🌓 جامعهشناسی انقلاب و ضدانقلاب - بخش اول
✍️ حسین شیران
در تاریخ هزارهای ما، دستکم دوصدسالی است که واژهی "انقلاب"، به معنا و مفهوم "جنبش اجتماعی تودهای برای ایجاد دگرگونی اساسی در نظام سیاسی حاکم"، همزمان با وزن و وقار و ارزش و اعتبار یافتن واژهی "مردم" و به تبع آن "مردمسالاری" در محافل و مکاتب و مناسبات و محاسبات سیاسی جهان و به تبع آن ایران، بر سر زبانها افتاده و هنوز هم که هنوز است بر سر زبانهاست، از قضا اکنون بسی بیش از پیش؛ این یعنی "جامعه ایرانی" با اینکه در این دوصدسال، چند جنبش اجتماعی و چند انقلاب کوچک و بزرگ سپری کرده و چند حاکم و چند حکومت عوض کرده، ولی انگار که هنوز از نقطهنظر مردمی، آنسان که باید و شاید به "وضعیت مطلوب" خود نرسیده و همچنان در تبوتاب تغییر و دگرگونی در راستای رسیدن به "وضعیتی بهتر و بالاتر" به سر میبرد.
اما اینکه "نظر مردم" حقیقتا و واقعیتا، تا کجا شرط بوده و است همواره محل بحث است؛ حالیا در آستانهی هزارهی سوم میلادی شاید در جهان نتوان یافت هیچ نظام حاکمی که خود رسما خود را مستبد و مطلقالعنان بداند و بنامد؛ دستکم به سبب جو سیاسی حاکم بر جهان، به ظاهر هم که شده هیچ نظام حاکمی علنا نمیگوید: "مردم کیلویی چند؟"؛ با این حال هیچ کجا هم اینطور نیست که اگر مردم ضرورت تغییر و تحولی را احساس کردند نظامهای حاکم بیایند و بگویند: "بفرمایید! امر امر شماست!" علیرغم تمام ادعاهایی که در سراسر جهان دربارهی تحقق مردمسالاری میشود، در واقع امر، یا اساسا هیچ مردمسالاریای در کار نیست و یا اگر هم هست بسی مشروط است، مشروط و محدود به میل و منویات حکومتها و نظامهای سیاسی حاکم بر ملتها- همانطورکه در جنبشهای مردمی اخیر در متمدنترین و مدعیترین کشورها یعنی آمریکا و فرانسه هم دیدیم که چگونه دولتملتهایشان تظاهرات خیابانی به حق مردم خود را سرکوب کردند بی آنکه تن به خواستشان بدهند!
مبتنی بر آنچه گفته شد فاصلهی میان ملتها و دولتها، حتی در مدعیترین و مردمیترین نظامهای سیاسی حال حاضر دنیا یعنی "دولتملتها"، یک واقعیت اجتماعی است که بنوعی باید پذیرفت؛ با اتکاء به این واقعیت، حالیا مسأله یا بهتر بگویم معیار و مقیاس تحقق مردمسالاری در جوامع مختلف بشری، نه لزوما بود و نبود فاصله میان ملتها و دولتها بلکه عموما کم یا زیادی آن در قیاس با هم میباشد؛ هر جامعهای که کمترین فاصله را دارا باشد "مردمسالارترین" و هر که بیشترین فاصله را داشته باشد "دولتسالارترین" است.
این فاصله با توجه به ایستار هر کدام تا حدی معمول و منطقی بنظر میرسد؛ ملت "مظهر مطالبه" و دولت "مصدر مواصله" است، همانطور که در عالم معنا میان این دو مفهوم فاصله است در عالم عمل هم نقد یا وصول شدن اصولی هر طلبی، هم کار هم زمان میبرد؛ "خواستار شدن" یک چیز و "ساختار شدن" یک چیز دیگر است؛ "خواست" (بمثابهی یک ذهنیت) یک امر ساده و سیال و "ساخت" (بمثابهی یک عینیت) یک امر پیچیده و پابند پی است و بهرحال تبدیل شدن این به آن و نهادینه شدناش زمان میبرد.
از این نظر شاید تصور به صفر رسیدن این فاصله برای همیشه در حد یک آرمان ذیل اصل مدینه فاضله باقی بماند؛ اما درک این نکته، یعنی زمانبر بودن تبدیل یک خواست به یک ساخت، دشوار نیست، مشکل ملتها با دولتها هم اساسا این نیست؛ زمانهای درازی که ملتها پای دولتها مینشینند در واقع با خوشبینی و خوشدلی تمام دارند به دولتها فرصت انجام کار میدهند؛ مسائل و مشکلات بین ملتها و دولتها زمانی پیش میآید که دولتها، علیرغم طرح وعدههای فراوان و صرف زمانهای کلان، یا نمیتوانند و یا که نمیخواهند به مطالبات ملت ترتیب اثر دهند. درک این واقعیت تلخ است که ناگزیر رابطهی ملتها و دولتها را وارد چالش میکند.
ادامه دارد.
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: جامعه شناسی, دموکراسی مردمسالاری, جامعه شناسی انقلاب, جامعه شناسی سیاست
[ یکشنبه ۱ اسفند ۱۴۰۰ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]