جامعه‌شناسی شرقی Oriental Sociology

                                  بررسی مسائل اجتماعی ایران و مسائل جامعه‌شناسی

                                      وبسایت حسین شیران - دکترای جامعه‌شناسی

اصحاب نقاب Men of Veil

حسین شیران

بخش دوم

 

     در نوشتار پيشين در رابطه با بعد عقيدتي اصحاب نقاب گفتيم که آنها بواسطه ي اينکه با حقايق اجتماعي حاکم سازگارند و حتي در ظاهر سنگ آن را بيشتر و بهتر از اصحاب وفاق بر سينه مي زنند از نظر حاکميت مشکل ساز محسوب نمي شوند و در کمال همزيستي با آن بسر مي برند. حال در اين بخش به بررسي بعد عملکردي اين گروه در جامعه مي پردازيم. همچنانکه در نوشتار "حقايق اجتماعي و وقايع اجتماعي" گفتيم اين گروه اگرچه حقايق اجتماعي حاکم بر جامعه را مي پذيرند اما در بعد عمل خود را محدود بر آن نمي دانند و از اينرو در رفتارشان ناسازگاريهاي زيادي بچشم مي خورد. شايد بيان يک مسئله به زبان ادبي با رعايت همه ي جوانب امر نتواند بدرستي حق مطلب را ادا کند اما اگر خوانندگان را به مشاهدات خودشان ارجاع دهيم کار کمي آسانتر شود.


     همه ما در زندگي اجتماعي خود بکرات با افرادي مواجه مي شويم که قول و فعلشان يکي نيست و يا قول و فعلشان در موقعيتهاي مختلف فرق مي کند؛ مثلاً در محيط کار يک نوع قول و فعلي را در پيش مي گيرند اما بقول معروف «چون به خلوت مي روند آن کار ديگر مي کنند»! و اين مسئله را هرچه به بدنه ي دولت و حاکميت که ساپورت کننده ي حقايق اجتماعي مي باشد نزديکتر مي شويم فراگيرتر و حادتر احساس مي کنيم و هرچه از آن دورتر مي شويم خفيف تر و کمرنگ تر مي بينيم! شايد اين موضوع در خاطر شما تداعي گر صفاتي مانند "نان به نرخ روز خور"، "حزب باد"، "بوقلمون صفت" و عناوين ديگر باشد اما ما در اينجا بصورت کلي در مقام بيان اوصاف "اصحاب نقاب" هستيم نه منحصراً آنها؛ هرچند که آنها هم جزو اين گروه مي باشند اما ما اين عنوان را بر عناوين ديگر ترجيح مي دهيم چرا که بر آنها ثبات کمتر و بار منفي بيشتري مترتب است و از آنجا که اين گروه طيف وسيعي از افراد را در برمي گيرد قيد آن عناوين شايان همه نخواهد بود.


     بله در واقع امر و نه در ظاهر آن، ساکنان نقاط آغازين اين طيف آنگونه هستند و در واقع هم مرز اصحاب نفاق و فراق مي باشند و بواسطه ي نزديکي بحالت خنثي يعني نقطه ي صفر هميشه احتمال سقوط آنها در يکي از آندو گروه وجود دارد. اما اينها فقط جزئي از طيف اصحاب نقاب مي باشند و در حرکت به سمت انتهاي مثبت طيف به افرادي با باورها و اعتقادات بيشتر و واقعي تر هم برمي خوريم که همانطورکه گفتيم سزاوار اطلاق آن عناوين نيستند. آنچه در کليت اين گروه مصداق و عموميت دارد اينست که به نوبت در روابط اجتماعي خود نقاب عوض مي کنند و درخور آن نقش بازي مي کنند! اين عوض کردن نقاب در مراتب پايين تر ممکنست در رابطه با هرکس صورت بگيرد و در مراتب بالاتر فقط در پيشگاه حاکميت و يا در شرايط اضطرار رخ دهد؛ بنابراين همه را نمي توان باصطلاح به يک چوب راند اما وجه مشترک همه ي اصحاب نقاب را به بياني روشن تر مي توان در يک نکته خلاصه کرد و آن عدم تطابق عقيده و عملشان مي باشد و از نظر فرهنگ و اجتماع مسئله ي آسيب شناختي اساسي هم بيشتر متوجه همين نکته است.


     توسل و تمسک به حقايق اجتماعي جامعه و تقديس آن در جلوي صحنه - بقول گافمن (جامعه شناس آمريکايي/82-1922)، و عدم پايبندي به آن در پشت صحنه، به تضعيف و تخريب تدريجي فرهنگ جامعه منجر مي شود و همچون ويروسي در پيکره ي اجتماع (و يا مثلاً رايانه) عمل مي کند که در ظاهر پنهان است اما در واقع وجود دارد و در برهه هايي از زمان خود را نشان مي دهد و مسبب مشکلات کارکردي متعددي مي شود. حال اينکه با کدام پادزهر يا آنتي ويروس بايد اين ويروسها را آشکار و برطرف سازيم و تن نزار فرهنگ جامعه را از هجوم گاه و بي گاه آنها عافيت بخشيم از نظر اجتماعي خود مسئله ي بنيادي ديگريست و تدقيق و تدبيري بنيادي نيز مي طلبد.


     در ادامه جهت آشنايي بيشتر با بعد عملکردي اصحاب نفاق، به مثالهايي چند از تضاد و تقابل فکر و عمل آنها در سطح جامعه اشاره مي کنيم با قيد اين تذکر که اگرچه مثالهاي بکار برده شده در اين قسمت مبتني بر تجربيات و واقعيات اجتماعي مي باشند اما تعميم آنها به همه و يا تجميع آنها در يک نفر مد نظر نمي باشند:
     اصحاب نقاب آنهايي هستند که دنيا را دار مکافات مي دانند و حجاب ديده و ممرّ آخرت و خلاصه آنچه که نبايد به آن پرداخت، در حاليکه از آنطرف شب و روز در کار دنيا ويل اند و ويلان، فرصت يک کار خير هم پيدا نمي کنند! مال و اموال دنيا را فتنه و فريب مي دانند و بار گران و مايه ي دغدغه ي جان و خلاصه اسباب دنيا که بايد گذاشت و گذشت، از آنطرف هي مي بُرند و مي بَرند و مي اندوزند و هتل مي سازند و قصر مي سازند و عزيز تر از ديده و جان مي دارند و سخت سرگرم تجمل گرايي اند و شيک پرستي و چشم و هم چشمي و الي آخر! پست و مقام را مرتبه ي دنيوي مي دانند که به درد سرش نيرزد و جز احساس مسئوليت و خدمت به مردم انگيزه ي ديگري نمي طلبد و قابليت مي خواهد و تجربه و تخصص و تعهد، از آنطرف زير خاکي زير آب مي زنند و توطئه مي کنند و تخريب و ترور شخصيتي و تهديد و تهمت و افترا و چاپلوسيِ مافوق و چهره سازي و صحنه سازي و هزار تر و ترفند که من شايسته ترم، نوبتي هم باشه نوبت منست، اگر من باشم چنان شود و چنان کنم و الباقي ماجرا!


     نماز را ستون دين مي دانند و کليد بهشت و ارتباط با خالق و "تنهي عن الفحشاء و المنکر" و واجب تر از کار و صدها حقيقت ديگر اما از آنطرف بي نمازي و فوت وقت و فرار از جماعات و احاله و تکاهل و خانواده هاي بي نماز و نمازهاي بي طهارت و تهيت و درگير شبهات و شکيات و مبطلات جزيي از وقايعشان است! نظام حاکم را مي ستايند و حکومت عدل و انصاف و آزادي و امام زمان مي دانند و از نان شب واجب تر، از آنطرف حقايقش را مي شکنند و عقايدش را زير پا مي گذارند و متهم به خفقان و تخطئه و بخور بخور و بکش بکش مي کنند و خلاصه هيکله اش را خرد مي کنند و نقل مجالس شبانه مي سازند!


     آمريکا را شيطان بزرگ و ام الفساد و مستکبر و جهانخوار و توطئه گر و سرزمين فتنه و فساد مي خوانند و کمي آنطرفتر آمريکا مي شود مهد تمدن و آزادي و دموکراسي و علم و صنعت و تکنولوژي و خدمت به شهروندان و کلاً بشريت، خلاصه بهشت زمين که لابد حيف هم است که آدم بميرد و آنجا را نبيند يا حداقل بچه اش آنجا تحصيل نکند! اينترنت و ماهواره و ويدئو و سي دي پلاير و امثالهم را آلت فساد و خطا و انحراف و جرم و جنايت و توأمان ابزار استکبار و سياست و ذهن شويي و تبليغات مسموم مي دانند اما عجبا که در اين روزگار کمتر خانه اي بي آن آلات فساد پيدا مي شود مگر آنکه توان داشتنش را نداشته باشد! آقا و خانم و بچه ها آنلاين و آفلاين با تمام نقاط دنيا در ارتباطند و رسيور دو بشقابه و سه ال ان بي هم کفاف نمي دهد و يک موتور هم پشتش مي بندند و خلاصه سر از همه چيز در مي آورند و آخرش هم گردن بي چيزها مي اندازند!

 
     خدمت به مردم را وظيفه مي دانند و افتخار و شرط اسلام و سازندگي و مردمسالاري، آنوقت سر ارباب رجوع داد مي زنند و منت مي گذارند و به هر ترتيب که شده از کار و وظيفه و تخصص و تعهد و مدنيت و اهليت و اسلاميت مي بُرند و مزدش را بي کم و کاست بلکه با اضافات عيان و نهان مي برند و مي ريزند حلقوم زن و بچه، آخر سر هم پاک شويي و مالشويي! زنان و دختران بي حجاب و بدحجاب را آفت و مايه ي ننگي براي خانه و خانواده و اخلاق و فرهنگ و جامعه و دين مي دانند و تير دشمن و بازار شيطان، از آنطرف خدا داند که پنهان و آشکار و مستقيم و غير مستقيم و از پس و از پيش چنان مستغرق سير و تماشا مي شوند و چنان به به و چه چه و احسن الخالقين و اگر هم پايش بيفتد ... استغفرالله!


     کتاب را غذاي روح مي دانند و خانه هايشان يک قفسه ي کتابخانه ي کوچولو ندارند! در حمايت از توليد داخلي شعار مي دهند و خانه هايشان پر از اجناس خارجي و فيلمهاي کپي شده است! شهر را خانه ي خودشان مي دانند و همچون سطل آشغال از آن استفاده مي کنند! غيبت کنندگان را گوشتخواران آخرت مي دانند و پشت سر عالم و آدم صفحه مي گذارند! و صدها آنگويه و اينگونه هايي که بيانشان تنها بازگويي و بازنويسي است و خوانندگان فرهيخته خود همه را مي دانند و مي بينند. بله اينها و همانها که خود مي دانيد همه واقعيتهايي اجتماعي در رابطه با عدم تطابق قول (جلوي صحنه و يا درحقيقت امر) و فعل (پشت صحنه و در واقعيت امر) گروهي موسوم به اصحاب نقاب است؛ آنها که به حقايق اجتماعي حاکم بر جامعه اشراف و اعتقاد دارند اما نوع عملکردشان در آن راستا نيست! اينها همه براي همه نيست! همه براي يکي هم نيست! بلکه همه براي جامعه است! اينها وقايع اجتماعي جامعه هستند! وقايعي که نبايد انکار شوند! اعتراف به واقعيتهاي جامعه نخستين گام در مواجهه ي اصولي با آنهاست! آنها که بايد نخست مورد پذيرش واقع شوند تا بعد بدرستي مورد توجه و مطالعه و بررسيهاي آسيب شناختي قرار بگيرند.


     شايد هيچگاه نتوان جامعه اي فارغ از اين خصوصيات داشت اما حداقل مي توان آنها را هر چه بيشتر در اقليت قرار داد و بر اين مهم همانند هر پديده اجتماعي ديگري نبايد يک بعدي انديشيده شود و همه تنها از شرّ سر اصحاب نقاب دانسته شوند. عوامل ديگري از جمله ساختار حقايق اجتماعي حاکم و شرايط اجتماعي خود جامعه هم در اين رابطه دخيلند که در نوشتارهاي بعدي به آن خواهيم پرداخت.

 

 

🆔 @Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers (OST)


برچسب‌ها: جامعه شناسی, جامعه شناسی شرقی, حسین شیران, مسائل اجتماعی ایران

[ جمعه ۲ بهمن ۱۳۸۸ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]

[ ]

اصحاب نقاب Men of Veil 

حسین شیران

بخش اول

 

     در رابطه با پذيرش حقايق اجتماعي حاکم بر جامعه و رفتار بر اساس آنها در نوشتار پيشين گفتيم که افراد جامعه را مي توان به لحاظ تئوريک حداقل در چهار گروه در نظر گرفت: "اصحاب وفاق"، "اصحاب نقاب"، "اصحاب نفاق" و "اصحاب فراق" و نيز گفتيم که اصحاب وفاق و اصحاب فراق بنابر يکي بودن قول و فعلشان، موضعشان در قبال نظام اجتماعي حاکم مشخص است اما اصحاب نقاب و اصحاب نفاق بدليل پنهان داشتن يک بعد و تظاهر در بعد ديگر، موضعشان در قبال نظام اجتماعي بدرستي مشخص نيست و بيشترين تهديد براي هر نظام اجتماعي هم از جانب ايندو گروه مي باشد. حال به بررسي اين مسئله مي پردازيم که در مقايسه با يکديگر کداميک از ايندو گروه پنهانکار و غير مطمئن از پتانسيل آسيب اجتماعي بيشتري براي نظام اجتماعي برخوردار است؟ اصحاب نقاب يا اصحاب نفاق؟


     شايد حاجتي به بيان نباشد که از نظر سياست و حاکميت، وجود اصحاب نفاق در بطن نظام اجتماعي بسيار مسئله سازتر و خطرناکتر از اصحاب نقاب يا حتي اصحاب فراق مي باشد؛ چرا که هدف اين گروه اساساً تضعيف و تخريب پنهان حقايق اجتماعي حاکم است چون در باطن هم اعتقادي به آنها ندارند هرچند سعي مي کنند با همانندسازي رفتارشان تا وقتي معين بر اين واقعيت سرپوش بگذارند. از آنجا که اين گروه ابعاد عقيدتي حقايق نظام اجتماعي حاکم را نشانه مي روند و اين موضوع بخصوص در روزگار نوين که نظامهاي سياسي به شدت بر ايدئولوژيها و بسترسازيهاي ذهني و عقيدتي اتکا دارند تهديدي بسيار جدي و بنيادي بشمار مي رود، موضع حاکميتها در مقابل اصحاب نفاق کاملاً قابل درک است.


     به هرحال اين گروه از نظر حاکميت، دشمناني قاطي دوستان بشمار مي روند که براي رسيدن به اهداف خود مترصد فرصت اند فلذا نسبت به بقيه گروهها در موقعيتي لرزنده و لغزنده به سر مي برند و احتياط و انرژي بيشتري از نظام حاکم را مصروف خود مي سازند. اما از نظر اجتماعي اگر کارکرد تهديدآميز اصحاب نقاب از اصحاب نفاق بيشتر نباشد کمتر هم نيست. در ادامه ي نوشتار در حد توان دانش و بينش خويش به بررسي اين مسئله خواهيم پرداخت.


     در ميان چهار گروه مذکور، اصحاب نقاب در برگيرنده ي خيل عظيمي از افراد جامعه مي باشند و به جرأت مي توان گفت که تمام افراد جامعه از نگارنده گرفته تا انکار کننده حداقل بخشي از عمر خود را به هر دليل در هيبت و معيت اين گروه به سر برده اند. اهالي اين قبيله ي بزرگ خيل جمعيت خود را مديون عدم مخالفت با حقايق و هنجارهاي اجتماعي حاکم مي باشند. حال اين عدم مخالفت ممکنست از بي تفاوتي محض گرفته تا اعتقاد قوي را در برداشته باشد يعني اگر طيفي براي ميزان واقعي پذيرش حقايق اجتماعي در نظر بگيريم پراکندگي اين گروه از نقطه ي صفر تا بالاترين نقاط مثبت آن بچشم مي خورد و اين، ميزان طرفداري آنها از حقايق را نيز نشان مي دهد چه ممکن است در مرتبه اي از حالت خنثي تا تعصب شديد، نسبت به حقايق حاکم واکنش نشان دهند.


     اين از واقعيت امر و در ظاهر امر هم مطابق آنچه پيشتر آمد اساساً اين گروه کم و کاستيهاي اعتقاد خود به حقايق را با "اصل تظاهر" جبران مي کنند و در اين باب گاهي تا آنجا پيش مي روند که در اعتقاد و طرفداري از حقايق، فراتر از معتقدان واقعي امر يعني اصحاب وفاق جلوه گر مي شوند! ماهيت اين قوم حتي بر نظامهاي حاکميتي هم پوشيده نيست و اصولاً مرکب تظاهر را در مکتب حقايق اگر نمايشي هست گشايشي نيست و بعد از تاختني چند تفاوت نمود از وانمود نمايان مي شود. اما آنچه در رابطه با آنها براي يک نظام سياسي و حکومتي اهميت دارد اينست که به هرحال با حقايق اجتماعي حاکم مشکلي ندارند و برخلاف اصحاب نفاق که در پنهان و اصحاب فراق که آشکارا با آنها مخالفت مي ورزند و سر ستيز دارند، در کمال سازش با آنها به سر مي برند و هيچ جايگزين ديگري هم براي آن در نظر ندارند.


     از اينرو اصحاب نقاب هيچگاه با نظامهاي حاکميتي مشکلي پيدا نمي کنند و در همزيستي مسالمت آميزي بسر مي برند و اين همپايي و همزيستي پديده اي واقعي و تاريخي است بنحويکه اگر بتوانيم تاريخ نخستين حکومت را مشخص سازيم از همان تاريخ بايد بر موجوديت اين گروه نيز صحه بگذاريم. آنها به خواسته هاي حکومتها شکل مي دهند و مرام آنها را ارضا مي کنند و در مقابل به سايه ي امن حاکميت خزيده و از آسيبهاي زمان چند صباحي در امان مي مانند. بنابراين در ميان چهار گروه مطرح شده، اين گروه بدليل انعطاف تاريخي قابل توجه خود، از پوياترين و پاينده ترين وضعيت ممکن برخوردارند و تاريخ تجارب چندين ساله ي بشريت گواهي مي دهد که اگر قوام حکومتها به اصحاب وفاقشان است دوام آنها هم در گروي اصحاب نقابشان است!


     آنها مي دانند که ماهيت اين گروه عظيم در اقتصاد و معيشتشان نهفته است و فرمول تغذيه يشان هم روزمره است و با اين آگاهي ساده ماداميکه نان در کيسه داشته باشند آنها در پيرامونشان خواهند ماند ضمن اينکه بايد مراقب باشند تا بوي نان تازه اي بمشامشان نخورد چه در آنصورت بايد بتدريج منتظر پراکنده شدنشان از آن نقطه و جمع شدنشان در نقطه اي ديگر باشند چرا که آنکه بنده ي نان و نداست به دوام آنچه مي گيرد توجه دارد نه آنکه مي دهد! و اين پراکندگي خود يکي از نشانه هاي واقعي پايان عمر يک نقاب و آغاز حيات نقابي ديگر است. اصحاب نقاب بوي تغيير را زودتر استشمام مي کنند چرا که نداي تغيير هم بيشتر از همه بر گوش آنها خوانده مي شود و اين خود بي جهت نيست. اما آنچه از نظر اجتماعي در رابطه با اين گروه اهميت مطالعه و مداقه مي يابد آن بعد ديگر قضيه يعني بعد عملي حقايق است که بواسطه ي تحت تأثير قرار دادن آرام اما مدام فرهنگ، اين کژکارکرد پنهان اما واقعي بزرگترين آسيبهاي اجتماعي را بر پيکر جامعه وارد مي سازد. در نوشتار بعدي به اين موضوع خواهيم پرداخت.

 

 

 

🆔 @Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers (OST)

 


برچسب‌ها: جامعه شناسی, جامعه شناسی شرقی, حسین شیران, مسائل اجتماعی ایران

[ پنجشنبه ۱ بهمن ۱۳۸۸ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]

[ ]

حقايق اجتماعي و وقايع اجتماعي Social Realities And Social Truths 

حسین شیران

بخش دوم

 

     در نوشتار "حقيقت اجتماعي و واقعيت اجتماعي (1)" در بيان وجه تمايز بين ايندو مفهوم در حوزه ي جامعه شناسي، چنين آمد که حقايق اجتماعي بيانگر راستي ها و درستي هاي مورد قبول جامعه هستند و در قالب ارزشها و آداب و رسوم و قوانين اجتماعي چارچوبي براي رفتار افراد جامعه بشمار مي روند و وقايع اجتماعي هم صرفنظر از درستي يا نادرستي شان به تمام آنچه که در متن جامعه رخ مي دهد اطلاق مي شود.
حال اين سوال مطرح است که حقايق اجتماعي تا چه حد مورد پذيرش افراد جامعه قرار مي گيرند و ديگر اينکه افراد تا چه حد بر اساس حقايق اجتماعي جامعه يشان عمل مي کنند؟ سوال نخست به عموميت حقايق اجتماعي توجه دارد و سوال ديگر به مرجعيت آنها.
در پاسخ تئوريک به اين سوال ناچار بايد وضعيت مفروض افراد جامعه را در رابطه با اين مسئله مشخص کنيم که از چهار وضعيت کلي زير خارج نمي باشد:
الف- آنها که حقايق اجتماعي را مي پذيرند و بر اساس آن عمل مي کنند.
ب- آنها که حقايق اجتماعي را مي پذيرند اما بنوعي ديگر عمل مي کنند.
ج- آنها که حقايق اجتماعي را نمي پذيرند اما بر اساس آن رفتار خود را تنظيم مي کنند.
د- آنها که حقايق اجتماعي را نمي پذيرند و بر اساس آنهم عمل نمي کنند.
گروه نخست را که ميزان انطباق و سازگاري رفتارشان با حقايق اجتماعي جامعه بالاست مي توان "اصحاب وفاق" ناميد.
گروه دوم را که حقايق اجتماعي را مي پذيرند اما در حيطه ي عمل شيوه هاي ديگري را نيز در پيش مي گيرند و در واقع برخلاف اعتقادشان، خود را محدود به حقايق اجتماعي نمي کنند مي توان "اصحاب نقاب" ناميد.
گروه سوم که اعتقادي به حقايق موجود ندارند و يا حداقل با برخي از عناصر آن مشکل دارند اما مصلحتاً و موقتاً اعمال و رفتار خود را با آنها تنظيم مي کنند همان "اصحاب نفاق" هستند.
و گروه چهارم را که نه در نظر و نه در عمل اعتقادي به حقايق موجود ندارند و به هر دليل از آنها دوري مي گزينند مي توان تحت عنوان " اصحاب فراق" در نظر گرفت.
پس بطور خلاصه مي توان چنين در نظر گرفت که اصحاب وفاق، هم پندار و هم کردارشان با حقايق اجتماعي جامعه سازگار است. اصحاب نقاب، پندارشان با حقايق اجتماعي موافق است اما کردارشان سازگار نيست. اصحاب نفاق، پندارشان با حقايق اجتماعي سازگار نيست اما کردارشان منطبق با آنهاست و بالاخره اصحاب فراق، نه پندار و نه کردارشان هيچکدام با حقايق اجتماعي جامعه مطابقت ندارد و باصطلاح از هردو بعد با حقايق موجود بيگانه اند. در جدول زير همين موضوع را به بياني ديگر ملاحظه مي کنيم:

                          * وضعيت واقعي افراد جامعه در مواجهه با حقايق اجتماعي
                       انطباق پندار با حقايق                               انطباق کردار با حقايق
اصحاب وفاق                    +                                                        +
اصحاب نقاب                    +                                                         -
اصحاب نفاق                    -                                                         +
اصحاب فراق                    -                                                          -

اما بايد دانست که اين جدول، واقعيت مواجهه ي افراد جامعه با حقايق اجتماعي را نشان مي دهد وگرنه مطابق آنچه که خود افراد جامعه اظهار مي دارند اکثريت قريب به اتفاقشان هيچ مشکلي با حقايق اجتماعي موجود ندارند و در عمل هم از پيروان پروپاقرص آن مي باشند. بنابراين اگر بخواهيم بر اساس اين اظهارات وضعيت گروهها را مشخص کنيم بايد جدول فوق را بدين شکل تغيير دهيم:

                                 * وضعيت ظاهري افراد جامعه در مواجهه با حقايق اجتماعي
                               انطباق پندار با حقايق                            انطباق کردار با حقايق
اصحاب وفاق                          +                                                     +
اصحاب نقاب                          +                                                     +
اصحاب نفاق                          +                                                     +
اصحاب فراق                          -                                                      -

بدين ترتيب همچنانکه مشاهده مي کنيم در ظاهر امر برخلاف گروه آخر که به هر شکل از نظام اجتماعي موجود و حقايق مورد استناد آن همچنان دوري مي گزينند، سه گروه اول چه با تظاهر و چه بي تظاهر خود را تابع حقايق و شرايط نظام اجتماعي موجود نشان مي دهند فلذا مي بينيم که در هر جامعه اي، نظام اجتماعي حاکم هميشه افراد زيادي را پيرامون خود درمي يابد.
اما در بازگشت به واقعيت امر، در ميان چهار گروه فوق، مي بينيم که گروههاي اول و چهارم يعني اصحاب وفاق و اصحاب فراق، باصطلاح بدليل يکي بودن قول و فعلشان، موضعشان در برابر نظام اجتماعي حاکم مشخص و روشن است و مطالعه ي جامعه شناختي آنها هم دشوار نيست چرا که در دو سر طيف هيچکدام ابعاد واقعيت اجتماعي شان بر ديگران پنهان نيست و پوشيده هم نمي دارند.
اما گروه دوم و سوم يعني اصحاب نقاب و اصحاب نفاق بدليل پوشيده داشتن بعدي از واقعيتهاي اجتماعي شان، هر يک بنوعي تهديدي براي نظام اجتماعي بشمار مي روند و به سبب تظاهر در پندار يا کردارشان، به آساني هم به مطالعات واقع بينانه ي جامعه شناختي تن نمي دهند از اينرو بواسطه ي وجود ايندو گروه، هميشه بايد از نظر اجتماعي بخشي از جامعه را بعنوان "اعضاء غير مطمئن" در نظر گرفت.
اما براستي کداميک از ايندو گروه غير مطمئن که کم و بيش در هر جامعه اي پيدا مي شوند، مي تواند براي نظام اجتماعي جدي تر و مسئله سازتر باشد؟ آنها که کردارشان غير حقيقي است يا آنها که پندارشان غير حقيقي است؟ آنها که در بعد عقيدتي تظاهر مي کنند يا آنها که در بعد عملي تظاهر مي کنند؟ کداميک؟

 

🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers


برچسب‌ها: جامعه شناسی, جامعه شناسی شرقی, حقایق وقایع اجتماعی, هنجارهای اجتماعی

[ پنجشنبه ۱ بهمن ۱۳۸۸ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]

[ ]

حقايق اجتماعي و وقايع اجتماعي Social Realities And Social Truths 

حسین شیران

بخش اول

 

     از جمله تمايزات مهمي که حداقل در حوزه ي جامعه شناسي لازمست جدي گرفته شود تمايز مفهومي ميان دو واژه ي "حقيقت" و "واقعيت" است. همه مي دانيم که در بيان عامه ايندو واژه اغلب بجاي هم بکار مي روند و حتي در کتابهاي لغت هم مرزبندي آشکاري در اين خصوص به چشم نمي خورد! اما به هرحال در اين حوزه بر اين منوال اداي مطلب بخوبي صورت مي گيرد و ظاهراً هيچ مشکلي هم پيش نمي آيد!


     در حوزه ي جامعه شناسي اما شرايط فرق مي کند و ضرورت دارد که بين حقيقت اجتماعي و واقعيت اجتماعي تفاوت اساسي قائل شويم. در اين نوشته با نظر به اينکه در کتابهاي لغت فارسي و انگليسي از کلمات مشترکي در بيان معناي ايندو استفاده مي شود، جهت تصريح در بيان مسئله، حقيقت را معادل truth و تنها بمعناي راستي و درستي امر و واقعيت را معادل reality  و صرفاً بمعناي رخداد و پيش آمد در نظر مي گيريم؛ بعبارت ديگر در ادامه ي بحث چنين مي دانيم که حقيقت، از هرآنچه حق است سخن مي گويد و واقعيت، از هر آنچه اتفاق افتاده است؛ چه حق! چه ناحق! همانطور که از عناوين هر دو هم چنين برمي آيد.


     با اينحساب منظور از "حقايق اجتماعي" راستي ها و درستي هاي مورد قبول جامعه است و منظور از "وقايع اجتماعي" هر آنچه صرفنظر از حقايق اجتماعي در جامعه رخ مي دهد و باصطلاح در عالم بيرون تحقق مي يابد. هم حقايق اجتماعي و هم وقايع اجتماعي هردو بعنوان پديده هاي اجتماعي در حوزه ي مطالعات علم جامعه شناسي قرار مي گيرند و توأمان و در ارتباط باهم مورد بررسي واقع مي شوند. اساساً بدون حقايق اجتماعي زندگي اجتماعي ممکن نمي شود چرا که در آنصورت هر واقعيت اجتماعي که رخ دهد مجاز خواهد بود و معياري براي رد يا قبول آن وجود نخواهد داشت!


     حقايق اجتماعي در واقع همان هنجارهاي فرهنگي جامعه مي باشند و دربرگيرنده ي ارزشها و آداب و رسوم و قوانين اجتماعي و مي دانيم که برخي از حقايق اجتماعي بين جوامع بشري مشترک هستند و برخي ديگر تنها خاص يک جامعه بشمار مي روند. حقايق اجتماعي بعنوان مرجعي براي بايدها و نبايدهاي اجتماعي، چارچوبي براي کنشهاي اجتماعي افراد جامعه مشخص مي کنند و از اينرو در حکم ضروريات زندگي اجتماعي از طريق فرآيندهاي "اجتماعي شدن" به تمام افراد جامعه منتقل مي شوند.


     اما باز مي دانيم که صرف آموزش و پرورش اجتماعي نمي تواند به تنهايي تضمين کننده ي حقايق اجتماعي باشد از اينرو در کنار اجتماعي شدن، بحث "کنترل اجتماعي" نيز مطرح مي شود. با اينحال سرپيچي از حقايق اجتماعي در هر جامعه اي کم و بيش رخ مي دهد و خود بعنوان يک واقعيت اجتماعي مباحث ديگري را پيش مي کشد. از ديدگاه اجتماعي توجه و تمکين به حقايق اجتماعي بطور يکسان براي همه افراد جامعه ضروريست و هرگاه و به هر دليل انحراف يا سرپيچي از آن در هر سطح يا طبقه اي از جامعه مشاهده شد لازم است بعنوان يک واقعيت اجتماعي با آن برخورد شده و بصورت عيني و واقعي مورد مطالعات آسيب شناسي اجتماعي قرار گيرند. اما مسئله اينجاست که در اين رابطه رعايت اعتدال بمفهوم ارجاع يکسان همه ي واقعيتها به حقايق اجتماعي در جامعه صورت نمي پذيرد فلذا افراط و تفريط هايي پنهان و آشکار در مواجهه با آن صورت مي پذيرد.


     شايد بيان يک مثال نگارنده را از تکاپو و تکلف بيشتر در اين رابطه معاف دارد؛ پديده اي اجتماعي مانند دزدي را در نظر مي گيريم؛ اين پديده يک حقيقت امر دارد و يک واقعيت امر؛ همچنانکه گفتيم حقيقت امر درستي يا نادرستي آنرا مشخص مي کند و بر همه روشن است که دزدي از نظر اجتماعي يک امر نادرست و ناپسند مي باشد و نبايد از طرف هيچکس رخ بدهد اما واقعيت امر اينست که دزدي علي رغم ناپسند بودنش، در اشکال مختلف و در سطوح مختلف در جامعه رخ مي دهد و اينجاست که پس از تحقق يافتن در متن جامعه بايد بعنوان يک پديده اجتماعي عيني و واقعي از هر نظر مورد توجه قرار گيرد.


     اما متأسفانه مشاهده مي کنيم که مواجهه با يک واقعيت اجتماعي مانند دزدي و يا ساير وقايع، از حالت اعتدال خود خارج شده است و بشدت دچار نوسان گشته است. گاهي وقايع اجتماعي در جامعه انکار مي شوند و اين بيشتر ازين مشرب آب مي خورد که تصور مي کنيم حقايق اجتماعيِ ما بدليل ديني بودن جامعه و ديندار و مومن و متعهد بودن افرادش ( البته اين ديدگاه شامل همه ي افراد نمي شود ) از ارزش و احترام خاص و به تبع آن از صلابت و قدرتمندي لازم برخوردار است فلذا در مواردي يقين حاصل مي کنيم و در مواردي ديگر احتمال کمتري مي دهيم که انحراف يا تخطي از آن صورت پذيرد فلذا با اينکه مي دانيم صرف وجود حقايق اجتماعي از بازدارندگي لازم و مطمئن برخوردار نيست و به اصطلاح عاميانه با حلوا حلوا گفتن دهان شيرين نمي شود، باز با يک نوع خوش بيني محض از قداست حقايق اجتماعي مان، سرپوشي بر وقاحت وقايع اجتماعي خود مي سازيم و آن را در ابعادي از جامعه مي گسترانيم! اينجاست که حقايق اجتماعي جامعه بجاي اينکه مرجع و چارچوبي براي افعال و کنشهاي اجتماعي مان باشد مأمن و پناهگاهي براي انحرافات و جرائم اجتماعي مان مي شود و از اينروست که مي بينيم برخي از افراد و مقامات و مسئولان و دستگاههايمان زير سايه ي اين طرز تلقي، از اصل برائت برخوردار مي شوند و وقايعشان زير حقايقشان پنهان مي ماند و از هرگونه برخوردها و بررسي هاي واقع بينانه در امان مي مانند!


     اما بايد پذيرفت که پنهان کردن وقايع اجتماعي هرگز به صلاح جامعه نخواهد بود چرا که واقعيتهاي اجتماعي هرگز از بين نمي روند و همچون ياخته هاي سرطاني زير پوست حقايق به رشد خود ادامه مي دهند و سرانجام روزي همچون زخمي ديرين و ريشه دار بر پيکر جامعه دهان باز مي کنند و با بويي از تعفن و تنفر برملا مي شوند اما در اينصورت ديگر موضوع  از يک مسئله ي اجتماعي معمولي مي گذرد و به يک فاجعه ي اجتماعي واقعي تبديل مي شود! پس اينکه مثلاً تصور کنيم کراهت دزدي در هر جامعه اي و بر همه ي افراد آشکار است و مضافاً اينکه در جامعه ي ديني ما، دين مبين اسلام نيز بشدت آن را نکوهيده و جزاي سرسختانه اي هم در حق آن در نظر گرفته است و بر اين مبنا انتظار داشته باشيم که تنها با اجتماعي کردن (آگاه کردن) مردم با اين حقايق، در جامعه ي ما از ميزان آن بخصوص در نزد افراد مسئول و متعهد و ديندار بشدت کاسته شود و تنها آنهم بصورت احتمال در سطح افراد ناآگاه و غير مسئول و غير متعهد جامعه رخ بدهد که لابد اينهم در هر جامعه اي رخ مي دهد و امري طبيعي است، بعد با يک اطمينان خاطر کذايي از سر مسئله بگذريم و به مسائل مهمتر(؟) بپردازيم، از نظر اجتماعي اين نوع نگرش، بسيار خوش بينانه و غير واقعي مي باشد و در عمل و در واقعيت امر به کرات مسبب مشکلاتي شده است و خواهد شد؛

     چرا که افراد ماهرانه ضعف هاي موجود در ساختار حقايق را تشخيص مي دهند و باصطلاح از سر سوزني رخنه در سد حقايق، شتر وقايع خود را با باري گران از آن رد مي کنند و آب از آب تکان نمي خورد و اگر هم خورد با ترفند هميشه کارساز " کي بود کي بود من نبودم" همه چيز را مي شويند و پاک مي برند! يا اگر هم کسي بويي برد مصداق " کي ديد کي ديد" واقع مي شود و بقول آن يارو، کننده را ول مي کنند و بيننده را سر مي برند! آخر سر هم طلبکار مي شوند که مگر چنين کاري ممکن است؟ اين دروغ است تهمت است و توطئه و فلان و فلان! يعني تو مي گويي ساختار حقايق ما مشکل دارد و تا حالا هم کسي نفهميده و فقط توي بيننده فهميدي؟ تو به قداست و کارآيي و مرجعيت حقايق ما شک داري؟ حالا باز بقول يارو چه بياور و چه بار کن! خلاصه اينکه همان اصل برائت کار خودش را مي کند و آنچه براستي رخ داده است در زير خروارها طلب و ادعا پنهان مي شود!


     دزدي را بايد بعنوان يک واقعيت اجتماعي که ممکن است از هر پست و مقامي سر بزند قلمداد کرد و کنترلهاي اجتماعي و تدابير لازم را بر آن انديشيد و مهمتر از آن اينکه آن تدابير را بکار بست؛ چرا که مشاهده مي کنيم اغلب تدابير و کنترل هاي اجتماعي لازم در اين رابطه انديشيده شده اما بهنگام ضرورت اعمال نمي شوند و يا به هر دليل مدتهاي طولاني اعمال آنها معطل مي ماند. حتي در مواردي بعد از محرز شدن واقعيت امر، مبتني بر همان اصل برائت ( يعني استناد بدرستي حقايق و پاکي جستن از خلاف آن ) احتياطهاي لازم بکار بسته مي شوند که مبادا اشتباهي رخ داده باشد و آبرويي از مومني متعهد که بي گمان واجب تر از حرمت کعبه است ريخته شود ضمن اينکه اتوبان اعاده ي حيثيت هم در حقشان همچنان باز است تا در صورت عدم چربش واقعيت بر حقيقت بلافاصله با احترام خاص به سراپرده ي امن خويش بازگردند و آش همان آش و کاسه همان کاسه! اتفاقاً به يک نوع واکسيناسيون اجتماعي هم مجهز مي شوند و ديگر از تب و لرزهاي فاش شدن وقايع هم نمي هراسند!


     اما آنروي ديگر قضيه، گروهي ديگر بواسطه ي اينکه مارک قابليت انجام هرگونه اقدامات ضد اخلاقي و ضد اجتماعي بر پيشانيشان خورده، هميشه زير سايه ي ظن و ترديد اجتماعي به سر مي برند و وقايع اجتماعي شان هميشه در معرض تقويت و بزرگنمايي است و با توجه به موقعيتشان، هميشه در آستانه ي محکوميت قرار دارد مگر آنکه خلافش ثابت شود! آنچه که بطور خلاصه آمد بيان دو نوع افراط و تفريط در مواجهه با واقعيتهاي اجتماعي مي باشد که از ديدگاه آسيب شناختي اجتماعي مطرح هستند. به هرحال تاريخ، خود داستان واقعيتهاي اجتماعي فراواني است که به هر شکل بوقوع پيوسته اند و آينده هم آبستن وقايع ريز و درشت ديگريست که به هر ترتيب بوقوع خواهند پيوست و همه ي اينها در بستر گرم و نرم شده ي جامعه رخ داده اند و مي دهند و خواهند داد! هدف و اميد نگارنده در اين راستا جز اين نيست که شرايطي فراهم سازيم تا با آسيب شناسي دقيق و بلا شرط مسائل و موضوعات اجتماعي جامعه، فرهنگ اعتدال را در رابطه با مواجهه ي اصولي و بدور از افراط و تفريط با واقعيتهاي اجتماعي مان ترويج دهيم.


     نبايد تصور کنيم که حقايق اجتماعي جامعه با انحراف و تخطي افراد از آنها، بي ارزش و خدشه دار مي شوند و ضرورت بدانيم که براي حفظ حرمت و حريم حقايق، واقعيت هاي جامعه يمان را انکار کنيم يا کمرنگ تر نشان دهيم. همانطور که پيشتر آمد اين طرز نگرش باعث مي شود که برخي با توسل به حرمت و قداست و مرجعيت و کارآيي حقايق، وقايع خودشان را کتمان سازند و باصطلاح "پاک نمايي" کنند. ارزش حقايق بسته به افرادي نيست که به آن اعتقاد دارند و يا براساس آن عمل مي کنند بلکه ارزش افراد بلکه جوامع بسته به حقايقي ست که به آن اعتقاد دارند و براساس آن عمل مي کنند. بنابراين صرفنظر از حقايق اجتماعي جامعه بايد وقايع اجتماعي افراد مورد توجه و داوري قرار گيرد و بر اساس آن در مورد آنها قضاوت گردد نه صرفاً بر اساس حقايقي که به آن توسل مي جويند. در نوشتار بعدي به ادامه ي مطلب خواهيم پرداخت.

 

 

🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers

 


برچسب‌ها: جامعه شناسی, جامعه شناسی شرقی, حقایق وقایع اجتماعی, هنجارهای اجتماعی

[ پنجشنبه ۱ بهمن ۱۳۸۸ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]

[ ]