🌓 معنای زندگی 1
پاییز سال 1930 ویل دورانت در باغ خانهاش در لیک هیل نیویورک مشغول گردآوری برگهای زمین ریخته بود که مرد جوان خوشپوشی به او نزدیک شد و گفت که میخواهد خودکشی کند مگر آنکه ویل دورانتِ فیلسوف، دلیل محکم و معتبری به او بدهد که این کار را نکند! ...
ویل دورانت را دیگر همه میشناسیم، یعنی روا نیست که نشناسیم، خالق آثار ارزشمندی همچون «تاریخ تمدن» (یازده جلد)، لذات فلسفه، تاریخ فلسفه، تفسیرهای زندگی و ...؛ 1968 برندۀ جایزۀ پولیتزر و 1977 برندۀ مدال آزادی؛ همو که درکنار همۀ شناختهای ارزندهاش، ما را هم شناخت و به دنیا هم شناساند؛ همو که در یک رشته سخنرانی در دانشگاه کلمبیا در دهۀ 1950 پیرامون ادبیات ایران، فردوسی را پدر میهنپرستان جهان معرفی کرد و بلند در گوش جهانیان خواند که در میهنپرستی همتای فردوسی نه به دنیا آمده و نه خواهد آمد! بر ماست دستکم قدر شناختی که او از ما داشت ما نیز او را بشناسیم! ...
در هر حال، آن سال که مرد خوشپوش به ویل دورانت مراجعه کرد تا دلیل محکمی برای زنده ماندن و زندگی کردن به او بدهد و گرنه خود را خواهد کشت، ویل خود 45 سال داشت؛ «تاریخ فلسفه» و «لذات فلسفه» و چندی دیگر از آثار معروفش را نوشته بود و کار نوشتن «تاریخ تمدن» عظیمترین و عزیزترین اثرش را هم شروع کرده بود؛ اما با این همه ویل آن روز نتوانست این دلیل را به او بدهد! این را هر دو طرف خوب دانستند؛ ویل بعدها خود نوشت: "او رفت در حالی که کاملا معلوم بود دلیلهای من تأثیری روی او نگذاشته بودند! نمیدانم چه بلایی سرش آمد"! ...
ادامه دارد ...
@Hossein_Shiran
https://t.me/orientalsociology
برچسبها: معنای زندگی ویل دورانت, تاریخ تمدن تاریخ فلسفه, لذات فلسفه تفسیرهای زندگی, ادبیات فارسی فردوسی
[ شنبه ۱۸ خرداد ۱۳۹۸ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
🌓 جامعهشناسی سبک زندگی Sociology Of Lifestyle
✍️ حسین شیران Hossein Shiran
فریزبی [1984] زیمل را از این جهت که اولین فردیست به شیوههای زندگی مدرن و تجربۀ آنها پرداخته، شایستۀ عنوان "نخستین جامعهشناس مدرنیته" میداند. کیویستو [1998] هم زیمل را نخستین جامعهشناسی میداند که به موضوع "اوقات فراغت و مصرف" توجه داشته و در این ارتباط مقالۀ "مد" ( 1904) را نگاشته و در آن به دلایل تغییر مد، خواه در پوشاک، آشپزی، هنر، معماری، موسیقی و ... پرداخته است ... اهمیت کار زیمل در اینست که مد را تنها یک مسأله که ناشی از انتخاب فردی باشد ندانسته و مشخصا آن را تحت تأثیر "تحرک اجتماعی" و "تقسیمات طبقاتی" جامعه دانسته است.
بنحوی برجستهتر از زیمل، وبر به سبک زندگی توجه داشته و در بحث خود در فصلی از کتاب "اقتصاد و جامعه" با عنوان "طبقه، پایگاه و حزب" این مفاهیم را متمایز از هم دانسته و برای هر کدام خاستگاهی تعیین کرده است؛ در باور وبر "طبقه" یک پدیدۀ اقتصادی است که از توزیع نابرابر "اموال" و مالکیت پدید میآید (از این جهت با مارکس همنظر هستند)، "حزب" یک پدیدۀ سیاسی است که از توزیع نابرابر "قدرت" پدید میآید و "پایگاه" یک پدیدۀ اجتماعی است که از توزیع نابرابر "منزلت" ایجاد میشود.
وبر در بحث پیدایش گروههای منزلتی است که به سبک زندگی میپردازد و آن را ناشی از کنشهای خاص این گروهها میداند. او میگوید: قشربندی در جامعه نه صرفاً از طریق طبقه که مشخصاً مبتنی بر مناسبات اقتصادی است، بلکه بواسطۀ پایگاه که مبتنی بر منزلت است هم پدید میآید. پایگاه هر فرد همانطور که بواسطۀ منزلت از بقیۀ افراد جامعه متمایز میگردد بواسطۀ سبک زندگی خاص خود او هم متمایز میگردد [اقتصاد و جامعه، 1948: 187].
این کار وبر یک توجه تصریحی به مقولۀ سبک زندگی است و در واقع از این به بعد است که این مقولۀ بعنوان یک پدیده اجتماعی و فرهنگی مورد توجه قرار میگیرد. به این قرار تمایز تفسیری وبر میان طبقه و پایگاه را باید نقطۀعطفی در توجه جامعهشناختی به سبک زندگی دانست [صمیم؛ 1393]
@Hossein_Shiran
https://t.me/orientalsociology
برچسبها: جامعه شناسی سبک زندگی, بیماری سبک زندگی, فریزبی زیمل وبر کیویستو, مارکس طبقه پایگاه منزلت
[ یکشنبه ۱۲ خرداد ۱۳۹۸ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
🌓 شعر نامیرای پروین اعتصامی
باور بنده بر اینست که جامعه شناسی، و یا بهتر بگویم جامعه اندیشی، ما در ادبیات ما و ادبیات ما در شعر ماست! ما اگر که دنبال این باشیم که بدانیم پیشینیان ما در طول زمان در رابطه با جامعه و مسائل متعدد آن چه اندیشیده و چه گفته و چه شنیدهاند چارهای نداریم جز اینکه در ادبیات و علیالخصوص در آثار شعرای خود تحقیق و تفحص کنیم. بنده بالشخصه مطمئن هستم که هیچ کس از این رفت و برگشت دست خالی بازنخواهد گشت! مشکل اینجاست که نگاهها و حواسها و باورهای ما جلب جایی دیگر است! ...
بعنوان نمونه باهم اینجا شعر زیبا و نامیرای "مست و هشیار" پروین اعتصامی را به تدقیق بخوانیم و به تحقیق ببینیم تنها در این چند بیت چه تعداد از مسائل اجتماعی خود که هنوز هم با آنها درگیر هستیم را میتوانیم از هم تشحیص بدهیم:
مست و هشیار
محتسب مستی به ره دید و گریبانش گرفت | مست گفت: ای دوست، این پیراهن است افسار نیست!
گفت: مستی، زان سبب افتان و خیزان میروی | گفت: جرم راه رفتن نیست، ره هموار نیست!
گفت: میباید تو را تا خانۀ قاضی برم | گفت: رو صبح آی، قاضی نیمه شب بیدار نیست!
گفت: نزدیک است والی را سرای، آنجا شویم | گفت: والی از کجا در خانۀ خمار نیست!
گفت: تا داروغه را گوئیم در مسجد بخواب | گفت: مسجد خوابگاه مردم بدکار نیست!
گفت: دیناری بده پنهان و خود را وا رهان | گفت: کار شرع کار درهم و دینار نیست!
گفت: از بهر غرامت جامهات بیرون کنم | گفت: پوسیده است، جر نقشی ز پود و تار نیست!
گفت: آگه نیستی کز سر در افتادت کلاه | گفت: در سر عقل میباید بیکلاهی عار نیست!
گفت: می بسیار خوردی زان چنین بیخود شدی | گفت: ای بیهودهگو، حرف کم و بسیار نیست!
گفت: باید حد زند هشیار مردم مست را | گفت: هشیاری بیار، اینجا کسی هشیار نیست!
@Hossein_Shiran
https://t.me/orientalsociology
برچسبها: مست و هشیار شعر نامیرای پروین, جامعه شناسی ادبیات, جامعه شناسی شعر, جامعه شناسی شرقی
[ جمعه ۲۷ اردیبهشت ۱۳۹۸ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
جمع روحانیون و روشنفکران
بخش دوم
از جمله سؤالاتی که در رابطه با بحث روحانیت و روشنفکری میتوان مطرح کرد اینست که به لحاظ "جامعهشناسی معرفت" اصولا چه عواملی - اعم از ساختاری و غیرساختاری (عاملیتی) - باعث میشوند تا بدوا از میان اعضای یک جامعه برخی به روحانیت بگروند و به اصطلاح روحانی گردند و برخی دگر به روشنفکری رو کنند و به اصطلاح روشنگر گردند؟
اگر که فرض اول و آخرمان بر این باشد که این هر دو - هم روحانی و هم روشنفکر روشنگر - حقیقتا در پی خدمت به خلق خود هستند چرا و چطور میشود که علیالعموم یکی (روحانی) حافظ سنت از آب در میآید و سنتگرایی را مفید خلق میداند و دیگری (روشنفکر) طالب تغییر میگردد و تغییر و تجددگرایی را؟
اصلا چه ملازمتی میان روحانیت و سنتگرایی از یکسو و روشنفکری و تجددگرایی از سوی دیگر است؟ این گریزها و گرایشها از چیست؟ چرا و چگونه گرایش روحانیت به تجددگرایی و روشنفکر به سنتگرایی امری، اگر نه محال، دستکم نامعمول مینماید؟ براستی چه مؤلفههای ناسازگاری در میان است که عملا مانع رواج این گونههای معرفتی در جامعه میشود؟ ...
ادامه در بخش بعد ...
@Hossein_Shiran
https://t.me/orientalsociology
برچسبها: دکتر بیژن عبدالکریمی, شکاف روحانیت و روشنفکری, روزنامه سازندگی, جامعه شناسی معرفت
[ یکشنبه ۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۸ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
گاهشمار جامعه شناسی
From: The Concise Encyclopedia of Sociology
by: George Ritzer & Michael Ryan
(به نقل از دایرهالمعارف فشرده جامعه شناسی)
(اثر: جورج ریتزر و مایکل رایان)
ترجمۀ: حسین شیران Hossein Shiran
ترجمه و ارائۀ این گاهشمار یا جدول زمانی را از این جهت واجد اهمیت دانستم که هم مروری گذراست بر سیر تاریخی و تکاملی دانش جامعه شناسی و واقعتر اگر بگویم جامعهاندیشی، و هم اینکه به هر حال خود تذکرهایست بر اینکه پیشرفت در هر حوزهای تنها در سایۀ تلاش و کوشش مستدام فکری و عملی ممکن بوده و است؛ هم از اینروست که به حق میگویند دنیا را تلاشگران میسازند و نه ادعاگران!
بخش 6
⏺ 1868-1935 م «مگنوس هیرشفلد Hirschfeld, Magnus»
⏺ 1868-1963 م «دبلیو. ای. بی. بواس Du Bois, W. E. B.»
⏺ 1869-1969 م «اما گلدمن Goldman, Emma»
⏺ 1870-1954 م «ماریان وبر Weber, Marianne»
⏺ 1871-1919 م «رزا لوکزامبورگ Luxemburg, Rosa»
⏺ 1871 م «قانون اتحادیههای کارگری» به اتحادیهها در بریتانیا رسمیت میبخشد.
⏺ 1873 م «مطالعه جامعه شناسی» اسپنسر Spencer به نخستین کتاب آموزش جامعه شناسی در ایالات متحده تبدیل میشود اگر چه هنوز هیچ کلاس رسمیای برای تدریس جامعه شناسی وجود ندارد.
⏺ 1875-1962 م «کونیو یاناگیتا Yanagita, Kunio»
⏺ 1876-1896 م اسپنسر اثر سهجلدی خود دربارۀ «اصول جامعه شناسی» را مینویسد.
⏺ 1876-1924 م «ضیا گوکالپ Gokalp, Ziya»
⏺ 1876-1976 م «رابرت میشلز Michels, Robert»
⏺ 1877-1945 م «موریس هالبواکس Halbwachs, Maurice»
⏺ 1877 م «گالتون Galton» پدیده آماری «رگرسیون regression» را معرفی میکند و مورد استفاده قرار میدهد اگر چه در آغاز آن را «ریورسیون reversion» مینامید.
⏺ 1881-1955 م «آلفرد ر. رادکلیف براون Radcliffe-Brown, Alfred R»
⏺ 1882-1958 م «فلورین زنانیکی Znaniecki, Florian»
⏺ 1882-1970 م «رابرت مککلور MacIver, Robert»
⏺ 1883-1950 م «جوزف ای. شومپتر Schumpeter, Joseph A.»
⏺ 1883-1972 م «یاسوما تاکاتا Takata, Yasuma»
⏺ 1884 م «انگلس Engels» در کتاب «منشاء خانواده، مالکیت خصوصی و دولت» استدلال میکند که زنان توسط جامعه و نه زیستشناسی (طبیعت) مورد ستم واقع میگردند.
⏺ 1884-1942 م «برونیسلاو کی. مالینوفسکی Malinowski, Bronislaw K.»
⏺ 1885-1971 م «گئورگ لوکاچ Lukacs, Georg»
⏺ 1886 م کرافت-ایبینگ Krafft-Ebing «جامعهستیزی جنسیت» یکی از اولین مطالعات سیستماتیک در جنسیت را منتشر میسازد.
⏺ 1886 م «ساراسواتی Sarasvati» کتاب «زن هندوی کاستبالا The High-Caste Hindu Woman» را مینویسد و آگاهی عمومی در مورد وضعیت زنان هندو را افزایش میدهد و آغازی بر مطالعات خانواده و خویشاوندی در هندوستان مینهد.
⏺ 1886-1964 م «کارل پولانیی Polanyi, Karl»
⏺ 1886-1966 م «ارنست دبلیو. بورگس Burgess, Ernest W.»
⏺ 1887 م «فردیناند تونیس Tonnies» با ارائۀ «گماینشافت و گزلشافت Gemeinschaft und Gesellschaft» ایندو مفهوم را مصطلح میسازد.
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: گاهشمار جامعه شناسی, دایرهالمعارف فشرده جامعه شناسی, جامعه شناسی, جامعه شناسی شرقی
[ دوشنبه ۹ اردیبهشت ۱۳۹۸ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
🌓 جامعهشناسی سبک زندگی Sociology Of Lifestyle
✍️ حسین شیران Hossein Shiran
اگر چه بطور کل هر موضوع و معضلی که در جامعه مطرح میشود، از جمله بیماریها و مرگومیرها و مسائل ناشی از آنها، بحکم اینکه در بستر جامعه و در ارتباط با عوامل متعدد دیگر رخ میدهند بطور عام یک مسألۀ جامعوی و جامعهشناختی محسوب میشوند با این حال، با بحث پیرامون بیماریهایی که منشأشان "سبک زندگی" افراد جامعه است موضوع از انحصار علوم پزشکی خارج شده و وارد حریم علوم اجتماعی بخصوص جامعهشناسی هم میگردد. اینکه "سبک زندگی چیست و چگونه ناسالم و ناهنجار میگردد؟" دیگر پرسشی نیست که پزشکان ملزم به پاسخ دادن به آن باشند و یا اصلا صلاحیت این کار را داشته باشند، چرا که "سبک زندگی" به ذات خود همچون خود جامعه یک پدیده اجتماعی است که از تعامل و تداخل عوامل مختلف و متعددی در طول زمان شکل میگیرد از این جهت ضروریست هر مطالعهای که در رابطه با آن صورت میگیرد با نگاهی جامع و جامعهشناختی صورت پذیرد تا به سرانجامی معین و مشخص برسد.
در شرح معنی و مفهوم "سبک زندگی" باید گفت که در فرهنگ لغات فارسی مشخصا چیزی به این عنوان (بصورت ترکیبی) وجود ندارد و لزوما از معنا و مفهوم واژۀ "سبک" است که باید به معنی و مفهوم "سبک زندگی" پی برد. "شیوه، طرز، روش" آن معنای عامی است که اغلب فرهنگنویسان (عمید، معین، دهخدا، ...) ذیل مدخل "سبک" آوردهاند؛ در فرهنگ لغات انگلیسی هم برای معادل "سبک style" کموبیش یک چنین معانی آورده شده است (Oxford; Longman; … Wordweb;)؛ بر این پایه، بدیهی است "سبک زندگی" در ابتداییترین گام "شیوۀ زیست" فهم شود. سبک زندگی به این معنی و مفهوم، موضوعاً چیز تازهای نیست و از دیرباز با هر عنوان مورد توجه و تأکید بوده است اما توجه علمی و تماتیک به آن و مفهومسازی و نظریهپردازی سیستماتیک در خصوص آن کار جدیدی است.
ادامه دارد ...
* جامعه شناسی سبک زندگی جامعه شناسی تمام زندگی اجتماعی است.
* بیماریهای سبک زندگی را جدی بگیریم.
@Hossein_Shiran
https://t.me/orientalsociology
برچسبها: جامعه شناسی سبک زندگی, بیماری سبک زندگی, بررسی مسائل اجتماعی, سازمان بهداشت جهانی
[ جمعه ۶ اردیبهشت ۱۳۹۸ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
جمع روحانیون و روشنفکران
بخش اول
جناب آقای دکتر بیژن عبدالکریمی اخیرا طی مطلبی (در روزنامه سازندگی، 25 فروردین 98) از شکاف میان روشنفکران و روحانیت (نظر به واقع امر بهتر بود میگفتند روحانیون) گفته و آن را ناشی از "مواجهۀ سیاسی و ایدئولوژیک" ایندو قشر سردمدار معرفت جامعه با یکدیگر دانسته و "مواجهۀ معرفتی" را تنها راه پر کردن این شکاف قلمداد کرده و مرقوم فرمودهاند:
"اگر روحانیون و روشنفکران ما همدیگر را به عنوان یک امر معرفتشناسانه دریابند مواجهۀشان معرفتی خواهد بود اما متأسفانه هم در روحانیت و هم روشنفکران یک نوع وجهۀ نظر توتالیتر وجود دارد که حاصل نوعی مونیسم معرفتشناختی است ... و همین عامل شده است که بین روشنفکران و روحانیت ما نتواند یک نوع گفتوگو و دیالوگ شکل بگیرد ...".
به این سبب ایشان تأسیس نهادها و رویههایی همچون "وحدت حوزه و دانشگاه" را بینتیجه دانسته و گفتهاند: "... تا زمانی که این دیالوگ واقعی شکل نگیرد بسیاری از بحرانهای جامعۀ ما حل نخواهد شد ..." و در ادامه افزودهاند: "... روحانیت [روحانیون] و روشنفکران ما مانند آب و روغنی که با هم نمیتوانند به یک محلول واحد تبدیل شوند جذب همدیگر نمیشوند لذا ماشین جامعۀ ما به درستی حرکت نمیکند."
بنده بدوا نه در مقام و نه در اندیشۀ نقد یا پاسخگویی به مواضع نظری ایشان در این خصوص نیستم، با این وجود این موضوع و معضل و مخرجی که ایشان، به باور من، همه در کمال صراحت و سادگی پیش پانهادهاند، اگر از منظر جامعهشناختی بویژه جامعهشناسی معرفت پی گرفته شوند، خواهناخواه با به میان آمدن مسائل و سؤالات بسیاری که طبعا پاسخ به آنها مجال فراخ و توان جمعی فراوانی میطلبد به غایت پیچیدهتر خواهند شد.
ادامه در بخش بعد ...
@Hossein_Shiran
https://t.me/orientalsociology
برچسبها: دکتر بیژن عبدالکریمی, شکاف روحانیت و روشنفکری, روزنامه سازندگی, جامعه شناسی معرفت
[ یکشنبه ۱ اردیبهشت ۱۳۹۸ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
🌓 جامعهشناسی سبک زندگی Sociology Of Lifestyle
✍️ حسین شیران Hossein Shiran
به گزارش سازمان بهداشت جهانی (WHO, 2018) بیماریهای غیرواگیر هر سال 41 میلیون نفر از جمعیت جهان را از بین میبرند که این معادل 71% از کل مرگ و میر جهانی است. ... بر اساس این گزارش، در هر سال 15 میلیون نفر از بابت ابتلا به دستکم یک بیماری غیرواگیر در سنین میان 30 تا 69 سالگی میمیرند؛ ... بیش از 85% از این مرگ و میرهای "زودرس" در کشورهایی با درآمد کم و متوسط میباشد 1 . با نقل این گزارش، نخستین پرسشی که اینجا مطرح میشود اینست: "بیماریهای غیرواگیر چیستند و چه ارتباطی میتوانند با جامعه شناسی و بررسی مسائل اجتماعی داشته باشند؟"
مقدمتاً در پاسخ به این پرسش بطور خلاصه باید گفت که بیماری 2 در برابر سلامتی 3، عموما به هر نوع حالت ناخوشی که باعث اختلال در کارکرد معمول بدن میشود اطلاق میگردد. در یک تقسیمبندی، بیماریها برحسب منشأ خود به دو دسته تقسیم میشوند: 1- بیماریهای ارتباطی 4 یا واگیر و 2- بیماریهای غیرارتباطی 5 یا غیرواگیر؛ بیماریهای واگیر ناشی از میکربها و انگلها هستند و از این جهت بیماریهای عفونی 6 نامیده میشوند؛ در حالی که در بروز بیماریهای غیرواگیر هیچ میکرب یا انگلی در کار نیست بلکه مشخصاً از کم وکیف زیست اجتماعی انسانهاست که این نوع بیماریها عارض میشوند و از این جهت "بیماریهای سبک زندگی 7" نامیده میشوند (Home Sciences, n.d, 3-5).
1. who.int/noncommunicable-diseases.html
2. Disease
3. Health
4. Communicable iseases (CDs)
5. Noncommunicable Diseases (NCDs)
6. Infectious Diseases (IDs)
7. Lifestyle Diseases (LDs)
ادامه دارد ...
* جامعه شناسی سبک زندگی جامعه شناسی تمام زندگی اجتماعی است.
* بیماریهای سبک زندگی را جدی بگیریم.
@Hossein_Shiran
https://t.me/orientalsociology
برچسبها: جامعه شناسی سبک زندگی, بیماری سبک زندگی, بررسی مسائل اجتماعی, سازمان بهداشت جهانی
[ دوشنبه ۲۶ فروردین ۱۳۹۸ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]

.
🌓 نمیدانم چرا هر روز بیشتر از دیروز به این نتیجه میرسم که در این مملکت انگار همه مصلحتا یکجوریاند تا روزی که مشخص بشه در اصل اونجور نبودهاند! "از زمین تا آسمان" واقعا مقیاس ناچیزیست برای بیان فاصلۀ "ظاهر تا باطن" در این کشور!
.
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: جامعه شناسی, حسین شیران, مسائل اجتماعی ایران, جامعه شناسی فساد
[ پنجشنبه ۲۳ اسفند ۱۳۹۷ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
لنگ پنجاه هزار تومان!

این یعنی جاهایی در این ایران اسلامی، هستند نیازمندانی که حاضرند تنها برای دریافت 50 هزار تومان مساعدت مالی ناقابل ساعتها وقت صرف کنند نخست نظر مساعد رئیس مجمع نمایندگان استان را جلب کنند بعد تازه نامهای بگیرند ببرند ادارهای دیگر، دستکم ساعتی هم آنجا وقت صرف کنند بعدش آنجا دستی که پول نمیدهند چه اصولا در این سطوح و در این مواقع پولهای بیتالمال حساب کتاب دارد، پس لاجرم یک فقره چک بگیرند ببرند بانکی، دستکم یک ساعتی هم وقت آنجا صرف کنند تا بتوانند به مبلغ مورد نظر دست یابند! قطعا این رفت و آمد با اسب که نخواهد بود! کرایهها را که کم کنیم دیگر از اصل پول چه باقی میماند را یک، خدا میداند، دو، بندۀ خدایی که در اوج تورم اصولا پنجاه هزار تومان برایش ارزش این همه دویدن و منت کشیدن را دارد! ...
بعد درست در همین مملکت عالیجنابان هدایتیها و شیخالاسلامیها پول جابجا میکنند بیحساب کتاب، در حد میلیاردی! این میلیارد که میگویم را ما هم مثل خیلیهای دیگر دو جا یک، موقع بودجهبندی و دو، موقع اختلاس میشنویم و گرنه مایی که شب واریز یارانهها برایمان عید است را چه به این حرفها! ...
.
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: جامعه شناسی, حسین شیران, مسائل اجتماعی ایران, جامعه شناسی فقر
[ دوشنبه ۲۰ اسفند ۱۳۹۷ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
روز زن روز مادر
حسین شیران
.
جامعه شناسی شرقی ولادت حضرت فاطمه زهرا، روز زن، روز مادر را به همۀ زنان و مادران ایران بزرگ تبریک و تهنیت عرض میکند! به امید سلامتی و سرفرازی و شادی و رفاه زن ایرانی!
.

.
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: جامعه شناسی, جامعه شناسی شرقی, مسائل اجتماعی ایران, مسائل زنان
[ سه شنبه ۷ اسفند ۱۳۹۷ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
🌓 جامعهشناسی در یک نگاه
این نگاره را Nick Emery از موضوعات و دیدگاههای عمدۀ جامعهشناسی کشیده و در توئیتر خود منتشر کرده، با این امید که به درد دانشجویان جدید و قدیم جامعهشناسی بخورد!
Nick Emery
@ThystemsSinker
I created a hand-drawn visual (2.5mx1.8m) of the major themes and perspectives from Sociological theory and analysis. Hope this helps students new and old!
.

.
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: جامعه شناسی, جامعه شناسی علم, جامعه شناسی شرقی, نظریات جامعه شناسی
[ دوشنبه ۱۵ بهمن ۱۳۹۷ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
حکومت سلبریتیها
حسین شیران
بخش اول
بنیان اجتماعات در هر کجای زمین هر چه هم که باشد بنیان اجتماع ما ایرانیان اغلب بر احساس است و بس! به عبارت دیگر، احساس، اصل اول هستی اجتماعی ما ایرانیهاست! انگار که به گاه زایش، ناف این هستی تاریخی را به تیغ تیز احساس بریده و با دوراندازش، چشم و گوش و دست و پای عقلانیت ما را سخت بربستهاند! چه میدانم شاید به این قرار بوده که حالا احساس در نزد ما از بس توسعه یافته، شده قدر یک اقیانوس، عقلانیت ما هم شده در حد چند جزیرۀ کوچک و کوتاه پراکنده در گوشه و کنار این اقیانوس!
و چه میدانم شاید برای همین بوده و است که در انبان تاریخ و تمدن ما بیشتر شعر و شاعری پیدا میشود تا هر چیز دیگری! البته که این هیچ چیز بدی نیست! سرمایۀ شعر هم هیچ چیز کمی نیست! به واقع امر، اغلب، شعرای ما عقلای ما بودهاند و دواوین آنها الحق و الانصاف جزو معدود مخزنالاسرار عالم بوده و هستند، حالا چرا و چطور شده شعر را بر نثر ترجیح دادهاند، لابد بومیان جزایر پراکنده در دریای احساس بودهاند که برای ارتباط با سیل دریاییان دوروبرشان راهی بجز سرودن شعر نداشتهاند! اینها واقعا که هنر به خرج داده و نام و نشان خود با خرمنی پر از خردورزی را به این طریق در تلاطم همواره توفانی این دریا تا به ابد زنده ساختهاند! در واقع این "هنر نزد ایرانیان است و بس" را اینها سروده و ثابت نمودهاند نه خیل دل به تلاطم اقیانوسسپردگانی چون من و امثال من! ...
حالا و در این عصر، دریا همان دریاست بلکه بسی وسیعتر از گذشته گشته و تبدیل به یک اقیانوس شده است اما دیگر از این بزرگان انگار که دیگر خبری نیست، اگر هم است مجالی برایشان نیست، حالا جامعه دربست در سلطه و سیطرۀ سنخ دیگری از هنروران و هنرمندان، با ایده و اهدافی دگر است: سلبریتیها!
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: جامعه شناسی, جامعه شناسی هنر, جامعه شناسی ادبیات, سلبریتی سالاری
[ سه شنبه ۲ بهمن ۱۳۹۷ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
🌓 فرمول ناگفته و نانوشتۀ زندگی فقیرفقرا
جامعه شناسی فقر
حسین شیران
.

.
.
مرد میانسالی از آشنایان را که خسته از ضعف و ناخوشی به بیمارستان آمده بود گفتم: پدرجان! لطفا کمی هم بخودت برس! به خورد و خوراکت توجه بیشتری داشته باش! آهی کشید و گفت: خدا دل خوشتان را برایتان نگهدارد! قربانت بروم، فرمول زندگی ما فقیرفقرا با شماها فرق میکند، ماها کلی باید بدویم تا چیزی برای خوردن پیدا کنیم! پیدا هم که میکنیم آن چیز برای ما حکم گنج را پیدا میکند! میفهمی؟ گنج! شما خود با چیزی که سخت بدست آوردهای و حکم گنج برایت دارد چه میکنی؟ گفتم میفهمم پدرجان، ولی بهر حال باید چیزی هم بخورید یا نه؟ گفت: خوردنش را که میخوریم پسرم، نمیشود که نخورد، اما مسأله ما اینست: میخوریم تمام میشود نمیخوریم تلف میشویم! خداحافظ شما! دیگر چیزی نگفتم- یعنی نداشتم که بگویم- من هم بخدا سپردمش! اما همچنان ذهنم درگیر حرفهای اوست! فرمول زندگی فقیرفقرا! خوراکی در حکم گنج! بخوری تمام میشود نخوری تلف میشوی! خلاصه خیلی حس بدیست اینکه فکر کنی تو چیزی میدانی و دیگری اصلا حالیش نیست، بعد متوجه بشوی او خیلی هم حالیش بوده و تو اصلا چیزی بارت نیست!
.
.
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: جامعه شناسی, جامعه شناسی فقر, جامعه شناسی شرقی, مسائل اجتماعی ایران
[ پنجشنبه ۱۳ دی ۱۳۹۷ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
🌓 بالاخره دانلود رایگان یا خرید آسان؟!
چه حکایتها داریم ما مردمان با یکدگر! 😊
@Hossein_Shiran
https://t.me/orientalsociology
برچسبها: دانلود رایگان, پرسشنامۀ سبک زندگی والکر, جامعه شناسی شرقی
[ شنبه ۱ دی ۱۳۹۷ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
🌓 از مصرفگرایی افراطی تا صرفهجویی اجباری
بخش دوم
حسین شیران
اگر که بتوان هزار و یک دلیل و مدرک راست یا ناراست آورد که چرا و چسان اینچنین شد و چهها و کهها این "بلا" را سر ما آوردند و حالیا ما را به "ملتی محتاج اجنبی" بدل کردند (فراموش نکنیم آنچه تحت عنوان "تولید داخل" میانگاریم هم همه دستکم در "تجهیزات و ملزومات کار" بسته به خارجاند!) بد نیست لااقل یک دلیل هم به میان بیاوریم و خود خودمان را، شده قدر یک ارزن، مسئول مستقیم هرچه که هست قلمداد کنیم! نه خدا و نه خلق خدا را هیچ خوش نمیآید هر چه قصد و قصور هست را همیشه رو سوی دیگران "فرافکنی" کنیم و خود خودمان را عاری از هر کژی و کاستی همواره پاک و وارسته بشماریم! ...
به واقع امر، تبدیل شدن یا نشدن به یک "جامعۀ مولد" به "خوی و خصلت مردمان" یک جامعه هم بستگی است؛ جوامعی که مردمانش از خصلت خوب "به میانآوری" برخوردار هستند در سیر تکامل خود حتما به یک "جامعۀ مولد" تبدیل خواهند شد و دیر یا زود از همه چیز برخوردار خواهند شد- کما اینکه شدهاند، و در مقابل، جوامعی که مردمانش- اعم از مسئول و غیرمسئول، به بهترین وجه با بهروزترین ترفندها به خصلت زشت "از میانبرداری" عادت دارند و هرکه و هرچه که دم دستشان هست و نیست را "صرفا به نفع خود" از میان برمیدارند البته که در بزنگاههای حساس تاریخی، از جمیع جهات کم خواهند آورد و هیچ در میان نخواهند داشت! چگونه و چرا کسی که کم گذاشته بیش بردارد و یا که بوقت کاشت هیچ نکاشته موقع برداشت دست پر باشد؟! همه چیز دنیا حساب کتاب دارد! کاشت داشت برداشتاش از همه بیشتر!
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: جامعه شناسی, بررسی مسائل اجتماعی ایران, قحطی ایران, یتیم خانه ایران
[ شنبه ۵ آبان ۱۳۹۷ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
🌓 از مصرفگرایی افراطی تا صرفهجویی اجباری
بخش اول
حسین شیران
هرچه بود و هرچه گشت و هرچه هست جامعۀ ما متأسفانه بمعنای واقعی کلمه یک جامعه مولد از آب درنیامد که نیامد - جامعۀ مولد دستکم به این معنا که برای حداقل کار خود یعنی صدور کارت ملی برای ملتاش محتاج "ورود کارت از خارج" نباشد! - بلکه با وجود تاریخ زیست چندین هزارهایاش خواهناخواه شرایط برایش بنحوی رقم خورد که حال دانی ندانی به "ملت و مملکتی مصرفگرا" بدل گشت - آنهم از نوع بسیار افراطیاش!
اکنون که گردش روزگار به هر شکل چوب لای چرخ مصرفمان گذاشته و چوبی دیگر بالا سرمان گرفته و همچون حسنک وزیر (وزیر بهداشت میلیاردر)مان میگوید "فعلا همینیه که هست! رأی دادین پای لرزشم باید بشینین!"، ماهم مثل همیشه گوشبحرف چوپانان زحمتکشمان دست از همه جا کوتاه، روزبهروز که نه بلکه لحظهبهلحظه، رو به فقر میلولیم دیگر ناگزیر شدهایم نوک منقار خوشمصرفیمان را که هیچ نمیدانستیم تا کجا دراز شده هی بچینیم و بچینیم و بچینیم تا مباد یهو به جبر و جور روزگار به آن حد تاریخی لب و لوچۀ پسکشیده و خشکیدۀ بانوی رشید "یتیمخانه ایران " بازگردیم - همو که درست در قحطی یک قرن پیش ایران (1296-1298 ش) بر بامی ویران ایستاده بود و به یاغی مؤدب میگفت: "اول قحطی بود، بعد وبا، بعد تیفوس، الانم که طاعون شروع شده! ..." خدا نکند!

ادامه دارد ...
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: جامعه شناسی, بررسی مسائل اجتماعی ایران, قحطی ایران, یتیم خانه ایران
[ سه شنبه ۱ آبان ۱۳۹۷ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]

🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: جامعه شناسی, بررسی مسائل اجتماعی, مسائل سیاسی جهان, ترامپ خاشقچی بنسلمان
[ جمعه ۲۷ مهر ۱۳۹۷ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
از سیل هم میشود سرمایه ساخت!
حسین شیران
سیل ویرانگر است آری؛ این را دیگر همه میبینیم و همه میدانیم! چه تقریبا هیچ سالی نیست که هیچ بارانی نبارد و هیچ سیلابی نیاید و هیچ ویرانیای بار نیاورد؛ اما براستی ویرانی از چه چیز حاصل میشود؟ از خیل آب بارانی که در مدت زمان کوتاهی از آسمان میبارد و در حجم کلانی در زمین جاری میگردد و با شدت و حدت هرچه سست پیش پای خود دارد از بیخ میکند و میبرد و هر چه سفت و سخت میبیند را هم کم و بیش آسیبزنان از کنارش میگذرد؟ ...
آری کم و بیش همین است و جز این نیست؛ به هر حال از بلایای طبیعی یکی هم همین است و در هر صورت خالی از خسارت نیست، بخصوص در جاهایی که متأسفانه ساختار هم ساختار نیست! اما برخلاف زلزله و توفان که شاید نتوان خیری از آن برد به باور من میشود سیل را یک فرصت تلقی کرد و هر سال و هر بار از جاری شدنش نهایت استفاده را برد! بخصوص در کشوری چون کشور ما که خشکی و خشکسالیاش در برابر سرسبزی و سیرابیاش، در حالت عادی اگر یک به صد بود حالا با این وضع نابسامان زیستمحیطی که حاکم گشته، چه میدانم شاید، یک به هزار گشته! و خود این وضع خطیر و خطرناک است که ایجاب میکند بالاخره جایی کاری اساسی صورت بگیرد!
به این قرار در بحث سیل مسأله تنها این نیست که چه باید کرد تا از ویرانیهای ناشی از آن جلوگیری کرد یا دستکم به حدی کاهشاش داد که از قابلیت خبر اول شدن نه در سطح ملی که حتی در سطح محلی هم ساقط گردد، بلکه در مرتبهای فراتر از آن مسأله اینست که چه باید کرد و یا چه میتوان کرد تا معضل و مصیبت سیل را به یک فرصت بیبدیل در راستای جبران کمباریها و کمآبیهای فزاینده در کشوری تبدیل کرد که اکنون در حجم وسیعی از پیکرهاش به سختی درگیر تجربۀ تلخ بحران کمآبی و بیآبی است!
اینکه مسأله دوم را فراتر از اولی میدانم الزاما نه به این خاطر است که "ویرانی از آب" را کم از "کمآبی یا بیآبی" بها میدهم بلکه از این روست که توجه به مسألۀ دوم در واقع توجه به هر دو مسأله است و اگر بنحو اساسی اقدامی در این خصوص صورت بگیرد در واقع اقدامی در جهت رفع هر دو مسأله صورت گرفته است. این یعنی هر دو هدف را میتوان با یک تیر زد بشرط آنکه پشت پرتاب این تیر به حد کفایت تدبیر بکار باشد! صرفنظر از مقاومسازی ساختارها که در هر شرایط لحاظ باید گردد در مواجهه با جریان بنیادبرافکن سیل یک اقدام لازمۀ هر دو مسأله است و آن به هر ترتیب "کنترل سیلاب" است!
در این هیچ تردیدی نیست که با این حجم کلان سیلابی که در این یکی دو روز در شمال کشور جاری بوده و است میتوان پشت چند سد بزرگ کشور در جنوب و حتی غرب و شرق و مرکز کشور را پر آب ساخت یا دستکم جبران مافات داشت! اینجا براستی مشکل اصلی و اساسی اینست که در کشوری به پهناوری ایران، بحران پرآبی و سیلابی جایی و بحران کمآبی و بیآبی جاهایی دگر است! چند جا سال به سالش هم یک قطره باران نمیبارد و در مجموع زمین و زمانش تشنه و ساکنانش درگیر خشکسالیاند جایی دیگر اما باران و آب حاصل از آن از حد نیاز بالا زده و بلای جان مردمان میگردد!
با این وضع آیا براستی نمیشود هیچ کاری از پیش برد؟ آبی که یک جا بیشبودنش بلاست را به جایی برد که خود نبودنش بلاست؟ و به این قرار هر دو را از بلا و بحران دور ساخت؟ اگر که نه، پس چطور نفت و گاز جنوب را این همه راه تا به شمال و حتی فراتر از آن آوردهایم و بیش از خود جنوب هم مصرف میکنیم؟ درست به همین منوال، آب را هم از شمال به جنوب ببریم و در این مسیر دستکم به حد حیات به داد خشکسالیزدگان ایرانزمین برسیم! کار که نشد ندارد! برویم کمی هم از این اماراتیها یاد بگیریم که بیسروصدا کویر را به بهشت تبدیل کردهاند- البته اگر از تحقیر کردنشان وقت کنیم!
در هر صورت از یک جامعهشناس نباید پرسید که چگونه این کار باید عملی شود این دیگر در تخصص کارشناسان و مهندسان است! در کل چرا نتوان در مناطق پرباران و سیلخیز کشور تدابیری اتخاذ کرد تا بهنگام بارش، آبهای سطحی در همان دقایق آغازین بجای روی هم انباشتن و سیل شدن و بیهوده به هر سو سرازیر شدن، بسرعت بسوی کانالهای بزرگ تعبیه شده در اعماق زمین در نقاط مختلف هدایت شوند و آب کلان جمعآوری شده از این طریق هم به مخازن بزرگ ذخیرۀ آب منتقل شوند؟ به این ترتیب تا حد زیادی میتوان هم از شکلگیری سیلاب و آسیبهای کلان آن در امان ماند و هم بصورت طبیعی و خداداد از مخازن عظیمی از آب باران برخوردار شد!
آغاز تمام پیشرفتهای بشر از همین خیالها بوده است. علم و فناوری در سایۀ اراده و پشتکار ثابت کرده از توان تبدیل هر خیال خامی به یک واقعیت تام برخوردار بوده و است؛ تنها باید این همه را یکجا کنار هم آورد و بکار بست! اگر که یک چنین اتفاقی بیفتد آن تک تیر آغشته به تدبیر، توأمان به هر دو هدف خواهد خورد؛ باران به هر شدتی که ببارد بیهیچ هراسی همیشه یک نعمت باقی خواهد ماند؛ سیلابی هرگز شکل نخواهد گرفت مگر در کانالهای حجیمی که به مخازن وسیع ذخیرۀ آب متصلاند! باری به این قرار میتوان از سیل، سرمایه ساخت! هر هزینهای هم که داشته باشد قطعا از هزینهای که صرف جبران خسارات ناشی از سیلها میشود کمتر و مفیدتر خواهد بود!
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: جامعه شناسی, مسایل اجتماعی ایران, سیل بلایای طبیعی, بررسی مسائل اجتماعی
[ دوشنبه ۱۶ مهر ۱۳۹۷ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
🌓 محمدجواد ظریف اخیرا خطاب به سران همسایگان عرب بخصوص عربستان سعودی توئیت کردهاند:
"پرزیدنت ترامپ مکررا سعودیها را تحقیر میکند و میگوید آنها بدون پشتیبانی ما حتی نمیتوانند دو هفته هم دوام بیاورند. [باری] این پاداشی است برای این توهم که امنیت خود را میتوان برونسپاری کرد. ما دوباره دست [دوستی]مان را بسوی همسایگانمان دراز میکنیم [و میگوییم]: بیایید یک "منطقه قوی" بسازیم و به این غرور استکباری پایان دهیم."

❇️ بعد از محمد خاتمی و آن تک و پوهایی که در راستای "گفتگوی_تمدن"هایشان انجام دادند _ از جمله اینکه طرح دوستی با عربستان سعودی ریختند و رسماً به آنجا سفر کردند و در معیت سران سعودی بصورت اختصاصی به زیارت خانۀ خدا هم نائل گشتند، به ظن من این دومین بار است که یک مقام رسمی ایران سخن از همراهی و همباشی در جهان اسلام میزند!
❇️ درود جناب وزیر! به باور من! این خلیجی که اکنون میان ما و اعراب و عربستان است نه خلیج فارس، نه خلیج عرب که در حقیقت خلیج آمریکا و اسرائیل و یا بهتر بگویم خلیج استکبار است! هر گاه از خواب دشمنی دیرینهای که ماهرانه در میانمان نهادهاند و ما را خوار و ذلیل و ضعیف ساختهاند بیدار شدیم آنوقت حق داریم هر نامی که خود میخواهیم را بر آن نهیم: شاید خلیج اتحاد یا خلیج اسلام یا خلیج پیامبر و یا سزاوارتر از همه خلیج آشتی! یا خلیج آگاهی!
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: محمدجواد ظریف, توئیت به سران عرب, مسائل سیاسی ایران, جامعه شناسی
[ شنبه ۱۴ مهر ۱۳۹۷ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
🌓 اصل خبر: انتصاب پسر عارف در کمیته المپیک!

گیرم پدر تو بود عارف | البته که حق توست معارف
ایران همه ارث چون شماهاست | گور پدر هر که مخالف!
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: محمدرضا عارف, فامیل بازی, جامعه شناسی, مسائل اجتماعی ایران
[ پنجشنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۷ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
مسائل سیاسی ایران
🌓 اصل خبر: ولایتی خطاب به مردم ایران گفته: مقاومت را از یمنیها یاد بگیرید که چگونه در برابر تهدید و تحریم مقاومت میکنند، بجای لباس لنگ میپوشند و بجای غذا نان خشک میخورند!

❇️ آقای ولایتی! اولا که تا دیروز میگفتید دنیا مقاومت را از ما یاد گرفته و خواهد گرفت چون در واقع این ما هستیم که در لبنان و فلسطین و سوریه و عراق و خود یمن و خلاصه کل جهان در مقابل استکبار جهانی ایستادهایم و باز خواهیم ایستاد! راست هم میگفتید! حالا چطور شده میفرمایید ما با اینهمه سابقه برویم از یمنیهای نوآموز درس مقاومت یاد بگیریم؟! ثانیا این تهدید یا تحریم هم که فکر میکنید ما نمیدانیم چیست و باید برویم از یمنیهای نوآموز بیاموزیم سالهای سال است داریم امتحانش را پس میدهیم، جنابعالی کجای کارید یا که بودهاید خبردار نشدهاید؟!
❇️ در هر حال، استاد! شما خیالتان راحت، مردم ایران این درسها را خوب ازبرند چون هر سال و هر روز زمزمهاش میکنند (اگر هم شما ندانید که نمیدانید پوشک بچه چند است چون ماشالله بچههایتان همه مثل برج بزرگ شدهاند و دارند برای خودشان برجسازی میکنند) حالا اینکه شما احساس میکنید باز هم باید بروند دوره ببینند آنهم از یمنیها، فقط یک دلیل میتواند داشته باشد: لابد داخل مردم نبودهاید و نیستید!
❇️ آقای ولایتی! درسته که امثال شماهایی که خود را جامعالعلم و جامعالآدم حساب میکنید جامعهشناسی و جامعهشناسان را اساسا قبول ندارید اما در همین جامعهشناسی یک مفهوم ساده اما اصلی و اساسی وجود دارد با عنوان Looking Glass Self که ما "خودآیینهسان " میخوانیماش حالا اگر برای شما سخت است خیلی ساده "خود در آیینه نگریستن" بخوانیدش با این توضیح که آیینه در اینجا جامعه و مردم هستند نه خودتان و یا بستگان و یا وابستگانتان! من بخدا با این فهم و سواد اندکم عنایت به این اصل اساسی را از نان خشک، ببخشید نان شب برای شماها واجبتر میدانم چرا شما با این همه دانش و بینش این ضرورت را احساس نمیکنید؟! حال خود دانید از ما گفتن! بعدا نفرمایید این جامعهشناسان بدردنخور چیزی در این خصوص به ما نگفتند!
❇️ و اما چون مطمئنم حتی اگر هم بخواهید با این همه مشغله و اینهمه پشت میکروفون رفتن و از دم مردم محتاج دعا را نصیحت و ارشاد کردن وقت نمیکنید بروید بخوانید جسارتا من مضمون اصلیاش را محضرتان عارض میشوم شاید خود که نه، خدا خواست مفید و مؤثر افتاد؛ استاد، این اصل در راستای کشف کم و کیف هستی و هویت اجتماعی "خود" Self در نزد یا بهتر بگویم در چشم دیگران است!
❇️ توضیح اضافی اینکه خود شما (و البته همۀ ماها) دو هویت دارد: یکی آنچه که در نزد خود شماست و ناشی از خودنگریهای خود شماست, دیگری در نزد دیگران است و ناشی از شمانگریهای خود آنهاست! این نوع اخیر که خیلیخیلی هم ارزشمند است را فقط و فقط در نزد دیگران میتوان یافت؛ برای دست یافتن به این مهم (یعنی خود اجتماعی) شما تنها به یک آیینه نیاز دارید که باید ماهرانه در ذهن خودتان تعبیه کنید تا انعکاسات نظرات و واکنشهای دیگران در ارتباط با خودتان را بالعینه در آن بازیابید! بخدا فقط همین! گفتم که یک اصل ساده ولی اصلی و اساسی!
❇️ به اصل Looking Glass Self که عنایت فرمایید آنوقت به پشتوانۀ این اصل ساده اما اصلی و اساسی بسادگی درخواهید دریافت که مردم در رابطه با شما چه فکر میکنند و چه چیزی از این بهتر که بفهمید بخدا مردم میفهمند و از این سبب از شما بسیار میرنجند! درست است که مردم را به هر شیوه که سیاستمداران بهتر میدانند میشود تا چند صباحی راحت بخواب برد اما این را دیگر جامعهشناسان بهتر از هر کس دیگر میدانند آنگاه که بیدار شوند داور راستین تنها آنها خواهند بود! باری مردم اگرچه دیر اما سرانجام حقیقت همه چیز را برای همیشه میفهمند و قضاوت نهایی را آن موقع میکنند! خود از همین روست که از قدیم و ندیم گفتهاند "چشم مردم ترازوست"!
❇️ راستی جناب ولایتی! قانون بازنشستگی بازنگری شده است، آیا خبر دارید؟! نکند مشمول شما هم نمیشود؟! "داخل مردم" که نیستید "داخل قانون " هم نیستید؟!!! استاد! بخدا من بچه که بودم شما در وزارت خارجه سر کار بودید حالا من دارم بازنشسته میشوم شما باز سرکارید آنهم با اینهمه شغل و سمت و مسئولیت سنگین؟!!! یک کمی هم به فکر خود باشید بزرگوار! بخدا اگر برای مردم است مردم راضی نیستند شما اینهمه زحمت بیفتید! بگذارید کمی هم فشار مسئولیت اجتماعی بیفتد گردن دیگران زباندراز تا بفهمند نخبگان مسئول چه میکشند! بس است اینهمه مردمدوستی و وطنپرستی! به قانون رو کنید و قدری سر پیری بخود استراحت دهید! نگران نباشید اگر خدایی نکرده اتفاق بدی بیفتد باز هم دیگران هستند! باقی بقایتان!
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: جامعه شناسی, مسائل اجتماعی ایران, ولایتی و یمنی ها, مسائل سیاسی ایران
[ سه شنبه ۱۰ مهر ۱۳۹۷ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
گاهشمار جامعه شناسی
From: The Concise Encyclopedia of Sociology
by: George Ritzer & Michael Ryan
(به نقل از دایرهالمعارف فشرده جامعه شناسی)
(اثر: جورج ریتزر و مایکل رایان)
ترجمۀ: حسین شیران Hossein Shiran
ترجمه و ارائۀ این گاهشمار یا جدول زمانی را از این جهت واجد اهمیت دانستم که هم مروری گذراست بر سیر تاریخی و تکاملی دانش جامعه شناسی و واقعتر اگر بگویم جامعه اندیشی، و هم اینکه به هر حال خود تذکرهایست بر اینکه پیشرفت در هر حوزهای تنها در سایۀ تلاش و کوشش مستدام فکری و عملی ممکن بوده و است؛ هم از اینروست که به حق میگویند دنیا را تلاشگران میسازند و نه ادعاگران!
بخش 5
⏺ 1851 م فوئرباخ «خطابههایی در جوهر دین» را ارائه میدهد.
⏺ 1854-1926 م «آلبیون دبلیو اسمال»
⏺ 1855-1955 م «فردیناند تونیس»
⏺ 1856-1939 م «زیگموند فروید»
⏺ 1857 م در بریتانیا، «انجمن مطالعات مسائل اجتماعی» ایجاد میشود.
⏺ 1857-1913 م «فردیناند دوسوسور»
⏺ 1857-1929 م «تورستن وبلن»
⏺ 1857-1861 م «مارکس» زمینهسازی برای کار بعدی خود «گروندریسه: مبانی نقد اقتصاد سیاسی» در مورد اقتصاد سیاسی و سرمایهداری را آغاز میکند.
⏺ 1857-1884 م «انجمن ملی توسعه علوم اجتماعی» در بریتانیا فعالیت خود را آغاز میکند.
⏺ 1858-1917 م «امیل دورکیم»
⏺ 1858-1918 م «گئورگ زیمل»
⏺ 1858-1922 م «پاندیتا رامابی ساراسواتی»
⏺ 1858-1941 م «گائتانو موسکا»
⏺ 1858-1942 م «فرانس بواس»
⏺ 1859 م «چارلز داروین» «منشأ انواع» در تکامل از طریق انتخاب طبیعی را مینویسد.
⏺ 1859-1939 م «هاولاک الیس»
⏺ 1859-1952 م «جان دیویی»
⏺ 1859-1938 م «ادموند هوسرل»
⏺ 1860-1960 م «جین آدامز»
⏺ 1860-1960 م «شارلوت پرکینز گیلمن»
⏺ 1861-1896 م «خوزه ریزال»
⏺ 1863-1931 م «جورج هربرت مید»
⏺ 1863-1941 م «وارنر سمبارت»
⏺ 1863-1947 م «ویلیام تامس»
⏺ 1864-1920 م «ماکس وبر»
⏺ 1864-1929 م «چارلز هورتون کولی»
⏺ 1864-1929 م «ال. تی. هابهاوز»
⏺ 1864-1944 م «رابرت ای. پارک»
⏺ 1867 م مارکس «کاپیتال، جلد اول: نقد اقتصاد سیاسی» یکی از بزرگترین بینشها در سرمایهداری را منتشر میسازد.
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: گاهشمار جامعه شناسی, دایرهالمعارف فشرده جامعه شناسی, جامعه شناسی, جامعه شناسی شرقی
[ پنجشنبه ۵ مهر ۱۳۹۷ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
نگاهی بیفکنیم به میزان شیوع رشوه در ادارات استانهای ایران در زمستان 1396
ادارات استانهای مرکزی و اردبیل با کمترین میزان شیوع رشوه و ادارات استانهای گیلان و البرز با بیشترین میزان؛ میانگین کل کشوری هم 7.72 درصد. (به نقل از تابناک)

برچسبها: جامعه شناسی, مسائل اجتماعی ایران, شیوع رشوه, رشوه در ایران
[ دوشنبه ۲ مهر ۱۳۹۷ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
[ یکشنبه ۱۸ شهریور ۱۳۹۷ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
تابوهای نظام سیاسی ما
حسین شیران
براستی چه چیز پیوسته نظام جمهوری اسلامی و به تبع آن ملت ایران را در مواجهه با جهان در تنگناهای سیاسی - اقتصادی قرار میدهد؟
13
اما تابو در هر حوزهای هم بروبیایی داشته باشد در حوزۀ سیاست نمیتواند داشته باشد چرا که اصولا و اساسا روح حاکم بر تابو با روح حاکم بر سیاست سازگار نیست! چه به هر حال سیاست فراز و نشیبهایی دارد در حالیکه تابو هیچ افت و خیزی را به خود برنمیتابد! سیاست بنشین پاشوهایی دارد اما تابو بهیچوجه حاضر نمیشود از آن وجهۀ تمام قدی که دیر ایستاده حتی یک دهم سانت هم کوتاه بیاید! سیاست به بحثها و گفت و شنودها حتی به ظاهر هم که شده بها میدهد اما تابو از یک چنین کنش و واکنشهایی اصلا خوشش نمی آید! سیاست با آنکه همواره دست بر اسلحه است اما باز تا یک حدی - به قدر وسعش - گوش جان به نقد میسپارد اما تابو را هیچ تاب نقدبازی نیست! سیاست هزار توست اما تابو را یک تو بیشتر نیست که آنهم همیشه بسته است، سفت و سخت هم بسته است! در یک کلام تابو به لحاظ اجتماعی مظهر سفتی و سختی است در حالیکه سیاست یک پوستین دو روست که اگر یک رویش سفت و سخت و زمخت و خطرناک باشد روی دیگرش نرم و منعطف و مصلحتاندیش است! ... به این قرار هر آن سیاستی که در برنامۀ عملیاتی (ایدئولوژی) خود تابوهایی چند دربرداشته باشد خود به دست خویش عرصه را بر خود تنگ کرده و قافیه را به حریف باخته است چه اگر کار سیاست، در اصل، سبک سوار گشتن بر اسب صلاح و به تاخت رفتن در مسیر مصلحت باشد هر آن سفتی و سختی و سنگینی (تابو)ای که در کار باشد طبعا مانع این سبکسواری استراتژیک گشته و قطعا در تقابل با تیزپاییهای سیاستهای بیتابوی دشمنان جاخواهد ماند!
14
یکی از تابوهای نظام سیاسی ما که در طی نیم قرن اخیر همواره سفتی و سختی و سنگینیاش بر دوش دستگاه سیاست ما بوده و است تابوی "ارتباط با آمریکا"ست! در خصوص این ارتباط پیش از هر چیز باید گفت که این نوشتار نه هیچ بر له و نه هیچ بر علیه آن است، به عبارتی روشنتر، نه بطور قطع درصدد تجویز ارتباط با آمریکاست- به این معنی که تحت هر شرایطی این کار همواره و حتما باید انجام پذیرد- و نه بطور قطع درصدد تحذیر و تحریم آن است- به این معنی که تحت هیچ شرایطی یک چنین کاری نباید انجام بگیرد؛ آنچه اینجا منظور است خود دوری از این قطعگوییها و اطلاقگراییهاست مشخصا به این دلیل که خود اینها و تکرار بیپروای اینهاست که در هر جامعهای بشدت زمینه را برای رشد و توسعۀ تابو فراهم میسازد و هیچ چیز به اندازۀ تابو برای سبکبالی سیاست یک کشور مضر نیست!
حالیا چه بخواهیم چه نخواهیم، دنیا را، چه خوب چه بد، و واقعتر اگر بگویم هم خوب هم بد، این سیاستمداران هستند که به سرانگشتان خود میچرخانند و به هر حال، حسب ظرفیتها و قابلیتهای خود از یکسو و الزامات و اقتضائات خاص سیاست از سوی دیگر، در دنیایی که بیش از هر زمان دیگر به شدت به سیاست آلوده است، بهتر از هر کس میدانند که "کی و کجا چرا و چگونه با چه کسی یا کسانی چه کنند تا با حداقل تلفات به حداکثر امتیازات دست یابند"! سیاست یعنی همین و دیگر هیچ! و هر جا و هر گاه که جز این بوده، سیاست به سرانجام خوب خود نرسیده و آن فرجام ناگوار که نباید اتفاق میافتاد افتاده است: جنگ! جنگ یعنی مرگ سیاست! پس بر سیاست است که بخاطر خود هم که شده از وقوع جنگ جلوگیری کند! این مهمترین وظیفه و رسالت یک سیاست است! برای رسیدن به این مهم، سیاست نیازمند بالاترین انعطاف فیزیکی (ایدئولوژیکی) است و تابو مهمترین عامل برای از بین بردن این انعطاف است!
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: جامعه شناسی, جامعه شناسی سیاست, ایدئولوژی نظریه ستیز, جامعه شناسی شرقی
[ سه شنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۷ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
تابوهای نظام سیاسی ما
حسین شیران
براستی چه چیز پیوسته نظام جمهوری اسلامی و به تبع آن ملت ایران را در مواجهه با جهان در تنگناهای سیاسی - اقتصادی قرار میدهد؟
11
این وظیفۀ اتاق فکر یک نظام ایدئولوژیک است که در برهههای مختلف زمانی در مبانی و مباحث و مواضع ایدئولوژی خود بازاندیشی داشته و در صورت نیاز حسب شرایط زمان و مکان تغییرات لازم در آن را اعلام و اعمال نماید! ایدئولوژی وحی منزل که نیست نتوان تغییری در آن اعمال کرد! وقتی همه چیز تغییر میکند چرا و چگونه چیزی که خود حاصل تغییر است تغییر نکند- آن هم در شرایطی که تغییر یک ضرورت بشمار میرود؟! بعنوان یک واقعیت، ایدئولوژیای که این امکان را در خود نبیند و یا به خود ندهد هر چقدر هم که خود را برحق بداند سرانجام در تقابل با ایدئولوژیهایی که پیوسته بهروز میشوند و به هر شکل نقاط ضعف خود را رفع و رجوع میکنند کم آورده، دیر یا زود از دور خارج خواهد شد!
باز هم میگویم، اگر که به من بود از خدایم بود همه ایدئولوژیهای عالم به یکباره از دور خارج شوند تا بشر بعد مدتها سیهبینی و سیهروزی یکی دو روز خوش هم ببیند اما چه میتوان کرد که حالا دور دور ایدئولوژیهاست و گاه گاه جنگافروزیها! کاری هم از دست و زبان کسی برنمیآید! حالا کار به کنار، بدبختی اینجاست که در این عصر حتی راهی برای کناره گرفتن از آن هم وجود ندارد! تو هم با ایدئولوژی کاری نداشته باشی ایدئولوژی با تو کار دارد، و بعد هر چقدر هم که از جنگ گریزان باشی و در هر کجا هم که باشی جنگ سراغ تو میآید! بویژه اینکه اهل کشوری باشی چو ایران که حالیا واجد سازشناپذیرترین ایدئولوژی جهان با نظام سلطه است و نزدیک به نیم قرن است خود جنگ یا دستکم خطرش دست از سر این سرزمین برنمیدارد! ...
12
حال در این هنگامه، نظر به شرایط موجود داخلی و خارجی که حساسیت آن هیچ بر کسی پوشیده نیست، حرف من بر سر ضرورت بازاندیشی در مواضع ایدئولوژیک حاکم بر کشور است، مواضعی که در این نیم قرن نه فقط همچنان دست نخورده باقی مانده بلکه برعکس تا بدان حد سفت و سخت گشته که در مواردی چند کاملا تبدیل به یک "تابو" شده است- چیزی که سیاست را میانۀ چندانی با آن نیست و در طول تاریخ خود که به قدمت چیزی کم از تاریخ زیست بشر ندارد بخوبی این را نشان داده است.
تابو چیست؟ تابو هر آن چیزیست که جامعه یا به وجه غالب نظام حاکم بر آن، هرگونه گرایش به آن را "خطا و خطر" برشمرده، به نحو اشدّ دوری جستن از آن را مطالبه میکند. گاه حتی حرف زدن در مورد تابو هم جایز شمرده نمیشود و کلهم اجمعین اکیدا از مردم خواسته میشود که بعنوان یک چیز "قدغن" در مورد آن نه بگویند نه بشنوند و نه حتی بیندیشند! تابو در اندیشۀ اجتماعی چیزی شبیه "محرمات" در اندیشۀ دینی است و همانطور که شرعاً از مردم خواسته میشود که از محرمات برحذر باشند در مورد تابوها هم جبراً از آنها انتظار میرود با کناره جستن از آنها بنوعی حریم و حرمت جامعه یا به وجه غالب نظام حاکم را پاس بدارند!
ادامه دارد ...
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: جامعه شناسی, جامعه شناسی سیاست, ایدئولوژی نظریه ستیز, جامعه شناسی شرقی
[ دوشنبه ۵ شهریور ۱۳۹۷ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
تابوهای نظام سیاسی ما
حسین شیران
براستی چه چیز پیوسته نظام جمهوری اسلامی و به تبع آن ملت ایران را در مواجهه با جهان در تنگناهای سیاسی - اقتصادی قرار میدهد؟
9
وقتی "حدسها" عوض میشوند "حرفها" هم باید عوض شوند! این به معنای کوتاه آمدن از مواضع خویش یا دمدمی مزاج بودن که نیست بلکه حسب شرایط زمان کوتاه کردن (پیراستن) و آراستن "زلفهای ژولیدۀ ایدئولوژی"ای است که از بس تبلیغ و ترویج شده یا میشود زود به زود دور و دراز و درهم و برهم میشود و دیگر نه فقط سخت به دست و پا میپیچد بلکه بمرور بسی آلوده و حالبهمزن هم مینماید! کار یک ایدئولوژی که به اینجا رسید صاحبان و و وارثان آن باید بدانند که دیگر "زنگ خطر" برایشان به صدا درآمده، پیش از این باید حواسشان میبود تا کار به اینجا نرسد با اینحال باز هم اگر که خوب بشنوند و زود ترتیب اثر دهند شاید "چرخ ایدئولوژی"شان دستکم چندی دیگر برایشان بچرخد و گرنه که زود "پنچر" شده در یک جایی خواهد ایستاد و در همانجا هم پوسیده و از بین خواهد رفت! این، یعنی پیراستن و آراستن و بقول معروف دستی به سر و روی ایدئولوژی بردن، به عهدۀ "اتاق فکر" هر ایدئولوژی است و قطعا کار هر کسی نیست پس از هر کس نباید یک چنین انتظاری داشت چون اصلا و اساسا "فکر کردن" کار هر کس نیست و اهالی مخصوص به خود را دارد، هم از این روست که هر کس را صلاحیت ورود به اتاق فکر ایدئولوژیها نیست!
10
بخش اعظم گردآمدگان دور یک ایدئولوژی بخصوص بخش "مبلغ" و بخش "نظامی"اش کارش بیوقفه تکرار و تبلیغ و تحکیم مواضع موضوعه تکلیفه است، از این بخش هرگز نباید توقع هیچ تغییری داشت، اینها فقط آنچه را که به آنها تکلیف و تحویل میشود تبلیغ و ترویج میکنند؛ حالا ممکن است حسب درک خود چیزی به آن بیفزایند (ضرورت پیراستن و آراستن دورهای یک ایدئولوژی هم خود از اینروست) اما اغلب هیچ جرأت نمیکنند چیزی از آن کم کنند چون همیشه میترسند به اصل آن آسیب بزنند! به وجه غالب اینها چشمشان همواره دوخته به بالا و به صاحبان و وارثان ایدئولوژی است که احیانا اگر تغییری در کار است بموقع به آنها ابلاغ کنند. صاحبان و وارثان یا خودشان مغز متفکر ایدئولوژی هستند یا که اتاق فکر و تیم مخصوص به خود را دارند اما هرچه هست در مقایسه با بقیه بخشها این بخش بسیار کوچک و نظر به گذشت زمان و مرگ و میرها و اغلب عدم یارگیریهای مفید و مؤثر همواره در معرض کوچک و کوچک شدن و به اصطلاح تحلیل رفتن است و این بزرگترین خطریست که یک ایدئولوژی را تهدید میکند!
ادامه دارد ...
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinker
برچسبها: جامعه شناسی, جامعه شناسی سیاست, ایدئولوژی نظریه ستیز, جامعه شناسی شرقی
[ یکشنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۷ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
تابوهای نظام سیاسی ما
حسین شیران
براستی چه چیز پیوسته نظام جمهوری اسلامی و به تبع آن ملت ایران را در مواجهه با جهان در تنگناهای سیاسی - اقتصادی قرار میدهد؟
7
این یعنی به هر اندازه که "جنگ ایدئولوژیها" را هیچ پایانی نیست - دستکم به این سادگیها، "جنگ با ایدئولوژیها" را هم هیچ آغازی نیست- دستکم به این زودیها! حالا "ایدئولوژیسازی"های پیدرپی از ایدههای بزرگان عالم اندیشه به کنار، آنجا که پیامهای راستین پیامبران خدا هم در گیرودار عقیدهورزیهای پسرفته و پیشرفته، اینجا و آنجا و هرجای دیگر جهان تبدیل به ایدئولوژیهای بشدت متفاوت و متخاصم میشوند و از این طریق تقابلهای خونین نه فقط در میان ادیان بلکه حتی در درون یک دین واحد هم رخ میدهند دیگر چه امیدی به جنگ با ایدئولوژیها؟! وانگهی جنگ جنگ است دیگر! چه در ایدئولوژی چه با ایدئولوژی! اصولا با ایسم چگونه میتوان به جنگ ایسم رفت؟! و بعد آنچه پیش از هر چیز باید کنار نهاده شود خود همین اندیشۀ جنگ رفتن است! "پس چه باید کرد؟" را کس نمیداند! زحمت پاسخ به این پرسش حیاتی به عهدۀ آیندگان! خدا را چه دیدی! شاید آنها توانستند بی"جنگ" و بی"ایدئولوژی"، به یک وسیله یا یک تفکر نو یا هر چیز دیگری، راهی برای عبور بشر از "جنگ ایدئولوژیها" و کنار نهادن همزمان این هر دو (جنگ و ایدئولوژی) دریابند! شاید! ...
8
اما تا آن دوران که شاید هرگز نرسد و یا به این زودیها سرنرسد ما بخاطر تقابل اجتنابناپذیر ایدئولوژیها ناگزیر درگیرودار جنگهای پیدرپی خواهیم بود و در این اثناء چون نابود و یا تسلیم نشدن شرط است بالاجبار باید از جان و مال و ناموسمان در برابر هر آن مهاجم غداری که بخواهد عرصه را بر ما تنگ سازد دفاع کنیم! در"موقعیت فرود" حالیا امکان حذف جنگ وجود ندارد چه یا همه همزمان باید جنگ را کنار بگذارند و یا اینکه وقتی ایدئولوژیها باهم سرشاخاند و مدام بر "طبل جنگ" میکوبند لاجرم همه در برابر هم بایستند - مگر اینکه یکی هیچ ایدئولوژیای نداشته باشند در اینصورت طبعا هیچ موجودیتی هم در جنگ نخواهد داشت! در این گیرودار بیش و پیش از همه بر "زعما و عقلای قوم" واجب است - اگر که یکی باشند و یا که یکی گردند فبها - در مواجهه با "مهاجمان" درست آنگونه که همپای زمان و جهان در "اسباب و اساس جنگ" خویش بازنگری و بازآوری میکنند و آن را یک ضرورت حساب میکنند به همین سیاق در "مبانی و مواضع ایدئولوژیک" خود هم گاهگداری - شده قدر یک ارزن - "بازخوانی و بازاندیشی"هایی داشته باشند. خانهتکانی و گردروبی بر همه چیز لازم است بر ایدئولوژی لازمتر!
ادامه دارد ...
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: جامعه شناسی, جامعه شناسی سیاست, ایدئولوژی نظریه ستیز, جامعه شناسی شرقی
[ چهارشنبه ۲۴ مرداد ۱۳۹۷ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
تابوهای نظام سیاسی ما
حسین شیران
براستی چه چیز پیوسته نظام جمهوری اسلامی و به تبع آن ملت ایران را در مواجهه با جهان در تنگناهای سیاسی - اقتصادی قرار میدهد؟
5
اینها که گفتم از "موضع فراز" بود؛ موضعی که در آن ایدئولوژیها از هر نوعش که باشد مطرودترین و "جنگ بشر بر علیه بشر" بنحو اشد محکومترین چیزهاست! دقیقا از این موضع است که من همواره دعا میکنم ایکاش روزی برسد این ابرهای تیره و تار تمام ایدئولوژیهای دور و نزدیک و پیر و جوان جهان از مقابل دیدگان دیربستۀ عقلهای فروخفتۀ نوع بشر (فراموش نکنیم که عقل پیامبر باطنی انسان است) کنار روند (یا که به هر شکل کنار زده شوند) و آدمیان یکبار هم که شده آدموار (و نه مسخ گشته و انسانوار) دنیا و خدا و هر آنچه او آفریده را بیواسطه خود به عمق وجود خویش دریابند و همه دنیای خود را بر اساس این درک برسازند! به این قرار اوضاع بشر به هر نحو هم که پیش رود مطمئنا از اوضاع أسفناکی که بشر تا به حال از سر گذرانده بدتر نخواهد بود! ...
6
اما از آنجا که بقول معروف با دعای هیچ گربه سیاهی باران نمیآید ناگزیر از این "موضع فراز" فرود آمده و به دور از هر نوع آرمانگرایی با مراتبی از سقوط در "موقعیت فرود" خود درمیغلطتم؛ در این موقعیت خطیر و خطرناک رویای "جدال با ایدئولوژیها" هیچ جایی ندارد چه به این قرار که دنیا میگردد به این زودیها ابناء بشر را راه نجاتی از چنبرۀ چندین حلقهای ایدئولوژیها نخواهد بود؛ تا به حال هم هر که به جنگ ایدئولوژی رفته، یا هیچ خبری از خودش نیامده یا که سرانجام خود با یک ایدئولوژی جدید بازآمده! در بامداد و شامگاه عصر بلوغ فکری خیلیها جزئاً و کلاً شعار رهایی بشر از چنگ و چنبرۀ ایدئولوژیها را سردادند اما خیلی زود خود همین شعارها تبدیل به ایدئولوژیهایی از نوع جدیدش شدند و همچو هر ایدئولوژی دیگری - بلکه خطرناکتر از همه - با بقیه ایدئولوژیها سرشاخ شدند! چه بسیار آدمی اینجا و آنجا و هرجای جهان مشخصا از همین سرشاخشدنها به خاک و خون افتادند!
ادامه دارد ...
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: جامعه شناسی, جامعه شناسی سیاست, ایدئولوژی نظریه ستیز, جامعه شناسی شرقی
[ شنبه ۲۰ مرداد ۱۳۹۷ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
تابوهای نظام سیاسی ما
حسین شیران
براستی چه چیز پیوسته نظام جمهوری اسلامی و به تبع آن ملت ایران را در مواجهه با جهان در تنگناهای سیاسی - اقتصادی قرار میدهد؟
3
متأسفانه "قدرت" در عالم بشریت جز به "جنگ" در جای دیگر آنسان که باید و شاید نمود نداشته و با این وضع ناگوار که اکنون بر جهان حاکم است گوئیا همچنان نمود نخواهد داشت! جز این بازی خطرناک انگار که بشر بازی دیگری بلد نبوده و نیست! سرآمدان در هر کجای زمین و زمان جز "سلطه" به چیز دیگر نیندیشیده و باز هم نمیاندیشند و درست به همین خاطر است هر آن دانشی که بار آمده به "ایسم" ختم شده و هر آن اسبابی که ساخت شده به کار "جنگ و ترور" آمده است! و بعنوان یک واقعیت تلخ، جالب اینکه اغلب پیشرفتهایی هم که عاید بشر شده خود در جنگ بوده! مهمترین و گستردهترین و جهانیتریناش همین "اینترنت"!
4
اصولا برای سرآمدان هیچ چیز مهمتر از حفظ سرآمدیشان نیست؛ برای حفظ سرآمدی هم حالیا هیچ چیز به اندازۀ ابداع یا استناد به یک ایدئولوژی خاص، کارساز نیست؛ اگر که در گذشته مرکب سلطان بیهیچ نیازی به مهمیز ایدئولوژی پیش میتاخت دلیلاش این بود که از یک یا دو سوی سلطان لخت و عریان شمشیر همیشه آویزان بود! در عصر جدید که به هر شکل، بازار شمشیر از رونق افتاد عوضش علم در عقیده رخنه کرد و ابزار جدیدی آفرید که بسی گیراتر از آهنربا بود و بسی برّاتر از شمشیر ولی در عین حال نه آهن بود و نه شمشیر! یک برنامه (نرمافزار) بود و یا بهتر بگویم است با عنوان ایدئولوژی که یکبار برای همیشه در اذهان گیرآوردگاناش نصب میشود و بعد از آن بیهیچ زور اضافی، افراد خود بطور خودکار و با اراده و با اختیار در برابر حاکمان و سرآمدان سر تعظیم فرود میآورند! مهمترین خاصیت این برنامه اینست که بواسطۀ آن افراد دنیا را درست آنگونه میبینند و میشنوند و میپویند که سرآمدان میخواهند! دیگر چه چیزی از این بهتر؟! تاریخ سیاسی عصر جدید نشان داده این آسانترین و مؤثرترین شیوۀ کنترل بنیبشر بیهوش و حواس امروزیست!
ادامه دارد ...
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: جامعه شناسی, جامعه شناسی سیاست, ایدئولوژی نظریه ستیز, جامعه شناسی شرقی
[ شنبه ۱۳ مرداد ۱۳۹۷ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
تابوهای نظام سیاسی ما
حسین شیران
براستی چه چیز پیوسته نظام جمهوری اسلامی و به تبع آن ملت ایران را در مواجهه با جهان در تنگناهای سیاسی - اقتصادی قرار میدهد؟
1
بیگمان آنچه در طول این نیم قرن اخیر، جهان به سردمداری آمریکا را در تقابل با نظام جمهوری اسلامی ایران قرار داده و باز میدهد بطور مشخص نوع "ایدئولوژی حاکم" بر این کشور است؛ ایدئولوژیای که از مذهب "سازشناپذیر" تشیع و بطور مشخص از "واقعۀ عاشورا"ی سال 61 هجری جان میگیرد و به هر شکل "ستیز"- شده با دست خالی - بر علیه ابرقدرت را نه فقط جایز بلکه "واجب" میشمارد. به این قرار بیهوده نیست از زمان زایش این ایدئولوژی در این خاک، تقابل میان ایران و آمریکا به جدیترین شکل ممکن صورت گرفته و در طی چهل سال گذشته اگر چه فراز و نشیبهایی چند داشته اما هرگز از حالت تنش و تخاصم خارج نشده است!
2
حالیا حرف من اینجا بر سر "حقانیت" این یا آن یا هر نوع دیگر از ایدئولوژی نیست؛ بیهودهترین و در عین حال دشمنسازترین کار ممکن در عالم اندیشه، داوری در خصوص ایدئولوژیهاست! از "موقعیت فراز" اگر که نگاه کنیم "خودبرحقپنداری" در ذات تمام ایدئولوژیهاست، از این جهت هر آن ایدئولوژی که مشخصا از "بطن عقیدهورزی"های بشر زاده میشود خودبخود در تقابل با سایر ایدئولوژیها قرار میگیرد؛ هیچ گریزی هم از این امر نیست چه هر آن "خودبرحقپنداری"ای که از جانب یک ایدئولوژی بر بوق و کرنا میشود خواهناخواه یک "اعلان جنگ" رسمی از سوی سایر ایدئولوژیها قلمداد میشود و این چنین است که مدام در عرصه روابط بینالملل و حتی داخل ملل جنگ پشت سر جنگ رخ میدهد و "تاریخ بشر" از ثبت و ضبط "خون و خونریزی"های بیپایان، روزبروز فربهتر از قبل میشود.
ادامه دارد ...
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: جامعه شناسی, جامعه شناسی سیاست, ایدئولوژی نظریه ستیز, جامعه شناسی شرقی
[ جمعه ۱۲ مرداد ۱۳۹۷ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
جامعه شناسی شرقی تقدیم می کند:
دانلود رایگان کتاب جامعه شناسی
کتاب "حکایت آن شاه و شیخ افغانی"
نوشتۀ حسین شیران

نوع فایل: PDF
حجم فایل : 0.4 MB
تعداد صفحات : 20 صفحه
لینک دانلود:
دانلود رایگان کتاب "حکایت آن شاه و شیخ افغانی - حسین شیران"
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: جامعه شناسی, جامعه شناسی سیاست, شاه و شیخ افغانی, جامعه شناسی شرقی
[ دوشنبه ۸ مرداد ۱۳۹۷ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
«نوربرت الیاس و میشل فوکو Norbert Elias and Michel Foucault»
نوشته: دنیس اسمیت Dennis Smith
بازگردان: حسین شیران Hossein Shiran
بخش دهم
برخی شباهتها میان الیاس و فوکو (2)
جایگزین دوم که هم الیاس و هم فوکو بر آن صحه گذاشتهاند وضعیتی است که در آن «بینظمی اجتماعی» با «بیثباتی شخصیتی» درهم آمیخته میشوند. باز اینجا آن مسألۀ زمینهای که پیشتر در موردش صحبت کردیم میان آنها جدایی میافکند. برای الیاس، بینظمی و بیثباتی شرایطی هستند که در مراحل اولیۀ "فرآیند متمدن شدن" غالب هستند و با تکمیل این فرآیند دیگر موجود نخواهند بود مگر اینکه جریان «فرآیندهای تمدنزدا» باعث شوند که اینها دوباره حادث شوند همانگونه که در آلمان اتفاق افتاد و این مایة تأسف الیاس است و امیدوار است که چنین تجربههایی در آینده قابل اجتناب باشند.
در این مورد هم، نظر فوکو متفاوت است. اگر که تجربۀ سرکوبگریهای مدرنیته تنها گزینۀ ممکن باشد پس فوکو ترجیح میدهد که «بینظمی» و در نهایت امر، «هرج و مرج» حاکم باشد. او بطور جدّ این عقیده را پیمیگیرد که سائقههای قدرتمندی که در ما جریان دارند برآمده از تموّج و تلاطم نیروهای کیهانی هستند. ما باید قبول کنیم که در یک جهان متخاصم پر هرج و مرجی زندگی میکنیم که با این نیروهای قدرتمند در ارتباط است و دائم توسط آنها تغییر و تنظیم مییابد؛ به بیان دیگر زندگی ما توسط این نیروها شکل میگیرد پس باید بپذیریم غم و اندوهی را که از این طریق عاید ما میشود و خوشیها و لذتهای ما را دربرمیگیرد.
فوکو و الیاس نه در مورد مطلوبیت نسبی ترتیب قرارگرفتن سه گزینۀ - «خودگردانی عقلانی»، «دگرگردانی استبدادی» و «بینظمی»، باهم توافق دارند و نه در مورد شدت و قدرت شرایطی که زمینهساز پیدایش و یا از بین رفتن آنها در مدرنیته میباشند. با این وجود، آنها در این مورد هم همنظر هستند که اینها در هر کجا که دیده میشوند، عمدتاً تحت تأثیر فرآیندهایی فراتر از محدودۀ برنامهریزی انسان هستند؛ به عبارت دیگر، جوامع به شیوههایی تغییر مییابند که عمدتاً خارج از کنترل انسان هستند.
با بازگشت به مسألۀ «تغییر اجتماعی»، درجۀ شگفتانگیزی از همگرایی میان الیاس و فوکو به چشم میخورد. این حرکت البته از سمت فوکو است و این بیشتر در عملکرد او بعنوان یک مورخ دیده میشود تا هر اظهار نظر کلی که در مورد روششناسی داشته است. فوکو هر چه که در مورد روششناسی نوشته است، متأثر از نیچه و در دفاع از ارزش و اهمیت رویکرد تبارشناسانۀ او بوده است.
به بیان دیگر، او معتقد بود که مورخان باید شرایط حال حاضر را بمثابۀ رویدادهای تصادفی و پیامد منازعات متعدد و متفرق قدرت ببینند. زمان حال باید بعنوان یک پدیدۀ نوظهور برآمده از تبار پیچیدهای نگریسته شود که دستیافتن به جزئیات آن تنها بواسط پژوهشهای سخت و رنجآور ممکن میگردد.[16]
فوکو اینجا در برابر غایتشناسیای که از دل برخی تاریخهای متافیزیکی برآید مقاومت میکند: "در بازگردانی نیازهای حال حاضر به مبدأ و منشاءشان، متافیزیستها ما را با این هدف مبهم متقاعد میسازند که تحقق آن را در لحظهای که پدید میآید جستجو میکنند. با این وجود، تبارشناسی، درپی بازسازی نظامهای مختلف انقیاد است: نه با قدرت پیشبینی معناها بلکه با بازی خطرناک با سلطهها (فوکو 1984، 83)."
با این حال، آنگاه که فوکو کار بر روی جلد دوم «تاریخ جنسیت» را آغاز کرده بود ملاحظۀ نواختها و الگوهای "بازی خطرناک با سلطهها" را هم آغاز کرده بود و این بسیار شبیه آن چیزی بود که پیشتر توسط الیاس شناسایی شده بود. یک دلیل ممکن برای آن اینکه، فوکو در جلد دوم و سوم کتابش، خود را از عرصۀ سرکوبگر مدرنیته به جهان باستان یونان و روم انتقال داد. به محض ورود به آنجا او تجزیه و تحلیلهایی ارائه داد که برخی شباهتهای شگفتآور با آثار الیاس همچون «فرآیند متمدن شدن» و بویژه «جامعۀ درباری»4 و نیز مقالهای از او با عنوان "تغییر توازن قدرت میان دو جنس - یک مطالعۀ فرآیندی جامعهشناختی»5 داشت (الیاس 1987A). در دو بخش بعدی این فصل به شرح این شباهتها خواهیم پرداخت[17].
4. The Court Society
5. The Changing Balance of Power Between The Sexes – a Process-Sociological Study
پایان بخش دهم
Norbert Elias and Michel Foucault
Hossein Shiran
منبع:
Norbert Elias and Modern Theory
Professor Dennis Smith , 2001
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: کتاب جامعه شناسی, الیاس فوکو اسمیت, نظریه اجتماعی مدرن, حسین شیران
[ چهارشنبه ۳ مرداد ۱۳۹۷ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
گاهشمار جامعه شناسی
From: The Concise Encyclopedia of Sociology
by: George Ritzer & Michael Ryan
(به نقل از دایرهالمعارف فشرده جامعه شناسی)
(اثر: جورج ریتزر و مایکل رایان)
ترجمۀ: حسین شیران Hossein Shiran
ترجمه و ارائۀ این گاهشمار یا جدول زمانی را از این جهت واجد اهمیت دانستم که هم مروری گذراست بر سیر تاریخی و تکاملی دانش جامعه شناسی و واقعتر اگر بگویم جامعه اندیشی، و هم اینکه به هر حال خود تذکرهایست بر اینکه پیشرفت در هر حوزهای تنها در سایۀ تلاش و کوشش مستدام فکری و عملی ممکن بوده و است؛ هم از اینروست که به حق میگویند دنیا را تلاشگران میسازند و نه ادعاگران!
بخش 4
⏺ 1839 م
انجمن آماری آمریکا تأسیس میشود.
⏺ 1840 م
توکویل نخستین نگرش به ایالات متحده را در «دموکراسی در آمریکا» ارائه میدهد.
⏺ 1840-1902 م
ریچارد فون کرافتابینگ
⏺ 1840-1910 م
ویلیام گراهام سامنر
⏺ 1842 م
«درسهایی در فلسفه اثباتی» «کنت» یک رویکرد اثباتی را تبیین میکند.
⏺ 1842-1910 م
جیمز ویلیام
⏺ 1843 م
جان استوارت میل در «نظام منطق» میگوید که علم به هر دو استدلال قیاسی و استقرائی نیاز دارد.
⏺ 1843-1904 م
گابریل تارد
⏺ 1844 م
نخستین تراوشات فکری مارکس در خصوص انسانیت در «دستنوشتههای اقتصادی و فلسفی 1844» گردآوری میگردد (اما تا سال 1932 منتشر نمیگردد).
⏺ 1844-1900 م
فریدریش نیچه
⏺ 1846 م
مارکس «ایدئولوژی آلمانی» را مینویسد و در آن روششناسی ماتریالیسم تاریخی را ارائه میدهد.
⏺ 1848 م
مارکس و انگلس با مانیفست کمونیست الهامبخش تودهها و خواستار انقلاب میگردند.
⏺ 1848 م
میل در «اصول اقتصاد سیاسی» خود اصول سوسیالیسم را مورد بحث قرار میدهد.
⏺ 1848-1923 م
ویلفردو پارتو
⏺ 1850 م
اسپنسر ایدههای خود از ساختار و تغییر اجتماعی را در ایستایی اجتماعی ارائه میدهد.
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: گاهشمار جامعه شناسی, دایرهالمعارف فشرده جامعه شناسی, جامعه شناسی, جامعه شناسی شرقی
[ پنجشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۷ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
🌓 شعری بمناسبت روز قلم 📝 (14 تیر ماه)
🌺🌺🌺
امروز 14 تیرماه «روز قلم» است، این روز ارزشمند را محضر همه قلمبدستان و نویسندگان وطن علیالخصوص نویسندگان جامعهشناس و جامعهاندیش تبریک عرض میکنم.
🌺🌺🌺
◀️ هرگز دلم برای کم و بیش غم نداشت / آری نداشت غم که غم بیش و کم نداشت
◀️ در دفتر زمانه فتد نامش از قلم / هر ملتی که مردم صاحبقلم نداشت
◀️ در پیشگاه اهل خرد نیست محترم / هر کس که فکر جامعه را محترم نداشت
«فرخی یزدی»
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: روز قلم, جامعه شناسی, جامعه شناسی شرقی, جامعه شناسی ادبیات
[ پنجشنبه ۱۴ تیر ۱۳۹۷ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
«نوربرت الیاس و میشل فوکو Norbert Elias and Michel Foucault»
نوشته: دنیس اسمیت Dennis Smith
بازگردان: حسین شیران Hossein Shiran
بخش نهم
برخی شباهتها میان الیاس و فوکو (1)
الیاس و فوکو اگر چه هر کدام به شیوههای مختلف چشمانداز مدرنیته را مورد مطالعه قرار دادند اما بر روی نقشة کاریشان در سه نقطۀ مهم باهم توافق نظر دارند. نخست اینکه، هم فوکو و هم الیاس، همچون "هانا آرنت" به شرایط نسبتاً پایداری که به مردم اجازه میدهند تا در ارتباط با خودشان تصمیمات مبتنی بر عقلانیت بگیرند و از این طریق درجۀ بالایی از استقلال و خودمختاری را به نمایش بگذارند توجه ویژهای دارند و این یک آرمان مشترک میان آنهاست. در این میان، تفاوت الیاس و فوکو اینجاست که الیاس معتقد است این، یعنی «تصمیمات مبتنی بر عقلانیت»، وضعیتی است که ممکن است در آینده بیشتر گسترش یابد در حالی که فوکو معتقد است این وضعیتی است که گروههای خاصی در گذشتههای دور از آن برخوردار بودهاند و حالا در جوامع مدرن دیگر خبری از آن نیست.
فوکو و الیاس هر دو موافقاند که دو جایگزین اصلی برای وضعیت خودگردانی عقلانی وجود دارد. نخست، وضعیت دگرگردانی heteronomy (در مقابل خودگردانی autonomy) است که در آن فرد تحت کنترل یک حاکم مرکزی مستبد قرار دارد. الیاس معتقد است که توسعۀ سیاسی آلمان تا حدودی با استعداد و سازگاری ساختار و شخصیت اجتماعی آلمانیها برای این نوع از کنترل مرکزی بیرونی قابل تبیین است. با این حال، همانطور که مشاهده شد، او جامعۀ آلمان را محصول شرایطی خاص میدانست که در نوع خود این شرایط غیرمعمول هستند. به عبارت دیگر در نظر وی، آلمان یک مورد استثناء بود.
در مقابل، فوکو معتقد است که کنترل بیرونی و دگرگردانی بدن و روان آدمی از طریق عملکرد شیوههای گفتمانی و غیرگفتمانی در وضعیت مدرن، یک امر "معمول" است. این شامل فرانسه که الیاس از آن تحت عنوان نقطۀ مرکزی و قلب تپندۀ "فرایند متمدن شدن" یاد میکند هم میشود. فوکو گزارش میدهد که پس از انقلاب فرانسه، پلیس تلاش داشت تا "اسباب و اساسی برپاسازد ... سازگار و همسو با تمامیت بدن اجتماعی انسان ... نه فقط بواسطۀ اعمال فشارها و محدودیتهای شدیدی که خود در برداشت بلکه بواسطۀ موشکافیهایی در جزئیات مربوط به آن (فوکو 1977a، 213). بسی کلیتر از این، او معتقد است که مدرنیته «بدنهای مطیع» ایجاد کرده است (135). این بدنها، بدون وقفه، در معرض فشارها و اضطرارهای ثابتی هستند (137)،' توابعی از یک ... «قدرت میکروفیزیک» جدید (139).
پایان بخش نهم
Norbert Elias and Michel Foucault
Hossein Shiran
منبع:
Norbert Elias and Modern Theory
Professor Dennis Smith , 2001
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: کتاب جامعه شناسی, الیاس فوکو اسمیت, نظریه اجتماعی مدرن, حسین شیران
[ چهارشنبه ۱۳ تیر ۱۳۹۷ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
جامعه شناسی شرقی تقدیم می کند:
دانلود رایگان کتاب جامعه شناسی
.
.
کتاب "شش راهبرد برای تلفیق روشها و ترکیب داده ها در پژوهشهای علوم اجتماعی"
Six strategies for mixing methods and linking data in
social science research
نوشتۀ جنیفر میسون Jennifer Mason
ترجمۀ حسین شیران Hossein Gh. Shiran
.

.
.
این مقاله به عنوان یک راهنمای عملی با هدف دستیابی آسان به برخی از موضوعات کلیدی روشهای تحقیق تلفیقی نگاشته شده است. شش راهبرد عمدهای که در این مقاله مورد بررسی واقع میشوند هر کدام میتوانند مبنایی برای تلفیق روشها و ترکیب اشکال مختلفی از دادههای کیفی و کمی باشند و به نوعی شکاف میان این دو روش را پرسازند. ...
این مقاله، ضمن ارائة طرحی کلی از راهبردهای ششگانه، به چالشها و فرصتهایی که هر کدام برای تلفیق و تحلیل روشها به همراه دارند میپردازد و در نهایت برای هر کدام از آنها یک حکم نهایی ارائه میدهد. این شش راهبرد عبارتند از:
1- تلفیق روشها به منظور ارائة یک تصویر نزدیک (بسته) از یک تصویر بزرگتر (باز) یا یک تصویر پسزمینه.
2- تلفیق روشها به منظور پرسش و پاسخ دربارة مسایل متفاوت و مجزا از هم درک شده.
3- تلفیق روشها به منظور پرسش در رابطه با نحوة اتصال قطعات، بخشها و یا لایههای یک کل اجتماعی.
4- تلفیق روشها به منظور دستیابی به یک اندازهگیری دقیق از طریق ثلثبندی.
5- تلفیق روشها به منظور طرح پرسشهای متمایز اما متقاطع.
6- تلفیق روشها بنحوی فرصتطلبانه.
نوع فایل: PDF
حجم فایل : 1.9 MB
تعداد صفحات : 65 صفحه
لینک دانلود رایگان:
"شش راهبرد برای تلفیق روشها و ترکیب داده ها در پژوهشهای علوم اجتماعی"
.
.
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran (Author)
🌓 https://t.me/orientalsociology (Channel)
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers (Group)
برچسبها: روش تحقیق تلفیقی, جامعه شناسی, پژوهشگری علوم اجتماعی, جامعه شناسی شرقی
[ جمعه ۱ تیر ۱۳۹۷ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
🌓 تفکر لامبروزوئی در صدا و سیما و سینمای ما
📝 حسین شیران
نسبت دادن اقلام کنشی انسان به ویژگیهای جسمانیاش یا به بیان عامیانهترش «حرکات و سکنات به وجنات» سابقهای دیرین دارد و محدود به «لامبروزو»ی قرن نوزدهمی نمیشود. دستکم پنج هزارسال پیش، هندوها در «فلسفۀ آیورودا Ayurveda» (به زبان سانسکریت یعنی «علم زندگی»)شان انسانها را بر اساس ویژگیهای جسمانیشان به سه دسته (واتا، پیتا و کافکا) تقسیم کردهاند.
چنین طرزتلقی جسممحوری در نزد چینیان و ایرانیان باستان هم وجود داشته و هر کدام از اینها به یک شکلی میان ویژگیهای اخلاقی و رفتاری انسان و ویژگیهای طبیعی و زیستشناختیاش ارتباطاتی متصور بودهاند (از قرار، بیش از همه هم این پزشکان و پیشگوها بودهاند که ید طولایی در این طرزتفکرها داشتهاند)؛ بعدها که این قسم معارف به یونان باستان راه یافت اندیشمندان مطرحی همچون بقراط، جالینوس، سقراط، افلاطون و ارسطو هر کدام به یک شکل در چارچوب ذهنی خود به ارتباط میان خصائص جسمی و خصایل اخلاقی پرداختند.
با این وجود دلیل استناد ما اینجا به لامبروزو بیشتر از باب اشتهار وی به این نوع تفکر است و گرنه بیش و پیش از او، غیر از اندیشههای پیش از میلادی که ذکرش رفت در قرون بعد از میلاد تا همین اواخر هم این نوع تفکر به هر شکل در اذهان و اسناد متعددی جریان داشته و جالب اینکه متفکران ما هم دستی در گرداندن این گردونه داشتهاند! بعنوان مثال «حکیم میسری» پزشک ایرانی قرن چهارم هجری در دانشنامه خود اینگونه به این موضوع پرداخته است:
و ازرق چشم را بیشک همی گوی / که آنکس نیست جز بدگوی و بدخوی
سیهچشمان نباشد جز که بددل / خداوند فراخی چشم جاهل
و تنگی چشم ازرق را نشانست / که عشق وی همیشه بر زنانست ...
و گر بینی بزرگ و ضخم باشد / خداوندش قلیلالفهم باشد
سر بینی اگر باریک باشد / به فتنه جستن او نزدیک باشد ...
به پیشانی درون گر چین نباشد / مخاصم باشد و بیکین نباشد ...
زمانی «ارسطو» که علایق تجربی و زیستشناختی غالبی هم داشت خلقیات آدمیان را متأثر از اشکال جمجمۀ آنها میدانست! در اواخر قرن 18 این موضوع توسط «جوزف گال» پیگیری شد و در نهایت به نظریۀ «جمجمهشناسی روانی» او منجر شد؛ بعد از او بود که نوبت به «سزاره لامبروزو» (Cesare Lombroso/1835 - 1909) پزشک ایتالیایی رسید و او به وجه غالب بحث ریختشناسی را به حوزۀ جرمشناسی کشاند.
لامبروزو که بشدت متأثر از اثباتگرایی کنتی و تکاملگرایی داروینی بود بطور مستقیم بین جرم و جسم انسان رابطه برقرار کرد و به این ترتیب به یکباره با دید جبرگرایانه و مطلقگرایانهای که داشت افسار اسب سرکش جرم را از هر کجای دیگر کند و یکراست آورد به تیرک تیر و تار ساختار جسمانی برخی از انسانها بست! او حتی تا آنجا پیش رفت که نظریۀ «مجرم بالفطره» را مطرح ساخت و با طمأنینۀ هرچه تمام مدعی شد که این ساختار فیزیکی و جسمانی برخی انسانهاست که لاجرم آنها را به سمت جرم و جنایت سوق میدهد!
این تفکر اگر نه به کل، دستکم تا حد کلانی امروزهروز رد شده است اما ایعجب که هنوز رگههای پررنگی از آن در اندیشۀ فیلمسازان و سینماگران ما به قوت خود باقیست! آثار پرتعداد این هنروران خود مؤید ماجراست و جالب اینکه این موضوع در سریالها و فیلمهای پربییندهای به چشم میخورد که از قضا پیام اصلیشان گوشزد کردن ابعاد اخلاقی و انسانی و اسلامی به همۀ انسانها در سرتاسر جهان و نه فقط خود ماست!
من فکر میکنم این به یک عادت یا توقع بد تمامعیار تبدیل شده است هم در نزد فیلمسازان و سریالسازان ما و هم خود مخاطبان و مردمان ما که شخصیتهای بد و منفی داستانها را همه افرادی زشت و علیل و ذلیل بسازیم و ببینیم و همه شخصیتهای خوب و مثبت آن را همه صحیح و سالم با وجناتی زیبا و نورانی و نمرهبیست! انگار که ما را حالاحالاها گریزی از استقرار و استمرار این طرزتفکر مطرود و منحوس لامبروزوئی نیست! این تصور جبرگرایانه اگر هم در شرایط ظاهری و خودساخته انسانها مجاز باشد در خصوص ویژگیهای فطری و طبیعی و خدادادی آنها هیچ صحیح نیست!
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: جامعه شناسی شرقی, جامعه شناسی, حسین شیران, مسائل اجتماعی ایران
[ سه شنبه ۲۲ خرداد ۱۳۹۷ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
🌓 تبارشناسی Genealogy
🌓 از همه خلقالناس تا نیچه و بعد فوکو
📝 حسین شیران
بخش دوم
«نیچه» در سال 1844 در شهر «روکن» پروس ( آلمان امروز) بدنیا آمد و پس از 56 سال زندگی پر فراز و نشیب که البته یازده سال آخرش در دارالمجانین گذشت، سرانجام در آستانۀ قرن بیستم- سال 1900- چشم از جهان فروبست. پدرش یک «کشیش مسیحی» و مادرش یک «پارسای تمامعیار» بود؛ اما این زمینۀ رشد بشدت مذهبی و معنوی، مصداق "از قضا سرکنگبین صفرا فزود" گشت و نیچه نه فقط هرگز یک دیندار نگشت بلکه برعکس بیشترین نقدها و نفیها را نثار دین رایج مملکتاش «مسیحیت» داشت (این هم نمونهای دیگر از این نکتۀ تأملبرانگیز که همواره در طول تاریخ بزرگترین کسانی که بر علیه دین و مذهب شوریدهاند خود از جمع مبلغان و یا بلافصل از دامان خود آنان برخاستهاند! ...)
و اما نیچه چگونه و بر چه پایه و اساسی توانست مسیحیت این دین بزرگ و الهی آباء و اجدادیاش را مورد تاخت و تاز قرار دهد؟ در پاسخ باید گفت که خیلی راحت، بر پایه و اساس همین «تبارشناسی» که ما اینک داریم در موردش سخن میگوییم، با این تذکر که تبارشناسیای که او در نظر داشت بسیار متفاوت از آن تبارشناسیایست که در بادی امر هر کدام از ما در ذهن خود داریم! برای کسی که هرگز نیچه نخوانده و یا اصلا نمیداند او کیست این سخن ممکنست بدوا تا بدین حد در او ذهنیت ایجاد کند که نیچه به هر شکل به نسب یا شجره یا تبارنامهنویسی تاریخ دوهزار سالۀ مسیحیت همت گمارده و سرانجام توانسته ایرادی در آن بیابد و آن را نامشروع و نامعتبر سازد!
شناخت عادی و اولیۀ ما از نسب یا شجره یا تبارنامهنویسی، همانطور که در بخش پیش گفتیم، همین است؛ مشخصا بواسطۀ این کار تاریخچۀ یک خاندان بطور اختصاصی مورد کندوکاو قرار میگیرد و در آن جزئا یک فرد خاص (مرده یا زنده) و یا کلا تمام افراد خاندان به یک فرد خاص واحد از نیاکانشان در گذشته پیوند داده میشوند و نتیجۀ جستجو بصورت درختی نمایش داده میشود؛ آنچه در این امر شرط است بدوا کشف یک اصل یا ریشه یا خاستگاه واحد در دل تاریخ خاندان و بعد ترسیم خطالنسب از آن اصل تا به نسلهای آتیست آنسان که در آن خاندان هر کس بتواند بلاانقطاع نیا به نیا سیر خطی خود تا به آن نیای اول (اصل یا ریشه یا خاستگاه) را پی بگیرد!
اما این هرگز آن چیزی نیست که نیچه از تبارشناسی در نظر داشت؛ اول از همه نیچه در ارتباط با هر چیزی و نه فقط افراد و خاندانها، اساسا وجود یک اصل و ریشه و خاستگاه واحد را نفی و جویندگان پرشمار آن را به جدّ از این کار نهی میکند! او میگوید تصور یک خاستگاه واحد برای یک پدیده خیال باطلی است که باید از آن دوری جست، اگر هم تباری در کار باشد نه واحد که بسی متعدد است! و بعد مبتنی بر این اصل، ترسیم خطالنسب و پیگیری یک خط سیر واحد و بلاانقطاع را هم ناممکن میداند! آنچه ما در واقع امر با آن طرف هستیم خطوطی متعدد و متکثر با گسستها و شکافهای فراوان است!
به این ترتیب، از تبارشناسی معمول به آن معنا و مفهومی که ما در بادی امر در نظر داشتیم دیگر چیزی بجای نمیماند مگر جز چند خط گسسته و درهمشکسته با مشتی نام و نشان بیارتباط بهم که به هیچ دردی نمیخورد؟ چه بقول معروف شیر بییال و دم و اشکم که دید؟! تبارنامهای که در آن نه نشانی از یک اصل و بنیان واحد باشد و نه خط سیر واحد و پیوستهای که افراد یک خاندان را بهم پیوند دهد که دیگر تبارنامه نیست؛ اصولا ارزش و اهمیت و اعتبار و افتخار یک تبارنامه در طی کردن یک خط پیوسته و پایدار از پسر تا پدر است که اگر این خط بگسلد نه فقط تبارنامه از ارزش و اهمیت و اعتبار و افتخار ساقط میگردد مهمتر از آن اینکه پسر هم بطور قطع مشروعیت خود را از دست میدهد!
بخش بعد بزودی
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: تبارشناسی Genealogy, فردریش ویلهلم نیچه, میشل فوکو, جامعه شناسی
[ شنبه ۱۲ خرداد ۱۳۹۷ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
🌓 تبارشناسی Genealogy
🌓 از همه خلقالناس تا نیچه و بعد فوکو
📝 حسین شیران
بخش اول
«تبارشناسی» چیست؟ در جستجوی معنا و مفهوم «تبار» به هر آن فرهنگ لغت فارسی که سر بزنید به وجه غالب جز این نخواهید یافت که «تبار» یعنی «اصل، نسل، نسب، نژاد، دودمان، خاندان، ...»، ولی در خصوص معنا و مفهوم «تبارشناسی» تقریبا دست خالی باز خواهید گشت چه هر اندازه که از «تبار» در این لغتنامهها خبری هست از «تبارشناسی»اش هیچ نام و نشانی نیست! با این وجود از این بیبهرگی هیچ باکی نیست چه اگر «تبار» آن باشد لابد «تبارشناسی» هم این خواهد بود: «شناسایی اصل، نسل، نسب، نژاد، دودمان، خاندان، ...»!
واژۀ «تبار» در فرهنگ لغت ما از دیرباز بوده و در منابع مختلف هم آورده شده است؛ رودکی میگوید: «دور ماند از سرای خویش و تبار / نسری ساخت بر سر کهسار» و فردوسی: «چهل خواهرستش چو خرم بهار / پسر خود جزین نیست اندر تبار» و یا «نکوهش مخواه از جهان سر به سر / نبود از تبارت کسی تاجور» و منوچهری: «امروز خلق را همه فخر از تبار اوست / وین روزگار خوش همه از روزگار اوست» و ناصر خسرو «من شرف و فخر آل خویش و تبارم / گر دگری را شرف به آل و تبار است» و ... .
اما برخلاف فرهنگ لغتهای فارسی که هیچ یک به عنوان تبارشناسی نپرداختهاند در فرهنگهای لغت انگلیسی به هر کدام که سر بزنید عنوان Genealogy (جینیالیجی) (معادل تبارشناسی) را در آن بازخواهید یافت، آن هم با معنا و مفهومی مشابه که من بعنوان نمونه به دو مورد از آنها در دو فرهنگ لغت معروف و معتبر MacMillan و Oxford اشاره میکنم؛ نخست MacMillan:
The Study of The History of Families Using Historical" Documents to Discover The Relationships Between People"
: مطالعۀ تاریخچۀ خاندانها با استفاده از اسناد تاریخی در جهت کشف مناسبات میان افراد [آن خاندان].
و بعد Oxford:
"An Account of a Person's Descent from an Ancestor or Ancestors, by Enumeration of the Intermediate People; a Pedigree."
احصاء نسب یک شخص از نیا یا نیاکان[اش] بواسطۀ برشماری افراد واسط؛ نسبنامه.
عنوان «نسبنامه» یا «شجرهنامه» که فرهنگ آکسفورد تحت عنوان Pedigree به آن اشاره میکند در فرهنگ لغتهای ما هم پیدا میشود و بسیار شایعتر و آشناتر از عنوان تبارشناسی است و این یعنی که علمای فرهنگنویس ما در وصف این معنی بیشتر با این عنوان مأنوس و محشور بودهاند تا تبارشناسی که به نسبت عنوان جدیدی است (هرچند نه آنقدر جدید که دهخدا و عمید و معین هم به آن اشاره نکنند!)؛ علامه دهخدا در شرح معنی «شجرهنامه» آورده است: "فهرست نامهای پدران و نیاکان کسی بصورت درختی که نیای اولی اصل و فرزندان به ترتیب شاخههای آن باشند."
خلاصه اینکه اگر هم از تبارشناسی بطور مشخص در فرهنگهای ما خبری نیست از نسبنامهنویسی یا شجرهنامهنویسی به قدر کافی هست و هیچ کمبودی از این در نیست؛ با این عنوان معنا و مفهوم آن هم بر همه روشن است؛ در فرهنگ لغت انگلیسی هم کم و بیش همین معنا منظور است و تفاوت چندانی در کار نیست؛ اما اینکه من اینجا چند سطری در خصوص این معنی روشن نوشتم از باب ذکر یک نکته است و آن اینکه:
از قدرقدرتی مبدعان و متفکران بزرگ عالم اینکه گاه اراده میکنند بر اریکۀ معنا و مفهوم یک واژۀ کهن، بار مفهومی تازهای نهند مغایر و گاه حتی مخالف با آنچه عموم تا بحال از آن میدانستند و بعدش درست به اندازۀ یک برج بلند حرف و حدیث بدیع هم بر گردۀ آن بار باز بار میزنند و هر چه از آب درآمده است را رسماً در آشفته بازار علوم انسانی رهایش میسازند و جالب اینکه زود هم هیاهویش در همه جا میپیچد و هر جا همه جار میزنند که آهای، بیا و ببین! نیایی و نبینیاش از دست دادی! و بعد ببینی و نفهمیاش هم که باز از دست دادی! اینجاست که ناچار میشوی برای فهم آن برج، هر طور شده کلیدواژۀ مفهومی تازهاش را به کف گیری حتی اگرکه مغایر و یا حتی مخالف با آنچه باشد که تا به امروز دربارهاش میدانستی!
نمونۀ اعلای این ماجرا جناب «فردریش ویلهلم نیچه» فیلسوف سرشناس آلمانی و بعد تالی پرتکوپویش جناب «میشل فوکو» متفکر سرشناستر فرانسوی؛ این هر دو جناب استاد بیبدیل خلق معانی و مفاهیم بدیع به نوعی متفاوت از دیگراناند آنسان که برای درک و فهمشان تنها باید به خودشان مراجعه و استناد کنی و نه چیزی غیر از خودشان! «تبارشناسی» نمونهای از این کلیدواژههاست که اگر شما با ذهنیت قبلی خود در دست بچرخانید دچار تناقض خواهید شد و هرگز موفق به ورود به برج بلند آنها نخواهید شد چه بقول برخی از متفکران متأخر آنچه اینها در نظر دارند درست نقطۀ مقابل آن چیزیست که شما تا بحال در نظر داشتید!
بخش بعد بزودی
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: تبارشناسی Genealogy, فردریش ویلهلم نیچه, میشل فوکو, جامعه شناسی
[ پنجشنبه ۱۰ خرداد ۱۳۹۷ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
🌓 حکایت بازی آن کودک ضعیف
🌓 حکایت جهانشمول مردمان و مردمسالاریها
📝 حسین شیران
کودکی ضعیف را کودکان قلدر بازی نمیدادند! تا بود او تماشاگر بازی بود و جز آن هیچ کار دیگری از دستش برنمیآمد یعنی نمیگذاشتند که بیاید! او در اصل جزئی از اهالی آن محل بود با این وجود به هر ترتیبی که بود از ابتدا فرصت بازی نیافته بود حالا هم به هر دلیل دیگر نمییافت!
هر روز موعد بازی که سرمیرسید او حتی زودتر از سایر کودکان در زمین بازی حاضر میشد به این امید که شاید با مدام در صحنه بودن روی او هم حساب شود اما بازی که شروع میشد او باز خودش را خارج از میدان مییافت و بناچار همچون همیشه، دست از همه جا کوتاه، غرق حسرت و اندوه، تنها به تماشای بازی کفایت میکرد!
گاهگداری هم از در خوشخدمتی وارد میشد؛ کودکان داخل بازی را به اسم تشویق میکرد، برایشان بالا پایین میپرید، موقع گل زدنهایشان کف و سوت میزد و هورا میکشید و هر وقت هم که توپشان از زمین بازی خارج میشد زود میدوید و برایشان بازمیآورد و اگر هم فرصتی دست میداد از انجام چند حرکت ورزشی هیچ دریغ نمیکرد تا شاید بدینوسیله توجه آنها را به خود و مهارتهایش جلب کند و گشایشی از این طرق در کارش پدید آید که نمیآمد!
بتدریج شرایط طوری رقم خورد که دیگر تحمل این وضع برایش دشوار افتاد؛ حرفها و توصیههای پدر و مادرش مبنی بر اینکه باید بر سر خواستههایش بجنگد هم او را مجاب میکرد که هر طور شده بر ضعف موضع خود غالب آید و با جرأت و جسارت جایی در میانۀ میدان برای خود باز کند. با این تفکر او چندی با کودکان به تندی تا کرد تا او را هم بازی دهند اما این جز تندی و طرد باخشونت از جانب آنها چیزی برای او بار نیاورد! در چند مورد هم کار او تا مرز سخت کتکخوردن از آنها پیش رفت!
در روزی از روزها که او بعد کتککاری با صورت خونین به خانه بازگشت دیگر تحمل وضع موجود برای پدر و مادرش هم دشوار گشت! آنها تمام و کمال ناراحتی خود را به صحن محل کشاندند و با هزار هایوهوی پای پدران و مادران سایر کودکان را هم به محل و در واقع به اصل مسأله بازکردند و بدین ترتیب در یک تلاش دستهجمعی سرانجام موفق شدند نظر کودکان را در باب بازی دادن به او تغییر دهند!
روزهای بعد کودک از زمین بازی شاد و خرم بازمیگشت و این خیال پدر و مادرش را راحت میساخت که مشکل بازی نکردن کودکشان حل گشته است؛ چندی به این وضع گذشت تا اینکه یک روز پدرش در راه بازگشت به خانه دید که کودکش باز کنار زمین ایستاده و بازی را تماشا میکند ولی از ناراحتی و نارضایتی هیچ نشانهای در چهرهاش پیدا نیست بلکه برعکس خوشحال هم است!
نزدیک شد و پرسید: "پسرجان، تو که باز کنار زمین ایستادی! پس چرا بازی نمیکنی؟ نکند باز بازیات نمیدهند؟!" کودک اما خرامان گفت: "نه پدرجان، من مشغول بازیام! مگر نمیبینید؟ خیالتان راحت، شما بفرمایید!" پدر با تعجب پرسید: "یعنی چه؟! تو که بیرون وایستادی چطور میگویی مشغول بازی هستی؟! پسر در حالی که حواسش به داخل زمین بود با عجله گفت: "گفتم که، من حالم خوبست پدر، میشود بروید بگذارید من کارم را انجام بدهم؟!"
پدر به تندی از شانۀ بچهاش گرفت و بسوی خودش بازگرداند و گفت: "درست حرف بزن بببینم چه میگویی؟ تو بیرون زمین وایستادی و میگویی داخل بازی هستی؟! ..." پسر گفت: "خب پدر! من مربیام، مربی هم جایش بیرون زمین است دیگر!" پدر با تعجب گفت: مربی؟! کی گفته تو مربی اینها هستی؟!" پسر با تعلل گفت: "خودشان! همانروز که شما با اینها دعوا کردید بعد شما خودشان به من گفتند که از امروز تو مربی ما هستی، میتوانی هر روز بیایی بنشینی کنار زمین و ما را هدایت بکنی! خب، من هم دارم همین کار را انجام میدهم! ندهم؟...
پدر آه عمیقی کشید و گفت: "نه پسرم بده! به کارت ادامه بده! این هم یکجورش است دیگر!" و بعد او را به حال خود رها کرد و از آنجا دور شد. چند قدمی که رفت برگشت و از دور باز به زمین بازی خیره شد؛ پسرش با ذوق و شوق تمام در کنار زمین داشت ادای مربیها را درمیآورد بیآنکه از داخل زمین کسی اهمیتی به او بدهد! با خود گفت: این بازی، بازیِ بازیندادن است پسرم! اگر که نخواهند بازیات بدهند نمیدهند! اما همین که تو فکر میکنی داخل بازی هستی و خوش هستی فعلاً به همین قدر کفایت میکند! مهم حس و حال توست که شکر خدا روبراهست! ...
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: جامعه شناسی, مسائل اجتماعی ایران, جامعه شناسی سیاست, جامعه شناسی شرقی
[ دوشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۷ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
🌓 دانهدرشتها - بخش 3
📝 حسین شیران
فلسفۀ وجودی نظامهای اجتماعی در اصل، معطوف به اصل ضرورت تأمین نیازهای اجتماعی افراد جامعه است که اگر این مهم در هر جامعهای بنحو اساسی برآورده شود شما قطعاً افراد آن جامعه را راضی و خرسند و بستر جامعه را امن و آرام خواهید یافت ولی اگر این مهم به هر دلیل محقق نشود طبیعتاً تا هست افراد جامعه ناراضی و ناراحت و بستر جامعه هم ناامن و ناآرام خواهد بود.
این یعنی که آرامش عینی و ذهنی جامعه، بسته به کارکرد و کارآیی نظامهای اجتماعی متعددش است و هر عاملی که باعث اختلال در این کارکردها گردد عملاً خود را در سلب این آرامش سهیم ساخته است. دانهدرشتهای آشکار و نهان در ساختار نظامها یکی از مهمترین این عوامل هستند! مهمترین مشخصههای آنها اینست که به این راحتیها زیر ماله نظم سازمانی نمیروند از این جهت اصلیترین مشکل معماران نظم در سازمانها خود همینها هستند.
نظم اصلیترین و اساسیترین خصیصهایست که میتوان از نظامها انتظار داشت؛ اصلاً و اساساً نظامها معنا و مفهوم خود را از همین نظم میگیرند و اگر واقعاً هیچ نظمی در کار نباشد بطور قطع هیچ نظامی در کار نخواهد بود؛ اما واقعیت اینست که نظم را سطوح و مراتبی است و چون کارکرد نظامها هم بسته به این سطوح و مراتب نظم مستقر در آنهاست به این ترتیب کارآیی آنها هم طبعاً سطوح و مراتبی خواهد داشت.
دانهدرشتها این را بهتر از هر کس دیگر میدانند که اگر نظمی در کار نباشد نظامی در کار نخواهد بود و اگر نظامی در کار نباشد در واقع آنها میزبانی برای حیات انگلیشان در دست نخواهند داشت، از این رو نظم را تا سطح و مرتبهای میپذیرند که نظامها بتوانند رسماً و رأساً سرپا ایستند و علیالدوام بودجه خود را دریافت کنند! در غیر اینصورت آنها دو راه بیشتر پیش رو ندارند: یا از بین بروند که البته فرضی است محال، یا از نظامی به نظام دیگر کوچ کنند!
به بیان دیگر دانهدرشتها تا PH خاصی نظم نظامها را تحمل و حتی خود مطالبه میکنند اما کاملاً حواسشان است که نظم نظام از این PH خاص فراتر نرود چون به حکم تجارب انگلیشان بخوبی میدانند که میان نظم نظام و قدرت و قوام آن رابطۀ مستقیم وجود دارد؛ نظم نظام اگر افزونتر گردد طبعاً قدرت و قواماش هم افزونتر خواهد شد و دیگر جایی برای جولان و جوسازی دانهدرشتها باقی نخواهد ماند. از این رو طبیعی است که آنها با نفوذ و نفوس و نمود کلانی که در سازمانها بدست آوردهاند بقدری درشتی کنند که نگذارند نظم و قدرت نظامها تا به حد نابود کردن آنها پیش رود!
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: جامعه شناسی, جامعه شناسی سازمانها, مسائل اجتماعی ایران, جامعه شناسی شرقی
[ سه شنبه ۱ خرداد ۱۳۹۷ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
🌓 مارکس و نظرش در باب نظریه
📝 حسین شیران
«مارکس» نظریهپرداز بزرگی بود، بسیار بزرگ، آنسان که بقول خیلیها در طی این 135 سالی که از درگذشت او میگذرد کم و بیش همۀ نظریهپردازان اجتماعی در سراسر دنیا، چه موافق چه مخالف، همه در واکنش به اندیشهها و نظریات او نظریهسازی کردهاند و باز هم میکنند! با این وجود «نظریه» در نزد مارکس فینفسه فاقد ارزش و اهمیت بود مگر آنکه بقول امروزیها به یک دردی بخورد!
مارکس در ابتدا عضوی از حلقۀ «هگلیهای جوان» بود؛ برای اهل فن هر کجا که نام «هگل» میآید بلافاصله پای «ایدهآلیسم ذهنی و تاریخی مطلق» او هم به میان میآید! با این عنوان، هگل هر آن تکاپو و تکامل تاریخی بشریت را به «عالم ذهن» برده و بالکل از «عالم عین» بریده بود! برای او آنچه اصل بود «ایده» بود و «آگاهی» و آنچه در این میان جایی نداشت «انقلاب» بود و «اراده انسانی»!
ویژگی بارز «هگلیهای جوان» در مقایسه با «هگلیهای پیر» این بود که به هر شکل، «نقد» بر افکار و اندیشههای «استاد» را روا بلکه لازم و ضروری میدانستند! به این قرار مارکس هم بعنوان عضوی از این حلقه، در عین حال که خود را شاگرد مکتب هگل میدانست بیش از همه به تأثر از «فوئرباخ» - هممکتبی جسورش، نقد بر آثار و اندیشههای هگل بخصوص «ایدهآلیسم ذهنی و مطلق» او را شروع کرد.
برای مارکس بیش از همه سه چیز در این اندیشه غیرقابل پذیرش بود: یکی بیتوجهی و بریدن هگل از عالم عین یا دنیای مادی و واقعی محیط بر انسان و دیگری خارج از اراده و نظارت انسان دانستن تحولات و دگرگونیهای تاریخی بشر و بعد تأکید و تمرکز مطلق او بر ایده و آگاهی! در واقع مارکس با وارد دانستن این ایرادها به استادش هگل بود که سرانجام ادعا کرد استاد کاملاً وارونه (به روی سر) ایستاده است!
مارکس هگل را که راست برگرداند صاف «ایدهآلیسم تاریخی مطلق» او را هم با «ماتریالیسم تاریخی مطلق» خود جایگزین ساخت و این بار او بجای هگل ادعا کرد که بعنوان آخرین و کاملترین یافته به آنچه بشر باید دست مییافت دست یافته است! با این عنوان او به قطع یقین مدعی شد که «عین بر ذهن»، «اراده بر انفعال» و «عمل بر آگاهی» برتری دارد و جز این هیچ نبوده و نیست!
البته این نبود که مارکس به تقاص عمل هگل، عالم ذهن و آگاهی ذهنی انسان را نادیده یا ناچیز میگرفت؛ نه، او همچنان به کارآیی خرد ایمان داشت و قبول داشت که کار خرد «کشف حقایق» و «ارائه نظریات» است و بس؛ در واقع این اصل اصیلی بود که از «عصر روشنگری» به هگل رسیده بود و در این مدت هم سخت تنومند گشته بود و مارکس هم باورش داشت، مسأله این بود که او اتکای صرف به آن را صحیح نمیدانست!
به باور مارکس از صرف ارائۀ نظریات و آگاه ساختن انسانها از حقایق مکشوف هیچ بخاری برنمیخیزد، تا به حال هم هیچ تغییری از این طریق به بار ننشسته است! باید به عالم عین و علایق مادی انسانها هم توجه داشت (چیزی که هگل نداشت) و همواره در نظر داشت که انسانها حتی اگر هم ایدهها و نظریات ارائه شده را کاملاً ازبر باشند تنها در یک صورت به آنها میگروند و مبتنی بر آن عمل میکنند و آن زمانی است که این ایدهها و نظریات متضمن علایق و منافع شخصی آنها باشد؛ پس باید نظریات را با علایق و منافع افراد پیوند داد.
بر این اساس مارکس گشت و گشت و طبقهای از طبقات اجتماعی جامعه را که فکر میکرد نظریهاش «ماتریالیسم تاریخی» در آن زمان متضمن علایق و منافع مادی آنهاست پیدا کرد: «طبقه کارگر»! پس آنچه به قدرت خردش یافته یا بافته بود را به آنها عرضه کرد به این امید که آنها با ایمان به کارآییاش آن را مبنای عمل سازند و آخرین تغییر و دگرگونی بزرگ تاریخ بشریت را با عنوان «انقلاب کارگری» به ثمر بنشانند!
در گذر از اینکه در طول این 135 سالی که از زمان افول مارکس و ظهور مارکسیسم میگذرد این نظریه بیشتر مورد توجه و مبنای عمل غیرطبقۀ کارگر واقع گشت تا خود طبقۀ کارگر، و صرف نظر از اینکه در بستر واقعی تاریخ این پیشگویی تا چه حد محقق شد یا نشد، بنظر میرسد - البته با کسری از قطعیت - این گفتۀ مارکس پربیراه نمینماید که افراد در مقام عمل اجتماعی بیشتر علایق و منافع شخصی خود را در نظر میگیرند تا راستی و درستی نظریات را!
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: جامعه شناسی, جامعه شناسی شرقی, مارکس هگل فوئرباخ, نظریه اجتماعی
[ پنجشنبه ۲۷ اردیبهشت ۱۳۹۷ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
[ یکشنبه ۲۳ اردیبهشت ۱۳۹۷ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
🌓 دانهدرشتها - بخش 2
📝 حسین شیران
البته از حق نباید گذشت که در معدود مواردی هم تصمیماتی برخلاف میل و نظر دانهدرشتها از سوی مدیران شجاع وطن (که در نوع خود بسیار معدود و کمیابند) اتخاذ شده و در سطح نظامها ابلاغ میشود، اما این هرگز به معنای عبور از دانهدرشتها نیست، چه این تصمیمات، درست در همان مراحل آغازین اجرا به سنگ بزرگ آنها خورده و سخت سرشکن میشوند و جز دردسر و دربدری بدواً برای خود مدیر و بعد برای نظام هیچ چیز خاصی ببار نمیآورند!
در گوشه و کنار این خاک دانهدرشتپرور کم اتفاق نیفتاده یک مدیر تنها به خاطر اتخاذ یک تصمیم خلاف میل و نظر از سوی دانهدرشتها تحمل نشده و با هزار عتاب و خطاب بلافاصله کارش به برکناری کشیده شده و علیرغم شجاعت و درایتاش تنها به جرمبیتوجهی به دانهدرشتها مهرهسوز گشته و تا هست و هستند سر از سیاهچال سازمانها درآوره است! تازه این سزای تصمیمِ برخلاف میل است حال شما حساب کنید سزای تصمیمِ برعلیه را!
باری به این قرارهاست که شما ملاحظه میفرمایید در سراسر این خاک پهناور، نظامها و سازمانها از هرگونه توسعه و پیشرفتی بازمانده و همچنان بازمیمانند و تنها اسماً و رسماً به قدر برقراری عادی و عامیانهشان به حیات نابسامان و ناسازمان خود ادامه میدهند! چرا؟ چون تمام نظامهای اجتماعی ما هر یک بنوعی گرفتار آفت و انگل دانهدرشتی و تبعات سوء ناشی از آنها هستند و گرنه چرا باید روزها از پی هم از سرشان بگذرد اما دریغ از یک ذره رشد و توسعه و تعالی؟!
نظم سازمانی در درون جامعه در دو حالت قابل تصور است: یک، نظم در درون سازمانها و دو، نظم در میان سازمانها؛ از تحقق و تعامل مفید و مؤثر نظم در این دو سطح است که کلیت جامعه به نظم جامعوی متعالی نائل آمده زانپس با کمترین تلاش و تنش تمام امورش باقاعده و بر وفق مراد میچرخد؛ اما تحقق نظم در میان سازمانها ممکن نیست مگر به شرط تحقق نظم در درون سازمانها و اگر به هر دلیلی نظامهای اجتماعی نتوانند به زیور نظم درون آراسته گردند شک نکنید برقراری نظم در سطح کلان جامعه همواره در حد یک خیال باقی خواهد ماند!
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: جامعه شناسی, جامعه شناسی سازمانها, مسائل اجتماعی ایران, جامعه شناسی شرقی
[ چهارشنبه ۱۹ اردیبهشت ۱۳۹۷ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
🌓 دانهدرشتها - بخش 1
📝 حسین شیران
از نقطهنظر جامعهشناختی، بزرگترین معضل و مصیبت برای یک نظام اجتماعی در هر سطحی دانهدرشتها هستند! این دانهدرشتها بیبروبرگرد با مراتبی از درشتی در هر نظامی پراکندهاند و نظراً و عملاً کارکردهای آن نظام را بطور مستمر تحت تأثیر خود قرار میدهند! اگرچه در مواردی آنهم تحت شرایطی خاص ممکنست تأثیر مثبتی هم از این دانهدرشتها دیده شود اما حسب ماهیت وجود و کارکردشان غالباً این تأثیر منفی است بخصوص در جوامع شخصمحور و خاصگرایی چون جامعۀ نابسامان و ناسازمان ما که به این واسطه دانهدرشتهایش هم انصافاً از نوع خاص و خالص و مرغوب از آب درمیآید!
دانهدرشتی به عین نیست بلکه بسته به ذهن است، از این جهت عمدهترین تأثیرات دانهدرشتها را بدواً در عالم ذهن باید جست؛ نخستین و حساسترین ضربات سوء دانهدرشتها به نظامها در مرحلۀ تصمیمسازی و تصمیمگیریهاست که خود را نشان میدهد! آنها که به هر شکل واجد تجارب مدیریتی بوده و هستند با یک اشاره درمییابند که از چه سخن میگویم! در تمام سطوح تصمیمگیری، صرف وجود و تصور مخالفت و مقاومت و عدم تبعیت دانهدرشتها، شکلگیری هرگونه تصمیم برخلاف میل آنها را در همان نطفه خفه میسازد! این نوعی خودکنترلی در تصمیمگیری است که مشخصاً به ضرر نظام و به نفع دانهدرشتها تمام میشود! ...
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: جامعه شناسی, جامعه شناسی سازمانها, مسائل اجتماعی ایران, جامعه شناسی شرقی
[ چهارشنبه ۱۹ اردیبهشت ۱۳۹۷ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
[ سه شنبه ۴ اردیبهشت ۱۳۹۷ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
[ سه شنبه ۴ اردیبهشت ۱۳۹۷ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
🌓 تلگرام فیلتر میشود! 3
◀️ پرده سوم: ویدئو
📝 حسین شیران
تلویزیون که آمد اولش دو تا کانال بیشتر که نداشت، مثل حالا هم 24 ساعته نبود! نصف روز بزور برنامه پخش میکرد؛ مخاطبمحوری هم هنوز مطرح نبود! یادم هست یک شب شبکه دو فوتبال ایران_الجزایر را نشان میداد دقایقی از بازی افتاد بعد نصف شب، منتظر نشدند که بازی تمام شود همان رأس ساعت 12 شب کرکرهها را پایین کشیدند و رفتند! تازه ما روز بعد، اخبار ساعت دو بعد از ظهر بود که از نتیجۀ بازی باخبر شدیم! مثل حالا نبود فوتبال پخششدنی حتی برای اذان هم قطع نمیکنند!
آنچنان برنامههای سرگرمکنندهای هم در کار نبود، این را اگر آنموقع نمیشد فهمید حالا در مقایسه با برنامههای متعدد و متنوع شبکههای مختلف داخلی و خارجی بخوبی میتوان دریافت که واقعاً نسل ما نسبت به نسل جدید کمیتاً و کیفیتاً تقریباً هیچ چیز خاصی نمیدید! هفتهای یکی دو فیلم و یکی دو سریال که بیشتر پخش نمیشد! تکراری هم در کار نبود حالا نبینی بعداً ببینی! یک قسمت سریال امشب میدیدی برای دیدن قسمت بعدیش باید تا هفته بعدی صبر میکردی! یادش بخیر سریال معروف ژاپنی «سالهای دور از خانه» (اوشین) که شنبهشبها شبکه دو پخش میکرد! فکر کنم یکی دو سالی نشان داد تا تمام شد! ...
خلاصه به این قرار با وضع موجود تلویزیون پیش آمدیم تا اینکه بتدریج پای ویدئو(پلیرها) به جامعه باز شد! تفاوت ویدئو با اسباب ارتباطی قبلی یعنی رادیو و تلویزیون این بود که پخش محتوا در آن بعهدۀ خود افراد بود و چه چیزی بدتر از این که مردم خود تعیین کنند چه ببینند و چه نبینند! برای همین خیلی زود حکومت در برابر استفاده از ویدئو موضعگیری کرد و خود را به هر شکل مخالف جدّی خرید و فروش و استفاده از این «آلت فسق و فجور» نشان داد! به این ترتیب خواهناخواه ویدئو پا به دنیای سیاه و سرّی قاچاق و خلاف گذاشت و از این جهت مثل هر چیز ممنوعۀ دیگر گرمی بازار پیدا کرد!
در نزد خود مردم اما واکنشها نسبت به ویدئو یکسان نبود؛ برخی از بزرگترهای متعصب و مذهبی کلاً روی خوش به آن نشان نمیدادند حتی به شکل افراطی نماز در هر خانهای که ویدئو در آن باشد را هم جایز نمیدانستند! برخی دیگر به شرط استفادۀ صحیح مثلاً برای پخش فیلمهای عروسی و سایر مراسمات مجازش میشمردند! برخی اما کاملاً با آن بعنوان یک ابزار صوتی و تصویری مستقل از دولت و حکومت موافق بودند برای همین کمکم از آنتن بالای سرشان دل کندند و به ویدئوی دم دستشان چسبیدند!
با آنکه خرید و فروش و توزیع و تکثیر نوار و فیلمهای ویدئویی ممنوع و محدود بود و کشف آن در هر کس منجر به ضبطاش میشد و برای خود فرد هم تبعات داشت- بخصوص اگر که محتویات فیلم مبتذل بود حسب متراژ نوار برایش مجازات در نظر میگرفتند، با این حال طرفدارانش هر طور شده کار خود را میکردند و کام خود از آن را میگرفتند! به دلیل عدم ارتباط کافی با دنیای_خارج اغلب، این فیلم قدیمهای زمان شاه بودند که بصورت زیرزمینی تکثیر میشدند و دستبهدست میان مردم پخش میشدند. این فیلمها با یک حس نوستالژیک غریب بسیار مورد استقبال نظربرگشتهها بود!
هنوز کماً و کیفاً خبر چندانی از سوپرستارهای حال حاضر سینما نبود و اغلب این سوپرستارهای زمان شاه بودند که در دنیای ذهنی و زیرزمینی این نظربرگشتهها حیاتی دوباره یافته بودند! فقط این نبود، به این واسطه خوانندگان آن زمان هم که همه جبراً خارجنشین شده بودند حالا دیگر فرصت پیدا کرده بودند راحتتر از قبل، صوتی و تصویری به داخل کشور راه یابند و مدام عرضاندام کنند! به هر حال جامعه که بیهنر و بیهنرمند نمیماند- حالا از هر نوعش- اگر از داخل نجوشد از خارج میخروشد! ...
با اینحال صرفنظر از سختگیریها و بگیرببندهای حکومت، هنوز در خود خانوادهها هم کموبیش مقاومتی در برابر ویدئو وجود داشت؛ اینکه اکنون در فضای خانوادهها- خوب یا بد- همه باهم راحت هستند در آن زمان وجود نداشت؛ بقول قدیمیها هنوز پردهدریها میان اهالی خانواده و نسلهای مختلف موجود در آن و حتی در داخل خود نسلها رخ نداده بود. هنوز خیلیها به هر خانهای که ویدئو داشت به این دلیل که زمینه و امکان لازم برای دیدن فیلمهای غیراخلاقی در آن فراهم بود سوءظن داشتند! ...
این یعنی هنوز استفاده از ویدئو در جامعه با محدویتهایی روبرو بود؛ برای همین نمیشد براحتی با خانواده که اغلب از نوع گسترده بودند یکجا نشست و فیلمها و شوهایی که در آن برهه لسآنجلسی خوانده میشدند را دید. برای همین نسل ما بیچاره بدبختها مجبور بود برای تنوع هم که شده گاهگداری با دوستان و همسنوسالان گردهم آیند و در زمان محدود پشت سر هم چند فیلم را باهم تماشا کنند! بیچاره بدبخت از این جهت گفتم که این کیف و کوکها چیزی مثل سیگار دود کردن بود چرا که چند روز بعد هیچکس بخوبی نمیتوانست به یاد بیاورد کدام صحنه مربوط به کدام فیلم بود! ...
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: جامعه شناسی, جامعه شناسی شرقی, مسائل اجتماعی ایران, جامعه شناسی ارتباطات
[ یکشنبه ۲ اردیبهشت ۱۳۹۷ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
🌓 تلگرام فیلتر میشود! 2
◀️ پرده دوم: تلویزیون
📝 حسین شیران
اوایل انقلاب و در بحبوحۀ جنگ که ما دوران تحصیلات ابتدایی خود را سپری میکردیم یکی از واژههای رایج در مملکت «سهمیه» بود. نه اینکه در آن روزها خیلی از چیزها را سهمیه میدادند- از لوازمالتحریری که در مدرسهها میدادند تا لوازم خورد و خوراک که حسب خانوار به خانوادهها تعلق میگرفت تا نفت و گازوئیل که از واژه رایج دیگر آن روزها یعنی شعبه(های نفت) تأمین میشد، این واژه (سهمیه) یکی از مفاهیم حیاتی زندگی اجتماعی و اقتصادی آن روزهای ما شده بود!
از رسم و رسومات رایج دیگر آن روزها یکی هم این بود که برای تازهعروسها و تازهدامادها دو سه مورد از مایحتاج ضروری زندگیشان را به بهای کم دولت تأمین میکرد، این مهم به انتخاب خود آنها توسط دفاتر تعاون (واژه مصطلح دیگر آن روزها) صورت میگرفت. برادر بزرگم که ازدواج کرد این فرصت برای خانوادۀ ما هم فراهم شد تا ما هم به تعاون سر بزنیم. در آن زمان از گزینههایی که میشد انتخاب کرد یکی هم تلویزیون بود!
ما بچههای خانه تا شنیدیم یکی از گزینهها تلویزیون است سفت و سخت چسبیدیم که الّابالله باید تلویزیون را هم بگیرند اما نظر بزرگترها یک چیز دیگر بود؛ "تلویزیون؟! تلویزیون را میخواهیم چه کار؟! ... ما الان چه احتیاجی به تلویزیون داریم؟ ... تلویزیون مگه چیه؟ چی داره؟ چی نشون میده؟ فقط بیخود و بیجهت برق مصرف میکنه! ... حالا هرچی هم باشه انشالله هر وقت خودتون ازدواج کردین برین برا خودتون بگیرین بیارین نگاه کنین! ..." اینها و بسی بیش از اینها حرفهای بزرگترهامون بود که در برابر اصرار و گریه و زاری ما بچهها برای گرفتن تلویزیون هی تکرار میشد.
پدر میگفت: هنوز صدای اون رادیو که از ترس شیخ ابوالفضل و حرف و حدیثهای مردم انداختماش ته چاه مستراح تو گوشم هست! احساس میکنم قیامت اولین چیزی که یقهام را میگیره همین رادیو باشه که با کلی کثافات خفهاش کردم! تازه اون فقط صدای اغیار بود آنهمه هایوهوی کرد، حالا شما فکر کن تصویرشون هم در کار باشه و بدتر از همه اینکه بیاریش بذاریش خونه پیش اهل و عیال! حالا مغازه بود یک چیزی! ...
خود برادر بزرگم هم شوخی یا جدی میگفت: تلویزیون داشتن آدم را مضحکه عام و خاص میکنه! پشت سر آدم صفحه میذارن! میگن فلانی زنش رویش نمیشد وقتی تلویزیون روشن است وارد اتاق بشه چون میگفت غریبه (مجری) توی خونه است! یا مادر فلانی که برده بود چایی گذاشته بود جلوی مجری! یا فلانی که موقع خواب پتو میندازه رو تلویزیون! ... و از اینجور حرفها که ما ربطش را به خود تلویزیون نمیفهمیدیم! میگفتیم سادهلوحی بعضیها چه ربطی به ما داره؟! ...
خلاصه که اصرارها و گریه و زاریها در آن زمان جواب نداد و برای ما تلویزیون نگرفتند که نگرفتند! راستش این بار دیگر نه شیخ ابوالفضل بلکه تصورات ذهنی بسته و تعلقات فکری کهنۀ خود ما مانع گرفتن تلویزیون شد. البته برادر بعدی که ازدواج کرد و قدری از شدت و حدت این تصورات کاسته شد این مهم محقق شد.
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinker
برچسبها: جامعه شناسی, جامعه شناسی شرقی, مسائل اجتماعی ایران, جامعه شناسی ارتباطات
[ سه شنبه ۲۱ فروردین ۱۳۹۷ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
تلگرام فیلتر میشود! 1
◀️ پرده اول: رادیو
📝 حسین شیران
یادم هست مرحوم پدرم میگفت: چند روزی بود که برا مغازهام یه رادیو خریده بودم- ازون بزرگتراش که شش باتری بزرگ هم در دو ردیف، پشتش جا میخورد؛ گذاشته بودمش برِ دستم رو یکی از قفسهها، جلوی چشم خودم و البته همه! اونروزها کمتر کسی از این جور چیزها داشت؛ منم یه جا دیده بودم و بعد مدتی دل به دریا زده و یکی گرفته بودم! حالا دیگه بخوای نخوای با رادیو هم خودم هم مغازهام یه جورایی خاص شده بودیم، یا حداقل من اینطور فکر میکردم!
خیلی زود بهش عادت کرده بودم! شبها هم که خونه میرفتم دلتنگش میشدم، دلتنگ صداش، سخنرانیهاش، اخبارهاش، آوازهاش، آهنگهاش! برا همین صبحها تا میرسیدم مغازه اول رادیو را روشن میکردم بعد با صداش کارامو راست و ریستش میکردم. حالا خودم هیچی، همسایههام هم بهش عادت کرده بودند، تا صدای رادیو بلند میشد زود سروکلشون پیدا میشد، بخصوص اون وقتهایی که آهنگ یا آواز پخش میشد! خلاصه که همه باهم داشتیم با رادیو حس و حال و هوای جدید و جالبی را تجربه میکردیم؛ تا اینکه ...
یک روز دمدمای ظهر بود که روحانی محل، خدا بیامرز «شیخ ابوالفضل»، یاللهگویان وارد مغازه شد؛ من اون لحظه مشتری داشتم، چند تا از دوستان هم بودند و رادیو هم طبق معمول روشن بود و داشت سخنرانی پخش میکرد خوشبختانه، تا شیخ وارد شد و رادیو را روشن و دوستان را هم دورهم دید اولش چند تا «استغفرالله» فرستاد و چندباری هم سرش را چپ و راست تکون داد و بعد تسبیح بدست همون وسط مغازه ایستاد و منتظر شد تا مشتری بره و بعد با اشاره به رادیو و دوستان حاضر گفت: خوب، مشهدی! میبینم که ماشاءالله کاروبارت این روزها جون گرفته و سرتون هم حسابی گرم شده! ...
بناچار لبخندی زدم و گفتم: "شیخ دارند طعنه میزنند!" شیخ قدری حالت صورتش را عوض کرد و گفت: "پدربیامرز، این چه بساطیست شما چند روزه تو این محل راه انداختی؟! این آلت_معصیت چیه گذاشتی اینجا؟ خودت کم نیستی اینها را هم جمع میکنی اینجا، از کسب و کار میافتید هیچ، با گوش کردن به این خزعبلات جماعتاً هم مرتکب معصیت میشوید!..."
گفتم: "چه معصیتی شیخ؟! این فقط یک رادیوست! میبینی که کارش اینه ... " حرفم را برید و گفت: "من میدانم این چیست و کارش چیست! این شما هستید که نمیدانید چیست! یعنی متوجه نیستید! برای همین من آمدهام به شما تذکر میدهم که این کاری که شما غفلتاً انجام میدهید، به این جور آلات_حرام گوش میدهید یک معصیت جمعی است! معصیت است که میگویم و گرنه من چه پدرکشتگی با این یا با شما دارم! ..."
گفتم: "والله چه عرض کنم!" شیخ ادامه داد: "بگو ببینم الان شما هیچکدام میدانید اینکه صحبت میکند چه کسیست؟ ناماش چیست نیتاش چیست؟! چه میگوید از کجا میگوید؟" گفتم: "خب نه، ما از کجا بدانیم؟!" گفت: "همین دیگر! شما نه خودش نه پدرش نه جد و آبائش هیچکدام را نمیشناسید اما دارید از آن حرف میشنوید! حالا این بماند، بگویید ببینم خود شما به چه قصد و نیتی به سخنان این غریبهها گوش میسپارید؟ مسألهای دارید که نمیدانید حکماش چیست؟ ..."
گفتم: "مسألۀ خاصی که نه! خوب! حالا میفرمایید چه کنیم؟" قاطعانه گفت: "هیچچی، هر چه سریعتر خودتان و دیگران را از شرّ این آلت فسق و فجور راحت کنید! انشالله که خدا میبخشدتان!" ... شیخ این را گفت و رفت، همسایهها هم یک به یک پشت سرش، من ماندم و مغازۀ خالی و رادیوی بخت برگشتهام روی قفسه که همچنان داشت سخنرانی پخش میکرد!
راستش حرفهای شیخ قانعم نکرده بود اما از ترس آبرویم ناچار بودم هرچه سریعتر نابودش کنم. رادیو را برداشتم و مستقیم به خانه سر چاه مستراح رفتم؛ آخرین بار نگاهش کردم هنوز نوینو بود. وسوسه شدم یکبار دیگر روشنش کنم، کردم داشت آهنگ پخش میکرد، صدای رادیو با صدای شیخ در ذهنم به سختی درهم میلولیدند ...
لحظاتی غرق تردید بودم اما عاقبت جانب حرفهای شیخ را گرفتم و در یک آن تصمیمام را گرفتم و رادیو را همونطور روشنروشن انداختماش ته چاه مستراح و زود برگشتم مغازه و ساکت یه گوشه نشستم! جرأت نداشتم به جای خالی رادیو نگاه کنم! همچنان در ذهنم آشوب بود؛ شیخ جلوی چشم ایستاده بود و باز عتاب و خطابم میکرد صدای رادیو هم از ته چاه مستراح همچنان در ذهنم میپیچید!
یهو پسرم جلوی چشمم ظاهر شد و جای شیخ ایستاد و گفت: "پدر! پدر! میشه بیایین خونه؟" گفتم: "چی شده مگه؟" گفت: "از ته چاه مستراح یه صداهایی میآد! مادر گفت ..." حرفش را بریدم و گفتم: "نگران نباش پسرم! اون صدا صدای دیگران است! جای نگرانی نیست خاموش میشود! اگر میخواهید زودتر خاموش شود بروید تا میتوانید همه تندتند بروید دستشویی! ...
شب که به خانه رفتم صدای رادیو ضعیف شده بود اما هنوز کشیدهکشیده از ته چاه میآمد، به گمانم داشت اخبار میگفت! با هزار فکر و خیال رفتم رختخواب و به سختی خوابم برد. صبح که بیدار شدم آرام از کنار چاه مستراح گذشتم دیگر هیچ صدایی از ته آن به گوش نمیرسید! راهم را گرفتم و به مغازه رفتم! قاعدتا دیگر از رادیو و حس و حال و هوای جدید خبری نبود اما عوضاش خیالم راحت بود که دیگر هیچ حرفی از #اغیار به گوشم نمیخورد، هیچ معصیتی ایمان و هیچ خطری هم آبرویم را تهدید نمیکند!
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: جامعه شناسی, جامعه شناسی شرقی, مسائل اجتماعی ایران, جامعه شناسی ارتباطات
[ شنبه ۱۸ فروردین ۱۳۹۷ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
گاهشمار جامعه شناسی
From: The Concise Encyclopedia of Sociology
by: George Ritzer & Michael Ryan
(به نقل از دایرهالمعارف فشرده جامعه شناسی)
(اثر: جورج ریتزر و مایکل رایان)
ترجمۀ: حسین شیران Hossein Shiran
ترجمه و ارائۀ این گاهشمار یا جدول زمانی را از این جهت واجد اهمیت دانستم که هم مروری گذراست بر سیر تاریخی و تکاملی دانش جامعه شناسی و واقعتر اگر بگویم جامعهاندیشی، و هم اینکه به هر حال خود تذکرهایست بر اینکه پیشرفت در هر حوزهای تنها در سایۀ تلاش و کوشش مستدام فکری و عملی ممکن بوده و است؛ هم از اینروست که به حق میگویند دنیا را تلاشگران میسازند و نه ادعاگران!
بخش 3
⏺ 1801 م
نخستین سرشماری در بریتانیا انجام میشود.
⏺ 1802-76 م
مارتینو هریت
⏺ 1804-72 م
لودویک فوئرباخ
⏺ 1805-59 م
آلکسی دوتوکویل
⏺ 1805 م
روش کمترین مربعات توسط ادرین ماری لژندره در نشریۀ «روشهای نوین برای تعیین مدار سیارات» ارائه میشود.
⏺ 1806-73 م
جان استوارت میل
⏺ 1807 م
پدیدارشناسی روح هگل، یک منبع کلیدی برای ایدئالیسم هگل منتشر میشود.
⏺ 1809-82 م
چارلز داروین
⏺ 1817 م
«اصول اقتصاد سیاسی و مالیات» ریکاردو، بعنوان یک اثر کلاسیک در اقتصاد سیاسی، مزایای بازار آزاد را برمیشمارد.
⏺ 1818-83 م
کارل مارکس
⏺ 1820-95 م
فریدریک انگلس
⏺ 1820-1903 م
هربرت اسپنسر
⏺ 1831-1933 م
ویلیام دیلتای
⏺ 1834 م
جامعه آماری لندن (بعدها جامعه آماری سلطنتی) تأسیس میگردد.
⏺ 1835-82 م
ویلیام جونس
⏺ 1835-1909 م
سزار لمبروزو
⏺ 1837 م
فلسفه تاریخ هگل، یک تحلیل دیالکتیکی از هدف تاریخ بشریت منتشر میگردد.
⏺ 1837 م
«جامعه در امریکا»ی مارتینو بعنوان یکی از نخستین آثار کلاسیک جامعه شناسی بر اساس سیاحت نویسنده در آمریکا منتشر میگردد.
⏺ 1839 م
کنت واژۀ سوشیولوژی (جامعه شناسی) را ابداع میکند.
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: گاهشمار جامعه شناسی, دایرهالمعارف فشرده جامعه شناسی, جامعه شناسی, جامعه شناسی شرقی
[ چهارشنبه ۱۵ فروردین ۱۳۹۷ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
بهمیانآوری و ازمیانبرداری - بخش دوم
اندر باب توسعه و سرمایه
حسین شیران
گرفتاران و در راهماندگان توسعه را شایسته نیست مجرم یا مقصر و یا به قراری که بعضاً در کشور ما حاکم است «خائن» خواندن و «خائن» تبلیغ کردن، چه به هر شکل آنها هم به تأثر و تأسی از بلاد مترقیه، توسعه را بعنوان یک خواسته حق خود و جامعۀ خود دانسته و حال اقداماتی هرچند ناجور و نارسا در طلبش انجام دادهاند. ضمن اینکه در هر داوریای باید شرایط زمان و مکان و جهان را هم در نظر داشت.
با این حال یک ایراد کلی میتوان به همۀ آنها روا داشت و آن اینکه هیچیک بدرستی درنیافتند و یا نخواستند که دریابند توسعه در اصل امری درونزاست و بعنوان یک ضرورت باید از ذات نشأت بگیرد تا که تواند به سرانجام برسد! البته این بههیچوجه به معنای نفی ارزش و اهمیت الگوها و امدادهای بیرونی نیست، مسأله اینست که درونی بودن فرایند رشد و توسعه و تکامل در هر موجود زندهای خود حکم میکند که هر آنچه از بیرون برای او تجویز میگردد الزاماً باید با ذات و سازمان درونی آن موجود سازگار افتد تا که امکان پیوند و پیوستگی درون و برون در راستای توسعه در او فراهم گردد.
این ایراد کلی نه فقط از عدم شناخت صحیح فرایند توسعه بلکه توأمان از عدم شناخت صحیح جامعه سرچشمه میگیرد، چه محال است کسی جامعه را هم همچون یک درخت یا یک حیوان یا یک انسان، موجود زندهای واجد جسم و جان و روح در نظر بگیرد و بعد برای آن، مسیر رشد و توسعه و تکاملی غیر از آنچه که برای آنهاست متصور گردد! مگر نه اینکه هر چیزی باید بر روی اصل و ریشۀ خود بروید و رشد و توسعه یابد پس چرا و چطور میشود جامعه از این امر مستثنی میگردد؟! به باور من تنها کسانی در حق جامعه اینگونه فکر میکنند که کلیت آن را یک بمثابۀ یک موجود زندۀ یکپارچه در نظر نمیگیرند بلکه تا بوده و هست پارهپاره و بیپایه و بیپیکرش میبینند و درست به همین منوال برایش برنامه میچینند و خوب، بدیهی است در فقدان هرگونه جامعبینی و جامعاندیشی، هر حرکتی که در ارتباط با جامعه جاری گردد جاماندنهای متعدد اجزاء متنوع آن را درپیخواهد داشت و به کرات منجر به حالات مختلف گرفتاریهایی خواهد شد که تمثیلاً در بخش پیش به آنها اشاره داشتیم.
در هر صورت فرق است میان آنکه با زور و زرنگی و بر پایۀ داشتههای خود با حساب و کتاب به سوی بام (توسعه) خیز برمیدارد با آنکه بیحساب و کتاب با اتکاء به زور و زرنگی دیگری و داشتههای دیگری! اولی شاید که دیرتر و سختتر از دومی به مقصد برسد اما تا رسد دیگر رسیده است اما دومی هرگز به توسعه نائل نخواهد گشت چرا که در هر حال وابسته است و این چیزی نیست که با توسعه قابل جمع باشد! ما اغلب عادت داریم در گفتارها و نوشتارهایمان هر جا که حاجت به حجت است با افتخار از غرباش بیاوریم و با ذکر دستکم یک یا دو نام غربی - حتی اگر مخاطب بخوبی نشناسد هم - به هر شکل او را متقاعد سازیم که حق با ما و در واقع با غربیهاست اما من اینجا در ارتباط با بحث حاضر به گفتۀ زیبا و پرمغزی از حکیم نظامی خودمان استناد میکنم آنجا که در شرفنامه میگویند:
"چو دریا به سرمایۀ خویش باش / هم از بود خود سود خود برتراش".
(بخش سوم بزودی)
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: جامعه شناسی, جامعه شناسی توسعه, سرمایه اجتماعی, حسین شیران
[ پنجشنبه ۲ فروردین ۱۳۹۷ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
گاهشمار جامعه شناسی
From: The Concise Encyclopedia of Sociology
by: George Ritzer & Michael Ryan
(به نقل از دایرهالمعارف فشرده جامعه شناسی)
(اثر: جورج ریتزر و مایکل رایان)
ترجمۀ: حسین شیران Hossein Shiran
ترجمه و ارائۀ این گاهشمار یا جدول زمانی را از این جهت واجد اهمیت دانستم که هم مروری گذراست بر سیر تاریخی و تکاملی دانش جامعه شناسی و واقعتر اگر بگویم جامعهاندیشی، و هم اینکه به هر حال خود تذکرهایست بر اینکه پیشرفت در هر حوزهای تنها در سایۀ تلاش و کوشش مستدام فکری و عملی ممکن بوده و است؛ هم از اینروست که به حق میگویند دنیا را تلاشگران میسازند و نه ادعاگران!
بخش 2
⏺ 1759-97 م
ماری ولستونکرافت
⏺ 1760-1825 م
کلود هنری سنت سیمون
⏺ 1762 م
ژان ژاک روسو کتاب قرارداد اجتماعی را منتشر میسازد و در آن قراردادهای میان مردم و اراده اجتماعی را بر کنترل دولت مقدم میشمارد.
⏺ 1764 م
از کشیش توماس بیز «مقاله در راستای حل یک مسألۀ در نظریه احتمالات» پس از مرگاش منتشر میشود که دربردارندۀ قضیه بیز او بعنوان پایه و اساس «آمار بیزی» است.
⏺ 1766-1834 م
توماس رابرت مالتوس
⏺ 1770-1870 م
جی. و. ف. هگل
⏺ 1772-1823 م
دیوید ریکاردو
⏺ 1776 م
حکومت سلطنتی در آمریکا پایان میپذیرد.
⏺ 1776 م
آدام اسمیت در «جستاری در ماهیت و علل ثروت ملل» در خصوص دستان نامرئی سرمایهداری سخن میگوید.
⏺ 1781 م
کانت در برابر تجربهگرایی رادیکال هیوم به «نقد عقل محض» میپردازد.
⏺ 1733-1830 م
سایمون بولیوار
⏺ 1788 م
کانت برای جوهر ارادۀ آزاد به «نقد عقل عملی» میپردازد.
⏺ 1789 م
جرمی بنتام بزرگترین اصل خوشبختی را در «مقدمهای به اصول اخلاق و قانون» ترویج میدهد و یک نظریۀ اخلاق اجتماعی ارائه میدهد.
⏺ 1789 م
کندرسه واژۀ علوم اجتماعی را ابداع میکند.
⏺ 1789 م
انقلاب فرانسه آغاز میشود.
⏺ 1790 م
اولین سرشماری ایالات متحده آمریکا انجام میشود.
⏺ 1792 م
کتاب «حمایت از حقوق زن» ولستونکرافت از نخستین فمینیستهای کلاسیک منتشر میشود.
⏺ 1798 م
مالتوس با «مقاله دربارۀ اصول جمعیت» خود، دربارۀ جمعیت شناسی نظریهپردازی میکند.
⏺ 1798-1857 م
آگوست کنت
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: گاهشمار جامعه شناسی, دایرهالمعارف فشرده جامعه شناسی, جامعه شناسی, جامعه شناسی شرقی
[ چهارشنبه ۲۳ اسفند ۱۳۹۶ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
بهمیانآوری و ازمیانبرداری - بخش اول
اندر باب توسعه و سرمایه
حسین شیران
چو دریا به سرمایۀ خویش باش / هم از بود خود سود خود بر تراش
(نظامی/ شرفنامه)
شکی نیست که «توسعه» و «تکامل» یک جامعه در ابعاد مختلفاش مستلزم «انباشت سرمایه» در تمامی ابعاد آنست - و نه صرفا بعد «اقتصادی» که هرگاه سخن از «سرمایه» میرود پیش و بیش از هر چیز به ذهن هر کس متبادر میشود، چه حالا دیگر مدتهاست که همه حتی دیرباورترینها هم متقاعد شدهاند که اولا اگر قرار است توسعهای رخ دهد باید همپای هم در تمام ابعاد حادث شود و نه یک یا چند بعد بخصوص، و بعد پیشتر سرمایۀ لازم برای توسعه در هر بعد هم فراهم باشد.
حق هم همین است چه «جامعه» هم کلی است واجد ابعاد و اجزاء مختلف، همچون من و شما یا هر کل دیگری، که اگر قرار بر «بام» رفتناش باشد این کار باید همهجانبه و با تمام ابعاد و اجزاء صورت پذیرد نه اینکه یک یا چند جزء به بام منتقل شوند بقیه همچنان در روی زمین یا در هوا معلق باشند. همیشه با تمام وجود در زمین، ثابت و برقرار ماندن - شده حتی غرق در «بربریت» یا «محرومیت» - هزار مرتبه بهتر از یک پای در زمین و پای دگر در آسمان یا میان ایندو معلق ماندن است!
این بدترین وضعیت ممکن است برای هر موجود مرکبی، برای جامعه هم همینطور و حتی بمراتب بیشتر! چه در این وضع هر چه موجود واجد اجزاء و ابعاد و وزن بیشتری باشد به همان اندازه فشار ساختارشکن و سازمانبهمزنی که بر او وارد میشود هم بیشتر و بیشتر خواهد بود و از این سبب ضعف و زجر و ضجهای هم که از آن برمیخیزد مدام بیشتر و بیشتر خواهد شد تا آنجا که به دلخراشترین صحنهها و گوشخراشترین فریادها منجر گردد! خواه چشمی برای دیدن و گوشی برای شنیدناش باشد یا نباشد!
جالب اینجاست که حتی مردن هم تغییری در این وضعیت ایجاد نمیکند مگر آنکه کار تا به مرز پوسیدن و ازهمپاشیدن برسد که این دیگر داستانش فرق میکند، اما خوشبختانه یا بدبختانه نظر به اینکه کار یک جامعه کمتر به اینجا میرسد تا هست آن وضعیت ناجور با زجرها و ضجههایش پایدار و برقرار میماند مگر اینکه به هر شکل تغییری در اوضاع محقق گردد.
اگر چه در کل گرفتار ماندن در چنین وضعیتی در هر حال خود یک مسأله است اما حسب اینکه گرفتار در چه حالی گیر افتاده و به بیان روشنتر حسب اینکه کدام عضوش زودتر به بام (توسعه، تمدن، مدرنیته) رسیده و کدامها در زمین یا در هوا معلق مانده طبعاً شدت و حدت مسأله بسیار فرق میکند. بدیهی است که تجربۀ اینها از بام (توسعه و مدرنیته) هم یکی نخواهد بود چه به هر حال فرق است میان اینکه نخست با دست یا پا (یکی یا هر دو بودنشان هم شرط است) به سوی بام بگرایی یا با سر یا سینه یا شکم یا زیرشکم (سمت و سوی هر کدام از اینها هم شرط است)!
در این میان شاید در اینکه بدترین و سختترین وضع ممکن کدام است باهم همنظر باشیم و آن به نظرم وضعی است که نخست پاها به بام نائل آمده، دستها همچنان خالیخالی یا نیمپر و نیمخالی در هوا معلق مانده و سر مبارک هم مماس بر سطح خاک و گاه حتی زیر سطح خاک با کمترین علائم حیاتی سکون یافته است! حق است که بر این وضع، مضاف بر صفت «بدترین» و «سختترین» که گفتیم، بیهیچ قضاوت ارزشی، تنها حسب وضع موجود، «وارونهترین» را هم بیفزاییم!
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: جامعه شناسی, جامعه شناسی توسعه, سرمایه اجتماعی, حسین شیران
[ یکشنبه ۲۰ اسفند ۱۳۹۶ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
حکایت آن شاه و شیخ افغانی (4)
حسین شیران
شیخ خبر بلای مقدر را که داد آرام آرام از منبر پایین آمد تا برود اما مردم دور و برش را گرفتند و هر کس از هر طرف چیزی گفتند: "کجا میروی شیخ! ... بگو ما چه کنیم؟ ... کجا برویم؟ ... چه کسی خطا کرده؟ ... تقصیر ما چیست؟ ... پس رحم خدا کجا رفته؟ ... مردان و زنان و کودکان بیگناه چه میشوند؟ ..." شیخ لحظاتی ساکت ایستاد و به حرفهای مردم گوش کرد و بعد دوباره بر سر منبر بازگشت و با ذکر چند صلوات بر محمد و آل محمد مجلس را آرام کرد و گفت: "ای مردم! شک نکنید رحم خداوند همیشه بوده و هست و باز هم به قرار خود خواهد بود قهرش هم همینطور، فراموش نکنید که این خود خلق خداست که انتخاب میکند مشمول کدامیک از این دو باشد رحم خدا یا قهر خدا! ...
حال دیگر کار شما از این حرفها گذشته و در هر صورت قهر خداوند بر شما مقدر گشته است. اما نظر به اینکه همیشه رحم خدا بر قهرش غالب است از این جهت همیشه راه توبه را باز گذاشته است تا بعد از خطا هم بندگانش بتوانند طلب استغفار کنند و از این طریق تغییری در مقدرات خود ایجاد کنند!" مردم که با شنیدن این حرفها سر ذوق آمده بودند امیدوارانه گفتند: "البته که هرچه خدا و شیخ خدا بگویند بر ما حجت است و ما همان میکنیم تا این بلا از سرمان رفع شود!" شیخ گفت: "پس خوب گوش کنید ببینید چه میگویم! طلب استغفار شما به درگاه حق تعالی چنین خواهد بود که من هرگاه این دستم را بالا بردم این سمت مسجد صدای سگ درخواهند آورد و هرگاه این یکی دستم را بالا بردم این یکی سمت صدای خر، تا انشاءالله خداوند به این استغاثه از گناهانتان درگذرد!"
و بعد شیخ چند مرتبه آنگونه که گفته بود دست راست و چپش را بالا برد و مردمان نشسته در هر سو به تناوب صدای سگ و خر از خود درآوردند و سرانجام شیخ دو دستش را بالا گرفت و دعایی طویل خواند و بعد با صدای بلند گفت: "مژده ای مردم که خداوند سبحان از گناهان شما درگذشت و بلایی که بر شما مقدر فرموده بود را از سرتان برداشت! حال بروید زندگیتان را بکنید، به اهل شهر هم این خبر خوش را بشارت دهید!" مردم که روحیۀ از دست رفتۀ خود را بازیافته بودند با شادی و شتاب از مسجد خارج شدند، شیخ هم آرام آرام از منبر فرود آمد و به سوی شاه و وزیر رفت که غرق حیرت از آنچه که دیده و شنیده بودند درست در میانۀ مسجد نشسته بودند.
شیخ که رسید سلام داد و شاه و وزیر هم از جا بلند شدند و علیک گفتند. وزیر گفت: "الوعده وفا شیخ! من و شاه اکنون اینجا هستیم تا ببینیم مقصود شما از کشاندن ما به اینجا چه بوده است!" شیخ لبخندی زد و گفت: "شما هر آنچه باید میدیدید و میشنیدید را دیدید و شنیدید، بیش از این من فکر نمیکنم نیازی به هیچ صحبت دیگری باشد!" وزیر با تعجب گفت: "یعنی چه شیخ، ما باید صدای سگ و خر میشنیدیم که شنیدیم؟!" شیخ گفت: "آنچه دیدید مهمتر از آنست که شنیدید!" تا وزیر خواست چیزی بگوید شیخ رو به شاه کرد و گفت: "من از شما خواستم که قدم رنجه فرمایید و پای مبارک از قصر بیرون بگذارید و بیواسطه از نزدیک حال و روز واقعی مردمان خود را ببینید که دیدید!"
و بعد در حالیکه با دست دو سوی خالی مسجد را نشان میداد ادامه داد: "من شیخ این مردمان با این سطح فکری که دیدید هستم و شما هم شاهشان! با این وضع آیا بهتر نیست شما بروید به شاهیتان برسید بگذارید من هم به شیخیام برسم؟!" شیخ این را گفت و راه افتاد برود که وزیر گفت: "آن غیبگوییها چطور؟ در مورد آنها چه میگویی؟" شیخ باز لبخندی زد و گفت: "کدام غیبگویی مرد! مگر تو نمیدانی که حتی پیغمبر خدا هم غیب نمیدانست چه برسد به این بندۀ سراپا تقصیرش؟!" وزیر گفت: "اما من به چشم خود دیدم و به گوش خود شنیدم که ...!" شیخ پیش آمد و دستی بر روی شانۀ وزیر گذاشت و گفت: "آنچه تو دیدی غیب نبود وزیر! تنها چیزی بود خارج از درک و فهم تو!"
وزیر یکهای خورد و گفت: "یعنی چه؟! منظورتان چیست؟!" شیخ گفت: "من تعداد زیادی خدمتکار دارم که تو هنگام ورود در حیات خانهام دیدیشان. آنها هر کدام برای من نماد یکی از آن چیزهایی که شماها برای من میآورید هستند، در حقیقت من از روی آنهاست که میگویم چه کسی چه چیزی برایم آورده است! به همین سادگی!" شیخ دستش را از روی شانۀ وزیر برداشت و بیهیچ حرف و حدیث دیگری راهش را گرفت و رفت، شاه و وزیر را هم مات و مبهوت چشم در چشم هم به حال خود واگذاشت. شاه که از آغاز تا انجام حتی یک حرف هم نزده بود سرش را به کمال تأثر تکان داد و گفت: من آنچه باید میفهمیدم فهمیدم وزیر! راست میگوید شیخ، با این وضع بهتر است هر کس پی کار خود رود! موسی به راه خود، عیسی به راه خود! ... ".
پایان
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: جامعه شناسی شرقی, جامعه شناسی, حسین شیران, مسائل اجتماعی ایران
[ چهارشنبه ۲ اسفند ۱۳۹۶ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
گاهشمار جامعه شناسی بخش اول
From: The Concise Encyclopedia of Sociology
by: George Ritzer & Michael Ryan
(به نقل از دایرهالمعارف فشرده جامعه شناسی)
(اثر: جورج ریتزر و مایکل رایان)
ترجمۀ: حسین شیران Hossein Shiran
ترجمه و ارائۀ این گاهشمار یا جدول زمانی را از این جهت واجد اهمیت دانستم که هم مروری گذراست بر سیر تاریخی و تکاملی دانش جامعه شناسی و واقعتر اگر بگویم جامعهاندیشی، و هم اینکه به هر حال خود تذکرهایست بر اینکه پیشرفت در هر حوزهای تنها در سایۀ تلاش و کوشش مستدام فکری و عملی ممکن بوده و است؛ هم از اینروست که به حق میگویند دنیا را تلاشگران میسازند و نه ادعاگران!
بخش 1
❇️ این گاهشمار شامل فهرستی بالغ بر 635 مورد از رویدادها، نقشها و نشرهای مهم و تأثیرگذار در حوزۀ جامعهشناسی است.
⏺ 551 الی 479 پ.م
کنفوسیوس «زندگی» و «جامعه» را نظریهپردازی میکند. آثار او که بدواً تحت عنوان منتخبات کنفسیوس شناخته شده است پس از مرگاش توسط شاگردانش گردآوری شده است.
⏺ 469 الی 399 پ.م
سقراط پایه و اساس فلسفه غرب را بنا مینهد.
⏺ 384 الی 322 پ.م
ارسطو سهم بیشتری در علم و فلسفۀ غرب ایفا میکند.
⏺ 360 پ.م
افلاطون ماهیت اخلاق و سیاست را در کتاب جمهوریت مورد بحث قرار میدهد.
⏺ 1377 م
ابن خلدون کتاب مقدمه اش را مینویسد که از برخی جهات یکی از نخستین آثار مهم در «جامعهشناسی» به شمار میرود.
⏺ 1516 م
توماس مور کتاب یوتوپیا (آرمانشهر) را مینویسد و اصطلاح "یوتوپیا" را ابداع میکند.
⏺ 1651 م
توماس هابز کتاب لویاتان را مینویسد و در آن در مورد ضرورت واگذاری حاکمیت به دولت در جهت جلوگیری از "جنگ همه علیه همه" بحث میکند.
⏺ 1692-3 م
ادموند هالی نخستین جدول عمر را منتشر میسازد.
⏺ 1712-78 م
ژان ژاک روسو
⏺ 1713 م
جیمز ولدگرایف یک شکل اولیه از نظریه بازی را معرفی میکند.
⏺ 1723-90 م
آدام اسمیت
⏺ 1724-1804 م
امانوئل کانت
⏺ 1739 م
دیوید هیوم رساله درباره طبیعت بشر را منتشر میسازد و در آن از مطالعۀ انسانیت از طریق «مشاهده مستقیم» به جای «فلسفه انتزاعی» دفاع میکند.
⏺ 1748 م
بارون دو مونتسکیو در کتاب روحالقوانین در خصوص منبع همه قوانین بودن جامعه استدلال میکند.
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: گاهشمار جامعه شناسی, دایرهالمعارف فشرده جامعه شناسی, جامعه شناسی, جامعه شناسی شرقی
[ پنجشنبه ۲۶ بهمن ۱۳۹۶ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
حکایت آن شاه و شیخ افغانی (3)
حسین شیران
وزیر به نزد شاه بازگشت و هر آنچه در خانۀ شیخ دیده و شنیده بود را بیکم و کاست با او در میان گذاشت، پیام شیخ را هم به او تسلیم داشت و در نهایت هر طور که بود رضایت شاه را مبنی بر حضورش در نماز ظهر فردا فراهم ساخت. فردا که شد نزدیک ظهر شاه و وزیر لباس مبدل پوشیدند و بصورت ناشناس به سمت مسجد جامع شهر راه افتادند و همانطور که شیخ سفارش کرده بود درست در میانۀ مجلس نشستند. بعد از اذان و نماز، شیخ به بالای منبر رفت و پس از حمد و ثنای خدا با صدای بلند گفت: "ای مردم! آیا تا به حال دروغی از زبان این بندۀ خدا شنیدهاید؟" ... همهمهای مسجد را فراگرفت. شیخ بعد از کمی سکوت ادامه داد: "خلاف چطور؟ آیا تا به حال چیزی خلاف شرع و عرف از این بنده دیدهاید؟" ... شیخ این بار قدری بیشتر سکوت کرد و اجازه داد تا همهمهها سراسر مسجد را فراگیرد.
سرانجام مردی از بزرگان که در ردیفهای جلو نشسته بود صدایش را بلندتر کرد و گفت: "استغفرالله! شیخ! چه میگویید؟! ما از چشم خود بدی دیدهایم از شما نه! شما را چه شده است که امروز اینگونه سخن میگویید؟" ... شیخ باز با صدای بلند گفت: "پس ای مردم! گوش فرادهید تا خبری را به عرضتان برسانم! من از طرف خدا مأمورم تا شما را از بلای بزرگی که در راه است باخبر سازم!" ... شیخ این را که گفت دیگر صدایش در میان صدای مردم گم شد! مردم هراسان هر کدام از هر سو چیزی میگفتند و در این میان شاه و وزیر هم در وسط مسجد نشسته بودند و هاج و واج گاه شیخ و گاه مردم را مینگریستند! "چرا؟ ... چه شده است؟ ... به کدامین گناه؟ ... مگر چه کردهایم؟ ... چه بلایی؟ ... چه باید کرد شیخ؟ ..." اینها صداهایی بود که مدام از هر گوش و کنار مسجد به گوش شیخ میرسید.
سرانجام شیخ با ذکر چند صلوات بر محمد و آل محمد دوباره کنترل مسجد را به دست گرفت و شمرده شمرده گفت: "خداوند قهار به سبب خطایا و گناهانی که دستکم برخی از شماها در این چند وقت مرتکب شدهاید بلایی بر این شهر مقدر فرموده است که عنقریب به سروقتتان خواهد رسید و تر و خشک دامان همۀتان را فراخواهد گرفت! این بود خبری که باید به شما میرساندم و رساندم. والسلام علیکم و رحمهالله و برکاته. "
ادامه دارد ...
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: جامعه شناسی شرقی, جامعه شناسی, حسین شیران, مسائل اجتماعی ایران
[ چهارشنبه ۱۸ بهمن ۱۳۹۶ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
شش راهبرد برای تلفیق روشها و ترکیب دادهها در پژوهشهای علوم اجتماعی
Six strategies for mixing methods and linking data in social science research
نوشتۀ: جنیفر میسون Jennifer Mason بازگردان: حسین شیران
University of Manchester - July 2006
ESRC National Centre for Research Methods
بخش هفتم
✅ بخش هفتم : راهبرد ششم: تلفیق روشها بنحوی فرصتطلبانه
تمامی مثالهای قبلی چنین دلالت میکنند که محققان در اشکال مختلف بر طراحی، پردازش و شکلدهی و نحوۀ استخراج دادهها از یک تحقیق به روش تلفیقی کنترل دارند. البته این موردی نیست که همیشه باشد و گاهی اوقات تلفیق روشها و دادهها ممکن است بیشتر به صورت تصادفی باشند تا طراحی شده، بویژه آنجا که مجموعۀ دادههای موجود بطور غیرمنتظره یا از سر خوششانسی در دسترس قرار بگیرند و یا زمانی که دسترسی به یک منبع دادۀ بالقوه محقق شود.
⏺ منطق راهبرد
بدون منطق ذاتی
⏺ چالشها و فرصتها
تلفیق فرصتطلبانۀ روشها و رویکردها البته یک راهبرد نیست و از هیچ منطق ذاتی واحدی هم برخوردار نیست. در این رویکرد، چالش اصلی برای محققان پیدا کردن منطقی است که بتواند یک راه مؤثر برای اقدام فراهم سازد- تا حد ممکن سریع، تا بعد، آنها قادر باشند که آن را در شرایطی بکار ببندد که بتوانند به یک کنترل محدود دست یابند.
اما فرصتهای قابل توجهی میتوانند در این نوع از رویکرد موهبتآمیز بوجود آیند و محققان باید دو بار اندیشه و درنگ کنند یکی قبل از جلب توجهات به منابع بالقوۀ فوقالذکر یا اطلاعات مهم، و دیگری قبل از ربودن فرصت و استفاده از آن چرا که ممکن است در نهایت آنچه بدست میآید چندان مفید و مثمرثمر نباشد.
⏺ حکم نهایی
تلفیق روشها بنحوی فرصتطلبانه بدون هیچ منطق درونی صورت میپذیرد؛ ممکنست یافتن یک منطق و بکار بستن آن دشوار باشد با این حال میتواند فرصتهای خوبی ارائه دهد.

توضیح نمادین راهبرد ششم تلفیق روشها در علوم اجتماعی
✅ نتیجهگیری از کل بحث
وظایف فکری و عملی تجزیه و تحلیل و ترکیب دادههای بدست آمده از روش تحقیق تلفیقی نوعاً متنوع هستند و این بطور قطع بستگی دارد به اینکه چه راهبردی از سوی محقق و یا تیم تحقیق اتخاذ گردد. من هر آنچه در رابطه با چالشها و فرصتهای اساسی مربوط به راهبردهای مختلف میدیدم و میدانستم را اینجا بحث کردم و نشان دادم.
با این حال، این به نوبۀ خود تحت تأثیر مسائل عملی، سیاسی و منابع مربوطه است که من در ادامه به برخی از آنها اشاره میکنم. اینها مسبب زمینهها و محدودیتهای خاص و همچنین موجب نابرابریها و تفاوتهایی چند میان محققان و رویکردهای مختلف خواهند بود.
بعنوان نمونه برخی از اینها عبارتند از:
1 قدرت، موقعیت و نابرابریهای موجود در درون تیمها و میان تیمها و میان محققان منفرد و میان رشتهها و زمینههای مورد علاقه؛ ما این را میدانیم که در سطح جهانی، تلقی یکسانی از همۀ روشها و رویکردها به لحاظ اعتبار، دقت یا معنی و مفهومداری نمیرود و پژوهشها دربردارندۀ روابط پیچیدهای از قدرت و منازعات (اغلب میان افراد با انواع بسیار متفاوتی از قراردادهای کاری) هستند و پژوهشها عملاً در زمینههای سیاسی و اقتصادی مختلفی انجام میپذیرند.
2 محدودیتها و فرصتهای مربوط به بودجۀ تحقیقاتی؛ مسئولیتپذیر بودن و برآوردن توقعات سرمایهگذاران و سایر ذینفعان.
3 دسترسی و مالکیت دادهها؛ فرصتهای همکاری، تنها برای کار یا برای تالیف.
4 گسترش مهارتها و شایستگیها؛ زمان، منابع و ظرفیت یادگیری مهارتهای جدید.
5 امکانات لازم برای برنامهریزی راهبردی در خصوص نتایج و خروجیها، بعنوان مثال برای مقاصد و مخاطبان مختلف.
در مجموع، این نشاندهندۀ یک نوع روابط اقتصادی- اجتماعی- سیاسی پیچیده در تحقیقات اجتماعی است و محققان روشهای تلفیقی میباید باهم مذاکره کنند و بعد، هر محقق در راستای رویکرد منتخب، دقیقاً مطابق برنامه حرکت کند. با این حال، برای کسانی که در جهت تلفیق روشها میکوشند در هر حال برخی از این دغدغهها بطور خاص به شکل واضحی مطرح خواهند بود و رویکردهای مختلفی که برای تلفیق روشها اتخاذ میشوند تا حد امکان باید با چگونگی تعامل این مذاکرات و منازعات و همینطور با مأموریت فکریای که هر محقق از آغاز در ذهن خود دارد سازگار و قابل اجرا باشد.
این بمعنای این نیست که تلفیق روشها در نهایت، نمیتواند امری راهبردی (به معنای فکریاش) باشد بلکه به این معناست که اینها به هر حال شرایط زندگی واقعی هستند که تحت آن، افراد عملاً باید کار کردن بر روی راهبردهایشان را دنبال کنند. در واقع، به همان اندازه که به رسمیت شناختن چگونگی بازی با این عوامل در زندگی واقعیِ خود محقق مهم است تعیین و تشخیص یک استراتژی راهبرد مطلوب برای تلفیق روشها هم مهم است - از این جهت که اینها بطور جداییناپذیری بهم مرتبط هستند و انجام روش تحقیق تلفیقی به تناوب با هر دو درگیری خواهد داشت.
پایان
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: روش تحقیق تلفیقی, جامعه شناسی, پژوهشگری علوم اجتماعی, جامعه شناسی شرقی
[ چهارشنبه ۱۱ بهمن ۱۳۹۶ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
حکایت آن شاه و شیخ افغانی (2)
حسین شیران
به خانۀ شیخ که رسیدند در را تمام گشاده یافتند. وزیر یااللهگویان از در وارد شد بقیه هم یک به یک پشت سر او. حیات خانۀ شیخ بسیار بزرگ و با صفا بود و جمع زیادی هم در آن لابلای درختها پراکنده بودند. با ورود آنها به حیات برخی از آن جمع به پیشواز آمدند و بعد از سلام و خوشامدگویی با احترام جویای کارشان شدند. وزیر گفت که از راه دور آمدهاند و قصدشان دیدن شیخ است؛ قدری هم هدایا برای ایشان آوردهاند. ...
یاران شیخ ضمن سپاسگزاری از حضور و هدایاشان، هرچه آورده بودند را تحویل گرفتند و بعد آنها را تو به تو تا به حضور شیخ هدایت کردند. شیخ هم به گرمی از آنها استقبال کرد و بعد جایی برای نشستنشان نشان داد و خود هم مقابلشان نشست و با لبخند گفت: "در خدمتم برادران!" وزیر بدوا از مرحمت و میزبانی شیخ و یارانش تشکر کرد و بعد گفت: "همین اوصاف و کرامات شماست که ما را از راه دور برای زیارتتان تا به اینجا کشانده است! ناقابل قدری هم هدایا ..." . شیخ با شمردن یک به یک هر آنچه که آنها آورده بودند حرف وزیر را قطع کرد و در نهایت گفت: "البته زحمت زیادی کشیدهاید نیازی به این همه مرحمت نبود!"
وزیر که از شنیدن شرح دقیق هدایا از زبان شیخ بسیار شوکه شده بود قدری دیگر سکوت کرد و بعد در حالیکه رو به یارانش کرده بود گفت: "سبحانالله! جناب شیخ ما را در بهت و حیرت فرو بردند! چگونه چنین چیزی ممکن است، ما هر آنچه آورده بودیم را دم در به یاران شما تحویل دادیم و هیچیک از آن یاران اکنون اینجا نیستند! اینها هم که ما را بحضور شما آوردهاند حتی یک کلمه هم سخن نگفتهاند! پس جناب شیخ چگونه و از کجا فهمیدند که ما دقیقا چه چیزها برایشان آوردهایم؟!" شیخ لبخندی زد و جز ذکر "الله اکبر" چیز دیگری نگفت. وزیر ادامه داد: "نه، واقعا اگر چنین باشد که گفتم آیا جز اینست که جناب شیخ آنگونه که مردم میگویند غیبدانی و غیبگویی میفرمایند؟!" و باز دوباره قدری در چشمان بهتزدۀ یارانش دقیق شد و گفت: "الحق که تا آدم خود از نزدیک نبیند و نشنود دیر باور میکند!"
شیخ با طمأنینه پرسید: "مگر مردم در مورد من چه میگویند؟" وزیر که میخواست بیشتر در این خصوص بگوید و بشنود بدواً از شیخ خواست که در صورت امکان اجازه دهد یارانش مرخص شوند و بعد خود هم به یارانش اشاره کرد که بیرون بروند و بعد شروع کرد از هر سو با شیخ سخن گفتن و سرانجام اصل ماجرا و علت حضورش را برای او بازگو کرد! شیخ که بتدریج از شنیدن حرفهای وزیر حالش دگرگون شده بود در حالیکه سرش را مرتب تکان میداد آرام گفت: "پس آمدید که سر از کار من دربیاورید؟!" وزیر هم سرش را به علامت تأیید تکان داد و گفت: "آری، اکنون چاره چیست؟ چه باید کرد شیخ؟" شیخ قدری در خود فرو رفت و بعد با آرامش گفت: "وزیر! اگر میخواهید سر از کار من دربیاورید بروید شاهتان را راضی کنید فردا وقت نماز ظهر باهم به مسجد بیایید و درست در میانۀ مجلس بنشینید، آنوقت من همه چیز را برایتان روشن خواهم ساخت! بروید!" ...
وزیر با ادای احترام از محضر شیخ مرخص شد و به سمت دارالحکومه به راه افتاد در حالیکه در تمام طول مسیر فکرش درگیر این بود که چگونه باید شاه را فردا برای رفتن به مسجد راضی کند! ...
پایان بخش دوم
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: جامعه شناسی شرقی, جامعه شناسی, حسین شیران, مسائل اجتماعی ایران
[ یکشنبه ۸ بهمن ۱۳۹۶ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
حکایت آن شاه و شیخ افغانی (1)
حسین شیران
گویند که در دیار افغان شیخی بود که در غیبدانی و غیبگویی شهرۀ شهرگشته بود، آنسان که مردم آن شهر و بسی بیش از آن در آن روزها هر کجا که به هم میرسیدند نخست از شیخ میگفتند و از آخرین غیبگوییهایش میپرسیدند! و اینگونه شرح اوصاف شیخ دهان به دهان میگشت و از این طریق روز به روز بر خیل مریدان و معتقدانش میافزود. در این میان اگر کسی هم از سر ناباوری چیزی میگفت توصیه میشنید که خود به نزد شیخ برود و هر آنچه دیگران دربارۀ شیخ میگویند را خود به چشم خویش ببیند! ...
وصف شیخ اما تنها محدود به این عوامالناس نبود. سیل شهرت او دیگر آنقدر بالا گرفته بود که حتی از بلندای در و دیوار دارالحکومه هم سرریز گشته و در بستر همهمهها تا به اندرونی شاه هم رسیده بود. به این قرار حالا دیگر همه حتی نزدیکان شاه هم از کرامات شیخ سخن میگفتند و این البته که هیچ خوشایند شاه نبود! تقصیری هم نداشت البته، چه او هم مثال تمام شاهان عالم آنگونه بار نیامده بود که به استماع اوصاف کسی غیر از خود عادت داشته باشد! روزی از روزها که همهمهها در ذکر احوال شیخ در اندرونی از حد تحمل شاه گذشت خشمی مهارناشدنی بر وجود همایونیاش چیره گشت و به یکباره همه چیز و همه کس را به باد توبیخ و توهین گرفت و بعد با بسی داد و بیداد وزیرش را فراخواند و با هزار بد و بیراهگویی به شیخ با قاطعیت هرچه تمام دستور سر به نیست کردن او را صادر نمود!
وزیر که حال و روز شاه را بسیار نابسامان میدید بدواً از بهر آرام کردن او بسی داغتر از خود شاه به لعن و نفرین شیخ پرداخت و او را از این جهت که با به راه انداختن بساط نیرنگ و فریب مایۀ ناراحتی شاه گشته بطور قطع مستوجب مرگ دانست و خیال شاه را نه فقط از نابودی شیخ بلکه هر سایۀ منحوسی که در ممالک محروسه بخواهد فراتر از سایه شاه ایستد راحت ساخت! ... چندی بعد که حال شاه بجا آمد وزیر همچون همیشه از سر تدبیر برآمد و با احتیاط به شاه متذکر شد که در از میان برداشتن شیخ شکی ندارد منتهی لازم است کارها طوری پیش رود که نابودی او برای دارالحکومه یک امتیاز تلقی گردد و نه یک ایراد؛ صلاح اینست که بگذارید نخست برویم سر از کار شیخ درآوریم و بعد بر اساس آن دسیسهای بچینیم و برای همیشه از شرّ شیخ راحت شویم. ...
به این ترتیب وزیر موفق شد که موافقت شاه را برای اقدام محتاطانه بدست آورد و بعد بلافاصله به چندی از یاران خود دستور داد که بروند تحفاتی چند تدارک ببیند و فردا برای رفتن به خانه شیخ منتظر فراخوان باشند. فردا که موعد رفتن رسید وزیر آنها را فراخواند و دستور داد که لباس مبدل پوشند، خود هم چنان کرد و بعد به اتفاق هم بصورت ناشناس به سمت خانۀ شیخ راه افتادند. ...
پایان بخش اول
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: جامعه شناسی شرقی, جامعه شناسی, حسین شیران, مسائل اجتماعی ایران
[ یکشنبه ۱ بهمن ۱۳۹۶ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
اندر باب اندیشه و آداب همانديشي (2)
📝 حسین شیران
در تابلوی معروف «مکتب آتن» که بخش پیش به شرح مختصر آن پرداختیم همه همنظریم که موضوع محوری «اندیشه» و «اندیشمند» است. ما در این تابلو به لطف نقش و نگار فراوانی که «رافائل سانتزیو» با هنرمندی هرچه تمام بهم زده است با جمعی از برگزیدگان عالم فکر و اندیشه روبرو هستیم که هر کدام با یک سلیقه و یک ایدهای از هر کجا گردهم آمدهاند و با جدیتی ستودنی در فضایی کاملاً سالم و صمیمی هر یک به شکلی سرگرم بحث و گفتگو و فعالیت علمیاند!
در هیچ کجای این اثر، نمودی از خشم و خشونت به چشم نمیخورد؛ هیچ حرف و حدیثی که به کسی بربخورد یا هیچ حرکتی که توأم با توهین و تهدید و تخریب باشد نه له نه علیه کسی وجود ندارد. در کل، همه چیز در صلح و آرامش است. حتی آن جنگجوی جهانگشای قدرتطلب، «اسکندر مقدونی» هم که به نمایندگی از تمام حکمرانان عالم سیاست در صحنه حضور دارد در محضر «سقراط»، سلطان فلسفه، شمشیر در نیام کرده و رام و آرام ایستاده و با اشتیاق دل به حرفهای او میدهد! ...
بدیهی است این فضایی که رافائل به تصویر کشیده یک فضای آرمانی برای فعالیت فکری است و گرنه به واقع امر این که هرکس بتواند آزادانه از هر آنچه که در سرش میگذرد با دیگران بگوید و بنویسد و در این میان حاکمان (حالا از هر نوعش) نه فقط هیچ ممانعتی به عمل نیاورند بلکه خود هم کم و بیش در آن مشارکت نمایند اگرچه نمیتوان گفت هرگز در صحنۀ تاریخ نبوده است واقعیت اینست که کم رخ نموده است!
حتی در زمان خود رافائل و خلق این اثر (11-1510) هم چنین فضای مساعدی برای بحث و گفتگو و ابراز اندیشه وجود خارجی نداشت. در آن زمان البته روح رنسانس داشت آرام آرام در جسم و جان اروپا ریشه میدواند با اینحال بیش از همه دنیای هنر متأثر از آن بود و در عالم اندیشه هنوز آنسان که باید و شاید دستش رو نگشته بود.
«بیکن»ها و «دکارت»ها و «هابز»ها و «لاک»ها هنوز به دنیا نیامده بودند تا دستی به سر و روی اندیشه و اندیشهورزی بکشند و گردی از شانههایش بتکانند و کما فیالسابق سیطرۀ سرخ و سیاه کلیسا بر آثار و افکار اروپائیان جریان داشت و هنوز ماجراهای برونوها و گالیلهها و اسپینوزاها با اربابان کلیسا در پیش بود. بنابراین این فضای باصفا و بیکرانی که ما در قالب قاب کوچک تابلوی زیبای رافائل مشاهده میکنیم رسماً نمودیست از آنچه باید باشد و نه الزاماً از آنچه که هست!
به این قرار این نه فقط یک تابلوی نقاشی که یک طرح تفکر و یک مطالبه هم است. پس پربیراه نرفتهایم اگر که نخواهیم «رافائل» را تنها در حریم و حوزۀ نقش و نگارگری محدود و محصور سازیم و فراتر از این بخواهیم او را علیرغم کم سن و سالیاش یک فیلسوف و یک متفکر برجسته هم قلمداد کنیم. به هرحال اینکه او توانسته است بیش از پنجاه شخصیت منحصر بفرد تاریخ اندیشه را در یک فضای تعاملی، همزمان در ارتباط با خود و با دیگران به تصویر کشد لابد که مبتنی بر شناخت لازم از آثار و افکار هر کدام از آنها بوده است!
من هرگاه که چشمم به تابلوی معروف «مکتب آتن» میافتد خواهناخواه دو آرزوی بزرگ در ذهنم شکل میگیرد: ... (در بخش بعد بخوانید)
پایان بخش دوم
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: جامعه شناسی, مکتب آتن, آیین هم اندیشی, جامعه شناسی شرقی
[ یکشنبه ۱۰ دی ۱۳۹۶ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
شش راهبرد برای تلفیق روشها و ترکیب دادهها در پژوهشهای علوم اجتماعی
Six strategies for mixing methods and linking data in social science research
نوشتۀ: جنیفر میسون Jennifer Mason بازگردان: حسین شیران
University of Manchester - July 2006
ESRC National Centre for Research Methods
بخش ششم
✅ بخش ششم : راهبرد پنجم: "تلفیق روشها به منظور طرح پرسشهای متمایز اما متقاطع
مایۀ تأسف خواهد بود اگر که ما اینجا به این نتیجه برسیم که تلفیق روشها کار بسیار مشکلی است به این دلیل که یک منطق موازی در نهایت نمیتواند چندان رضایتبخش باشد و یک منطق واقعاً تأییدی هم بسیار سؤالبرانگیز است. روشها و رویکردهای مختلف از این ظرفیت برخوردارند که محققان را قادر میسازند سؤالات متضاد و متمایزی در مورد جهان اجتماعی بپرسند و دربارۀ آنچه که مورد تحقیقشان است و نیز آنچه که در ارتباط با آنها باید بعنوان شناخت یا شواهد محسوب شوند به شیوههای مختلف مفهومپردازی کنند.

توضیح نمادین راهبرد پنجم تلفیق روشها در علوم اجتماعی
این تفاوتها - و روابط میان آنها - بالقوه بسیار هیجانانگیز هستند- شاید بخصوص آنجا که بیان تفاوتها در میان حوزههای هستیشناسی، معرفتشناسی و رشتههای مرتبط باشد. امکان این هست که مجموعهای از سؤالات در مورد جهان اجتماعی در ذهن مجسم گردد که شیوههای متمایزی از مشاهدات برای پاسخ به آنها فراخوانده شوند و در نهایت نتوان همۀ آنها را در قالب یک رویکرد روششناختی و یک الگوی ترکیب غالب ریخت. در این فرآیند، خودِ زمینۀ تحقیق و آنچه که ما فکر میکنیم مسألۀ مورد تحقیق است، به احتمال زیاد باید بازتعریف شوند؛ بعنوان مثال، مطالعۀ زندگی شخصی و عاطفی؛ بجای کنار گذاشتن سؤالات در مورد «روان و درون» برای روانشناسان، و «ساخت اجتماعی عواطف» برای جامعهشناسان، و «قواعد و مناسک نمایش عاطفی» به انسانشناسان، و «کالایی شدن و بازاریشدن عواطف» برای اقتصاددانان، و «سلامت عاطفی» برای متخصصین سلامت، و از این قبیل - چقدر هیجانبرانگیز خواهد بود که با طرح و تعقیب سؤالات و روشهای متفاوت درک شده با یک شیوۀ جمعی (بجای شیوۀ یکپارچه) به مکاشفه در مورد آنها بپردازیم؟
این مستلزم اینست که ما جهان اجتماعی و مسائل و مشکلات مورد تحقیقمان را بعنوان موضوعاتی چندبعدی به رسمیت بشناسیم و بدانیم که این ابعاد مختلف ممکن است باهم در یک تنش شدید یا در یک محیط شلوغ باشند بجای اینکه در یک سطح و یا بعد منظم قرار گرفته باشند (مانند کیک عروسی و یا پازل). روشهای مختلفی برای درک و بازجویی جهان اجتماعی ارائه شدهاند که خودشان به شیوههای مختلف بخشی از چیزی هستند که فینفسه چندبعدی است. بنابراین، برای مثال، درک «زندگی عاطفی» بواسطۀ این شیوهها و شیوههای مختلف دیگر کاملاً ممکن و محتمل است و این نه ممکن است بصورت منظم و برجسته در داخل یک تبیین روانشناختی یا جامعهشناختی و یا سایر رشتههای دیگر ادغام شوند و نه منحصراً در زمینههای مرتبط هر یک از این رشتهها جا بگیرد.
منطق چندبعدی
استدلال این است که روشها و رویکردهای مختلفی که هر کدام واجد نقاط قوت و ظرفیت متمایز هستند در صورتی که اجازۀ رشد یابند، میتوانند ما را در درک چندبعدی و پیچیدگی اجتماعی یاری کنند. این منطق بوضوح متمایز از منطق منسجم و یا منطق تأییدی است، همینطور متفاوت از منطق موازی است که در بالا تشریح شد. این به این خاطر است که در میان رویکردها تا حدودی فصل مشترک وجود دارد. در حالت ایدهآل، این منطق، تنشی خلاق میان روشها و رویکردهای مختلف بوجود میآورد که میزان آن بستگی دارد به محاورات میان آنها. به این معنی که محقق بجای آنکه در نهایت یک تعلیل یا توضیحی منسجم از هر آنچه که در دست تحقیق است (منطق منسجم)، و یا یک سری از تعلیلهای موازی (منطق موازی) ارائه دهد به ارائۀ تصویری از تبیینهای چندگرهی و محاورهای میپردازد که بنیانش بر روابط پویای میان شیوههای چندگانۀ دیدن و تحقیق کردن است. این مستلزم آن است که محققان به شیوههای مختلف، پرسیدن و پاسخ دادن را سرلوحۀ کارشان قرار دهند.
چالشها و فرصتها
این نوع رویکرد بسیار چالشبرانگیز است چرا که در تعریف تا به مرزهای فلسفه علوم اجتماعی، علم و عمل پیش میرود. این رویکرد در معرض خطر سقوط به یک منطق موازی یا با سازماندهی بیش از حد خود، به یک منطق منسجم است. دست یافتن به تنشهای خلاقانه در آن خیلی راحت نیست و محققان نیازمند آن هستند که خود را در یک «محیط امن» در حال اشتراکگذاری تفکرها و تفاوتها احساس کنند. در این محیط، آنها میتوانند با تهدیدات فکری روبرو شوند و با رویکردهای جایگزین آشنا شوند بدون آنکه از تلافیشدنهای فوری (فروخته شدن)، تقابلهای جدّی (توسط کسانی که رویکردهای جایگزین مورد نظرشان را دارند) یا نابود شدن ترسی به خود راه بدهند.
این لازمهاش داشتن مهارتهای قابل ملاحظه و متعهد بودن محققان و تیمهای تحقیقاتی، و داشتن ظرفیت و گرایش لازم برای بینش فرارشتهای، تمایزات معرفتشناختی و هستیشناختی و پرهیز از هرگونه گرایش به نقد همۀ دیدگاهها فقط از منظر یک دیدگاه و یا ریختن همۀ آنها به پای یکی از آنها میباشد. با این حال، این رویکرد مستلزم این هم است که ماهیت متمایز رویکردهای مختلف با احترام نگریسته شود و به همۀ آنها اجازۀ رشد داده شود نه اینکه همۀ آنها با یک تلقی بینرشتهای، به کمترین مخرج مشترک مطلوب تقلیل یابند. به این معنا، این رویکرد در بطن خود مفروضات مربوط به یک نظریه یا فلسفۀ علم اجتماعی خاص را داراست که بنوبۀ خود الگویی برای چگونگی تلفیق روشها ارائه میدهد. اما به جای یک نظریه درباره پیوستگی یا دربارۀ جهان اجتماعی که دربردارندۀ اجزاء بهم پیوسته باشد، نظریهایست دربارۀ چندبعدی بودن (و البته به همان اندازه هم برای نقد و پرسش باز است).
از سوی دیگر، فرصتها، برای بهرهبرداری از تنشها و ساخت و سازهای خلاق بجای ناپدید ساختن نقاط قوت متمایز رویکردهای مختلف، قابل توجه است. چنین رویکردی، بر خلاف انواع دیگر، میتواند طرح انواع جدیدی از سؤالات را برای محقق تسهیل سازد، از تفکر بسته رهایی بخشد، شیوههای درک چندبعدی را توسعه دهد و خلق طیف وسیعی از روشها را در این رویکرد گسترش دهد.
حکم نهایی
تلفیق روشها با یک منطق چندبعدی صورت میپذیرد؛ انجام دادنش بسیار دشوار است اما برای افزایش قدرت تبیین در علوم اجتماعی بسیار نویدبخش است.
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: روش تحقیق تلفیقی, جامعه شناسی, پژوهشگری علوم اجتماعی, جامعه شناسی شرقی
[ یکشنبه ۳ دی ۱۳۹۶ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
دولتها دو گونهاند!
حسین شیران
دولتها دو گونهاند: دولتهای دور اول، دولتهای دور دوم! این هر دو دولت با یک رئیس دولت و دار و دستۀ بسیارش اداره میشوند اما عملاً با دو رو و رویۀ کاملاً متفاوت از هم! دولتهای دور اول همه کارشان را با شعر و شعار و شوت بیپروای حجم کلانی از امید و نشاط در رگهای خشک و خالی مردم سرخورده از وعدههای توخالی دولت قبل آغاز میکنند! تا نیمههای سال اول دور نخست که همچنان حال و هوای پیروزی در انتخابات بر همه حاکم است همه جا حرف، حرف مردم است و اصل، اصل خدمت بیدریغ به مردمی که علیالحساب به دلیل «انتخاب اصلح» هم عزیز است هم شریف!
بیش از همه این رئیس دولتِ تازه از راه رسیده است که از فرط احساسِ قربتإلیالناس نزدیک میشود که جان به جانآفرین تسلیم کند! مردم که هیچ خاطرهای از بدعهدیهای ادوار گذشته در ذهنشان باقی نیست یا اگر هم که هست به حکم تفاوت در شعارها این بار همه چیز را متفاوت از قبل میبینند بسادگی باور میکنند که این عزیز براستی دارد از درد مردم تلف میشود! پس همه همزمان دردهای خود را فراموش میکنند و «أمن یجیب»گویان بدواً نگران حال او میشوند! اینگونه سال اول دور نخست به وارونگی از سر میگذرد! مردم که قرار بود مرد اول دولت، از شرّ هر چه بد است در جامعه رهایشان سازد برعکس، حالا مردم دعا میکنند تا خدا او را از شرّ رقیبان و دشمنان در امان دارد تا شاید در آتی بتواند آنسان که شعار میداد کاری برایشان بکند! خدا هم که همواره «ارحمالراحمین» است نمیتواند از خواست هیچ مردمی که از سر اخلاص دعا میکنند بگذرد! پس دعاها مستجاب میشود و اینگونه مرد اول دولت و یاران وفادارش دستکم برای هشت سال در برابر همه اشرار عالم هستی بیمه میشوند!
سال دوم دور نخست علیالعموم همۀ دولتها تلاش میکنند هر طور شده نخستین قطره از شربت خوشرنگ و لعاب «خدمت به مردم» را به پاس امتنان بیکران از انتخاب و اعتمادشان هر چه بهتر و بیشتر به کام مردم، چه آنها که به ایشان رأی اعتماد دادهاند و چه آنها که ندادهاند، بچکانند. این قطره به لحاظ راهبردی برای دولتها بسیار معجزهگر است چه توأمان هم دیروز و هم امروز و هم فردایشان را برایشان میسازد. از این جهت سال دوم هر دولتی مهمترین سال از هشت سالش است. آنها در این سال با نخستین نقد دادن نسیههای دیروزشان (شعارهای انتخاباتی) هم نشان افتخار وفای به عهد را به گردن خود میآویزند هم از این طریق به نسیه خریدن نقدهای فردای مردم (رأی برای دور دومشان) هم موفق میشوند! از خواص اعجابانگیز این قطره هست که فیالحال مردم را تا رسیدن قطرۀ دوم که معمولاً تا نزدیکترین فاصله به انتخابات دور دوم به تعویق میافتد در برابر هر گونه باکتری رویترشی و رویگردانی از دولت واکسینه میسازد!
هیچ دولت دور اولی از انتخاباتی که ایعجب هنوز نشئه پیروزی دور نخست از سر نپریده زود از راه میرسد خوشش نمیآید اما چه کند که لاجرم باید از همان سال دوم و سوم دیگر به فکرش باشد تا بتواند ذوق و شوق احساس وظیفه و خدمت بیدریغ به مردم را ادامه داده و رسماً این مهمتر از نان شب را به سرانجامی برساند! پس ترجیح میدهد آن قطرۀ دوم را درست مقارن ایام انتخابات به کام مردم بچشاند تا مردم از حال و هوا و روحیۀ لازم برای انتخابات و انتخاب اصلح برخوردار باشند! معمولاً اینگونه هم میشود و به لطف خدا و یاری مردم قدرشناس عمر دولتها به دور دوم هم قد میدهد! دور دوم که شروع میشود بتدریج روی دوم (روی واقعی) دولتها علنی میشود و رویهای جدید با محوریت دولت و دولتمرد جای رویه مردمی دور نخست را میگیرد. مردم دو قطرهای که باید میگرفتند را گرفتهاند و حالا دیگر دولت مستقر خود را وامدار مردم نمیداند بلکه برعکس این وظیفۀ مردم است که مدام احساس وظیفه کنند و دولت منتخب خود را با هرچه کمخواهی بیشتر و پرداخت عوارض چند برابر در ادارۀ مملکت یاری کنند!
سال اول دور دوم مردم هنوز به هوای دو قطرۀ دریافتی در دور اول، همچنان از دولت منتخب حمایت میکنند. سال دوم باورشان نمیشود که عملکرد دولت وارونه شده است و حالا دور دور دولتمرد است و جامعه در خدمت جان گرفتن هر چه بیشتر کاروبار دولتمردان! سال سوم مردم از حجم فشارهای وارده از یکسو و بدعهدی و خلاف شعار پیشروی دولت از سوی دیگر در حالت کما فرو میروند. تمامی سال چهارم هم که تمام توان مردم به اظهار ضعف و زمزمه نارضایتی از هر چه که هست سر میشود! مدعیان دولت بعدی این زمزمهها را میشنوند. هر مدعی که بتواند از این زمزمهها بهترین شعر و شعار را بسازد قطعاً فاتح انتخابات میشود و دور اول و دوم دولت جدید بیکم و کاست مثال دور دولت قبل آغاز میشود! آیا اینجا نیازی هست که بگویم چرا شعار هیچ دولت جدید شبیه شعار دولت قبل نیست؟
در هر حال این شرح مختصری از کم و کیف تعامل میان ما ملت و دولتهای ماست! با این نوع تعامل آیا طبیعی نیست که روزبروز بر مسائل جامعویمان افزوده شود؟ با دریافت دو قطره در دور اول و بالاآوردن آن در دور دوم آیا انتظاری جز این باید داشت که حال و روز مردمان ما هیچ به خیر و خوشی نگراید؟! ...
پایان
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: جامعه شناسی شرقی, جامعه شناسی, حسین شیران, مسائل اجتماعی ایران
[ یکشنبه ۲۶ آذر ۱۳۹۶ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
ابد و یک روز (3)
به سعید روستایی
حسین شیران
ارباب نقد- استاد «مسعود فراستی»، در حق فیلم «ابد» گفتهاند (تفکیکها و تأکیدها از جانب من است):
1- «ابد و یک روز» "بدترین و خطرناکترین" فیلم جشنواره فجر بود؛
2- این فیلم از نظر "هنری" هیچ جایگاهی ندارد، چرا که "سیاهی" در آن موج میزند؛
3- از نظر و نگاه "سیاسی" فیلم قابل توجهی است؛
4- در برابر چنین آثاری باید "نقد هنری و فرهنگی و تند" داشت، نه این که "شعار سیاسی" داد؛
5- "نقد درست" را باید از تصویری که فیلم از "جامعۀ ایران" در دنیای غرب میسازد دریافت کرد؛
6- اگر این فیلم به "جشنوارههای خارجی" راه یابد قطعاً "جوایزی" را دریافت خواهد کرد؛
7- نگاه "سیاهنمایی و وطنفروشی" در آن بهوفور دیده میشود؛
8- دنیای "غرب" به فیلمهای ما نگاه هنری ندارد؛
8- در جشنواره امسال فیلمی که به عنوان فیلم ملی جایزه گرفت "ضدملی" بود؛
9- این فیلم در ذات خود "وطنفروشی و تباهی" دارد؛
10- "هیئت داوران" مبهوت یک "اثر قلابی پایین شهری" شدند؛ و ... (به نقل از سوره سینما)."

اولاً که خدا را هزار مرتبه شکر، هیئت داوران هیچ همچو ایشان نیندیشیدهاند و به حق، مزد «ابد» و «درک صحیح» نهفته در آن را کف دست شما و سایر دستاندرکاران فیلم بویژه بازیگران توانمندش گذاشتهاند و بعد، مهمتر از آن اینکه شکر خدا ایشان در این میانه و میدان چندان سمت و مسئولیتی نداشتهاند و ندارند وگرنه با این طرز تفکر خطرناکی که در خود میپرورند آن تعداد اندکی که گفتیم «آبرودار» این حوزه هستند را هم به تیغ تیز "کجاندیشی" و "وارونهبینی"شان قلعوقمع میکردند و به یکباره برهوتی از بیبهرگی و بیخاصیتی را نصیب هنر و هنرمند این مملکت میساختند!
البته من اینجا پیش از آنکه به ادامۀ بحث بپردازم لازم میدانم نکتهای را یادآور شوم و آن اینکه به واقع امر، بنده بالشخصه نه کاری با شخص شخیص ایشان (ارباب نقد) دارم و نه حتی کاری با شخص شما که کارگردان و نویسندۀ این فیلم هستید؛ بحث من اینجا مشخصاً بر سر فیلم «ابد» است که نظر به نوع توجه و موضعگیریاش در برابر مسائل و وقایع جامعوی بسیار "ارزندۀ"اش یافتم و بعد «نقد» و نظر ایشان به این فیلم است که باز نظر به نوع توجه و موضعگیری متفاوتشان در برابر مسائل و وقایع جامعوی بسیار "نابرازندۀ"اش میبینم!
ورود من به این بحث کلاً از منظر «جامعهشناسی» و جزئاً از مجرای «جامعهشناسی هنر و سینما» است، به این معنا که فیلم سینمایی «ابد و یک روز» را به عنوان یک پدیدۀ هنری به لحاظ تأثیر و تأثری که در جامعه داشته و دارد مورد توجه دارم و در این میان اصلاً به ابعاد هنری و سینمایی آن کاری ندارم وقتی که میدانم این یک امر فنی و تخصصی است و من هیچ صلاحیت نظر دادن در خصوص این ابعاد را ندارم. اما اینکه اینجا اینگونه به خود اجازه میدهم در خصوص نقد و نظر یک منتقد سینما در خصوص یک فیلم سینمایی نظر بدهم از این باب است که اتفاقاً ایشان هم به هر دلیل به ابعاد درونی و فنی و تخصصی کار نپرداختهاند و همچون من بیشتر ابعاد و آثار بیرونی آن را هدف گرفتهاند. بندبند نقد فوق را اگر که باز مرور کنید رسماً متضمن این گفتهاش بازخواهید یافت.
اینک اینجا مسأله اینست: براستی چگونه است که یک موضوع واحد از یک منظر واحد دقیق بازنگریسته میشود و دو بازتاب کاملاً متفاوت از آن، و حتی بسی بیش از این، دو بازتاب کاملاً متقابل و متضاد از آن ارائه میگردد؟! یکی آن را «خوب» میبیند یکی «بد»؟! یکی «خیر» یکی شر و «خطر»؟! یکی «سفید» یکی «سیاه»؟! یکی «غیرسیاسی» یکی کاملاً «سیاسی»؟! یکی «ملی» یکی «ضدملی»؟! یکی «وطندوست» یکی «وطنفروش»؟! یکی یک اثر «هنری» یکی یک اثر «قلابی»؟! یکی «بالاشهری» یکی «پایینشهری»؟! ...
اینکه چگونه چنین چیزی اتفاق میافتد را در بخش بعد بخوانید.
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: سعید روستایی, جامعه شناسی سینما, ابد و یک روز, جامعه شناسی شرقی
[ سه شنبه ۱۴ آذر ۱۳۹۶ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
اندر باب اندیشه و آداب همانديشي (1)
📝 حسین شیران
⏺ قطعاً بسیاری از شما دوستان اندیشمند این تابلوی معروف را دیدهاید و نام و نگارگرش را هم میشناسید. آنهایی هم که تا به حال ندیدهاند و نمیشناسند این فرصت مناسبیست برایشان که هم این شاهکار عرصه و عالم هنر را با دقت ببینند و هم اطلاعات مختصری در مورد آن بدست بیاورند.

⏺ نام این اثر "مدرسه یا "مکتب آتن" است The School of Athens و صاحب آن رافائل سانتزیو Raffaello Sanzio نگارگر نامدار عصر رنسانس! در مورد رافائل (بیشتر به اسم کوچک معروف است) همینقدر بدانیم که در سال ۱۴۸۳ در شهر اوربینو Urbino ایتالیا به دنیا آمد و بعدِ 37 سال زندگی در سال ۱۵۲۰ در شهر رم از دنیا رفت. جالب اینکه میگویند او درست در همان روزی چشم بر جهان بست که در آن چشم به جهان گشوده بود (۶ آوریل)!
⏺ زمان خلق این اثر رافائل 27، 28 سال بیشتر نداشت. از قرار، به سفارش پاپ جولیوس دوم Julius II بود که او کار بر روی این اثر را در سال 1509 شروع کرد و بعد از دو سال تلاش در سال 1511 به اتمام رساند. از همان زمان تا حال این نگارۀ 500 در 770 سانتیمتری در تالار امضاء کاخ واتیکان نصب است که البته حالا بیشتر به افتخار او به تالار رافائل معروف است.
⏺ رافائل به پاس این اثر و البته آثار دیگری که در ادامه از خود به جای گذاشت "شاهزاده نقاشان" لقب گرفت. او علیرغم کمسن و سالیاش پیشرفت خوبی در کارها داشت همینطور در قلبها؛ ویل دورانت بزرگ در حق او گفته است "او خوشبختترین و کامیابترین و محبوبترین هنرمند همۀ تاریخ است"!
⏺ در این تابلوی بینظیر و پررمز و راز ما با وضوح یکسان اشخاص متعددی (دقیقا 56 نفر) را مشاهده میکنیم که همه در پهنۀ تصویر پراکندهاند و به هر شکل هر کدام در گوشهای از آن در گیرودار بحث و گفت و شنود و خلاصه فعالیت علمی هستند. به لطف تحلیلها و تشخیصهای بسیاری که از آن زمان (قرن 16) تا حال که در قرن 21 به سر میبریم صورت گرفته ما حالا اغلب افراد حاضر در صحن تابلو را میشناسیم:
⏺ از افلاطون و ارسطو بگیرید که درست در میانه تصویر بر روی سکو ایستادهاند و سرگرم مباحثهاند [P1] تا سقراط که در سمت چپ، پشت به آنها به یاری انگشتانش مطلبی را برای اسکندر کبیر توضیح میدهد [P2] تا دیوژن که آرام و بیخیال در میانۀ تصویر مقابل پای افلاطون و ارسطو بر روی پلهها ولو شده است [P3] تا اپیکور که بر روی نیمستون سمت چپ، کتابی به روی خود گشوده است! [P4]

مکتب آتن - P1

مکتب آتن - P2

مکتب آتن - P3

مکتب آتن - P4
⏺ و باز از اقلیدس بگیرید که در کنارۀ راست، بر روی لوحی خم شده یک طرحی هندسی ترسیم میکند [P5] و بطلمیوس که در کنار او پشت به ما کرهای در دست چپ گرفته تا زرتشت پیامبر گرانقدر ما که با لباس سفید در مقابل او ایستاده و کرهای بزرگتر از مال او هم در دست گرفته [P6] و حتی خود رافائل که میان پاهای سقراط و اسکندر او هم با لباس سفید برای همیشه به بیننده نظاره کرده است! [P7]

مکتب آتن - P5

مکتب آتن - P6

مکتب آتن - P7
⏺ البته اینها که گفتم تشخیص و تمییز غالب است و بحث بر سر چیستی و کیستی و کیفیت حضور افراد و اجزاء و عناصر متعددی که در سراسر متن این شاهکار بیبدیل پراکندهاند شاید تا ابد ادامه داشته باشد کما اینکه هنوز برخی از آنها ناشناخته ماندهاند. اما در خود این تابلو چندین تابلو و تندیس پررمز و راز هم به تصویر کشیده شدهاند که شما در امتداد پایینی تصویر (نزدیکترین نقطه به خود) آنها را ملاحظه میفرمایید.
⏺ غیر از تابلوی بزرگ سمت چپ تصویر که به هر دلیل تیره گشته است [P8] و در تمام تصاویر منتشر شده اینگونه است(؟) چهار تابلوی پرنقش به چشم میخورند با یک تابلوی خالی کوچک در وسط بر دوش یک الهه(؟) که من هرچه زوم میکنم و زور میزنم چیزی در آن نمیبینم! [P9] چه میدانم شاید رافائل پر کردن آن را به آیندگان واگذاشته است تا آنها هم نقشی در این تابلوی پررمز و راز داشته باشند!

مکتب آتن - P8

مکتب آتن - P9
⏺ اما به نظر شما هدف از طرح این مقدمه پیرامون تابلوی مکتب آتن در آغاز بحث هماندیشی چه می تواند باشد؟ در بخش بعد ...
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: جامعه شناسی, مکتب آتن, آیین هم اندیشی, جامعه شناسی شرقی
[ جمعه ۱۰ آذر ۱۳۹۶ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
شش راهبرد برای تلفیق روشها و ترکیب دادهها در پژوهشهای علوم اجتماعی
Six strategies for mixing methods and linking data in social science research
نوشتۀ: جنیفر میسون Jennifer Mason بازگردان: حسین شیران
University of Manchester - July 2006
ESRC National Centre for Research Methods
بخش پنجم
✅ بخش پنجم : راهبرد چهارم: "تلفیق روشها به منظور دستیابی به یک اندازهگیری دقیق از طریق ثلثبندی
بسیاری از مطالعات در جستجوی راهی برای ادغام دادهها و تجزیه و تحلیلها از اصطلاح ثلثبندی triangulation استفاده میکنند و این متأسفانه به یک توجیه لنگ و همهگیر برای استفاده از بیش از یک روش در تحقیق تبدیل شده است. در اینجا، برای سادگی و وضوح، من نیز از این اصطلاح استفاده میکنم تا بطور خاص به مطالعاتی که در آن یک پدیدۀ اجتماعی از دو یا چند نقطۀ ممتاز مختلف، به منظور مشخص ساختن دقیق آن پدیده و یا به منظور بهبود آزمون یا اعتباربخشی دقت و صحت مشاهده مورد سنجش قرار میگیرد اشاره داشته باشم. بنابراین این یک نسخۀ باریکتر و خاصتر از منطق منسجمی است که در بالا بحث شد.

توضیح نمادین راهبرد چهارم: "تلفیق روشها به منظور دستیابی به یک اندازهگیری دقیق از طریق ثلثبندی
✅ منطق تأییدی Corroborative Logic
این نسخه از ثلثبندی ترسیمگر یک منطق تأیید و تقویت کننده است که در آن اشکال مختلف دادهها و روشها برای تأیید و اثبات آنچه که مورد سنجش است و گاهی اوقات برای اثبات یکدیگر، مورد استفاده واقع میشوند.
✅ چالشها و فرصتها
چالشها بسیار زیاد هستند، بخشی به دلیل تأکید بر دقت در اندازهگیری که به سادگی با طبیعت پیچیده و فرایندی بسیاری از الگوهای تبیین در علوم اجتماعی سازگار نیست و بخشی به این دلیل که روشها و رویکردهای مختلف بندرت همدیگر را صریحاً مورد تأیید قرار میدهند. تهدید اینجاست که ثلثبندی از این جهت که یک اصطلاح فنی است میتواند کار را بسی «علمی»تر از آنچه که هست از آب دربیاید. فرصتها محدود هستند چرا که شیوههای مشاهدۀ پژوهشگر و طرح سؤالاتش در نهایت بواسطۀ یک منطق محافظهکار صورت میپذیرد که بیشتر متناسب با تعیین محورهای مختصات جغرافیایی است تا با تبیین پدیدههای اجتماعی.
✅ حکم نهایی
تلفیق روشها با منطق تأییدی صورت میپذیرد؛ انجام دادنش دشوار و مزایایش محدود است چرا که روشها و رویکردهای مختلف بندرت یکدیگر را صریحاً مورد تأیید قرار میدهند.
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: روش تحقیق تلفیقی, جامعه شناسی, پژوهشگری علوم اجتماعی, جامعه شناسی شرقی
[ پنجشنبه ۲ آذر ۱۳۹۶ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
حکایتی اندر باب نظارت سازمانی
حسین شیران
این روزها که بحث زلزله غرب کشور و ویرانی مسکن مهر و کمکاری عاملان و ناظرانش همه جا نقل محفل است من دیگر از هر چه حرف و حدیث مستقیم است درمیگذرم و تنها به کنایت به نقل به مضمون حکایتی اندر باب نظارت بسنده میکنم با این تذکر که نتیجۀ حاصل از این بحث معطوف به کل مسأله است و تنها به بخش مسکن محدود نمیگردد.
گویند مردی مایهدار شیری داشت که بسیار عزیزش میداشت. در وصف این عزیز داشتن همین بس که بگویم با وجود تعداد زیاد خدمتگزارانی که داشت خود به میل خویش به تر و خشک کردن شیر میپرداخت و خود به دست خویش خورد و خوراکش را میداد! اگر از او میپرسیدی با این همه خدم و حشم چرا این کارها را به دیگری نمیسپاری میگفت: "اشکالش چیست؟ ما به هم عادت کردیم!" اما واقعیتاش این بود که مرد به هیچ کس دیگر اعتماد نمیکرد تا شیر عزیزش را به دست او بسپارد! اگر هم یک ساعت و تنها یک ساعت صدایی از شیرش به گوشاش نمیرسید زود میپرسید: "این شیر را چه شده است چرا هیچ صدایی ازش برنمیآید؟" خلاصه به این قرار شیربازی و شیراندیشی شده بود کار هر روز و شب این مرد!
روزی از روزها چنین به نظرش آمد که شیر عزیزش بسی دچار ضعف گشته و هیچ از حال و حوصلۀ همیشگیاش برخوردار نیست. بلافاصله خود را مذمّت کرد که لابد خوب به شیرش رسیدگی نکرده است، حرف اطرافیان را هم گوش نکرده است تا که کار را به دیگری بسپارد! پس زود به فکر جبران افتاد و به تعجیل مردی از خدمتگزاران را مأمور ساخت تا کاملاً در خدمت شیر باشد و نگذارد به هیچ وجهی از وجوه آب توی دل شیر تکان بخورد! و بعد او را ملزم ساخت تا هر روز صبح یک عدد گوسفند تهیه کند و تا شب هر طور شده آن را به خورد شیر دهد تا که از ضعف درآید و خیلی زود به وضع سابق خود باز گردد. بارها هم تأکید کرد که این مهمترین وظیفۀ کاری اوست. چندی به این قرار گذشت و مرد بیقرار هر روز شیر را میپایید تا مگر نشانهای از بهبودیاش بازیابد اما بازنمییافت. بتدریج دلواپس گشت و خدمتگزار را صدا کرد و از چندوچون کارش پرسید. او هم اطمینان داد که طبق قرار کارش را انجام میدهد و هیچ کسر و قصوری هم در کار نیست. با این حال مرد نتوانست به این قرار دل خوش کند پس مردی دیگری اجیر ساخت تا هم به او یاری کند و هم ناظر کارش باشد.
چندی دیگر هم به این قرار گذشت و باز هیچ تغییری در حال شیر حادث نشد که هیچ، تازه قدری هم بدتر شد! پس مرد سخت برآشفت و زود آن دو را خواست و از علت ماجرا پرسید و باز آنها هر دو اطمینان داند که هیچ مشکلی در کار نیست! هر چه بود این بار مرد قدری به کار آنها تردید روا داشت پس مصلحت آن دید که ناظری دیگر به کارشان بگمارد که کار از محکمکاری عیب نمیکند و بعد دوباره دلنگران به انتظار نشست. روزها یکی پس از دیگری از سر گذشت و اوضاع شیر هیچ خوب نشد که نشد. هر سه مرد را فراخواند و این بار تک به تک بازخواستشان کرد. آنها هر سه شهادت دادند که اوضاع کاملاً بر وفق مراد است و هیچ قصوری به هیچ شکل در کار هیچ کس وجود ندارد. طبق قرار شیر عزیز هر روز یک گوسفندش را تمام و کمال میگیرد و میل میفرماید؛ حال اینکه اوضاعش هیچ بهبود نمییابد دیگر به خود شیر ربط دارد و نه هیچ یک از آنها!
اما این حرفها هیچ مرد مایهدار را آرام نمیساخت. شیر عزیزش داشت از دست میرفت و هیچ تدبیری از او کارساز نمیافتاد. برای او تصور بیشیر زیستن هیچ ممکن نبود پس تنها کاری که میتوانست انجام دهد این بود که باز کار مراقبت و نظارت را هر چه بیشتر قوت بخشد تا مگر نتیجه بگیرد. پس بار دیگر مردی اجیر کرد تا بر کار سه مرد قبلی به شدت نظارت کند و هر روز به دقت به او گزارش دهد. چندی هم به این قرار گذشت و این بار دیگر حال شیر بشدت وخیم گشت و سرانجام مُرد. مرد مایهدار بشدت از مرگ شیر عصبانی گشت و این بار رفت نزد قاضی و از هر چهار عامل و ناظر شکایت کرد. کار که به محکمه کشید هر چهار نفر از پشت هم برآمدند و نه فقط خود را مبرّا نشان دادند بلکه برعکس، خود ارباب را به تهمتزنی و افتراگویی و کسر ناجوانمردانۀ کارمزدشان متهم ساختند. قاضی هم چون ادلۀ کافی بدست نیاورد بنا را برتبرئۀ آنها گذاشت و تمام کارمزدشان را هم پس گرفت و رهایشان ساخت.
روزی از روزها مرد اجیر اول به پیش مرد مایهدار رفت و گفت: ارباب اگر اجازه دهند آمدهاند تا اعترافی بکنند. ارباب به او گفت برود پی کارش که بعد شیر دیگر هیچ چیزی برای او ارزش و اهمیت ندارد. با این وجود مرد اجیر پا پس نکشید و گفت: حداقل از باب آگاهیتان لازم است بگویم که شما بنده را اجیر ساختید تا هر روز یک عدد گوسفند به خورد شیرتان بدهم و من این کار را میکردم منتهی واقعیت اینست که یک پاچه از آن را برای خودم و خانوادهام برمیداشتم و سه دیگر را به خورد شیر میدادم. شما که به کار من شک کردید و ناظری بر کار من گماشتید بعد آن ناچار یکی خود برمیداشتم و یکی هم به او میدادم و دو دیگر به شیر میدادیم. و بعد که ناظر دوم را افزودید ناچار شدیم یکی هم به او دهیم و اینگونه تنها یکی به شیر میرسید! ناظر سوم هم که از راه رسید آن یکی هم نصیب او شد و دیگر چیزی برای شیر نماند! اینگونه شد که شیر عزیزتان از دست رفت! اگر گذاشته بودید به قرار نخست کارها پیش برود اکنون نه خانوادۀ من گرسنه میماند و نه شیر شما میمرد!
* نتیجه: در سرزمین دزدان افزودن بر تعداد ناظران، عملاً دزد را بر دزد مراقب گذاشتن است!
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: جامعه شناسی, جامعه شناسی شرقی, مسائل اجتماعی ایران, نظارت اجتماعی
[ شنبه ۲۷ آبان ۱۳۹۶ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
«نوربرت الیاس و میشل فوکو Norbert Elias and Michel Foucault»
نوشته: دنیس اسمیت Dennis Smith
بازگردان: حسین شیران Hossein Shiran
بخش هشتم
✅ نیچه، هوسِرل و باشلار -۳
فوکو تلویحاً میان دو نوع ساختاریابی تمایز قائل میشود؛ در یک سو، «ساختاریابی هستی انسان» که بواسطۀ «مختصات بنیادی» جهانشمولی از قبیل تقابلگراییهایی همچون نزدیکی و دوری، روشنی و تاریکی و یا فراز و نشیب صورت میپذیرد و در سوی دیگر، «ساختاریابی شیوههای اجتماعی و روانی» در درون دورههای تاریخی خاص که بواسطۀ گفتمانهای نهادی خاص (بعنوان مثال، در مدارس، دادگاهها و درمانگاهها) صورت میپذیرد که با نفوذ در ذهن و روان افراد، آنها را تحت کنترل خود درمیآورد.
این دو نوع از ساختاریابی پیامدهای متفاوتی دارند. به باور فوکو، اشکال هنری حماسی، بزمی و غمانگیز به ما درک گستردهای از شرایط انسانی میدهند و در مقابل، گفتمانهای نهادی مدرنیته، گزینههای متعدد مربوط به هستی را مسدود ساخته و طیف وسیع امکانات لازم برای تجربة انسانی را محدود میسازند. با این حال، این بیشتر تصریحی است تا تلویحی. فوکو درصدد نیست تا به یک موضع فلسفی استادانه یا سازگار با نظریاتش در مورد ماهیت هستی (اینکه ساختارها چیستند و شیوهها چیستند؟) و یا ماهیت معرفت (اینکه ما چگونه "میدانیم" که اینها چیستند؟) دست یابد.
در کل، در او علاقهای به تولید یک «نظریه کلان» دیده نمیشود. مفاهیم نظری او در واقع یک نوع ابزارهای برش هستند- اسبابی سودمند برای تشریح «تجارب»اش. این ابزارها صرفاً برای کار بر روی این موضوع خلق شده و در ارتباط با آن هم گسترش یافتهاند. آنها تشکیل دهندة یک سیستم نیستند. در حقیقت امر هم فوکو مورخ سیستمهاست و نه خالق هیچ یک از آنها.
در اصل آنچه باعث تحریک و تهییج فوکو گشت دو پروژة مرتبط بهم بود- و اینجاست که ما دوباره به الیاس برمیخوریم؛ این دو پروژه عبارت بودند از: نخست، کشف چگونگی تحقق ساختیابی شیوهها از طریق پژوهش تاریخی در دورههای زمانی مختلف (به زودی در این خصوص بحث خواهد شد)؛ و بعد بیرون کشیدن و روشن ساختن بینش بنیادی خود در خصوص اینکه چه چیزی عمیقاً در زندگی بشر در معرض خطر است.
بینشها و یا به بیان دیگر مکاشفات در رابطه با چگونگی عملکرد جهان و بعد چگونگی تناسب آنها باهم، در نزد الیاس و فوکو متفاوت از هم دنبال شده است: در مورد الیاس، یک شیفتگی به تأثیر متقابل پیوستها و گسستها و یک درک قوی از جریانها و ضدجریانها و خروشها و ضدخروشهایی به چشم میخورد که جزر و مدها و گردابهای زندگی را شکل میدهند؛ و در مورد فوکو، یک دیالکتیک میان انواع فشارهای سرکوبگر و رهایی انفجارگونه دیده میشود.
با این حال، هر دو اندیشمند در هر دو چشمانداز مشابهتهایی باهم دارند که در ادامه بدان خواهیم پرداخت. الیاس یک بار اظهار داشت: «تجربة من اینست که بتدریج شاهد چیزی جدید هستم، چیزی که پیشتر نمیدانستم و از این جهت من در حکم یک سرمشق هستم: میتوانید آن را انجام دهید و این ارزش آزمودن و رنجیدن را دارد. این یک روش طبیعی برای کار یک دانشمند است. یکی که دارای یک مسأله است و یک روز از آن سر میدرآورد و میگوید که راه حل پیش من است. به هر حال یکی ممکنست هیچ اندیشهای در مورد آن نداشته باشد و یکی داشته باشد.» (الیاس 1994b، 75-6) .
پایان بخش هشتم
Norbert Elias and Michel Foucault
Hossein Shiran
منبع:
Norbert Elias and Modern Theory
Professor Dennis Smith , 2001
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: کتاب جامعه شناسی, الیاس فوکو اسمیت, نظریه اجتماعی مدرن, حسین شیران
[ سه شنبه ۱۶ آبان ۱۳۹۶ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
ابد و یک روز (2)
به سعید روستایی
حسین شیران
✅ اما عزیز، حالا که لطف خدا شامل حالتان شده است تا هنوز به «سی» نرسیده به «درک» صحیحی از آنچه لازمهی کارتان بعنوان یک «کارگردان» است دست یابید باید مراقب باشید در مسیر دور و درازی که در پیش دارید همچنان «تابع» این «درک» باشید. بیتعارف بگویم که در چشم من این «درک» چون «درّ» گرانی است که به هر کس ندهند! بیهوده نیست میل من به «ابد» و «شما» که چه «خوب» و چه «زود» صاحب این «درّ» گشتید!
✅ بیتردید در هر حوزهای همیشه و هر جا هستند کسان بسیاری که شبوروز بیوقفه کار میکنند، با این وجود تنها کسان اندکی از آن همه، «آبرودار» حوزهی خویشاند. شما هم دستکم به حدّ درکی که در «ابد» نشان دادید، به باور من، شایستگیاش را دارید تا جزو این اندک کسان «سینما» باشید به شرط آنکه در ادامه بههیچوجهی از وجوه دست از دامن این «یار» برندارید.
✅ و چرا باید بردارید وقتی که میدانید هماین «درک» بوده است که شما را از «صفر» تا «ابد» فرا برده است و اینگونه برایتان ارج و قرب فراوان به بار آورده است. پس بر شماست که بعد از «ابد» هم به درکی که در آن بکار بستهاید متکی باشید و بگذارید در راهی که خود میدانید هزار پیچوخم دارد باز هم «آن» راهبرتان باشد. این بیشتر به نفع شماست تا هر کس دیگر، اگر که میخواهید همواره «عزیز» بمانید. میدانید که یکبار عزیز شدن آسان است این همواره عزیز ماندن است که سخت است.
✅ و این سختی برای شما چندیست که شروع شده است چه دیگر از حریم و حدود آرام «ابد» عبور کردهاید و اکنون در دایرهی توفانی «دوران پساابد» قرار دارید. میدانم در مملکتی که روز به «روزنامه» «عزیز» میکنند شب به «شبنامه» «حضیض»، اساساً کار بسیار دشواری در پیش دارید! از این جهت، «گمنام» ماندن هزار بار بهتر از «خوشنامی» و بعد «بدنامی»ست! اما حالا دیگر کار شما از این حرفها گذشته است. ترسی به خود راه ندهید و با قوّت هر چه تمام به کار خود ادامه دهید!
✅ هیچ چیز در این دوران به اندازهی پرهیز از «حاشیه» کارساز نمیافتد. پس از هر چه حاشیه هست دوری کنید! این را بخاطر حفظ حرمت آن «درک» میگویم. برای آنکه «اهل ادب» است هرچه هست در خود «متن» است بخصوص اگر که بگذارید این «متن» را همآن درکی که در «ابد» بالغ شد دوباره بنویسد! بگذار اینگونه هم خیال شما راحت باشد که همواره در مسیر صحیح قدم برمیدارید و هم این مردم دلشان خوش باشد که در سینمایی که بیشتر به «هرزه» میرود تا «راست»، دارد کسان اندکی که میدانند چگونه برانند تا به پروبال «ولینعمت» خود هیچ نمالند!
✅ در پشت تمام این جنبوجوشهای سطحی همهمهسازی که همواره در بستر این جامعه جاریست بیتردید مردمانی هستند «بیهمهچیز» که وجودشان جز در مواردی اندک، به چشم هیچ کس نمیخورد! ارزش و اهمیت «فیلم ابد و یک روز» شما این بود که به هر حال بخشی از این «مردم» را دید و تنها ساعاتی از زندگانی پرافتوخیزشان را به تصویر کشید! در چشم یک «جامعهشناس» این هیچ چیز کمی نیست! از این بابت من از شما بسیار ممنونم!
✅ و اما «ارباب نقد» در حق «ابد» گفته است: ... (در بخش بعد خواهید خواند)
پایان بخش دوم
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: سعید روستایی, جامعه شناسی سینما, ابد و یک روز, جامعه شناسی شرقی
[ چهارشنبه ۱۰ آبان ۱۳۹۶ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
ابد و یک روز (1)
به سعید روستایی
حسین شیران

✅ فیلم «ابد و یک روز»ات را دیدم، اگرچه قدری دیر، اما عوضش دوبار پشت سر هم با چشم جان دیدم! همه چیزش را هم پسندیدم! تنها دغدغهام این بود که مباد حواست نباشد بگذاری عروس زیبای وطن که خود میدانی «نماد مملکت» و «مام میهن» است از سر ناداری و ناچاری، که خود انگار در این دنیا دردیست بیدرمان(؟!)،کابین داماد غیر گردد که خوشبختانه آنهم نگذاشتی!
✅ سعید عزیز! واقعیتاش من میانۀ خوبی با این سینما و گردانندگان پرشمارش ندارم (به دلایلی که شاید در ادامه بدان اشاره داشته باشم)، با این وجود به احترام معدود چون شماهایی که متعهدانه در احوال «جامعه بسیار بیمار» خود اندیشه میکنید و استادانه دردهای بیشمار مردمان همواره بارنجآشنای آن را به تصویر میکشید تمام قد به پا میایستم و با افتخار تمام کلاه از سر برمیدارم و بیهیچ تعویق و تملقی در برابر اقتدار شما و این اثر، سر تعظیم فرود میآورم!
✅ به این قرار شما از همۀ ماها جامعهشناسترید آقا! به حرف که نیست به عمل است و شما با این اثر عملاً نشان دادید که «هبیتوس»های اقشار دردمند جامعهتان را بسیار بهتر از هرکس دیگر میشناسید- حتی اگر که ندانید دقیقاً این که میگویم چیست! اصلاً مهم هم نیست! مهم «شناختن» جامعه و «شناساندن» آن است که شما الحقوالانصاف در این کار از کل اکیپ ما سرآوردترید! باری، به این قرار، حالا مدال پرافتخار داناترین و تواناترین و دردآشناترین جامعهشناس این مملکت، برازندۀ چون تو «عزیز»یست و بس! ما را چه به این حرفها!
✅ اما، اما ...
بخش دوم بزودی ...
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: سعید روستایی, جامعه شناسی سینما, ابد و یک روز, جامعه شناسی شرقی
[ پنجشنبه ۴ آبان ۱۳۹۶ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
معرفی پیر بوردیو Introducing Pierre Bourdieu
مایکل بوراوُی Michael Burawoy
حسین شیران Hossein Shiran
بخش دوم
✅ محاوره با بوردیو
چگونه میتوان با نویسندهای به این بزرگی و دانشوری و گستردگی درافتاد؟ خود بوردیو به ما میگوید که هر نویسندهای را باید در بستر محصولات و مقبولات خود او [مورد ارزیابی] قرار داد. در مورد بوردیو، در واقع، این خود کار خطیری خواهد بود چرا که محصولات و مقبولات اندیشمندانۀ او در زمینههای بسیار متعدد و متنوعی هستند. از این جهت بهتر است یک رویکرد محدودتری اتخاذ کنید و در آن او را در موقعیت محاوره و مقابله با نظریهپردازانی چون مارکس، وبر و دورکیم، و نیز لنین، گرامشی، فانون، فوکو و دوبوار قرار دهید. اگرچه، بنحو متناقضی، بوردیو کمتر به نویسندگان دیگر توجه دارد بویژه آنجا که خود را در رأس رنسانس جامعه شناسی درمییابد، با این حال شما از اینکه محاورهای خیالی میان او و نظریهپردازانی که گفتیم برپاسازید درس بزرگی خواهید گرفت.
محاورۀ بوردیو با خود بوردیو چندان جالب از آب درنخواهد آمد چرا که بلافاصله تناقضی که در نوشتههای او پنهان است و شکافی که میان نظر و عمل او وجود دارد آشکار خواهد شد. از یک سو بوردیو متعهد بود که جامعه شناسی را به یک علم تبدیل کند- علمی که تنها در دسترس تقدیسشدگانی باشد که حاضرند آسایش و آرامش خود را وقف طلباش دارند، از سوی دیگر به یک جامعه شناسی عمومیای متعهد بود که در دسترس همه باشد. حال چگونه باید آشتی داد علم غیرقابل دسترس برای همه را با علمی که قابل دسترس برای همه است؟!
تناقض دیگر اینکه، نظریۀ مرکزی او «سلطه فرهنگی»، توانایی افرادِ تحت سلطه را برای درک شرایط تحت سلطه قرار گرفتنشان انکار میکند، اگر که درک این شرایط مختص جامعهشناس است پس برای چه او عموم را در مورد خطرات نئولیبرالیسم موعظه میکند؟ و بعد او معتقد بود که روشنفکران باید «رفلکسیو» (بازتابنده) باشند تا فهم شرایط تولید آثارشان برحسب زمینۀ گستردهای که او خود آن را «فیلد» (میدان) میخواند ممکن گردد، اما زمانی که نوبت به خود او رسید تا حد زیادی «غیربازتابنده» نمود! به این قرار، بیشتر چنین مینماید که «رفلکسیویتی» (بازتابندگی) چیزی بیش از یک روش برای فروکاست کار دیگران به زمینۀ تولیدش و در نتیجه بیاعتبار ساختن آن نیست!
سومین مجموعه از محاورات خیالی خود را در مقابله با دنیا دنبال کنید؛ به این معنی که تلاش کنید ایدههای بوردیو را به صف ببندید و ببینید که چگونه میتوانند دنیای اطراف شما را روشن سازند. بوردیو بسیار متعهد به تحقیق تجربی بود، درست مطابق معیارهایی که مارکس، وبر و دورکیم در نظر داشتند. شما هم همین کار را انجام دهید و سعی کنید درکی تجربی از نظریۀ سلطه فرهنگی او به مثابۀ عملکرد «تمایز»، «سرمایه فرهنگی» او به مثابۀ یک وسیله برای بازتولید تفاوتهای طبقاتی از طریق آموزش، تولید هنر به مثابۀ مشارکت در یک «میدان»، ایدۀ هبیتوس (عادتواره) او به مثابۀ درونیسازی ساختار اجتماعی و از این قبیل داشته باشید.
پایان بخش دوم
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: جامعه شناسی, جامعه شناسی شرقی, حسین شیران, پیر بوردیو Pierre Bourdieu
[ دوشنبه ۱ آبان ۱۳۹۶ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
شش راهبرد برای تلفیق روشها و ترکیب دادهها در پژوهشهای علوم اجتماعی
Six strategies for mixing methods and linking data in social science research
نوشتۀ: جنیفر میسون Jennifer Mason بازگردان: حسین شیران
University of Manchester - July 2006
ESRC National Centre for Research Methods
بخش چهارم
راهبرد_سوم: "تلفیق روشها به منظور پرسش در رابطه با نحوة اتصال قطعات، بخشها و یا لایههای یک کل اجتماعی
برخی از مطالعات هستند که با اجزای متعدد و متنوع طراحی شدهاند همانطور که در مثال قبلی آمد، اما از این درک و احساس آشکار برخوردارند که این اجزا همه بخشی بهمپیوسته از یک کل هستند. در این رویکرد ممکن است روشهای مختلف بکار بسته شوند چرا که احساس میشود هر کدام از اینها به بهترین شکل با بخش خاص خود از مسألة مورد تحقیق تناسب دارند و نیز به این دلیل که ترکیب آنها با یکدیگر درک بهتری از کل ارائه میدهد چونکه آنها میتوانند دستهای معنیدار از سؤالات را خاطر نشان سازند، بعنوان مثال چهار قطعة کلیدی در یک پازل و یا لایههای پنجگانه در یک کیک عروسی.

توضیح نمادین راهبرد سوم: تلفیق روشها به منظور پرسش در رابطه با نحوة اتصال قطعات، بخشها و یا لایههای یک کل اجتماعی
در قالب یک مثال، اگر که یک محقق دغدغة پروژهاش چگونه و تحت چه شرایطی یادگیری موفقیتآمیز کودکان باشد ممکن است در ترکیب راهبردیاش از یکی از موارد زیر استفاده کند:
- تجزیه و تحلیل ثانویه از دادههای کمّی ملی یا محلی دربارة پیامدهای آموزشی برای کودکان در برابر شاخصهای جمعیتی و اقتصادی- اجتماعی متفاوت.
- مدلسازی آماری از نتایج حاصل و دادههای مرجع برای توضیح پیوند میان نتایج مشاهده شده و دامنة وسیعی از شاخصهای مرجع.
- تجزیه و تحلیل سازمان آموزش و پرورش محلی و دادههای اسنادی مدرسه برای ردیابی فلسفهها، سیاستها و روشها.
- قومنگاری فرهنگی مدرسه بویژه مدارس برگزیده.
- مصاحبه با منابع آگاه اصلی در داخل و خارج مدرسه.
- مصاحبههای کیفی خارج از مدرسه (بعنوان مثال در خانه یا یک محیط اجتماعی) و یا قومنگاری خانه.
- خاطرات ویدئویی کودکان، وبلاگها و شیوههای ارتباطی.
البته یک طیف عظیمی از امکانات وجود دارد که یک محقق میتواند در تعقیب پرسش (تقریباً بحث برانگیز) پژوهش خود بکار بندد، اما نکتة اصلی در این رویکرد این است که هر روش را میتوان برای تولید دادههای مربوط به یک قسمت خاص از یک کل در نظر گرفت.
✅ منطق منسجم Integrative Logic
واضح است که این روش از یک منطق منسجم و یکپارچه بهره میبرد. این منطق معمولاً از آغاز تحقیق در فرضیات مربوط به این پرسش که چه بخشی از انواع یا لایههایی از دادهها میتواند در کلیت داستان ایفاگر نقش غالب باشد حاضر است، حال گاهی با صراحت بیشتر و گاه با صراحت کمتر. در مثال فوق، این میتواند الهامبخش یک نظریه در حوزههایی باشد که در آن یادگیری موفقیتآمیز یک امر مصوب، تحصیل شده یا تسهیل شده در نظر گرفته شود و ممکن است با این ایده در ارتباط باشد که بداند کدام یک از حوزهها غالب و یا تعیینکننده است.
با این وجود، غالباً، منطق دقیقی که طرحهای تحقیقاتی مبتنی بر آن پایهریزی میشوند ناگفته میمانند و تیمهای تحقیقاتی آن را امری آشکار و بدیهی میشمارند. اما برای محققان تشخیص این نکته مهم است که فرضیاتشان در مورد چگونگی تناسب سطوح یا لایههای دادهها با یکدیگر ناشی از یکپارچهسازی نظریهها یا مدلها و سایر نظریاتی است که همیشه امکانش موجود است. در واقع، اعضای تیم تحقیقاتی میتوانند دیدگاههای متفاوت را در زیر یک روکشی از یک منطق منسجم مورد توافق نگاه دارند.
✅ چالشها و فرصتها
این رویکرد سعی میکند بجای معلق ساختن یا دوری کردن - کاری که دو رویکرد قبلی انجام میدهند، با شاخبهشاخ شدن از پس مسألۀ تلفیق یا پیوند دادهها برآید. بیشتر از این بابت است که این رویکرد تا حد زیادی در چالش قرار میگیرد تا بر حسب دامنۀ مهارتهای محقق که مورد نیاز است. این رویکرد واقعاً مستلزم یک نظریۀ صریح و بافکر برای یکیسازی دادهها است. با این حال در عمل مشکلاتی پیش خواهد آمد چرا که روشها، رویکردها و نظریههایی که زیربنای اینها هستند در ارتباط با جهان اجتماعی یا اجزاء تشکیل دهندۀ آن و نه چگونگی تناسب آنها باهم همیشه مورد وفاق نیستند. تفاوتها را میتوان در مراحل اولیه در مشکلات تدوین سؤالات تحقیق قابل مشاهده ساخت (این دربرگیرندۀ مثال بحثبرانگیز فوق هم هست که تناسبش با برخی سنتهای تحقیقی بهتر از بقیه است). زمانی که تلاشها معطوف به ارائۀ یک تجزیه و تحلیل یکپارچه از اشکال مختلف دادههاست ممکن است مشکلات بیشتری مجال بروز پیدا کنند.
در تحقیقات تیمی میانرشتهای، اعضای تیم گاهی از ترس مکشوف افتادن تفاوتهای آشتیناپذیر این را آسانتر و سازندهتر مییابند که یک رویکرد عملگرایانهای انتخاب کنند که بیش از حد با نظریه، معرفتشناسی و هستیشناسی درگیر نباشد. [هستیشناسی به معنای نظریه درباره ماهیت و ذات اشیاء است (یعنی چه چیزهایی هستند) و معرفتشناسی به معنای نظریه دربارۀ معرفت است (یعنی چه چیزهایی قابل شناخت هستند)]. اما این نوع از گرایش به انجام تحقیق، از این جهت که بنحو مطلوب و نظامیافته به نظریه متصل نیست میتواند به توضیحات شکستهبسته و بیربط منجر گردد و یا حتی بصورت ناخواسته به یک منطق موازی (راهبرد دوم) متوسل گردد. در برخی از طرحهای تحقیقاتی، انتخاب مدل یکپارچهای که غالب باشد ممکن است در نتیجۀ یک منازعۀ قدرت، بعنوان مثال بین شرکای پژوهشی نابرابر، یا بین روشهای مورد علاقۀ رشتههای قدرتمند و رشتههای کمقدرت و یا کسانی که مورد علاقه و عنایت تأمینکنندگان اصلی هزینههای تحقیقات هستند باشد تا اینکه یک دلیل اصلی با یک منطق فکری قانعکننده برای انجام دادن آن وجود داشته باشد.
به نظر، مهمترین فرصت برای تلفیق روشها با استفاده از یک منطق منسجم در طرحهایی است که از یک توافق بر سر جهتگیری رشتهای یا نظری و یا از جهتگیریهایی که مشخصاً مکمل هم هستند برخوردار باشند. پس از آن است که مدلسازی برای یکپارچهساختن دادهها و نظریهپردازی دربارۀ کلی که مورد تحقیق است فراهم میآید. این مسأله، فرصتها را برای استفاده از روشها و رویکردها با بهترین مزیتی که در شرایط خود دارا هستند محدود میسازد.
✅ حکم نهایی
تلفیق روشها با یک منطق منسجم صورت میپذیرد؛ انجام دادنش دشوار، مزایایش مشکوک و قابل تردید است اگرکه بطور مؤثر انجام نشود، اما در صورتی که یک مدل روشن و مورد توافق برای یکپارچهسازی دادهها وجود داشته باشد میتواند خوب و مفید باشد.
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: روش تحقیق تلفیقی, جامعه شناسی, پژوهشگری علوم اجتماعی, جامعه شناسی شرقی
[ شنبه ۲۲ مهر ۱۳۹۶ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
«نوربرت الیاس و میشل فوکو Norbert Elias and Michel Foucault»
نوشته: دنیس اسمیت Dennis Smith
بازگردان: حسین شیران Hossein Shiran
بخش هفتم
نیچه، هوسرل و باشلار _۲
علاقۀ فوکو به هوسرل Edmund Husserl و نیچه Friedrich Nietzsche با مواجهه و مطالعۀ آثار مورخان فرانسوی علم همچون گاستون باشلار Gaston Bachelard تشدید گردید. باشلار آرمانها و ایدهآلهای متعارف علمی را قبول نداشت. برای او هم، همانقدر که برای نیچه، هیچ «حقیقت جهانشمولی» که بتدریج با واسطۀ اکتشافات انباشتی مکشوف افتاده باشد و در طول زمان و مکان هم معتبر باشد وجود نداشت.
رویکرد او بیشتر زمین شناختی بود: به باور او، جهانبینیهای مختلف و اشکال معرفتی مختلف و علوم مختلف و نظایر اینها، همچون فورانهای پیدرپیای بودهاند که طی هجمههای انفجاری از اعماق زندگی به سطح آن بیرون رانده شدهاند. علوم مختلف در هر عصری برساختهای از فرهنگ، فلسفه، مذهب، ایدئولوژی و تخیل آدمیان آن عصر هستند که مجموعاً در قالب یک تودۀ بزرگی به این عنوان جاگرفتهاند.
باشلار و همفکرانش بر این اندیشه بودند که تخیل خلاق شاعران و سایر هنرمندان نباید بسادگی همچون یک مانع و عامل منفی در برابر تفکر علمیِ نظاممند تلقی گردند، بلکه باید با دیدی مثبت، بعنوان یک راه جایگزین به درک واقعیت نگریسته شوند. آنها معتقد بودند که حیات فکری و فرهنگی همواره در معرض شکافتهای عظیم و ناگهانی هستند و گسستهای معرفتشناختی و تغییرمسیرهای زلزلهایِ بسیاری در راه رسیدن به معرفت و درک واقعیت سازمان یافتهاند.
آنها همچنین فرضشان این بود که در داخل هر یک از دورههای تاریخی که بواسطة وقوع این شکافتهای بنیادی از هم متمایز گشتهاند شباهتهایی در ساختارهای درونی علوم مختلفشان به لحاظ مفاهیم، روشها و گفتمانهایشان میتوان یافت. گویی هر عصری «برداشت» خاص خود از جهان را داشته است و این برداشت بوده است که به هر شکل در تمام جوانب فکری و معرفتی آن عصر ساری و جاری گشته است.
با این حال، این تنها تحقیقات تجربی دقیق است که میتواند اطلاعاتی در مورد علوم و سایر اشکال معرفتی هر عصری ببار آورد. این بدان معنی است که انجام این کار همچون یک فرایند حفاری دقیق، با کار بر روی لایههای رسوبی و کنار هم چیدن شواهد متعدد ممکن میگردد. با این روند است که یک مورّخ میتواند به کشف اصول ساختاریای که هر عصر را از هم متمایز میسازد نائل آید و نیز چگونگی تولید و تبدیل این سازهها را مورد بررسی قرار دهد.
برخی از این ایدهها تحت تأثیر ساختارگراهایی همچون لویی آلتوسر Louis Althusser (شاگرد باشلار و دوست فوکو) بوده است. با این حال، اگر چه، برای مدتی فوکو به خود اجازه داد که بنوعی "همراه" و "همسفر" ساختارگرایان شناخته شود با این حال در ادامه، او در عمل به شیوههای مختلف، راه خود را از آن جنبش جدا ساخت. (همسفر : fellow traveller : به کسی گویند که عضو یک حزب یا مکتب نیست اما از آن جانبداری میکند.م)
در کل، آنچه در مرکزیت کار فوکو قرار داشت نه «ساختارها» که «شیوهها» بودند: شیوههایی که مردم فکر میکنند، احساس میکنند و در طیف وسیعی از موقعیتهای خاص عمل میکنند. شیوهها میتوانند هم روانی و هم اجتماعی باشند. آنها دربرگیرندۀ منابع مادی و غیرمادی همچون احساسات و ادراکات هستند. فوکو علاقهمند به کشف ساختار فرآیندهایی بود که بطور فعال باعث شکلگیری شیوههای خاص میشوند - بعنوان مثال، شیوههای که ما بیماری روانی را درمان میکنیم، یا با مجرمین مقابله میکنیم و یا زندگی جنسی خود را مدیریت میکنیم.
پایان بخش هفتم
Norbert Elias and Michel Foucault
Hossein Shiran
منبع:
Norbert Elias and Modern Theory
Professor Dennis Smith , 2001
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: کتاب جامعه شناسی, الیاس فوکو اسمیت, نظریه اجتماعی مدرن, حسین شیران
[ یکشنبه ۱۶ مهر ۱۳۹۶ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
معرفی پیر بوردیو Introducing Pierre Bourdieu
مایکل بوراوُی Michael Burawoy
حسین شیران Hossein Shiran
بخش اول
پیر بوردیو (1930-2002) تأثیرگذارترین جامعهشناس زمان ماست. تأثیرگذاری او تنها در حوزۀ جامعهشناسی نیست در رشتههای دیگر هم هست، تنها در علوم اجتماعی نیست در علوم انسانی هم هست، تنها در داخل دانشگاه نیست در خارج دانشگاه هم هست و تنها در داخل فرانسه نیست در داخل اروپا، جهان غرب و بطور فزاینده در جهان شرق و جنوب هم هست! تنها زمان خواهد گفت که آیا ستارۀ اقبال بوردیو همچنان در اوج و آثار او همچنان بخشی از شرعیات جامعهشناسی باقی خواهد ماند یا نه. فعلاً که حضور او همهجایی و همهجانبه است، خواه به خاطر «نظریۀ سلطۀ نمادین theory of symbolic dominationاش، خواه به خاطر «مشارکت عمومی و مداخلۀ سیاسی»اش به عنوان مثال و خواه به خاطر جانبداریاش از «جامعهشناسی بازتابی reflexive sociology».
به استثناء «مارکس Marx، «وبر Weber و «دورکیم Durkheim»، تا به حال که هیچ جامعهشناس دیگری به اندازۀ او به ارائۀ قاموسی از مفاهیم نپرداخته است؛ "field" - "social, cultural, political capital" - "habitus" - "distinction" - "homo ludens" - "illusio" - "doxosophers" از جمله مفاهیمی هستند که هر روز و هر کجا کسان بسیاری پیرامون آنها سخن میگویند. بوردیو یک بازیکن راگبی بود بنابراین گلاویز شدن با او قدری دشوار است. گسترۀ نوشتههای او موضوعات بسیار مختلفی از هنر تا علم، از سیاست تا ورزش، از خانواده تا آموزش، از اقتصاد تا ادبیات و از استعمار تا نئولیبرالیسم neoliberalism را دربرمیگیرد. او به همان اندازه که درگیر عکاسی بود درگیرودار تجزیه و تحلیلهای آماری هم بود. خیلی راحت میتوانست میان فلسفه و تحقیق تجربی رفت و آمد کند و در این میان دربارۀ نظریۀ اجتماعی هم تفکر و تأملی داشته باشد.
قلمروی نوشتههای او گسترده و حجم آنها بسیار زیاد است. تنها به زبان انگلیسی بیش از 35 تألیف دارد. برای یک فرد مبتدی و حتی غیرمبتدی، نوشتههای او اغلب غامض و دور از دسترس است با این حال او ارائۀ آثاری به سختی و پیچیدگی «سرمایۀ فرهنگی cultural capital» و «تمایز distinction» را هرگز مایۀ شرمساری نمیدانست؛ او یک بازیگر ماهر در عرصۀ علمی فرانسه بود. جملات پیدرپی او که به راحتی تبدیل به یک پاراگراف میشوند اغلب پیچوتابدار و خودمعرف هستند و این درک و فهم آنها را دشوار میسازد. کتابهایش هم که بنحو ناامیدکنندهای ناتمام و بنحو ناخوشایندی پر از پرتشدنهای متعدد از موضوع هستند.
بوردیو در دو دهۀ آخر زندگی خود، پس از انتخاب شدنش به عنوان رئیس دپارتمان جامعهشناسی کلژ دوفرانس در سال 1981، از اعتبار سازمانی خود برای ورود به عرصۀ سیاست استفاده کرد و به نوشتن آثاری پرداخت که نسبت به قبل بسیار سیاسیتر، شفافتر، خشمناکتر، دنیامدارتر اما همچنان تأثیرگذارتر بودند. این آثار به پشتوانۀ یک احساس سیاسی خصمانه به نئولیبرالیسم، فروداشت فرهنگ و اظهارات غیرانسانی، با یک اقبال عمومی روبرو شدند.
پایان بخش اول
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: جامعه شناسی, جامعه شناسی شرقی, حسین شیران, پیر بوردیو Pierre Bourdieu
[ سه شنبه ۱۱ مهر ۱۳۹۶ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
شش راهبرد برای تلفیق روشها و ترکیب دادهها در پژوهشهای علوم اجتماعی
Six strategies for mixing methods and linking data in social science research
نوشتۀ: جنیفر میسون Jennifer Mason بازگردان: حسین شیران
University of Manchester - July 2006
ESRC National Centre for Research Methods
بخش سوم
راهبرد دوم: "تلفیق روشها به منظور پرسش و پاسخ دربارة مسایل متفاوت و مجزا از هم درک شده":
گاهی پژوهشگران چنین احساس میکنند که مجموعههای مختلفی از سؤالات پژوهشی وجود دارند که اگر چه بنحوی گسترده به یک موضوع کلی معین مربوط هستند اما در مقام گفتگو ارتباط تحلیلی خاصی میان آنها وجود ندارد. برای مثال، در قالب یک تحقیق ممکن است تعاملات انسان و حیوان در کشاورزی، صنعت گوشت، شکار، فرهنگ باغ وحش و حیوانات خانگی در نظر گرفته شود و یا نقش حیوانات در ادبیات و رسانهها و از این قبیل بررسی گردد اما هیچ استدلال خاصی در مورد اینکه آیا این حوزههای مختلف به هم متصل هستند یا نه، و اگر هستند چگونه، ارائه نشود.

مطالعاتی از این قبیل را میتوان در قالب پروژههای چندبخشی سازمان داد و عموماً و نه لزوماً توسط یک تیم که در آن اعضای مختلف مسئولیت بخشهای مختلف آن را بعهده دارند انجام داد. در اینجا، رویکردها و روشهای مختلف لزوماً همه باهم حاضر هستند اما همه با طرح، در هر صورتی از کل یکپارچه یا استدلال کل درگیر نمیشوند.
✅ منطق موازی Parallel Logic
این نوع رویکرد با یک منطق موازی مدیریت میشود و متفاوت از منطق بلاغی است که در بالا آمد، بخاطر اینکه هر کدام از رویکردها لزوماً در داخل راهبرد گستردة دیگری قرار نمیگیرد؛ در عوض، هر بخشی از این مطالعه، و یا هر ریزمطالعه، طرح منطقی، تولید دادهها، تجزیه و تحلیلها و توضیحات خاص خود را دارد و تمامی اینها به صورت موازی اجرا میشوند. البته این ریزمطالعات لازم نیست که هر کدام روش منحصربفرد داشته باشند با این وجود باید در نظر داشت که این رویکرد کلی اساساً مبتنی است بر تفکر همباشی و حضور همزمان روشهای چندگانه و نه الزاماً ادغام آنها درهم.
✅ چالشها و فرصتها
چالشهای این نوع رویکرد هم (دستکم برای کار با روش تلفیقی) کم است، بخاطر اینکه هر چند روشهای چندگانه ممکن است بخاطر بهترین مزیتشان مورد استفاده واقع شوند اما این پرسش که چگونه باید آنها را باهم تلفیق کرد و یا دادهها و تجزیه و تحلیلها را بهم پیوند داد در نهایت همچنان مطرح میماند. فرصتهای این رویکرد در مقایسه با منطق بلاغی که پیش از این تشریح شد کمی بیشتر است هر چند هر دو بخاطر اینکه هیچ ضرورتی برای ریختن رویکردهای مختلف در داخل یک چارچوب تبیینی کمی یا کیفیِ غالب در آنها وجود ندارد (که برازندة همه هم نخواهد بود) و نیز بخاطر اینکه هر ریزمطالعه در موقعیت خود به خوبی اجرا میشود ممکنست فرصتهای قابل توجهی برای تجزیه و تحلیلهای ثانویه وجود بیاورند که پیوند دادن همة آنها در مرحلۀ بعد ممکن است صورت بگیرد. در آن زمان، میتوان به ایجاد برخی فرصتهای خلاقانه برای پیوند دادهها و تفسیر آنها فکر کرد. همچنین در یک مطالعة چندبخشی یا چندسؤالی از این نوع، برخی ظرفیتها برای جرقهزدن افکار در مرزهای روششناختی و در سراسر ریزپروژه وجود دارد البته اگر که اعضای تیم برای انجام این کار آماده و یا قادر باشند.
✅ حکم نهایی
تلفیق روشها با منطق موازی صورت میپذیرد؛ انجام دادنش به نسبت آسان است، خطرپذیریاش متوسط اما مزایایش محدود است اگرچه از برخی ظرفیتهای جالب برای بهرهبرداری از روشهای چندگانه برخوردار است، به خصوص در قالب راهبرد بعدی.
پایان بخش سوم
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: روش تحقیق تلفیقی, جامعه شناسی, پژوهشگری علوم اجتماعی, جامعه شناسی شرقی
[ یکشنبه ۲ مهر ۱۳۹۶ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
«نوربرت الیاس و میشل فوکو Norbert Elias and Michel Foucault»
نوشته: دنیس اسمیت Dennis Smith
بازگردان: حسین شیران Hossein Shiran
بخش ششم
نیچه، هوسرل و باشلار ۱
فوکو بعنوان مثال به فردریش نیچه گرایش داشت، کسی که منکر هر گونه طرح از پیش تعیینشدهای برای تاریخ بشریت بود و در این میان بیشتر مخاطبش هگل بود که تاریخ بشر را روایت افزایش عقلانیت و پیشرفت مستمر میدانست. مطابق نظر نیچه، رخدادهای تاریخی عموماً از مواجهۀ تصادفی نیروهای کنشی و واکنشی حادث میشوند و تنها بخش کوچکی از آنها تحت تأثیر تعداد اندکی از انسانهای نجیبی هستند که از توانایی اثرگذاری بر روند شکلگیری اخلاق و معرفت برخوردار هستند.
علوم طبیعی و علوم اجتماعی با هرسرسختی که هست بدون بینش و بدون توجه به منافع بشریت پیش آمدهاند. مسیحیت هم در نهایت چیزی بیش از عقاید خشک و بیروح برای انسانهای دونمایه و کوتهفکر نیست. نیچه میگوید: وعدۀ نظم و آرامش را از این نظام دروغین اندیشه نپذیرید؛ بجای آن، بیواسطه با بینظمی و آشفتگی خصمانۀ هستی روبرو شوید. البته هر کسی جرأت و جسارت انجام این کار را ندارد اما دستکم تعدادی خواهند توانست که به معرفت هستی دیرین دستیابند.
یک راه برای دستیافتن به این معرفت، «سرمستی و درگیری و خودفراموشی» است. این رویکرد دیونیسی منجر به حالت رهایی پرشور میشود. به این طریق ما چیزها را همانگونه که در واقع امر هستند میبینیم و این موجب درهمآمیختن شور و شعف با وحشت و عذاب میشود. تنها راه برای تحمل این معرفت وحشتناک و خطرناک همین درهمآمیزی روح دیونیسیِ درگیری بیپروا با روح آپولونیِ کنارهگیری رویاوار است.
اگر که ما بتوانیم تعادلی میان این دو حالت یعنی درگیری دیونیسی و کنارهگیری آپولونی پیدا کنیم آنگاه جریان ناآرام زندگی را حداقل تا حدودی میتوانیم برحسب اصول نظم زیباییشناختی از طریق موسیقی، مجسمهسازی، نمایشنامهنویسی و نظیر این بازگو کنیم. چالش اصلی همین یافتن تعادلی میان روح دیونیسی و روح آپولونی و کشف راهی برای انتقال معرفتی است که لخت و عریان در میان افتاده است. هر دو روح، منبع و منشأ خود را ماورای حالت بیداری طبیعی دارند. آنها را میتوان به بهترین شکل با آگاهیای که هم شدت دارد هم آرامی، تجربه کرد، انگار که در یک رویا!
فوکو بسیار علاقهمند رویا بود چرا که آن را یک مسیر ممکن برای فرار به فراسوی ساختارها و شیوههای زندانصفت مدرنیته میدانست. او در کتاب «رویا، تخیل و وجود» (فوکو، 1993)، یکراست از سمت هوسرل به سروقت فروید فرود میآید- دقیقاً خلاف جهت و انتخابی که الیاس داشت. پیروان هوسرل هر رویا را بمثابۀ یک تجربۀ مطلق معنیدار تلقی میکنند که منحصر به یک فرد خاص است و ناگزیر باید از منظر خود فرد بمثابۀ تجسمی از یک آگاهی خاص درک شود.
فوکو میخواهد از این هم فراتر رود؛ او استدلال میکند که رویا دیدن بمنزلۀ شیرجه رفتن به درون یک واقعیت پنهان یا فراموش شده است. پیروان فروید به اشتباه رویاها را تجلّی ترسها و آرزوها در یک دنیای خیالی غیرواقعی تفسیر میکنند که در آنها غیرممکنها بوقوع میپیوندند. در حالی که کاملاً برعکس اینست، حالت آگاهیای که بواسطة رویاها بوجود میآید ما را به سمت واقعیت و به سمت هستی سوق میدهد. رویابین در عالم خیال به نقطهای بازمیگردد که در آن هنوز اهداف و اعمالش ترتیب اثر نیافتهاند و هنوز در ساختهشدن دنیایی سهیم نگشتهاند که در آن فرد حالیا خود را «برآورده» یا که «بیگانه» مییابد.
رویا آشکارسازندۀ نقطۀ آغازی است که از آن، آزادی دنیای خودش را میسازد (فوکو 1993، 51). به عبارت دیگر، در رویاها، هم انسانها و هم جهانی که در آن میزیاند هر دو به شرایط سیال و آزادی که از آن آمدهاند بازمیگردند و در وضعیت "در حال تبدیل"ی قرار میگیرند که هنوز به اشکال ثابت «موجود» منجمد نشدهاند. در نظر فوکو، رویایی شدن به ما اجازه میدهد که به آسانی تفاوت میان «اثرات احتمالی شیوههای گفتمانی» که در دورهها و فرهنگها از هم متفاوتاند و مختصات بنیادی هستی که انسانها قادر به تغییر آن نیستند را ببینیم. این پارامترهای اساسی هستی، فضا و زمان نیز که در اشکال هنری سنتی بیان میشوند، با رویایی شدن در ارتباط نزدیک هستند. رویایی شدن به تخیل ورزیدن قدرت میدهد و این ما را به مرکز هستی نزدیکتر میسازد و به ما اجازه میدهد تا کمالِ یکی شدن خود و جهان را بخوبی تصور کنیم.
پایان بخش ششم
Norbert Elias and Michel Foucault
Hossein Shiran
منبع:
Norbert Elias and Modern Theory
Professor Dennis Smith , 2001
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: کتاب جامعه شناسی, الیاس فوکو اسمیت, نظریه اجتماعی مدرن, حسین شیران
[ جمعه ۱۷ شهریور ۱۳۹۶ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
شش راهبرد برای تلفیق روشها و ترکیب دادهها در پژوهشهای علوم اجتماعی
Six strategies for mixing methods and linking data in social science research
نوشتۀ: جنیفر میسون Jennifer Mason بازگردان: حسین شیران
University of Manchester - July 2006
ESRC National Centre for Research Methods
بخش دوم
راهبرد اول: تلفیق روشها به منظور ارائة یک تصویر نزدیک (بسته) از یک تصویر بزرگتر (باز) یا یک تصویر پسزمینه
شاید رایجترین منطق مورد استفاده در تلفیق روشها این باشد که پژوهشگران تمایل پیدا میکنند تا هرچه بیشتر به تجزیه و تحلیلهای خود پهنا و ژرفا ببخشند. این امر غالباً توسط محققانی انجام میگیرد که بدواً به هر دو بُعد کمی و کیفی گرایش دارند ولی همچنان احساس میکنند که روشها و دادههایشان در برخی جهات ناقص و ناتمام هستند. برای کسانی که جهتگیریشان کمّی است، «تصویر بزرگِ» حاصل از ابزارهای کمّی، ممکن است دقیق و مبتنی بر اشکال نمونهبرداریهایی کاملاً معرف و تجزیه و تحلیلهای آماری صحیح باشد اما در عین حال از نظر انعکاس طنین "زندگی واقعی"، واجد یک احساس سطحی و یا اصلاً فاقد آن باشد.

توضیح نمادین راهبرد اول
از این نقطهنظر، استفاده از رویکردهای کیفی منتخب - بعنوان مثال، مطالعات موردی ژرفانگر - میتواند گویا و مهیج و ارائهدهندة یک «نمای بسته یا نزدیک» از واقعیت باشد. برعکس، برای یک محقق با جهتگیری اولیة کیفی، که بر فرآیندهای اجتماعی با جزئیات زیاد و نزدیک متمرکز است، گنجاندن مقداری محتوای کمّی زمینهای، شاید در قالب اطلاعات دموگرافیک محلی یا ملی، میتواند در ساخت اجزای تحقیقاتی یک مجموعة بزرگتری از مشاهدات یاریگر باشد.
منطق بلاغی Rhetorical Logic
منطق این نوع رویکرد ذاتاً بلاغی (خطابی) است - به این معنی که محقق از هر نقطه که شروع کند و هر جا که بخواهد از شکل دیگری از دادهها استفاده میکند تا بنوعی تجزیه و تحلیل خود را بیاراید، اما بطور واقع این عمل یک بخش ضروری از استدلال در نظر گرفته نمیشود. در اصل، دادههایی که بعداً اضافی میشوند تنها نقش یک متمم و مکمل را بازی میکنند و منطق تبیینی تحقیق، فینفسه یکی از دو حالت کمی یا کیفی است. [به بیان روشن، در این رویکرد، کم و کیف تلفیق بستگی به خطابت و بلاغت و فصاحت محقق دارد. مترجم]
چالشها و فرصتها
جاهطلبیهای این نوع رویکرد عبارتند از سخنگوییهای روششناختی بسیار متواضعانه. هیچ تلاش واقعیای در قالب تبیین یا محاورة چندروشی وجود ندارد و طرح یا راهبرد تحقیق بواسطۀ یک منطق روششناختی لغزان میان دو بعد کمی و کیفی مدیریت میشود. به همین دلیل، این نوع رویکرد از چند جهت چالشبرانگیز است؛ برای یک محقق کمّیکار ماهر هیچ دشواری ندارد که برای کار خود چند نمونة کیفی فراهم سازد، همینطور برای یک محقق کیفیکار که با استناد به منابع منتشر شده (به عنوان مثال) کار خود را با پارهای پسزمینة کمّی همراه سازد.
در این میان نه درک مشخصی از اینکه دقیقاً چگونه باید نمونهگیری کرد یا بطور سیستماتیک و خلاقانه به تولید داده پرداخت و از چشماندازهایی که یکی از دیگری آشناتر است استفاده کرد وجود دارد و نه هیچ توضیح یا تفسیری از اینکه روش تلفیقی چیست به چشم میخورد. البته فرصتها هم همچون تهدیدات محدود هستند؛ از آنجایی که این رویکرد متضمن و متوجه اینکه چه نوع سؤالاتی باید پیگرفته شوند نیست محقق از هر نوع روشی که واجد بیشترین مزایا باشد استفاده میکند و ترجیح میدهد به این طریق، بیشتر به آرایش طرح بپردازد. این نوع رویکرد همچنین گرایش به قطبی کردن تقابل روشهای کمی و کیفی دارد، بدون اینکه پیچیدگیهای هیجانانگیز تفاوتها در داخل این دو مقولۀ گسترده را به محقق بنمایاند.
حکم نهایی
تلفیق روشها با یک منطق بلاغی صورت میپذیرد: انجام دادنش آسان و کم خطر است، اما خیلی شما را به دوردستها نمیبرد.
پایان بخش دوم
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: روش تحقیق تلفیقی, جامعه شناسی, پژوهشگری علوم اجتماعی, جامعه شناسی شرقی
[ جمعه ۳ شهریور ۱۳۹۶ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
«نوربرت الیاس و میشل فوکو Norbert Elias and Michel Foucault»
نوشته: دنیس اسمیت Dennis Smith
بازگردان: حسین شیران Hossein Shiran
بخش پنجم
گرداب هائل و زندان سراسربین
تفاوت بین الیاس و فوکو را میتوان در چند جملۀ کوتاه خلاصه کرد: الیاس سعی داشت جهان را ببلعد و فوکو سعی داشت آن را تف کند. اینها هر دو به سختی، تا آنجا که میتوانستند، تلاش کردند تا فرآیندها و سازوکارهایی را شناسایی و معرفی کنند که فراهم سازندۀ اوضاع و شرایطی هستند که انسانها در قالب آنها خودشان را شکل میدهند. با این حال، نیت آنها متفاوت از هم بود. هدف فوکو این بود که این فرآیندها و سازوکارها را سرنگون سازد و یا اینکه خود را به نقطهای فراتر از دسترس آنها برساند.
الیاس اما یک چنین گزینهای را عملی نمیدانست؛ در عوض میخواست که در درک و شناخت نیروهای گردانندۀ دنیا تا بدان حد توانا باشد که خود و دیگران بتوانند رفتارشان را در پرتو این شناخت سازمان دهند. هدف الیاس این بود که در راستای ارائۀ یک شناخت علمی نسبت به فرآیندها و ترکیببندیهای اجتماعی تلاش کند تا انسانها بتوانند بواسطۀ کنشهای عقلانی از برخی از تبعات ناگوار آنها پیشگیری کنند.
همانطور که در جایی دیگر آوردم، تقابل رویکردهای میشل فوکو و نوربرت الیاس را میتوان در دو پنداره در نظر گرفت: یکی از این پندارهها طرح «بنتام» برای یک پانوپتیکن (سراسربین) است- پانوپتیکن نوعی طراحی ساختمانی است که در آن همۀ ساکناناش از یک نقطة مرکزی قابل رؤیت هستند. این ایده را فوکو در کتاب «انضباط و تنبیه» خود به عاریت گرفت (فوکو 1977a). پندارة دیگر برآمده از یکی از داستانهای «ادگار آلن پو»ست که در آن دو برادر ماهیگیر در یک گرداب هائل گرفتار شدهاند؛ این ایده هم توسط الیاس در کتاب «گرفتاری و رهایی»اش بازآوری شده است (الیاس 1987c).
پانوپتیکن عملاً برای دیدبانی و کنترل زندانیان طراحی شده است. در این نوع سازه، هر یک از زندانیان تماماً در معرض دید و کاملاً تحت کنترل هستند و از این جهت از هرگونه شانسی برای رهایی یا ابتکار عمل محروم هستند. حال و روز این زندانیان ممکن است قابل قیاس با حال و روز برادران ماهیگیری باشد که پو در موردشان نوشته است. اینها هم مردان گرفتاری هستند که در یک موقعیت بسیار خطرناک و نامطمئن گیر افتادهاند. گرداب هائل قایق آنها را تا به اعماق آب پایین میکشد و به این ترتیب - همچون آنها - مرگ برای اینها هم محتملترین نمود به نظر میرسد.
وضعیتی که الیاس در کتاب خود به تصویر میکشد هم شبیه این دو وضعیت، سخت و خطرناک است با این حال هرگز غیرقابل بازگشت نیست به شرط آنکه بتوان خونسردی خود را حفظ کرد. متأسفانه، یکی از برادران ماهیگیر قادر به انجام چنین کاری نیست؛ او وحشتزده و هراسان است و در نهایت توسط امواج متلاطم به زیر کشیده میشود. برادر دیگر اما موفق میشود که به احساسات خود فائق آید در نتیجه از مهلکه جان سالم بدر میبرد. او با استفاده از چشم و مغز خود و سبکسنگین کردن وضعیت و شواهد موجود در نهایت موفق به انجام کنش عقلانی میشود. اشیاء کوچک در سطح آب شناور میمانند و اشیاء بزرگ به زیر آب کشیده میشوند. به این قرار او یک بشکۀ کوچک را سخت در برمیگیرد و زنده میماند. در این میان اگر که بخواهیم حال فوکو را بفهمیم باید دریابیم که او با زندانیانی همدردی میکند که در دام پانوپتیکن گرفتار آمدهاند اما اگر که بخواهیم الیاس را دریابیم باید بدانیم که او در اندیشۀ نجات ماهیگیران گرفتار در گرداب است.
فوکو- زندانی گرفتار در پانوپتیکن - گرداب را هم بمثابۀ مکان و موقعیتی مشابه درمییابد اما او بیشتر علاقهمند به تجربة برادر غرق شده است، چرا که به این شیوه از سرکوبگری جامعه آزاد و رها میگردد. به همین شکل، الیاس - ماهیگیر گرفتار در گرداب - هم پانوپتیکن را بمثابۀ یک مکان بمراتب منظمتر و قابل کنترلتر درمییابد اما او مشتاق است که در لذت چشمانداز آن ناظری سهیم گردد که در برج دیدهبانی ایستاده است، چرا که علیالظاهر قادر است به شناخت عینی کافی در ارتباط با هر آن چیزی که در جهان اطرافش هست دست یابد.
الیاس در جستجوی اصول و مبانی نظم در جهان بود. فوکو هم در این ارتباط دغدغههایی داشت (اگرچه با تحلیلی متفاوت)، با این حال او به همان اندازه، شاید هم بیشتر، علاقهمند به خلق هرجومرج در آنها بود چرا که باور داشت در فرا یا ورا و یا جایی در اعماق دنیای شیوههای گفتمانی سرکوبگر دروغهایی پنهان هستند. این باور فوکو را به حوزهای کشاند که الیاس آن را قبول نداشت.
پایان بخش پنجم
Norbert Elias and Michel Foucault
Hossein Shiran
:From
Norbert Elias and Modern Theory
Professor Dennis Smith , 2001
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: کتاب جامعه شناسی, الیاس فوکو اسمیت, نظریه اجتماعی مدرن, حسین شیران
[ شنبه ۷ مرداد ۱۳۹۶ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
چندرسانه جامعه شناسی شرقی
فایل صوتی میزگرد جامعه شناسان
با موضوع: امکان یا امتناع تفکر جامعه شناسی در ایران
تاریخ 9 اسفند 1395 ؛ دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران
با حضور اساتید:
- دکتر حمید پارسانیا - دکتر محمد امین قانعی راد - دکتر احمد بخارایی - دکتر مصطفی مهرآیین

دانلود فایل صوتی امکان یا امتناع تفکر جامعه شناسی در ایران
نوع فایل: MP3 حجم فایل: 184 MB زمان فایل: 2:14:1
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: جامعه شناسی, جامعه شناسی شرقی, پارسانیا قانعی راد, مهرآیین و بخارایی
[ دوشنبه ۲ مرداد ۱۳۹۶ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
شش راهبرد برای تلفیق روشها و ترکیب دادهها در پژوهشهای علوم اجتماعی
Six strategies for mixing methods and linking data in social science research
نوشتۀ: جنیفر میسون Jennifer Mason بازگردان: حسین شیران
University of Manchester - July 2006
ESRC National Centre for Research Methods
بخش اول
پیشگفتار
این مقاله به عنوان یک راهنمای عملی با هدف دستیابی آسان به برخی از موضوعات کلیدی روشهای تحقیق تلفیقی نگاشته شده است. شش راهبرد عمدهای که در این مقاله مورد بررسی واقع میشوند هر کدام میتوانند مبنایی برای تلفیق روشها و ترکیب اشکال مختلفی از دادههای کیفی و کمی باشند و به نوعی شکاف میان این دو روش را پر سازند. این در شرایطی صورت میگیرد که نگرشها به تلفیق روشها به نسبت در حال خوب شدن است و سرمایهگذاران تحقیق بطور فزاینده بر طرحهایی که در تولید و تجزیه و تحلیل دادههای خود به بیش از یک روش متکی باشند به دید مثبت نگاه میکنند.
با این حال، هنوز نمیتوان گفت که تلفیق روشها از هر نظر خوب است بخاطر اینکه در مواردی ممکن است به یک تحقیق نامنسجم و نامتمرکز منجر گردد و به این ترتیب، به شدت قابلیتهای انجامدهندگان را مورد آزمون قرار دهد. در کل، محققانی که در تحقیق خود از روشهای تلفیقی استفاده میکنند نیازمند این هستند که درکی روشن از منطق و هدف استفاده از این رویکرد و نیز اینکه بنا دارند با آن به چه چیزی دست یابند داشته باشند چرا که در نهایت، همینها هستند که راهبردهای عملیشان را نه فقط برای انتخاب و استقرار یک روش ترکیبی خاص بلکه مهمتر از آن برای ایجاد ارتباط تحلیلی میان دادههایشان پایهگذاری میکنند.
این مقاله، ضمن ارائة طرحی کلی از راهبردهای ششگانه، به چالشها و فرصتهایی که هر کدام برای تلفیق و تحلیل روشها به همراه دارند میپردازد و در نهایت برای هر کدام از آنها یک حکم نهایی مجزا ارائه میدهد. این شش راهبرد عبارتند از:
1- تلفیق روشها به منظور ارائة یک تصویر نزدیک (بسته) از یک تصویر بزرگتر (باز) یا یک تصویر پسزمینه.
2- تلفیق روشها به منظور پرسش و پاسخ دربارة مسایل متفاوت و مجزا از هم درک شده.
3- تلفیق روشها به منظور پرسش در رابطه با نحوة اتصال قطعات، بخشها و یا لایههای یک کل اجتماعی.
4- تلفیق روشها به منظور دستیابی به یک اندازهگیری دقیق از طریق ثلثبندی.
5- تلفیق روشها به منظور طرح پرسشهای متمایز اما متقاطع.
6- تلفیق روشها بنحوی فرصتطلبانه.
پایان بخش اول
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: روش تحقیق تلفیقی, جامعه شناسی, پژوهشگری علوم اجتماعی, جامعه شناسی شرقی
[ دوشنبه ۱۹ تیر ۱۳۹۶ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
ده کتاب پربازدید «کتابخانه جامعه شناسی شرقی»
(تا تاریخ یکم تیرماه 1396)
رتبه اول: «ما چگونه ما شدیم؟» - «دکتر صادق زیباکلام» - 50144 بار
رتبه دوم: «جامعه شناسی خودمانی» - «حسن نراقی» - 33190 بار
رتبه سوم: «جامعه شناسی نخبهکشی» - «علی رضاقلی» - 17375 بار
رتبه چهارم: «چرا ایران عقب ماند و غرب پیش رفت؟» - «دکتر کاظم علمداری» - 15246 بار
رتبه پنجم: «چرا عقب ماندیم؟» - «علی محمد ایزدی» - 13060 بار
رتبه ششم: «کاپیتال (سرمایه) جلد اول» - «کارل مارکس» - 11996 بار
رتبه هفتم: «شهریار» - «نیکلا ماکیاولی» - 11813 بار
رتبه هشتم: «جامعه شناسی خودکامگی» - «علی رضاقلی» - 9893 بار
رتبه نهم: «خلقیات ما ایرانیان» - «سیدمحمدعلی جمالزاده» - 9659 بار
رتبه دهم: «سازگاری ایرانی» - «مهندس مهدی بازرگان» - 7834 بار
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: جامعه شناسی, جامعه شناسی شرقی, کتابخانه جامعه شناسی شرقی, کتاب دیجیتال جامعه شناسی
[ پنجشنبه ۱ تیر ۱۳۹۶ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
«نوربرت الیاس و میشل فوکو Norbert Elias and Michel Foucault»
نوشته: دنیس اسمیت Dennis Smith
بازگردان: حسین شیران Hossein Shiran
بخش چهارم
سه راهبرد مقاومت
سه راهبرد وجود داشت که اگر فوکو نمیخواست هویت ارائه شده از سوی جامعهاش را بپذیرد میتوانست به آنها متوسل گردد. راهبرد اول، حذف خویشتن از وضعیت آزاردهنده و سرکوبگرانهای بود که در آن قرار داشت. در این راستا او بعنوان یک مرد جوان چند مرتبه اقدام به «خودکشی» کرد. درجۀ خفیفتر این راهبرد، «تبعید» بود. بر خلاف اولی، فوکو در انجام این یکی موفقتر بود. او در اواخر عمر خود به این موضوع اذعان داشته است: "من از بسیاری از مسائل زندگی اجتماعی و فرهنگی فرانسه رنج میبردم و البته هنوز هم میبرم؛ به همین خاطر بود که در سال 1955 فرانسه را ترک کردم" (فوکو 1988b، 4-5؛ Eribon 1991، 74).
در فاصلۀ سالهای 1955 تا 1970 او تنها هشت سال را در فرانسه گذراند. در خارج از فرانسه، فوکو پنج سال از عمر خود را صرف آموزش فرهنگ فرانسه در اوپسالا، ورشو و هامبورگ کرد (1955-1960). در این چند سال بود که او امکان «فرار بزرگ» از جامعهای که سرکوبگرش میخواند را برای خود فراهم ساخت. او بعنوان شمع محفل «خانۀ فرانسویها» در اوپسالا، «مجمع فرانسه» در ورشو و «مؤسسۀ فرانسه» در هامبورگ، از آزادی نویافتهای برای ارائۀ تفسیری از فرانسه به شیوۀ خود برخوردار بود و این یک تغییر آشکار در برنامۀ کار این مؤسسات بود چه در طول این سالها، بجای اینکه جامعۀ فرانسه معرف فوکو باشد این فوکو بود که داشت جامعۀ فرانسه را تعریف و توصیف میکرد.
راهبرد دوم «مقاومت و مخالفت» بود. در نگاه اول اینگونه به نظر میرسد که با این راهبرد، فوکو در اردوگاه «سارتر» قرار میگیرد همو که اعتقاد داشت مردم میتوانند حتی تحت ظالمانهترین شرایط هم اقدام به انتخابهای وجودی بکنند. با این حال، فوکو در درک «دستان نامرئی» شیوههای گفتمانی: مفروضات و عادات جاسازی شده در گفتار و پندار، بسیار حساستر از سارتر بود. او معتقد بود که این گفتمانها حتی زمانی که فکر میکنیم در انتخاب خود آزادیم رفتار ما را رهبری میکنند.
سارتر معتقد بود که آزادی انسان یک امر مسلم است پس میگفت: "مهم نیست که چقدر ستمدیده هستیم، ما باید وانمود کنیم که هستیم"؛ در مقابل، فوکو چنین میپنداشت که شیوههای گفتمانی همواره احساسات و ادراکات ما از واقعیت را شکل داده و نظم میبخشند پس میگفت: " مهم نیست که چقدر آزادیم ما باید وانمود کنیم که هستیم"! در باور فوکو، بندها و زنجیرهای بازدارندگی و خویشتنداری بنحو بنیادینی میتوانند بواسطۀ خشونت یا خرابکاریهایی که از سوی خود، جامعه، یا هر دو هدایت میگردند سست گردند. بعنوان مثال، برخی از اشکال محدودیتهای جسمانی یا سوءرفتارهایی همچون تمایلات جنسی آزارگرایانه ممکن است در لبۀ مرز، بر خودآگاهی انسان فشار آورده، منجر به رهایی روانی، یعنی فرار از رژیم سرکوبگر هنجارین گردند.
در واقع، هر نوع از حد و مرزآزماییای، واقعی یا فرضی، میتواند به آزادی منجر گردد. مقاومت سیاسی یک مسیر دیگری برای رسیدن به این هدف را فراهم میسازد. پس باید به اشکال هنری «جایگزینی» همچون یک نمایش پوچ و مسخرهآمیز پرداخت. هدف، سرنگون ساختن شیوههای گفتمانی و غیرگفتمانی است که «هویت هنجارین» را شکل میدهند و نیز تهییج و تحریک احساسات و بصیرتهایی است که عملاً به دست هنجارها مسدود شدهاند. اگر این موفقیت حاصل آید افراد دخیل در آن در درون هستی پردازشنشدهای به یک بینش جدید در ورای فرهنگ و زبان انسانی یا فراتر از آن دست مییابند.
سومین راهبرد برای فوکو محافظت از خود در برابر بدترین سرکوبگریهای جامعه، بواسطۀ ترقی و پیشرفت در آن و کسب موفقیت جهانی بود. سخنرانی افتتاحیۀ او در دانشگاه سوربن، که این فصل با آن آغاز شد، نشاندهندۀ دستیابی او به یک جایگاه حفاظت شدهای بود که او برای در امان ماندن از شرّ جامعه فرانسه به آن نیاز داشت. با این سخنرانی، او بنحوی کاملاً آشکار، مقاومت در برابر جامعه را آغاز کرد. در سال 1971 او «گروه اطلاعرسانی زندانیان» را تأسیس کرد که مبارزه بر علیه شرایط غیرانسانی زندانها را به عهده داشت. در سال 1972 او به دنبال تظاهرات علیه خشونت پلیس دستگیر شد. در سال 1975 او کتاب «انضباط و تنبیه» را منتشر کرد (فوکو 1977a).
بلافاصله بعد از اتمام این کتاب، کار بر روی اثر چندجلدیاش «تاریخ جنسیت» را آغاز کرد (فوکو 1978؛ فوکو 1987؛ 1988a فوکو) و این او را از خیابانها به آرشیو کتابخانهها کشاند و از جامعۀ مدرن کَند و به ویلاهای یونان و روم باستان برد. این نیز بنوبۀ خود فراری از نوع دیگر بود.
پایان بخش چهارم
Norbert Elias and Michel Foucault
Hossein Shiran
منبع:
Norbert Elias and Modern Theory
Professor Dennis Smith , 2001
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: کتاب جامعه شناسی, الیاس فوکو اسمیت, نظریه اجتماعی مدرن, حسین شیران
[ پنجشنبه ۱ تیر ۱۳۹۶ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
مروری بر مفاهیم جامعهشناختی
ازخودبیگانگی Alienation
الیناسیون اصطلاحی است که ریشهاش در آثار و افکار هگل قرار دارد و تنهاش در آثار و افکار مارکس و شاخ و برگش در آثار و افکار پیروان ایندو، بخصوص مارکسیستها. هگل این اصطلاح را در ارتباط با روح و آثارش مطرح میکند (یک مفهوم ذهنی و فلسفی) و مارکس در رابطه با انسان و آثارش و یا بهتر بگوییم کارگر و کارش (یک مفهوم عینی و جامعهشناختی)؛ و طیِ آثار مارکس و بویژه این گفتۀ معروف او که "انسان در نظام سرمایهداری باخودبیگانه است" بود که این اصطلاح بر سر زبانها افتاد.
الیناسیون در منابع و مراجع ما، اغلب ازخودبیگانگی و در معدود مواردی هم باخودبیگانگی ترجمه میشود؛ اما باید در نظر داشت این "از خود" یا "با خود" که گفته میشود در خود کلمه وجود ندارد، بلکه از مفهوم آن استنباط میشود (Alien بمعنای خارجی، بیگانه و غریبه میباشد). "خودبیگانگی" یا "بیگانگی با خود" و یا همان "ازخودبیگانگی" در واقع صورتی از بیگانگی (یا در قالب مارکسیستیاش اگر بگوییم صورت غالب بیگانگی) است که در آن فرد (مطابق نظر مارکس بواسطۀ عوامل خارجی و مشخصاً عوامل اقتصادی) با "خودِ" خویش بیگانه میگردد (Self_Alienation)؛ این واژه و مفهوم بنوعی در برابر واژۀ Self_Actualization یا Self_Realization به معنا و مفهومِ خودفعلیتبخشی یا خودتحققبخشی قرار دارد. با این نوع برداشت است که Alienation عموماً "ازخودبیگانگی" ترجمه میشود.
اما صورت دیگری هم از بیگانگی وجود دارد که "بیگانگی با محیط" نامیده میشود؛ در این نوع که تا حدودی از حوزه و حال و هوای مارکسیستی فاصله میگیرد، فرد بهر دلیل، با مراتبی از گسستگی و غریبگی، از محیط و اجتماع پیرامونِ خویش میبُرد و در خویشتن فرو میرود؛ مفهومی از بیگانگی که در این کتاب مطرح است بیانگر این نوع است؛ در این مورد، دیگر معادل دانستن Alienation با "ازخودبیگانگی" صحیح به نظر نمیرسد؛ چه در اینصورت باید بگوییم "ازخودبیگانگی با محیط"! و این غیر از آنکه از نظر صوری بسی غلطانداز مینماید، از نظر مفهومی هم بسی تناقضزا میشود؛ بخاطر اینکه در این نوع از بیگانگی، اساساً فرد با دنیای خارجش بیگانه میگردد و نه دنیای درونش؛ اتّفاقاً فرد با بریدن و یا جدا ماندن از اجتماع پیرامونش، به خویش پناه میبرد و با خودِ خود میماند! حالا تصوّر اینکه فردی هم با دنیای درونش بیگانه باشد هم با دنیای بیرونش، اگر هم در بیان گفتنش میسّر باشد، در عمل تحقّقش ممکن نخواهد بود.
به نقل از :
فرهنگ فشرده جامعه شناسی (ترجمه و تألیف حسین شیران) دانلود از لینک زیر 👇👇👇
http://www.orientalsociology.ir/post/80/concise-dictionary-of-sociology-hossein-shiran/
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: جامعه شناسی, جامعه شناسی شرقی, فرهنگ فشرده جامعه شناسی, مفاهیم جامعه شناسی
[ شنبه ۲۷ خرداد ۱۳۹۶ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
«نوربرت الیاس و میشل فوکو Norbert Elias and Michel Foucault»
نوشته: دنیس اسمیت Dennis Smith
بازگردان: حسین شیران Hossein Shiran
بخش سوم
در واقع، آنچه در این بین مهم است تأکید بر مرکزیت تنشی است که در این برهه در ذهن فوکو ایجاد شده بود- تنشی فعال میان «نظم» که همواره یک ضرورت اجتماعی به شمار میرود و «میل» آدمی که دائماً درصدد سرنگونی آنست! به این قرار، او از یک سو میخواست «فرار بزرگ» از زندان فشار و محدودیتهای جامعه را عملی سازد و از سوی دیگر، یک رغبت بورژوازی قدرتمند به نظم و انضباط و سختگیری داشت. در نهایت این کشاکش ذهنی به او این ظرفیت را داد که یک دورۀ طولانی از عمر خود را در آرشیو کتابخانهها سپری سازد و این خود مجال تأمل و تفکر در خصوص پروژههای تحقیقاتی عظیماش همچون اثر چندجلدی «تاریخ جنسیت» را فراهم ساخت.
فوکو نیز بنوعی اخلاق کار بورژوایی الیاس را بکار بست اما در جهاتی دیگر که درخور وضعیت بسیار متفاوتش بود. در حقیقت، مسألۀ فوکو دقیقاً در نقطۀ مقابل مسألۀ الیاس قرار داشت. الیاس از همان سنین کودکیاش خوب میدانست که چه میخواهد بشود: یک استاد دانشگاه در یکی از دانشگاههای آلمان. خلق این هویت آتی برای او پروژهای بود که لازمه تحققاش باثبات و بازبودن نسبی جامعۀ آلمان بود؛ چیزی که در عمل عکس آن اتفاق افتاد و جامعۀ آلمان (با ظهور هیتلر) بطور فزایندهای برای یهودیانی چون او بسی بیثباتتر و بستهتر گردید! از این رو الیاس برآن شد تا برای این ماهیت خشن و سرکوبگر جامعهاش تبیینی ارائه دهد.
الیاس آگاهی آلمانیها از خودشان را عمیقاً متأثر از تأخّر و بیثباتی یکپارچگی سیاسی آلمان میدانست. متأسفانه، قرنها بود که پرسش ''آلمان واقعی چیست؟'' در آلمان کنار گذاشته نمیشد (1995a، 5). اما به باور الیاس، فرانسه موردی مختلف به نظر میرسید. آنها نگرانیای در رابطه با هویت خود نداشتند. صلح اجتماعی در جامعۀشان برقرار بود و فرآیند متمدنشدن که در اغلب بخشهای آن در جریان بود تلاشی بود برای یافتن فرایندهای اجتماعی درازمدتی که پرسش در خصوص هویت ملی را از دستور کار فرانسویها حذف کرده بودند.
در مقابل، فوکو میخواست با خیز به عقب، پرسش در باب هویت را دوباره به دستور کار بازگرداند. در این راستا او افشاگری بر علیه شیوههای گفتمانی و حمله به آنها را که، به باور او، راه پرسوجو در رابطه با ماهیت و مرزهای تجربۀ انسانی را بسته بودند بعهده گرفت. جالب اینکه، آنچه الیاس آن را در جامعۀ فرانسه تحت عنوان کلیدی «فرایند متمدنشدن» مطابق قاعده میدانست برای فوکو که در آن زمان یک کودک بود بسیار عذابآور بود.
الیاس از سنین پایین میدانست که چه میخواهد بشود. در مقابل، فوکو از سنین پایین میدانست که چه نمیخواهد بشود! او نمیخواست هویتی را بپذیرد که از جانب جامعهای که بسیار محکم و پایدار بود بر او تحمیل میشد و خود این بود که به او، بقول معروف، کلید باز کردن درهای موفقیت جهانی را ارزانی داشت.
پایان بخش سوم
Norbert Elias and Michel Foucault
Hossein Shiran
منبع:
Norbert Elias and Modern Theory
Professor Dennis Smith , 2001
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: کتاب جامعه شناسی, الیاس فوکو اسمیت, نظریه اجتماعی مدرن, حسین شیران
[ دوشنبه ۱ خرداد ۱۳۹۶ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
سیاست و صداقت؟!
حسین شیران
اصولاً نامزدهای محترم ریاست جمهوری- نه فقط در ایران بلکه در هر کجای جهان، بویژه در بحبوحة انتخابات، عملاً در «پیشگاه مردم» که در این نقطهعطفهای بخصوص، خواهناخواه، ارج و قربی کلان مییابند، مدام همدیگر را به «ناروراستی» و «بیصداقتی» متهم میکنند و مصرّانه از هم میخواهند که با مردم «روراست» و «صادق» باشند! (اینجا به یقین جای گفتن آن ضربالمثل معروف است که بنده عامداً از باب حفظ حرمت این عزیزان از آوردن آن صرفنظر میکنم).
البته باید گفت که این تعارفات ناشی از هیجانات انتخاباتیست که آنها با هم دارند و گرنه هیچ عقل سلیمی نه جزئاً از آنها که کلاً از "سیاست" هیچ توقع "روراستی" نداشته و ندارد! جالب اینکه خود آنها هم از خود چنین توقعی ندارند! فقط حرفیست که با حرارت از باب گرمی بازار به زبان میآورند و گرنه خودشان از هر کس دیگر بیشتر و بهتر میدانند که در عالم امکان چیزی سختتر از گردهمآوردن ایندو عنصر نیست! الحق و الانصاف هم حق با آنهاست! نمیخواهم و نباید هم بگویم که غیرممکن است اما کار کار دشواریست اینکه بخواهی هم یک «سیاستمدار خوب» باشی هم یک «خدمتگزار روراست»!
در کل، دنیای عجیبیست این دنیای سیاست! صادقترین مردم هم اگر باشی و بخواهی که در این گود فرو روی باید بدانی که هیچ تضمینی به پاک ماندن دامانت از گردوغبار «ناروراستی»های آن نیست- مگر آنکه بخواهی به یک سری «اصول اساسی روراست بودن» پایبند باشی که در اینصورت هم مطمئن باش جایی در «جمع عزیزان» نخواهی نداشت و به هر شکل، زود از آن جرگه برون انداخته خواهی شد! این یک نکتۀ سهل و ممتنع را هم بگویم که در این حوزه "هیچکس به تمامی حقیقت را نمیگوید و هیچکس هم آنجا که دروغ میگوید تنها نیست!" این را دیگر عوامترین مردمان هم میفهمند، نه فقط فهم، که با پوست و گوشت و استخوان خود تجربه هم میکنند! به بیان دیگر این جزئی جداییناپذیر از فهم و شعور مردمان است!
به هر حال، «جمع عزیزان» جسارت بنده را در این برهة حساس به پای آداب سخن نادانیام بگذارند و اجازه دهند یک نکته را با صراحت هر چه تمام به زبان آورم تا شاید به گوش «نامزدهای محترم ریاست جمهوری»مان که البته نه- اینها مردان بزرگ «دنیای سیاست» هستند و گوششان از این حرفها پر و کارشان هم از این مرزها گذشته است! دیریست در عرصة آمادة «نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران» در معیت یاران «سفره» گستردهاند و بنوعی «خوب یا بد»، هر چه در میان هست از آنهاست و بس، اما ای عجب، که هنوز هم مهلتی دیگر از مردم میطلبند تا چه کنند که پیشتر نکردهاند؟! (بگذریم)
دستکم به گوش «نامزدهای محترم شورا»ها- این «سیاستبازان تازهبهدورانرسیده» که اینک بیصبرانه در انتظار سوار گشتن بر کوپههای بالاروندة گردونة ناایستای سیاست سر از پا نمیشناسند گویی که نمیدانند سرانجام بعد چند دور آنسو خواهناخواه از این چرخ و فلک پیاده خواهند شد، برسد و آن اینکه: عزیزان! نظر به راهی که در پیش گرفتهاید هیچکس توقع روراست بودن از شما ندارد اما "لطفا آنگاه که شعار میدهید عیار شعور مردم ایران دستتان باشد"! بخدا فقط همین! «روراست» بگویم- که جز این از یک «جامعهشناس» نباید انتظار داشت و گرنه باید دانست که او هم یک «سیاستورز» تمامعیار است در جلد یک «جامعهشناس»، که "اگر هنوز خمشدنی در کار است از باب ارادت به آستان بلند اسلام است! این نیست که فکر کنید ملت ایران هنوز هم در خواب است"!
پس "اگر که واقعاً «صداقتی» در کارتان هست «یکراست و روراست» از «پیش» به سراغ این مردم بیایید نه از «چپ و راست» و نه از «پشت»"! در اینصورت مطمئن باشید، نه «دست سرخ و سیاه سیاست» که «گاه هست و گاه نیست»، «دست خدا» و «دوستی مردم» همواره همراه و یارتان خواهد بود!
والسلام علی من اتبع الهدی
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: انتخابات ریاست جمهوری, جامعه شناسی, جامعه شناسی شرقی, جامعه شناسی سیاست
[ یکشنبه ۲۴ اردیبهشت ۱۳۹۶ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
جامعه شناسی ایران - بخش دوم Sociology Of Iran
حسین شیران
در بخش قبل گفتیم که شروع علم «جامعه شناسی» در ایران را علیالاصول باید سال 1313 شمسی بدانیم؛ سالی که در آن «ویل هاس»- جامعهشناس آلمانی برای نخستین بار تدریس درسی با عنوان «علمالاجتماع» در دانشگاه تهران را آغاز کرد؛ و بعد گفتیم که تدریس این درس بعد از خروج او از ایران به دکتر «اسدالله بیژن» محول گردید.
«اسدالله بیژن» که بود؟ در خصوص زادروز و زادگاه و زندگانی ایشان متأسفانه اطلاعات زیادی در دسترس نیست (دوستان اگر در این خصوص اطلاعاتی دارند از باب تکمیل بحث از ما دریغ نفرمایند. سپاس). مطالب «ویکیپدیا» هم در خصوص ایشان بیش از چهارپنج سطر نیست! در هر صورت حالیا حداکثر شناخت ما از ایشان به این حد است که نام کامل ایشان «میرزا اسدالله خان بیژن» بوده است. تحصیلات متوسطۀشان را در «کالج تهران» و دورۀ دکترایشان را در رشتۀ فلسفۀ علوم تربیتی در «دانشگاه کلمبیا» (آمریکا) سپری کردهاند.
به نخستین تاریخی که در ارتباط با ایشان برمیخوریم سال 1310 است؛ در این سال، ایشان پس از بازگشت به ایران بعنوان دانشیار علوم تربیتی در دانشسرای عالی تهران مشغول به کار میشوند و بعد دومین تاریخ، سال 1313 است که ایشان به همراه اساتید دیگری همچون دکتر «محمدباقر هوشیار» و دکتر «عیسی صدیق» رشتۀ علوم تربیتی در ایران را در نخستین سال تأسیس دانشگاه تهران پایهگذاری میکنند. و نهایت اینکه «سیر تمدن و تربیت در ایران باستان» از مهمترین آثار علمی ایشان است [سایت تربیتنیوز].
به این قرار ملاحظه میفرمایید که شهرت و اهمیت ایشان بیشتر در علوم تربیتی است تا «جامعه شناسی»؛ واضحتر اگر بگویم ایشان در اصل جامعهشناس نبودهاند با این حال ما همین که ایشان بعد از خروج «ویل هاوس» از ایران همت نموده تدریس درس «علمالاجتماع» را پیگرفتهاند تا این پرچم نوبرافراشته در ایران به دست اهالیاش برسد صمیمانه پاسشان میداریم! ذکر نامی از ایشان و اختصاص یک بخش کوتاه به ایشان حداقل کاریست که میتوانیم در حق ایشان انجام بدهیم! روح این استاد شاد و یادش گرامی باد!
نتیجه: دکتر «اسدالله بیژن» را بعنوان «نخستین مدرس ایرانی» درس جامعه شناسی در ایران به یاد داشته باشیم.
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: جامعه شناسی, جامعه شناسی شرقی, جامعه شناسی ایران, ویل هاس اسدالله بیژن
[ دوشنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۶ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
«نوربرت الیاس و میشل فوکو Norbert Elias and Michel Foucault»
نوشته: دنیس اسمیت Dennis Smith
بازگردان: حسین شیران Hossein Shiran
بخش دوم
در وضعیت گلخانهای
فوکو یک نمونه آزمون شگفتانگیز برای نظریۀ «فرآیند متمدن شدن» الیاس است. او فرآوردۀ جامعهای بود که الیاس آن را بعنوان نمونهای اصلی از جوامعی معرفی کرده بود که این فرآیند در آن در حال عملیاتیشدن بود. فوکو از یک خانوادۀ سنتی مایهدار متعلق به یک طبقۀ سنتی مایهدار بود و در یک بخش سنتی مایهدار در فرانسه بنام «پواتیه» - شهری کوچک در ایالت «میلیو» (فوکو 1996، 371) واقع در سیصد کیلومتری جنوب غربی پاریس زندگی میکرد. پدر فوکو یک جراح بسیار برجسته در منطقه بود؛ او خود پسر یک جراح بود که با دختر یک جراح هم ازدواج کرده بود و میخواست پسرش فوکو هم یک جراح شود.
زمانی که کتاب «فرایند متمدنشدن» الیاس در سال 1939 منتشر شد فوکو فقط سیزده سال داشت. در آن زمان اگر او این کتاب را میخواند، که به احتمال قریب به یقین نخواند، شاید این بخش از آن را بسیار درخور شرایط شخصی خود مییافت: «بطور دقیق، این یعنی ترس از دست دادن حیثیت و اعتبار موروثی متمایزی . . . که تا این روز نقش تعیینکنندهای در شکلدادن به قواعد رفتاری غالب داشته است. و دقیقاً این ترسها ... هستند که بطور ویژه زمینه را برای درونیسازی فراهم میسازند؛ این نوع از ترسها بمراتب بیش از ترس از فقر یا گرسنگی و یا خطر جسمانی مستقیم، بواسطۀ تربیت، در ذات اعضای طبقاتی از این قبیل ریشه میدوانند و در قالب یک دغدغۀ باطنی، افراد را تقریباً بطور خودکار، مستقل از هر گونه دخالت دیگران، تحت فشار فوقالعادۀ فراخود به یک نظام آموختهشده متصل میسازند.
پیوسته دلواپسی والدین اینست که آیا فرزندشان معیارهای رفتاری طبقهای که درآنند و یا حتی طبقات بالاتر را کسب خواهد کرد یا نه؟ و آیا خواهد توانست حیثیت و اعتبار خانواده را حفظ کرده و افزایش دهد یا نه؟ . . . دغدغههایی از این نوع، کودک را از نخستین سالهای زندگیاش دربرمیگیرند . . . آنها بطور مداوم آب در آسیاب این دغدغۀ باطنی میریزند و با تشدید و تقویت آن سعی میکنند رفتار و احساسات کودک رو به رشد را همواره در محدودۀ تعیین شده نگهدارند و او را چه بخواهد چه نخواهد به یک معیار مشخصی از شرم و خجالت، یک لهجه و یا یک رفتار خاص مقید سازند.» (الیاس 1994a، 521-2)
فوکو بعنوان یک کودک، خود را از دو سو در محاصرۀ فشارها و تقاضاهای تأدیبی از این دست احساس میکرد: یکی جهان خارج و دیگری سائقههای درونی و روانی خود. بعدها او خود به یاد میآورد که «التزام به صحبت و گفتگو با مهمانان . . . برایم خیلی عجیب و غریب و خستهکننده بود. من اغلب تعجب میکردم که اصلاً چرا افراد مجبورند صحبت بکنند». فوکو در مدرسه گوشهگیر بود و همیشه سرش در کتابش بود.
از طرفی، اوضاع در پواتیه هم بسیار ناراحتکننده بود. تعصبات مذهبی، حسادتهای طبقاتی، جنگ جهانی و اشغال کشور توسط نازیها (بعد از 1940) همه و همه باعث افزایش تنشهای اجتماعی و روانی شده بودند. از اینها گذشته، خود فوکو هم تنشها و برخوردهای خاص خود با پسران هم سن و سال خود را داشت. در کل، این وضعیت محیطی به او آموخت که "شیوههای بسیار مختلفی برای صحبت کردن وجود دارد همچنانکه اشکال متعددی از سکوت کردن وجود دارد". بعنوان مثال، او دریافت که برخی از انواع سکوت ... بر خصومتهای بسیارتند دلالت دارند در حالی که برخی دیگر ... متضمن دوستیهای عمیق، تحسینهای عاطفی و حتی عشق هستند (فوکو 1996، 371).
میان فوکو با این زمینۀ زندگانی قابل تأملاش در پواتیه و الیاس و زمینۀ زندگانیاش در چند دهۀ پیش در برسلاو برخی شباهتهای جالب وجود دارد؛ با این وجود، در حالی که خانوادۀ الیاس برای او یک محیط نسبتاً امن و دلپسند فراهم ساخته بودند و او از این وضع خرسند بود فوکو علیرغم امکانات رفاهی که خانوادهاش داشت عملاً خود را در یک محیط طاقتفرسا و خفهکنندهای شبیه یک گلخانه درمییافت!
هرچه بود این سالهای اولیه یک خودانضباطی بزرگ به فوکو ارزانی داشت. آثاری که او ارائه داد در حقیقت پاسخهای معاندانهای بود بر علیه فشارهای شکلدهندهای که جامعه و فرهنگ پیوسته بر ابدان و اذهان ما وارد میسازند. او بر آن بود تا به هر شکل در برابر این فشارها بایستد و دست آنها را برای خاطر آنچه که هستند روکند. در نهایت این فرآیند او را یاری کرد تا سائقههای درونی خود بویژه تمایلات همجنسگرایانه و اشتیاق به خودکشیاش را بازیابد.
پایان بخش دوم
Norbert Elias and Michel Foucault
Hossein Shiran
From:
Norbert Elias and Modern Theory
Professor Dennis Smith , 2001
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: کتاب جامعه شناسی, الیاس فوکو اسمیت, نظریه اجتماعی مدرن, حسین شیران
[ دوشنبه ۴ اردیبهشت ۱۳۹۶ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
سکولار، سکولاریسم و سکولاریزاسیون - بخش دوم
پریسا نقیپور
معنای دوم: وصف سکولار، به معنای «عصر یا دوره طولانی» نیز استعمال میشود.
تعریف اصطلاحی:
در مباحث مدرنیته، اصطلاح سکولار به معنای «دنیوی» است؛ و مراد از سکولار، امری است که به صورت کامل از امور سنتی و دینی بریده شده و محدود به دنیای مادی و طبیعی حاضر است. «لاک ابرسول» Luke Ebersol در توضیح معنی اصطلاحی سکولار مینویسد:
اولاً: در علوم اجتماعی، این اصطلاح در کلیترین کاربرد خود، حاکی از امور دنیوی، مدنی یا غیرمذهبی است که با امور معنوی و روحانی تفاوت دارند، و امر دنیوی آن امری است که به هدفها و رسوم دینی اختصاص نداشته باشد.
ثانیا: دنیایی به گونهای به کار برده شده است که فقط در مقابل امر مذهبی قرار نمیگیرد. در تأیید این کاربرد، «هووارد بِکِر» Howard Becker مینویسد: «... دنیایی، با نامقدس، کافر، بیخدا، بیدین، رافضی، بیتقدس، بیایمان یا اصطلاحاتی از این دست مترادف نیست، این اصطلاح همه آنها را در بر دارد، اما ... چیزی بسیار بیشتر از آنها را شامل میشود». در این مفهوم، دنیایی (سکولار) متضاد با کل معنی مقدّس است؛ یعنی، متضاد با معزّز و منزّه است. بنابراین، فرهنگ، هنگامی دنیایی و سکولار است که پذیرش آن بیشتر مبتنی بر ملاحظات عقلی و سودگرایانه باشد تا بر حرمت و تکریم.(2)
«هووارد بکر» نیز در توضیح اصطلاح سکولار در کاربردش نسبت به جامعه سکولار مینویسد: جامعه مادی (سکولار) یا جامعه عرفی را میتوان جامعهای دانست که با تمام وسائل، آمادگی تغییر در جهتگیری مرسوم در ارزشها را در افراد جامعه پدید میآورد، و یا تغییر جهتگیری در تعریف ارزشهایی که در آن جامعه ضروری انگاشته میشود را حاصل میکند. با دقت در معانی لغوی و اصطلاحی واژه سکولار، به دست میآید که این واژه، به معنای دنیوی، زمینی و این جهانی است و میتواند صفت فرهنگ، تمدن، جامعه و افراد انسانی قرار گیرد. به عنوان مثال، مقصود از فرهنگ و تمدن سکولار، فرهنگ و تمدنی است که محصول انسان به عنوان یک موجود این جهانی و زمینی است؛ انسانی که خود برآمده از عقل و خردی است که کاملاً بینیاز از وحی و الهام و هر آنچه ورای عقل است، میباشد.
فرهنگ و تمدن سکولار به نیازهای نقد و این جهانی انسان توجه دارد و به امور معنوی و اخروی او نظری نمیکند. همچنین، سنتها و آداب رایج و متداول، ارزشها و هنجارهای ثابت و پایدار را تکریم و تقدیس نکرده و به آنها ارج نمینهد و در هر شرایطی به نقد و ارزیابی سنتهای دینی و غیردینی و ترک آنها میپردازد و با رویی گشاده به استقبال هر آنچه که «نو» است میرود. از طرف دیگر، بر اساس این فرهنگ، معیار نقد و ارزیابی، فقط عقل بشری، آن هم عقل حسابگر سوداندیش مبتنی بر حس و تجربه است و هیچ معیار دیگری پذیرفته نیست. مصلحت و غایت این فرهنگ، صرفا مصلحت و غایت مادی و دنیوی است.
پایان بخش دوم
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: جامعه شناسی, سکولار, سکولاریسم, سکولاریزاسیون
[ چهارشنبه ۲۳ فروردین ۱۳۹۶ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
جامعه شناسی ایران - بخش اول Sociology Of Iran
حسین شیران
اگر میخواهید بدانید که جامعه شناسی در ایران کی و کجا و توسط چه کسی یا کسانی آغاز شد - در حد پیگیریهایی که در این خصوص داشتم - باید بگویم که نخستین بار توسط یک جامعه شناس آلمانی بنام «ویل هاس Will Hass» بود که تدریس جامعه شناسی در ایران آغاز گردید. این اتفاق میمون و مبارک در سال 1313 شمسی اتفاق افتاد. این سال، سال تأسیس «دانشگاه تهران» است.به این اعتبار میتوان گفت که «جامعه شناسی» در ایران سابقهای همپای «دانشگاه» در ایران دارد. البته در این زمان هنوز عنوان «جامعه شناسی» وضع نشده بود و درسی که «ویل هاس» داشت تحت عنوان «علمالاجتماع» آن هم در «دانشکدۀ ادبیات» تدریس میشد. بنا به گزارش دکتر «منوچهر محسنی» (1362) در کتاب «جامعه شناسی عمومی»اش این درس بعد از خروج «ویل هاس» از ایران به دکتر «اسدالله بیژن» واگذار شد. بعد از این بود که بتدریج زمینه برای وقوع اتفاقات اساسی در خصوص علم جامعه شناسی در ایران فراهم گشت.
نتیجه: سال 1313 را بعنوان سال آغازین برای شروع علم «جامعه شناسی» در ایران در نظر داشته باشیم.
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: جامعه شناسی, جامعه شناسی شرقی, جامعه شناسی ایران, ویل هاس اسدالله بیژن
[ شنبه ۱۹ فروردین ۱۳۹۶ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
موقعیت فراز، موقعیت فرود - بخش سیزدهم
حسین شیران
«محمد برتر است یا بایزید بسطامی؟»! شما خود در برابر یک چنین پرسشی قرار بگیرید چه پاسخی به آن میدهید؟ اصلاً آیا چنین پرسشی را شایستۀ پاسخ دادن میدانید یا نه؟ و بعد با صاحب پرسش چه میکنید؟ بویژه اگر که طرف، پیرمردی ناشناس باشد و از قضا شما هم «شیخالاسلام» شهر باشید و دهها مرید پیر و جوان هم دور و برتان، همه هم دهانباز چشم بردوخته بر دهان مبارکتان که ببینند سرانجام در مقام مرادشان چه پاسخی دارید که به این پیر و پرسش بیملاحظهاش بدهید؟ ...
روز شنبه بیستوششم جمادیالآخر سال 642 هجری، «مولانا جلالالدین محمد بلخی» دقیقاً در یک چنین موقعیتی گیر افتاد! او همچون همیشه داشت به همراه اعوان و انصارش با دبدبه و کبکبه از راستهبازار شهر به خانه باز میگشت که ناگهان پیرمردی درویشاحوال در برابرش ایستاد و بیهیچ مقدمهای این پرسش توفانی را به او خطاب داشت؛ «محمد برتر است یا بایزید بسطامی؟» ...
آن زمان قونیه تختگاه سلاجقۀ روم بود و شیخالاسلام - بعد سلطان - دومین شخص شخیص این شهر بود! حال اینکه کسی پیدا شده بود اینگونه در ملاءعام بیاعتنا به خیل مریدان و عابران و کاسبان محل، راه را بر او بربسته - و حال این به کنار - گستاخانه در محضر او محمد (ص) سرور کائنات را با هرکس دیگری جز خود او به قیاس گذاشته بود لابد که آدم با دل و جرأت و ماجراجویی بود! براستی او که بود؟ از کجا آمده بود؟ و به این قرار که پا پیش گذاشته بود از جان شیخ چه میخواست؟ ذهن شیخ بیشتر درگیر این مسأله بود تا پرسشی که از او شده بود! با این وجود، هم پیر که در حلقۀ حاضران راست ایستاده بود و فارغ از همه چشم در چشم او دوخته بود و هم مردمانی که لحظهبهلحظه بر تعدادشان افزوده میشد همه بیصبرانه منتظر پاسخ او بودند!
البته او میتوانست با استناد به مقام و موقعیت خود به بهانۀ طرفیت با یک پیرمرد ژاژگوی ژندهپوش و مهمتر از آن پرسش بیربطی که از دهان او خارج شده بود و یا به هر دلیل دیگر از پاسخ دادن به پیر طفره رود و باقی ماجرا را به مریدان متعصباش بسپارد تا با او آنگونه تا کنند که از اول بنا داشتند! اما هر چه بود او این چنین نکرد! قدری در حال پیر نظر کرد و بعد آهسته گفت: «محمد سرحلقۀ انبیاست، بایزید بسطام را با او چه نسبت»! این پاسخ او بود به پیر- پاسخی که پیر از پیش در برداشت، انگار که خوب میدانست از کسی یا کسانی چون او چه پاسخی باید انتظار داشته باشد! پس تا شیخ چنین گفت او بیوقفه پرسش بعدی را هم مطرح ساخت: اگر چنین است که گفتی پس چرا محمد «سبحانک ما عرفناک» گفت و بایزید «سبحانی ما أعظم شأنی»؟ ...
اگر نه پرسش اول که این پرسش دوم حساب کار را بخوبی به دست مولوی داد تا بداند که با کم کسی طرف نیست! آری، او «شمس تبریزی» بود! شیر پیری که از راه دور بهر شکار شیخ آمده بود. چند روزی به کمین نشسته بود تا سرانجام سربزنگاه در یک چنین فرصتی کار را بر او و بر خود تمام کند! دو تیر بیشتر هم در بر نداشت که هر دو را هم انداخته بود و حال منتظر ایستاده بود تا شکارش خود بر زمین افتد! اما شکار همچنان سرپا بود و تلاش میکرد در مقام یک شیخالاسلام، مغلوب یک شیر پیر نگردد! البته حاضران در دانایی و توانایی او هیچ تردیدی نداشتند. او در عین حال که عالم فقه زمان بود حاذق و حاضرجواب هم بود. کار او صبح تا شام پاسخ دادن به خیل پرسشهایی بود که مردم از هر در از او میپرسیدند و او بیهیچ وقفه و بیهیچ زحمتی به پشتوانۀ دانش کمنظیری که داشت از پس آنها برمیآمد! اما هر چه بود در این مخمصه این دانش بینظیر نمیتوانست به فریاد شیخ برسد!
او خود دانست که پاسخ به این پرسش هیچ ساده نیست چون پرسش یک سادهلوح نیست با اینحال از آنجایی که هنوز در احاطه - و بگذار راحت بگویم - اسارت بیقید و بند مریدان قرار داشت نمیتوانست به این سادگیها میدان را به نفع حریف ناشناس خالی کند پس باز به زبان آمد تا حاضران نگویند که شیخ نتوانست از پس یک دو پرسش یک غریبه برآید: «بایزید تنگحوصله بود به یک جرعه عربده کرد محمد اما دریانوش بود به یک جام عقل و سکون خود از دست نداد»!
این پاسخ دوم شیخ بود به پیر! پاسخی که هم او و هم پیر، هر دو دانستند که در اصل، پاسخ پرسش نیست بلکه واکنشیست از جنس کلام از برای مصرف تودهای! چاره چه بود؟ درست به همان اندازه که «شیخ و شاه» بر «پندار و گفتار و کردار»ِ عوام رعشه میافکنند عوام هم بر این سهگانههای عاملیت انسانیِ «شیخ و شاه» سایه میافکنند! (جمله شاهان بندۀ بندۀ خودند / جمله خلقان مردۀ مردۀ خودند)! مولوی در مقام شیخالاسلام شهر، سالها بود که قدرت و شهرتی کلان بهم زده بود؛ همه حتی خود شاه هم از او حساب میبردند! حال چگونه میتوانست در عرض چند دقیقه در مقابل دیدگان حاضران، قافیه را به پیر ببازد و هر چه تا آن زمان اندوخته را به باد دهد!
اما این پوستۀ بیرونی ماجرا بود؛ در زیر این پوسته او دیگر نه قافیه، که در کمال شگفتی، خود را هم باخته بود! آن دو پرسش توفانی براستی کار او را ساخته بودند و حال او داشت در آن حال که آرامآرام پیر را در بر میگرفت درنوردیده شدن با توفانی غیرمنتظره را تجربه میکرد! توفانی که در نهایت به دگرگون گشتن بینظیر او منجر شد و سرانجام از او چیزی ساخت که بخش پیش از آن تحت عنوان «خورشید مولوی» یاد کردیم! آری، «خورشید مولوی» - که حتی شنیدن نامش هم گرمی و انرژی و انگیزه به آدم ارزانی میدارد!
آنگونه که گفتهاند چیزی بیش از این میان مولوی و شمس رد و بدل نگشته است. اما برای «اهل حقیقت» همین هم بس است که «در خانه اگر کس است یک حرف بس است»! هر چه بود با همین گفتگوی کوچک بود که مولوی دربست تسلیم شمس شد انگار که بقول خود راهی جز این نداشت:
ای رفیقان راهها را بست یار / آهوی لنگیم و او شیر شکار
جز که تسلیم و رضا کو چارهای / در کف شیر نری خونخوارهای!
و این البته تنها بیانگر آگاهی و اقتدار «شیر شکار» نیست، اینجا به حق باید به احترام شکاری که با یک اشاره میتوانست شکارچی خویش را از میان بردارد و برنداشت و با کمال میل راضی شد که «خویش» از میان برداشته شود هم همه از سر کلاه برداریم! آری او خود خواست که به دندان تیز شیر شمس سپرده شود تا او هر آنطور که میخواهدش بدرد، چه به حکم فطرت حقجویی که داشت خوب دریافت که این شیر پیر انگار که با او کارها دارد! و همین هم بود.
شمس «استاد درون» بود. با آنکه همه هستی بیرونیاش انگار به یک پول سیاه هم نمیارزید اما این «قدرت بینش» بیبدیل مولوی بود که تشخیص داد او گرچه از قبیلۀ ناداران است اما هرگز از قماش نادانان نیست! پس به هر سختی که بود از مال و منال و مریدش دل کند و از این میان تنها «خود» را برداشت و همان یک «خود» را هم مشتاقانه تن به تیغ تیز نقادی او سپرد و به این قرار که اکنون همه میدانیم سزای اعتمادش را هم دید و چشید! شمس میدانست که او آبستن خورشید است پس هر طور که بود - به حکم «رسالت انسانی و اجتماعی» که داشت - خود را به او رساند تا به هر شکل زایش این خورشید را محقق سازد! او نه با بایزید کاری داشت و نه با محمد! اینها بهانهای بود برای درافتادن با «شیخ خوشاحوالی» که خود نه میدید و نه میدانست که واجد خورشیدیست بیبدیل که از بدحادثه در زیر «دیو ملولی» که سخت بر احوالاش حاکم بود مدفون است! پس چارۀ کار را در آن دید که هر دو را بدرد تا که «خورشید مولوی» آزاد شود! دنیا به قدر زایش این خورشید، تا هست مدیون اوست!
پایان بخش سیزدهم
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
Hossein_shiran
OrientalSociology@
برچسبها: جامعه شناسی شرقی, جامعه شناسی, مولوی شمس تبریزی, بایزید بسطامی
[ دوشنبه ۲۳ اسفند ۱۳۹۵ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
«نوربرت الیاس و میشل فوکو Norbert Elias and Michel Foucault»
نوشته: دنیس اسمیت Dennis Smith
بازگردان: حسین شیران Hossein Shiran
بخش اول
فرار بزرگ
در دوم دسامبر 1970 پلیس ضد شورش فرانسه در مقابل لفت بانک پاریس در حال عملیات بود. در این هنگام «میشل فوکو» در دانشگاه سوربن در مقام استاد تاریخ نظامهای اندیشه سخنرانی داشت. هر کس که برای شنیدن سخنرانی او میرفت مجبور بود که از محاصرۀ افسران یونیفورمپوش و ماشینهای پلیس عبور کند. سرانجام فوکو در پشت کرسی خطابه ظاهر شد. او مردی چهل، چهل و پنج ساله بنظر میرسید با سری کاملا تراشیده. توصیف خبرنگار لوموند از او چنین بود: «شخصیتی بیمو، با رنگی استخوانی، منِشی بودایی، نگاهی اهریمنی، ... . سخنرانی او همچون کار یک بندباز، بسیار خیرهکننده بود (میلر 1993، 183).
آن روز در پاریس یک مسألۀ دانشجویی هم اتفاق افتاده بود. البته حضور پلیس بخاطر سخنرانی فوکو نبود با این وجود همه سعی داشتند میان سخنرانی او در داخل تالار و حضور پلیس و صحنههای پر سر و صدایی که از خارج تالار به گوش میرسید ارتباطی پیدا کنند. فوکو سابقۀ مواجهه با پلیس و گاز اشکآورش را داشت. حدود یک سال پیش زمانی که او به همراه تعدادی دیگر در محوطۀ اصلی ساختمان دانشگاه وینسنس در حومۀ پاریس تجمع کرده بودند وقتی پلیس تلاش کرد آنها را از آنجا بیرون کند، فوکو و چند تن دیگر به پشت بام ساختمان اداری گریختند و بعد از آنجا بر سر افسران پلیس آجر پایین انداختند. ...
فوکو یک متفکر و یک مجری عملگرا بود. در تمامی این نقشها او استاد مسلم به چالش کشیدن و توطئه کردنهای غیرمنتظره بود. او یک بار صحنۀ سخنرانی خود را با صحنۀ یک نمایش قیاس کرد و گفت: "نسبت من با شنوندگان شبیه نسبت یک بازیگر و یا آکروبات است". افزون بر این میتوان او را یک فراری حرفهای هم دانست. میان او و «هری هودینی» شباهتهای زیادی وجود دارد. او و هودینی هر دو در گردآوردن جمعیت دور خود بسیار حرفهای بودند. هر دو مشتاق راهانداختن هلهله و هیاهو بودند. هر دو هم در پنجاه سالگی و در اوج شهرت خود از دنیا رفتند.
و فقط این نبود؛ فوکو و هودینی هر دو دلبستگی عمیقی به فنون فرار داشتند: هودینی فرارهای فیزیکی و فوکو فرارهای روحی و روانی! شصت سال پیش، تنها چندصد متر دور از جایی که فوکو حالا داشت سخنرانی میکرد، هودینی در حالی که فقط یک لباس شنا بر تن داشت با یک جفت دستبند آهنی که با زنجیر به گردنش بسته بودند توانسته بود یهو خیز بردارد و از میان در رود و بطور معجزهآسایی، آنگونه که بعدها معلوم شد، جان سالم هم بدر ببرد. با این کار، هودینی به دنیا نشان داد که میتوان از دست دستبند هم فرار کرد و حال فوکو میخواست به مخاطبانش بفهماند که آنها هم میتوانند از دست زندان جامعه فرار کنند!
ضرورت «فرار بزرگ» از «زندان بزرگ» در قلب دیدگاه فوکو قرار دارد. این زندان یک زندان فیزیکی نیست، شبیه تیمارستانهای قرن هجدهمی هم نیست بلکه یک زندان ذهنی و روانی است که در آن انسان در قبضۀ قلادۀ تنگی از جنس «خود» گرفتار است! میدانید این قلادۀ تنگ کی و کجا دور گردن ما ساخته و پرداخته میشود؟ درست در لحظاتی که مثلاً ما در یک رستوران هستیم و به منوی غذا مینگریم یا در یک زمین بازی هستیم یا بر سر کلاس درس یا محیط کار و یا هر جای دیگری نظیر این و بعد در همۀ اینها به این میاندیشیم که چه چیز درست و شایسته است!
در واقع این مطالبۀ نظم و انضباط است که ما را در قالب یک کودک، یک شاگرد، یک بیمار، یک سرباز، یک رفاهطلب و یا چیزی شبیه اینها درمیآورد. در زمان آموختن تمامی این نقشها ما به این میکوشیم تا شیوههای گفتمانی و روالهای معینی را برای تفسیر و مواجهه با جهان در گفتار و پندار خود پذیرا باشیم. زمانی که جامعه به ما یک «خود» (یک هویت، یک احساس که بودن) عطا میکند دیگر متفاوت و غیر از آن بودن بسیار دشوار میگردد. زانپس این مفروضات و این عادات جاسازی شده در گفتار و پندار ما هستند که احساسات و ادراکات ما از واقعیت را بشدت تحت تأثیر خود قرار میدهند.
هدف فوکو به چالش کشیدن این فرآیند بود. او میگفت که ما با کمی تهییج شدن و قدری خطر کردن میتوانیم «خود»های تحمیلشده از سوی جامعه را پس بزنیم و به این ترتیب قلادههای دور گردنمان را بشکافیم و انرژی انفجاری و غیرقابل پیشبینی محبوس در زیر آن را آزاد سازیم و به خودهای حقیقیمان اجازۀ سخن گفتن بدهیم. این شکل از گفتار میتواند چالشگر، خلاق، خشونتبار، غیرمنتظره و مخل و یا به عبارت دیگر، یک تهدید برای نظم باشد. در نظر فوکو این تهدید باعث ترس همۀ افراد و مؤسسات و تمایل آنها به حفظ نظم میشود و خود اینچنین میشود که گفتمان، همچنان در قید زنجیرها باقی میماند.
ما مجبور هستیم که از قواعد دستور زبان تبعیت کنیم، با سبکهای خاص استدلال انطباق داشته باشیم، به دنبال موضوعات تحقیقاتی خاص بگردیم، از دیگران دوری کنیم و مواردی از این قبیل. تحت سلطۀ این رژیم، هر متن و مرجع منتشر شده باید بوضوح نویسندۀ مشخص خود را داشته باشد و مستقیماً در مقابل آن مسئول باشد و در صورت لزوم مورد مجازات هم قرار بگیرد. مأموریت فوکو این بود که بر علیه این اجبارها جنگی بیفروزد، فرار از زندان فرهنگ را تبلیغ و توصیه کند و قدرت خطرناک و رام نشدنیای را به گفتمان بازگرداند. این بود پیام آن سخنرانی!
پایان بخش اول
Norbert Elias and Michel Foucault
Hossein Shiran
:From
Norbert Elias and Modern Theory
Professor Dennis Smith , 2001
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: کتاب جامعه شناسی, الیاس فوکو اسمیت, نظریه اجتماعی مدرن, حسین شیران
[ شنبه ۱۴ اسفند ۱۳۹۵ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
سکولار، سکولاریسم و سکولاریزاسیون - بخش اول
پریسا نقیپور
واژه سکولار Secular در لغت، به صورت وصفی (و نیز اسمی) به کار میرود و در این حالت به دو معنا استعمال میشود: معنای اول: وصف سکولار به معنای دنیوی و یا مربوط به دنیا و متعلق به دنیا اطلاق میشود. در این معنا، واژه سکولار، وصف امور زیر قرار میگیرد:
الف) روحانیون: روحانیون سکولار در مقابل روحانیون «معمولی» یا «دینی» قرار دارند و مراد از آن، روحانیونی هستند که در انزوای راهبانه و یا پارسامنشانه به سر نمیبرند، بلکه دارای یک زندگی دنیایی و زمینی هستند و به اصطلاح «در این جهان» زندگی میکنند. [مقصود این است که این روحانیون در جزئیات زندگی خود، دغدغه رعایت اهداف و ارزشهای دینی را ندارند] به خلاف روحانیون دینی که دارای سلوک روحانی و زندگی پارسامنشانه بوده و به تعهدات دینی ـ صنفی روحانیت پایبند میباشند.
ب) اموری که از کلیسا و دین فاصله دارند: در این معنا، امر سکولار به معنای عرفی (civil)، غیرروحانی (Lay) و ناسوتی و گذرا (temporal) به کار میرود، و چون در این استعمال، عمدتا از واژه «امر سکولار» جنبۀ سلبی آن اراده میگردد، این واژه مفید معانی زیر است: نادینی یا ناکلیسایی (non-ecciestical)، نامذهبی (non-religious) و نامقدس (non-sacred).
ج) ادبیات، تاریخ و هنر: مراد از ادبیات، تاریخ و هنر ـ بویژه هنر موسیقی ـ سکولار، این است که نویسندگان آنها هیچگونه دغدغه دینی نداشته و در صدد خدمت به دین نیستند.
د) آموزش و پرورش: آموزش و پرورش سکولار، آموزش و پرورشی است که دارای محتوا و برنامههای غیرمذهبی است.
ه) مدارس و مؤسسات آموزشی: مدارس و مؤسساتی که در مقام ترویج محتوای آموزش و پرورش سکولار به خدمت گرفته میشوند مدارس و مؤسسات سکولار نامیده میشوند.
معنای دوم: وصف سکولار، به معنای «عصر یا دوره طولانی» نیز استعمال میشود.
تعریف اصطلاحی:
در مباحث مدرنیته، اصطلاح سکولار به معنای «دنیوی» است؛ و مراد از سکولار، امری است که به صورت کامل از امور سنتی و دینی بریده شده و محدود به دنیای مادی و طبیعی حاضر است. «لاک ابرسول» Luke Ebersol در توضیح معنی اصطلاحی سکولار مینویسد: اولاً: در علوم اجتماعی، این اصطلاح در کلیترین کاربرد خود، حاکی از امور دنیوی، مدنی یا غیرمذهبی است که با امور معنوی و روحانی تفاوت دارند، و امر دنیوی آن امری است که به هدفها و رسوم دینی اختصاص نداشته باشد. ثانیا: دنیایی به گونهای به کار برده شده است که فقط در مقابل امر مذهبی قرار نمیگیرد.
در تأیید این کاربرد، «هووارد بکر» Howard Becker مینویسد:
«... دنیایی، با نامقدس، کافر، بیخدا، بیدین، رافضی، بیتقدس، بیایمان یا اصطلاحاتی از این دست مترادف نیست، این اصطلاح همه آنها را در بر دارد، اما ... چیزی بسیار بیشتر از آنها را شامل میشود». در این مفهوم، دنیایی (سکولار) متضاد با کل معنی مقدّس است؛ یعنی، متضاد با معزّز و منزّه است. بنابراین، فرهنگ، هنگامی دنیایی و سکولار است که پذیرش آن بیشتر مبتنی بر ملاحظات عقلی و سودگرایانه باشد تا بر حرمت و تکریم.(2)
«هووارد بکر» در توضیح اصطلاح سکولار در کاربردش نسبت به جامعه سکولار مینویسد:
جامعه مادی (سکولار) یا جامعه عرفی را میتوان جامعهای دانست که با تمام وسائل، آمادگی تغییر در جهتگیری مرسوم در ارزشها را در افراد جامعه پدید میآورد، و یا تغییر جهتگیری در تعریف ارزشهایی که در آن جامعه ضروری انگاشته میشود را حاصل میکند. با دقت در معانی لغوی و اصطلاحی واژه سکولار، به دست میآید که این واژه، به معنای دنیوی، زمینی و این جهانی است و میتواند صفت فرهنگ، تمدن، جامعه و افراد انسانی قرار گیرد. به عنوان مثال، مقصود از فرهنگ و تمدن سکولار، فرهنگ و تمدنی است که محصول انسان به عنوان یک موجود این جهانی و زمینی است؛ انسانی که خود برآمده از عقل و خردی است که کاملاً بینیاز از وحی و الهام و هر آنچه ورای عقل است، میباشد.
فرهنگ و تمدن سکولار به نیازهای نقد و این جهانی انسان توجه دارد و به امور معنوی و اخروی او نظری نمیکند. همچنین، سنتها و آداب رایج و متداول، ارزشها و هنجارهای ثابت و پایدار را تکریم و تقدیس نکرده و به آنها ارج نمینهد و در هر شرایطی به نقد و ارزیابی سنتهای دینی و غیردینی و ترک آنها میپردازد و با رویی گشاده به استقبال هر آنچه که «نو» است میرود. از طرف دیگر، بر اساس این فرهنگ، معیار نقد و ارزیابی، فقط عقل بشری، آن هم عقل حسابگر سوداندیش مبتنی بر حس و تجربه است و هیچ معیار دیگری پذیرفته نیست. مصلحت و غایت این فرهنگ، صرفا مصلحت و غایت مادی و دنیوی است.
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: جامعه شناسی, سکولار سکولاریسم, سکولاریزاسیون, جامعه شناسی شرقی
[ یکشنبه ۱ اسفند ۱۳۹۵ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
موقعیت فراز، موقعیت فرود - بخش دوازدهم
حسین شیران
به باور من، تمام طول تاریخ را که بگردی در جمع «دگرگونگشته»هایش شاید کسی والاتر و اعلاتر از «مولانا جلالالدین محمد بلخی» باز نتوانی یافت! خورشید بیبدیل آسمان علم و عشق و ادب و معرفت که ای عجب طلوع و غروبش هم بسان یک خورشید بود! چه از شرق در سال 604 هجری قمری، از بلخ - سرزمینی در شمال افغانستان - برخاست و در غرب در سال 672 هجری قمری، در قونیه - سرزمینی در جنوب آسیای صغیر (ترکیۀ امروزی) - به غروب گرایید!
اما چه غروبی که در حقیقت امر، اطلاق این واژه به خورشیدها، خود اجحافیست در حق آنها! چه «خورشیدها هرگز غروب نمیکنند» بلکه این «تغییر موقعیت» و «تغییر انگاشت» ناشی از آن در نزد ماست که باعث میشود طلوع و غروبهای خود را به خورشیدها نسبت دهیم! و این ناگفته پیداست که تا چه حد خطاست! با این وجود، ای عجب که ما لحظهای از تکرار این خطا بازنمیمانیم، انگار که اذهان ما، فهمینفهمی، همچنان در حال و هوای دورانی به سر میبرند که به اشتباه، «زمین» را «مرکز» و «انسان» را «محور» عالم میدانستیم!
در هر حال، در این هیچ تردیدی نیست که خورشیدها به هر کجا و به هر مقیاس که باشند همواره مشغول تابشاند و هیچ از آن باز نمیمانند و خود این بیوقفه و بیدریغ تابیدن است خاصیت بیبدیل هر خورشیدی، «خورشید مولوی» هم از این قاعده مستثنی نیست! با آنکه عمر او به هفتاد سال هم نرسید اما خورشید او قریب هشتصد سال است که بیوقفه و بیدریغ بر «فراز» آسمان علم و عشق و معرفت در حال تابش است بیهیچ غروبی، و اگر که کسی غیر از این فکر میکند باید بداند که نه او بلکه خود نسبت به این خورشید، در حالت غروب قرار دارد!
در طول این هشتصد سال و بسی پیش از آن، البته که از میان آمد و شدهای هزارانهزار انسان، بودند خورشیدهای دیگری که به هر شکل از «بوم زمین» برخاستند و بر «بام زمان» بنشستند اما به باور همگان، تا به این دوران، کم پیدا شده است خورشیدی که یارای آن داشته باشد تا به اریکۀ بارگاه بلندی که «خورشید مولوی» اینک بر آن تکیه کرده است دست یازد! او این «جایگاه شامخ بیشامگاه» را به این سادگیها بدست نیاورده است که به این سادگیها هم از دست بدهد! این بیگمان «هدیۀ هستی» به اوست؛ اویی که با همت بیبدیل خود توانست آن دگرگونی بینظیر را از سر گذراند! «سعدی» که خود از تابندگان آسمان علم و ادب است گویی این سروده را خطاب به او سروده است: «صبر بسیار بباید پدر پیر فلک را / تا دگر مادر گیتی چو تو فرزند بزاید»!
زندگانی او بیش از شصتوهشت سال طول نکشید. او این شصتوهشت سال را به دو گونه زیست؛ حد فاصل این دو گونه زیست، آن دگرگونی بینظیر بود که کمی بیش از میانههای عمر او رخ داد! درست در سیوهشت سالگیاش! پیش از این، او خود در حالت «غروب» قرار داشت و بسی در موقعیت «فرود» و حتی آنگونه که خود اعتراف میکند «فرودتر از فرود»: «در بن چاهی همی بودم نگون / در همه عالم نمیگنجم کنون»!
حال براستی چه شد که این همه فاصله یکباره آب شد و او خود «خورشید عالمتاب» شد؟ اگر از من بپرسید خواهم گفت که آن «پرسش توفانی»! و اگر از خود مولانا، خواهد گفت که «آن یار وفادار»! و هر دو البته یکیست؛ باری، آن «یار وفادار» که با «پرسش تاریخی» خود، توفانی در اندرون او راه انداخت و عاقبت از جان بیتاب او خورشید ساخت! اما مگر این «یار وفادار» که بود که این همه یارایی داشت تا او را بدانسان زیرورو سازد؟ باز هم اگر از من پرسید خواهم گفت: از شانس او، پیرمردی بیهمهچیز به اسم «شمس»! و اگر از خود او، خواهد گفت: «جان جهان»، «شاه نهان»، ...، «شهنشه شمس تبریزی»!
پایان بخش دوازدهم
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: جامعه شناسی شرقی, جامعه شناسی, جلالالدین محمد مولوی, شمس تبریزی
[ یکشنبه ۱۷ بهمن ۱۳۹۵ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
عنوان مقاله: مقدمهای بر فراتحلیل Introduction to Meta-Analysis
نوشته: ناظم چوغالتای و انگین کاراداغ Nazım Cogaltay and Engin Karadag
بازگردان: حسین شیران Hossein Shiran
چکیده
توسعۀ روش «فراتحلیل Meta-Analysis» بعنوان یک وسیله برای ترکیب نتایج مطالعات متعدد، به لحاظ زمانی همپای انواع تعاریف در ادبیات تحقیق میباشد. فراتحلیل را میتوان به طرق مختلف تعریف کرد: نخست بعنوان یک «ابزار» برای خلاصه و ترکیب کردن نتایج کمّی تحقیقات و بعد بمثابۀ یک «روش» برای دستیافتن به «اندازۀ اثر کمّی» مبتنی بر مطالعات منفرد. «فراتحلیل» هنگام تجمیع یافتههای پژوهشهای متعدد از رویکردهای کمّی و فرمولهای محاسبۀ بسیاری بهره میبرد. البته این به این معنا نیست که محقق در تمام انواع فراتحلیلها و فرمولهای محاسبۀ لازم برای آنها الزاماً یک متخصص باشد، با این وجود اگر که محقق فاقد آشنایی لازم با حداقل برخی از مفاهیم اصلی فراتحلیل باشد ممکن است در نهایت نتواند به نتایج صحیح دست یابد. این نوشتار قصد دارد به توضیح برخی از این مفاهیم اصلی در فراتحلیل بپردازد.
1. پیشگفتار
این پرسش که چگونه باید به گردآوری و تفسیر مطالعات تحقیقاتی که مستقل از یکدیگر انجام پذیرفتهاند پرداخت یک مسألۀ اساسی و مهم در تمامی علوم است. از این رو، عدم توانایی در انجام مطالعات تحقیقاتی با حجم نمونههای بزرگ- آنسان که نمایانندۀ یک جمعیت گستردهتر باشد، بدلیل موانعی همچون محدودیت زمان و هزینه و پژوهشگران متخصص و نیز بحث در مورد اینکه اساساً یافتههای یک مطالعۀ منفرد تا چه حد میتواند مفید و مؤثر باشد ترکیب نتایج مطالعات متعدد را ضروری ساخته است. این عدم کفایت نتایج حاصل از مطالعات منفرد و نیز این ضرورت ترکیب یافتهها، دانشمندان را به سمت تولید و توسعۀ روشهایی هدایت کرده است که بواسطۀ آنها امکان ترکیب نتایج حاصل از چندین مطالعۀ مستقل فراهم گردد.
تاکنون روشهای زیادی برای ترکیب یافتههای مطالعات متعدد بکار برده شده است. نخستین تلاشها برای تجمیع و ترکیب یافتههای مطالعات را میتوان در رشتههای علمی «نجوم astronomy» و «فیزیک physics» مشاهده کرد. پس از آن، این کارشناسان رشتۀ «کشاورزی agriculture» بودند که شروع کردند به تولید و توسعۀ روشهای آماری بنحوی که به آنها امکان تجمیع اندازهگیریهای مکرر را بدهد (Hedges - 1985 و Olkin). «تلفیق دادهها» از مطالعات متعدد با استفاده از «تلفیق روایات» انجام میشود. یک فرد متخصص در این زمینه، بدواً یک تحقیق با یک موضوع خاص را مطالعه میکند، بعد یافتهها را خلاصه میکند و در نهایت با استناد به این خلاصهها به ارائۀ یک نتیجهگیری میپردازد.
اما، این روش بدلیل محدودیتهایی از قبیل ذهنیت متفاوت محققان مختلف (معیار criteria ، پایایی reliability و روایی validity) و نیز این واقعیت که تنها مطالعات با «اندازۀ اثر effect size» پایدار قابل مقایسه هستند غیرمؤثر تلقی میشد. این محدودیتها در روش «تلفیق روایات»، دانشمندان را برانگیخت تا به دنبال یک روش متفاوت باشند و در نتیجه، روشهای «بازنگری منظم یا مرور نظام مند» (بررسی سیستماتیک Systematic review) و «فراتحلیل meta-analysis» پدید آمدند (Borenstein, Hedges, Higgins, & Rothstein,2009).
ایندو روش یعنی «بازنگری منظم» و «فراتحلیل» دو رویکردی هستند که هدفشان ترکیب مطالعات مختلفی است که مستقل از یکدیگر هستند ولی در عین حال باهم سازگاری دارند. زمانی که هر دو روش باهم استفاده میشوند، تلفیق شواهد کمّی، تجزیه و تحلیلها و در کل رویکردهای علمی ممکن میشود. این رویکرد، بدست آوردن یک حجم نمونۀ بزرگ و ارائه دیدگاههای جدید در رویّههای اجتماعی در حال رشد را ممکن میسازد.
با این حال، این دو رویکرد مترادف هم نیستند بلکه نشانگر دو رویکرد مختلفاند. بسیاری از مطالعات فراتحلیلی، بازنگریهای سیستماتیک نیستند. مطالعات فراتحلیلی میتواند بخشی از یک بازنگری سیستماتیک باشد، اما این در ارتباط با همۀ فراتحلیلها نمیتواند صحیح باشد (Littel, Corcoran, & Pillai,2008). باور عموم بر این است که اولین مطالعۀ فراتحلیلی در سال 1904 توسط «کارل پیرسون Karl Pearson» انجام شد زمانی که او تلاش داشت چندین مطالعۀ مستقل مربوط به واکسن تیفوئید (حصبه) را باهم ترکیب کند (Littel et al., 2008). با این حال، در سالهای بعدی هیچ خبری از فراتحلیل نبود تا دهۀ 1970 که دانشمندان علوم اجتماعی و رفتاری استفاده از آن را شروع کردند.
در سال 1976 گلس Glass چند اصطلاح آماری برای ترکیب نتایج مطالعات متعدد (بیش از یک مورد) ابداع کرد. از این دوره به بعد، تحقیقات متعددی انجام شد با هدف ترکیب نتایج حاصل از مطالعات مستقل در موضوعاتی مانند اثرات رواندرمانی (Smith & Glass, 1977)، اثرات کلاس جمعیت بر موفقیت (Glass & Smith,1978)، اثر میانفردی انتظارات (Rosenthal & Rubin,1979) و اعتبار آزمونهای استخدامی نژادمحور (Hunter, Schmidt, & Hunter, 1979).
پس از دهۀ 1980، دانشمندان شروع به توسعۀ روشهای آماری در زمینۀ فراتحلیل کردند (Cooper,1998; Cooper & Hedges, 1994; Hedges & Olkin, 1985; Light & Pillemer, 1984)، و در نتیجه، فراتحلیل سرانجام به یک فن آماری تبدیل شد. توسعۀ روش فراتحلیل بعنوان یک وسیله برای ترکیب نتایج مطالعات متعدد، به لحاظ زمانی به موازات توسعۀ انواع تعاریف در ادبیات تحقیق بود. گلس (1976)، کسی که برای اولین بار مفهوم فراتحلیل را ارائه داد، از مفاهیمی همچون «تحلیل اولیه primary analysis»، «تحلیل ثانویه secondary analysis» و «فراتحلیل meta-analysis» سخن گفت و تأکید کرد که این نوع از تحلیلها نباید با یکدیگر اشتباه گرفته شوند. او «تحلیل اولیه» را تحلیل انجام شده در پژوهش اصلی و اولیه تعریف کرد، «تحلیل ثانویه» را معطوف به کاربرد آمار برای درک بهتر مسألۀ مطرح شده در پژوهش اصلی یا استفاده از دادهها برای یافتن پاسخ به مسایل جدید دانست، و «فراتحلیل» را «تحلیل تحلیلها» تعریف کرد.
البته فراتحلیل را میتوان به طرق گوناگون تعریف کرد: بعنوان وسیلهای برای خلاصه و ترکیب کردن نتایج کمّی پژوهشها (Glass, McGaw, & Smith,1981) یا بعنوان یک روش کاربردی برای رسیدن به اندازه اثر کمّی مبتنی بر مطالعات منفرد (Durlak، 1995). روش فراتحلیل از دیگر روشهای بررسی کمّی که به آزمون صحت فرضیهها میکوشند متفاوت است (Littel et al.,2008). فراتحلیل عبارتست از روش انجام تحلیل آماری بر روی یافتههای چندین پژوهش مستقل از هم که همه در مورد یک موضوع خاص انجام شدهاند (Borenstein et al.,2009; Cohen, Manion, & Morrison,2007; Glass, 1976; Hedges & Olkin, 1985; Littel et al., 2008; Petitti, 2000).
«فراتحلیل» هنگام تجمیع یافتههای پژوهشهای متعدد از رویکردهای کمّی و فرمولهای محاسبۀ بسیاری بهره میبرد. البته این به این معنا نیست که محقق در تمام انواع فراتحلیلها و فرمولهای محاسبۀ لازم برای آنها الزاماً باید یک متخصص باشد، با این حال اگر که محقق فاقد آشنایی لازم با حداقل برخی از مفاهیم اصلی فراتحلیل باشد ممکن است در نهایت نتواند به نتایج صحیح دست یابد. این نوشتار قصد دارد به توضیح برخی از این مفاهیم اصلی در فراتحلیل بپردازد.
پایان بخش اول
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: جامعه شناسی, فراتحلیل یا متاآنالیز, روش تحقیق, جامعه شناسی شرقی
[ سه شنبه ۵ بهمن ۱۳۹۵ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
جامعه شناسی شرقی تقدیم میکند:
کتاب «مفاهیم اساسی در جامعه شناسی» Essential Concepts in Sociology
نوشته: آنتونی گیدنز و فیلیپ ساتن Anthony Giddens & Philip w. Sutton
ترجمه: حسین شیران Hossein Shiran

بزودی در وبسایت جامعه شناسی شرقی و کانال جامعه شناسان شرق
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: جامعه شناسی, کتاب جامعه شناسی, آنتونی گیدنز, حسین شیران
[ سه شنبه ۷ دی ۱۳۹۵ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
فرهنگ جامعه شناسی پزشکی Dictionary of Medical Sociology
نوشتۀ ویلیام سی. کاکرهام William C. Cockerham و فریس جی. ریتچی Ferris J. Ritchey
ترجمۀ حسین شیران Hossein Gh. Shiran
****************************************************
مقدمه: مروری بر جامعه شناسی پزشکی
«جامعه شناسی پزشکی» اگرچه بعنوان زیرشاخهای از «جامعه شناسی عمومی» رشتهای نسبتاً جدید محسوب میشود اما حالا دیگر به مرحلهای از رشد و توسعة خود رسیده است که یک فرهنگ لغت برای کمک به تعریف اصطلاحات و زمینههای مطالعاتیاش به یک ضرورت تبدیل شده باشد. امروزه جامعهشناسان پزشکی یکی از بزرگترین گروههای جامعهشناسان جهان را تشکیل میدهند؛ بعنوان مثال، در «انجمن جامعه شناسی» انگلیس و آلمان بخش «جامعه شناسی پزشکی» بزرگترین بخش تخصصی است؛ در میان جامعهشناسان آمریکایی هم جامعهشناسان پزشکی در ردة دوم قرار دارند. ضمن اینکه انجمنهای «جامعه شناسی پزشکی و سلامت» سایر کشورهای اروپایی و نیز ژاپنی هم وجود دارند که باید آنها را هم در نظر داشت.
از زمان پیدایش «جامعه شناسی پزشکی» در سالهای پس از جنگ جهانی دوم، این رشته نه تنها توانسته است تعداد زیادی از پزشکان را به خود جلب کند بلکه توانسته است اعتبار مالی قابل توجهی برای پژوهشهای خود جذب کند، فرصتهای شغلی مهمی در داخل و خارج دانشگاهها فراهم سازد، کتابهای متعدد ارائه دهد و حجم بالایی از مقالات مندرج در مجلات تخصصی و عمومی را به خود اختصاص دهد.
«جامعه شناسی پزشکی» در ابتدا با گرایشی متفاوت نسبت به زمینههای محوری «جامعه شناسی» کار خود را آغاز کرد (Ruderman : 1981). برخلاف دین، حقوق، سیاست، شیوههای تولید اقتصادی و فرآیندهای اساسی اجتماعی، «علم پزشکی» به این دلیل که یک نهاد شکلدهنده به اجتماع بشری نبود از جانب نظریهپردازان پیشگام جامعه شناسی نادیده انگاشته شد. از این جهت سن «جامعه شناسی پزشکی» به پیش از اواخر دهة 1940 قد نمیدهد و تنها از اوایل دهة 1950 بود که یک فضای فکری بسیار متفاوت از تخصصهای سنتی «جامعه شناسی» که بطور مستقیم ریشه در تفکر اجتماعی قرن نوزدهم داشت بوجود آمد؛ در نتیجه، «جامعه شناسی پزشکی» در شرایطی بیشباهت به بسیاری دیگر از زیرشاخههای «جامعه شناسی» رشد و نمو پیدا کرد.
مهمترین وجه این بیشباهتی در این اصل است که «جامعه شناسی پزشکی» در آغاز از سوی کارگزاران و سیاستگزاران مالی و اعتباری بود که احساس نیاز شد [و نه فیلسوفان و متفکران و نظریهپردازان جامعهاندیش] و در حقیقت امر نخست اینها بودند که در زمینههای کاربردی چشم انتظار دانشی اجتماعی بودند که بتواند در حرفة پزشکی، کمپینهای سلامت عمومی و تدوین سیاستهای سلامت بکار بسته شود؛ در حالیکه سایر تخصصهای جامعهشناختی در ارتباط با قشربندی اجتماعی، گروهها، سازمانها، کار، سیاست و مانند آن زمینهساز نظریهها شدند و مطالعات کلاسیک برجستهای توسط چهرههای بزرگ «جامعه شناسی» در این زمینهها صورت پذیرفت.
با این حال، رشد فوقالعادة «جامعه شناسی پزشکی»، هم در ایالات متحده و هم در اروپا در سالهای اخیر به احتمال زیاد نمیتوانست بدون حمایتهای مالی قابل توجهی که برای مطالعات کاربردی از سوی دولتهای متبوع فراهم شد محقق شود. بعنوان مثال، در ایالات متحده، که «جامعه شناسی پزشکی» به حد اعلای رشد و توسعة خود رسیده است، پیدایش این علم تا حد زیادی نتیجة توسعة «موسسة ملی سلامت» (NIH) در اواخر دهة 1940 بوده است؛ علیالخصوص تأسیس «موسسة ملی سلامت روان» (NIMH) که مطابق نظر «اگوست هالینگزهد۱» (1973) که خود در برخی از برنامههای تحقیقاتی اولیه شرکت داشته است، در ترغیب و تأمین بودجة پروژههای اجتماعی و پزشکی مشترک بسیار مؤثر بوده است.
بقول «ملکم جانسون2» (1975) «با تزریق این پولها بود که نیروی محرک برای انجام کارها فراهم شد و جامعهشناسان و پزشکان کمکم علایق خود را تغییر دادند و با آغوش باز رشتة «جامعه شناسی پزشکی» را پذیرا شدند». زمانی «آلوین گولدنر۳» (1970) گفت که علوم اجتماعی در واقع تلاشهای دولتی خوبْتامینمالی شده برای کمک به حریف شدن با مسایل جامعة صنعتی و مشکلات دولت رفاه در غرب در دوران پس از جنگ جهانی دوم هستند؛ نخستین نمونه از این نوع علم اجتماعی «جامعه شناسی پزشکی» بود که در سایة این تلاشها پا به عرصة وجود گذاشت.
وضعیتی مشابه آنچه که در آمریکا رخ داد در اروپا هم پیش آمد. مطالعة انجام شده در اوایل دهة 1980 در نهایت چنین نتیجه گرفت که از نقطه نظر اغلب پاسخدهندگان، حمایتهای مالی دولت از تحقیقات، عامل اصلی کشش و جذابیت این رشته بوده است. این تحقیق تنها بخش کمی از این کشش و جذابیت را در ارتباط با دپارتمانهای «جامعه شناسی» دانشگاهها دانست و در کل پیوستگی ضعیفی میان این رشته و رشتة «جامعه شناسی عمومی» به تصویر کشید.
در تعیین تشخص و هویت یک فرد به عنوان جامعهشناس پزشکی علایق و پیوستگیهای کاری بیشتر از پیش نیازهای حرفهای و تخصصی ترجیح داده شد و طرح اشتغال غالب در این تحقیق، کار در یک موسسة پزشکی در نقشهای کاربردی و عملیاتی همچون پژوهشگری بود. علاوه بر این، تنها حدود یکچهارم از پاسخدهندگان درجة دکتری در «جامعه شناسی» داشتند و حدوداً یکسوم از آنها که خود را جامعهشناسان پزشکی معرفی کرده بودند در طول تحصیلشان هیچگونه آموزش رسمی در زمینة «جامعه شناسی پزشکی» (اگرچه بمدت یک دوره / سمینار / کارگاه مصوب) دریافت نکرده بودند (Claus : 1982).
1- August Hollingshead
2- Malcolm Johnson
3- Alvin Gouldner
پایان بخش دوم
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: جامعه شناسی, جامعه شناسی پزشکی, ویلیام سی کاکرهام, حسین شیران
[ دوشنبه ۱۵ آذر ۱۳۹۵ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
کودکان کار
پریسا نقی پور
در این کوره راه زندگی که خواسته یا ناخواسته در قبرستانی که بقولی در زبان محاوره آرامستان نام گرفته گذری می کنم. چشمم به قبری می افتد که انگار تازه صاحب مرحومی شده و نسبت به سایر قبور رفت و آمدهای زیادی دارد. مردم دور آنرا حلقه زدند کودکانی را بوسطه آب ریختن روی قبر می بینم که با چه عجله و رقابتی در حال تکرار کار خودشان هستن، که همچون پروانه به دور شمع دور این قبر می چرخند تا بابت کاری که می کنند پولی و اجرتی بگیرند. اگر به صاحب عزا بگویید که با این کار نوعی بدآموزی می کنید قبول نمی کنند چرا که معتقدند یکبار است و تمام مساله چندبار یا یکبار برای شما اتفاق افتاده نیست.
وقتی کلی به قضیه نگاه می کنیم در جامعه می بینیم که کارهای بسیار بسیار سلف و دست پایینی موجبات رونق در کار و کاسبی می شود که کودکان ما بدون داشتن نوعی مهارت و مفید بودن در امر تولید همچون علف هایی هرز که از اطراف اشغال رشد می کنند که از یک طرف هیچ فایده ای به خود و جامعه نداشته و از طرف دیگر شغل های کاذبی را در بطن جامعه توسعه می دهند. پیشرفت کلی یک جامعه را طرز فکر کوچک شهروندان تشکیل می دهد. وقتی که ما بزرگترها منافع مادی و خصوصی خود را به منافع مشترک معنوی و ملی ترجیح می دهیم و اولویتی خاص قایل می شویم آینده کودکانی را می سازیم که باید کاسه بدست به این و آن باید گدایی کنند.
ماهیت اصلی کار باید تولید باشد نه اینکه واسطه گری و دللالی، که هیچ نقش مثبتی در توسعه و رشد کار و سرمایه ندارد. بواسطه همین واسطه گری هاست که آحاد آن جامعه باید به بهره کشی از انسانهای پاک نهاد تن داده چرا که هیچ نقشی را در افزایش تولید ملی نخواهد داشت. بیایید از دوران کودکی فرزندانمان به دیده تکریم به آنها نگاه کنیم نه بهره کشی و استثماری که در آن همه علایق و استعداد های آنها باید نابود شود. کودکم کودک بمان! چون هنوز بزرگان آموزش مهارت های لازم زندگی را نتوانسته اند بخوبی یاد دهند. تا وقتی خودمان تن به کار نمی دهیم و از طفره رفتن از کار احساس شادمانی می کنیم بدان که هنوز اسیر هوا و هوس هایی هستیم که انگار در خدمت تنبلی و بیکاری هستیم که سودی بهمراه نخواهد داشت.
باید از کودکی یادگرفت که آنچه موجبات ترقی و پیشرفت خانواده و جامعه و یا کشور می شود انجام کار مفید است که بتواند نیازهای اساسی جامعه را حل کند داشتن امنیت شغلی که بتواند فرد را در مقابل حوادث بیمه کند تا با خیال راحت زندگی نماید کودکی شروع فصل تلاش و سازندگی است از کودکی در پی شغلی که نتایج مفیدی داشته باشد نه شغل های کاذبی که چند صباحی دوام نمی آورند از خود نامی و یادی برجای نمی گذارند.
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: مسائل اجتماعی ایران, کودکان کار, جامعه شناسی, جامعه شناسی شرقی
[ سه شنبه ۲ آذر ۱۳۹۵ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]






