرسیده باشد! ... این هیاهوها که گهگاهی هم به هلهله تبدیل می شوند عموماً ازآن "آنوریها" هستند و این همهمه ها هم که بیشتر در قالب زمزمه جاری هستند و البته گاهگداری هم تبدیل به هیاهو می شوند کلاً ازآن "اینوریها"! ... آنوریها که "مترصّدانه" چشم دوخته اند به اینور و هر اتفاقی که اینجا بیفتد زود در بوق و کرنایش می کنند که بله ال است و بل است و خلاصة خلاصه اش اینکه "ایران آزادی نیست!" ... اینوریها هم که- بخصوص از نوع خوش باورهایش، "متوقّعانه" چشم دوخته اند به آنوریها و مدام تو گوش همدیگر و علی الخصوص سخت باورها، زمزمه می کنند که: دیدی! دیدی! خوب راست می گویند دیگر! (منظور آنوریها)، بفرما! آن از ال و این از بلش! ...
اینکه می گویم ال است و بل است و به مصادیقش اشاره نمی کنم اولش بخاطر اینست که همه چیز معرف حضور است و حقیر چه بگوید که جناب نشنیده باشد؛ با این سلطة سنگین صنعت ارتباطات بر جوامع بشری و با این نشانه گیریهای رسانه ای دقیق و گسترده، حالا دیگر گوش همه پر است از این همهمه ها و هیاهوها! ... حالا اگر کسی در این میان پیدا شد و نسبت به همه چیز اظهار بی اطلاعی کرد باید گفت که یا خیلی خیلی زرنگ است از آن نوع خاصّ ایرانی اش و یا کلاً از مرحله پرت است باز از نوع خاصّ ایرانی اش! ... و این هردو نه بدرد همصحبتی ما می خورند که برایشان اندر احوالات جامعه یا هر چیز دیگر سخن بگوییم و نه بدرد جامعه می خورند و نه حتی در اصل خودشان بدرد خودشان می خورند! ... اینها را که بگذاریم کنار، باقی همه، خدا را شکر، بسی آگاه و فهمیده اند و کلاً خوب می دانند که خودشان و جامعة شان کجای کارند و دور و برشان چه می گذرد! ...
بعدش هم- باور بفرمایید این حال راستین درونم است که بیان می دارم، بیشترش بخاطر اینست که حوصلة بازگویی این گونه مکرّرات را ندارم! چه کنم که حالم از هرچه سیاست و سیاست بازیست بهم می خورد! راستش را بخواهید (این را آرام تو گوشتان "زمزمه" می کنم؛ چه در اجتماعِ انسانها نه همیشه راست گفتن به سرانجام خوب منجر می شود و نه همیشه دروغ گفتن به سرانجام بد! ...) "حالیا آرزوی دنیایی را در سر می پرورانم که در آن سیاست نباشد و اختیار هیچ چیزی در این دنیای درندشت دست سیاست بازان و سیاستمداران نباشد!" ... حالا با این چنبرة سنگینی که این غول بی شاخ و دم قرنهای متمادی بر سر جوامع بشری زده است آیا چنین امر فرخنده ای اساساً ممکن خواهد بود یا نه، بماند برای بعد! ... بهرحال نمی دانم این چه سرّیست که اغلب جامعه شناسان با سیاست میانه ای نداشته اند و ندارند و خوب البته سیاست هم با آنها میانه ای نداشته است و حالا هم ندارد! پس می شود گفت که یکجورهایی این به آن در! اما از آنجا که حالیا بحثمان بر سر چیز دیگریست این سخن نیز می گذاریم تا وقتی دگر!
اما اینکه تو این وسط- یعنی میان اینهمه همهمه و هیاهویی که بر سر آزادی جاریست، حرف ما چیست عرض می کنم خدمتتان! منتهی پیشتر باید این نکته را یادآور شوم که نقطه نظر ما- نه فقط در این نوشتار بلکه در سایر نوشتارهایی که در وبسایت "جامعه شناسی شرقی" منتشر می شوند، اساساً جامعه شناختی است؛ یعنی اینکه ما بمناسبت حرفه و تخصصی که در چارچوب آن فعالیت می کنیم و تعهدی که در این زمینه بر خود محوّل و مسجّل می داریم "همه چیز را در ارتباط با نفس جامعه مورد طرح و نقد و بررسی و سنجش قرار می دهیم و نه برعکس"؛ بر این اساس "آنچه برای ما مهم است به یقین وحدت و سلامت و پیشرفت کلیت جامعه است"؛ از همین رو آنچه در نظر ما خوب و عزیز و زیباست طبعاً هر آن چیزیست که سیر و صیرورتش در این راستا باشد و آنچه از نظر ما زشت و منفور و مطرود است قطعاً هر آن چیزیست که سیر و صیرورتش در خلاف این راستا باشد و یا مانع این پویش باشد! حالا هرچیز و هرکسی که می خواهد باشد! ...
در کل ما هرچه خواستنی است اعم از قدرت و ثروت و صحت و سلامت و زیبایی و نیکی و پاکی و پیشرفت و ... برای جامعه می خواهیم؛ چرا که "ایمان ما بر اینست که هر آنچه ازآن افراد است الزاماً برای جامعه نیست اما هر آنچه ازآن جامعه است در کل برای همة افراد است!" و با این باور متقن در عین حال که خود را مکلّف می داریم، از دیگران نیز تقاضا بلکه در اصل انتظار داریم همه باهم در کنار اینکه (و نه الزاماً بجای اینکه) شب و روز بفکر قدرت و ثروت و پست و مقام و منصب خویش و راحتی و آسایش خانوادة خویش باشیم اندکی هم بفکر اعتلای نام ایران و ایرانی باشیم؛ آنهم تنها بعنوان "سرزمین ادب و فرهنگ و رفاه اجتماعی" و نه چیزی دگر! ...
چرا که خوب می دانیم آنگاه که از ایران و ایرانی به نیکی یاد نشود ما هرچه که باشیم مصداق مشت نمونة خروار خواهیم بود؛ مگر اینکه کلاً ایرانی بودن خود را انکار کنیم که در اینصورت به یقین به "هیچ اندر هیچ" تبدیل خواهیم شد! اما اگر در سرسرای تاریخ و در سراسر دنیا ذکر خیر ایران و ایرانی باشد ما حتی اگر هیچ چیزی هم نداشته باشیم تنها به صرف اینکه ایرانی هستیم خیلی چیزها خواهیم داشت! ... خنک آنروز که "همه باهم و در کنار هم" به "درک" این مهم نائل گردیم! اما حالیا موانع بسیاری بر سر راهمان است که تا آنها را یک به یک نشناسیم و بر آنها فائق نگردیم تنها یادی از این خواسته آنهم در قالب آرزویی دیرین بر قلبها و ذهنهایمان سنگینی خواهد کرد! ... و چه بسیار خواسته هایی از این قبیل که سالهای سال تنها و تنها یادی از آنها در میان ما بوده است! همچون حرفها و حدیثهای کلان در میان لبهای همیشه جنبان و همچون بادهای وزان در میان برگهای همیشه لرزان! ... تا بوده چنین بوده اما بسی جای امیدواریست که با آگاهی و عمل و شکیبایی زینپس نه اینچنین بلکه آنچنان گردد! ...
این نکته ذکرش از این باب ضروری بود که شما خوانندة محترم از پیش تا آنجا که می شود از موضع فکری ما آگاه گردید و تا برگرفتن مقصود اصلی نوشتار، از این منظر به مباحث مطروحه نظر بیفکنید، یعنی که همواره در نظر داشته باشيد كه در اين نوشتارها در نهایت امر، کم و کیف هر چیزی با تمامیت جامعه سنجيده مي شود و ارج و قرب و منزلت آن هم تنها با این محک مشخص مي گردد و نه در هیچ مرتبه ای پایین تر از آن با منافع بخش یا بخشهایی از آن! ... و گرنه با کوچکترین بیان نارسا و کمترین واژة نابجایی که بهر دلیل ممکنست در لابلای نوشتارهایمان پیدا شود- حال از سر خامی و ناآزمودگی و کم دانشی و یا هر چیز دیگری که شما تصورش را بکنید، و یا با اولین نشانه ای که به هر چیز پیش ساخته ای بخورد- بخصوص در شرایط فعلی جامعه، ممکنست که خواسته یا ناخواسته راه بجایی ببرید که ما را هیچ نشانی از آن نبوده و نیست! در اینصورت حاصل کار جز عقیم ماندن ارتباط اجتماعی حاضر و دور افتادن از اهداف آن چیز دیگری نخواهد بود! ...
بهر حال آنچه مسلّم است ما در این وبسایت کوچک و نوپا- که البته حداکثر تریبونی است که در حال حاضر می توانیم داشته باشیم و در بهترین حالتش جز ستارة کوچک و سوسوزنی نیست که در آسمان پرستاره و بی کران دنیای مجازی جایی برای خود دست و پا کرده است، چه راست و چه ناراست تنها حرفهای خودمان را می زنیم و از موضع و نظرات خودمان دفاع می کنیم! ... در هیچ کجا هیچ کدام از طرفین تخاصمات نه به فکر و ذکر و خطاب و عتاب ما احساس نیازی دارند، نه اهمیتی می دهند و نه اصلاً می دانند و می شناسند که ما که هستیم و کجا هستیم و چه می گوییم و از چه می گوییم! آنها بی توجه به حرفهای من و امثال من سخت گرم کار خویش اند و اسب مراد خویش می رانند! ...
پس چه اهمیتی دارد که ما حتی اگر بخواهیم هم طرف یکی را بگیریم! طرف ما همچنانکه گفتیم تا باشد و باشیم تنها جامعه است! جامعه است که اگر خوش باشد ما هم خوشیم و اگر ناخوش باشد ماهم ناخوشیم! همچنانکه اکنون چنین است! و از اینروست که ماهم ناآرامیم و ناآرام هم باقی خواهیم ماند تا جامعه در ساحل امن آرام بگیرد! و این به زمان نیاز دارد و اما نه صرفاً گذشت زمان بلکه زمانی آمیخته با کار و کار و کار توأم با شکیبایی و شکیبایی و شکیبایی! ...
نظر به روحیة غیر سیاسی مان هم قصد در آمیختن با هیچ کس و هیچ فرقه و هیچ ارگانی را نداریم! در واقع نه زور چنین کاری را داریم و نه حال و حوصله اش را! اتفاقاً با چنین روندی از بن و بیخ هم مخالفیم! چه این هرگز با نوع فکر و عقیده و هدفی که اختیارش نموده ایم سر سوزنی هم همخوانی ندارد! ... ما طالب همکاری عمومی هستیم یعنی که به "همراهی و همیاری همگان" اعتقاد داریم چرا که بعقیدة ما این تنها راهی است که می تواند ما را به آن خواسته ای که در پیشش گرفته ایم یعنی "پاکی و پیشرفت همگانی در بستر جامعه ای امن و آگاه" رهنمون سازد! و این چیزی نیست که همینک و بمناسبت موضوع و یا احیاناً از باب سجاده به آب کشیدن به ذهنمان رسیده باشد! این همان خواسته ایست که از اول طلایه دار راه ما بوده و است و اگر اندکی سر فراگیرید ملاحظه خواهید فرمود که متن این خواسته از همان ابتدا در قسمت سر این وبسایت بلاوقفه در حال رژه رفتن است تا هم بر ما و هم بر دیگران کاملاً مشخص باشد که چه می گوییم و بدنبال چه هستیم! ...
بنابراین بر شماست که هر آنچه در این نوشتارها می خوانید را تنها با تمامیت و کلیت جامعه بسنجید و نه هیچ چیزی فروتر از آن! و احیاناً اگر ما نیز از سر غفلت و یا عادت از آن منحرف شده باشیم بلاعفو و بلادرنگ بر ما متذکر شوید! چه اين خود جزو اركان باور ماست كه اساس همه چیز بر انعکاس است؛ هم دیدن و هم شنیدن و هم شناختن و هم درک کردن! ما هر اندازه که می گوییم علاقه مندیم تا چند برابر آن بشنویم! بنیادِ "هم اندیشی و بازاندیشی" خود بر همین گفت و شنودهاست، پس تردید نکنید که نظرات و تذکرات عالمانة شما در هر صورت مایة بازاندیشی و باروری افکار و اندیشه های ما خواهد بود! ...
حال که این نکات را باهم طی کردیم اکنون بر سر موضوع اصلی خویش یعنی بحث پیرامون مقولة آزادی در ایران باز می گردیم؛ صورت کلی مسئله ای که در این نوشتار مورد بحث ماست اینست: "آیا واقعاً ایران آزادی نیست؟" بدیهی است که بررسی جامع و واقع این مسئله نه با یکی دو نوشتار ممکن خواهد بود و نه اساساً کار یکی دو نفر می باشد؛ بهرحال مقولة آزادی تا به امروز بحثهای زیادی را مصروف خود داشته است و هنوز هم که هنوز است توافق چندانی بر روی مفهوم و مصادیق و موانع آن در جوامع بشری به چشم نمی خورد! "جامعه شناسی شرقی" هم ادعای چندانی در این خصوص ندارد جز اینکه در این خصوص چند نکته قابل ذکر می داند که در ادامه یک به یک بدانها می پردازد.
نکتة اول:
آزادی از جمله مفاهیمی است که پیش و بیش از آنکه در مورد معنا و مفهوم آن صحبتی شود و توافقی حاصل گردد به مصادیق و موانع آن پرداخته می شود؛ بخصوص در عالم سیاست! آنچه که ما در قالب جنبشهای آزادیخواهانه در بستر جوامع بشری مشاهده می کنیم خود مؤید این امر است که بیشتر به ابعاد عینی و تجربی و عملی مقولة آزادی توجه می شود تا به ابعاد فکری و ذهنی و نظری آن! از این مسئله شاید بتوان به این نتیجه رسید که "هرگاه افراد به مانع یا موانعی در برابر تحقق خواسته هایشان برخورد می کنند مصداقی از فقدان آزادی در می یابند و فریاد آزادی خواهی سر می دهند!" ... این گفته اگرچه برآمده از واقعیتهای جامعوی است اما همیشه نمی تواند دربرگیرندة حقیقت باشد؛ حداقل به این دلیل مبرهن که خواسته های افراد ممکن است هرچیزی باشند، حتّی خلاف آنچه حقایق جامعوی (منظور ارزشها و هنجارهای مورد استناد جامعه) تعیین و تأیید و تکلیف می کنند! اگرچه مبتنی بر این تصور که خودِ حقایق جامعوی هم مطلق نیستند و نمی توانند هم باشند، گاهی می بینیم که مردم عملاً برعلیه کل و یا بخشی از حقایق مورد استناد جامعة شان نيز قیام می کنند- آنچنانکه این روزها در خیلی از کشورهای منطقه حتی دنیا این مسئله را بچشم می بینیم! در واقع آنها حالا دیگر حقایق موجود جامعه را بعنوان مانعی بالفعل در برابر خواسته های خود تصور می کنند! ...
بهرحال این نکته توقفکده و تأملگاه مهمّی بوده و است در مسیر آزادی خواهی که واقعاً تا کجا می توان به خواسته های آزادیخواهان بها و مجال داد! در برابر این مسئله صف بندیهای عمده ای از جانب اندیشمندان شکل گرفته است که در دو قطب مقابلش،گروهی طرف افراد را گرفته اند و به نفع آزادیهای فردی رأی داده اند و گروهی دیگر جانب جامعه را گرفته اند و در برابر آزادیهای فردی حد و حصرهای معینی مشخص کرده اند! ... اما همچنانکه گفتیم مبارزان و آزادیخواهان در سراسر دنیا کمتر به این مباحث نظری می اندیشند و بیشتر در بعد عینی و عملی آن و در ارتباط با مصادیق و موانعی که به چشم می بینند تلاش می کنند! در میانِ این همهمه و هیاهویی که در سراسر دنیا بر سر آزادی برپاست، اگر از تک تک افرادی که گاهی تا سرحد خشم و از جان گذشتگی در راه آزادی می جنگند بپرسید "مفهوم آزادی چیست؟" شاید اغلب نتوانند در بیان، پاسخ قانع کننده ای به شما و حتی خودشان بدهند! دلیلش هم اینست که آنها عملگرند و بیشتر به آنچه که عملاً در زندگی اجتماعی شان حس و تجربه می کنند توجه دارند تا به آنچه که از نظر من و شما باید فکرش را می کردند و لابد نکرده اند؛ اساساً آنها کاری هم به اینکه من و شما و یا دیگران چه می اندیشیم ندارند! ... آنها شاید در پاسخ به سؤال شما مشت گره کردة شان را نشان بدهند، یا اسلحة شان را، یا قطره خونی را که بر پیراهنشان و یا بر زمین ریخته! یا هر چیز ملموس دیگری را و با جرأت و شهامت بگویند آزادی یعنی این! ...
این یعنی که در آن برهه آنها بیشتر ترجیح می دهند عمل کنند تا فکر، و به بیانی دیگر مبارزه کنند تا مذاکره! حتی اگر مذاکره ای هم باشد قطعاً بر سر مصادیق و موانع آزادی خواهد بود و نه معنا و مفهوم آن! ... با این حساب بهترین زمان برای گفتگو دربارة آزادی- آنهم در همة ابعادش اعم از معنا و مفهوم و مصادیق و موانعش، انگار که پیش از بپا خاستنهاست! در این شرایط است که اهمیت جامعوی فکر و اندیشه و تدبیر در بهترین شکل، خودش را نشان می دهد و گرنه آنگاه که مبارز برخاست- حال چه بحق و چه به ناحق، شاید دیگر برای اندیشه و گفتار و گفتگو اندکی دیر شده باشد! ... نتیجة نكتة اول اینکه عموماً هرجا که هیاهویی بر سر آزادی بالا گرفت باید که حواسهايمان بیشتر معطوف به مصادیق و موانع آن باشد تا معنا و مفهوم آن! چه ممکنست در این شرایط هیچ صحبتی از مفهوم خود آزادی در میان نباشد و یا اساساً هیچ ایده و انديشه ای از آن دیگر قانع کننده و آرام کننده نباشد- شاید به این دلیل که ديگر موسم باور گذشته باشد، درحالیکه بطور قطع در آن میان وجود مانع یا موانعی بر سر تحقق خواسته یا خواسته هایی مطرح است که برای اقدامات بعدی باید به دقت مورد شناسایی و آسیب شناسی جامعوی قرار گیرند؛ با اندکی تسامح شاید بتوان گفت که در اینگونه موارد "صحبت، بیشتر بر سر آزاد بودن است تا آزادی!" و در آزاد بودن بیشتر "بود و نبودِ" یک مانع مطرح است تا معنا و مفهوم آن! پس ما هم در ادامة بحث خویش به این بعد از آزادی توجه داریم یعنی مصادیق و موانع آزادی و نه الزاماً معنا و مفهوم تئوریک آن!
ادامه دارد
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: جامعه شناسی, جامعه شناسی شرقی, جامعه شناسی آزادی, مسائل اجتماعی ایران
[ یکشنبه ۹ مرداد ۱۳۹۰ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]