جامعه‌شناسی شرقی Oriental Sociology

                                  بررسی مسائل اجتماعی ایران و مسائل جامعه‌شناسی

                                      وبسایت حسین شیران - دکترای جامعه‌شناسی

جامعه شناسی شرقی

بخش پانزدهم: تا امر جامعه هست علم جامعه شناسی هم خواهد بود - ۱

حسین شیران

 

     در رابطه با مسألۀ دوم یعنی امکان مرگ یا از رده خارج شدن علمی به اسم جامعه شناسی، حال چه در ارتباط با رشتۀ مطالعات فرهنگی و چه فارغ از آن، در گذر از مباحث مربوط به معنی و مفهوم «مرگ» در وهلۀ اول و بعد معنی و مفهوم «مرگ علم» در وهلۀ دوم، باید گفت چنین چیزی ممکن نیست و یا حداقل به این سادگی‌ها ممکن نخواهد بود! من این را به یک دلیل ساده اما واضح و مبرهن می‌گویم و آن اینکه: «تا امر جامعه هست علم جامعه شناسی هم خواهد بود»! در حدّ و سطح بحث حاضر، مفید و مختصر،‌ این حرف اول و آخر من در این خصوص است و مابقی هر چه که گویم در بند و بسط این یک نکته خواهد بود!
 

     البته باید گفت که این استدلال تنها برای آنها که به پیش‌فرض‌های اساسی بحث قائل‌اند قانع‌کننده خواهد بود و گرنه خود روشن است آنها که به هر ترتیب هست‌بودن جامعه را منکر می‌‌شوند (جزء اول استدلال فوق) و یا آنها که هست‌بودن جامعه را قبول دارند اما به هر دلیل به چیزی به اسم علم جامعه شناسی هیچ اعتقادی ندارند (جزء دوم استدلال فوق) هرگز مخاطب این استدلال نیستند! بدیهی‌ست برای آنکه هیچ اعتقادی به امر جامعه ندارد بخودی‌خود علم جامعه شناسی هم هیچ محلی از اعراب نخواهد داشت و یا برای آنکه هیچ اعتقادی به اصالت علم جامعه شناسی ندارد صحبت از حیات و ممات آن برایش کم از افسانه نخواهد بود! البته باید گفت که این دسته از افراد در اقلیت محض قرار دارند با این حال اگرکه بخواهیم با آنها به بحث و گفتگو بنشینیم لاجرم باید یک یا چند گام به عقب بازگردیم چرا که محل نزاع با آنها خود یک یا چند مرحله پیشتر از اینها قرار دارد.
 

     اما براستی نه اینجا جای بحث با آنهاست و نه اصلاً مخاطب ما در این بحث آنها هستند! چرا که واقعیت اینست میان ما و آنها بطور قطع بر روی پیش‌فرض‌های اساسی موضوع مورد بحث هیچ توافقی وجود ندارد؛ آنچه در اینجا ناگفته مورد اجماع ماست مشخصاً مورد انکار آنهاست و این خود بنحو اشد جریان بحث میان ما و آنها را دستکم در این مورد بخصوص دچار مشکل می‌سازد! نباید فراموش کرد که اعم مسائل مورد بحث در حوزۀ عقل و اندیشه مبتنی بر برخی پیش‌مفروضات بنیادینی صورت می‌پذیرند که به هر شکل مقبول طرفین (گوینده و شنونده) واقع شده‌اند. این پیش‌مفروضات همیشه بر زبان آورده نمی‌شوند و گاه از بس عادی انگاشته می‌شوند فراموش هم می‌گردند (همچنانکه ما اغلب یادمان می‌رود قلب تپنده‌ای در درون‌مان وجود دارد و یکریز می‌تپد و به ما حیات می‌بخشد و خود از این طریق است که ما می‌توانیم خیل کارهایمان را سروسامان دهیم!) اما در هر صورت چون عنصری اساسی، در ساختمان مباحث مطروحه لحاظ هستند و تنها زمانی ارزش و اهمیت والای آنها برای ما و مباحث ما رو می‌شود که رسماً‌ مورد انکار واقع می‌شوند!
 

     به عنوان مثال یک عالم دینی که بر روی منبر می‌رود و برای خیل مستمعین‌اش از هر دری سخن می‌گوید و یا فرقی نمی‌کند گروهی از علمای دین که گرد هم نشسته‌ و در خصوص موضوعات مختلف باهم مباحثه یا حتی مناظره می‌کنند همواره یک‌سری پیش‌فرض‌های اساسی (حالا از اعتقاد به وجود خدا بگیرید تا اعتقاد به دین و پیغمبر و امام و از این قبیل) در اذهان‌شان لحاظ است- حال چه به تصریح بر زبان بیاورند و چه هرگز نیاورند، و در واقع امر تنها با این اشتراک زمینه و این اتفاق‌نظر بنیادین است که جریان مباحثات متعدد میان آنها ممکن و میسر می‌گردد و گرنه چگونه می‌شد با کسی یا کسانی که هیچ اعتقادی به وجود خدا ندارند نشست و از اوصاف خدا و دین و پیامبر و ذکر و نماز و خمس و زکات گفت!
 

     البته یک عالم دینی باید توان اثبات وجود این پیش‌فرض‌ها را هم داشته باشد و گرنه یدک کشیدن این عنوان بهیچوجه برایش آن ارزش و اهمیت لازم را همراه نخواهد داشت! همینطور یک جامعه‌شناس هم باید بدواً توان اثبات پیش‌فرض‌هایش از جمله پیش‌فرض مهم و اساسی وجود امر جامعه را داشته باشد و گرنه خودبخود عنوان دهان‌گیری که یدک می‌کشد از معنا و مفهوم و اعتبار لازم ساقط خواهد شد! در این یک مسأله هیچ تردیدی نیست! اما مسأله اینجاست که آن جایی و این هم جایی دارد؛ موضوع مورد بحث ما اینجا مشخصاً امکان یا عدم امکان مرگ جامعه شناسی است؛ در این ارتباط ما وقتی در راستای ردّ این امکان از استدلال سادۀ «تا امر جامعه هست علم جامعه شناسی هم خواهد بود» استفاده می‌کنیم بهیچوجه مخاطب خود را انکارکنندگان امر جامعه یا علم جامعه شناسی نمی‌دانیم اما انکارکنندگان حیات جامعه شناسی و یا بهتر بگویم قائلین به مرگ جامعه شناسی چرا!
 

     حقیقت اینست که میان این دسته از افراد (قائلین به مرگ ‌جامعه شناسی) و آن دسته از افراد (انکارکنندگان جامعه و جامعه‌شناسی) از آن جهت که گفتیم خیلی تفاوت وجود دارد چه برخلاف آنها اینها به هر شکل قائل به پیش‌فرض‌های اساسی بحث ما هستند! خود روشن است وقتی اینها بطور مشخص پیرامون «مرگ جامعه شناسی» سخن می‌گویند یعنی که بطور قطع قبلاً وجود علمی به اسم جامعه شناسی و ذی‌حیات بودن آن را پذیرفته‌اند و گرنه چطور ممکن بود و است در مورد مرگ چیزی صحبت کنند که از اول خود می‌دانستند نبوده و نیست؟! و صد البته پیشتر از آن لابد پذیرفته‌اند که در عالمِ هستی، امری واقعی بنام جامعه بوده و هست که مبتنی بر آن علمی به اسم جامعه شناسی پدید آمده و حیات یافته است که حالا دارند در مورد مرگش سخن می‌گویند و گرنه آیا امکان داشت بدون اعتقاد به موجود بودن موضوع مورد مطالعۀ یک علم به موجود بودن آن علم اعتقاد داشته باشند و از حیات و مماتش سخن بگویند؟! ...

 

 

 پایان بخش پانزدهم

🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
 


برچسب‌ها: جامعه شناسی, جامعه شناسی شرقی, حسین شیران, پایان جامعه شناسی

[ دوشنبه ۱ دی ۱۳۹۳ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]

[ ]