جامعه‌شناسی شرقی Oriental Sociology

                                  بررسی مسائل اجتماعی ایران و مسائل جامعه‌شناسی

                                      وبسایت حسین شیران - دکترای جامعه‌شناسی

دزدان سرزمین یا سرزمین دزدان؟

حسین شیران

بخش دوم

 

     در همین آغاز باید بگویم که می دانم طرح این مسئله آنهم بدین شیوه و شکل، قطعاً به مذاق برخی ها خوش نخواهد آمد؛ واکنش این عده به این قبیل مسائل اصولاً قابل حدس است؛ بله! اساساً هیچ کس نباید بخود اجازه دهد و یا اصلاً جرأت کند که مردم "اصیل و شریف و مسلمان و درستکار و وطن پرست" ایران زمین را همه دزد خواند! دزد خودش هست و جد و آبائش! در تمام دنیا هیچ کجا مردمی به شرافت و نجابت و راستگویی و راست کرداری ایرانیان وجود نداشته و ندارد و نخواهد هم داشت! خلاف این، هر کجا و هر زمان چیزی گفته شود نباید تردید داشت که از قصد و از غرض است! حالا اگر دست دوست در اینکار باشد بی گمان باید گفت که دوست دست دشمن است و اگر هم از خود دشمن باشد که خوب، طبیعی است جز این از دشمن چه انتظار دیگری می توان داشت! ...
 

     در نهایت همه چیز حتی ناسازگاریهای خودیها را هم باید زیر سر دشمن- علی الخصوص این آمریکاییهای شیطان بی دین و ایمان دانست که چشم دیدن ایرانیانِ از خودشان بهتر و برتر را ندارند و برای تضعیف و تخریب این خاک و این ملت از هیچ کاری دریغ نمی کنند؛ این بدگوییها هم که مدام نثار ایرانیها می کنند بیش از هر کسی برازندۀ خودشان است؛ دزد خودشان هستند که از وقتی که پا بعرصۀ وجود گذاشته اند (- از سیصد چهارصد سال پیش تا کنون) دنیای به این بزرگی را می چاپند و می روبند و می بلعند ذره ای هم احساس سیری نمی کنند! آنها و وابستگان آنها این نکته را با تمام وجود باید دریابند که ایرانیان همیشه خوش کاره و خوش باره و خوش آوازۀ تاریخ بوده اند و هستند و باز هم خواهند بود و این مزخرفات و امثال آن هم ذره ای از درخشش این اختران همیشه تابناک در آسمان تاریخ بشریت نخواهد کاست! تا کور شود هر آنکه نتواند دید! ...

 

     مبتنی بر مباحثی از این قبیل این عده ممکنست در نهایت امر حکمی هم در خصوص ما و خصوصاً این نوشتار صادر کنند و آن اینکه بعنوان یک اصل کلی نه اینکه هر کجا اسم و رسمی از آمریکا و آمریکاییهاست به احتمال قریب به یقین فند و فتنه ای آنجا برپاست، اینجا هم که این مقال با استناد به نقل قولی از یک مستشار آمریکایی آغازیده است رسماً مصداق این مسئله است! بنابراین قضیه کاملاً روشن است و هیچ نیازی هم به بند و بسط ندارد!
 

     این از این! اما من از این عده تقاضا دارم که اندکی صبر و تأمل پیشه سازند و برای یکبار هم که شده، بدور از "احساس و تعصب" با مسئله و یا مسائلی از این قبیل برخورد کنند!۱ همه می دانیم که نفس وجود ایندو عارضه- یعنی احساس و تعصب، هر انسانی را در مقابل درک درست واقعیت مصون می سازند؛ به بیانی دیگر ایندو برج و بارویی هستند که در پناه آن انسانها سخت در مقابل واقعیت مقاومت می کنند حتی اگر کلیت و حقانیت آنرا قبول داشته باشند!
 

     من نمی خواهم بگویم ایندو عارضه کلاً چیز بیخودی هستند و یا هیچ کارکرد منتج به خیری در امور جهان نداشته اند و ندارند؛ من می گویم حتی اگر ایندو عارضه در ما ذاتی و یا نظر به شرایط فعلی از باب ضرورت باشند باز هم دلیل نمی شود که همیشه تابع این ذات و ضرورت باشیم! همیشه که نمی توان پشت برج و بارو زیست، همیشه هم نمی توان در وضعیت ستیز ماند، گاهی باید از این وضعیت خارج شد و با ترک دلیرانۀ برج و بارو سیری واقع نگرانه و تحلیل گرانه در حول و حوش خود انجام داد! اگر آن برای "خودداری و خودپایی" یک ضرورت باشد این هم برای "خودکاوی و خودیابی" یک ضرورت است- هم از نظر فردی و هم از نظر جمعی.

 

     می دانید چرا همیشه پشت برج و بارو زیستن صحیح نیست؟ بخاطر اینکه از این منظر هر حرکتی که بچشم بخورد در وهلۀ اول تهدید محسوب می شود و هر آن کس که نزدیک شود با بدبینی محض مغرض و دشمن تلقی می شود و این آن احساس ناواقعی است که ما در روابط بین المللی و حتی درون ملیتی خود بشدت گرفتار آن هستیم! این شکل مواجهه با دیگران اگر چه ممکنست در کوتاه مدت ما را از گزند احتمالی اغیار در امان دارد اما در بلند مدت باید در نظر داشته باشیم که تأمین و تضمین این نوع امنیت هزینه های زیادی را برای ما تحمیل می کند؛ دست کم اینکه ما را همیشه در حالت جنگ و ستیز قرار می دهد و نظر به زمان و فرصت و انرژی فراوانی که ماندن در این وضعیت از ما می گیرد قطعاً پرداختن و یا دست یافتن به برخی ضروریات زندگی جمعی که مهمترینش بنظر من همان خودکاوی و خودیابی و خودسازی است برای ما دشوار و یا گاهاً غیرممکن می شود؛ اگر غافل نشدن از دشمن یک اصل اساسی باشد غافل نشدن از خویشتن اصلی فراتر از آن است! و این تمام آن چیزیست که من اینجا درصدد بیان آن هستم.
 

     بله! در اینکه دشمن وجود خارجی دارد و هرگز یک امر درون ذهنی نیست تردیدی نیست؛ و باز در اینکه در مقابل دشمن همیشه باید هوشیار و آماده بکار بود هم هیچ شکی وجود ندارد؛ اما دشمن اندیشی هم حد و مرزی دارد و اگر از حد و حدود خاصی بگذرد قطعاً ما را از واقع بینی و حقیقت یابی بدور خواهد انداخت! نباید از نظر دور داشت که "خودِ دشمن اندیشی ممکنست اندیشۀ دشمن باشد!" یعنی خود، همان چیزی باشد که اصولاً دشمن از ما می خواهد! حتی اگر چنین هم نباشد اصلاً ضرورتی ندارد که ما بیش از آنچه باید به دشمن بیندیشیم!

 

     آنچه ما در این برهه و بلکه در هر شرایطی سخت نیازمند آن هستیم همانا "واقع نگری و واقع گرایی" است؛ واقع نگری یعنی مشاهدۀ واقعیتهای زندگی اجتماعی آنسان که هستند و واقع گرایی یعنی گرایش و الزام به چنین روندی! دو آفت بزرگ این روال و روند، همانا احساس و تعصب هستند چه ایندو عموماً شرایط را بنحوی رقم می زنند که بیشتر، مقابله با وقایع جامعوی صورت می گیرد تا مواجهه با آنها و از اینروست که من اینجا در وصف ایندو از تعبیر برج و بارو استفاده می کنم؛ آری براستی که ایندو نمی گذارند واقعیتها آنسان که باید رویت شوند و گفته شوند و شنیده شوند و نهایتاً از این طریق است که جامعه متحمل بزرگترین آسیبها و خسارتها می شود!
 

     هرگز نباید از این یک نکته غافل شد که ندیدن و نگفتن و نشنیدن واقعیتها دلیل بر نبودن و یا سبب نیست و نابود گشتن آنها نمی شود! آنها صرفنظر از اینکه ما با آنها چه کنیم- انکارشان کنیم یا بر آنها سرپوش بگذاریم و یا اصلاً اعتنایی به آنها نکنیم، فی نفسه وجود دارند چون اساساً چیزی هستند که رخ داده اند و واقع شده اند و دقیقاً از همین روست که به آنها وقایع جامعوی گفته می شود. من دوباره برحسب ضرورت تأکید می کنم که برخلاف ادبیات و شفاهیات، ما در حوزۀ جامعه شناسی میان دو واژۀ "واقعیت" و "حقیقت" و به تبع آن "وقایع جامعوی" و "حقایق جامعوی" تمایز قائل می شویم؛ حقایق اعم از ارزشها و هنجارهای جامعه، راستیها و درستیهای مورد قبول جامعه هستند و وقایع هر آنچه صرفنظر از این حقایق در بستر جامعه رخ می دهند؛ به بیانی دیگر حقایق حکایت از "بایدها" دارند و وقایع نشان از "بودها و هست ها". ۲

 

     حال از کجا باید دانست که مردم یک جامعه تا چه حد پایبند ارزشها و هنجارهای جامعوی خود هستند؟ بعبارت دیگر ملاک راستین سنجیدن میزان اعتنا و احترام و استناد افراد به حقایق جامعه (همان راستیها و درستیهای مورد قبول جامعه) چیست؟ همین واقعیتها هستند دیگر! و جز این با کدام ملاک دیگری می توان سنجید که افراد جامعه تا چه حد از حقایق جامعه تبعیت می کنند؟ پس ما برای اینکه به آگاهی راستینی از وضعیت جامعوی خویش دست یابیم چاره ای نداریم جز اینکه به سراغ واقعیتهای زندگی اجتماعی خویش برویم و با آنها هرچند هم که تلخ و سخت و سنگین باشند روبرو شویم؛ این کار قطعاً طاقت و تحمل وافری می طلبد چرا که کم از یک جراحی بزرگ نیست ۳ اما ما برای حرکت به سمت بایدها و آرمانهای زندگی جامعوی خویش ناگزیر از این جراحی هستیم!

                                                                                            

                                                                                                 پایان بخش دوم

 


 

۱- منظور از واژۀ "احساس" در اینجا نه فعل حس کردن بلکه حالت برخورد احساسی با قضایاست.
۲- در این میان "نمودها" یعنی "هر آنچه می نمایدها"یی هم وجود دارند که ایرانیان بی هیچ اغراقی خود ارباب آن هستند و این البته مثل هر مسئلۀ دیگری ریشه ای تاریخی دارد که اینجا از بحث ما خارج است! برای مطالعه بیشتر در این زمینه به نوشتار "حقایق جامعوی و وقایع جامعوی" در همین وبسایت مراجعه فرمایید.
۳- ضمن اینکه این جراحی هم کار یک یا دو نفر نیست، یک کار گروهی حساب شده و یک عزم ملی استوار می طلبد؛ امید که روزی این عزم و این کار محقق شود!

                                                                                                        

🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers


برچسب‌ها: جامعه شناسی شرقی, جامعه شناسی, حسین شیران, بررسی مسائل اجتماعی

[ شنبه ۱۸ شهریور ۱۳۹۱ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]

[ ]

جامعه شناسان ناآرام Unrestfull Sociologists 

بخش سیزدهم

اگوست کنت Auguste Comte 

حسین شیران

 

     دورۀ دوم زندگی کنت عموماً صرف تبلیغ مذهب انسانیت گشت؛ مهمترین نوشتۀ این دوران هم که چهار جلد کتاب "نظام سیاست اثباتی" بود وقف تشریح و تبیین این مذهب نوساز گردید! همچنانکه پیشتر گفتیم جلد اول این اثر در سال ۱۸۵۱ منتشر شد؛ در سال ۱۸۵۲ کنت بنا به ضرورت مدتی نوشتن جلد دوم آن را متوقف کرد و به تدارک کتابی تحت عنوان "شرعیات اثباتگرایی یا شرح مختصری از مذهب جهانی" پرداخت که بیشتر با عنوان "شرعیات مذهب اثباتگرایی" (The Catechism of Positive Religion) شناخته شده است. بعد از آن دوباره بر سر "نظام سیاست اثباتی" برگشت و جلدهای دوم، سوم و چهارم آن را به ترتیب در سالهای ۱۸۵۲، ۵۳ و ۵۴ منتشر ساخت.
 

     در این چهار جلد کنت سعی کرد در پیوند با مواضع و مفاهیمی که در دروۀ نخست زندگی اش و طی کتاب شش جلدی "دروس فلسفۀ اثباتی" ارائه کرده بود جهتگیری فلسفی جدیدش را ترسیم و تبیین کند؛ بنابراین نباید چنین پنداشت که کنت از اندیشه های نخستینش در مورد اثباتگرایی عدول کرده بود؛ او هنوز به کلیت نظام اثباتی اش که در دورۀ اول برساخته بود عمیقاً معتقد بود اما مسئله این بود که در دورۀ دوم، این کلیت را کلاً زیر سایۀ مذهب نهاده بود و این آن چیزی بود که به مذاق جان استوارت میل و امیل لیتره و خیلی های دیگر که من اینجا همۀ آنها را در تقابل با "اثباتگرایان نوین"، "پوزیتیویستهای پیشین" می نامم خوش نمی آمد!
 

     آنها این دو دوره و این دو چیز یعنی اثباتگرایی و مذهب را اساساً ناسازگار باهم تلقی می کردند و رسماً از پذیرش آن سر باز می زدند اما کنت در این میان نه تنها هیچ ناسازگاریی نمی دید بلکه کمال اثباتگرایی را در پیوستن ایندو بهم و گرویدن بی چون و چرای مردم به آن می دانست! آری حالا دیگر مخاطبان کنت از علما و فلاسفه و روشنفکران به عموم مردم با هر سطح سواد و شعوری تغییر یافته بود و از اینرو روز به روز لحن او هم به ساده و شفاف گویی گرایش می یافت.
 

     در این راستا کنت در سال ۱۸۵۵ از آنجا که درک کتاب "نظام سیاست اثباتی" را با وجود تغییر لحنش نسبت به "دروس فلسفۀ اثباتی" باز هم برای پیروانش که عموماً از زنان و از کارگران بودند سخت و سنگین می دید نوشتن "فراخوان به محافظه کاران "(Appeal to Conservatives) را آغاز کرد. در سال ۱۸۵۶ او کتاب "ترکیب ذهنی یا نظام همگانی تصورات متناسب با حالت معمول بشریت (Subjective Synthesis or Universal System of the Conceptions Adapted to the Normal State of Humanity) را منتشر ساخت که در واقع نخستین جلد از اثری دربارۀ فلسفۀ ریاضیات بود که در سال ۱۸۴۲ وعده اش را داده بود.


     غیر از این، کنت آثار دیگری همچون "رسالۀ آموزش همگانی" (Treatise of Universal Education)، "نظام صنعت اثباتی یا رساله ای دربارۀ کنش کلی بشریت بر روی سیاره (زمین)" (System of Positive Industry or Treatise on the Total Action of Humanity on the Planet) و یا "رسالۀ فلسفۀ نخستین" (Treatise of First Philosophy) هم داشت که از سالها پیش طرحش را ریخته بود و در نظر داشت در سالهای آتی یک به یک منتشرشان سازد اما او هرگز فکر نمی کرد عمرش بسی کوتاهتر از آن چیزی باشد که خود فکرش را می کرد!

 

🆔 @Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers (OST)


برچسب‌ها: جامعه شناسی, جامعه شناسی شرقی, جامعه شناسان ناآرام, اگوست کنت

[ چهارشنبه ۸ شهریور ۱۳۹۱ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]

[ ]

جامعه شناسان ناآرام Unrestfull Sociologists 

بخش دوازدهم

اگوست کنت Auguste Comte 

حسین شیران

 

     فرانسه در روزگارانی که کنت در آن می زیست از هر نظر شرایط خاص و عجیب و استثنایی را از سر می گذراند؛ تحت این شرایط بود که کنت در طول دوره زندگانی نسبتاً کوتاهش هر سه نظام سلطنتی و جمهوری و دیکتاتوری را تجربه کرد چرا که در یک دورۀ تاریخی کوتاه فرانسه چندین بار میان طرفداران این سه نظام دست بدست شد. ... از سال 1848 با سرنگون شدن بوربونها و برچیده شدن نظام سلطنتی، دورۀ جمهوری دوم آغاز شده بود و لویی ناپلئون رییس این جمهور بود اما لویی ناپلئون کسی نبود که به ریاست جمهوری قناعت کند، او در دسامبر 1851 با یک کودتای نظامی نظام پارلمانی را که برای او کاملاً غیر قابل تحمل شده بود از هستی ساقط کرد و رسماً برقراری نظام امپراطوری را اعلام کرد و اینگونه شد که فرانسه بار دیگر از نظام جمهوری به نظام دیکتاتوری سقوط کرد! ...
 

     کنت که پیش از این از انقلاب فوریه و به قدرت رسیدن ناپلئون سوم حمایت کرده بود در یک اقدام عجیب امپراطور شدن او را هم تأیید کرد! گویا دوران آزادی خواهی و جمهوری خواهی کنت هم همراه با ایام جوانی اش سپری شده بود و حالا سر پیری محافظه کاری اش کاملاً گل کرده بود! البته او همچنان به شعار معروف اثباتگرایانه اش یعنی "نظم و پیشرفت" (Order and Progress) پایبند بود اما چیزی که بود این بود که او حالا بیشتر بر طبل حفظ نظم می کوبید تا کسب پیشرفت؛ سر و صدایی هم که از این کوبش برپا بود چیزی نبود که قابل پنهان کردن باشد! ...
 

     در هر صورت تأیید کنت از کودتای لویی ناپلئون هم همچون گرایشش به مذهب برای او سنگین تمام شد چرا که با این عملِ او آخرین بازمانده از یاران و پیروان آغازینش هم از پیرامونش پراکنده شدند؛ بویژه امیل لیتره که تا اینجای کار با وجود تمام نارضایتی ها در کنار او مانده بود و باز هم به حمایتهای مالی اش از او ادامه داده بود اما با این اقدام کنت دیگر طاقتش طاق شد و از دوستی و حمایت کنت انصراف داد و از انجمن پوزیتیویستها هم رسماً کناره گیری کرد! ... حالا دیگر انجمن پوزیتیویستها از وجود افراد خاص و سرشناس خالی شده بود و تنها کنت مانده بود و جمعی از پیروان و مریدان جدیدش که عموماً از زنان و از کارگران تشکیل شده بودند. کنت سرانجام با گفتن این که "روشنفکران مخاطبان ناپایدارند" از پراکنده شدن یاران و دوستان سرشناسش از پیرامونش اظهار گله کرد! با اینحال سعی کرد کناره گرفتن آنها را چندان جدی تلقی نکند.
 

     او دیگر در حلقۀ مریدان پر شور و شوقی قرار داشت که اگرچه از سطح سواد و پایگاه اجتماعی بالایی برخوردار نبودند اما تا آنجا حب و حرارتی داشتند که کنت در میان آنها احساس تنهایی نکند! آنها بعنوان پیام آور دین انسانیت به او نگاه می کردند و به او و دینش اعتقاد راسخی داشتند و جالب اینکه کنت هم به آنها اعتقاد پیدا کرده بود؛ او می گفت اینها فیلسوفان حرفه ای نیستند اما بهتر از این روشنفکران بدآموخته، روح فلسفه و دین جدید را درک می کنند! ... در کل در این روزگار وضعیت پیچیده ای در کاروان اثباتگرایان بوجود آمده بود! بیرونیها که همان اثباتگرایان دیروز بودند کنت و پیروان جدیدش را منحرف و دیوانه خطاب می کردند و اینها که حالا خود را اثباتگرایان تام و راستین می دانستند متقابلاً آنها را گمراه و سرگردان تلقی می کردند.
 

     با تمام این اوصاف کنت فارغ از این کش و قوسها رسماً داشت برای خودش پیامبری می کرد و در راستای گسترش دینش هر روز مخاطبان جدیدی را به دین خود فرا می خواند. او گوشش به بد و بیراه جداگشتگان هیچ هم بدهکار نبود چرا که یقین داشت راهی که انتخاب کرده است راهی درست و مقرون به حقیقت است و روزی دینش دین همه بشریت خواهد بود. گواه این گفته یک نامۀ تاریخی از اوست که در تاریخ 22 آوریل 1851 به آقای تولوز (Tholouze) ارسال کرد؛ او در این نامه با یک اعتماد بنفس مثال زدنیی نوشت: "من یقین دارم که پیش از سال 1860 پوزیتیویسم را بعنوان تنها مذهب واقعی و کامل در کلیسای نتردام تبلیغ خواهم کرد"!

 

 

🆔 @Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers (OST)


برچسب‌ها: جامعه شناسی, جامعه شناسی شرقی, جامعه شناسان ناآرام, اگوست کنت

[ پنجشنبه ۱۹ مرداد ۱۳۹۱ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]

[ ]

جامعه شناسان ناآرام Unrestfull Sociologists 

بخش یازدهم

اگوست کنت Auguste Comte 

حسین شیران

 

     اوایل سال بعد یعنی در فوریه 1848 فرانسه باز شاهد بده بستان قدرت میان خاندان سلطنتی بوربونها و جمهوریخواهان بود! این بار جمهوری خواهان به رهبری ناپلئون سوم (1808-1873) بر سر قدرت آمدند و بار دیگر سیطره نه چندان پایدار خود را بر سر فرانسویان آشوب زده گستردند. ... کنت شخصاً از حامیان و طرفداران انقلاب فوریه بود و از برقراری مجدد جمهوری در فرانسه بسیار خرسند بود؛ در تاریخ، این دوره به دوران "جمهوری دوم" معروف است؛ در اوایل این دوره و در واقع چند روز پس از انقلاب فوریه، کنت که اوضاع را بسی بر وفق مراد خود می دید با الگوبرداری از باشگاه ژاکوبنها (جمهوریخواهان افراطی) به تأسیس "انجمن پوزیتیویستها" همت گماشت و از این طریق اثباتگرایان را در قالب یک تشکل جدید گرد هم آورد. خیلی زود انجمن پوزیتیویستها به کانون تبلیغ مذهب انسانیت تبدیل شد و در کوتاه مدت شعبه هایی از آن در اسپانیا و انگلستان و هلند و حتی آمریکا رسماً شروع بکار کردند.
 

     کنت که در کانون این تبلیغات قرار داشت "پولسِ رسول" وار مدام به مریدانش در داخل فرانسه و خارج از آن نامه می نوشت و آنها را رهنمون می ساخت! بغیر از چهارشنبه ها که موعد جلسه هفتگی انجمن بود هر روز غروب او پیروان خود را در خانه اش جمع می کرد و برای آنها از آیین و شرعیات دین جدید خود می گفت! او حتی برای پوزیتیویستها تقویم مذهبی ویژه ای تدارک دیده بود و در آن آداب و اصول و تکالیف خاصی را معین کرده بود تا پیروانش از این بابت هم از ادیان و مذاهب دیگر چیزی کم نداشته باشند! هم از اینرو بود که خیلی ها بر این باور بودند که کنت با سر به نقطه آغاز تفکر خود سقوط کرده است چه دینی که او تبلیغ می کرد "همان دین کاتولیسم بود منهای مسیحیت!" (Catholicism Without Christ).
 

     با این وجود نباید چنین تصور کرد که کنت در این بحبوحه کلاً مکتب اثباتگرایی را رها کرده بود و به دامان مذهب آویخته بود؛ نه! چنین تصوری کاملاً اشتباه است! او اتفاقاً همچنان به دامان اثباتگرایی آویخته بود و با همه این اتفاقات سخت در پی تکمیل افکارش بود. او در همین سال یعنی در سال 1848 رساله ای تحت عنوان "گفتار دربارۀ کلیات پوزیتیویسم" (Discourse On The Ensemble Of Positivism) منتشر کرد و با تشریح افکار جدیدش زمینه را برای انتشار مهمترین و بحث انگیزترین اثر دورۀ دوم زندگی اش یعنی "نظام سیاست اثباتی" (The System of Positive Polity) فراهم ساخت.
 

     در سال 1851 نخستین جلد از این اثر چهار جلدی بیرون آمد و سه جلد دیگر به ترتیب در سالهای 1852 ، 1853 و 1854 منتشر شدند. این اثر در چشم جان استوارت میل و امیل لیتره و سایرِ از او بریدگان آنچنان ناگوار افتاد که آنرا معرف "کنت بد" قلمداد کردند! در دورۀ اول (یعنی سالهای قبل از 1844) طی کتاب شش جلدیِ "دروس فلسفۀ اثباتی" که در نظر آنها معرف "کنت خوب" بود، همه چیز در راستای تشکیل و تکمیل علم پوزیتیویستی و صورت غایی آن یعنی علم جامعه شناسی قرار گرفته بود، اما در این دوره و طی این اثر همه چیز حتی خود جامعه شناسی به خدمت مذهب فرا خوانده شده بود!
 

     عنوان دیگر یا همان زیرعنوانی که کنت برای این اثر برگزیده بود- یعنی "رسالۀ جامعه شناسی در تأسیس مذهب انسانیت" (Treatise On Sociology, Instituting The Religion Of Humanity)، خود بخوبی گویای این بود که تا چه حد در دورۀ دوم (یعنی سالهای بعد از 1844) مقولۀ مذهب در اندیشۀ اثباتگرایی کنت جا باز کرده بود و بلکه در رأس امور قرار گرفته بود! کنت از همان ابتدا و حتی پیش از زمانیکه با سن سیمون آشنا شود در گذار از مذهب، در اندیشه برقراری یک "نظم دنیوی" برای فرانسۀ بخت برگشته بود که در دوران پس از انقلاب کبیر به شدت از بی نظمی و نابسامانی رنج می برد؛ او همچون سن سیمون و در اصل به تبعیت از او، دستیابی به این نظم را در سایۀ علم و صنعت محقق می دانست اما حالا او طی یک تحول درونی که دچارش گشته بود حتی عالی ترین سطح از نظم و نظام دنیوی را هم بدون برقراری یک "نظم معنوی" که فراتر از آن قرار می گرفت ناقص و ناکافی می دانست! هم از اینرو بود که گرویدن به مذهب انسانیت را نه تنها مفید بلکه ضروری می دانست و این چیزی بسیار فراتر از اثباتگرایی بود.
 

     او خود از این اندیشه یعنی "اثباتگرایی بعلاوه مذهب" و یا بهتر بگوییم "اثباتگرایی زیر سایه مذهب" تحت عنوان "اثباتگرایی تام" (Complete Positivism) یاد می کرد؛ طی جنبش اثباتگرایی، علم به فلسفه تبدیل شده بود اما حالا اثباتگرایی تام، فلسفه را به مذهب تبدیل کرده بود. در اثباتگرایی تام علناً عاطفه بر عقل و احساس بر ذهن برتری یافته بود؛ "ما از فکر کردن و حتی از عمل کردن خسته می شویم، اما هرگز از عشق ورزیدن خسته نمی شویم" (We tire of thinking and even of acting; we never tire of loving)؛ این جمله که سرلوحه کتاب "نظام سیاست اثباتی" قرار داده شده بود بی هیچ کم و کسری گواه روشن تغییر اندیشه و باور کنت بود.

 

🆔 @Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers (OST)


برچسب‌ها: جامعه شناسی, جامعه شناسی شرقی, جامعه شناسان ناآرام, اگوست کنت

[ سه شنبه ۱۰ مرداد ۱۳۹۱ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]

[ ]

دزدان سرزمین یا سرزمین دزدان؟

حسین شیران

بخش اول

 

پیشگفتار
     سالها پیش در اواخر دوران قاجار، در آن نابسامانی محض که تاریخ ایران داشت آخرین صفحاتش را با این سلسله سر می کرد و بتدریج خود را برای تب و تاب فزایندۀ پهلویها آماده می کرد، گویا از یک کارشناس آمریکایی دعوت بعمل می آید تا بعنوان مشاور در امور اقتصادی به ایران بیاید و علی السبیل در اوضاع مالی کشور تحقیق و تدقیق نماید تا شاید از این باب اصلاحاتی در امور مملکت بعمل آید؛ از قرار معلوم مستشار به ایران می آید و به هر ترتیب مدتی در ایران مشغول بکار می شود- و یا به عبارت دیگر آب در هاون می کوبد، و بعد که ملول و ملوم به کشور خود باز می گردد در پاسخ به خبرنگاری که از او از اوضاع ایران و مأموریتش در ایران می پرسد با لحنی شِکوه آمیز می گوید: "مملکتی که ده میلیون دزد داشته باشد چگونه می خواهد اصلاح شود!" ...

 

     رقم "ده میلیون" در این جمله بنحوی کنایت آمیز باید به کل جمعیت ایران در آن روزگار اشاره داشته باشد؛ با اینحساب می توان گفت که منظور مستشار از بیان این جمله مشخصاً این بوده است که "مملکتی که در آن "همه" دزد باشند چگونه می خواهد اصلاح شود؟" ... بیان این مطلب از باب نغز و ناب بودنش نیست، چه این را خود ما هم می دانیم "مملکتی که در آن همه دزد باشند هرگز اصلاح نخواهد شد!" شاید این جمله یا شبیه آن را هر روز هزاران نفر در همین ایران خودمان بهر مناسبتی بهم می گویند و از هم می شنوند! اما وقتی بدانیم این دزد که می گویند در واقع عتاب و خطابش رسماً متوجه همۀ ما ایرانی هاست و نه تعداد خاص و اندکی که عموماً در هر کشوری پیدا می شود، و مهمتر از همه اینکه این یک فرد خارجی است که ما را اینگونه مورد خطاب قرار می دهد قضیه کلاً فرق می کند!
 

     روشن است که اظهار نظری اینگونه هرگز خوشایند ما ایرانیان نبوده و نخواهد بود؛ نه فقط ما بلکه هیچ ملت و مملکت دیگری هرگز برنمی تابد که در موردش اینگونه قضاوت کنند! لااقل در این یک نکته هیچ شکی وجود ندارد. همینجا بگویم که من هم مثل شما و هر ایرانی با تعصب دیگری، هر بار که اظهار نظرهایی از این قبیل به چشم و به گوشم می خورد * بسیار ناراحت و برافروخته می شوم و زود در مقابل مسئله موضع می گیرم و با هیجانی وصف ناپذیر به مجادله برمی خیزم! ... اما راستش اینست که بگویم قبلاً اینگونه بودم و حالا وضع کمی فرق کرده است آنهم بخاطر یک ماجرای ساده و معمول که در عین سادگی تأثیر بسیار بسزایی در اصلاح موضع من در این خصوص داشته است!
 

     در مورد این ماجرا همینقدر بگویم که روزی در حضور من محاوره ای منازعه آمیز میان دو دوستم درگرفت بنحوی که یکی از آندو به اقتضای وضعیتی که در آن زمان حاکم بود در کمال صراحت و جسارت، دیگری را "حزب باد" خواند و او البته از اطلاق چنین صفتی در حق خویش بسیار ناراحت شد و لب به اعتراض گشود تا از وجهۀ خویش دفاع کند و احیاناً نظر طرف مقابل را برگرداند اما طرف در ادامه با همان لحنی که آغاز کرده بود گفت: "دوست عزیز! اولاً تو باید از من متشکر باشی- و یا حداقلش اینست که اینگونه گله مند نباشی، چرا که چیزی را که همه پشت سرت می گویند من روبرویت می گویم! و بعد برادر من! هستی می گویم، نباش نگویم! ..." لطفاً به این قسمت از محاوره خوب توجه فرمایید: "هستی می گویم، نباش نگویم!" و استفادۀ من از نقل این ماجرا دقیقاً معطوف و مبتنی بر همین یک جمله است: "هستی می گویم، نباش نگویم!" و من از آن روز به اینور مدام از خودم می پرسم: "نکند هستیم می گویند؟" ...
 

     ماجرای اختلاس سه هزار میلیاردی که چندی پیش بعنوان بزرگترین فاجعۀ اقتصادیِ طول تاریخِ دولت-ملت ایران بمب خبری اش در سراسر جهان پیچید و حالا پا کشان از سراسر جهان و حتی فضای عمومی جامعه، آرام آرام و یک به یک جلسات دادگاهش در تهران برگزار می شود، پیش و بیش از هر چیز دیگری هوش و حواس همۀ ما را متوجه یک مسئله کرد و آن اینکه عده ای خاص در این سرزمین بنحوی که حالا همه می دانیم اقدام به اختلاس کرده اند؛ به بیانی عامتر، از ملک و مال سرزمین دزدی کرده اند! ...
 

     من اینجا از این مسئله و کلاً مسائل مشابه آن تحت عنوان "دزدی در سرزمین" و یا "دزدان سرزمین" یاد می کنم و در مقابل آن، با الهام از اظهار نظر تاریخی آن مستشار، مسئلۀ دیگری را هم مطرح می کنم تحت عنوان "سرزمین دزدی" و یا "سرزمین دزدان!" "سرزمین دزدان" در این نوشتار یعنی سرزمینی که در آن همه بنحوی که هیچ نمی دانند به دزدی می پردازند! اگرچه عنوانی که برای این مجموعه نوشتارها برگزیده ام خود بسی گویاست اما اگر هم احیاناً ابهامی در آن بوده باشد با این توضیح حالا دیگر درک مضمون و موضوع آن نباید کار دشواری باشد؛ مسئله کاملاً روشن و واضح است: "دزدان سرزمین یا سرزمین دزدان؟" یعنی آیا فقط تعدادی اندک و خاص در این سرزمین مرتکب دزدی می شوند و یا نه، هر کدام از ما بنحوی که نمی دانیم و یا نمی خواهیم دیگران بدانند و یا اصلاً مهم نمی شماریم در این سرزمین مشغول دزدی هستیم؟ ...
 

     من با استناد به تجربیات و مشاهدات نزدیک به چهار دهه ای خویش از زندگی اجتماعی در این مرز و بوم و نیز گفته ها و دیده ها و شنیده های دیگران و مهمتر از همه با ارجاع خوانندگان به تجربیات و مشاهدات خودشان، در سرتاسر این سلسله نوشتارها سعی خواهم کرد مشخصاً پیرامون این یک مسئله صحبت کنم به امید آنکه در نهایت همراه با خوانندگان خویش بتوانم در یک حوزۀ میان ذهنی پاسخی مناسب برای این مسئله بیابم.

*- برای کسب اطلاعات بیشتر در این مورد دستکم کتاب "خلقیات ما ایرانیان" اثر "سیدمحمدعلی جمالزاده" را مطالعه فرمایید. این کتاب را بهمراه کتابهای مرتبط دیگر می توانید از همین وبسایت (جامعه شناسی شرقی/ کتابخانه جامعه شناسی شرقی) دانلود کنید.

 

پایان بخش اول

🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers


برچسب‌ها: جامعه شناسی شرقی, جامعه شناسی, حسین شیران, بررسی مسائل اجتماعی

[ یکشنبه ۱ مرداد ۱۳۹۱ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]

[ ]

جامعه شناسان ناآرام Unrestfull Sociologists 

بخش دهم

اگوست کنت Auguste Comte 

حسین شیران

 

     مهمترین دستاورد "دوران حاکمیت دل"، "مذهب انسانیت" (the Religion of Humanity) است؛ همان چیزی که اعلام و انتشار خبر تأسیس اش در سال 1847 کاروان پر دبدبه و کبکبۀ اثباتگرایان را که بسی بود با جار و جنجال فراوانی در قلب اروپا براه افتاده بود، در بهت و حیرت و همهمه ای غریب فرو برد! ... در این برهه پرسش همه اثباتگرایان تنها یک چیز بود: مذهب؟! آیا این اگوست کنت بود که با این شور و ولع از مذهب سخن می گفت؟! ... جواب جان استوارت میل به این پرسش از پیش مشخص بود و نیز امیل لیتره که حالا با این اقدام کنت کم کم داشت با او همراه و همرأی می گشت! ایندو معتقد بودند که نه! این کنت نبود! و یا دستکم این، آن کنت که آنها می شناختند و مریدش بودند نبود و نمی توانست هم باشد!
 

     آن کنت می گفت دوران دین و مذهب- بعنوان نخستین دوره از سیر اجتماعی فکر بشر، خیلی وقت است که سپری شده است و حتی عمر دورۀ بعد از آن یعنی دورۀ مابعدالطبیعه هم به سر آمده است و حالا دوره دورۀ علم است، آنهم علم پوزیتیویستی که اساسش کلاً بر مشاهده و تجربه است. ... پس این که اکنون سخن از عشق و عرفان و مذهب می زد نمی توانست همان کنت باشد! مگر اینکه دچار آشفتگی فکری و پریشانی ذهنی شده باشد- چیزی که هنوز هم برخی از مفسران و منتقدان آثار او سرسختانه به آن اعتقاد دارند و مشخصاً اواخر عمر کنت را دوران انحراف فکری و سقوط ذهنی او می دانند! ...
 

     در هر صورت با اعلام مذهب انسانیت بسیاری دیگر از یاران و پیروان کنت که بعد از قطع ارتباط میل و چندی دیگر با او دچار تردید شده بودند به تحول و دگرگونی عمیق کنت که منجر به گسست فکری آشکاری در او شده بود ایمان آوردند و یک به یک از پیرامون او پراکنده گشتند! اما کنت در پوئیدن راهی که برگزیده بود آنچنان مطمئن و پایدار بود که از پراکنده شدن پیروانش هیچ باکی به خود راه نداد! او معتقد بود که راه درست همانست که او برگزیده است و همگان روزی به حقیقت مذهب او پی خواهند برد و رفتگان هم یک به یک بسوی او و دین نوینش باز خواهند گشت! ...
 

     او صبور و صمیمی و مصمم- آنسان که در سیرت و سبیل پیامبران به چشم می خورد، رسماً از سال 1847 شروع کرد به تبلیغ دینش! براستی بعد از وارد شدن کلوتیلد به زندگی او و مرگ نابهنگامش، کنت از این رو به آن رو شده بود؛ نه فقط اندیشه و باور او بلکه حتی لحن و نوع گویش او هم تغییر یافته بود؛ در آغاز آنگاه که او فیلسوفانه می اندیشید و می نوشت لحنش کاملاً خشک و دقیق و علمی بود اما حالا که دم از مذهب می زد و خود را "بنیانگذار دین انسانیت – دین جهانی" می دانست کاملاً گرم و لطیف و ساده سخن می گفت! آری یکبار بدون تعارف باید گفت که او خود را پیامبر می دانست و از اینرو مشخصاً پیامبرگونه رفتار می کرد!
 

     حتی مخاطبان او هم تغییر یافته بودند؛ او دیگر از خواص دل بریده بود همچنانکه آنها از او قطع امید کرده بودند و حالا به تبلیغ دینش برای عوام می پرداخت، همانطور که پیامبران اینگونه می کردند. عموم مردم بویژه طبقه کارگر مخاطبان جدید او بودند؛ او صمیمانه و صبورانه آنها را به دین خود فرا می خواند و کشیش وار برای آنها موعظه می کرد! ... و البته مخاطبان او تنها به توده و عوام محدود نمی شدند؛ او با یقین و اعتماد بنفسی منحصر بفرد برای سران و سردمداران ممالک جهان و حتی سران مذاهب دیگر هم نامه می نوشت و آیین جدید خود را به آنها تبلیغ می کرد! نیکلای تزار روس و وزیر اعظم امپراطوری عثمانی و سران مذهب یسوعی از جمله مخاطبان او از این نوع بودند! جالب اینکه او زیر نامه هایش را هم با این عنوان خاص امضا می کرد: "کاهن اعظم دین بشریت"!

 

🆔 @Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers (OST)


برچسب‌ها: جامعه شناسی, جامعه شناسی شرقی, جامعه شناسان ناآرام, اگوست کنت

[ چهارشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۱ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]

[ ]

اینجا دانشگاه است؟!

 

این تصاویر همه از یک دانشگاه است! دانش + گاه! جایی که در آن تنها "استاد" پیدا می شود و "دانشجو"! دو مدعی ادب و فرهنگ و شخصیت در هر جامعه ای! ...

 

اینجا دانشگاه است- جامعه شناسی شرقی 1

اینجا دانشگاه است- جامعه شناسی شرقی 2

اینجا دانشگاه است- جامعه شناسی شرقی 3

اینجا دانشگاه است- جامعه شناسی شرقی 5

اینجا دانشگاه است- جامعه شناسی شرقی 6

اینجا دانشگاه است- جامعه شناسی شرقی 7

اینجا دانشگاه است- جامعه شناسی شرقی 8

اینجا دانشگاه است- جامعه شناسی شرقی 9

اینجا دانشگاه است- جامعه شناسی شرقی 10

اینجا دانشگاه است- جامعه شناسی شرقی 11

اینجا دانشگاه است- جامعه شناسی شرقی 12

اینجا دانشگاه است- جامعه شناسی شرقی 13

اینجا دانشگاه است- جامعه شناسی شرقی 14

اینجا دانشگاه است- جامعه شناسی شرقی 15

اینجا دانشگاه است- جامعه شناسی شرقی 20

 

با تشکر از دانشجویانی که این تصاویر را تهیه کرده و در اختیار "جامعه شناسی شرقی" قرار داده اند!

🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers


برچسب‌ها: جامعه شناسی شرقی, جامعه شناسی, حسین شیران, بررسی مسائل اجتماعی

[ پنجشنبه ۱ تیر ۱۳۹۱ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]

[ ]

مجموعه نوشتارهای:

 

1- "دزدان سرزمین یا سرزمین دزدان"

2- "اینگونه مرا جامعه آموخت!"

3- "من در عذابم در عذاب!"

 

بزودی در جامعه شناسی شرقی

 

🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers


برچسب‌ها: جامعه شناسی شرقی, جامعه شناسی, حسین شیران, بررسی مسائل اجتماعی

[ دوشنبه ۲۲ خرداد ۱۳۹۱ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]

[ ]