جامعه شناسی شرقی
بخش سوم: دربارۀ امکان، ضرورت و اهمیت جامعه شناسی خودمانی
حسین شیران
طبق توافقی که در بخش اول این نوشتار با هم نمودیم عجالتاً فرض می کنیم که "جامعه شناسی مرده است" و ما اکنون همه در مجلس ختمش نشسته ایم و آن دسته از مردم بی اطلاع یا کم اطلاع از کم و کیف و چند و چون جامعه شناسی هم در این جمع حضور دارند و ما اینک می خواهیم در وصف این فقید با آنها (و در واقع خودمان) صحبت بکنیم؛ بدیهی است اگر که خواسته باشیم صحبتمان از نظم و ترتیبی منطقی برخوردار باشد باید که ابتدا از چیستی آن سخن آغاز کنیم و بعد در مورد هستی و نیستی اش اندیشه کنیم! بنابراین نخست به این مسئله می پردازیم که "جامعه شناسی چیست؟" (و یا چه بود؟) و بعد می پردازیم به اینکه از کجا آمده بود و به کجا می رفت و اصلاً برای چه آمده بود و چه کرد و چه نکرد تا اینکه عاقبت کارش بدینجا رسید که حالیا مجلس ختمش برپاست! پس اکنون مسئلۀ اصلی برای ما و شما و آنها همه یک چیز است و آن اینکه "جامعه شناسی چیست؟"
مسئلۀ اول: جامعه شناسی چیست؟
آنچه مسلم است در این صد و هفتاد هشتاد سالی که از ابداع این واژه و مفهوم می گذرد متأسفانه بر روی تعریف واحد و مشخصی از جامعه شناسی توافق حاصل نشده است که ما هم اینجا به سرعت به آن اشاره کنیم و بگذریم! در واقع تا به امروز هرکس هرطور که خواسته بر روی این مسئله اندیشیده، و در نهایت تعریفی ارائه کرده و از سر موضوع گذشته است؛ همینجا بگویم که این یکی از نخستین و در عین حال مهمترین مسائل و مشکلاتی است که جامعه شناسی از آغاز تا کنون با آن مواجه بوده است و هنوز هم مواجه است!
البته برخی به این باور یا بهانه که علم یا دستکم جامعه شناسی را در سرآغازش هیچ نیازی به تعریف نیست از زیر بار سنگین این مسئله شانه خالی کرده اند و خیلی راحت به سر وقت مسائل بعدی خزیده اند! اما برخی دیگر علیرغم اقرار به سخت و دشوار بودن امر، بهر صورت دست بکار شده اند و سرانجام تعریفی از خود بجای گذاشته اند؛ تعاریف متعددی از جامعه شناسی هم که ما اینک با آنها سروکار داریم در واقع همه محصول تفکر این دسته از متفکران می باشند؛ منتهی مسئله ای که وجود دارد اینست که از میان اینهمه تعریف که از جامعه شناسی ارائه شده است، بجرأت می توان گفت که نه هیچ یک به تنهایی کامل بوده اند و نه همه باهم کافی! و این یعنی تکلیف مسئله آنگونه که باید، تا به امروز مشخص نشده است! و این صورت کلی آن مشکلی است که نه فقط ما، بلکه هر آنکس دیگری که می خواهد اندیشه در مورد جامعه شناسی را آغاز کند در گام نخست با آن مواجه می شود!
در هر صورت ما اینجا به این تعاریف نخواهیم پرداخت- اولاً به این دلیل که در اغلب منابع قابل دسترسی هستند؛ ثانیاً مشخصاً قصد تجزیه و تحلیل آنها را هم نداریم- چه اگر داشتیم ناگزیر از پرداختن به آنها بودیم؛ و ثالثاً قبلاً در نوشتار دیگری (تحت عنوان "دربارۀ تعاریف جامعه شناسی"، در همین وبسایت) بدان پرداخته ایم؛ با اینحال بدون تعریف هم از این مرحله نخواهیم گذشت، با این تذکر که تلاش ما در این راستا مطابق اصولی که پیشتر از آنها یاد کردیم بیشتر مبتنی بر "خوداندیشی" خواهد بود تا تقریر محض قول و قرائت دیگران؛ حاصل اگر که خوب بود فبه المراد، و گرنه که ما هم یکی از آن دهها بلکه صدها متفکری که در این راه کوشیده اند اما نتیجۀ تلاششان آنگونه که باید گرهی از کارها نگشوده است! این مسئله اگر که به برخی از خودیها برنخورد مسلماً به غیرخودیها هیچ برنخواهد خورد!
با ذکر این پیش آگهی، با تمام توان متمرکز می شویم بر روی مسئله ای که هم اینک پیش روی ماست، و آن چیزی نیست جز مسئلۀ تعریف جامعه شناسی؛ ابتدا بهتر است ببینیم خود این واژۀ "تعریف" به چه معنا و مفهومی است؛ خود تعریف را اگر که بخواهیم تعریف کنیم خیلی ساده و راحت می توانیم بگوییم تعریف یعنی "حقیقت امری را برای کسی بیان داشتن" (فرهنگ عمید)؛ با این حساب تکلیف ما در خصوص تعریف جامعه شناسی کاملاً روشن است؛ نخست باید "حقیقت امر جامعه شناسی" را دریابیم- دستکم در نزد خویش، و بعد عالمانه و آگاهانه بیاییم آنرا با دیگران در میان بگذاریم، و گرنه میان ما که به تصریح نمی دانیم حقیقت جامعه شناسی چیست و آنکه بالکل نمی داند جامعه شناسی چیست توفیر چندانی نخواهد بود! اما حقیقت امر جامعه شناسی چیست؟
میان گفتار
معمولاً وقتی که کار به اینجا می رسد یعنی پای تعریف و تشریح مسئله به میان می آید از معنا و ریشۀ لغوی اصطلاح شروع می کنند و بعد به تاریخچه و یا شرح مفهوم یا مفاهیم مرتبط با آن می پردازند و در نهایت برخی از تعاریف ممتاز موجود را بیان می کنند؛ کم و بیش، کار ما هم جز این نخواهد بود، یعنی بعنوان سرآغاز از معنای لغوی اصطلاح شروع خواهیم کرد و بعد به مفهوم یا مفاهیم مرتبط با آن خواهیم پرداخت و در نهایت هم تلاش خواهیم کرد بر روی تعریف مشخصی از جامعه شناسی اتفاق کنیم و یا احیاناً تعریف جدیدی از آن ارائه دهیم؛ با این تفاوت که در طی این طریق کلاً هر کجا که اسمی از جامعه شناسی ببریم همین عنوان خودمانی اش را در نظر خواهیم داشت و نه مشخصاً عنوان خارجی اش یعنی همان "Sociology" را، و بعد در مراحل بعدی هم به معانی و مفاهیم مرتبط با همین عنوان استناد خواهیم کرد و نه الزاماً مفاهیم مرتبط با واژۀ Sociology ، یا بعنوان مثال مفاهیمی که اگوست کنت یا بنیانگذاران دیگر به هنگام ابداع این واژه یا گسترش این علم در نظر داشتند.
اگرچه می توان گفت که این هر دو عنوان مشخصاً معادل و مترادف هم هستند و تقریباً به یک معنا و مفهوم بکار می روند و مفاهیم مرتبط با آنها هم کم و بیش یکی هستند، اما حتی اگر هم چنین باشد ما می خواهیم این راهی را که در پیش داریم با معارف، معانی و مفاهیم خودمان سپری کنیم؛ چه اشکالی دارد برای یکبار هم که شده، فارغ از معانی و مفاهیم و مصطلحات غیر، خود به زبان خویش بیندیشیم و با واژه ها و مصطلحات و معانی و مفاهیم خویش بگوییم که جامعه شناسی چه هست و چه نیست.
باز می دانم و پیش از این هم اشاره کردم که در این روزگار هر چه بحثها و گفتگوها با اعلام و واژه ها و مصلحات خارجی بیشتری آمیخته شوند بهمان اندازه سطح کلاسشان بالاتر و افتخارشان بیشتر و شنوندگانشان هم افزون تر خواهد بود! اما ما اینجا در واقع امر، نه به دنبال کلاس گذاشتن هستیم و نه کسب افتخار! ما به این گفته که "اندیشیدن بهتر از بیان صرف اندیشه هاست" ایمان داریم و از طرفی هم، اندیشیدن به زبان خویش و با واژه ها و معانی و مفاهیم خویش را بهتر و مفیدتر از اندیشیدن با واژه ها و معانی و مفاهیم غیر می دانیم؛ اینها همه ابزار اندیشه هستند و بدیهی است ما هر چه بر ابزاری که با آن سروکار داریم بیشتر تسلط داشته باشیم به همان اندازه نتیجۀ کارمان هم بهتر و با کیفیت تر خواهد بود.
مسئله گریز از غرب نیست.
اینجا باز هم تأکید می کنم که در پیش گرفتن این روند ناشی از غرب گریزی ما نیست؛ بهرحال در اینکه جامعه شناسی زاده و پروردۀ غرب است هیچ شکی نیست؛ و در اینکه غربیان جزئاً و کلاً بار رشد و توسعۀ این رشته را در سرتاسر جهان بدوش داشته اند و هنوز هم دارند هم هیچ تردیدی وجود ندارد؛ یکبار دیگر حسب ضرورت تکرار می کنم که کار ما اینجا نه مخالفت با غرب است نه مقابله با آنها و نه گریز از آنها؛ اینکار به باور ما نه اهمیتی دارد و نه ضرورتی و نه هیچ فایده ای مترتب بر آنست؛ جهان امروز دیگر جهان جدا زیستن و جدا اندیشیدن نیست؛ علم هم اینجا و آنجا کشیدن ندارد، هرکس مبتنی بر اساس و اصول آن پیش برود به آن دست خواهد یافت و گرنه بی بهره خواهد ماند و یا ناچار خواهد بود که به یافته های دیگران تمکین و به دستاوردهای آنها اکتفا کند. ...
ما در هر صورت، جامعه شناسی را بعنوان یک محصول معرفتی غرب، با آغوش باز پذیرفته ایم؛ به آن اعتقاد یافته ایم؛ در آن تحصیل کرده ایم و هم اکنون هم در آن فعالیت می کنیم؛ این یک واقعیت مسلم است و انکار آن هم نه ممکن است و نه اصلاً به صلاح است چون در واقع به انکار خود ما هم می انجامد! با این حال در این میان یک مسئلۀ مهمی وجود دارد و آن اینکه آیا جامعه شناسیای که ما داریم و یا می خواهیم که داشته باشیم الزاماً باید به همان روال و قرار و قوامی باشد که هم اکنون در غرب حاکم است؟ و یا می تواند به شکل دیگری هم باشد؟ پاسخ روشن به این سؤال می تواند تا حدود زیادی تکلیف ما را در مورد این علم مشخص سازد؛ البته ما اینجا قصد پرداختن به این مسئله را نداریم چه خود بحث کلانی است و مجال و مقال دیگری می طلبد، اما حسب ضرورت با توجه به بحثی که پیش آمد تنها به یک وجه از وجوه متعدد این قضیه اشاره می کنیم و می گذریم.
اهمیت، امکان و ضرورت "جامعه شناسی خودمانی"
حقیقت اینست که جامعه شناسی و یا کلاً علوم انسانی همانند علوم تجربی و طبیعی نیستند که اینجا و آنجایشان هیچ فرقی باهم نداشته باشد! من فکر نمی کنم که رسیدن به این نتیجه برای آنکه اهل فکر و اندیشه است کار سخت و دشواری باشد، هر کس اندکی پیرامون این مسئله بیندیشد بسیاری از ابعاد قضیه برایش روشن خواهد شد، آنوقت تصور و باور اینکه در جهان یک علم جامعه شناسی جامعی وجود داشته باشد که همچون علم فیزیک یا شیمی یا ریاضیات یا نجوم جهانشمول باشد و بتواند پاسخگوی نیازهای همۀ جوامع بشری باشد دیگر برایش آسان نخواهد بود!
ما اغلب می شنویم که جامعه شناسان خود را "پزشکان متخصص جامعه" قلمداد می کنند؛ باید گفت که این قیاس از جهاتی درست و از جهاتی دیگر نادرست است؛ از جهات نادرستش اینکه ما وقتی می گوییم "تن انسان"، در واقع در قالب یک کل، نوعاً به موجودات همسانی نظر داریم که هم از نظر ساختاری و هم از نظر کارکردی هیچ تفاوتی باهم ندارند؛ اما وقتی می گوییم "جامعۀ انسانی" چطور؟ آیا می توانیم همۀ جوامع موجود در جهان را کلاً و جزئاً موجودات همسانی در نظر بگیریم و از نظر ساختاری و کارکردی و سایر جهات نسخۀ واحدی بر آنها بپیچیم و یا حکم جهانشمولی بر آنها صادر کنیم؟ ...
آیا تا بحال فکر کرده اید که چرا یک پزشک آمریکایی یا چینی بخوبی و براحتی می تواند در ایران یا هر کشور دیگری طبابت کند (و برعکس)، اما یک جامعه شناس متخصص جامعه آمریکایی یا چینی نمی تواند به آن راحتی ها که در جامعۀ خودش کار می کند در ایران و یا هر کشور و هر جامعۀ دیگری فعالیت کند؟ مسئله کاملاً روشن است، بخاطر اینکه جسم انسان اینجا و آنجایش هیچ فرقی باهم ندارد و احکام صادره بر آنها واحد و جهانشمول است، در حالیکه گاهی تفاوت یک جامعه با جامعۀ دیگر از زمین تا آسمان است؛ و این خود یک واقعیت انکار ناپذیر است و جامعه شناسی هم که کار و وظیفۀ خود را پرداختن به واقعیت های زندگی اجتماعی می داند هرگز نمی تواند نسبت به این تفاوتها بی تفاوت باشد یا آنها را نادیده بگیرد.
یا مثلاً می بینید که یک پزشک- حالا در هر کجای این کرۀ خاکی که باشد، می تواند دارویی را که مثلاً در کشورهای متمدن و صنعتی جهان ساخته شده است بدون هیچ نگرانی استفاده کند و نتیجه هم بگیرد؛ و حتی این دارو ممکنست از داروی مشابهی که خودِ آنجا و یا هر جای دیگر ساخته می شود بهتر و مفیدتر باشد- همچنانکه در اغلب موارد هم هست؛ فکر می کنید چرا؟ بخاطر اینکه فرمول ساخت آن دارو متناسب با ساختار و کارکرد تن انسان می باشد و تن انسان هم در هر کجای جهان از ساخت و ترکیب و کارکرد مشابهی برخوردار است؛ اما آیا فرمولهای جامعه شناختی را هم می توان به چنین راحتی و سادگی و اطمینانی در هر کجای جهان بکار برد؟ ...
همسانی ها و ناهمسانی های جامعوی
البته مسلم است که جوامع بشری هم از جهات متعدد همسانی هایی دارند؛ در این نکته هیچ شکی نیست، اینها همان "ویژگیهای جهانشمول" هستند که خود را در قالب فرهنگ بمعنای کلی اش نشان می دهند؛ در واقع آن بخشی از جامعه شناسی هم که یکسان و جهانشمول است و از این رو در هر کجای جهان می تواند مطرح باشد و کارگر افتد، معطوف به مطالعۀ همین همسانی ها و ویژگیهای جهانشمول است؛ اما همه می دانیم که در کنار این همسانی ها، ناهمسانی هایی هم وجود دارند که ما هرگز نمی توانیم آنها را نادیده بگیریم، اتفاقاً طی فرآیندی پیچیده و شاید مرموز معمولاً این همسانی ها و مشابهت ها هستند که بدلیل همه جا بودنشان، نادیده گرفته می شوند و این ناهمسانیها هستند که بدلیل نقش تعیین کننده ای که در رقم خوردن وقایع جامعوی و حتی جهانی بازی می کنند بیشتر مورد توجه قرار می گیرند!
من فکر نمی کنم کسی پیدا شود که بخواهد یا بتواند این ناهمسانیها را انکار کند و یا نقش تعیین کنندۀ آنها را در امور جامعوی و جهانی نادیده بگیرد؛ آنها فارغ از اینکه ما با آنها چه کنیم- انکارشان کنیم یا قبولشان کنیم، در نفس خود وجود دارند و بنوبۀ خود هم در تحولات جامعه و جهان تأثیرگذار هستند؛ پس حالا که چنین است لاجرم باید جزو برنامه های مطالعاتی جامعه شناسان هم قرار بگیرند، و چه چیز از این بهتر که جامعه شناسانِ هر جامعه ای خود با بینش های علمی خاص خودشان، در کنار ویژگیهای عام، ویژگیهای خاص جامعۀ خود را هم مورد مطالعه قرار بدهند و امور جامعۀ خود را خود در راستای اهداف جامعوی عام و خاصشان تقریر و تنظیم کنند! ...
هر چند قضیه ابعاد مختلفی هم دارد اما دستکم از این نظر مسئله کاملاً روشن است و من نمی خواهم اینجا بیش از این بر روی این مسئله بحث کنم. از این جهت است که من نیز همچون خیلی های دگر معتقدم که جوامع مختلف، باید هم جامعه شناس مخصوص بخود داشته باشند و هم حتی علم جامعه شناسی مخصوص بخود. البته این به این معنا نیست که جامعه شناسی هر جامعه ای باید از بیخ و بن متفاوت تر از هر جای دیگری باشد! به همان اندازه که تشابه کامل صحیح نیست تفاوت کامل هم نه تنها صحیح نیست بلکه ممکن هم نیست، چون اساس و اصول کار یکیست لاجرم مقدمات کار هم یکی خواهد بود؛ مگر اینکه شما بخواهید اساس و اصول دیگری بیافرینید که در آن صورت محصول کار شما غیر از جامعه شناسی خواهد بود! ...
تمرین خوداندیشی
در هر صورت اگر که به اهمیت و امکان و ضرورتِ داشتن جامعه شناسی خودمانی اعتقاد داشته باشیم باید بدانیم که یکی از الزامات دست یافتن به چنین دستاورد مهمی، پیش و بیش از هر چیز دیگری "تمرین خوداتکایی" و "تمرین خوداندیشی" است؛ کار ما هم اینجا جز این نبوده و نیست! ما خوداندیشی را گذشته از آنکه یک تکلیف انسانی می دانیم، مضافاً در راستای اهدافی که پیش رویش داریم یک ضرورت اجتماعی و جامعوی هم می انگاریم.
البته مسلم است که ما در این خوداندیشی بی نیاز از اندیشه های دیگران نیستیم و نمی توانیم هم باشیم؛ محفوظات ذهنی ما همه محصول اندیشه های دیگران است و این خود خاصیت بارز علم اندوزی است؛ در عالم اندیشه قطع نظر از دیگران اندیشیدن هرگز ممکن نیست، ما حتی اگر هم بتوانیم با هزاران ساعت خوداندیشی، خود به اندیشه ای دست یابیم باز هم این اندیشه، مستقل از اندیشۀ دیگران نخواهد بود؛ بقول نیوتن ما نباید فراموش کنیم اینکه امروز توان بهتر دیدن چیزها را داریم از این جهت است که بر شانه های غولهای بزرگ ایستاده ایم! وقتی این را از زبان کسی می شنویم که خود در غول بودن دست کمی از غولهایی که بر دوششان ایستاده بود نداشت، ماها دیگر باید مقام و موقعیت خویش را در مواردی از این قبیل هرگز از یاد نبریم!
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: جامعه شناسی, جامعه شناسی شرقی, حسین شیران, پایان جامعه شناسی
[ یکشنبه ۱ بهمن ۱۳۹۱ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]