جامعه شناسان ناآرام Unrestfull Sociologists
بخش دهم
اگوست کنت Auguste Comte
حسین شیران
مهمترین دستاورد "دوران حاکمیت دل"، "مذهب انسانیت" (the Religion of Humanity) است؛ همان چیزی که اعلام و انتشار خبر تأسیس اش در سال 1847 کاروان پر دبدبه و کبکبۀ اثباتگرایان را که بسی بود با جار و جنجال فراوانی در قلب اروپا براه افتاده بود، در بهت و حیرت و همهمه ای غریب فرو برد! ... در این برهه پرسش همه اثباتگرایان تنها یک چیز بود: مذهب؟! آیا این اگوست کنت بود که با این شور و ولع از مذهب سخن می گفت؟! ... جواب جان استوارت میل به این پرسش از پیش مشخص بود و نیز امیل لیتره که حالا با این اقدام کنت کم کم داشت با او همراه و همرأی می گشت! ایندو معتقد بودند که نه! این کنت نبود! و یا دستکم این، آن کنت که آنها می شناختند و مریدش بودند نبود و نمی توانست هم باشد!
آن کنت می گفت دوران دین و مذهب- بعنوان نخستین دوره از سیر اجتماعی فکر بشر، خیلی وقت است که سپری شده است و حتی عمر دورۀ بعد از آن یعنی دورۀ مابعدالطبیعه هم به سر آمده است و حالا دوره دورۀ علم است، آنهم علم پوزیتیویستی که اساسش کلاً بر مشاهده و تجربه است. ... پس این که اکنون سخن از عشق و عرفان و مذهب می زد نمی توانست همان کنت باشد! مگر اینکه دچار آشفتگی فکری و پریشانی ذهنی شده باشد- چیزی که هنوز هم برخی از مفسران و منتقدان آثار او سرسختانه به آن اعتقاد دارند و مشخصاً اواخر عمر کنت را دوران انحراف فکری و سقوط ذهنی او می دانند! ...
در هر صورت با اعلام مذهب انسانیت بسیاری دیگر از یاران و پیروان کنت که بعد از قطع ارتباط میل و چندی دیگر با او دچار تردید شده بودند به تحول و دگرگونی عمیق کنت که منجر به گسست فکری آشکاری در او شده بود ایمان آوردند و یک به یک از پیرامون او پراکنده گشتند! اما کنت در پوئیدن راهی که برگزیده بود آنچنان مطمئن و پایدار بود که از پراکنده شدن پیروانش هیچ باکی به خود راه نداد! او معتقد بود که راه درست همانست که او برگزیده است و همگان روزی به حقیقت مذهب او پی خواهند برد و رفتگان هم یک به یک بسوی او و دین نوینش باز خواهند گشت! ...
او صبور و صمیمی و مصمم- آنسان که در سیرت و سبیل پیامبران به چشم می خورد، رسماً از سال 1847 شروع کرد به تبلیغ دینش! براستی بعد از وارد شدن کلوتیلد به زندگی او و مرگ نابهنگامش، کنت از این رو به آن رو شده بود؛ نه فقط اندیشه و باور او بلکه حتی لحن و نوع گویش او هم تغییر یافته بود؛ در آغاز آنگاه که او فیلسوفانه می اندیشید و می نوشت لحنش کاملاً خشک و دقیق و علمی بود اما حالا که دم از مذهب می زد و خود را "بنیانگذار دین انسانیت – دین جهانی" می دانست کاملاً گرم و لطیف و ساده سخن می گفت! آری یکبار بدون تعارف باید گفت که او خود را پیامبر می دانست و از اینرو مشخصاً پیامبرگونه رفتار می کرد!
حتی مخاطبان او هم تغییر یافته بودند؛ او دیگر از خواص دل بریده بود همچنانکه آنها از او قطع امید کرده بودند و حالا به تبلیغ دینش برای عوام می پرداخت، همانطور که پیامبران اینگونه می کردند. عموم مردم بویژه طبقه کارگر مخاطبان جدید او بودند؛ او صمیمانه و صبورانه آنها را به دین خود فرا می خواند و کشیش وار برای آنها موعظه می کرد! ... و البته مخاطبان او تنها به توده و عوام محدود نمی شدند؛ او با یقین و اعتماد بنفسی منحصر بفرد برای سران و سردمداران ممالک جهان و حتی سران مذاهب دیگر هم نامه می نوشت و آیین جدید خود را به آنها تبلیغ می کرد! نیکلای تزار روس و وزیر اعظم امپراطوری عثمانی و سران مذهب یسوعی از جمله مخاطبان او از این نوع بودند! جالب اینکه او زیر نامه هایش را هم با این عنوان خاص امضا می کرد: "کاهن اعظم دین بشریت"!
🆔 @Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers (OST)
برچسبها: جامعه شناسی, جامعه شناسی شرقی, جامعه شناسان ناآرام, اگوست کنت
[ چهارشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۱ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]