اصطلاح شناسی در جامعه شناسی 2 Terminology in Sociology
گماینشافت و گزلشافت Gemeinschaft & Gesellschaft
دو اصطلاح آلمانی "گماینشافت" Gemeinschaft و "گزلشافت" Gesellschaft بیانگر سنخ شناسیِ Typology معروف «فردیناند تونیس Ferdinand Tonnies / 1850- 1936» جامعه شناس آلمانی هستند که به ترتیب معادل های Community و Society در انگلیسی و به تبع آن "اجتماع" و "جامعه" در فارسی برای آنها در نظر گرفته می شود. امّا این معادل گزینی خالی از اشکال و ابهام نبوده و نیست؛ نخست بخاطر اینکه جامعه را در مقایسه با اجتماع، امری تازه و نوپدید می انگارد در حالیکه چنین برداشتی از جامعه مطلقاً صحیح نیست؛ و بعد اینکه بنوعی روابط گماینشافتی را متعلّق به اجتماع و روابط گزلشافتی را مختصّ و محدود به جامعه می داند که این هم دقیق و درست نمی باشد؛ هر دو نوع روابط در هر کجا و هر زمانی و در هر اجتماع و جامعه ای یافت می شوند و بعنوان یک واقعیت عینی، حتّی در یک فرد هم قابل جمع هستند.
از اینروست که گفته می شود سنخ شناسی تونیس فرضی و انگاره ای است و نه قطعی و عینی. معادل های اجتماع و جامعه هم که در این خصوص بکار می روند اگرچه به لحاظ ذهنیت بخشیدن به مسئله تا حدّی مفید واقع می شوند امّا در عینیت بخشیدن به آن دچار ابهام می شوند. بر این اساس برخی کاربرد اصل واژه ها را به استفاده از معادل هایی همچون اجتماع و جامعه ترجیح می دهند و یا در صورت استفاده از آنها، یکی (معمولاً جامعه) را به دیگری ترجیح داده با افزودن صفتی مشخّص، برای هر دو مورد بکار می برند؛ مانند "جوامع سنّتی" و "جوامع نوین"؛ یا "جوامع معنوی" و "جوامع صوری" (دکتر ساروخانی / دایره المعارف علوم اجتماعی)؛ یا Communal Society و Associational Society (دانشنامۀ بریتانیکا)؛ بدیهی است که در این صورت نه اسم بلکه نوع صفت بکار رفته، برآورندۀ مفهوم مورد نظر تونیس خواهد بود.
واژۀ Gemeinschaft در اصل، ترکیبی از Gemein معادل Common / General (مشترک / عمومی) و schaft معادل Ship (پسوند داشتن حالت) یا Shaft (محور) می باشد و Gesellschaft هم ترکیبی از Gesell معادل Join / Accompany (پیوستن / مشارکت کردن) و Ship یا Shaft می باشد (نتیجۀ جستجو در لغت نامه ها و دانشنامه های آنلاین)؛ با این حساب معنای لغوی گماینشافت، "اشتراکی یا اشتراک محور" و گزلشافت، "مشارکتی یا مشارکت محور" خواهد بود؛ تفاوت میان اشتراک (شریک بودن) و مشارکت (شریک شدن) در نوع اراده ای است که در هر کدام دخیل است و این همان تمایزی است که خود تونیس در سنخ شناسی اش بدان قائل است. او ارادۀ دخیل در گماینشافت / جوامع اشتراک محور را "ارادۀ طبیعی" (به آلمانی Wesenwille و انگلیسی Natural Will) و ارادۀ دخیل در گزلشافت / جوامع مشارکت محور را "ارادۀ عقلانی" (به آلمانی Kurwille و انگلیسی Rational Will) می داند.
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers (OST)
برچسبها: جامعه شناسی, جامعه شناسی شرقی, حسین شیران, گماینشافت گزلشافت
[ چهارشنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۲ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
جامعه شناسی شرقی
بخش پنجم: جامعه چیست؟
حسین شیران
در نوشتار پیش گفتیم که از نظر منطقی تعریف "جامعه شناسی" بسته یا موقوف بر تعریف "جامعه" است؛ به عبارت دیگر پرسش "جامعه چیست" مقدم بر پرسش "جامعه شناسی چیست" است؛ بر این اساس ما ابتدا باید به پرسش "جامعه چیست" پاسخ بدهیم و بعد به پرسش "جامعه شناسی چیست" بپردازیم. پس حالیا پرسش اصلی ما اینجا اینست: جامعه چیست؟
در جریان تعریف مقدماتی جامعه شناسی گفتیم که تعریف یعنی "حقیقت امری را برای کسی بیان داشتن" (فرهنگ عمید)؛ با این حساب حالا که ما درصدد هستیم به تعریف معین و مشخصی از جامعه دست یابیم در واقع خواسته یا ناخواسته می خواهیم حقیقت آن را بیان داریم؛ اما حقیقت جامعه چیست و ما چگونه و از چه طریقی باید به آن دست یابیم؟ حالیا این آن مسئلۀ مهمی است که ما همینک پیش رویش داریم.
خوشبختانه همانگونه که در عالم بیرون، اجزا و عناصر طبیعی مستقیم یا غیرمستقیم در ارتباط با هم هستند در عالم اندیشه هم به تبع آن، مفاهیم مختلف در ارتباط با یکدیگر هستند؛ اگر در عالم طبیعت موجودیت اشیاء و عناصر مختلف با اتکاء و اتصال به اشیاء و عناصر دیگر محقق و ممکن می گردد در عالم ذهن و اندیشه هم درک حقیقت وجودی آنها که همان تعریف موجودیت آنهاست با اتکاء و استناد به عناصر مفهومی دیگر ممکن می شود. اساساً هیچ چیز را با استناد به خود آن چیز نمی توان درک و تعریف کرد مگر اینکه دچار خطای منطقی «تاتولوژی» یا به قول خودمان «این همان گویی» گردیم.
تعریف هر چیزی با اتکاء و استناد به یک یا چند عنصر مفهومی دیگر صورت می گیرد که در حقیقت امرِ آن چیز آشکار یا نهان است، ما اگر که بتوانیم آنها را معین و مشخص سازیم تا حدود زیادی توانسته ایم حقیقت آن امر را دریابیم؛ در واقع عناصر مفهومی برای کشف حقیقت آن امر حکم کلید را دارند و اساساً بدون استناد به آنها بیان حقیقت آن امر یا ممکن نمی شود و یا کامل نمی گردد. این آن طریق تقریباً مطمئنی است که ما می توانیم در درک حقیقت و تعریف مفهوم هر چیزی و حالیا اینجا جامعه در پیش بگیریم.
بر این اساس اکنون کاری که ما باید انجام دهیم اینست که در مقام یک پژوهشگر در هستی و موجودیت امر جامعه در عالم بیرون دقیق شویم و با اتکاء و استناد به عناصر مفهومی مرتبط، حقیقت آن را در ذهن دریابیم. این یعنی از واقعیت به حقیقت رسیدن؛ کار علم و عالم هم جز این نبوده و نیست؛ تنها خداست که فارغ از وقایع عالم با علم حضوری خویش از حقیقت هر چیزی آگاه است، ماها اگر که بخواهیم از حقیقت یک چیز آگاه شویم باید از طریق کشف و درک واقعیت های مربوط به آن چیز به این مهم دست یابیم. این آن رسالت بزرگی است که خداوند خود بر عهدۀ انسان گذاشته است و بنوعی می توان گفت که هدف از زندگی هم جز این نبوده و نیست. ...
بهرحال مبتنی بر مباحث فوق اکنون جای آنست که این پرسش را سرلوحۀ کار خود سازیم: در بیان حقیقت جامعه کدام عناصر مفهومی هستند که حکم کلید را دارند و اساساً بی ذکری از آنها تعریف جامعه ممکن و یا کامل نمی شود؟ در پاسخ به این پرسش با اندکی تأمل می توان گفت که: «انسان»؛ آری، انسان آن عنصر مفهومی و در واقع نخستین عنصر مفهومی است که در تعریف جامعه نقش کلیدی را دارد و اساساً بی ذکری از آن، نه تنها تعریف جامعه ناتمام بلکه ناممکن می شود. شما از هرکس حتی مردم عوام هم بپرسید جامعه چیست، هیچ چیز هم نتواند به شما بگوید دستکم این را خواهد گفت که "جامعه مجموعه ای از افراد یا انسان هاست". بنابراین همچنانکه جامعه جزئی اساسی در تعریف جامعه شناسی است انسان هم جزئی اساسی در تعریف جامعه است و از این روست که جامعه شناسی علیرغم اینکه جامعه خود دربرگیرندۀ خیلی چیزهای دیگر اعم از طبیعیات و غیرطبیعیات است مشخصاً در زمرۀ علوم انسانی قرار می گیرد.
بدین ترتیب نخستین تعریف ما از جامعه رو می شود: "جامعه مجموعه ای از افراد یا انسان هاست." اما آیا تنها با گفتن این جمله بیان حقیقت امر جامعه روشن و تمام می شود؟ به عبارت دیگر آیا تنها اشاره به عنصر عینی و یا مفهومی انسان برای تعریف جامعه کافی است؟ یعنی همینکه بگوییم جامعه عبارتست است از مجموعه ای از افراد یا انسان ها، کار تعریف جامعه به اتمام می رسد؟ باید گفت که نه! ما معمولاً مفهوم جامعه را صرفاً برای اشاره به مجموعه ای از انسان ها- حال به هر تعدادی که در نظر بگیریم، بکار نمی بریم و این یعنی که حقیقت جامعه در عنصر مفهومی انسان خلاصه و محدود نمی شود.
حال آن کدام عنصر مفهومی دیگر است که باید مورد استناد واقع گردد تا در کنار عنصر انسان مبین حقیقت امر جامعه باشد؟ برای پاسخ به این پرسش همین جامعۀ خودمان را در نظر می گیریم؛ مهمترین عناصر این موجودیت همانطور که گفتیم انسان های موجود در آن هستند؛ حال اگر این عنصر را به سبک هوسرل (Edmond Husserl / 1859- 1938) در پرانتز بگذاریم چه چیز دیگری در آن باقی می ماند که مورد استناد ما قرار بگیرد؟ پاسخ به این پرسش هم چندان دشوار نیست؛ جامعه منهای انسان برابر است با یک محیط یا قلمروی فیزیکی محدود و معین با مجموعه ای از موجودیت های طبیعی و غیرطبیعی (انسان ساخته (تمدن)) و البته مجموعه ای از دستاوردهای غیرمادی (فرهنگ) که ما اینجا تسامحاً همه را تحت عنوان «ساختار» در نظر می گیریم.
آری، ساختار دومین عنصر مفهومی و یا مفهوم کلیدیست که در واقعیت امر جامعه آشکار است و ما برای درک درست حقیقت این امر لاجرم باید بدان استناد ورزیم و گرنه در تعریف مفهوم جامعه و به تبع آن مفهوم جامعه شناسی با یک کاستی آشکاری روبرو خواهیم شد. بدین ترتیب ما اکنون برای تعریف جامعه دو عنصر کلیدی «انسان» و «ساختار» را در اختیار داریم که در معیّت هم تا حدود زیادی می توانند حقیقت امر جامعه را برای ما روشن سازند. اما به نظر شما با این دو عنصر مفهومی چگونه می توان حقیقت امر جامعه را تعریف کرد؟
پایان بخش پنجم
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: جامعه شناسی, جامعه شناسی شرقی, حسین شیران, پایان جامعه شناسی
[ یکشنبه ۱ اردیبهشت ۱۳۹۲ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]

