جامعه‌شناسی شرقی Oriental Sociology

                                  بررسی مسائل اجتماعی ایران و مسائل جامعه‌شناسی

                                      وبسایت حسین شیران - دکترای جامعه‌شناسی

حقايق اجتماعي و وقايع اجتماعي Social Realities And Social Truths 

حسین شیران

بخش اول

 

     از جمله تمايزات مهمي که حداقل در حوزه ي جامعه شناسي لازمست جدي گرفته شود تمايز مفهومي ميان دو واژه ي "حقيقت" و "واقعيت" است. همه مي دانيم که در بيان عامه ايندو واژه اغلب بجاي هم بکار مي روند و حتي در کتابهاي لغت هم مرزبندي آشکاري در اين خصوص به چشم نمي خورد! اما به هرحال در اين حوزه بر اين منوال اداي مطلب بخوبي صورت مي گيرد و ظاهراً هيچ مشکلي هم پيش نمي آيد!


     در حوزه ي جامعه شناسي اما شرايط فرق مي کند و ضرورت دارد که بين حقيقت اجتماعي و واقعيت اجتماعي تفاوت اساسي قائل شويم. در اين نوشته با نظر به اينکه در کتابهاي لغت فارسي و انگليسي از کلمات مشترکي در بيان معناي ايندو استفاده مي شود، جهت تصريح در بيان مسئله، حقيقت را معادل truth و تنها بمعناي راستي و درستي امر و واقعيت را معادل reality  و صرفاً بمعناي رخداد و پيش آمد در نظر مي گيريم؛ بعبارت ديگر در ادامه ي بحث چنين مي دانيم که حقيقت، از هرآنچه حق است سخن مي گويد و واقعيت، از هر آنچه اتفاق افتاده است؛ چه حق! چه ناحق! همانطور که از عناوين هر دو هم چنين برمي آيد.


     با اينحساب منظور از "حقايق اجتماعي" راستي ها و درستي هاي مورد قبول جامعه است و منظور از "وقايع اجتماعي" هر آنچه صرفنظر از حقايق اجتماعي در جامعه رخ مي دهد و باصطلاح در عالم بيرون تحقق مي يابد. هم حقايق اجتماعي و هم وقايع اجتماعي هردو بعنوان پديده هاي اجتماعي در حوزه ي مطالعات علم جامعه شناسي قرار مي گيرند و توأمان و در ارتباط باهم مورد بررسي واقع مي شوند. اساساً بدون حقايق اجتماعي زندگي اجتماعي ممکن نمي شود چرا که در آنصورت هر واقعيت اجتماعي که رخ دهد مجاز خواهد بود و معياري براي رد يا قبول آن وجود نخواهد داشت!


     حقايق اجتماعي در واقع همان هنجارهاي فرهنگي جامعه مي باشند و دربرگيرنده ي ارزشها و آداب و رسوم و قوانين اجتماعي و مي دانيم که برخي از حقايق اجتماعي بين جوامع بشري مشترک هستند و برخي ديگر تنها خاص يک جامعه بشمار مي روند. حقايق اجتماعي بعنوان مرجعي براي بايدها و نبايدهاي اجتماعي، چارچوبي براي کنشهاي اجتماعي افراد جامعه مشخص مي کنند و از اينرو در حکم ضروريات زندگي اجتماعي از طريق فرآيندهاي "اجتماعي شدن" به تمام افراد جامعه منتقل مي شوند.


     اما باز مي دانيم که صرف آموزش و پرورش اجتماعي نمي تواند به تنهايي تضمين کننده ي حقايق اجتماعي باشد از اينرو در کنار اجتماعي شدن، بحث "کنترل اجتماعي" نيز مطرح مي شود. با اينحال سرپيچي از حقايق اجتماعي در هر جامعه اي کم و بيش رخ مي دهد و خود بعنوان يک واقعيت اجتماعي مباحث ديگري را پيش مي کشد. از ديدگاه اجتماعي توجه و تمکين به حقايق اجتماعي بطور يکسان براي همه افراد جامعه ضروريست و هرگاه و به هر دليل انحراف يا سرپيچي از آن در هر سطح يا طبقه اي از جامعه مشاهده شد لازم است بعنوان يک واقعيت اجتماعي با آن برخورد شده و بصورت عيني و واقعي مورد مطالعات آسيب شناسي اجتماعي قرار گيرند. اما مسئله اينجاست که در اين رابطه رعايت اعتدال بمفهوم ارجاع يکسان همه ي واقعيتها به حقايق اجتماعي در جامعه صورت نمي پذيرد فلذا افراط و تفريط هايي پنهان و آشکار در مواجهه با آن صورت مي پذيرد.


     شايد بيان يک مثال نگارنده را از تکاپو و تکلف بيشتر در اين رابطه معاف دارد؛ پديده اي اجتماعي مانند دزدي را در نظر مي گيريم؛ اين پديده يک حقيقت امر دارد و يک واقعيت امر؛ همچنانکه گفتيم حقيقت امر درستي يا نادرستي آنرا مشخص مي کند و بر همه روشن است که دزدي از نظر اجتماعي يک امر نادرست و ناپسند مي باشد و نبايد از طرف هيچکس رخ بدهد اما واقعيت امر اينست که دزدي علي رغم ناپسند بودنش، در اشکال مختلف و در سطوح مختلف در جامعه رخ مي دهد و اينجاست که پس از تحقق يافتن در متن جامعه بايد بعنوان يک پديده اجتماعي عيني و واقعي از هر نظر مورد توجه قرار گيرد.


     اما متأسفانه مشاهده مي کنيم که مواجهه با يک واقعيت اجتماعي مانند دزدي و يا ساير وقايع، از حالت اعتدال خود خارج شده است و بشدت دچار نوسان گشته است. گاهي وقايع اجتماعي در جامعه انکار مي شوند و اين بيشتر ازين مشرب آب مي خورد که تصور مي کنيم حقايق اجتماعيِ ما بدليل ديني بودن جامعه و ديندار و مومن و متعهد بودن افرادش ( البته اين ديدگاه شامل همه ي افراد نمي شود ) از ارزش و احترام خاص و به تبع آن از صلابت و قدرتمندي لازم برخوردار است فلذا در مواردي يقين حاصل مي کنيم و در مواردي ديگر احتمال کمتري مي دهيم که انحراف يا تخطي از آن صورت پذيرد فلذا با اينکه مي دانيم صرف وجود حقايق اجتماعي از بازدارندگي لازم و مطمئن برخوردار نيست و به اصطلاح عاميانه با حلوا حلوا گفتن دهان شيرين نمي شود، باز با يک نوع خوش بيني محض از قداست حقايق اجتماعي مان، سرپوشي بر وقاحت وقايع اجتماعي خود مي سازيم و آن را در ابعادي از جامعه مي گسترانيم! اينجاست که حقايق اجتماعي جامعه بجاي اينکه مرجع و چارچوبي براي افعال و کنشهاي اجتماعي مان باشد مأمن و پناهگاهي براي انحرافات و جرائم اجتماعي مان مي شود و از اينروست که مي بينيم برخي از افراد و مقامات و مسئولان و دستگاههايمان زير سايه ي اين طرز تلقي، از اصل برائت برخوردار مي شوند و وقايعشان زير حقايقشان پنهان مي ماند و از هرگونه برخوردها و بررسي هاي واقع بينانه در امان مي مانند!


     اما بايد پذيرفت که پنهان کردن وقايع اجتماعي هرگز به صلاح جامعه نخواهد بود چرا که واقعيتهاي اجتماعي هرگز از بين نمي روند و همچون ياخته هاي سرطاني زير پوست حقايق به رشد خود ادامه مي دهند و سرانجام روزي همچون زخمي ديرين و ريشه دار بر پيکر جامعه دهان باز مي کنند و با بويي از تعفن و تنفر برملا مي شوند اما در اينصورت ديگر موضوع  از يک مسئله ي اجتماعي معمولي مي گذرد و به يک فاجعه ي اجتماعي واقعي تبديل مي شود! پس اينکه مثلاً تصور کنيم کراهت دزدي در هر جامعه اي و بر همه ي افراد آشکار است و مضافاً اينکه در جامعه ي ديني ما، دين مبين اسلام نيز بشدت آن را نکوهيده و جزاي سرسختانه اي هم در حق آن در نظر گرفته است و بر اين مبنا انتظار داشته باشيم که تنها با اجتماعي کردن (آگاه کردن) مردم با اين حقايق، در جامعه ي ما از ميزان آن بخصوص در نزد افراد مسئول و متعهد و ديندار بشدت کاسته شود و تنها آنهم بصورت احتمال در سطح افراد ناآگاه و غير مسئول و غير متعهد جامعه رخ بدهد که لابد اينهم در هر جامعه اي رخ مي دهد و امري طبيعي است، بعد با يک اطمينان خاطر کذايي از سر مسئله بگذريم و به مسائل مهمتر(؟) بپردازيم، از نظر اجتماعي اين نوع نگرش، بسيار خوش بينانه و غير واقعي مي باشد و در عمل و در واقعيت امر به کرات مسبب مشکلاتي شده است و خواهد شد؛

     چرا که افراد ماهرانه ضعف هاي موجود در ساختار حقايق را تشخيص مي دهند و باصطلاح از سر سوزني رخنه در سد حقايق، شتر وقايع خود را با باري گران از آن رد مي کنند و آب از آب تکان نمي خورد و اگر هم خورد با ترفند هميشه کارساز " کي بود کي بود من نبودم" همه چيز را مي شويند و پاک مي برند! يا اگر هم کسي بويي برد مصداق " کي ديد کي ديد" واقع مي شود و بقول آن يارو، کننده را ول مي کنند و بيننده را سر مي برند! آخر سر هم طلبکار مي شوند که مگر چنين کاري ممکن است؟ اين دروغ است تهمت است و توطئه و فلان و فلان! يعني تو مي گويي ساختار حقايق ما مشکل دارد و تا حالا هم کسي نفهميده و فقط توي بيننده فهميدي؟ تو به قداست و کارآيي و مرجعيت حقايق ما شک داري؟ حالا باز بقول يارو چه بياور و چه بار کن! خلاصه اينکه همان اصل برائت کار خودش را مي کند و آنچه براستي رخ داده است در زير خروارها طلب و ادعا پنهان مي شود!


     دزدي را بايد بعنوان يک واقعيت اجتماعي که ممکن است از هر پست و مقامي سر بزند قلمداد کرد و کنترلهاي اجتماعي و تدابير لازم را بر آن انديشيد و مهمتر از آن اينکه آن تدابير را بکار بست؛ چرا که مشاهده مي کنيم اغلب تدابير و کنترل هاي اجتماعي لازم در اين رابطه انديشيده شده اما بهنگام ضرورت اعمال نمي شوند و يا به هر دليل مدتهاي طولاني اعمال آنها معطل مي ماند. حتي در مواردي بعد از محرز شدن واقعيت امر، مبتني بر همان اصل برائت ( يعني استناد بدرستي حقايق و پاکي جستن از خلاف آن ) احتياطهاي لازم بکار بسته مي شوند که مبادا اشتباهي رخ داده باشد و آبرويي از مومني متعهد که بي گمان واجب تر از حرمت کعبه است ريخته شود ضمن اينکه اتوبان اعاده ي حيثيت هم در حقشان همچنان باز است تا در صورت عدم چربش واقعيت بر حقيقت بلافاصله با احترام خاص به سراپرده ي امن خويش بازگردند و آش همان آش و کاسه همان کاسه! اتفاقاً به يک نوع واکسيناسيون اجتماعي هم مجهز مي شوند و ديگر از تب و لرزهاي فاش شدن وقايع هم نمي هراسند!


     اما آنروي ديگر قضيه، گروهي ديگر بواسطه ي اينکه مارک قابليت انجام هرگونه اقدامات ضد اخلاقي و ضد اجتماعي بر پيشانيشان خورده، هميشه زير سايه ي ظن و ترديد اجتماعي به سر مي برند و وقايع اجتماعي شان هميشه در معرض تقويت و بزرگنمايي است و با توجه به موقعيتشان، هميشه در آستانه ي محکوميت قرار دارد مگر آنکه خلافش ثابت شود! آنچه که بطور خلاصه آمد بيان دو نوع افراط و تفريط در مواجهه با واقعيتهاي اجتماعي مي باشد که از ديدگاه آسيب شناختي اجتماعي مطرح هستند. به هرحال تاريخ، خود داستان واقعيتهاي اجتماعي فراواني است که به هر شکل بوقوع پيوسته اند و آينده هم آبستن وقايع ريز و درشت ديگريست که به هر ترتيب بوقوع خواهند پيوست و همه ي اينها در بستر گرم و نرم شده ي جامعه رخ داده اند و مي دهند و خواهند داد! هدف و اميد نگارنده در اين راستا جز اين نيست که شرايطي فراهم سازيم تا با آسيب شناسي دقيق و بلا شرط مسائل و موضوعات اجتماعي جامعه، فرهنگ اعتدال را در رابطه با مواجهه ي اصولي و بدور از افراط و تفريط با واقعيتهاي اجتماعي مان ترويج دهيم.


     نبايد تصور کنيم که حقايق اجتماعي جامعه با انحراف و تخطي افراد از آنها، بي ارزش و خدشه دار مي شوند و ضرورت بدانيم که براي حفظ حرمت و حريم حقايق، واقعيت هاي جامعه يمان را انکار کنيم يا کمرنگ تر نشان دهيم. همانطور که پيشتر آمد اين طرز نگرش باعث مي شود که برخي با توسل به حرمت و قداست و مرجعيت و کارآيي حقايق، وقايع خودشان را کتمان سازند و باصطلاح "پاک نمايي" کنند. ارزش حقايق بسته به افرادي نيست که به آن اعتقاد دارند و يا براساس آن عمل مي کنند بلکه ارزش افراد بلکه جوامع بسته به حقايقي ست که به آن اعتقاد دارند و براساس آن عمل مي کنند. بنابراين صرفنظر از حقايق اجتماعي جامعه بايد وقايع اجتماعي افراد مورد توجه و داوري قرار گيرد و بر اساس آن در مورد آنها قضاوت گردد نه صرفاً بر اساس حقايقي که به آن توسل مي جويند. در نوشتار بعدي به ادامه ي مطلب خواهيم پرداخت.

 

 

🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers

 


برچسب‌ها: جامعه شناسی, جامعه شناسی شرقی, حقایق وقایع اجتماعی, هنجارهای اجتماعی

[ پنجشنبه ۱ بهمن ۱۳۸۸ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]

[ ]