جامعه‌شناسی شرقی Oriental Sociology

                                  بررسی مسائل اجتماعی ایران و مسائل جامعه‌شناسی

                                      وبسایت حسین شیران - دکترای جامعه‌شناسی

جامعه شناسان ناآرام Unrestfull Sociologists 

بخش هفتم

اگوست کنت Auguste Comte 

حسین شیران

 

     نه اخراج و تحقیر کنت از پلی تکنیک، نه دربدری و بحران مالی ناشی از آن، و نه قطع ارتباطش با میل و برخی دیگر از دوستان و یارانش، هیچکدام آن دلیل خاصی نبود که کنت بخاطرش سالهای بعد از 1844 را دورۀ دوم زندگی خویش بنامد! در واقع آنچه باعث شد کنت از این دوران، بخصوص از سال 1844 تحت عنوان "سالی بی نظیر" (Year Like None Other) یاد کند، یک ماجرای عاطفی دیگری بود که همچون مهی غلیظ آرام آرام از راه رسید و کنتِ چشم و دل فروبسته از عشق و عاشقی را یکبار دیگر در خود فرو برد!
 

     پس از ماجرای زجرآور کارولین که سالهای سال برای کنت دردسرساز بود و حتی یک خودکشی ناموفق را هم برای وی به ارمغان آورده بود، کنت رسماً دفتر عشق و عاطفه را در اندرون خسته اش بربسته و یکبار برای همیشه قید همه چیز را زده بود و زانپس با در پیش گرفتن اصل "بهداشت روانی"، تمام فکر و حواس خویش را از هر چیز دیگر برگرفته و تنها صرف ترویج و تکمیل افکار اثباتگرایانه اش ساخته بود! ... اما از بد و یا خوب حادثه، بعد سالها تلاش و کوشش فکری، درست در زمانی که کاخ عظیم فلسفۀ اثباتی اش داشت سر بر آسمان علم و اندیشه می سایید و خیل دوستان و یاران اثباتگرایش هم با اشتیاق، دور و برش را گرفته بودند، ناگهان زنی پیدا شد و با یک نگاه، عنان از کف او ربود و او را در یک چشم بهم زدن در دو راهی "عشق و عرفان"- که علی الاصول باورش نداشت، و "علم و تجربه"- که داشت یک به یک اصولش را به جهانیان می آموخت، قرار داد؛ و او درماند که کدام را برگیرد؟ آنرا که با تمام وجود حسش می کرد اما باورش نداشت یا آنرا که بی هیچ حسی باورش داشت و تبلیغش می کرد؟ ...
 

      و البته کنت راه نخست را در پیش گرفت، یعنی راه عشق و عرفان را؛ چرا که براستی نمی توانست صدای تپشهای کوبندۀ قلبش را که داشت لحظه به لحظه بیشتر هم می شد نادیده بگیرد! قلبی که از مدتها پیش زیر خروارها خاک و خشت فلسفی دفنش کرده بود و رویش هم بنای عظیمی از افکار پخته و ناپخته ای برپا کرده و جمعی را هم به تماشایش فرا خوانده بود! ... اما هرچه بود حالا دیگر از آن قلبِ فروخفته صدایی بر می خاست که با تمام ملایمتی که داشت، لرزه بر ارکان آن بنای عظیم می انداخت و کنت این را با تمام وجودش حس می کرد! ... او نمی توانست نسبت به آنچه در درونش می گذشت بی تفاوت باقی بماند؛ خیلی زود حقیقت آن صدا را دریافت و با اطمینان خاطر، از حصار بلندی که گرد خویش ساخته بود بیرون جست و بی هیچ اندیشه ای از ملامت غیر، سرمست از احساس خوشی که در درونش جریان داشت، آن قلب بازیافته را در طبق اخلاصش گذاشت و با هزار امید و آرزو نثار همان کسی کرد که بعد سالها رکود معنوی، عشق و احساس را دوباره در او زنده کرده و او را به خود آورده بود! ...
 

      "کلوتیلد دوو" (Clotilde de Vaux) آن زن پرجاذبه ای بود که در این برهه از زمان به تور فیلسوف میانسال ما خورد و او را نه یک دل که هزار دل عاشق و شیفتۀ خود ساخت! کلوتیلد که خواهر یکی از شاگردان کنت بود در آن زمان سی سال سن داشت و با کنت که چهل و شش ساله بود، حدود شانزده سال تفاوت سن داشت؛ همسر او که متهم به اختلاس اموال دولتی بود و محکوم به حبس ابد، مدتها بود که گریخته بود و او را بحال خود رها کرده بود؛ از این جهت بنظر می رسید که بخت کاملاً با کنت یار است تا آخرین تیر ترکش خود را زه کند و غزال به پای خویش رسیده را هرچه سریعتر شکار کند!

 

🆔 @Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers (OST)


برچسب‌ها: جامعه شناسی, جامعه شناسی شرقی, جامعه شناسان ناآرام, اگوست کنت

[ سه شنبه ۸ فروردین ۱۳۹۱ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]

[ ]