حقايق اجتماعي و وقايع اجتماعي Social Realities And Social Truths
حسین شیران
بخش دوم
در نوشتار "حقيقت اجتماعي و واقعيت اجتماعي (1)" در بيان وجه تمايز بين ايندو مفهوم در حوزه ي جامعه شناسي، چنين آمد که حقايق اجتماعي بيانگر راستي ها و درستي هاي مورد قبول جامعه هستند و در قالب ارزشها و آداب و رسوم و قوانين اجتماعي چارچوبي براي رفتار افراد جامعه بشمار مي روند و وقايع اجتماعي هم صرفنظر از درستي يا نادرستي شان به تمام آنچه که در متن جامعه رخ مي دهد اطلاق مي شود.
حال اين سوال مطرح است که حقايق اجتماعي تا چه حد مورد پذيرش افراد جامعه قرار مي گيرند و ديگر اينکه افراد تا چه حد بر اساس حقايق اجتماعي جامعه يشان عمل مي کنند؟ سوال نخست به عموميت حقايق اجتماعي توجه دارد و سوال ديگر به مرجعيت آنها.
در پاسخ تئوريک به اين سوال ناچار بايد وضعيت مفروض افراد جامعه را در رابطه با اين مسئله مشخص کنيم که از چهار وضعيت کلي زير خارج نمي باشد:
الف- آنها که حقايق اجتماعي را مي پذيرند و بر اساس آن عمل مي کنند.
ب- آنها که حقايق اجتماعي را مي پذيرند اما بنوعي ديگر عمل مي کنند.
ج- آنها که حقايق اجتماعي را نمي پذيرند اما بر اساس آن رفتار خود را تنظيم مي کنند.
د- آنها که حقايق اجتماعي را نمي پذيرند و بر اساس آنهم عمل نمي کنند.
گروه نخست را که ميزان انطباق و سازگاري رفتارشان با حقايق اجتماعي جامعه بالاست مي توان "اصحاب وفاق" ناميد.
گروه دوم را که حقايق اجتماعي را مي پذيرند اما در حيطه ي عمل شيوه هاي ديگري را نيز در پيش مي گيرند و در واقع برخلاف اعتقادشان، خود را محدود به حقايق اجتماعي نمي کنند مي توان "اصحاب نقاب" ناميد.
گروه سوم که اعتقادي به حقايق موجود ندارند و يا حداقل با برخي از عناصر آن مشکل دارند اما مصلحتاً و موقتاً اعمال و رفتار خود را با آنها تنظيم مي کنند همان "اصحاب نفاق" هستند.
و گروه چهارم را که نه در نظر و نه در عمل اعتقادي به حقايق موجود ندارند و به هر دليل از آنها دوري مي گزينند مي توان تحت عنوان " اصحاب فراق" در نظر گرفت.
پس بطور خلاصه مي توان چنين در نظر گرفت که اصحاب وفاق، هم پندار و هم کردارشان با حقايق اجتماعي جامعه سازگار است. اصحاب نقاب، پندارشان با حقايق اجتماعي موافق است اما کردارشان سازگار نيست. اصحاب نفاق، پندارشان با حقايق اجتماعي سازگار نيست اما کردارشان منطبق با آنهاست و بالاخره اصحاب فراق، نه پندار و نه کردارشان هيچکدام با حقايق اجتماعي جامعه مطابقت ندارد و باصطلاح از هردو بعد با حقايق موجود بيگانه اند. در جدول زير همين موضوع را به بياني ديگر ملاحظه مي کنيم:
* وضعيت واقعي افراد جامعه در مواجهه با حقايق اجتماعي
انطباق پندار با حقايق انطباق کردار با حقايق
اصحاب وفاق + +
اصحاب نقاب + -
اصحاب نفاق - +
اصحاب فراق - -
اما بايد دانست که اين جدول، واقعيت مواجهه ي افراد جامعه با حقايق اجتماعي را نشان مي دهد وگرنه مطابق آنچه که خود افراد جامعه اظهار مي دارند اکثريت قريب به اتفاقشان هيچ مشکلي با حقايق اجتماعي موجود ندارند و در عمل هم از پيروان پروپاقرص آن مي باشند. بنابراين اگر بخواهيم بر اساس اين اظهارات وضعيت گروهها را مشخص کنيم بايد جدول فوق را بدين شکل تغيير دهيم:
* وضعيت ظاهري افراد جامعه در مواجهه با حقايق اجتماعي
انطباق پندار با حقايق انطباق کردار با حقايق
اصحاب وفاق + +
اصحاب نقاب + +
اصحاب نفاق + +
اصحاب فراق - -
بدين ترتيب همچنانکه مشاهده مي کنيم در ظاهر امر برخلاف گروه آخر که به هر شکل از نظام اجتماعي موجود و حقايق مورد استناد آن همچنان دوري مي گزينند، سه گروه اول چه با تظاهر و چه بي تظاهر خود را تابع حقايق و شرايط نظام اجتماعي موجود نشان مي دهند فلذا مي بينيم که در هر جامعه اي، نظام اجتماعي حاکم هميشه افراد زيادي را پيرامون خود درمي يابد.
اما در بازگشت به واقعيت امر، در ميان چهار گروه فوق، مي بينيم که گروههاي اول و چهارم يعني اصحاب وفاق و اصحاب فراق، باصطلاح بدليل يکي بودن قول و فعلشان، موضعشان در برابر نظام اجتماعي حاکم مشخص و روشن است و مطالعه ي جامعه شناختي آنها هم دشوار نيست چرا که در دو سر طيف هيچکدام ابعاد واقعيت اجتماعي شان بر ديگران پنهان نيست و پوشيده هم نمي دارند.
اما گروه دوم و سوم يعني اصحاب نقاب و اصحاب نفاق بدليل پوشيده داشتن بعدي از واقعيتهاي اجتماعي شان، هر يک بنوعي تهديدي براي نظام اجتماعي بشمار مي روند و به سبب تظاهر در پندار يا کردارشان، به آساني هم به مطالعات واقع بينانه ي جامعه شناختي تن نمي دهند از اينرو بواسطه ي وجود ايندو گروه، هميشه بايد از نظر اجتماعي بخشي از جامعه را بعنوان "اعضاء غير مطمئن" در نظر گرفت.
اما براستي کداميک از ايندو گروه غير مطمئن که کم و بيش در هر جامعه اي پيدا مي شوند، مي تواند براي نظام اجتماعي جدي تر و مسئله سازتر باشد؟ آنها که کردارشان غير حقيقي است يا آنها که پندارشان غير حقيقي است؟ آنها که در بعد عقيدتي تظاهر مي کنند يا آنها که در بعد عملي تظاهر مي کنند؟ کداميک؟
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: جامعه شناسی, جامعه شناسی شرقی, حقایق وقایع اجتماعی, هنجارهای اجتماعی
[ پنجشنبه ۱ بهمن ۱۳۸۸ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
حقايق اجتماعي و وقايع اجتماعي Social Realities And Social Truths
حسین شیران
بخش اول
از جمله تمايزات مهمي که حداقل در حوزه ي جامعه شناسي لازمست جدي گرفته شود تمايز مفهومي ميان دو واژه ي "حقيقت" و "واقعيت" است. همه مي دانيم که در بيان عامه ايندو واژه اغلب بجاي هم بکار مي روند و حتي در کتابهاي لغت هم مرزبندي آشکاري در اين خصوص به چشم نمي خورد! اما به هرحال در اين حوزه بر اين منوال اداي مطلب بخوبي صورت مي گيرد و ظاهراً هيچ مشکلي هم پيش نمي آيد!
در حوزه ي جامعه شناسي اما شرايط فرق مي کند و ضرورت دارد که بين حقيقت اجتماعي و واقعيت اجتماعي تفاوت اساسي قائل شويم. در اين نوشته با نظر به اينکه در کتابهاي لغت فارسي و انگليسي از کلمات مشترکي در بيان معناي ايندو استفاده مي شود، جهت تصريح در بيان مسئله، حقيقت را معادل truth و تنها بمعناي راستي و درستي امر و واقعيت را معادل reality و صرفاً بمعناي رخداد و پيش آمد در نظر مي گيريم؛ بعبارت ديگر در ادامه ي بحث چنين مي دانيم که حقيقت، از هرآنچه حق است سخن مي گويد و واقعيت، از هر آنچه اتفاق افتاده است؛ چه حق! چه ناحق! همانطور که از عناوين هر دو هم چنين برمي آيد.
با اينحساب منظور از "حقايق اجتماعي" راستي ها و درستي هاي مورد قبول جامعه است و منظور از "وقايع اجتماعي" هر آنچه صرفنظر از حقايق اجتماعي در جامعه رخ مي دهد و باصطلاح در عالم بيرون تحقق مي يابد. هم حقايق اجتماعي و هم وقايع اجتماعي هردو بعنوان پديده هاي اجتماعي در حوزه ي مطالعات علم جامعه شناسي قرار مي گيرند و توأمان و در ارتباط باهم مورد بررسي واقع مي شوند. اساساً بدون حقايق اجتماعي زندگي اجتماعي ممکن نمي شود چرا که در آنصورت هر واقعيت اجتماعي که رخ دهد مجاز خواهد بود و معياري براي رد يا قبول آن وجود نخواهد داشت!
حقايق اجتماعي در واقع همان هنجارهاي فرهنگي جامعه مي باشند و دربرگيرنده ي ارزشها و آداب و رسوم و قوانين اجتماعي و مي دانيم که برخي از حقايق اجتماعي بين جوامع بشري مشترک هستند و برخي ديگر تنها خاص يک جامعه بشمار مي روند. حقايق اجتماعي بعنوان مرجعي براي بايدها و نبايدهاي اجتماعي، چارچوبي براي کنشهاي اجتماعي افراد جامعه مشخص مي کنند و از اينرو در حکم ضروريات زندگي اجتماعي از طريق فرآيندهاي "اجتماعي شدن" به تمام افراد جامعه منتقل مي شوند.
اما باز مي دانيم که صرف آموزش و پرورش اجتماعي نمي تواند به تنهايي تضمين کننده ي حقايق اجتماعي باشد از اينرو در کنار اجتماعي شدن، بحث "کنترل اجتماعي" نيز مطرح مي شود. با اينحال سرپيچي از حقايق اجتماعي در هر جامعه اي کم و بيش رخ مي دهد و خود بعنوان يک واقعيت اجتماعي مباحث ديگري را پيش مي کشد. از ديدگاه اجتماعي توجه و تمکين به حقايق اجتماعي بطور يکسان براي همه افراد جامعه ضروريست و هرگاه و به هر دليل انحراف يا سرپيچي از آن در هر سطح يا طبقه اي از جامعه مشاهده شد لازم است بعنوان يک واقعيت اجتماعي با آن برخورد شده و بصورت عيني و واقعي مورد مطالعات آسيب شناسي اجتماعي قرار گيرند. اما مسئله اينجاست که در اين رابطه رعايت اعتدال بمفهوم ارجاع يکسان همه ي واقعيتها به حقايق اجتماعي در جامعه صورت نمي پذيرد فلذا افراط و تفريط هايي پنهان و آشکار در مواجهه با آن صورت مي پذيرد.
شايد بيان يک مثال نگارنده را از تکاپو و تکلف بيشتر در اين رابطه معاف دارد؛ پديده اي اجتماعي مانند دزدي را در نظر مي گيريم؛ اين پديده يک حقيقت امر دارد و يک واقعيت امر؛ همچنانکه گفتيم حقيقت امر درستي يا نادرستي آنرا مشخص مي کند و بر همه روشن است که دزدي از نظر اجتماعي يک امر نادرست و ناپسند مي باشد و نبايد از طرف هيچکس رخ بدهد اما واقعيت امر اينست که دزدي علي رغم ناپسند بودنش، در اشکال مختلف و در سطوح مختلف در جامعه رخ مي دهد و اينجاست که پس از تحقق يافتن در متن جامعه بايد بعنوان يک پديده اجتماعي عيني و واقعي از هر نظر مورد توجه قرار گيرد.
اما متأسفانه مشاهده مي کنيم که مواجهه با يک واقعيت اجتماعي مانند دزدي و يا ساير وقايع، از حالت اعتدال خود خارج شده است و بشدت دچار نوسان گشته است. گاهي وقايع اجتماعي در جامعه انکار مي شوند و اين بيشتر ازين مشرب آب مي خورد که تصور مي کنيم حقايق اجتماعيِ ما بدليل ديني بودن جامعه و ديندار و مومن و متعهد بودن افرادش ( البته اين ديدگاه شامل همه ي افراد نمي شود ) از ارزش و احترام خاص و به تبع آن از صلابت و قدرتمندي لازم برخوردار است فلذا در مواردي يقين حاصل مي کنيم و در مواردي ديگر احتمال کمتري مي دهيم که انحراف يا تخطي از آن صورت پذيرد فلذا با اينکه مي دانيم صرف وجود حقايق اجتماعي از بازدارندگي لازم و مطمئن برخوردار نيست و به اصطلاح عاميانه با حلوا حلوا گفتن دهان شيرين نمي شود، باز با يک نوع خوش بيني محض از قداست حقايق اجتماعي مان، سرپوشي بر وقاحت وقايع اجتماعي خود مي سازيم و آن را در ابعادي از جامعه مي گسترانيم! اينجاست که حقايق اجتماعي جامعه بجاي اينکه مرجع و چارچوبي براي افعال و کنشهاي اجتماعي مان باشد مأمن و پناهگاهي براي انحرافات و جرائم اجتماعي مان مي شود و از اينروست که مي بينيم برخي از افراد و مقامات و مسئولان و دستگاههايمان زير سايه ي اين طرز تلقي، از اصل برائت برخوردار مي شوند و وقايعشان زير حقايقشان پنهان مي ماند و از هرگونه برخوردها و بررسي هاي واقع بينانه در امان مي مانند!
اما بايد پذيرفت که پنهان کردن وقايع اجتماعي هرگز به صلاح جامعه نخواهد بود چرا که واقعيتهاي اجتماعي هرگز از بين نمي روند و همچون ياخته هاي سرطاني زير پوست حقايق به رشد خود ادامه مي دهند و سرانجام روزي همچون زخمي ديرين و ريشه دار بر پيکر جامعه دهان باز مي کنند و با بويي از تعفن و تنفر برملا مي شوند اما در اينصورت ديگر موضوع از يک مسئله ي اجتماعي معمولي مي گذرد و به يک فاجعه ي اجتماعي واقعي تبديل مي شود! پس اينکه مثلاً تصور کنيم کراهت دزدي در هر جامعه اي و بر همه ي افراد آشکار است و مضافاً اينکه در جامعه ي ديني ما، دين مبين اسلام نيز بشدت آن را نکوهيده و جزاي سرسختانه اي هم در حق آن در نظر گرفته است و بر اين مبنا انتظار داشته باشيم که تنها با اجتماعي کردن (آگاه کردن) مردم با اين حقايق، در جامعه ي ما از ميزان آن بخصوص در نزد افراد مسئول و متعهد و ديندار بشدت کاسته شود و تنها آنهم بصورت احتمال در سطح افراد ناآگاه و غير مسئول و غير متعهد جامعه رخ بدهد که لابد اينهم در هر جامعه اي رخ مي دهد و امري طبيعي است، بعد با يک اطمينان خاطر کذايي از سر مسئله بگذريم و به مسائل مهمتر(؟) بپردازيم، از نظر اجتماعي اين نوع نگرش، بسيار خوش بينانه و غير واقعي مي باشد و در عمل و در واقعيت امر به کرات مسبب مشکلاتي شده است و خواهد شد؛
چرا که افراد ماهرانه ضعف هاي موجود در ساختار حقايق را تشخيص مي دهند و باصطلاح از سر سوزني رخنه در سد حقايق، شتر وقايع خود را با باري گران از آن رد مي کنند و آب از آب تکان نمي خورد و اگر هم خورد با ترفند هميشه کارساز " کي بود کي بود من نبودم" همه چيز را مي شويند و پاک مي برند! يا اگر هم کسي بويي برد مصداق " کي ديد کي ديد" واقع مي شود و بقول آن يارو، کننده را ول مي کنند و بيننده را سر مي برند! آخر سر هم طلبکار مي شوند که مگر چنين کاري ممکن است؟ اين دروغ است تهمت است و توطئه و فلان و فلان! يعني تو مي گويي ساختار حقايق ما مشکل دارد و تا حالا هم کسي نفهميده و فقط توي بيننده فهميدي؟ تو به قداست و کارآيي و مرجعيت حقايق ما شک داري؟ حالا باز بقول يارو چه بياور و چه بار کن! خلاصه اينکه همان اصل برائت کار خودش را مي کند و آنچه براستي رخ داده است در زير خروارها طلب و ادعا پنهان مي شود!
دزدي را بايد بعنوان يک واقعيت اجتماعي که ممکن است از هر پست و مقامي سر بزند قلمداد کرد و کنترلهاي اجتماعي و تدابير لازم را بر آن انديشيد و مهمتر از آن اينکه آن تدابير را بکار بست؛ چرا که مشاهده مي کنيم اغلب تدابير و کنترل هاي اجتماعي لازم در اين رابطه انديشيده شده اما بهنگام ضرورت اعمال نمي شوند و يا به هر دليل مدتهاي طولاني اعمال آنها معطل مي ماند. حتي در مواردي بعد از محرز شدن واقعيت امر، مبتني بر همان اصل برائت ( يعني استناد بدرستي حقايق و پاکي جستن از خلاف آن ) احتياطهاي لازم بکار بسته مي شوند که مبادا اشتباهي رخ داده باشد و آبرويي از مومني متعهد که بي گمان واجب تر از حرمت کعبه است ريخته شود ضمن اينکه اتوبان اعاده ي حيثيت هم در حقشان همچنان باز است تا در صورت عدم چربش واقعيت بر حقيقت بلافاصله با احترام خاص به سراپرده ي امن خويش بازگردند و آش همان آش و کاسه همان کاسه! اتفاقاً به يک نوع واکسيناسيون اجتماعي هم مجهز مي شوند و ديگر از تب و لرزهاي فاش شدن وقايع هم نمي هراسند!
اما آنروي ديگر قضيه، گروهي ديگر بواسطه ي اينکه مارک قابليت انجام هرگونه اقدامات ضد اخلاقي و ضد اجتماعي بر پيشانيشان خورده، هميشه زير سايه ي ظن و ترديد اجتماعي به سر مي برند و وقايع اجتماعي شان هميشه در معرض تقويت و بزرگنمايي است و با توجه به موقعيتشان، هميشه در آستانه ي محکوميت قرار دارد مگر آنکه خلافش ثابت شود! آنچه که بطور خلاصه آمد بيان دو نوع افراط و تفريط در مواجهه با واقعيتهاي اجتماعي مي باشد که از ديدگاه آسيب شناختي اجتماعي مطرح هستند. به هرحال تاريخ، خود داستان واقعيتهاي اجتماعي فراواني است که به هر شکل بوقوع پيوسته اند و آينده هم آبستن وقايع ريز و درشت ديگريست که به هر ترتيب بوقوع خواهند پيوست و همه ي اينها در بستر گرم و نرم شده ي جامعه رخ داده اند و مي دهند و خواهند داد! هدف و اميد نگارنده در اين راستا جز اين نيست که شرايطي فراهم سازيم تا با آسيب شناسي دقيق و بلا شرط مسائل و موضوعات اجتماعي جامعه، فرهنگ اعتدال را در رابطه با مواجهه ي اصولي و بدور از افراط و تفريط با واقعيتهاي اجتماعي مان ترويج دهيم.
نبايد تصور کنيم که حقايق اجتماعي جامعه با انحراف و تخطي افراد از آنها، بي ارزش و خدشه دار مي شوند و ضرورت بدانيم که براي حفظ حرمت و حريم حقايق، واقعيت هاي جامعه يمان را انکار کنيم يا کمرنگ تر نشان دهيم. همانطور که پيشتر آمد اين طرز نگرش باعث مي شود که برخي با توسل به حرمت و قداست و مرجعيت و کارآيي حقايق، وقايع خودشان را کتمان سازند و باصطلاح "پاک نمايي" کنند. ارزش حقايق بسته به افرادي نيست که به آن اعتقاد دارند و يا براساس آن عمل مي کنند بلکه ارزش افراد بلکه جوامع بسته به حقايقي ست که به آن اعتقاد دارند و براساس آن عمل مي کنند. بنابراين صرفنظر از حقايق اجتماعي جامعه بايد وقايع اجتماعي افراد مورد توجه و داوري قرار گيرد و بر اساس آن در مورد آنها قضاوت گردد نه صرفاً بر اساس حقايقي که به آن توسل مي جويند. در نوشتار بعدي به ادامه ي مطلب خواهيم پرداخت.
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: جامعه شناسی, جامعه شناسی شرقی, حقایق وقایع اجتماعی, هنجارهای اجتماعی
[ پنجشنبه ۱ بهمن ۱۳۸۸ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]