جامعه شناسی شرقی
بخش هشتم: انسان، ساختار و جامعه 3
حسین شیران
با افزودن عنصر سوم یعنی «رابطه» به دو عنصر قبلی یعنی «انسان» و «ساختار»، با نظر به واقعیت امر، حالا دیگر تا حدود زیادی می توان گفت که جمع عناصر لازم برای تعریف یا همان بیان حقیقت امر «جامعه» تکمیل گردیده است، چرا که از نقطه نظر کلی شاید دیگر نتوان یافت چیزی که در واقعیت امر جامعه موجود باشد اما بنوعی مشمول این سه نوع عنصر اصلی و اساسی نبوده نباشد؛ با این حساب ما دیگر باید بتوانیم، دستکم در سطح بحث حاضر، پرده از حقیقت امر «جامعه» برداریم تا هر چه بیشتر راه برای تعریف یا بیان حقیقت علم «جامعه شناسی» هموارتر گردد.
در این راستا با استناد به سه عنصر فوق و جمیع مباحثی که تا این لحظه از نظر گذشت در قالب یک بیان کلی می توان «جامعه» را «کلّیتی متشکل از انسان و ساختار و روابط میان آنها» در نظر گرفت؛ با این بیان، تعریف یا همان حقیقت علم جامعه شناسی هم خود مشخص می شود، چه اگر «جامعه» کلّیتی متشکل از انسان و ساختار و روابط میان آنها باشد طبعاً «جامعه شناسی» هم چیزی جز علم مطالعۀ این کلّیت یا به بیانی مبسوط تر «مطالعۀ انسان و ساختار و روابط میان آنها» نخواهد بود. بطور مشخص این آن نتیجۀ روشنی است که تا بدین لحظه از این بحث می توان گرفت.
اما آیا حقیقت امر «جامعه» و نیز علم «جامعه شناسی» براستی همینست و جز این نیست که ما اینجا به بیان آن پرداختیم؟ یعنی جامعه جز «کلی متشکل از انسان، ساختار و روابط میان آنها» نیست و همینطور جامعه شناسی هم جز «علم مطالعۀ انسان و ساختار و روابط میان آنها» نیست؟ در پاسخ به این پرسش باید گفت که هنوز زود است در مورد قطعی بودن یا نبودن این دو بیان گفتگو کنیم؛ با این دو بیان اگر چه بحث ما به نتیجۀ روشنی می رسد اما همانطور که در ادامه خواهیم دید همین نتیجه خواه ناخواه ما را به سمت و سوی مسائل و مباحث حساس تر و پیچیده تری سوق می دهد که اگر نه حالا اما بالاخره باید یک به یک با آنها روبرو شویم و از این طریق در عین حال که قوّت اندیشۀ شرقی خود را محک می زنیم خود را هر چه بیشتر و بیشتر به واقعیت و حقیقت امر نزدیکتر سازیم؛ پس این نه فقط پایان کار ما که تازه آغاز کار ماست!
البته این بمعنای وعدۀ نانوشتۀ ما برای رسیدن به قطعیت در پایان کار نیست؛ بطور مشخص ما حتی در پایان هم سخنی از قطعیت به میان نخواهیم آورد چرا که سخن گفتن از قطعیت بویژه در حوزۀ علم را اصلاً و اساساً صحیح نمی دانیم؛ وقتی «حقایق امور» عموماً از نظرها پنهان هستند1 لاجرم هر آنچه که در ارتباط با آنها بیان می گردد نسبی و بدور از قطعیت خواهد بود، مگر اینکه تنها به «وقایع امور» بپردازیم که این هم، همانطور که همه می دانیم، بدون استناد به «حقایق» هیچ بری برای بشریت در بر نداشته و باز هم نخواهد داشت! در این یک نکته هیچ تردیدی نیست؛ اما این «از نظر پنهان بودن» در پیش چشم و پای پژوهشگران هرگز دلیل تنومندی نبوده و نیست و نخواهد بود تا از یافتن حقایق امور عالم ناامید شوند و منفعلانه دست روی دست بگذارند، از قضا مشخصاً این خود «در نهان بودن» است که مایۀ انگیزش هر پژوهشگری می شود تا تمام تلاش خود را مصروف آن سازد که خود را تا آنجا که می شود به حقیقت هر امری نزدیکتر و نزدیکتر سازد و این البته شامل حال ما هم می شود! ...
پس ما بی آنکه دو یافتۀ خود را قطعی تلقی کنیم به اقتضای بحث به آن دو استناد می کنیم و پیش می رویم. با طرح این دو نکته، همانطور که گفتیم، مسائل خرد و کلانی پیش پای ما سبز می شوند که برای راه یافتن به سوی حقیقت باید یک به یک از دل- و نه از کنار، آنها بگذریم؛ بطور کل در ارتباط با بیان نخست می توان پرسید اگر که به ترکیب دو عنصر انسان و ساختار است که جامعه گفته می شود تقریباً از همان آغاز تاریخ بشریت این ترکیب کم و بیش وجود داشته است، پس چرا جامعه شناسی آنرا پدیده ای نوظهور تلقی می کند و از این طریق بنوعی نوظهور بودن خود را هم توجیه می کند؟ ...
و اگر که به فرض حق با جامعه شناسی باشد و جامعه پدیده ای نوظهور باشد باید مشخص گردد که کی و کجا و چگونه و با پا در میانی چه عامل یا عواملی این پدیده از پدیدۀ ماقبل خود که غالباً «اجتماع» نامیده می شود تمایز و تشخص یافته است؟ ... و اگر در شرح مسائل فوق به نقش اصلی و اساسی عنصر رابطه نظر داشته باشیم و اجتماع و حتی جامعه را همانطور که پیشتر هم اشاره کردیم برآمده از عنصر رابطه دانیم باید توضیح دهیم که اساساً چگونه چنین چیزی اتفاق می افتد و مشخصاً از روابط میان دو یا چند نفر نخستین، نطفۀ اجتماع بربسته و پایۀ جامعه برنهاده می شود؟ ...
و در ارتباط با بیان دوم می توان پرسید اگر که جامعه شناسی به استناد بیان نخست (تعریف جامعه)، علم مطالعۀ انسان و ساختار و روابط میان آنها باشد آیا بدین قرار بشر را به هیچ علم دیگری جز این جامعه شناسی نیاز می افتد؟! و اساساً در اجتماع بشری هیچ چیز دیگری باقی می ماند که موضوع مطالعۀ علوم دیگر واقع گردد؟ ...
نظر به بیان فوق یک جامعه شناس که داعیۀ شناختن امر جامعه را دارد اگر که می خواهد به یک شناخت جامعی از متعلّق علم خود یعنی جامعه دست یابد لاجرم باید هم به مطالعۀ انسان بپردازد و هم به مطالعۀ ساختارهای موجود در جامعه و هم مطالعۀ روابط آنها با یکدیگر و نیز با کلیت امر جامعه؛ به بیانی دیگر هم «انسان شناس» باشد هم «ساختارشناس» و هم «ارتباط شناس»! اما «انسان» به عنوان عنصر اصلی جامعۀ بشری و حتی هستی، خود از پیچیده ترین مباحث عالم است تا آنجا که در فلسفه خود «عالم اصغر» نامیده می شود و «ساختار» مضاف بر پیچیده بودن از تنوع بالایی هم برخوردار است آنسان که حالیا تقریباً هر نوعی از آن توسط علم مشخصی از علوم موجود مورد مطالعه قرار می گیرد؛ مطالعۀ عنصر سوم یعنی «روابط» میان اینها با یکدیگر و با کلیت جامعه هم کمّاً و کیفاً در پیچیده و دشوار بودن هیچ دست کمی از مطالعۀ دو عنصر قبلی ندارد! آیا مبتنی بر بیان فوق مطالعۀ همۀ اینها به عهدۀ جامعه شناسی است؟
اگر آری، جامعه شناسی چگونه و به چه ترتیبی می تواند از پس وظیفه ای به این سنگینی برآید؟ و اساساً چه اجبار و چه اضطراری بر این امر بوده و است؟ و مهمتر از همه تکلیف علوم دیگر که بسی پیشتر و بیشتر از جامعه شناسی عهده دار شناخت عالم بیرون و درون بوده و هستند چه می شود؟ ... و اگر نه، وظیفۀ جامعه شناسی در این میان چیست؟ به عنوان یک علم نوپا مطالعۀ چه بخش مشخصی از این موضوعات به عهدۀ آن و چه بخش مشخصی به عهدۀ علوم دیگر است؟ و اصولاً رابطۀ جامعه شناسی با علوم دیگر چگونه و بر چه اساسی تعیین و تکلیف می شود و یا باید بشود؟ ...
اینها و بسی بیش از اینها آن سؤالات کلی و اساسی هستند که با دو بیان فوق از جامعه و جامعه شناسی مطرح می شوند و ما اگر که رهرو این راه دراز هستیم به هر شکل ممکن باید پاسخی برای آنها ارائه دهیم.
پینوشت:
1- به اینجا که می رسم به یاد آن گفتۀ «سنت اگزوپری» در کتاب کوچک اما بسیار تأثیرگذار و معروفش «شازده کوچولو» می افتم، آنجا که از زبان روباه به شازده می گوید: «راز من بسیار ساده است؛ بدان که جز با چشم دل نمی توان خوب دید؛ آنچه اصل است از دیده پنهان است!».
پایان بخش هشتم
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: جامعه شناسی, جامعه شناسی شرقی, حسین شیران, پایان جامعه شناسی
[ دوشنبه ۲۵ شهریور ۱۳۹۲ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
جامعه شناس شرق می گوید - بخش نهم
حسین شیران
به گزارش خبرگزاری ها امسال ۱۳۱ میلیون کتاب درسی برای ۱۲ میلیون و ۳۰۰ هزار دانش آموز چاپ شده است. ...
به نظر شما اگر بجای چاپ و نشر کتاب های درسی یکبار برای همیشه استفاده از لوح رایانه ای (تبلت) در مدارس اجباری شود
چه تغییرات کلی و جزئی در سطوح مختلف کشور ایجاد می شود؟
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: جامعه شناسی, جامعه شناسی شرقی, حسین شیران, مسائل اجتماعی ایران
[ سه شنبه ۱۲ شهریور ۱۳۹۲ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
دزدان سرزمین یا سرزمین دزدان؟
حسین شیران
بخش هشتم
در بخش پیش، اگر که به خاطر داشته باشید، در پاسخ به پرسش «دزدی چیست؟» به شرح معنا و مفهوم دزدی از نقطه نظر «عرف» و «قانون» پرداختیم و در نهایت امر گفتیم که این تعریف ها و این طرز تلقی ها اگر هم از این نقطه نظرات- حالا به هر دلیل و به هر شکلی که هست، بسنده بوده و هستند مشخصاً از نقطه نظر جامعه شناسی بسی جای بحث و گفتگو دارند، چرا که در مقایسه با آنچه که در واقع امر در بستر جامعه رخ می دهد دایرۀ مفهومی و مصداقی بسیار تنگی را برای مقولۀ دزدی ترسیم می نمایند. این کم و بیش صورت کلی آن مسئله ایست که در آن بخش مطرح کردیم به این قرار که در این بخش پیگیر آن باشیم.
اکنون فرصت آنست که به این قرار عمل کنیم و مباحث خود را در این خصوص دنبال کنیم. ابتدا بگذارید اهمیت و نیز هدف از طرح این مسئله را بطور مشخص باز بگوییم؛ اهمیت طرح این مسئله خود در مسئله ساز بودن آنست، اگر که ما دزدی را تنها به آنچه که عرف یا قانون تصریح می دارد محدود سازیم خود به دست خویش بخش اعظمی از اعمال و رفتارهای جامعوی مان را که «سیرتاً» دزدی هستند تنها به حکم اینکه «صورتاً» بنحو دیگری رقم می خورند از دایرۀ شمول نظر بیرون می نهیم و اینگونه، به باور من، به نوعی با صدای بلند به این دسته از اعمال «آزادباش» می گوییم و آنها را عملاً با کمترین گیروبندی در بستر جامعه رها می سازیم و از این طریق تحققاً جامعه را در ابعاد مختلف درگیر مسائل گوناگون می سازیم. ...
با این توصیف هدف از طرح این مسئله هم کم و بیش نمایان می گردد؛ اگر اینگونه و از این طریق است که اینهمه مسئله در جامعه موج می زند پس بر ماست که بالضروره در تعریف و معنا و مفهوم دزدی به عنوان یک پدیدۀ جامعوی تجدید نظر کنیم و با تمام توان حقیقت این امر را در گوش جامعه فریاد بزنیم! بر این اساس هدف از طرح این بحث در وهلۀ اول یک تذکر جامعه شناسانه است در خصوص نابسنده بوده تعریف عرفی و قانونی ما از مقولۀ دزدی در مواجهه با آنچه در واقع امر در جامعه رخ می دهد، و در وهلۀ دوم شرح دیدگاه جامعه شناسی در ارتباط با این پدیده و ترسیم دایرۀ مفهومی آن بدان قرار که از عهدۀ تبیین کلیت این امر برآید.
در این راستا لاجرم نخست باید گفت که از چه جهاتی تعاریف عرف و قانون از نقطه نظر جامعه شناسی نابسنده می باشند و بعد آن تعریف یا آن طرز تلقی جامعوی که جامعه شناسی فکر می کند باید جایگزین این تعاریف گردد چیست؛ در شرح نابسنده بودن، مشخصاً به تعریف قانون از دزدی یعنی «ربودن مال دیگری بطور پنهانی» استناد می کنیم که هم صورتی ثابت و مصوّب دارد و هم اینکه در نهایت امر خود انتزاعی از آنچه در عالم عرف مطرح است است. از این نقطه نظر همانطور که قبلاً هم به آن اشاره کردیم، اصولاً زمانی می توان از دزدی سخن گفت که اولاً پای مال و اموالی در میان باشد (بطور مشخص در عالم حقوق از دزدی تحت عنوان «جرم علیه اموال» یاد می شود)، و بعد این مال صاحبی داشته باشد، و بعد فرد دیگری بدون اجازه و رضایت و آگاهی صاحبمال آن مال را تصاحب کرده باشد، و صاحبمال شخصاً شکایتی داشته باشد و نهایت اینکه این شکایت از سوی محکمه تأیید شده باشد. ...
پس اگر که هیچ پای مال و اموالی در میان نباشد، یا باشد اما صاحبی نداشته باشد، یا صاحب هم داشته باشد اما جابجا نشده باشد، یا جابجا شده باشد اما صاحب مال شکایتی نداشته باشد یا حتی شکایت هم داشته باشد اما توان اثبات آن را نداشته باشد در کل از این نظر می توان گفت که یا هیچ جرمی صورت نگرفته است و یا مبتنی بر شواهد موجود وقوع جرم فعلاً قابل اثبات نیست. ... کم و بیش این آن روال معین و مشخصی است که در عالم قانون و قضا مطرح است و چون روند و رسالتی جز این مطرح نیست در کلیت امر می توان گفت که ایرادی هم بر آن وارد نیست؛ اما از نقطه نظر جامعه شناسی بحث پیرامون پدیدۀ دزدی تنها در این روال و روند خلاصه نمی شود، بیش و پیش از هر چیزی به این دلیل مهم که بعنوان یک واقعیت جامعوی، دزدی در جامعه تنها در «ربودن مال دیگری بطور پنهانی» خلاصه نمی شود بلکه به لطف مهارت بی نظیر ایرانیان آنسان به شکل و شیوه های متنوعی رخ می دهد که نه عرف نه قانون که باد هم به پای گردش نمی رسد!
از این رو یک جامعه شناس که وظیفه و رسالتش جز رصد کردن مسائل ریز و درشت جامعه نیست هرگز نمی تواند در ارتباط با پدیده ای به این تنوع و گستردگی تنها به نص صریح قانون یعنی «ربودن مال دیگری بطور پنهانی» اکتفا کند در حالیکه می داند و می بیند این قانون و کلاً این طرز تلقی از چند جهت از مشمولیت لازم برخوردار نیست:
نخست اینکه دزدی را تنها در ارتباط با مال و اموال مطرح می سازد در حالیکه آنگونه که در واقع امر در جامعه رخ می دهد این فعل تحققاً طیف وسیعی از محمول ها و موضوعات دیگر را هم در برمی گیرد! از این جهت به باور من محدود کردن دزدی تنها به مال و اموال و یا کلاً مادیات به خلاصه کردن انسان به پوست و گوشت و استخوان می ماند و یا خلاصه کردن آسمان بی کران در همان ابرهای تیره و تاری که در نزدیکترین نقطه از زمین به چشم می خورند! ...
و بعد اینکه این قانون ملاک دزدی را تنها جابجا شدن مال می داند و بر این اساس تنها زمانی وقوع امر دزدی را مسلم می دارد که مال مورد ادعا سر جای مقررش نبوده نباشد؛ و دقیقاً با این طرز تلقی است که موضوع دزدی که به مال و اموال محدود شده بود مرتبه ای دیگر محدودتر می شود و در نهایت تنها در مال و اموال «منقول» خلاصه می شود، چه دیگر از این نقطه نظر نقل و انتقال اموال «غیرمنقول» اساساً قابل تصور نیست! ... اما جامعه شناسی مضاف بر این ملاک و این نقطه نظر با توجه به نوع نگرشی که در این خصوص دارد دزدی را حتی در خصوص اموال غیرمنقول هم مطرح می سازد چرا که شتر بر بام می بیند چه بسیار مال و اموالی را که مورد دزدی واقع می شوند بی آنکه هیچ از سرجایشان تکانی خورده باشند!
و بعد اینکه جامعه شناسی تقیّد فعل دزدی به قید "پنهانی" را تحققاً کفایت گر رخدادها نمی داند وقتی که می بیند طیف وسیعی از این دست اعمال در روز روشن و در مقابل دیدگان دیگران و حتی خود صاحبمال رخ می دهند! از این جهت نه فقط "پنهانی بودن" بلکه حتی "دور از نظر و رضا و آگاهی صاحبمال بودن" را همیشه شرط دزدی نمی داند! چه بسیار دزدی هایی که افراد خود می دانند و می بینند که دزدی است اما به ضعف دم نمی زنند یا به اجبار تن بدان می دهند! (به مصادیق این نکات بعدها بطور مفصل اشاره خواهد شد.)
به موارد فوق که مستقیماً از مفاد قانون برمی آیند می توان موارد دیگری هم افزود مثلاً اینکه از نقطه نظر جامعه شناسی بحث پیرامون مسئلۀ دزدی هرگز به طرح شکایت از جانب صاحبمال منوط نیست، یعنی چنین نیست که جامعه شناسی تنها زمانی به این مسئله رو کند که صاحبمال آشکارا ربوده شدن مالش را رو کرده باشد! اولاً چه بسیار اموالی که برده می شوند بی آنکه صاحب مشخصی داشته باشند و چه بسیار صاحبانی که اموالشان برده می شود بی آنکه هیچ شکایتی داشته باشند و این در حالیست که تحققاً دزدی در هر دو حال به عنوان یک واقعیت جامعوی رخ داده است و خود این نفس عمل است که بعنوان یک واقعیت جامعوی مورد توجه و استناد جامعه شناسی قرار می گیرد یا باید که قرار بگیرد حال می خواهد مال صاحب و یا صاحبِ مال شکایتی داشته باشد یا نداشته باشد!
پایان بخش هشتم
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: جامعه شناسی شرقی, جامعه شناسی, حسین شیران, بررسی مسائل اجتماعی
[ دوشنبه ۴ شهریور ۱۳۹۲ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]

