هیچ رسانهای تمام حقیقت را نمیگوید.
.
.
عصر عصر رسانه است و کار رسانه هم طبیعتا رساندن اخبار و اطلاعات به انبوه مخاطبان است؛ حالیا ماییم و این همه رسانه در داخل و خارج و این همه اخبار و اطلاعات که شب و روز از جهات و جبهات مختلف با اسباب و اساس متعدد بر سرمان میریزند، همه هم خود را محق و موجه و مستند جلوه میدهند و بدینقرار میخواهند ذهنیت و عینیت ما را آنسان که خود میخواهند و خود نیاز دارند سروسامان دهند!
.
در ارزش و اهمیت و ضرورت رسانه هیچ تردیدی نیست اما این هیچ نافی آفات و آسیبهایش نیست. تأکید و توصیه بر استفادهی محدود و منطقی و مقرون به آگاهی از رسانه است؛ وقت و بیوقت پای رسانه نشستن و اخبار و اطلاعات گرفتن و گفتوشنود کردن دربارهی آنها خروجیاش «رسانهبندگی» و «خبرزدگی»ست که متأسفانه حالا خیلیها گرفتار آناند و این البته ناشی از سیاسیشدنهای بیحدوحصر مردمان ماست!
.
این درست که سیاست در کموکیف زندگی ما بس دخیل است اما سیاستگرایی و رسانهگرایی هم درحقیقت حدی دارد- بویژه برای عوام که هیچ ضرورتی ندارد تا بدینحد سیاستزده و رسانهگرا باشند؛ حالیا همه بنوبهی خود کارشناس سیاسی و تحلیلگر مسائل جامعه و جهان شدهاند و همهجا حتی آنجا که نباید و نشاید، بحث سیاسی میکنند و اطلاعات سیاسی رد و بدل میکنند، هیچ خسته و سیر هم نمیشوند!
.
براستی چرا باید زندگی مردم عادی تا این حد تحتالشعاع سیاست باشد و رنگوبوی سیاسی بخود بگیرد؟ سیاسی شدن عوام فایدهاش چیست جز زِر و زار و زور زدنهای بیهوده و سلب آرامش ذهن و عین و عدم استفادهی بهینه از اوقات و لحظات زندگی؟ وقتی میتوان بسی فارغ از سیاست و دور از سیاه و سفیدنماییهای سیاسیون قدری آسوده زیست چرا بهچه دلیل باید این فرصت را با سیاستگرایی تباه ساخت؟!
.
بهنظر میرسد در مواجهه با این حجم از رسانهبندگی و سیاستزدگی، جامعهی ایرانی نیازمند قدری رسانهگریزی و سیاستزدایی است.
.
باید باور داشت که هیچ رسانهای هیچ بیهدف و بیجهت نیست و هیچ بیهدف و بیجهت هم عمل نمیکند؛ بیگمان اخبار و اطلاعات منتشره همه هدفگذاری و جهتگذاری شدهاند و بر این اساس آنها که بیهدف و بیجهت پای رسانههای مشخص مینشینند و دائما از آنها اخبار و اطلاعات میگیرند خواهناخواه با آنها همهدف و همجهت میشوند و بهمرور شبیه آنها میشوند و شبیه آنها فکر و عمل میکنند.
.
در این میان اگر هدف حقیقتجوییست بدوا باید یقین داشت هیچ رسانهای هیچوقت تمام حقیقت را نمیگوید- نه فقط بخاطر اینکه به تمام حقیقت دسترسی ندارد بلکه بخاطر اینکه اساسا با تمام حقیقت کاری ندارد، تنها بخشی از آن که با منافع و مواضعاش سازگار است را برجسته میسازد و پیوسته روی آن مانور میدهد و بخشهای دیگر که به نفعاش نیست را قویا سانسور و سرکوب میکند و این یعنی رفتار ایدئولوژیک!
.
و بعد حقیقتجویی لزوما با کسب هرچه بیشتر اخبار و اطلاعات و دیدن و شنیدن تحلیلهای بسیار که حاصل نمیشود بلکه بس مستلزم فراتحلیلها و فراتلفیقهاست و این البته که یک کار تخصصیست- نه از عهدهی هر کسی برآید و نه اصولا بر عهدهی هر کسیست. در هر جامعهای ضرورتا باید باشند منابع و مراجعی که در شرایط بمباران اخبار و اطلاعات ایدئولوژیک این رسالت اجتماعی بزرگ را در حق مردمان خود انجام دهند.
.
متأسفانه بسیار کم دیده و میبینیم یکچنین منابع و مراجعی که فرادست ایدئولوژیهای غالب زمان عمل کنند و مختصر و مفید برای گذار جامعه به یک مقام و موقعیتی فراتر از اینکه هست اطلاعات فراایدئولوژیک در اختیار مردم قرار دهند؛ اغلب خود در موقعیتی فرودین اسیر این و آن ایدئولوژیاند و مدام اخبار و اطلاعات ایدئولوژیک بهخورد مردم میدهند و تا ایران و ایرانی را در ورطهی این و آن ایدئولوژی ساقط نکنند دستبردار هم نیستند!
.
جسم و روح و روان جامعهی ایرانی تاریخا ساخته و پرداختهی عوامل و عناصر متعدد و متکثر است و از این سبب جز با تکثرگرایی فراایدئولوژیک روی آرامش و آسایش بهخود نخواهد دید.
.
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran (Author)
🌓 https://t.me/orientalsociology (Channel)
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers (Group)
برچسبها: جامعه شناسی, مسائل اجتماعی ایران, جامعه شناسی رسانه, رسانهبندگی خبرزدگی
[ جمعه ۱۳ تیر ۱۴۰۴ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
🌓 فراتلفیقگرایی، راهی برای رهایی - بخش شصت و هشتم
✍️ حسین شیران
.
مائو و حاکمانی همچون او را نمیتوان همه بدخواه و دشمن ملت و مملکت خویش شمرد؛ در اینکه در بادی امر همه با هدف خدمت و توسعه و تحول و پیشرفت ملت و مملکت خویش پا بهمیدان میگذارند و در این راه سخت و طولانی و پرپیچوخم تحققا از جان و مال و عمر خویش بس مایهها میگذارند و بس متحمل رنجها میشوند شکی نیست- هم از این جهت بهقدر این نیت و همت شایستهی تقدیرند، اما بهواقع آنچه در ادامه از آنها یک مستبد بهتماممعنا میسازد و در کوتاهمدت یک ملت و مملکت و حتی فراتر از آن یک جهان را از دستشان عاصی و شاکی میسازد همانا تکیه و تأکید و الزام و اصرارشان صرفا بر شیوهی خاصی از نظر و عمل- ولاغیر است!
.
مائو در عصر ایدئولوژیها بدوا بهدنیای "سوسیالیسم" گرایش پیدا کرد و بعد در این دنیا غرق دریای "مارکسیسم" گشت و بعد در این دریا سر از خلیج "لنینیسم" و جزیرهی "کمونیسم"اش در شوروی درآورد و بعد لنین و انقلاباش را الگویی برای کسب قدرت در چین ساخت و سرانجام خود خبره و خدای ایسم گشت و "مائوئیسم" را به جهانیان عرضه داشت. در طیف ایدئولوژی، سوسیالیسم در مواجهه با کاپیتالیسم خواسته و بایستهای چپگرایانه بود، مارکسیسم در گریز و گذار از کاپیتالیسم شکلی انقلابگرایانه بدان داد، لنینیسم و در پیاش استالینیسم انقلاب و انقلابیگری را به افراط کشاند و مائوئیسم از آن هم فراتر رفت و افراط را به فوقافراط رساند!
.
لغو تمام و کمال مالکیت خصوصی و ممنوعیت هرگونه فعالیت اقتصادی اختصاصی و سلاخی هرگونه اراده و انگیزه و علاقه و سلیقهی فردی و گروهی و تکلیف و تحمیل کار اشتراکی و واگذاری تمام امور به دولتی بهغایت تمرکزگرا و تمامیتخواه منحصرا تحت فرمان مائو و طبق اساس و اصول لازمالإعتنا و لازمالإجرای مائوئیسم خروجیاش تبدیل و تحویل چین با آنهمه وسعت و آنهمه جمعیت به یک اردوگاه بیرنگ و نگار و تیره و تار کار اجباری و قهر و قحطی و قلع و قمع میلیونها چینی بود و دیگر هیچ! اما این تنها بخش کوچکی از فاجعه بود و بخش اعظماش خود مائو و عدم پذیرش باخت و باز اصرارش بر برحق و برنده بودن مائوئیسم بود!
.
این فاجعه تنها زمانی تمام شد که خود مائو تمام شد و بعد او فرد دیگری با تفکر دیگری بر سر کار آمد و تأملا تجربیات تلخ و تأسفبار دوران دیکتاتوری در مقام نظر و عمل را مایهی عبرت ساخت و تا حدودی از برج عاج استبداد ایدئولوژیک پایین پرید و پیلههای خود دور خود تنیدهی خودبرحقدانی و خودبرتر و سرتربینی را درید و تحققا دیگران و دیگر اندیشهها و ایدئولوژیها را هم دید و به این ترتیب با بازبینی و بازاندیشی در اساس و اصول ایدئولوژی حاکم دست به یک سری اصلاحات اساسی زد و سرانجام ریلی روان برای توسعه و تحول چین در میان انداخت و مشخصا بر آن ریل چین آنروز رنجور از مائوئیسم را به چین امروز دومین و شاید بهزودی اولین غول اقتصادی جهان رهنمون ساخت.
.
این تغییر و تحول بس شگرف- بدوا در فکر و بعد در عمل- را "دنگ شیائوپینگ" (رهبر عالیمقام چین از سال ۱۹۷۸ تا ۱۹۸۹) انجام داد: در گام نخست "تعدیلگرایانه" جسم و جان و روح و روان سوسیالیسم را از شر اشکال افراطیاش مائوئیسم و لنینیسم و حتی مارکسیسم رهایی بخشید و در گام دوم "تلفیقگرایانه" به سمتوسوی ایدئولوژی رقیب کاپیتالیسم خیز برداشت و در گام سوم "فراتلفیقگرایانه" از تقریب و تلفیق ایندو در سطحی فراتر از سطح تضادها و تناقضهای موجود قطب سومی با عنوان "سوسیالیسم با مشخصات چینی" خلق نمود که نسبت به مائویسم بس "فراایدئولوژیک" بود و برای همین تا حد کلانی در چین "فراوفاق" آفرید.
.
#راهی_برای_رهایی
#فراتلفیقگرایی
#فراوفاقگرایی
#فکر_برتر
#سوسیالیسم
#کمونیسم
#مارکسیسم
#لنینیسم
#مائوئیسم
باقی در بخش بعد
.
کلمات کلیدی:
فراتلفیقگرایی Meta-Integrationism - فراوفاق Meta-Consensus - فراایدئولوژی Meta-Ideology
.
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran (Author)
🌓 https://t.me/orientalsociology (Channel)
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers (Group)
برچسبها: جامعه شناسی Sociology, فراتلفیقگرایی MetaIntegrationism, فراوفاق MetaConsensus, فراایدئولوژی MetaIdeology
[ یکشنبه ۸ تیر ۱۴۰۴ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
🌓 فراتلفیقگرایی، راهی برای رهایی - بخش شصت و هفتم
✍️ حسین شیران
.
انقلاب فرهنگی مائو مؤخر بر انقلاب اقتصادی او در دو برنامهی پنجساله بود؛ برنامهی اول که بیشتر بر توسعه و تحول کشاورزی متمرکز بود در نخستین سالهای به قدرت رسیدناش به نسبت قرین موفقیتهایی بود- درست شبیه موفقیتهای اقتصادی کمونیستهای شوروی در دههی اول بعد از انقلاب اکتبر، و همین او را به شدت غرّه ساخت تا در سال 1958 برنامهی دوم را با سرعت و قوت هرچه بیشتری اینبار با هدف توسعهی صنعتی چین پیش برد؛ نام برنامه را "جهش عظیم" یا "یک گام بزرگ بهجلو" نهاد و تودهی چینیان را برای اجرایی کردناش بسیج نمود.
.
طرح جهش عظیم نه یک کار کارشناسیشده بلکه یک دستورالعمل سوپرانقلابی بود که مائو مخصوصا از شکم ناساز ایدئولوژی حاکماش کمونیسم آنهم از نوع چینیاش بیرون کشیده بود- کمونیسمی که لزوما طبق قاعدهی ماتریالیسم تاریخی مارکس ذاتا از تضاد طبقاتی نظام سرمایهداری و انقلاب کارگری حاصل و حاکم نگشته بلکه طی "انقلاب دهقانی" مستقیما از مرحلهی فئودالیسم به کمونیسم جهش یافته بود و مائو هیچ ایرادی در آن نمیدید با اینحال بر آن بود طی این طرح در کوتاهترین زمان ممکن عقبافتادگی صنعتی چین را نیز جبران کند.
.
برای این منظور تمامیتخواهی خود در اشتراکگرایی را بهحد کمال رساند و با "لغو مالکیت خصوصی" و ممنوعیت فعالیت اختصاصی در سراسر چین میلیونها چینی را در قالب کمونها و کلونیها بهکار اشتراکی واداشت تا هرچه سریعتر در کنار توسعهی کشاورزی، توسعه و تحول صنعتی چین را هم ممکن و محقق سازد؛ در این میان بهطور ویژه بر توسعهی صنعت فولاد متمرکز شد و دستور داد در هر کجا حتی حیاط خانهها کورههای کوچک محلی دایر کنند و بیوقفه به تولید فولاد بپردازند تا بتوانند در سریعترین زمان ممکن حتی از صنایع فولاد بریتانیا هم سبقت بگیرند!
.
تولید فولاد در حیاط خانه، آنهم برای رقابت جهانی، یک "کار نشد" بود اما دیکتاتورها نشد در کارشان نیست و اصلا حالیشان نیست، برای همین مائو نه فقط از طرح ناساز خود پاپسنکشید بلکه برعکس دستور داد چینیها شده از کارهای دیگر دست بکشند و بهطور ویژه بر این یک "کار حیثیتی" متمرکز شوند! همینطور هم شد و چینیها داروندارشان را ریختند در کورههای تولید فولاد سوزاندند تا مباد طرح مائو شکست خورد اما هم طرح شکست خورد هم توده؛ و نه فقط جهشی بهجلو صورت نگرفت بلکه قحطی و گرسنگی و مرگ بر میلیونها چینی غالب آمد و یک فاجعهی بزرگ انسانی شکل گرفت!
.
با اینحال در قاموس حاکمان ایدئولوژیک شکست معنایی ندارد و مرگها نه فقط هیچ ایرادی ندارند بلکه یک ارزش محسوب میشوند! برای همین مائو در واکنش به مرگ میلیونها چینی گفت: شما نمیتوانید برای مرگ انسانها مرا سرزنش کنید! با این همه برنامهای که برای چین داریم اگر نیمی از چینیها جان خود را فدا کنند ارزشاش را دارد! در مورد قحطی هم گنجشکها را مقصر قلمداد کرد و دستور قلعوقمعشان را داد و به این ترتیب برای فرار از زیربار مسئولیت هم که شده ننگ "جنگ با گنجشکها" را برای همیشه در تاریخ پرتلاطم چین مدرن پای خود نوشت!
.
با شکست تلخ و پرتبعات جهش اقتصادی عظیم بهتدریج زبان منتقدان باز شد اما مائو هیچ تاب نقد حتی از نزدیکترین افرادش را هم نداشت برای همین یک انقلاب فرهنگی و یک ارتش ویژه بنام گارد سرخ به راه انداخت و بدینوسیله همانطورکه پیشتر گفتیم به یک تسویه حساب و تصفیهی بزرگ در میان انقلابیون پرداخت. این انقلاب سرخ از سال 1966 تا 1976 زمان مرگ مائو دوام یافت و بعد از او و آن بود که رهبران حزب کمونیست حاکم بر چین "فراتلفیقگرایانه" ایدئولوژیشان را به سمتوسوی عقلانیت و علم و جذب و هضم اندیشهها و ایدئولوژیهای بهظاهر مخالف بردند.
.
باقی در بخش بعد
.
کلمات کلیدی:
فراتلفیقگرایی Meta-Integrationism - فراوفاق Meta-Consensus - فراایدئولوژی Meta-Ideology
.
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran (Author)
🌓 https://t.me/orientalsociology (Channel)
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers (Group)
برچسبها: جامعه شناسی Sociology, فراتلفیقگرایی MetaIntegrationism, فراوفاق MetaConsensus, فراایدئولوژی MetaIdeology
[ پنجشنبه ۱۵ خرداد ۱۴۰۴ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
🌓 اثر متیو، پیام و پیامدهایش
✍️ حسین شیران
.
شاید شنیده باشید اینکه میگویند: این عادت روزگار است به آنکه بیشتر دارد بیشتر میدهد و به آنکه کمتر دارد کمتر. باری این باور خیلیها در سراسر جهان است و برخی آن را نه فقط عادت روزگار بلکه خواست خود خدا میدانند و بر این ادعا آیهی ۲۹ از فصل ۲۵ انجیل متی را گواه میگیرند که صراحتا میگوید: "آنکه دارد به او بیشتر داده خواهد شد تا به فراوانی [هرچه بیشتر] برسد و آنکه [چندان] ندارد آنچه دارد هم از او گرفته خواهد شد"؛ به این سبب "مرتون" Robert K. Merton جامعهشناس آمریکایی این روال و روند را "اثر متیو" Matthew effect مینامد و به بررسی پیامدهای اجتماعی آن در جامعه میپردازد؛ پیش از هر چیز ببینیم انجیل متی از چه رو یک چنین اصل و اساسی را مطرح میسازد.
.
متی تمثیلی از عیسی مسیح نقل میکند که در آن مردی پیش از سفر 3 تن از خدمتگزاران خود را فرامیخواند و به یکی 5، دیگری 2 و آن دیگری 1 سکه میدهد تا در غیاب او بهکار گیرند؛ بعد از سفر، اولی 10، دومی 4 و سومی همان 1 سکه را تحویل میدهند؛ ارباب میپرسد: چه کردید؟ اولی و دومی میگویند: خرید و فروش، سومی میگوید: از ترس اینکه مبادا از دست برود زیر سنگ پنهاناش کردم؛ ارباب از بیعرضگی سومی خشمگین میشود و آن 1 سکه را هم از او میگیرد و به اولی میدهد. بدینوسیله متی به نقل از عیسی میخواهد بگوید که ارباب (خدا) بر اساس تفاوت در استعدادها و تواناییها و کارآمدیهای افراد است که به یکی بیشتر و به یکی کمتر میدهد. ...
.
مرتون منکر تفاوت در استعدادها و تواناییها و کارآمدیهای افراد و منتقد توزیع امتیازات بر این اصل و اساس نیست- بههرحال بهقول افلاطون برابر دانستن نابرابرها هم درست نیست و خود مصداق بیعدالتی است، او که مشخصا در حوزهی جامعهشناسی علم از پیامدهای ناگوار این اثر سخن میگوید، منتقد جریانیست که طی آن امتیازات بهنحوی نابرابر بر اساس ویژگیهای غیرعلمی همچون شهرت، محبوبیت، موقعیت، روابط و مناسبات و ... توزیع میشود؛ مثلا در یک پروژهی علمیپژوهشی همهچیز به نام استاد ارشد تمام میشود و جوایز و امتیازات و اعتبارات آن هم بیشتر به سمتوسوی او سرازیر میشود- تا دیگران- حتی اگر او کمترین نقش را در آن پروژه داشته باشد.
.
اما تنها حوزهی علم نیست و در باقی حوزهها هم کمابیش اثر متیو ساری و جاریست و طی آن بیشترین امتیازات بهوجه غالب سوی آنها که بیشتر دارند سرازیرند؛ جالب اینکه خود ما هم جزئی از این جریانایم- اینکه همواره یا اغلب از فروشگاههای برند خرید میکنیم، در رستورانهای بنام غذا میخوریم، در تالارهای معروف جشن میگیریم، از خوانندگان شهیر آهنگ و از شعرای بزرگ شعر و از نویسندگان نامدار کتاب میخوانیم، از چند سخنور سرشناس نقل قول میکنیم و از چند بازیگر خاص فیلم میبینیم، به نامزد خاصی رأی میدهیم و تنها پیج و کانال خواص عضو میشویم و مدام پستهایشان را لایک میکنیم، ... یعنی که خواهناخواه ما هم آب در آسیاب این اصل و اثر میریزیم!
.
اصل و اثر متیو، چه بازی روزگار باشد، چه خواست خدا، چه ناشی از فعل و انفعالات آگاهناآگاهانهی ما و چه طرح و تدبیر و تبلیغ خود داراها (از هر نوعاش)، در هر صورت و با هر توجیه و توضیحی که بخواهیم برایش ارائه کنیم، شکی نیست که کارکردش تماما به نفع داراها تمام میشود و باعث انباشت هرچه بیشتر سود و سرمایه در نزد آنها میشود و اساسا از این سبب است که به این اصل و اثر "مزیت تجمعی" هم گفته میشود. بدیهیست مزیت تجمعی به باز غنیتر شدن اغنیا و باز فقیرتر شدن فقرا میانجامد و این یعنی تشدید نابرابریها و تولید و توسعهی شکافهای اجتماعی و طبقاتی که ما اینک در حوزههای مختلف در بطن و متن جامعه شاهد آن هستیم و هیچجوره هم حریفاش نیستیم.
.
در اینکه سرمایه سرمایه میآورد شکی نیست، بر اصل و رسم رقابت هم هیچ حرفی نیست، سخن بر سر توجهات اولیه و فرصت اولیه و موفقیت اولیه و سرمایهی اولیه است که طی اثر متیو از خیل خردهپاهای هر حوزه دریغ میکنیم و بهنحوی افراطی همه را باز پای کلهگندهها ریختوپاش میکنیم؛ شکی نیست این روال و روند باعث در سایه ماندن و استعدادسوزیهای فراوان در زمینههای مختلف میشود. حواسمان باشد ما هم بنوبهی خود در کموکیف این جریان دخیلایم. چه خوب است گاهگداری هم که شده از همهچیزداران و همهشکلبرخورداران هر حوزه روی گردانیم و اندکی هم به نوپاهای بیهمهچیز آن حوزه توجه کنیم. باور کنیم این یک مسئولیت اجتماعی است. 🙏
.
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran (Author)
🌓 https://t.me/orientalsociology (Channel)
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers (Group)
برچسبها: جامعه شناسی, مسائل اجتماعی ایران, جامعه شناسی علم, اثر متیو Matthew effect
[ دوشنبه ۱۲ خرداد ۱۴۰۴ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
به کتابخانهی جامعهشناسی شرقی خوش آمدید!
Wellcome to Oriental Sociology Library
📚 کتابخانه جامعهشناسی شرقی 📚
✳️ فرصتی برای مطالعهی هرچه بیشتر ✳️
دانلود رایگان کتابهای جامعه شناسی
.
.
📚 درآمدی بر دایرهالمعارف علوم اجتماعی | جلد اول و دوم
✍️ دکتر باقر ساروخانی
.
.
⏬ لینک دانلود رایگان کتاب "دایرهالمعارف علوم اجتماعی | باقر ساروخانی | جلد اول و دوم"
👇👇👇 (کپی کنید)
https://t.me/orientalsociology/5888 (جلد اول)
https://t.me/orientalsociology/5892 (جلد دوم)
(دانلود رایگان و مستقیم از کانال تلگرام جامعه شناسی شرقی)
.
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran (Author)
🌓 https://t.me/orientalsociology (Channel)
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers (Group)
برچسبها: دایرهالمعارف علوم اجتماعی, باقر ساروخانی, جامعه شناسی شرقی
[ سه شنبه ۶ خرداد ۱۴۰۴ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
🌓 آشنایی با ایسمها - بخش پنجاه و هفتم
✍️ جان آندریوس John Andrews
🔄 حسین شیران
⏺️ کابالاگرایی (کابالیسم) Kabbalism
.
کابالا یک سنت یهودی و یک تفسیر عرفانی و رازآلود از کتاب مقدس است که بصورت سینه به سینه و شفاهی منتقل شده و ادعا میشود دانشی خفیه* از تورات نانوشتهای است که خداوند به موسی و آدم داده است. این رویکرد عرفانی و رازآلود به خداوند از سوی برخی از یهودیان اصیل با اتهاماتی همچون پانتئیستی (همهخداگرایی) و بدعتی بودن مواجه گشته است. یقینا عناصری از جادو و کیهانشناسی وجود دارند- بعنوان مثال در سِفر یتزیرا (کتاب آفرینش)، که مابین قرن سوم و ششم ظاهر شدند و آفرینش را بمثابهی فرآوردهای از 10 عدد الهی و 22 حرف از الفبای عبری توضیح دادند. کابالا از کلمه عبری قبالا qabbalah بمعنای سنت میآید. منشأ کابالیسم را باید در عرفان مرکاوه در قرن اول پس از میلاد مسیح مشخصا پس از تخریب معبد دوم در اورشلیم در سال 70 میلادی جست- عرفانی که هدف آن تأمل و تعمق هیجانانگیز در مرکاوه- «ارابه»ی خدا- بود که حزقیال نبی آن را در رؤیا دیده بود. نقطهی اوج کابالیسم در قرون وسطی بود، زمانی که در سراسر دیاسپورای یهودی، بویژه در میان یهودیان اخراج شده از اسپانیا در سال 1492 گسترش یافت. در قرن 18، این سنت در میان پیروان فرقههای فوق ارتدوکسی (افراطی) همچون حسیدیک Hasidic و لوباویچ Lubavitch تأثیرگذار شد. پیروان کابالا در این روزگار چهرههای سرشناسی همچون مدونا خوانندهی آمریکایی هستند.
.
⏺️ توضیح مترجم:
* گفته میشود بسیاری از فلاسفه و دانشمندان جهان از فیثاغورث و افلاطون گرفته تا اسپینوزا و لایبنیتس و نیوتن و کارل یونگ و بنجامین فرانکلین هر کدام بنوعی با ارتباطاتی آشکار و نهان از این معارف خفیه سهمی بردهاند.
.
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran (Author)
🌓 https://t.me/orientalsociology (Channel)
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers (Group)
برچسبها: جامعه شناسی, کابالاگرایی کابالیسم Kabbalism, ایسمها ISMS, اصطلاح جامعه شناسی
[ دوشنبه ۵ خرداد ۱۴۰۴ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
🌓 فراتلفیقگرایی، راهی برای رهایی - بخش شصت و ششم
✍️ حسین شیران
.
بهواقع امر بارزترین و پربازدهترین "فراوفاقگرایی" و "فراتلفیقگرایی" عالم را "چینیها" در چند دههی اخیر بنحو احسن انجام دادند و در کوتاهمدت هم به خیرهکنندهترین نتایج ممکن دست یافتند و طی یک روال و روندی بس روبهرشد تحققا از یک کشور پرجمعیت گرسنه به یک "ابرقدرت جهان" تبدیل شدند؛ توسعه و تحولی بس شگرف و بس شگفتانگیز بهحدیکه بسیاری از تحلیلگران در سراسر جهان، چه دوست چه دشمن، از آن با عنوان معما و معجزهای در رشد و شکوفایی اقتصادی یاد میکنند و به این سبب قرن بیستویکم را "قرن چین" مینامند.
.
چینی که همچو ایران ما قرون متمادی شیوهی حکمرانیاش سلطنت مطلقهی موروثی بود و تا همین اوایل قرن بیستم پیدرپی هم پادشاهان بر آن حکومت میکردند و مشخصا سال 1911 با سرنگونی سلسلهی چینگ به رهبری "سون یات سن" (پدر چین مدرن) "جمهوری چین" شکل گرفت و بعد سال 1921 "حزب کمونیست چین" تأسیس شد و "مائو" رهبریاش را بهدست گرفت و ارتش پارتیزانی تشکیل داد و با حزب ناسیونالیست چین (کومینتانگ) که جمهوریت دستاش بود درافتاد و 1949 قدرت را در دست گرفت و "جمهوری خلق چین" را تأسیس کرد.
.
سالهای حکمرانی مائو همچون همتای روسیاش استالین و هر حاکم توتالیتر دیگری که بهزور ایدئولوژی و اسلحه ملت و مملکتاش را پیش برده و یا میبرد تداعیگر داستان "توسعه، تباهی و تأسف" است، چه اصل و اساس یک چنین توسعههای نامتعارف و نامتوازنی صرفا بر "دستور" است و "دستگیری" در صورت هرگونه مخالفت یا مقاومتی، برای همین دوران حکومت یک چنین سرانی همیشه پر از خفقان و تهدید و تحقیر و تبعید و اعدامهای دستهجمعیست و این سرخیها و سیاهیهاست که بیشتر به چشم میآید تا هر سبزی و سفیدیای که در کارشان باشد!
.
بدبختی اینجاست که یک چنین انقلابهای سیاسیای لزوما "انقلابهای فرهنگی" هم درپی دارند که در آزار و اذیت خلق هیچ دستکمی از نوع سیاسیاش ندارند؛ مائو هم انقلاب فرهنگیاش را از سال 1966 آغاز کرد- هدفاش اسما مبارزه با "ضد انقلاب" بود اما رسما یک تسویه حساب اساسی با مخالفان داخلی و رقبای حزبی و یک تصفیهی بزرگ در حزب کمونیست بود؛ او برای پیشبرد این هدف شبهنظامیانی متشکل از دانشآموزان و دانشجویان تندرو با عنوان "گارد سرخ" بسیج کرد و بدینوسیله "مائوئیسم" را دین و آیین اجباری چینیان ساخت!
.
گارد سرخ طبق دستورات "کتاب سرخ" مائو که در حکم یک کتاب مقدس برای انقلاب فرهنگی مورد نظرش بود از تعیین و تکلیف نوع پوشش و آرایش موی مردم گرفته تا عزل و نصب مقامات و حذف دگراندیشان دخالت داشت و هیچکس هم جلودارش نبود جز ارتش چین که سرانجام بعد از مرگ مائو در سال 1976 توانست مهر پایانی بر انقلاب فرهنگی و گارد سرخ و کتاب سرخاش نهد. به این ترتیب عمر انقلاب فرهنگی مائو هم همچو انقلاب سیاسی و اقتصادیاش سرآمد و جز رنج و عذاب و از بین رفتن میلیونها چینی دستاورد دیگری برای چین بهبار نیاورد! ...
.
باقی در بخش بعد
.
کلمات کلیدی:
فراتلفیقگرایی Meta-Integrationism - فراوفاق Meta-Consensus - فراایدئولوژی Meta-Ideology
.
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran (Author)
🌓 https://t.me/orientalsociology (Channel)
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers (Group)
برچسبها: جامعه شناسی Sociology, فراتلفیقگرایی MetaIntegrationism, فراوفاق MetaConsensus, فراایدئولوژی MetaIdeology
[ یکشنبه ۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۴ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
🌓 از سخنان ناب سعدیست اینکه خود به خود میگوید: "سعدیا گرچه سخندان و مصالحگویی، به عمل کار برآید به سخندانی نیست"؛ باری به عمل کار برآید به سخندانی نیست، به سخنرانی نیست، به سخنسازی و نقد و نظربازی نیست، به کتاب و دفتر و دستک و دیوانسازی نیست، به مرام و مسلک و مذهب و دینبازی نیست، به دعا و مدح و مداحی و آه و گریه و زاری نیست، به خدا و به نبی و به علی و به ولیداری نیست؛ به خدا به هیچ یک از اینها نیست چه اگر بود ما حال مترقیترین ملتدولت عالم بودیم، تنها به تلاش و کوشش است و جز این راهی نیست؛ "ليس للإِنسان إِلا ما سعى" خود قول خداست، حیف قوم ما این اصل را آنچنان و همچنان حالی نیست! ایها الناس توسعه بسته به کار است و به کار است و به کار، کار هم عرصهی حرافی و لفاظی نیست، هرچه هست از عمل است و عمل است و عمل، ایدریغا بخش اعظمی از اعمال ملت و دولت ما را هیچ با توسعه کاری نیست، بخش کوچکی هم که سوی توسعه جاریست مالی نیست! از برای جریان بهتر و بیشتر و سریعتر خیل اعمال سوی کار و تغییر و تحول و توسعه، این مسیر مستلزم لایروبیست وگرنه "حاصل عمر تلف کرده و ایام به لغو گذرانیده بجز حیف و پشیمانی نیست".
.
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran (Author)
🌓 https://t.me/orientalsociology (Channel)
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers (Group)
برچسبها: جامعه شناسی, مسائل اجتماعی ایران, جامعه شناسی کار, جامعه شناسی توسعه
[ شنبه ۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۴ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]