جامعه شناسی شرقی
بخش هفتم: انسان، ساختار و جامعه ۲
حسین شیران
نظر به مباحث پیشین اکنون بر ما روشن شده است که «جامعه واحدیست متشکل از انسان و ساختار»؛ با این حساب می توان گفت که ما هرگاه دو عنصر انسان و ساختار را در کنار هم داشته باشیم می توانیم بگوییم موجودیت امر جامعه را در پیش رو داریم. اما این بیان بمنزلۀ تعریف جامعه نیست، اگر هم باشد تعریف نهایی آن نیست، چرا که گزارۀ «انسان + ساختار = جامعه» اگر چه عاری از حقیقت نیست اما بیانگر تمام حقیقت امر جامعه هم نیست، همانطور که «دانه + خاک» بیانگر تمام حقیقت یک درخت نیست. بطور مشخص در این میان بحث توسعه و تکامل و از قوه به فعل رسیدن مطرح است که ما البته در نوشتارهای بعدی بدان خواهیم پرداخت.
در کل، شناخت حاصل از بیان فوق بسیار ظاهرگراست چرا که در بهترین حالت تنها تصویری ایستانگر (Static) از جامعه را به نمایش میگذارد که در آن در برهه ای از زمان که تحققاً موجودیت امر جامعه را در پیش رو و یا تصویری روشن از آن را در ذهن داریم، با دیدی عینیت گرا فقط مصالح مشهود در آن مورد استناد واقع می شود؛ در حالیکه همه می دانیم این جامعه که می گوییم اگر چه برساخته از عناصر عینی است اما خود به آن صورت موجودیتی عینی ندارد که با انگشت قابل اشاره و با چشم قابل دیدن باشد؛ ضمن اینکه عناصر عینی آن (یعنی انسان و ساختار) هم به نحوی بارز خود واجد ابعاد غیرعینی هستند و حتی عنصر ساختار علاوه بر ابعاد، انواع غیرعینی هم دارد (همچون فرهنگ)؛ بر این اساس بدیهی است که تعریف یا بیان حقیقت جامعه با اتکای صرف به عناصر عینی چندان مثمر ثمر نخواهد برد چرا که مسلماً جامعه و یا هر چیز دیگری تنها در آنچه دیده می شود خلاصه نمی شود.
به ساده ترین بیان ممکن می توان گفت آنچه در این میان نادیده انگاشته شده است عنصر «رابطه» است؛ «رابطه» یک امر واقعی و اساسی در موجودیت امر جامعه است، همچون خود انسان و ساختار، و همانطور که بی وجود ایندو تحقق جامعه ممکن نیست بی وجود رابطه هم ممکن نیست؛ ما در نوشتار قبل در بحث جامعه منهای عناصر سازنده اش ذهناً برای تصور حالت «ساختار بدون انسان»، یک «کشور آباد بی آدمی» را تجسم کردیم و برای تصور حالت «انسان بدون ساختار» هم یک «بیابان برهوت لبریز از آدمی» را؛ و حال در این بحث می گوییم که حالت «انسان و ساختار بدون رابطه» و یا کلاً «جامعه بی رابطه» به «گورستان» بزرگی می ماند که در آن با آنکه هم انسان هست (البته انسان مرده؛ از نظر اجتماعی هم انسان بی تعامل انسان مرده محسوب می شود) و هم ساختار اما عملاً هیچ ارتباط و تعاملی میان ایندو برقرار نیست! ...
و در حقیقت امر، انسان و ساختار به عنوان دو عنصر اصلی و اساسی امر جامعه چیزی بیش از دو تکه سنگ نیستند اگر که هیچ رابطه ای در میان آنها حاکم نبوده باشد؛ و اساساً بی وجود رابطه هیچ ساختاری بوجود نمی آید تا مبتنی بر آن اجتماع و در نهایت جامعۀ بشری شکل بگیرد! و تنها این ساختار نیست که از بطن روابط زاده می شود حتی خود انسان هم برای رسیدن به معنای حقیقی خویش راهی جز درتنیدن در روابط بی پایان ندارد؛ بر این اساس در یک کلام می توان گفت «جامعه و هر چه در آنست همه محصول رابطه است» و این به حد اعلای خویش بیانگر ارزش و اهمیت عنصر رابطه در جامعه و جامعه شناسی است.
اکنون بر ماست اگر که در پی تعریف راستینی از حقیقت امر جامعه هستیم به دو عنصر قبلی «انسان» و «ساختار» عنصر «رابطه» را هم بیفزاییم؛ هر چه هست در واقع امر با این سه عنصر اصلی است که اجتماع بشری به هر کم و کیفی شکل می گیرد و توسعه و تکامل پیدا می کند و در نهایت به هیبت جامعه در می آید. اما چگونه و از چه طریق این مهم محقق می شود؟ چگونه انسان، ساختار و اجتماع و جامعۀ بشری همه از بطن روابط اجتماعی زاده می شوند و باز با رابطه رشد می کنند و با رابطه توسعه پیدا می کنند و با رابطه هم به سمت کمال حقیقی خویش سوق پیدا می کنند؟ این آن پرسش عظیمی است که ما در ادامۀ بحث خویش ناگزیر از پاسخ دادن به آن هستیم!
پایان بخش هفتم
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: جامعه شناسی, جامعه شناسی شرقی, حسین شیران, پایان جامعه شناسی
[ سه شنبه ۱۱ تیر ۱۳۹۲ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]