دزدان سرزمین یا سرزمین دزدان؟
حسین شیران
بخش چهارم
ما بحث خود را در مطلع این گفتار با نقل قولی از یک مستشار آمریکایی آغازیدیم؛ همو که در اواخر دوران قاجار بعنوان مشاور در امور اقتصادی به ایران دعوت می شود- لابد به این امید که به لطف دانش و همت او اصلاحاتی در امور مملکت حاصل گردد (؟!)، و بعد که وی پس از مدتی آب در هاون کوفتن دست از پا درازتر به کشور خویش باز می گردد در یک گفتگوی رسانه ای در تعلیل و شاید هم توجیه ناکامیهای خود بنحوی از انحاء ایرانیان را "همه دزد" می خواند و اساساً اصلاح ایران و ایرانی را "امری دشوار" و حتی غیر ممکن قلمداد می کند! ...
ما با پیش کشیدن مجدد این موضوع در واقع می خواهیم پیرو واپسین نکتۀ نوشتار پیشین، پیرامون انواع واکنشهایی که تصوراً می توانیم در مواجهه با چنین اظهارنظرهایی داشته باشیم گفتگو کنیم به این امید که در نهایت به اتفاق هم بتوانیم به منطقی ترین و اصولی ترین نوع آن دست یابیم! بهرحال دریای اذهان عالمیان پر است از اظهار نظرها و ابراز عقیده های جزئی و کلّی ای که مدام از جانب قومیتها و ملیتهای مختلف همچون موجهای ریز و درشتی نسبت بهم شکل می گیرند و به سوی هم جریان می یابند؛ در این میان ما هم از اینگونه امواج در امان نیستیم؛ از همان آوان تاریخ تا به امروزش بهر عنوان جریانهایی از این قبیل از سوی ملل و نحل مختلف به سمت ما هم جاری بوده است و باز هم خواهد بود و علی الظاهر هیچ گریزی هم از آن وجود ندارد! اگرچه گریز راه حل اصولی آن نیست و به باور من باید ایستاد و تن به امواج داد تا بدرستی دریافت اساساً از کدام سو و با کدام بادهاست که چنین امواجی شکل می گیرند و خود را به ساحل احساس ما می رسانند! در هر صورت مهم بود و نبود این امواج نیست بلکه مهم نوع برخورد ما با آنهاست.
با این مقدمه حالا فرض می کنیم که آن مستشار هم اکنون در تالار آبگینه ای تاریخ، حیّ و حاضر در مقابل چشمان ما ایستاده است و بی هیچ رودربایستی ای صاف و پوست کنده ما را اینگونه خطاب می دهد که: « شما ایرانی ها همه دزد هستید! شب و روز همه از هم می دزدید! از بیت المال خود می دزدید! از جامعۀ خود می دزدید! ... و من خود دیدم که چنین هستید و چنان می کنید! و تا چنین هستید و چنان می کنید مطمئن باشید که نه خود و نه جامعۀ تان راه بجایی نخواهید برد! ... ».
در برابر این مسئله و در مواجهه با این موج ویرانگر که به تحقیق از آنسوی دنیا برخاسته و بهر ترتیب خود را به ساحل احساس ما رسانده است و اکنون سخت بر در و دیوار آن می کوبد اصولاً چه واکنشی داشته باشیم بهتر است؟ (منظور از بهتر، منطقی بودن و ختم به خیر و فایده گشتن است.) حالیا آنچه مسلم است اینست که رفتار ما همه در برابر این مسئله یکسان نخواهد بود چه اساساً دیدگاههایمان در برابر آن یکسان نمی باشد.
بهر دلیل در جمع ما موضع برخی اگر هم "گریز" نباشد لاجرم "بی محلی محض" خواهد بود! و این چندان دور از انتظار نیست، چه بهرحال در هر جامعه ای همیشه افرادی وجود دارند که ترجیح می دهند در برابر مسائلی از این قبیل هیچ واکنشی از خود نشان ندهند؛ این افراد اصولاً اغلبِ مسائل پیش آمده را «انگار که نبود» تلقی می کنند و خیلی راحت از کنار آنها می گذرند و به اصطلاحِ نه چندان شایسته هیچ ککشان هم نمی گزد! در بهترین حالت واکنش آنها شاید تنها به گفتن "جواب ابلهان خاموشی است!" ختم گردد و این در حقیقت سقف واکنش آنهاست! در هر حال از آنجا که در نهایت امر هیچ فعل و انفعالی از جانب آنها در حق هیچ قضیه ای صورت نمی پذیرد بدیهی است که هیچ تغییری هم در امور جامعه دستکم از جانب آنها ایجاد نخواهد شد! طبیعت این افراد ایجاب می کند که آنها را در زمرۀ «بی تفاوت» های جامعه جا بدهیم!
در مقابل این گروه برخی هم به سرعت بر مرکب احساس و تعصب سوار خواهند شد و با سردادن این شعار که "جوابِ های هوی است" یا "کلوخ انداز را پاداش سنگ است" با شدّت و حدّتی دوچندان سخت بر طرف مقابل خواهند تاخت تا بقول خودشان حقش را کف دستش بگذارند! اینها هم مشخصاً «تندروهای جامعه» هستند که در هر حال بسی بیش از آنچه که باید، واکنش نشان می دهند و با اینکار به باور خود، جور دستۀ اول را هم می کشند! اگر آنها «زبان کند» جامعه باشند اینها «زبان تند» آن هستند و اصولاً در هر مسئله ای هر های و هویی هم که برخیزد عموماً از چشمۀ اینها آب می خورد! در کل، این دسته از افراد استاد فعل و انفعال اند اما از آنجا که کنش و واکنشهای آنها شدیداً آمیخته با "احساس و تعصب" است طبعاً خط و خطاهای فراوانی هم در آنها به چشم خواهد خورد!
ایندو گروه در واقع همان افراط گران و تفریط گران جامعه هستند چه تحققاً در ارتباط با آنچه که باید بکنند گروهی کسری دارند و گروهی دیگر مازاد، و این یعنی که راه صواب را نه در اینها باید جست! به باور من همان اندازه که ندیده و نشنیده گرفتن این امر درست نیست، بد دیدن و بد شنیدن و سخت گرفتن آن هم درست نیست؛ نباید فراموش کرد که همیشه و در همه حال راههای میانه ای هم وجود دارند که بیش از هر راه دیگری رسیدن رهرو به مقصدش را تضمین می کنند، منتهی مسئله ای که وجود دارد اینست که همیشه این راهها بخودی خود نمایان نیستند. برای یافتن این راهها اندکی تکان و تکاپو و تدارکی می باید؛ مثلاً در رابطه با این مسئله پیش از هر چیزی باید که نشسته ها برخیزند و سواره ها هم پیاده شوند؛ و بعد باید در نظر داشت که نه با سکوت و سکون و نه با خروش و خروج هرگز به راه میانه نمی توان دست یافت؛ اینها و بسی بیش از اینها همه شرط اعتدال هستند و آنگاه که بدرستی برآورده شوند راه میانه تا حدود زیادی خود نمایان خواهد شد!
براستی که شرط پایداری هر چیزی قرار گرفتنش در مدار عدل و انصاف است؛ افراط گران و تفریط گران را از آنروی توان و توفیق رسیدن و یا رساندن به این مقصد نیست که خود با کم و بیشِ خود تحققاً خارج از مدار اعتدال قرار دارند! وقتی شما چشم بربسته و خود را به خواب زده اید چگونه می خواهید راههایی را که پیش پای شماست از هم باز شناسید؟! و یا وقتی سوار بر مرکب احساس و تعصب سخت می تازید چگونه می خواهید و یا می توانید از میان گرد و غباری که خود بپا کرده اید حدود و ثغور نازک عدل و انصاف را که زیر پایش نهاده اید بدرستی تشخیص بدهید؟!
کافی است که خفتگان از خواب برخیزند و سواره ها هم از مرکبشان پیاده شوند؛ این خود نیمی از اعتدال است، و بعد همه در کنار هم قرار گیرند و در اندیشۀ فعلی مثبت پیش را بنگرند آنگاه راهی که در برابرشان ظاهر خواهد شد جز راه میانه هیچ نخواهد بود و مرکبشان جز مرکب راهوار عدل و انصاف نتواند بود! هیچ چیز به اندازۀ "خواب" و "خشم" آدمی را از سبیل "عدل" و "انصاف" که براستی همان سبیل حقیقت است دور نمی سازد؛ آنگاه که آندو فرو افتند ایندو بروشنی مجال ظهور خواهند یافت!
پس ما در قضیۀ مستشار و کلاً قضایایی از این قبیل نه خود را به خواب می زنیم و نه بر مرکب خشم سوار می شویم بلکه سعی می کنیم همه باهم از سبیل عدل و انصاف با قضیه روبرو شویم.
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: جامعه شناسی شرقی, جامعه شناسی, حسین شیران, بررسی مسائل اجتماعی
[ شنبه ۹ دی ۱۳۹۱ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
جامعه شناسی شرقی
بخش دوم: دربارۀ سبک و سیاق بحث
حسین شیران
این بخش مطابق آنچه که پیشتر وعده کرده بودیم به ذکر نکاتی چند پیرامون سبک و سیاق و سمت و سوی بحثی که در پیش رو داریم سپری خواهد شد؛ نخستین نکته از این نکات اینکه، در سرتاسر این بحث سعی ما بر این خواهد بود تا آنجا که بتوانیم مطالب و مباحث خود را از خرد تا کلان بنحوی "ساده و روان" بیان کنیم؛ نکتۀ دوم اینکه سبک بیان ما "تأمّلی" و سیر بیان ما "تکاملی" خواهد بود؛ یعنی که با درنگی معقول، از مباحث پایه و مقدماتی شروع خواهیم کرد و به سمت مباحث پیشرفته تر و پیچیده تر حرکت خواهیم کرد. و نکتۀ سوم اینکه در طرح و شرح مباحث تا آنجا که بشود یا بتوانیم بنا را بر "خوداندیشی و نواندیشی" خواهیم گذاشت؛ حاصل کارمان اگر هم لایق تحسین نباشد بهرحال مایۀ تمرین که خواهد بود!
نکتۀ چهارم که تا حدود زیادی برخاسته از نکتۀ سوم است اینکه شاید در خلال مباحث ما چندان خبری از اَعلام و اندیشه های غربی نباشد مگر بقدر نیاز و بقدر ضرورت؛ این را از هم اکنون بعنوان یک پیش آگهی به طالبان و عاشقان این اعلام و اندیشه ها گوشزد می کنم که اگر واقعاً چنان است که بی ذکری از آنها کلام نمی چسبد و یا خالی از لطف می نماید وقت گرانبهای خویش را با خواندن این نوشتارها که در آن چندان خبری از دنیای غرب و اندیشه های غربیان و نام آوران آنها نخواهد بود تلف نکنند.
البته خوب می دانم در روزگارانی که مدام از غرب گفتن و دم به دم نام غربیان بردن نشان والای دانایی است این پرهیز، دستکم در باور برخی، بسی ناشیانه و یا احمقانه جلوه خواهد کرد و خود مشخصاً نشان جاماندگی و واماندگی خواهد بود؛ با اینحال بنا به دلایلی که در پی خواهم گفت عامدانه و آگاهانه تا آنجا که بتوانم از چنین روال و روندی پرهیز خواهم کرد مگر آنکه براستی از آن ناگزیر گردم! (این را به حساب ناآگاهی و ناتوانی حقیر در این خصوص بگذارید بهتر است از اینکه نوعی گریز و ستیز را در این میان تصور و تجسم کنید).
در واقع امر، هر چهار نکتۀ فوق، بیش و پیش از هر چیز دیگری، خود حاصل اعتقاد و التزام نگارنده به نوعی از بحث و گفت و شنود است که اینجا تحت عنوان «بحث سلسلهای و فهم پلهپلهای» از آن یاد می کنم؛ این عنوان، خود تا حدود زیادی مبیّن ویژگیها و یا الزاماتی است که این نوع از مباحثه دارد و یا باید که داشته باشد؛ "ساده و روان گفتن" که در ابتدای بحث بدان اشاره کردم یکی از این الزامات است؛ و در این راستا "پرهیز از بیان و تکرار هر آنچه که ناآشنای مخاطب است" خود شرطی اساسی است؛ البته این پرهیز بمعنای گریز مطلق یا صرف نظر کردن دائمی از آنها نیست؛ نهی طالب علم از طلب هم نیست؛ بهرحال هر آنکه وارد حوزه ای مشخص می گردد لاجرم باید با مفاهیم و اصطلاحات رایج آن هم آشنا گردد و هیچ گریزی هم از آن وجود ندارد؛ در واقع این پرهیز که می گویم متوجه گوینده است و نه شنونده؛ به بیانی کاملتر ملازمه ایست بر گوینده از باب ملاحظۀ شنونده، تا در بیان هر آنچه که ممکنست سبب سردرگمی او گردد جانب احتیاط را نگهدارد.
بعنوان یک تجربه، چه در تدریس و چه در تحصیل، خود به تحقیق دریافته ام که مدام نام بردن از کسی یا چیزی که چندان معرّف حضور مخاطب نیست جز گیج کردن او هیچ ثمر دیگری ندارد و نمی تواند هم داشته باشد؛ در واقع هر کدام از آن واژه های نامأنوس در نقش چراغی پرنور ظاهر می شوند که چون بر چشم ذهن تابانده می شوند دستکم چندی آن را بخود مشغول می دارند و آنرا از سیر معمولی اش باز می دارند! به تمثیلی دیگر، هر واژۀ ناآشنا در چشم آنکه طالب فهم است بسان گلوله ای می ماند که از جانب گوینده به سوی او شلیک می شود و ذهن او را سوراخ می کند و جز حیرت و حسرتی محسوس- از باب آنچه نامفهوم واقع گشته است، چیز دیگری از خود بجای نمی گذارد! این را گفتم تا اگر شما هم احیاناً جزو آنهایی هستید که بهر ملاحظه ای بی هیچ مهابایی در افاضات و بیانات خویش مدام از واژه های علمی و تخصصی استفاده می کنید- حتی برای آنها که فکر می کنید اهالی آن حوزه اند، حواستان باشد که ممکنست آخر سر شما باشید و ذهنی سوراخ سوراخ و فهمی پاره پاره از سوی مخاطبانتان! ...
ناگفته پیداست که توجه به این الزامات زمانی مطرح خواهد بود که اساساً فهم مخاطب برای متکلم مهم بوده باشد، و واقعتر اگر بگویم مراعات این موضوع کاملاً بستگی دارد به اهداف و اغراض آشکار و نهانی که گوینده یا نویسنده دارد و یا می تواند که داشته باشد؛ گاهی هدف از بحث تنها "بیان یکجانبۀ اندیشه" است، در اینصورت بدیهی است که گوینده یا نویسنده را چندان مجال رعایت حال مخاطب نخواهد بود؛ گاهی هم هدف از بحث بنوعی "رونمایی از توان علمی" است، در این مورد هم چندان نباید از گوینده یا نویسنده توقع داشت که از کاربرد مکرر اصطلاحات علمی و تخصصی ابایی داشته باشد و احیاناً در اندیشۀ تفهیم مخاطب باشد؛ و گاهی هم هدف از بحث مشخصاً مقهور ساختن و مغلوب ساختن طرف مقابل می باشد، درست آنگونه که در مجادله ها و مناظره ها رایج است، اینجا دیگر کلاً نباید از طرفین انتظار داشت که گوشه چشمی هم به مخاطب داشته باشند! ...
اما در «بحث سلسله ای و فهم پله پله ای» "توجه ویژه به مخاطب" و به اصطلاح "رعایت احوال او" از اهمیت ویژه ای برخوردار است؛ در این نوع، برخلاف انواع فوق که بسی فارغ از احوال مخاطب پیش می روند، گوینده یا نویسنده در عین حال که تلاش می کند افکار و اندیشه های خود را بنحو اکمل بیان کند در عالم ذهن، گوشه چشمی هم به مخاطبانش دارد تا مبادا از همراهی او جامانده باشند، به بیانی دیگر با در نظر داشتن توان علمی و سطح آگاهیهای مخاطبانش پیش می رود و سعی می کند که آنها را هم با خود پیش ببرد؛ در کل در این نوع از گفت و شنود هدف تنها بیان اندیشه ها نیست بلکه کمک به اندیشیدن هم است؛ ساده و روان گویی و تأملی و تکاملی پیش رفتن هم از این باب است و دقیقاً از همین روست که از این نوع از مباحثه می توان بعنوان بهترین نوع "هم اندیشی" بلکه تنها مصداق "باهم اندیشی" یاد کرد.
نظر به مباحث فوق ذکر چند نکتۀ دیگر هم الزامی است؛ نخست اینکه شاید در این میان برای برخی این سؤال مطرح باشد که گوینده یا نویسنده چطور می خواهد و یا می تواند از اوضاع و احوال مخاطب خود باخبر شود تا مبتنی بر آن حرکت بکند؟ این دیگر آن مسئلۀ مهم و اساسی است که به توان و تبحر خود گوینده یا نویسنده بستگی دارد؛ بهرحال هر آنکه جرأت می کند و دست به قلم می برد و یا سینه صاف می کند و در پشت تریبون قرار می گیرد بعنوان یک ضرورت باید هم از مخاطبان خود شناخت داشته باشد و گرنه کاری که او در پیش می گیرد چیزی جز رها کردن تیر در تاریکی نخواهد بود! البته که دست یافتن به چنین شناختی امر ساده ای نیست اما هرچه هست کلیت کار هم بسته به این است و این خود مؤیّد ارزش والای آن می باشد.
اصولاً و عموماً سه ویژگی هست که در حکم سه منبع قدرت برای گوینده یا نویسنده مطرح می شوند: اول میزان دانش او، دوم نحوۀ گویش او، و سوم میزان شناخت او از مخاطبانش؛ بر خلاف دو مورد اول که بنوعی می توانند ویژگی شخصی گوینده یا نویسنده قلمداد شوند ویژگی سوم یک ویژگی کاملاً اجتماعی است چرا که مبداء و منشاء آن مشخصاً دیگران می باشد و کسب آن هم از این طریق میسر خواهد بود؛ دو منبع نخستِ قدرت تنها در صورتی مجال بروز می یابند که به منبع قدرت سوم متصل گردند، بنابراین هر گوینده یا نویسنده ای که می خواهد در کار خود موفق باشد مضاف بر دو ویژگی نخست، باید تا آنجا که می تواند خود را به این ویژگی مزیّن و مؤیّد سازد.
و اما نکتۀ بعد اینکه، بهرحال برخی ممکنست در کل با این نوع از بحث و گفت و شنود موافق نباشند و آن را در عالم اندیشه نوعی پس خزیدن و پس افتادن و اتلاف وقت بدانند و یا بدلیل اتکای بیش از حدّش بر مخاطب خطا بشمارند و مفید خام پروری قلمداد کنند و جدّ و جهد خودجوشِ مخاطب را برای رساندن خود به سطح متکلم صحیح و پرثمرتر بدانند؛ ... در پاسخ به این افراد می توان گفت که ممکنست چنین باشد و یا چنین نباشد، و این بستگی دارد به اینکه از کدام دیدگاه به قضیه نگاه کنیم؛ آنجا که هدف از کسب علم و یا بحث و جدل تنها پیشتازی شخص عالم و پیگیری منافع شخصی اوست، بله، درست است، نه فقط دست گرفتن از پشت سریها بلکه حتی نگریستن به پشت سر هم عامل تأخیر و توقف خواهد بود! ... اما آنجا که هدف، افزایش آگاهی افراد جامعه یا تغییر اندیشه یا تولید علم باشد چاره ای جز این نیست که به این نوع از مباحثه و گفت و شنود اتّکاء کنیم، چرا که بیش از هر نوع دیگری این به حال ما مفید خواهد بود؛ اینجا دیگر توجه به مخاطب یا تأکید بر تفهیم او یک وظیفۀ انسانی و جامعوی خواهد بود نه اتلاف کردن وقت؛ رفتن برای آوردن دیگران خواهد بود نه پس رفتن و افتادن در قهقرا؛ خم شدن برای گرفتن دستان اندیشۀ همنوعان خواهد بود نه تا شدن در برابر مشتی عوام!
وانگهی این نوع از بحث و گفت و شنود علیرغم عنوانش که تازه می نماید هیچ هم تازه نیست؛ بهیچوجه ابداع شخص نگارنده هم نیست؛ این همانیست که فلسفه با آن آغاز شده است و با آن هم دوران را درنوردیده است و به زمان ما رسیده است، اما نمی دانم دنیا را چه شده است که دیگر فلاسفه از آن گریزانند! شما اگر که کتابها و رسالات سقراط و افلاطون و ارسطو را بخوانید، با اینکه با افکار و اندیشه های سلاطین فکر و فلسفه سروکار دارید، وانگهی آنچه در دست گرفته اید ترجمۀ افکار و اندیشه های آنهاست نه عین نوشته های آنها (یعنی با آنکه نقش عنصر ثالث یعنی مترجم هم در میان است)، اما شما تا حدود زیادی خوب می فهمید که چه می گویند و یا دستکم اینکه از چه می گویند! اما کافی است که کتاب برخی از این متفکران مؤخّر را بدست بگیرید تا بینید براستی با فکر و ذهن شما چه می کنند! ...
و اما نکتۀ آخر؛ مبتنی بر اساس و اصولی که ذکرشان رفت باید بگویم که این نوشتارها اساساً برای آنهایی نوشته شده است یا عمدتاً برای آنهایی مفید خواهد بود که مشخصاً طالب این نوع از گفت و شنود یعنی "بحث سلسله ای و فهم پله پله ای" هستند- همچون دانشجویان عزیز یا نواندیشان گرامی و یا قشر خاصی از مخاطبان، و نه الزاماً آنها که قائل به انواع دیگرند، چه این نوع بدلیل تأنی و تأملی که در آن نهفته است بهرحال قدری بیشتر از بقیه صبر و حوصله می طلبد و این ممکنست مایۀ آزار آنهایی گردد که طالب شتاب بیشتری در بیان مطالب هستند؛ و یا بدلیل آغازیدنش از بحثهای مقدماتی که بهرحال لازمۀ سیر تکاملی است، خارج از حوصلۀ آنهایی باشد که بهر ترتیب از سر چنین مباحثی گذشته اند و کنون در مراتبی فراتر هستند. ...
البته همانطور که یک مخاطب نوشته های مورد علاقۀ خود را انتخاب می کند یک نوشته هم خود بنوعی مخاطبان خویش را انتخاب می کند، بر این اساس خواه ناخواه مخاطبان این مجموعه نوشتارها هم در آنهایی که باید، خلاصه خواهند شد! با اینحال ما خود نیز در قالب این نکته عمده مخاطبان این نوشتارها را مشخص ساختیم تا احیاناً نظر به ویژگیهای آشکار و نهانِ این نوع از بحث و گفت و شنود، در نزد سایر اقسام مخاطبان این تصور ایجاد نشود که نگارنده با مخاطب دانستن آنها گرفتار نوعی توهم بوده است که خود را بسی پیشتر و برتر و داناتر و دلسوزتر از آنها تصور کرده است!
در نهایت شاید که ذکر نکات فوق در نظر برخی مرا عوامگرای و خودمحور و غرب گریز یا مواردی از این قبیل جلوه دهد؛ شاید که چنین باشد و شاید هم نباشد؛ حالیا دغدغۀ من این چیزها نیست! مهم رسیدن به آن نقطه ایست که از هم اکنون چون آرمانی بلند در پیش رویش داریم و برای رسیدن به آنجا به یک آگاهی و توافق میان ذهنی نیازمندیم و این مهم جز از طریق هم اندیشی ها و باهم اندیشی هایی از این قبیل میسّر نخواهد شد.
پایان بخش دوم
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: جامعه شناسی, جامعه شناسی شرقی, حسین شیران, پایان جامعه شناسی
[ دوشنبه ۴ دی ۱۳۹۱ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]

