شانزده ویژگی متفکران انتقادی
نوشتۀ دیپ پاتل Deep Patel
ترجمۀ حسین شیران
شهود هم اگر که عمیقتر مورد کاوش قرار گیرد میتواند برای کسب دانش و بینش قابل اعتماد باشد.
بخش سوم
9. دلسوزی و همدلی Compassion and Empathy
دلسوزی و همدلی برای متفکران انتقادی ممکن است یک امر منفی به نظر برسد، چرا که حساس و عاطفی بودن میتواند درک ما از یک موقعیت را منحرف سازد، با این وجود ارزش و اهمیت دلسوز بودن در نگران دیگران بودن و بها دادن به رفاه سایر افراد است. بدون دلسوزی ما همۀ اطلاعات و موقعیتها را از دیدگاه حقایق و دادههای علمی بسی سرد و بیروح خواهیم دید. برای ما بسی آسان خواهد بود اینکه اجازه دهیم بدبینی و شکگرایی ما زهرآگینتر شود و به هر چه که میبینیم به دیدۀ تردید بنگریم، اما برای اینکه به یک متفکر انتقادی خوب تبدیل شویم باید همواره عنصر انسان بودن را در نظر داشته باشیم. همه کارهایی که ما انجام میدهیم تنها مربوط به دادهها و اطلاعات مجزا نیستند - آنها همچنین مربوط به افراد انسانی هستند.
10. فروتنی Humility
فروتنی اراده و تمایل به تصدیق نقائص شخصی و دیدن ویژگیهای مثبت شخصی به روشی دقیق است. شما هنگامی که فروتنی دارید از معایب و نقایص خود آگاه هستید اما همینطور از نقاط قوت خود هم آگاه هستید و این یک عنصر مهم در تفکر انتقادی و اراده به داشتن کشش و ذهنی باز است. اگر که فروتنی فکری داشته باشید ذهنتان همواره نسبت به نقطهنظرات دیگران باز خواهد ماند، مواقعی که دارید اشتباه میکنید را خود به خوبی تشخیص خواهید داد و هر گاه هم که ضرورت داشته باشد باورهای شخصی خودتان را به چالش خواهید گذاشت.
11. اراده به چالش کشیدن وضعیت موجود Willing to challenge the status quo
تفکر انتقادی به معنای زیر سؤال بردن شیوههای عمل دیرین و امتناع از پایبندی به روشهای سنتی، تنها به این دلیل که همیشه کارها به این شیوه انجام شده، میباشد. متفکران انتقادی به دنبال پاسخها و روشهای هوشمندانه و اندیشمندانهای هستند که در آنها تمامی اطلاعات و شیوههای موجود و مرتبط را در نظر گرفته باشند. ارادۀ آنها برای به چالش کشیدن وضعیت موجود ممکن است مجادلانه به نظر برسد اما باید در نظر داشت که این یک بخش اساسی از ذهن خلاق و نوآور یک متفکر انتقادی است.
12. ذهنیت باز Open-Mindedness
اینکه بتوان از یک موضع عقبنشینی کرد و خود را گرفتار یک منازعۀ بیفایده نساخت به متفکران انتقادی کمک میکند تا چشماندازهای گستردهتری را ببینند. متفکران انتقادی از درگیر شدن در مباحث جنونآمیز یا جانبدارانه دوری میکنند- آنها میخواهند همه دیدگاهها را بشنوند. متفکران انتقادی یکراست به سمت نتیجهگیری نمیجهند؛ آنها با ذهنیتی باز به یک مسأله یا موقعیت نزدیک میشوند و با آغوش باز آراء و نظرات دیگران را جویا میشوند.
ادامه دارد ...
🆔 @Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers (OST)
برچسبها: تفکر انتقادی, تفکر تحلیلی, دیپ پاتل Deep Patel, جامعه شناسی شرقی
[ دوشنبه ۲۳ فروردین ۱۴۰۰ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
شانزده ویژگی متفکران انتقادی
نوشتۀ دیپ پاتل Deep Patel
ترجمۀ حسین شیران
شهود هم اگر که عمیقتر مورد کاوش قرار گیرد میتواند برای کسب دانش و بینش قابل اعتماد باشد.
بخش دوم
5. تفکر تحلیلی Analytical Thinking
بهترین متفکران تحلیلی نیز همین متفکران انتقادی هستند و برعکس. توانایی تجزیه و تحلیل اطلاعات هنگام بررسی یک چیز- حالا تقریباً هر چیزی، قرارداد، گزارش، مدل تجاری یا حتی یک رابطه امری کلیدی است. تجزیه و تحلیل اطلاعات به معنا و مفهوم شکستن اطلاعات به اجزای سازندۀ آن و ارزیابی چگونگی کارکرد این اجزا با یکدیگر و به صورت جداگانه است. تجزیه و تحلیل متکی بر مشاهده است. با گردآوری و ارزیابی شواهد است که شما میتوانید به یک نتیجه معنیدار دست یابید. تفکر تحلیلی با عینیت آغاز میشود.
6. شناسایی سوگیریها Identifying Biases
متفکران انتقادی همواره خود را به چالش میکشند تا شواهد و منابعی را که باورهای آنها را شکل میدهند شناسایی کنند و از نظر اینکه آیا این شواهد و منابع معتبر هستند یا نه، ارزیابی کنند. انجام این کار به شما کمک میکند سوگیریهای خود را درک کرده و عقاید از پیش تعیین شدهتان را زیر سؤال ببرید. این یک گام مهم در کسب آگاهی از نحوۀ تعرض سوگیریها به تفکرات شما و تشخیص زمان انحراف اطلاعات است. هنگام مشاهدۀ اطلاعات، از خود بپرسید که این اطلاعات اساسا به نفع چه کسانی است؟ منبع این اطلاعات چه برنامهای در دستور کار دارد؟ آیا این منبع، اطلاعاتی که ادعاها یا باورهایش را تأیید نمیکنند نادیده میگیرد یا کنار میگذارد؟
7. تعیین ارتباط Determining Relevance
یکی از دشوارترین بخشهای تفکر انتقادی این است که دریابید اصولا چه اطلاعاتی در نظر شما مرتبطترین، معنیدارترین و مهمترین مینمایند. در بسیاری از سناریوها اطلاعاتی به شما ارائه میگردند که ممکن است در بادی امر با ارزش به نظر برسند در حالی که تنها باید به عنوان یک داده جزئی در نظر گرفته شوند. در نتیجه تنها منابعی از اطلاعات را در نظر بگیرید که از نظر منطقی بیشترین ارتباط و مناسبت را با موضوع مورد بحث دارد؛ باید دید آیا منابع واقعاً مفید و بیطرف هستند یا صرفاً برای این هستند که حواس شما را از موضوع اصلی و مرتبط دورتر سازند.
8. استنباط Inference
لزوما اطلاعاتی که ارائه میشوند همواره با چکیده و خلاصهای همراه نیستند که دقیقاً معنای آن را بیان کنند. متفکران انتقادی خود باید اطلاعات را ارزیابی کرده و بر اساس دادههای خام آن نتیجهگیری کنند. استنباط توانایی بیرون کشیدن معانی از دل دادهها و کشف نتایج بالقوه هنگام ارزیابی یک سناریو است. درک تفاوت میان استنتاج و فرضیات هم مهم است؛ به عنوان مثال، اگر شما این داده که "وزن شخصی 120 کیلوگرم است" را مشاهده کنید ممکن است فرض شما در مورد او اضافهوزن یا ناسالم بودن باشد در حالیکه دادههای دیگری از سایر نقاط مانند قد و ترکیب بدن او ممکن است استنباط و استنتاج شما را تغییر دهد.
ادامه دارد ...
🆔 @Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers (OST)
برچسبها: تفکر انتقادی, تفکر تحلیلی, دیپ پاتل Deep Patel, جامعه شناسی شرقی
[ چهارشنبه ۴ فروردین ۱۴۰۰ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
به کتابخانۀ جامعه شناسی شرقی خوش آمدید!
Wellcome to Oriental Sociology Library
📚 کتابخانه جامعه شناسی شرقی 📚
✳️ فرصتی برای مطالعۀ هر چه بیشتر ✳️
دانلود رایگان کتابهای جامعه شناسی
.
📚 کتاب نوربرت الیاس و نظریه اجتماعی مدرن: Norbert Elias and Modern Theory
نوربرت الیاس و میشل فوکو Norbert Elias and Michel Foucault

.
🔽 دانلود 👇👇👇
دانلود رایگان کتاب نوربرت الیاس و میشل فوکو - دنیس اسمیت - حسین شیران
.
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran (Author)
🌓 https://t.me/orientalsociology (Channel)
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers (Group)
برچسبها: کتاب جامعه شناسی, الیاس فوکو اسمیت, نظریه اجتماعی مدرن, حسین شیران
[ یکشنبه ۹ آذر ۱۳۹۹ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
احکام هشتگانه در بررسی مسائل اجتماعی 8
📝 نوشتۀ جان مشینیز John J. Macionis
🔄 ترجمۀ حسین شیران Hossein Shiran
رویکرد جامعهشناسان در برابر مسائل اجتماعی جامعه چیست؟ احکام هشتگانۀ زیر بصورت بنیادی بیانگر نوع مواجهۀ جامعهشناسان با مسائل اجتماعی هستند:
8. مسائل اجتماعی مختلف بهم مرتبط هستند.
از آنجایی که مسائل اجتماعی ریشه در عملکرد جامعه دارند، بسیاری از مسائل اجتماعی در ارتباط با یکدیگر هستند. این به این معنی است برای حل یک مشکل، مثلا، کاهش تعداد کودکانی که در بستر فقر رشد میکنند، ممکن است به نوبه خود به حل شدن مسائل دیگر، مانند نرخ بالای ترک تحصیل دبیرستانیها، سوء مصرف مواد و جرم و جنایت، کمک کند.
این هم درست است که حل یک مسأله ممکن است یک مسألۀ جدیدی ایجاد کند که انتظارش را نداشتیم، به عنوان مثال، اختراع خودرو در اواخر دهۀ 1800 به مردم کمک کرد تا راحتتر جابجا شوند، اما دهها سالی که با خودروها گذشت آلودگی هوا و سالانه دهها هزار (در سال 2008 حدود 40000) مرگ و میر ناشی از تصادفات را بجای گذاشت.
این احکام هشتگانه به شما کمک خواهد کرد تا درکی جامعهشناختی از مسائل اجتماعی را به دست آورید. یک ایدۀ مهم دیگر هم اینست که پرداختن به بسیاری از مسائل اجتماعی مستلزم کاربرد یک چشمانداز جهانی است.
🆔 @Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers (OST)
برچسبها: جامعه شناسی, بررسی مسائل اجتماعی, جان مشینیز, حسین شیران
[ دوشنبه ۱۶ تیر ۱۳۹۹ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
احکام هشتگانه در بررسی مسائل اجتماعی 7
📝 نوشتۀ جان مشینیز John J. Macionis
🔄 ترجمۀ حسین شیران Hossein Shiran
رویکرد جامعهشناسان در برابر مسائل اجتماعی جامعه چیست؟ احکام هشتگانۀ زیر بصورت بنیادی بیانگر نوع مواجهۀ جامعهشناسان با مسائل اجتماعی هستند:
7. بسیاری از مسائل اجتماعی - اما نه همۀ آنها - را میتوان حل کرد؛ یک دلیل خوب برای مطالعۀ مسائل اجتماعی، بهبود وضع جامعه است.
جامعهشناسان بر این باورند که بسیاری از مسائل اجتماعی را - اگر هم نتوان که بطور کامل حذفشان کرد دستکم، میتوان کاهش داد؛ به عنوان مثال، در سال 1960، 35 درصد از مردان و زنان سالخورده در ایالات متحده زیر خط فقر زندگی میکردند؛ از آن زمان، افزایش مزایای تأمین اجتماعی و بهبود حقوق بازنشستگی کارفرمایان، نرخ فقر در میان سالمندان را به کمتر از یک سوم از آنچه که بود، کاهش داد. اما جامعهشناسان انتظار ندارند که هر نوع مسألۀ اجتماعی قابل حل باشد. همانطور که قبلا ذکر شد، شرایطی وجود دارد که در آن مسائل اجتماعی برای برخی از افراد نسبت به دیگران سودمندیهایی دارد و گاهی اوقات آنها که منفعتی دارند به اندازۀ کافی قدرتمند هستند که بتوانند سرعت تغییر را کند سازند یا کلا مانع تغییر شوند.
به عنوان مثال، در اواسط سال 2009، ایالات متحده تنها کشور صنعتی بدون نظام مالیاتی باقی ماند که برای همه مردمانش کمک هزینۀ مراقبتهای پزشکی پرداخت میکرد. اگرچه 46 میلیون نفر بیمۀ درمانی ندارند، مخالفت سیاسی با مراقبتهای بهداشتی جهانی دولتبنیاد توسط سازمانهای هدایت کنندۀ پزشکان و شرکتهای بیمه یک مانع قدرتمند برای تغییر بوده است. حتی مسائلی که همه میخواهیم حل شوند گاهی اوقات حل شدنشان با چالش روبرو میشود؛ برای نمونه، قطعا همۀ ما امیدواریم که درمانی برای ایدز پیدا شود اما وقفههایی که در پیشرفت پژوهش مربوط به این بیماری رخ داده و میدهد در نهایت درمان آن را سالهای سال به تعویق میاندازد.
ادامه دارد ...
🆔 @Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers (OST)
برچسبها: جامعه شناسی, جامعه شناسی شرقی, مسائل اجتماعی Social Problems, جان مشینیز John Macionis
[ جمعه ۲ خرداد ۱۳۹۹ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
«نوربرت الیاس و میشل فوکو Norbert Elias and Michel Foucault»
نوشته: دنیس اسمیت Dennis Smith
بازگردان: حسین شیران Hossein Shiran
بخش یازدهم
📙 زنها و شوهرها
در ابتدا، هیچ نشانه مشهودی از همگرایی میان الیاس و فوکو به نظر نمیرسد. هر کس که جلد اول تاریخ جنسیت (چاپ اول، سال 1976، دو سال پس از کتاب «مراقبت و تنبیه») را در دست میگیرد، خیلی زود به این تصور میرسد که فوکو عمیقاً غیرمتعهد به تحلیل فروید از روان است در حالی که کتاب فرایند متمدن شدن الیاس عمیقاً متهعد به این تحلیل است.
در حد این جلد، هدف و حریف فوکو شاید بیشتر مارکوزه است تا الیاس؛ با این وضع، نتیجه برای یک خواننده طرفدار الیاس بسیار منفی و ناخوشایند است. در این کتاب، فوکو به شدت به فرضیه سرکوب فروید حمله میکند و این طرح او که "عملکرد جامعه مدرن را میتوان بر حسب کنترلهای روانشناختی بر روی ابراز انگیزشهای شهوانی توضیح داد" را هم رد میکند. با وجود این پسزمینه مأیوسکننده، همگرایی قابل ملاحظهای میان آثار الیاس و جلد دوم و سوم تاریخ جنسیت فوکو به ترتیب با عناوین استفاده از لذت و مراقبت از خود وجود دارد. در این کتابها، فوکو به بررسی این پرسش که کدام جنبههای فعالیت جنسی در نظر فلاسفه و پزشکان در یونان و روم باستان مسأله بوده است پرداخته است.
در این دو جلد، فوکو به کشف وجود یک صورتی از عقلانیت غیرسرکوبگر نائل میآید، صورتی که متفاوت از اراده به دانستن انحصاریست که از طریق سلسلهمراتبهای حرفهای و حکومتی بر مشتریان، زندانیان، سربازان، دانشآموزان و بیماران در درون جامعه انضباطی مدرن تحمیل میگردد. فوکو در کتاب «جنون و تمدن» (فوکو، 1967) برای این عقلانیت عمیقاً معیوب مدرن، در شیوههای عصر رنسانس یک جایگزین پیدا کرده بود آنجا که زنان و مردان، احساسات منطقی و حالات غیرمنطقی ذهن را بطور جدی بعنوان یک منبع بالقوه از حقیقت و یک چشمانداز مختلف در جهان در نظر میگرفتند. آنها منابعی برای غنیسازی بودند و نه برای تهدید.
با این حال، در یونان و روم باستان الگوی دیگری برای ارائه وجود داشت. فوکو دریافت که بسیاری از شهروندان در آن جوامع قادر بودند در داخل محدوده تحمیل شده از وضعیت قدرت و دانششان، به اجرای یک اخلاق مبتنی بر خودمداری منطقی بپردازند و به این ترتیب لذتی بیدردسر را پیبگیرند. یکی از یافتههای کلیدی فوکو این بود که در طی یک دوره شش سدهای از قرن چهارم پیش از میلاد به بعد، همسران رومیها بسیار قدرتمند شدند و روابط جنسی آنها بسیار سخت و تند و خویشتندارانه شد.
همانطور که او یادآور میشود، «از تمام تأملات اخلاقی مکتوب دربارة فعالیت جنسی و لذایذ آن چنین برمیآید که در قرون اولیه عصر ما در برخی از زمینهها سختگیری و ریاضتکشی شدت یافته است. پزشکان نگران از تبعات عمل جنسی، بلادرنگ امتناع را توصیه میکنند و باکره ماندن را بر لذتبری ترجیح میدهند. فلاسفه هم هر گونه رابطه جنسی خارج از ازدواج را محکوم میسازند و وفاداری أکید میان زن و شوهر را بدون هیچ استثنائی توصیه میکنند (فوکو 1988a، 235).[19]
در نظر فوکو، این تغییرات محصول تغییرات حادث در داخل ازدواج و در ساختار امپراتوری روم است. بعنوان مثال، ازدواج به طور فزاینده به یکی از دغدغههای حقوق عمومی بدل گشت. در همین حال، مشاغل دولتی به دست اقلیتی از شهروندان افتاد. شوهران طبقه بالا مستقیماً در امور عمومی درگیر نبودند. از قضا، الیاس هم در سال 1985 یعنی یک سال بعد از انتشار جلد دوم و سوم کتاب تاریخ جنسیت فوکو در مقالهای با عنوان «تغییر توازن قدرت بین دو جنس» به این موضوع روی آورد. ...
پایان بخش یازدهم
Norbert Elias and Michel Foucault
Hossein Shiran
منبع:
Norbert Elias and Modern Theory
Professor Dennis Smith , 2001
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: کتاب جامعه شناسی, الیاس فوکو اسمیت, نظریه اجتماعی مدرن, حسین شیران
[ جمعه ۲۲ فروردین ۱۳۹۹ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
احکام هشتگانه در بررسی مسائل اجتماعی 6
📝 نوشتۀ جان مشینیز John J. Macionis
🔄 ترجمۀ حسین شیران Hossein Shiran
رویکرد جامعهشناسان در برابر مسائل اجتماعی جامعه چیست؟ احکام هشتگانۀ زیر بصورت بنیادی بیانگر نوع مواجهۀ جامعهشناسان با مسائل اجتماعی هستند:
6. مسائل درگیرودار ارزشهای ذهنی و همینطور واقعیتهای عینی هستند.
امروزه بیش از سه مورد از هر ده ازدواج به طلاق منجر میگردد، اما آیا این به معنای این است که مسألهای به اسم «طلاق» وجود دارد؟ واقعیتها مهم هستند، اما ادراکات ذهنی هم در ارتباط با هر موضوعی مهم هستند. افرادی که واجد ارزشهای خانوادههای سنتی هستند به احتمال زیاد نرخ بالای طلاق را به عنوان یک مسألۀ جدی در نظر میگیرند، اما دیگرانی که فکر میکنند مسئولیتهای خانوادگی فرصتهای افراد، بویژه زنان را محدود میسازند، ممکن است مخالف این امر باشند.
ادامه دارد ...
🆔 @Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers (OST)
برچسبها: جامعه شناسی, بررسی مسائل اجتماعی, جان مشینیز, حسین شیران
[ یکشنبه ۱۷ فروردین ۱۳۹۹ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
احکام هشتگانه در بررسی مسائل اجتماعی 5
📝 نوشتۀ جان مشینیز John J. Macionis
🔄 ترجمۀ حسین شیران Hossein Shiran
رویکرد جامعهشناسان در برابر مسائل اجتماعی جامعه چیست؟ احکام هشتگانۀ زیر بصورت بنیادی بیانگر نوع مواجهۀ جامعهشناسان با مسائل اجتماعی هستند:
5. تعاریف مسائل در طول زمان تغییر میکنند.
نگرش عمومی دربارۀ اینکه چه چیزی باعث تغییر در مسائل جدی در طول زمان میشود ادامه دارد. یک قرن پیش، ایالات متحده ملتی بسیار فقیر بود که هیچ کس شگفت زده نمیشد از اینکه بسیاری از مردم در کلبههایشان در مناطق روستایی زندگی میکردند و بسیاری از مردم عمرشان را در خیابانهای شهرهای بزرگ سر میکردند اما با افزایش استانداردهای زندگی، اعضای جامعه ما اندیشۀ خانههای امن را به عنوان یک حق مسلم در سر پروراندند و از این به بعد بدخانگی و بیخانگی به عنوان یک مسألۀ اجتماعی پدیدار شد.
از سوی دیگر، برخی مسائل گذشته به طور عمده از بین رفتهاند، نه به این دلیل که دیگر وجود ندارد بلکه بخاطر اینکه مردم دیگر به آنها بمثابۀ مسائل اجتماعی نمینگرند. به عنوان مثال، پنجاه سال پیش، اغلب مردم ازدواج میاننژادی را به عنوان یک مسألۀ اجتماعی تعریف میکردند؛ این عمل امروز به مراتب کمتر به چشم میآید.
ادامه دارد ...
🆔 @Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers (OST)
برچسبها: جامعه شناسی, بررسی مسائل اجتماعی, جان مشینیز, حسین شیران
[ شنبه ۲ آذر ۱۳۹۸ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
🌓 احکام هشتگانه در بررسی مسائل اجتماعی 4
📝 نوشتۀ جان مشینیز John J. Macionis
🔄 ترجمۀ حسین شیران Hossein Shiran
4️⃣ افراد مسائل را متفاوت از هم میبینند.
برخی از مسائل، مانند افزایش نرخ بیکاری در سال 2009، بنحو گستردهای به عنوان مسائلی جدی در نظر گرفته شدهاند. اما بیشتر مسائل، محل مناقشات هستند. به عنوان مثال، دولت بوش ادعا کرد که احداث بازداشتگاه در خلیج گوانتانامو در کوبا در کنترل "جنگاوران دشمن" که تهدیدی بر ایالات متحده بودند مهم و مؤثر بود با این حال، دولت اوباما فرایند بسته شدن این تأسیسات را کلید زد با این ادعا که رفتار تند و زنندۀ زندانبانان اصول اخلاقی کشور ما را نقض میکند و این صرفا در خدمت ترویج خصومت بر عیله ایالات متحده میباشد. همانطور که این مثال نشان میدهد، "راه حل" یکی ممکن است خود "مسألۀ" دیگری باشد.
🆔 @Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers (OST)
برچسبها: جامعه شناسی, بررسی مسائل اجتماعی, جان مشینیز, حسین شیران
[ پنجشنبه ۲۳ آبان ۱۳۹۸ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
احکام هشتگانه در بررسی مسائل اجتماعی 3
📝 نوشتۀ جان مشینیز John J. Macionis
🔄 ترجمۀ حسین شیران Hossein Shiran
رویکرد جامعهشناسان در برابر مسائل اجتماعی جامعه چیست؟ احکام هشتگانۀ زیر بصورت بنیادی بیانگر نوع مواجهۀ جامعهشناسان با مسائل اجتماعی هستند:
3. مسائل به صورت اجتماعی ساخته میشوند آنگاه که مردم وضعیتی را توصیف میکنند که زیانآور و نیازمند تغییر است.
فارغ از واقعیتهای عینی هر وضعیتی، این مردم هستند که باید شرایط را به عنوان یک مسألۀ اجتماعی جدی تصور کنند. این ادعاسازیها هستند که فرایند تعریف یک وضعیت به عنوان یک مسألۀ اجتماعی را مشخص میسازند.
ادامه دارد ...
🆔 @Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers (OST)
برچسبها: جامعه شناسی, بررسی مسائل اجتماعی, جان مشینیز, حسین شیران
[ یکشنبه ۲۸ مهر ۱۳۹۸ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
لینک گروه جامعه اندیشان شرق 👇👇👇
https://t.me/OrientalSocialThinkers
لینک کانال جامعه شناسی شرقی 👇👇👇
https://t.me/OrientalSociology
برچسبها: جامعه شناسی, جامعه شناسی شرقی, جامعه اندیشان شرق, گروه تلگرام
[ سه شنبه ۲۳ مهر ۱۳۹۸ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
احکام هشتگانه در بررسی مسائل اجتماعی 2️⃣
📝 نوشتۀ جان مشینیز John J. Macionis
🔄 ترجمۀ حسین شیران Hossein Shiran
رویکرد جامعهشناسان در برابر مسائل اجتماعی جامعه چیست؟ احکام هشتگانۀ زیر بصورت بنیادی بیانگر نوع مواجهۀ جامعهشناسان با مسائل اجتماعی هستند:
2️⃣ مسائل اجتماعی ناشی از «افراد بد» نیستند.
این حکم در اصل تلنگر حکم اول است. بطور خاص زمانی که برخی از افراد به انسانهای بیگناه آسیب میرسانند- مثلا زمانی که برنارد مادوف بیش از 65 میلیارد دلار از سرمایهگذاران، از جمله خیرین، کلاهبرداری میکند - ما این مسأله را از نقطهنظر اعمال بد افراد شرور مینگریم. اینجاست که قانون میگوید افراد باید پاسخگوی اعمال خود باشند.
اما بطور کلی، در تبیین مسائل اجتماعی اشاره به "افراد بد" نمیتواند کار چندانی از پیش ببرد. این درست است که مثلا برخی از افراد مرتکب جرائم جدی میشوند و از این طریق به دیگران آسیب میرسانند اما اینکه آیا میزان جرم و جنایت در جامعه بالا یا پایین است، به افراد بستگی ندارد بلکه به چگونگی سازمانیافتگی خود جامعه بستگی دارد. اینکه اقتصاد قوی باشد یا نه و یا تمامی اقشار جامعه به مشاغل خوب دسترسی داشته باشند یا نه، در تبیین بالا یا پایین بودن میزان جرم در جامعه اینست که کاری از پیش میبرد.
ادامه دارد ...
🆔 @Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers (OST)
برچسبها: جامعه شناسی, بررسی مسائل اجتماعی, جان مشینیز, حسین شیران
[ پنجشنبه ۱۸ مهر ۱۳۹۸ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
احکام هشتگانه در بررسی مسائل اجتماعی
نوشتۀ جان جی. مشینیز John J. Macionis
ترجمۀ حسین شیران
رویکرد جامعهشناسان در برابر مسائل اجتماعی جامعه چیست؟ احکام هشتگانۀ زیر بصورت بنیادی بیانگر نوع مواجهۀ جامعهشناسان با مسائل اجتماعی هستند:
1. مسائل اجتماعی ناشی از شیوههای عملکرد جامعه هستند.
این جامعه است که به زندگانی هر کدام از ما شکل میدهد؛ ما از آنجایی که فرهنگ ایالات متحده بر فردگرایی تأکید دارد، ناخودآگاه گرایش پیدا میکنیم که خود افراد را مسئول زندگانیشان بینگاریم. با این حال، همانطور که سی. رایت میلز (1959) خاطر نشان ساخته است، چشمانداز جامعهشناختی به ما نشان میدهد که مسائل اجتماعی کمتر از قصورات شخصی و بیشتر از عملکردهای جامعه ناشی میشوند. برای مثال، مسألهای مانند «فقر» کمتر ناشی از این واقعیت است که برخی از افراد فاقد مهارتهای لازم هستند و یا اینکه سخت تلاش نمیکنند تا پیش بیفتند و بیشتر از این واقعیت سرچشمه میگیرد که جامعه ما درآمدها را بسیار نابرابر توزیع میکند و میلیونها نفر یا فقط مشاغل کمدرآمد عایدشان میشود و یا اصلاً هیچ شغلی نصیبشان نمیشود. به عبارت دیگر، مسائلی مانند فقر ریشه در شیوۀ عملکرد اقتصاد ما و نظامهای سیاسی ما دارد. به همین دلیل، اصلاح مسائل اجتماعی مستلزم تغییر در خود جامعه است.
ادامه دارد ...
🆔 @Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers (OST)
برچسبها: احکام هشتگانه مسائل اجتماعی, جان مشینیز, سی رایت میلز, حسین شیران
[ چهارشنبه ۱۰ مهر ۱۳۹۸ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
🌓 صدا و سیما، سلبریتیگری و سوء استفاده از حضار
✍️ حسین شیران
1️⃣
سلبریتیها در ایران از هر حوزهای هم که برخیزند عموما از قاب و در قالب تلویزیون است که به شهرت و شوکت و ثروت لازم میرسند و به اصطلاح سلبریتی میشوند از این جهت اگر که بگوییم سلبریتی در ایران بیشتر محصول نمایش تلویزیونی است پربیراه نگفتهایم و از آنجا که تلویزیون در ایران منحصرا در اختیار نهادهای حاکمیتی است تا حد زیادی میتوان گفت که فرایند سلبریتیپروری در ایران بیشتر یک امر حاکمیتی است و هر سلبریتی که در جامعه تولید میشود، فارغ از اینکه بعدها برای حاکمیت خوب از آب دربیاید یا توزرد، بدوا در بستر صدا و سیما، این مؤثرترین و قدرتمندترین دستگاه حاکمیتی عصر مدرن و پستمدرن است که مطرح میشود.
باری، بر این مبناست که من سلبریتی در ایران را اساسا محصول تلویزیون و بطور مشخص صدا و سیما میدانم و از این جهت که در عصر سرمایهداری هر تولیدگری خواهناخواه حق دارد محصولاتش را در راستای اهداف از پیش تعیین شدۀ خود مصرف کند به صدا و سیما هم حق میدهم که از سلبریتیهای خودساختهاش به هر ترتیب که خود میخواهد بهره برد و این اتفاق البته افتاده است و صدا و سیما در سالهای اخیر بنحو بارزی استفاده از سلبریتیهای خودساختهاش را در قالب برنامههای تلویزیونی متعددی آغاز کرده است.
مهران مدیری در دورهمی، رامبد جوان در خندوانه، محمدرضا گلزار در برنده باش، امیرحسین رستمی در شوتبال، پژمان بازغی در کودک شو، کامران تفتی در وقتشه، احسان علیخانی در عصر جدید و اکبر عبدی و حمید گودرزی و علی انصاریان و غیره و غیره در برنامههای دیگر همه نمونههایی از این کاربست سلبریتیها در برنامههای تلویزیونی هستند که هنوز هم تعدادی از این برنامهها بر روی آنتن هستند و یا که به هر شکل بازپخش میشوند. ...
ادامه دارد ...
@Hossein_Shiran
https://t.me/orientalsociology
برچسبها: سلبریتی در ایران, صدا و سیما تلویزیون, جامعه شناسی شرقی, حسین شیران
[ چهارشنبه ۲۰ شهریور ۱۳۹۸ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
گاهشمار جامعه شناسی
From: The Concise Encyclopedia of Sociology
by: George Ritzer & Michael Ryan
(به نقل از دایرهالمعارف فشرده جامعه شناسی)
(اثر: جورج ریتزر و مایکل رایان)
ترجمۀ: حسین شیران Hossein Shiran
ترجمه و ارائۀ این گاهشمار یا جدول زمانی را از این جهت واجد اهمیت دانستم که هم مروری گذراست بر سیر تاریخی و تکاملی دانش جامعه شناسی و واقعتر اگر بگویم جامعهاندیشی، و هم اینکه به هر حال خود تذکرهایست بر اینکه پیشرفت در هر حوزهای تنها در سایۀ تلاش و کوشش مستدام فکری و عملی ممکن بوده و است؛ هم از اینروست که به حق میگویند دنیا را تلاشگران میسازند و نه ادعاگران!
بخش 7
⏺ 1887 م ریزال با انتشار اولین رمان خود "مرا لمس نکن" مسائل و مشکلات جامعه فیلیپینی را توصیف و حکومت استعماری اسپانیا را سرزنش میکند.
⏺ 1887-1949 م «بنوی کومار سرکار»
⏺ 1889 م چارلز بوت، مطالعۀ پیشگام خود در خصوص فقر در لندن با عنوان «زندگی و کار مردم لندن» را منتشر میکند.
⏺ 1889-1968 م «پیتریم سوروکین»
⏺ 1889-1989 م «مارتين هايدگر»
⏺ 1890 م «اصول روانشناسی» ویلیام جیمز بعنوان یک کار علمی متقدم در روانشناسی توجه و تأکید بر "خود" را خاطر نشان ساخت.
⏺ 1890 م تارد در کتاب «قوانین تقلید» بین تقلید و ابتکار عمل تمایز قائل میشود.
⏺ 1890 م نخستین درس جامعهشناسی در دانشگاه کانزاس در لاورنس تدریس میشود.
⏺ 1890 م سرجیمز فریزر «شاخه طلایی» را در مطالعۀ مقایسهای اسطورهشناسی و مذهب مینویسد.
⏺ 1890-1947 م «کورت لوین»
⏺ 1891 م اولین گروه جامعهشناسی و تاریخ در دانشگاه کانزاس لاورنس در سال 2000 تاسیس میشود.
⏺ 1891 م والتر فرانسیس ویلکاکس کتاب «مسأله طلاق: یک مطالعۀ آماری» را منتشر میسازد.
⏺ 1891-1937 م «آنتونیو گرامشی»
⏺ 1892 م اسمال نخستین گروه بزرگ جامعهشناسی در دانشگاه شیکاگو را تأسیس میکند.
⏺ 1892-1940 م «والتر بنجامین»
⏺ 1893 م دورکیم در کتاب «تقسیم کار در جامعه» گذار از همبستگی مکانیکی به همبستگی ارگانیکی را مورد بحث قرار میدهد.
⏺ 1893 م نیوزیلند نخستین کشور در جهان میشود که به زنان حق رأی میدهد.
⏺ 1893 م اولین مجله جامعهشناسی با عنوان «مروری بر جامعهشناسی بینالمللی» توسط رنه ورمز در پاریس منتشر میشود.
⏺ 1893 م اولین انجمن جامعهشناسی تحت عنوان «مؤسسه بینالمللی جامعهشناسی در سال 1893 در فرانسه تأسیس میشود.
⏺ 1893 م پیرسون اصطلاح «انحراف معیار» را معرفی میکند.
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: گاهشمار جامعه شناسی, دایرهالمعارف فشرده جامعه شناسی, جامعه شناسی, جامعه شناسی شرقی
[ دوشنبه ۱۴ مرداد ۱۳۹۸ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
گاهشمار جامعه شناسی
From: The Concise Encyclopedia of Sociology
by: George Ritzer & Michael Ryan
(به نقل از دایرهالمعارف فشرده جامعه شناسی)
(اثر: جورج ریتزر و مایکل رایان)
ترجمۀ: حسین شیران Hossein Shiran
ترجمه و ارائۀ این گاهشمار یا جدول زمانی را از این جهت واجد اهمیت دانستم که هم مروری گذراست بر سیر تاریخی و تکاملی دانش جامعه شناسی و واقعتر اگر بگویم جامعهاندیشی، و هم اینکه به هر حال خود تذکرهایست بر اینکه پیشرفت در هر حوزهای تنها در سایۀ تلاش و کوشش مستدام فکری و عملی ممکن بوده و است؛ هم از اینروست که به حق میگویند دنیا را تلاشگران میسازند و نه ادعاگران!
بخش 6
⏺ 1868-1935 م «مگنوس هیرشفلد Hirschfeld, Magnus»
⏺ 1868-1963 م «دبلیو. ای. بی. بواس Du Bois, W. E. B.»
⏺ 1869-1969 م «اما گلدمن Goldman, Emma»
⏺ 1870-1954 م «ماریان وبر Weber, Marianne»
⏺ 1871-1919 م «رزا لوکزامبورگ Luxemburg, Rosa»
⏺ 1871 م «قانون اتحادیههای کارگری» به اتحادیهها در بریتانیا رسمیت میبخشد.
⏺ 1873 م «مطالعه جامعه شناسی» اسپنسر Spencer به نخستین کتاب آموزش جامعه شناسی در ایالات متحده تبدیل میشود اگر چه هنوز هیچ کلاس رسمیای برای تدریس جامعه شناسی وجود ندارد.
⏺ 1875-1962 م «کونیو یاناگیتا Yanagita, Kunio»
⏺ 1876-1896 م اسپنسر اثر سهجلدی خود دربارۀ «اصول جامعه شناسی» را مینویسد.
⏺ 1876-1924 م «ضیا گوکالپ Gokalp, Ziya»
⏺ 1876-1976 م «رابرت میشلز Michels, Robert»
⏺ 1877-1945 م «موریس هالبواکس Halbwachs, Maurice»
⏺ 1877 م «گالتون Galton» پدیده آماری «رگرسیون regression» را معرفی میکند و مورد استفاده قرار میدهد اگر چه در آغاز آن را «ریورسیون reversion» مینامید.
⏺ 1881-1955 م «آلفرد ر. رادکلیف براون Radcliffe-Brown, Alfred R»
⏺ 1882-1958 م «فلورین زنانیکی Znaniecki, Florian»
⏺ 1882-1970 م «رابرت مککلور MacIver, Robert»
⏺ 1883-1950 م «جوزف ای. شومپتر Schumpeter, Joseph A.»
⏺ 1883-1972 م «یاسوما تاکاتا Takata, Yasuma»
⏺ 1884 م «انگلس Engels» در کتاب «منشاء خانواده، مالکیت خصوصی و دولت» استدلال میکند که زنان توسط جامعه و نه زیستشناسی (طبیعت) مورد ستم واقع میگردند.
⏺ 1884-1942 م «برونیسلاو کی. مالینوفسکی Malinowski, Bronislaw K.»
⏺ 1885-1971 م «گئورگ لوکاچ Lukacs, Georg»
⏺ 1886 م کرافت-ایبینگ Krafft-Ebing «جامعهستیزی جنسیت» یکی از اولین مطالعات سیستماتیک در جنسیت را منتشر میسازد.
⏺ 1886 م «ساراسواتی Sarasvati» کتاب «زن هندوی کاستبالا The High-Caste Hindu Woman» را مینویسد و آگاهی عمومی در مورد وضعیت زنان هندو را افزایش میدهد و آغازی بر مطالعات خانواده و خویشاوندی در هندوستان مینهد.
⏺ 1886-1964 م «کارل پولانیی Polanyi, Karl»
⏺ 1886-1966 م «ارنست دبلیو. بورگس Burgess, Ernest W.»
⏺ 1887 م «فردیناند تونیس Tonnies» با ارائۀ «گماینشافت و گزلشافت Gemeinschaft und Gesellschaft» ایندو مفهوم را مصطلح میسازد.
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: گاهشمار جامعه شناسی, دایرهالمعارف فشرده جامعه شناسی, جامعه شناسی, جامعه شناسی شرقی
[ دوشنبه ۹ اردیبهشت ۱۳۹۸ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]

.
🌓 نمیدانم چرا هر روز بیشتر از دیروز به این نتیجه میرسم که در این مملکت انگار همه مصلحتا یکجوریاند تا روزی که مشخص بشه در اصل اونجور نبودهاند! "از زمین تا آسمان" واقعا مقیاس ناچیزیست برای بیان فاصلۀ "ظاهر تا باطن" در این کشور!
.
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: جامعه شناسی, حسین شیران, مسائل اجتماعی ایران, جامعه شناسی فساد
[ پنجشنبه ۲۳ اسفند ۱۳۹۷ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
لنگ پنجاه هزار تومان!

این یعنی جاهایی در این ایران اسلامی، هستند نیازمندانی که حاضرند تنها برای دریافت 50 هزار تومان مساعدت مالی ناقابل ساعتها وقت صرف کنند نخست نظر مساعد رئیس مجمع نمایندگان استان را جلب کنند بعد تازه نامهای بگیرند ببرند ادارهای دیگر، دستکم ساعتی هم آنجا وقت صرف کنند بعدش آنجا دستی که پول نمیدهند چه اصولا در این سطوح و در این مواقع پولهای بیتالمال حساب کتاب دارد، پس لاجرم یک فقره چک بگیرند ببرند بانکی، دستکم یک ساعتی هم وقت آنجا صرف کنند تا بتوانند به مبلغ مورد نظر دست یابند! قطعا این رفت و آمد با اسب که نخواهد بود! کرایهها را که کم کنیم دیگر از اصل پول چه باقی میماند را یک، خدا میداند، دو، بندۀ خدایی که در اوج تورم اصولا پنجاه هزار تومان برایش ارزش این همه دویدن و منت کشیدن را دارد! ...
بعد درست در همین مملکت عالیجنابان هدایتیها و شیخالاسلامیها پول جابجا میکنند بیحساب کتاب، در حد میلیاردی! این میلیارد که میگویم را ما هم مثل خیلیهای دیگر دو جا یک، موقع بودجهبندی و دو، موقع اختلاس میشنویم و گرنه مایی که شب واریز یارانهها برایمان عید است را چه به این حرفها! ...
.
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: جامعه شناسی, حسین شیران, مسائل اجتماعی ایران, جامعه شناسی فقر
[ دوشنبه ۲۰ اسفند ۱۳۹۷ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
گاهشمار جامعه شناسی
From: The Concise Encyclopedia of Sociology
by: George Ritzer & Michael Ryan
(به نقل از دایرهالمعارف فشرده جامعه شناسی)
(اثر: جورج ریتزر و مایکل رایان)
ترجمۀ: حسین شیران Hossein Shiran
ترجمه و ارائۀ این گاهشمار یا جدول زمانی را از این جهت واجد اهمیت دانستم که هم مروری گذراست بر سیر تاریخی و تکاملی دانش جامعه شناسی و واقعتر اگر بگویم جامعه اندیشی، و هم اینکه به هر حال خود تذکرهایست بر اینکه پیشرفت در هر حوزهای تنها در سایۀ تلاش و کوشش مستدام فکری و عملی ممکن بوده و است؛ هم از اینروست که به حق میگویند دنیا را تلاشگران میسازند و نه ادعاگران!
بخش 5
⏺ 1851 م فوئرباخ «خطابههایی در جوهر دین» را ارائه میدهد.
⏺ 1854-1926 م «آلبیون دبلیو اسمال»
⏺ 1855-1955 م «فردیناند تونیس»
⏺ 1856-1939 م «زیگموند فروید»
⏺ 1857 م در بریتانیا، «انجمن مطالعات مسائل اجتماعی» ایجاد میشود.
⏺ 1857-1913 م «فردیناند دوسوسور»
⏺ 1857-1929 م «تورستن وبلن»
⏺ 1857-1861 م «مارکس» زمینهسازی برای کار بعدی خود «گروندریسه: مبانی نقد اقتصاد سیاسی» در مورد اقتصاد سیاسی و سرمایهداری را آغاز میکند.
⏺ 1857-1884 م «انجمن ملی توسعه علوم اجتماعی» در بریتانیا فعالیت خود را آغاز میکند.
⏺ 1858-1917 م «امیل دورکیم»
⏺ 1858-1918 م «گئورگ زیمل»
⏺ 1858-1922 م «پاندیتا رامابی ساراسواتی»
⏺ 1858-1941 م «گائتانو موسکا»
⏺ 1858-1942 م «فرانس بواس»
⏺ 1859 م «چارلز داروین» «منشأ انواع» در تکامل از طریق انتخاب طبیعی را مینویسد.
⏺ 1859-1939 م «هاولاک الیس»
⏺ 1859-1952 م «جان دیویی»
⏺ 1859-1938 م «ادموند هوسرل»
⏺ 1860-1960 م «جین آدامز»
⏺ 1860-1960 م «شارلوت پرکینز گیلمن»
⏺ 1861-1896 م «خوزه ریزال»
⏺ 1863-1931 م «جورج هربرت مید»
⏺ 1863-1941 م «وارنر سمبارت»
⏺ 1863-1947 م «ویلیام تامس»
⏺ 1864-1920 م «ماکس وبر»
⏺ 1864-1929 م «چارلز هورتون کولی»
⏺ 1864-1929 م «ال. تی. هابهاوز»
⏺ 1864-1944 م «رابرت ای. پارک»
⏺ 1867 م مارکس «کاپیتال، جلد اول: نقد اقتصاد سیاسی» یکی از بزرگترین بینشها در سرمایهداری را منتشر میسازد.
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: گاهشمار جامعه شناسی, دایرهالمعارف فشرده جامعه شناسی, جامعه شناسی, جامعه شناسی شرقی
[ پنجشنبه ۵ مهر ۱۳۹۷ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
جامعه شناسی شرقی تقدیم می کند:
دانلود رایگان کتاب جامعه شناسی
کتاب "حکایت آن شاه و شیخ افغانی"
نوشتۀ حسین شیران

نوع فایل: PDF
حجم فایل : 0.4 MB
تعداد صفحات : 20 صفحه
لینک دانلود:
دانلود رایگان کتاب "حکایت آن شاه و شیخ افغانی - حسین شیران"
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: جامعه شناسی, جامعه شناسی سیاست, شاه و شیخ افغانی, جامعه شناسی شرقی
[ دوشنبه ۸ مرداد ۱۳۹۷ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
«نوربرت الیاس و میشل فوکو Norbert Elias and Michel Foucault»
نوشته: دنیس اسمیت Dennis Smith
بازگردان: حسین شیران Hossein Shiran
بخش دهم
برخی شباهتها میان الیاس و فوکو (2)
جایگزین دوم که هم الیاس و هم فوکو بر آن صحه گذاشتهاند وضعیتی است که در آن «بینظمی اجتماعی» با «بیثباتی شخصیتی» درهم آمیخته میشوند. باز اینجا آن مسألۀ زمینهای که پیشتر در موردش صحبت کردیم میان آنها جدایی میافکند. برای الیاس، بینظمی و بیثباتی شرایطی هستند که در مراحل اولیۀ "فرآیند متمدن شدن" غالب هستند و با تکمیل این فرآیند دیگر موجود نخواهند بود مگر اینکه جریان «فرآیندهای تمدنزدا» باعث شوند که اینها دوباره حادث شوند همانگونه که در آلمان اتفاق افتاد و این مایة تأسف الیاس است و امیدوار است که چنین تجربههایی در آینده قابل اجتناب باشند.
در این مورد هم، نظر فوکو متفاوت است. اگر که تجربۀ سرکوبگریهای مدرنیته تنها گزینۀ ممکن باشد پس فوکو ترجیح میدهد که «بینظمی» و در نهایت امر، «هرج و مرج» حاکم باشد. او بطور جدّ این عقیده را پیمیگیرد که سائقههای قدرتمندی که در ما جریان دارند برآمده از تموّج و تلاطم نیروهای کیهانی هستند. ما باید قبول کنیم که در یک جهان متخاصم پر هرج و مرجی زندگی میکنیم که با این نیروهای قدرتمند در ارتباط است و دائم توسط آنها تغییر و تنظیم مییابد؛ به بیان دیگر زندگی ما توسط این نیروها شکل میگیرد پس باید بپذیریم غم و اندوهی را که از این طریق عاید ما میشود و خوشیها و لذتهای ما را دربرمیگیرد.
فوکو و الیاس نه در مورد مطلوبیت نسبی ترتیب قرارگرفتن سه گزینۀ - «خودگردانی عقلانی»، «دگرگردانی استبدادی» و «بینظمی»، باهم توافق دارند و نه در مورد شدت و قدرت شرایطی که زمینهساز پیدایش و یا از بین رفتن آنها در مدرنیته میباشند. با این وجود، آنها در این مورد هم همنظر هستند که اینها در هر کجا که دیده میشوند، عمدتاً تحت تأثیر فرآیندهایی فراتر از محدودۀ برنامهریزی انسان هستند؛ به عبارت دیگر، جوامع به شیوههایی تغییر مییابند که عمدتاً خارج از کنترل انسان هستند.
با بازگشت به مسألۀ «تغییر اجتماعی»، درجۀ شگفتانگیزی از همگرایی میان الیاس و فوکو به چشم میخورد. این حرکت البته از سمت فوکو است و این بیشتر در عملکرد او بعنوان یک مورخ دیده میشود تا هر اظهار نظر کلی که در مورد روششناسی داشته است. فوکو هر چه که در مورد روششناسی نوشته است، متأثر از نیچه و در دفاع از ارزش و اهمیت رویکرد تبارشناسانۀ او بوده است.
به بیان دیگر، او معتقد بود که مورخان باید شرایط حال حاضر را بمثابۀ رویدادهای تصادفی و پیامد منازعات متعدد و متفرق قدرت ببینند. زمان حال باید بعنوان یک پدیدۀ نوظهور برآمده از تبار پیچیدهای نگریسته شود که دستیافتن به جزئیات آن تنها بواسط پژوهشهای سخت و رنجآور ممکن میگردد.[16]
فوکو اینجا در برابر غایتشناسیای که از دل برخی تاریخهای متافیزیکی برآید مقاومت میکند: "در بازگردانی نیازهای حال حاضر به مبدأ و منشاءشان، متافیزیستها ما را با این هدف مبهم متقاعد میسازند که تحقق آن را در لحظهای که پدید میآید جستجو میکنند. با این وجود، تبارشناسی، درپی بازسازی نظامهای مختلف انقیاد است: نه با قدرت پیشبینی معناها بلکه با بازی خطرناک با سلطهها (فوکو 1984، 83)."
با این حال، آنگاه که فوکو کار بر روی جلد دوم «تاریخ جنسیت» را آغاز کرده بود ملاحظۀ نواختها و الگوهای "بازی خطرناک با سلطهها" را هم آغاز کرده بود و این بسیار شبیه آن چیزی بود که پیشتر توسط الیاس شناسایی شده بود. یک دلیل ممکن برای آن اینکه، فوکو در جلد دوم و سوم کتابش، خود را از عرصۀ سرکوبگر مدرنیته به جهان باستان یونان و روم انتقال داد. به محض ورود به آنجا او تجزیه و تحلیلهایی ارائه داد که برخی شباهتهای شگفتآور با آثار الیاس همچون «فرآیند متمدن شدن» و بویژه «جامعۀ درباری»4 و نیز مقالهای از او با عنوان "تغییر توازن قدرت میان دو جنس - یک مطالعۀ فرآیندی جامعهشناختی»5 داشت (الیاس 1987A). در دو بخش بعدی این فصل به شرح این شباهتها خواهیم پرداخت[17].
4. The Court Society
5. The Changing Balance of Power Between The Sexes – a Process-Sociological Study
پایان بخش دهم
Norbert Elias and Michel Foucault
Hossein Shiran
منبع:
Norbert Elias and Modern Theory
Professor Dennis Smith , 2001
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: کتاب جامعه شناسی, الیاس فوکو اسمیت, نظریه اجتماعی مدرن, حسین شیران
[ چهارشنبه ۳ مرداد ۱۳۹۷ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
گاهشمار جامعه شناسی
From: The Concise Encyclopedia of Sociology
by: George Ritzer & Michael Ryan
(به نقل از دایرهالمعارف فشرده جامعه شناسی)
(اثر: جورج ریتزر و مایکل رایان)
ترجمۀ: حسین شیران Hossein Shiran
ترجمه و ارائۀ این گاهشمار یا جدول زمانی را از این جهت واجد اهمیت دانستم که هم مروری گذراست بر سیر تاریخی و تکاملی دانش جامعه شناسی و واقعتر اگر بگویم جامعه اندیشی، و هم اینکه به هر حال خود تذکرهایست بر اینکه پیشرفت در هر حوزهای تنها در سایۀ تلاش و کوشش مستدام فکری و عملی ممکن بوده و است؛ هم از اینروست که به حق میگویند دنیا را تلاشگران میسازند و نه ادعاگران!
بخش 4
⏺ 1839 م
انجمن آماری آمریکا تأسیس میشود.
⏺ 1840 م
توکویل نخستین نگرش به ایالات متحده را در «دموکراسی در آمریکا» ارائه میدهد.
⏺ 1840-1902 م
ریچارد فون کرافتابینگ
⏺ 1840-1910 م
ویلیام گراهام سامنر
⏺ 1842 م
«درسهایی در فلسفه اثباتی» «کنت» یک رویکرد اثباتی را تبیین میکند.
⏺ 1842-1910 م
جیمز ویلیام
⏺ 1843 م
جان استوارت میل در «نظام منطق» میگوید که علم به هر دو استدلال قیاسی و استقرائی نیاز دارد.
⏺ 1843-1904 م
گابریل تارد
⏺ 1844 م
نخستین تراوشات فکری مارکس در خصوص انسانیت در «دستنوشتههای اقتصادی و فلسفی 1844» گردآوری میگردد (اما تا سال 1932 منتشر نمیگردد).
⏺ 1844-1900 م
فریدریش نیچه
⏺ 1846 م
مارکس «ایدئولوژی آلمانی» را مینویسد و در آن روششناسی ماتریالیسم تاریخی را ارائه میدهد.
⏺ 1848 م
مارکس و انگلس با مانیفست کمونیست الهامبخش تودهها و خواستار انقلاب میگردند.
⏺ 1848 م
میل در «اصول اقتصاد سیاسی» خود اصول سوسیالیسم را مورد بحث قرار میدهد.
⏺ 1848-1923 م
ویلفردو پارتو
⏺ 1850 م
اسپنسر ایدههای خود از ساختار و تغییر اجتماعی را در ایستایی اجتماعی ارائه میدهد.
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: گاهشمار جامعه شناسی, دایرهالمعارف فشرده جامعه شناسی, جامعه شناسی, جامعه شناسی شرقی
[ پنجشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۷ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
«نوربرت الیاس و میشل فوکو Norbert Elias and Michel Foucault»
نوشته: دنیس اسمیت Dennis Smith
بازگردان: حسین شیران Hossein Shiran
بخش نهم
برخی شباهتها میان الیاس و فوکو (1)
الیاس و فوکو اگر چه هر کدام به شیوههای مختلف چشمانداز مدرنیته را مورد مطالعه قرار دادند اما بر روی نقشة کاریشان در سه نقطۀ مهم باهم توافق نظر دارند. نخست اینکه، هم فوکو و هم الیاس، همچون "هانا آرنت" به شرایط نسبتاً پایداری که به مردم اجازه میدهند تا در ارتباط با خودشان تصمیمات مبتنی بر عقلانیت بگیرند و از این طریق درجۀ بالایی از استقلال و خودمختاری را به نمایش بگذارند توجه ویژهای دارند و این یک آرمان مشترک میان آنهاست. در این میان، تفاوت الیاس و فوکو اینجاست که الیاس معتقد است این، یعنی «تصمیمات مبتنی بر عقلانیت»، وضعیتی است که ممکن است در آینده بیشتر گسترش یابد در حالی که فوکو معتقد است این وضعیتی است که گروههای خاصی در گذشتههای دور از آن برخوردار بودهاند و حالا در جوامع مدرن دیگر خبری از آن نیست.
فوکو و الیاس هر دو موافقاند که دو جایگزین اصلی برای وضعیت خودگردانی عقلانی وجود دارد. نخست، وضعیت دگرگردانی heteronomy (در مقابل خودگردانی autonomy) است که در آن فرد تحت کنترل یک حاکم مرکزی مستبد قرار دارد. الیاس معتقد است که توسعۀ سیاسی آلمان تا حدودی با استعداد و سازگاری ساختار و شخصیت اجتماعی آلمانیها برای این نوع از کنترل مرکزی بیرونی قابل تبیین است. با این حال، همانطور که مشاهده شد، او جامعۀ آلمان را محصول شرایطی خاص میدانست که در نوع خود این شرایط غیرمعمول هستند. به عبارت دیگر در نظر وی، آلمان یک مورد استثناء بود.
در مقابل، فوکو معتقد است که کنترل بیرونی و دگرگردانی بدن و روان آدمی از طریق عملکرد شیوههای گفتمانی و غیرگفتمانی در وضعیت مدرن، یک امر "معمول" است. این شامل فرانسه که الیاس از آن تحت عنوان نقطۀ مرکزی و قلب تپندۀ "فرایند متمدن شدن" یاد میکند هم میشود. فوکو گزارش میدهد که پس از انقلاب فرانسه، پلیس تلاش داشت تا "اسباب و اساسی برپاسازد ... سازگار و همسو با تمامیت بدن اجتماعی انسان ... نه فقط بواسطۀ اعمال فشارها و محدودیتهای شدیدی که خود در برداشت بلکه بواسطۀ موشکافیهایی در جزئیات مربوط به آن (فوکو 1977a، 213). بسی کلیتر از این، او معتقد است که مدرنیته «بدنهای مطیع» ایجاد کرده است (135). این بدنها، بدون وقفه، در معرض فشارها و اضطرارهای ثابتی هستند (137)،' توابعی از یک ... «قدرت میکروفیزیک» جدید (139).
پایان بخش نهم
Norbert Elias and Michel Foucault
Hossein Shiran
منبع:
Norbert Elias and Modern Theory
Professor Dennis Smith , 2001
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: کتاب جامعه شناسی, الیاس فوکو اسمیت, نظریه اجتماعی مدرن, حسین شیران
[ چهارشنبه ۱۳ تیر ۱۳۹۷ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
جامعه شناسی شرقی تقدیم می کند:
دانلود رایگان کتاب جامعه شناسی
.
.
کتاب "شش راهبرد برای تلفیق روشها و ترکیب داده ها در پژوهشهای علوم اجتماعی"
Six strategies for mixing methods and linking data in
social science research
نوشتۀ جنیفر میسون Jennifer Mason
ترجمۀ حسین شیران Hossein Gh. Shiran
.

.
.
این مقاله به عنوان یک راهنمای عملی با هدف دستیابی آسان به برخی از موضوعات کلیدی روشهای تحقیق تلفیقی نگاشته شده است. شش راهبرد عمدهای که در این مقاله مورد بررسی واقع میشوند هر کدام میتوانند مبنایی برای تلفیق روشها و ترکیب اشکال مختلفی از دادههای کیفی و کمی باشند و به نوعی شکاف میان این دو روش را پرسازند. ...
این مقاله، ضمن ارائة طرحی کلی از راهبردهای ششگانه، به چالشها و فرصتهایی که هر کدام برای تلفیق و تحلیل روشها به همراه دارند میپردازد و در نهایت برای هر کدام از آنها یک حکم نهایی ارائه میدهد. این شش راهبرد عبارتند از:
1- تلفیق روشها به منظور ارائة یک تصویر نزدیک (بسته) از یک تصویر بزرگتر (باز) یا یک تصویر پسزمینه.
2- تلفیق روشها به منظور پرسش و پاسخ دربارة مسایل متفاوت و مجزا از هم درک شده.
3- تلفیق روشها به منظور پرسش در رابطه با نحوة اتصال قطعات، بخشها و یا لایههای یک کل اجتماعی.
4- تلفیق روشها به منظور دستیابی به یک اندازهگیری دقیق از طریق ثلثبندی.
5- تلفیق روشها به منظور طرح پرسشهای متمایز اما متقاطع.
6- تلفیق روشها بنحوی فرصتطلبانه.
نوع فایل: PDF
حجم فایل : 1.9 MB
تعداد صفحات : 65 صفحه
لینک دانلود رایگان:
"شش راهبرد برای تلفیق روشها و ترکیب داده ها در پژوهشهای علوم اجتماعی"
.
.
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran (Author)
🌓 https://t.me/orientalsociology (Channel)
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers (Group)
برچسبها: روش تحقیق تلفیقی, جامعه شناسی, پژوهشگری علوم اجتماعی, جامعه شناسی شرقی
[ جمعه ۱ تیر ۱۳۹۷ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
🌓 تفکر لامبروزوئی در صدا و سیما و سینمای ما
📝 حسین شیران
نسبت دادن اقلام کنشی انسان به ویژگیهای جسمانیاش یا به بیان عامیانهترش «حرکات و سکنات به وجنات» سابقهای دیرین دارد و محدود به «لامبروزو»ی قرن نوزدهمی نمیشود. دستکم پنج هزارسال پیش، هندوها در «فلسفۀ آیورودا Ayurveda» (به زبان سانسکریت یعنی «علم زندگی»)شان انسانها را بر اساس ویژگیهای جسمانیشان به سه دسته (واتا، پیتا و کافکا) تقسیم کردهاند.
چنین طرزتلقی جسممحوری در نزد چینیان و ایرانیان باستان هم وجود داشته و هر کدام از اینها به یک شکلی میان ویژگیهای اخلاقی و رفتاری انسان و ویژگیهای طبیعی و زیستشناختیاش ارتباطاتی متصور بودهاند (از قرار، بیش از همه هم این پزشکان و پیشگوها بودهاند که ید طولایی در این طرزتفکرها داشتهاند)؛ بعدها که این قسم معارف به یونان باستان راه یافت اندیشمندان مطرحی همچون بقراط، جالینوس، سقراط، افلاطون و ارسطو هر کدام به یک شکل در چارچوب ذهنی خود به ارتباط میان خصائص جسمی و خصایل اخلاقی پرداختند.
با این وجود دلیل استناد ما اینجا به لامبروزو بیشتر از باب اشتهار وی به این نوع تفکر است و گرنه بیش و پیش از او، غیر از اندیشههای پیش از میلادی که ذکرش رفت در قرون بعد از میلاد تا همین اواخر هم این نوع تفکر به هر شکل در اذهان و اسناد متعددی جریان داشته و جالب اینکه متفکران ما هم دستی در گرداندن این گردونه داشتهاند! بعنوان مثال «حکیم میسری» پزشک ایرانی قرن چهارم هجری در دانشنامه خود اینگونه به این موضوع پرداخته است:
و ازرق چشم را بیشک همی گوی / که آنکس نیست جز بدگوی و بدخوی
سیهچشمان نباشد جز که بددل / خداوند فراخی چشم جاهل
و تنگی چشم ازرق را نشانست / که عشق وی همیشه بر زنانست ...
و گر بینی بزرگ و ضخم باشد / خداوندش قلیلالفهم باشد
سر بینی اگر باریک باشد / به فتنه جستن او نزدیک باشد ...
به پیشانی درون گر چین نباشد / مخاصم باشد و بیکین نباشد ...
زمانی «ارسطو» که علایق تجربی و زیستشناختی غالبی هم داشت خلقیات آدمیان را متأثر از اشکال جمجمۀ آنها میدانست! در اواخر قرن 18 این موضوع توسط «جوزف گال» پیگیری شد و در نهایت به نظریۀ «جمجمهشناسی روانی» او منجر شد؛ بعد از او بود که نوبت به «سزاره لامبروزو» (Cesare Lombroso/1835 - 1909) پزشک ایتالیایی رسید و او به وجه غالب بحث ریختشناسی را به حوزۀ جرمشناسی کشاند.
لامبروزو که بشدت متأثر از اثباتگرایی کنتی و تکاملگرایی داروینی بود بطور مستقیم بین جرم و جسم انسان رابطه برقرار کرد و به این ترتیب به یکباره با دید جبرگرایانه و مطلقگرایانهای که داشت افسار اسب سرکش جرم را از هر کجای دیگر کند و یکراست آورد به تیرک تیر و تار ساختار جسمانی برخی از انسانها بست! او حتی تا آنجا پیش رفت که نظریۀ «مجرم بالفطره» را مطرح ساخت و با طمأنینۀ هرچه تمام مدعی شد که این ساختار فیزیکی و جسمانی برخی انسانهاست که لاجرم آنها را به سمت جرم و جنایت سوق میدهد!
این تفکر اگر نه به کل، دستکم تا حد کلانی امروزهروز رد شده است اما ایعجب که هنوز رگههای پررنگی از آن در اندیشۀ فیلمسازان و سینماگران ما به قوت خود باقیست! آثار پرتعداد این هنروران خود مؤید ماجراست و جالب اینکه این موضوع در سریالها و فیلمهای پربییندهای به چشم میخورد که از قضا پیام اصلیشان گوشزد کردن ابعاد اخلاقی و انسانی و اسلامی به همۀ انسانها در سرتاسر جهان و نه فقط خود ماست!
من فکر میکنم این به یک عادت یا توقع بد تمامعیار تبدیل شده است هم در نزد فیلمسازان و سریالسازان ما و هم خود مخاطبان و مردمان ما که شخصیتهای بد و منفی داستانها را همه افرادی زشت و علیل و ذلیل بسازیم و ببینیم و همه شخصیتهای خوب و مثبت آن را همه صحیح و سالم با وجناتی زیبا و نورانی و نمرهبیست! انگار که ما را حالاحالاها گریزی از استقرار و استمرار این طرزتفکر مطرود و منحوس لامبروزوئی نیست! این تصور جبرگرایانه اگر هم در شرایط ظاهری و خودساخته انسانها مجاز باشد در خصوص ویژگیهای فطری و طبیعی و خدادادی آنها هیچ صحیح نیست!
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: جامعه شناسی شرقی, جامعه شناسی, حسین شیران, مسائل اجتماعی ایران
[ سه شنبه ۲۲ خرداد ۱۳۹۷ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
🌓 دانهدرشتها - بخش 3
📝 حسین شیران
فلسفۀ وجودی نظامهای اجتماعی در اصل، معطوف به اصل ضرورت تأمین نیازهای اجتماعی افراد جامعه است که اگر این مهم در هر جامعهای بنحو اساسی برآورده شود شما قطعاً افراد آن جامعه را راضی و خرسند و بستر جامعه را امن و آرام خواهید یافت ولی اگر این مهم به هر دلیل محقق نشود طبیعتاً تا هست افراد جامعه ناراضی و ناراحت و بستر جامعه هم ناامن و ناآرام خواهد بود.
این یعنی که آرامش عینی و ذهنی جامعه، بسته به کارکرد و کارآیی نظامهای اجتماعی متعددش است و هر عاملی که باعث اختلال در این کارکردها گردد عملاً خود را در سلب این آرامش سهیم ساخته است. دانهدرشتهای آشکار و نهان در ساختار نظامها یکی از مهمترین این عوامل هستند! مهمترین مشخصههای آنها اینست که به این راحتیها زیر ماله نظم سازمانی نمیروند از این جهت اصلیترین مشکل معماران نظم در سازمانها خود همینها هستند.
نظم اصلیترین و اساسیترین خصیصهایست که میتوان از نظامها انتظار داشت؛ اصلاً و اساساً نظامها معنا و مفهوم خود را از همین نظم میگیرند و اگر واقعاً هیچ نظمی در کار نباشد بطور قطع هیچ نظامی در کار نخواهد بود؛ اما واقعیت اینست که نظم را سطوح و مراتبی است و چون کارکرد نظامها هم بسته به این سطوح و مراتب نظم مستقر در آنهاست به این ترتیب کارآیی آنها هم طبعاً سطوح و مراتبی خواهد داشت.
دانهدرشتها این را بهتر از هر کس دیگر میدانند که اگر نظمی در کار نباشد نظامی در کار نخواهد بود و اگر نظامی در کار نباشد در واقع آنها میزبانی برای حیات انگلیشان در دست نخواهند داشت، از این رو نظم را تا سطح و مرتبهای میپذیرند که نظامها بتوانند رسماً و رأساً سرپا ایستند و علیالدوام بودجه خود را دریافت کنند! در غیر اینصورت آنها دو راه بیشتر پیش رو ندارند: یا از بین بروند که البته فرضی است محال، یا از نظامی به نظام دیگر کوچ کنند!
به بیان دیگر دانهدرشتها تا PH خاصی نظم نظامها را تحمل و حتی خود مطالبه میکنند اما کاملاً حواسشان است که نظم نظام از این PH خاص فراتر نرود چون به حکم تجارب انگلیشان بخوبی میدانند که میان نظم نظام و قدرت و قوام آن رابطۀ مستقیم وجود دارد؛ نظم نظام اگر افزونتر گردد طبعاً قدرت و قواماش هم افزونتر خواهد شد و دیگر جایی برای جولان و جوسازی دانهدرشتها باقی نخواهد ماند. از این رو طبیعی است که آنها با نفوذ و نفوس و نمود کلانی که در سازمانها بدست آوردهاند بقدری درشتی کنند که نگذارند نظم و قدرت نظامها تا به حد نابود کردن آنها پیش رود!
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: جامعه شناسی, جامعه شناسی سازمانها, مسائل اجتماعی ایران, جامعه شناسی شرقی
[ سه شنبه ۱ خرداد ۱۳۹۷ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
🌓 دانهدرشتها - بخش 2
📝 حسین شیران
البته از حق نباید گذشت که در معدود مواردی هم تصمیماتی برخلاف میل و نظر دانهدرشتها از سوی مدیران شجاع وطن (که در نوع خود بسیار معدود و کمیابند) اتخاذ شده و در سطح نظامها ابلاغ میشود، اما این هرگز به معنای عبور از دانهدرشتها نیست، چه این تصمیمات، درست در همان مراحل آغازین اجرا به سنگ بزرگ آنها خورده و سخت سرشکن میشوند و جز دردسر و دربدری بدواً برای خود مدیر و بعد برای نظام هیچ چیز خاصی ببار نمیآورند!
در گوشه و کنار این خاک دانهدرشتپرور کم اتفاق نیفتاده یک مدیر تنها به خاطر اتخاذ یک تصمیم خلاف میل و نظر از سوی دانهدرشتها تحمل نشده و با هزار عتاب و خطاب بلافاصله کارش به برکناری کشیده شده و علیرغم شجاعت و درایتاش تنها به جرمبیتوجهی به دانهدرشتها مهرهسوز گشته و تا هست و هستند سر از سیاهچال سازمانها درآوره است! تازه این سزای تصمیمِ برخلاف میل است حال شما حساب کنید سزای تصمیمِ برعلیه را!
باری به این قرارهاست که شما ملاحظه میفرمایید در سراسر این خاک پهناور، نظامها و سازمانها از هرگونه توسعه و پیشرفتی بازمانده و همچنان بازمیمانند و تنها اسماً و رسماً به قدر برقراری عادی و عامیانهشان به حیات نابسامان و ناسازمان خود ادامه میدهند! چرا؟ چون تمام نظامهای اجتماعی ما هر یک بنوعی گرفتار آفت و انگل دانهدرشتی و تبعات سوء ناشی از آنها هستند و گرنه چرا باید روزها از پی هم از سرشان بگذرد اما دریغ از یک ذره رشد و توسعه و تعالی؟!
نظم سازمانی در درون جامعه در دو حالت قابل تصور است: یک، نظم در درون سازمانها و دو، نظم در میان سازمانها؛ از تحقق و تعامل مفید و مؤثر نظم در این دو سطح است که کلیت جامعه به نظم جامعوی متعالی نائل آمده زانپس با کمترین تلاش و تنش تمام امورش باقاعده و بر وفق مراد میچرخد؛ اما تحقق نظم در میان سازمانها ممکن نیست مگر به شرط تحقق نظم در درون سازمانها و اگر به هر دلیلی نظامهای اجتماعی نتوانند به زیور نظم درون آراسته گردند شک نکنید برقراری نظم در سطح کلان جامعه همواره در حد یک خیال باقی خواهد ماند!
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: جامعه شناسی, جامعه شناسی سازمانها, مسائل اجتماعی ایران, جامعه شناسی شرقی
[ چهارشنبه ۱۹ اردیبهشت ۱۳۹۷ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
🌓 دانهدرشتها - بخش 1
📝 حسین شیران
از نقطهنظر جامعهشناختی، بزرگترین معضل و مصیبت برای یک نظام اجتماعی در هر سطحی دانهدرشتها هستند! این دانهدرشتها بیبروبرگرد با مراتبی از درشتی در هر نظامی پراکندهاند و نظراً و عملاً کارکردهای آن نظام را بطور مستمر تحت تأثیر خود قرار میدهند! اگرچه در مواردی آنهم تحت شرایطی خاص ممکنست تأثیر مثبتی هم از این دانهدرشتها دیده شود اما حسب ماهیت وجود و کارکردشان غالباً این تأثیر منفی است بخصوص در جوامع شخصمحور و خاصگرایی چون جامعۀ نابسامان و ناسازمان ما که به این واسطه دانهدرشتهایش هم انصافاً از نوع خاص و خالص و مرغوب از آب درمیآید!
دانهدرشتی به عین نیست بلکه بسته به ذهن است، از این جهت عمدهترین تأثیرات دانهدرشتها را بدواً در عالم ذهن باید جست؛ نخستین و حساسترین ضربات سوء دانهدرشتها به نظامها در مرحلۀ تصمیمسازی و تصمیمگیریهاست که خود را نشان میدهد! آنها که به هر شکل واجد تجارب مدیریتی بوده و هستند با یک اشاره درمییابند که از چه سخن میگویم! در تمام سطوح تصمیمگیری، صرف وجود و تصور مخالفت و مقاومت و عدم تبعیت دانهدرشتها، شکلگیری هرگونه تصمیم برخلاف میل آنها را در همان نطفه خفه میسازد! این نوعی خودکنترلی در تصمیمگیری است که مشخصاً به ضرر نظام و به نفع دانهدرشتها تمام میشود! ...
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: جامعه شناسی, جامعه شناسی سازمانها, مسائل اجتماعی ایران, جامعه شناسی شرقی
[ چهارشنبه ۱۹ اردیبهشت ۱۳۹۷ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
گاهشمار جامعه شناسی
From: The Concise Encyclopedia of Sociology
by: George Ritzer & Michael Ryan
(به نقل از دایرهالمعارف فشرده جامعه شناسی)
(اثر: جورج ریتزر و مایکل رایان)
ترجمۀ: حسین شیران Hossein Shiran
ترجمه و ارائۀ این گاهشمار یا جدول زمانی را از این جهت واجد اهمیت دانستم که هم مروری گذراست بر سیر تاریخی و تکاملی دانش جامعه شناسی و واقعتر اگر بگویم جامعهاندیشی، و هم اینکه به هر حال خود تذکرهایست بر اینکه پیشرفت در هر حوزهای تنها در سایۀ تلاش و کوشش مستدام فکری و عملی ممکن بوده و است؛ هم از اینروست که به حق میگویند دنیا را تلاشگران میسازند و نه ادعاگران!
بخش 3
⏺ 1801 م
نخستین سرشماری در بریتانیا انجام میشود.
⏺ 1802-76 م
مارتینو هریت
⏺ 1804-72 م
لودویک فوئرباخ
⏺ 1805-59 م
آلکسی دوتوکویل
⏺ 1805 م
روش کمترین مربعات توسط ادرین ماری لژندره در نشریۀ «روشهای نوین برای تعیین مدار سیارات» ارائه میشود.
⏺ 1806-73 م
جان استوارت میل
⏺ 1807 م
پدیدارشناسی روح هگل، یک منبع کلیدی برای ایدئالیسم هگل منتشر میشود.
⏺ 1809-82 م
چارلز داروین
⏺ 1817 م
«اصول اقتصاد سیاسی و مالیات» ریکاردو، بعنوان یک اثر کلاسیک در اقتصاد سیاسی، مزایای بازار آزاد را برمیشمارد.
⏺ 1818-83 م
کارل مارکس
⏺ 1820-95 م
فریدریک انگلس
⏺ 1820-1903 م
هربرت اسپنسر
⏺ 1831-1933 م
ویلیام دیلتای
⏺ 1834 م
جامعه آماری لندن (بعدها جامعه آماری سلطنتی) تأسیس میگردد.
⏺ 1835-82 م
ویلیام جونس
⏺ 1835-1909 م
سزار لمبروزو
⏺ 1837 م
فلسفه تاریخ هگل، یک تحلیل دیالکتیکی از هدف تاریخ بشریت منتشر میگردد.
⏺ 1837 م
«جامعه در امریکا»ی مارتینو بعنوان یکی از نخستین آثار کلاسیک جامعه شناسی بر اساس سیاحت نویسنده در آمریکا منتشر میگردد.
⏺ 1839 م
کنت واژۀ سوشیولوژی (جامعه شناسی) را ابداع میکند.
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: گاهشمار جامعه شناسی, دایرهالمعارف فشرده جامعه شناسی, جامعه شناسی, جامعه شناسی شرقی
[ چهارشنبه ۱۵ فروردین ۱۳۹۷ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
بهمیانآوری و ازمیانبرداری - بخش دوم
اندر باب توسعه و سرمایه
حسین شیران
گرفتاران و در راهماندگان توسعه را شایسته نیست مجرم یا مقصر و یا به قراری که بعضاً در کشور ما حاکم است «خائن» خواندن و «خائن» تبلیغ کردن، چه به هر شکل آنها هم به تأثر و تأسی از بلاد مترقیه، توسعه را بعنوان یک خواسته حق خود و جامعۀ خود دانسته و حال اقداماتی هرچند ناجور و نارسا در طلبش انجام دادهاند. ضمن اینکه در هر داوریای باید شرایط زمان و مکان و جهان را هم در نظر داشت.
با این حال یک ایراد کلی میتوان به همۀ آنها روا داشت و آن اینکه هیچیک بدرستی درنیافتند و یا نخواستند که دریابند توسعه در اصل امری درونزاست و بعنوان یک ضرورت باید از ذات نشأت بگیرد تا که تواند به سرانجام برسد! البته این بههیچوجه به معنای نفی ارزش و اهمیت الگوها و امدادهای بیرونی نیست، مسأله اینست که درونی بودن فرایند رشد و توسعه و تکامل در هر موجود زندهای خود حکم میکند که هر آنچه از بیرون برای او تجویز میگردد الزاماً باید با ذات و سازمان درونی آن موجود سازگار افتد تا که امکان پیوند و پیوستگی درون و برون در راستای توسعه در او فراهم گردد.
این ایراد کلی نه فقط از عدم شناخت صحیح فرایند توسعه بلکه توأمان از عدم شناخت صحیح جامعه سرچشمه میگیرد، چه محال است کسی جامعه را هم همچون یک درخت یا یک حیوان یا یک انسان، موجود زندهای واجد جسم و جان و روح در نظر بگیرد و بعد برای آن، مسیر رشد و توسعه و تکاملی غیر از آنچه که برای آنهاست متصور گردد! مگر نه اینکه هر چیزی باید بر روی اصل و ریشۀ خود بروید و رشد و توسعه یابد پس چرا و چطور میشود جامعه از این امر مستثنی میگردد؟! به باور من تنها کسانی در حق جامعه اینگونه فکر میکنند که کلیت آن را یک بمثابۀ یک موجود زندۀ یکپارچه در نظر نمیگیرند بلکه تا بوده و هست پارهپاره و بیپایه و بیپیکرش میبینند و درست به همین منوال برایش برنامه میچینند و خوب، بدیهی است در فقدان هرگونه جامعبینی و جامعاندیشی، هر حرکتی که در ارتباط با جامعه جاری گردد جاماندنهای متعدد اجزاء متنوع آن را درپیخواهد داشت و به کرات منجر به حالات مختلف گرفتاریهایی خواهد شد که تمثیلاً در بخش پیش به آنها اشاره داشتیم.
در هر صورت فرق است میان آنکه با زور و زرنگی و بر پایۀ داشتههای خود با حساب و کتاب به سوی بام (توسعه) خیز برمیدارد با آنکه بیحساب و کتاب با اتکاء به زور و زرنگی دیگری و داشتههای دیگری! اولی شاید که دیرتر و سختتر از دومی به مقصد برسد اما تا رسد دیگر رسیده است اما دومی هرگز به توسعه نائل نخواهد گشت چرا که در هر حال وابسته است و این چیزی نیست که با توسعه قابل جمع باشد! ما اغلب عادت داریم در گفتارها و نوشتارهایمان هر جا که حاجت به حجت است با افتخار از غرباش بیاوریم و با ذکر دستکم یک یا دو نام غربی - حتی اگر مخاطب بخوبی نشناسد هم - به هر شکل او را متقاعد سازیم که حق با ما و در واقع با غربیهاست اما من اینجا در ارتباط با بحث حاضر به گفتۀ زیبا و پرمغزی از حکیم نظامی خودمان استناد میکنم آنجا که در شرفنامه میگویند:
"چو دریا به سرمایۀ خویش باش / هم از بود خود سود خود برتراش".
(بخش سوم بزودی)
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: جامعه شناسی, جامعه شناسی توسعه, سرمایه اجتماعی, حسین شیران
[ پنجشنبه ۲ فروردین ۱۳۹۷ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
گاهشمار جامعه شناسی
From: The Concise Encyclopedia of Sociology
by: George Ritzer & Michael Ryan
(به نقل از دایرهالمعارف فشرده جامعه شناسی)
(اثر: جورج ریتزر و مایکل رایان)
ترجمۀ: حسین شیران Hossein Shiran
ترجمه و ارائۀ این گاهشمار یا جدول زمانی را از این جهت واجد اهمیت دانستم که هم مروری گذراست بر سیر تاریخی و تکاملی دانش جامعه شناسی و واقعتر اگر بگویم جامعهاندیشی، و هم اینکه به هر حال خود تذکرهایست بر اینکه پیشرفت در هر حوزهای تنها در سایۀ تلاش و کوشش مستدام فکری و عملی ممکن بوده و است؛ هم از اینروست که به حق میگویند دنیا را تلاشگران میسازند و نه ادعاگران!
بخش 2
⏺ 1759-97 م
ماری ولستونکرافت
⏺ 1760-1825 م
کلود هنری سنت سیمون
⏺ 1762 م
ژان ژاک روسو کتاب قرارداد اجتماعی را منتشر میسازد و در آن قراردادهای میان مردم و اراده اجتماعی را بر کنترل دولت مقدم میشمارد.
⏺ 1764 م
از کشیش توماس بیز «مقاله در راستای حل یک مسألۀ در نظریه احتمالات» پس از مرگاش منتشر میشود که دربردارندۀ قضیه بیز او بعنوان پایه و اساس «آمار بیزی» است.
⏺ 1766-1834 م
توماس رابرت مالتوس
⏺ 1770-1870 م
جی. و. ف. هگل
⏺ 1772-1823 م
دیوید ریکاردو
⏺ 1776 م
حکومت سلطنتی در آمریکا پایان میپذیرد.
⏺ 1776 م
آدام اسمیت در «جستاری در ماهیت و علل ثروت ملل» در خصوص دستان نامرئی سرمایهداری سخن میگوید.
⏺ 1781 م
کانت در برابر تجربهگرایی رادیکال هیوم به «نقد عقل محض» میپردازد.
⏺ 1733-1830 م
سایمون بولیوار
⏺ 1788 م
کانت برای جوهر ارادۀ آزاد به «نقد عقل عملی» میپردازد.
⏺ 1789 م
جرمی بنتام بزرگترین اصل خوشبختی را در «مقدمهای به اصول اخلاق و قانون» ترویج میدهد و یک نظریۀ اخلاق اجتماعی ارائه میدهد.
⏺ 1789 م
کندرسه واژۀ علوم اجتماعی را ابداع میکند.
⏺ 1789 م
انقلاب فرانسه آغاز میشود.
⏺ 1790 م
اولین سرشماری ایالات متحده آمریکا انجام میشود.
⏺ 1792 م
کتاب «حمایت از حقوق زن» ولستونکرافت از نخستین فمینیستهای کلاسیک منتشر میشود.
⏺ 1798 م
مالتوس با «مقاله دربارۀ اصول جمعیت» خود، دربارۀ جمعیت شناسی نظریهپردازی میکند.
⏺ 1798-1857 م
آگوست کنت
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: گاهشمار جامعه شناسی, دایرهالمعارف فشرده جامعه شناسی, جامعه شناسی, جامعه شناسی شرقی
[ چهارشنبه ۲۳ اسفند ۱۳۹۶ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
بهمیانآوری و ازمیانبرداری - بخش اول
اندر باب توسعه و سرمایه
حسین شیران
چو دریا به سرمایۀ خویش باش / هم از بود خود سود خود بر تراش
(نظامی/ شرفنامه)
شکی نیست که «توسعه» و «تکامل» یک جامعه در ابعاد مختلفاش مستلزم «انباشت سرمایه» در تمامی ابعاد آنست - و نه صرفا بعد «اقتصادی» که هرگاه سخن از «سرمایه» میرود پیش و بیش از هر چیز به ذهن هر کس متبادر میشود، چه حالا دیگر مدتهاست که همه حتی دیرباورترینها هم متقاعد شدهاند که اولا اگر قرار است توسعهای رخ دهد باید همپای هم در تمام ابعاد حادث شود و نه یک یا چند بعد بخصوص، و بعد پیشتر سرمایۀ لازم برای توسعه در هر بعد هم فراهم باشد.
حق هم همین است چه «جامعه» هم کلی است واجد ابعاد و اجزاء مختلف، همچون من و شما یا هر کل دیگری، که اگر قرار بر «بام» رفتناش باشد این کار باید همهجانبه و با تمام ابعاد و اجزاء صورت پذیرد نه اینکه یک یا چند جزء به بام منتقل شوند بقیه همچنان در روی زمین یا در هوا معلق باشند. همیشه با تمام وجود در زمین، ثابت و برقرار ماندن - شده حتی غرق در «بربریت» یا «محرومیت» - هزار مرتبه بهتر از یک پای در زمین و پای دگر در آسمان یا میان ایندو معلق ماندن است!
این بدترین وضعیت ممکن است برای هر موجود مرکبی، برای جامعه هم همینطور و حتی بمراتب بیشتر! چه در این وضع هر چه موجود واجد اجزاء و ابعاد و وزن بیشتری باشد به همان اندازه فشار ساختارشکن و سازمانبهمزنی که بر او وارد میشود هم بیشتر و بیشتر خواهد بود و از این سبب ضعف و زجر و ضجهای هم که از آن برمیخیزد مدام بیشتر و بیشتر خواهد شد تا آنجا که به دلخراشترین صحنهها و گوشخراشترین فریادها منجر گردد! خواه چشمی برای دیدن و گوشی برای شنیدناش باشد یا نباشد!
جالب اینجاست که حتی مردن هم تغییری در این وضعیت ایجاد نمیکند مگر آنکه کار تا به مرز پوسیدن و ازهمپاشیدن برسد که این دیگر داستانش فرق میکند، اما خوشبختانه یا بدبختانه نظر به اینکه کار یک جامعه کمتر به اینجا میرسد تا هست آن وضعیت ناجور با زجرها و ضجههایش پایدار و برقرار میماند مگر اینکه به هر شکل تغییری در اوضاع محقق گردد.
اگر چه در کل گرفتار ماندن در چنین وضعیتی در هر حال خود یک مسأله است اما حسب اینکه گرفتار در چه حالی گیر افتاده و به بیان روشنتر حسب اینکه کدام عضوش زودتر به بام (توسعه، تمدن، مدرنیته) رسیده و کدامها در زمین یا در هوا معلق مانده طبعاً شدت و حدت مسأله بسیار فرق میکند. بدیهی است که تجربۀ اینها از بام (توسعه و مدرنیته) هم یکی نخواهد بود چه به هر حال فرق است میان اینکه نخست با دست یا پا (یکی یا هر دو بودنشان هم شرط است) به سوی بام بگرایی یا با سر یا سینه یا شکم یا زیرشکم (سمت و سوی هر کدام از اینها هم شرط است)!
در این میان شاید در اینکه بدترین و سختترین وضع ممکن کدام است باهم همنظر باشیم و آن به نظرم وضعی است که نخست پاها به بام نائل آمده، دستها همچنان خالیخالی یا نیمپر و نیمخالی در هوا معلق مانده و سر مبارک هم مماس بر سطح خاک و گاه حتی زیر سطح خاک با کمترین علائم حیاتی سکون یافته است! حق است که بر این وضع، مضاف بر صفت «بدترین» و «سختترین» که گفتیم، بیهیچ قضاوت ارزشی، تنها حسب وضع موجود، «وارونهترین» را هم بیفزاییم!
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: جامعه شناسی, جامعه شناسی توسعه, سرمایه اجتماعی, حسین شیران
[ یکشنبه ۲۰ اسفند ۱۳۹۶ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
حکایت آن شاه و شیخ افغانی (4)
حسین شیران
شیخ خبر بلای مقدر را که داد آرام آرام از منبر پایین آمد تا برود اما مردم دور و برش را گرفتند و هر کس از هر طرف چیزی گفتند: "کجا میروی شیخ! ... بگو ما چه کنیم؟ ... کجا برویم؟ ... چه کسی خطا کرده؟ ... تقصیر ما چیست؟ ... پس رحم خدا کجا رفته؟ ... مردان و زنان و کودکان بیگناه چه میشوند؟ ..." شیخ لحظاتی ساکت ایستاد و به حرفهای مردم گوش کرد و بعد دوباره بر سر منبر بازگشت و با ذکر چند صلوات بر محمد و آل محمد مجلس را آرام کرد و گفت: "ای مردم! شک نکنید رحم خداوند همیشه بوده و هست و باز هم به قرار خود خواهد بود قهرش هم همینطور، فراموش نکنید که این خود خلق خداست که انتخاب میکند مشمول کدامیک از این دو باشد رحم خدا یا قهر خدا! ...
حال دیگر کار شما از این حرفها گذشته و در هر صورت قهر خداوند بر شما مقدر گشته است. اما نظر به اینکه همیشه رحم خدا بر قهرش غالب است از این جهت همیشه راه توبه را باز گذاشته است تا بعد از خطا هم بندگانش بتوانند طلب استغفار کنند و از این طریق تغییری در مقدرات خود ایجاد کنند!" مردم که با شنیدن این حرفها سر ذوق آمده بودند امیدوارانه گفتند: "البته که هرچه خدا و شیخ خدا بگویند بر ما حجت است و ما همان میکنیم تا این بلا از سرمان رفع شود!" شیخ گفت: "پس خوب گوش کنید ببینید چه میگویم! طلب استغفار شما به درگاه حق تعالی چنین خواهد بود که من هرگاه این دستم را بالا بردم این سمت مسجد صدای سگ درخواهند آورد و هرگاه این یکی دستم را بالا بردم این یکی سمت صدای خر، تا انشاءالله خداوند به این استغاثه از گناهانتان درگذرد!"
و بعد شیخ چند مرتبه آنگونه که گفته بود دست راست و چپش را بالا برد و مردمان نشسته در هر سو به تناوب صدای سگ و خر از خود درآوردند و سرانجام شیخ دو دستش را بالا گرفت و دعایی طویل خواند و بعد با صدای بلند گفت: "مژده ای مردم که خداوند سبحان از گناهان شما درگذشت و بلایی که بر شما مقدر فرموده بود را از سرتان برداشت! حال بروید زندگیتان را بکنید، به اهل شهر هم این خبر خوش را بشارت دهید!" مردم که روحیۀ از دست رفتۀ خود را بازیافته بودند با شادی و شتاب از مسجد خارج شدند، شیخ هم آرام آرام از منبر فرود آمد و به سوی شاه و وزیر رفت که غرق حیرت از آنچه که دیده و شنیده بودند درست در میانۀ مسجد نشسته بودند.
شیخ که رسید سلام داد و شاه و وزیر هم از جا بلند شدند و علیک گفتند. وزیر گفت: "الوعده وفا شیخ! من و شاه اکنون اینجا هستیم تا ببینیم مقصود شما از کشاندن ما به اینجا چه بوده است!" شیخ لبخندی زد و گفت: "شما هر آنچه باید میدیدید و میشنیدید را دیدید و شنیدید، بیش از این من فکر نمیکنم نیازی به هیچ صحبت دیگری باشد!" وزیر با تعجب گفت: "یعنی چه شیخ، ما باید صدای سگ و خر میشنیدیم که شنیدیم؟!" شیخ گفت: "آنچه دیدید مهمتر از آنست که شنیدید!" تا وزیر خواست چیزی بگوید شیخ رو به شاه کرد و گفت: "من از شما خواستم که قدم رنجه فرمایید و پای مبارک از قصر بیرون بگذارید و بیواسطه از نزدیک حال و روز واقعی مردمان خود را ببینید که دیدید!"
و بعد در حالیکه با دست دو سوی خالی مسجد را نشان میداد ادامه داد: "من شیخ این مردمان با این سطح فکری که دیدید هستم و شما هم شاهشان! با این وضع آیا بهتر نیست شما بروید به شاهیتان برسید بگذارید من هم به شیخیام برسم؟!" شیخ این را گفت و راه افتاد برود که وزیر گفت: "آن غیبگوییها چطور؟ در مورد آنها چه میگویی؟" شیخ باز لبخندی زد و گفت: "کدام غیبگویی مرد! مگر تو نمیدانی که حتی پیغمبر خدا هم غیب نمیدانست چه برسد به این بندۀ سراپا تقصیرش؟!" وزیر گفت: "اما من به چشم خود دیدم و به گوش خود شنیدم که ...!" شیخ پیش آمد و دستی بر روی شانۀ وزیر گذاشت و گفت: "آنچه تو دیدی غیب نبود وزیر! تنها چیزی بود خارج از درک و فهم تو!"
وزیر یکهای خورد و گفت: "یعنی چه؟! منظورتان چیست؟!" شیخ گفت: "من تعداد زیادی خدمتکار دارم که تو هنگام ورود در حیات خانهام دیدیشان. آنها هر کدام برای من نماد یکی از آن چیزهایی که شماها برای من میآورید هستند، در حقیقت من از روی آنهاست که میگویم چه کسی چه چیزی برایم آورده است! به همین سادگی!" شیخ دستش را از روی شانۀ وزیر برداشت و بیهیچ حرف و حدیث دیگری راهش را گرفت و رفت، شاه و وزیر را هم مات و مبهوت چشم در چشم هم به حال خود واگذاشت. شاه که از آغاز تا انجام حتی یک حرف هم نزده بود سرش را به کمال تأثر تکان داد و گفت: من آنچه باید میفهمیدم فهمیدم وزیر! راست میگوید شیخ، با این وضع بهتر است هر کس پی کار خود رود! موسی به راه خود، عیسی به راه خود! ... ".
پایان
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: جامعه شناسی شرقی, جامعه شناسی, حسین شیران, مسائل اجتماعی ایران
[ چهارشنبه ۲ اسفند ۱۳۹۶ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
گاهشمار جامعه شناسی بخش اول
From: The Concise Encyclopedia of Sociology
by: George Ritzer & Michael Ryan
(به نقل از دایرهالمعارف فشرده جامعه شناسی)
(اثر: جورج ریتزر و مایکل رایان)
ترجمۀ: حسین شیران Hossein Shiran
ترجمه و ارائۀ این گاهشمار یا جدول زمانی را از این جهت واجد اهمیت دانستم که هم مروری گذراست بر سیر تاریخی و تکاملی دانش جامعه شناسی و واقعتر اگر بگویم جامعهاندیشی، و هم اینکه به هر حال خود تذکرهایست بر اینکه پیشرفت در هر حوزهای تنها در سایۀ تلاش و کوشش مستدام فکری و عملی ممکن بوده و است؛ هم از اینروست که به حق میگویند دنیا را تلاشگران میسازند و نه ادعاگران!
بخش 1
❇️ این گاهشمار شامل فهرستی بالغ بر 635 مورد از رویدادها، نقشها و نشرهای مهم و تأثیرگذار در حوزۀ جامعهشناسی است.
⏺ 551 الی 479 پ.م
کنفوسیوس «زندگی» و «جامعه» را نظریهپردازی میکند. آثار او که بدواً تحت عنوان منتخبات کنفسیوس شناخته شده است پس از مرگاش توسط شاگردانش گردآوری شده است.
⏺ 469 الی 399 پ.م
سقراط پایه و اساس فلسفه غرب را بنا مینهد.
⏺ 384 الی 322 پ.م
ارسطو سهم بیشتری در علم و فلسفۀ غرب ایفا میکند.
⏺ 360 پ.م
افلاطون ماهیت اخلاق و سیاست را در کتاب جمهوریت مورد بحث قرار میدهد.
⏺ 1377 م
ابن خلدون کتاب مقدمه اش را مینویسد که از برخی جهات یکی از نخستین آثار مهم در «جامعهشناسی» به شمار میرود.
⏺ 1516 م
توماس مور کتاب یوتوپیا (آرمانشهر) را مینویسد و اصطلاح "یوتوپیا" را ابداع میکند.
⏺ 1651 م
توماس هابز کتاب لویاتان را مینویسد و در آن در مورد ضرورت واگذاری حاکمیت به دولت در جهت جلوگیری از "جنگ همه علیه همه" بحث میکند.
⏺ 1692-3 م
ادموند هالی نخستین جدول عمر را منتشر میسازد.
⏺ 1712-78 م
ژان ژاک روسو
⏺ 1713 م
جیمز ولدگرایف یک شکل اولیه از نظریه بازی را معرفی میکند.
⏺ 1723-90 م
آدام اسمیت
⏺ 1724-1804 م
امانوئل کانت
⏺ 1739 م
دیوید هیوم رساله درباره طبیعت بشر را منتشر میسازد و در آن از مطالعۀ انسانیت از طریق «مشاهده مستقیم» به جای «فلسفه انتزاعی» دفاع میکند.
⏺ 1748 م
بارون دو مونتسکیو در کتاب روحالقوانین در خصوص منبع همه قوانین بودن جامعه استدلال میکند.
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: گاهشمار جامعه شناسی, دایرهالمعارف فشرده جامعه شناسی, جامعه شناسی, جامعه شناسی شرقی
[ پنجشنبه ۲۶ بهمن ۱۳۹۶ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
حکایت آن شاه و شیخ افغانی (3)
حسین شیران
وزیر به نزد شاه بازگشت و هر آنچه در خانۀ شیخ دیده و شنیده بود را بیکم و کاست با او در میان گذاشت، پیام شیخ را هم به او تسلیم داشت و در نهایت هر طور که بود رضایت شاه را مبنی بر حضورش در نماز ظهر فردا فراهم ساخت. فردا که شد نزدیک ظهر شاه و وزیر لباس مبدل پوشیدند و بصورت ناشناس به سمت مسجد جامع شهر راه افتادند و همانطور که شیخ سفارش کرده بود درست در میانۀ مجلس نشستند. بعد از اذان و نماز، شیخ به بالای منبر رفت و پس از حمد و ثنای خدا با صدای بلند گفت: "ای مردم! آیا تا به حال دروغی از زبان این بندۀ خدا شنیدهاید؟" ... همهمهای مسجد را فراگرفت. شیخ بعد از کمی سکوت ادامه داد: "خلاف چطور؟ آیا تا به حال چیزی خلاف شرع و عرف از این بنده دیدهاید؟" ... شیخ این بار قدری بیشتر سکوت کرد و اجازه داد تا همهمهها سراسر مسجد را فراگیرد.
سرانجام مردی از بزرگان که در ردیفهای جلو نشسته بود صدایش را بلندتر کرد و گفت: "استغفرالله! شیخ! چه میگویید؟! ما از چشم خود بدی دیدهایم از شما نه! شما را چه شده است که امروز اینگونه سخن میگویید؟" ... شیخ باز با صدای بلند گفت: "پس ای مردم! گوش فرادهید تا خبری را به عرضتان برسانم! من از طرف خدا مأمورم تا شما را از بلای بزرگی که در راه است باخبر سازم!" ... شیخ این را که گفت دیگر صدایش در میان صدای مردم گم شد! مردم هراسان هر کدام از هر سو چیزی میگفتند و در این میان شاه و وزیر هم در وسط مسجد نشسته بودند و هاج و واج گاه شیخ و گاه مردم را مینگریستند! "چرا؟ ... چه شده است؟ ... به کدامین گناه؟ ... مگر چه کردهایم؟ ... چه بلایی؟ ... چه باید کرد شیخ؟ ..." اینها صداهایی بود که مدام از هر گوش و کنار مسجد به گوش شیخ میرسید.
سرانجام شیخ با ذکر چند صلوات بر محمد و آل محمد دوباره کنترل مسجد را به دست گرفت و شمرده شمرده گفت: "خداوند قهار به سبب خطایا و گناهانی که دستکم برخی از شماها در این چند وقت مرتکب شدهاید بلایی بر این شهر مقدر فرموده است که عنقریب به سروقتتان خواهد رسید و تر و خشک دامان همۀتان را فراخواهد گرفت! این بود خبری که باید به شما میرساندم و رساندم. والسلام علیکم و رحمهالله و برکاته. "
ادامه دارد ...
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: جامعه شناسی شرقی, جامعه شناسی, حسین شیران, مسائل اجتماعی ایران
[ چهارشنبه ۱۸ بهمن ۱۳۹۶ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
شش راهبرد برای تلفیق روشها و ترکیب دادهها در پژوهشهای علوم اجتماعی
Six strategies for mixing methods and linking data in social science research
نوشتۀ: جنیفر میسون Jennifer Mason بازگردان: حسین شیران
University of Manchester - July 2006
ESRC National Centre for Research Methods
بخش هفتم
✅ بخش هفتم : راهبرد ششم: تلفیق روشها بنحوی فرصتطلبانه
تمامی مثالهای قبلی چنین دلالت میکنند که محققان در اشکال مختلف بر طراحی، پردازش و شکلدهی و نحوۀ استخراج دادهها از یک تحقیق به روش تلفیقی کنترل دارند. البته این موردی نیست که همیشه باشد و گاهی اوقات تلفیق روشها و دادهها ممکن است بیشتر به صورت تصادفی باشند تا طراحی شده، بویژه آنجا که مجموعۀ دادههای موجود بطور غیرمنتظره یا از سر خوششانسی در دسترس قرار بگیرند و یا زمانی که دسترسی به یک منبع دادۀ بالقوه محقق شود.
⏺ منطق راهبرد
بدون منطق ذاتی
⏺ چالشها و فرصتها
تلفیق فرصتطلبانۀ روشها و رویکردها البته یک راهبرد نیست و از هیچ منطق ذاتی واحدی هم برخوردار نیست. در این رویکرد، چالش اصلی برای محققان پیدا کردن منطقی است که بتواند یک راه مؤثر برای اقدام فراهم سازد- تا حد ممکن سریع، تا بعد، آنها قادر باشند که آن را در شرایطی بکار ببندد که بتوانند به یک کنترل محدود دست یابند.
اما فرصتهای قابل توجهی میتوانند در این نوع از رویکرد موهبتآمیز بوجود آیند و محققان باید دو بار اندیشه و درنگ کنند یکی قبل از جلب توجهات به منابع بالقوۀ فوقالذکر یا اطلاعات مهم، و دیگری قبل از ربودن فرصت و استفاده از آن چرا که ممکن است در نهایت آنچه بدست میآید چندان مفید و مثمرثمر نباشد.
⏺ حکم نهایی
تلفیق روشها بنحوی فرصتطلبانه بدون هیچ منطق درونی صورت میپذیرد؛ ممکنست یافتن یک منطق و بکار بستن آن دشوار باشد با این حال میتواند فرصتهای خوبی ارائه دهد.

توضیح نمادین راهبرد ششم تلفیق روشها در علوم اجتماعی
✅ نتیجهگیری از کل بحث
وظایف فکری و عملی تجزیه و تحلیل و ترکیب دادههای بدست آمده از روش تحقیق تلفیقی نوعاً متنوع هستند و این بطور قطع بستگی دارد به اینکه چه راهبردی از سوی محقق و یا تیم تحقیق اتخاذ گردد. من هر آنچه در رابطه با چالشها و فرصتهای اساسی مربوط به راهبردهای مختلف میدیدم و میدانستم را اینجا بحث کردم و نشان دادم.
با این حال، این به نوبۀ خود تحت تأثیر مسائل عملی، سیاسی و منابع مربوطه است که من در ادامه به برخی از آنها اشاره میکنم. اینها مسبب زمینهها و محدودیتهای خاص و همچنین موجب نابرابریها و تفاوتهایی چند میان محققان و رویکردهای مختلف خواهند بود.
بعنوان نمونه برخی از اینها عبارتند از:
1 قدرت، موقعیت و نابرابریهای موجود در درون تیمها و میان تیمها و میان محققان منفرد و میان رشتهها و زمینههای مورد علاقه؛ ما این را میدانیم که در سطح جهانی، تلقی یکسانی از همۀ روشها و رویکردها به لحاظ اعتبار، دقت یا معنی و مفهومداری نمیرود و پژوهشها دربردارندۀ روابط پیچیدهای از قدرت و منازعات (اغلب میان افراد با انواع بسیار متفاوتی از قراردادهای کاری) هستند و پژوهشها عملاً در زمینههای سیاسی و اقتصادی مختلفی انجام میپذیرند.
2 محدودیتها و فرصتهای مربوط به بودجۀ تحقیقاتی؛ مسئولیتپذیر بودن و برآوردن توقعات سرمایهگذاران و سایر ذینفعان.
3 دسترسی و مالکیت دادهها؛ فرصتهای همکاری، تنها برای کار یا برای تالیف.
4 گسترش مهارتها و شایستگیها؛ زمان، منابع و ظرفیت یادگیری مهارتهای جدید.
5 امکانات لازم برای برنامهریزی راهبردی در خصوص نتایج و خروجیها، بعنوان مثال برای مقاصد و مخاطبان مختلف.
در مجموع، این نشاندهندۀ یک نوع روابط اقتصادی- اجتماعی- سیاسی پیچیده در تحقیقات اجتماعی است و محققان روشهای تلفیقی میباید باهم مذاکره کنند و بعد، هر محقق در راستای رویکرد منتخب، دقیقاً مطابق برنامه حرکت کند. با این حال، برای کسانی که در جهت تلفیق روشها میکوشند در هر حال برخی از این دغدغهها بطور خاص به شکل واضحی مطرح خواهند بود و رویکردهای مختلفی که برای تلفیق روشها اتخاذ میشوند تا حد امکان باید با چگونگی تعامل این مذاکرات و منازعات و همینطور با مأموریت فکریای که هر محقق از آغاز در ذهن خود دارد سازگار و قابل اجرا باشد.
این بمعنای این نیست که تلفیق روشها در نهایت، نمیتواند امری راهبردی (به معنای فکریاش) باشد بلکه به این معناست که اینها به هر حال شرایط زندگی واقعی هستند که تحت آن، افراد عملاً باید کار کردن بر روی راهبردهایشان را دنبال کنند. در واقع، به همان اندازه که به رسمیت شناختن چگونگی بازی با این عوامل در زندگی واقعیِ خود محقق مهم است تعیین و تشخیص یک استراتژی راهبرد مطلوب برای تلفیق روشها هم مهم است - از این جهت که اینها بطور جداییناپذیری بهم مرتبط هستند و انجام روش تحقیق تلفیقی به تناوب با هر دو درگیری خواهد داشت.
پایان
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: روش تحقیق تلفیقی, جامعه شناسی, پژوهشگری علوم اجتماعی, جامعه شناسی شرقی
[ چهارشنبه ۱۱ بهمن ۱۳۹۶ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
حکایت آن شاه و شیخ افغانی (2)
حسین شیران
به خانۀ شیخ که رسیدند در را تمام گشاده یافتند. وزیر یااللهگویان از در وارد شد بقیه هم یک به یک پشت سر او. حیات خانۀ شیخ بسیار بزرگ و با صفا بود و جمع زیادی هم در آن لابلای درختها پراکنده بودند. با ورود آنها به حیات برخی از آن جمع به پیشواز آمدند و بعد از سلام و خوشامدگویی با احترام جویای کارشان شدند. وزیر گفت که از راه دور آمدهاند و قصدشان دیدن شیخ است؛ قدری هم هدایا برای ایشان آوردهاند. ...
یاران شیخ ضمن سپاسگزاری از حضور و هدایاشان، هرچه آورده بودند را تحویل گرفتند و بعد آنها را تو به تو تا به حضور شیخ هدایت کردند. شیخ هم به گرمی از آنها استقبال کرد و بعد جایی برای نشستنشان نشان داد و خود هم مقابلشان نشست و با لبخند گفت: "در خدمتم برادران!" وزیر بدوا از مرحمت و میزبانی شیخ و یارانش تشکر کرد و بعد گفت: "همین اوصاف و کرامات شماست که ما را از راه دور برای زیارتتان تا به اینجا کشانده است! ناقابل قدری هم هدایا ..." . شیخ با شمردن یک به یک هر آنچه که آنها آورده بودند حرف وزیر را قطع کرد و در نهایت گفت: "البته زحمت زیادی کشیدهاید نیازی به این همه مرحمت نبود!"
وزیر که از شنیدن شرح دقیق هدایا از زبان شیخ بسیار شوکه شده بود قدری دیگر سکوت کرد و بعد در حالیکه رو به یارانش کرده بود گفت: "سبحانالله! جناب شیخ ما را در بهت و حیرت فرو بردند! چگونه چنین چیزی ممکن است، ما هر آنچه آورده بودیم را دم در به یاران شما تحویل دادیم و هیچیک از آن یاران اکنون اینجا نیستند! اینها هم که ما را بحضور شما آوردهاند حتی یک کلمه هم سخن نگفتهاند! پس جناب شیخ چگونه و از کجا فهمیدند که ما دقیقا چه چیزها برایشان آوردهایم؟!" شیخ لبخندی زد و جز ذکر "الله اکبر" چیز دیگری نگفت. وزیر ادامه داد: "نه، واقعا اگر چنین باشد که گفتم آیا جز اینست که جناب شیخ آنگونه که مردم میگویند غیبدانی و غیبگویی میفرمایند؟!" و باز دوباره قدری در چشمان بهتزدۀ یارانش دقیق شد و گفت: "الحق که تا آدم خود از نزدیک نبیند و نشنود دیر باور میکند!"
شیخ با طمأنینه پرسید: "مگر مردم در مورد من چه میگویند؟" وزیر که میخواست بیشتر در این خصوص بگوید و بشنود بدواً از شیخ خواست که در صورت امکان اجازه دهد یارانش مرخص شوند و بعد خود هم به یارانش اشاره کرد که بیرون بروند و بعد شروع کرد از هر سو با شیخ سخن گفتن و سرانجام اصل ماجرا و علت حضورش را برای او بازگو کرد! شیخ که بتدریج از شنیدن حرفهای وزیر حالش دگرگون شده بود در حالیکه سرش را مرتب تکان میداد آرام گفت: "پس آمدید که سر از کار من دربیاورید؟!" وزیر هم سرش را به علامت تأیید تکان داد و گفت: "آری، اکنون چاره چیست؟ چه باید کرد شیخ؟" شیخ قدری در خود فرو رفت و بعد با آرامش گفت: "وزیر! اگر میخواهید سر از کار من دربیاورید بروید شاهتان را راضی کنید فردا وقت نماز ظهر باهم به مسجد بیایید و درست در میانۀ مجلس بنشینید، آنوقت من همه چیز را برایتان روشن خواهم ساخت! بروید!" ...
وزیر با ادای احترام از محضر شیخ مرخص شد و به سمت دارالحکومه به راه افتاد در حالیکه در تمام طول مسیر فکرش درگیر این بود که چگونه باید شاه را فردا برای رفتن به مسجد راضی کند! ...
پایان بخش دوم
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: جامعه شناسی شرقی, جامعه شناسی, حسین شیران, مسائل اجتماعی ایران
[ یکشنبه ۸ بهمن ۱۳۹۶ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
حکایت آن شاه و شیخ افغانی (1)
حسین شیران
گویند که در دیار افغان شیخی بود که در غیبدانی و غیبگویی شهرۀ شهرگشته بود، آنسان که مردم آن شهر و بسی بیش از آن در آن روزها هر کجا که به هم میرسیدند نخست از شیخ میگفتند و از آخرین غیبگوییهایش میپرسیدند! و اینگونه شرح اوصاف شیخ دهان به دهان میگشت و از این طریق روز به روز بر خیل مریدان و معتقدانش میافزود. در این میان اگر کسی هم از سر ناباوری چیزی میگفت توصیه میشنید که خود به نزد شیخ برود و هر آنچه دیگران دربارۀ شیخ میگویند را خود به چشم خویش ببیند! ...
وصف شیخ اما تنها محدود به این عوامالناس نبود. سیل شهرت او دیگر آنقدر بالا گرفته بود که حتی از بلندای در و دیوار دارالحکومه هم سرریز گشته و در بستر همهمهها تا به اندرونی شاه هم رسیده بود. به این قرار حالا دیگر همه حتی نزدیکان شاه هم از کرامات شیخ سخن میگفتند و این البته که هیچ خوشایند شاه نبود! تقصیری هم نداشت البته، چه او هم مثال تمام شاهان عالم آنگونه بار نیامده بود که به استماع اوصاف کسی غیر از خود عادت داشته باشد! روزی از روزها که همهمهها در ذکر احوال شیخ در اندرونی از حد تحمل شاه گذشت خشمی مهارناشدنی بر وجود همایونیاش چیره گشت و به یکباره همه چیز و همه کس را به باد توبیخ و توهین گرفت و بعد با بسی داد و بیداد وزیرش را فراخواند و با هزار بد و بیراهگویی به شیخ با قاطعیت هرچه تمام دستور سر به نیست کردن او را صادر نمود!
وزیر که حال و روز شاه را بسیار نابسامان میدید بدواً از بهر آرام کردن او بسی داغتر از خود شاه به لعن و نفرین شیخ پرداخت و او را از این جهت که با به راه انداختن بساط نیرنگ و فریب مایۀ ناراحتی شاه گشته بطور قطع مستوجب مرگ دانست و خیال شاه را نه فقط از نابودی شیخ بلکه هر سایۀ منحوسی که در ممالک محروسه بخواهد فراتر از سایه شاه ایستد راحت ساخت! ... چندی بعد که حال شاه بجا آمد وزیر همچون همیشه از سر تدبیر برآمد و با احتیاط به شاه متذکر شد که در از میان برداشتن شیخ شکی ندارد منتهی لازم است کارها طوری پیش رود که نابودی او برای دارالحکومه یک امتیاز تلقی گردد و نه یک ایراد؛ صلاح اینست که بگذارید نخست برویم سر از کار شیخ درآوریم و بعد بر اساس آن دسیسهای بچینیم و برای همیشه از شرّ شیخ راحت شویم. ...
به این ترتیب وزیر موفق شد که موافقت شاه را برای اقدام محتاطانه بدست آورد و بعد بلافاصله به چندی از یاران خود دستور داد که بروند تحفاتی چند تدارک ببیند و فردا برای رفتن به خانه شیخ منتظر فراخوان باشند. فردا که موعد رفتن رسید وزیر آنها را فراخواند و دستور داد که لباس مبدل پوشند، خود هم چنان کرد و بعد به اتفاق هم بصورت ناشناس به سمت خانۀ شیخ راه افتادند. ...
پایان بخش اول
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: جامعه شناسی شرقی, جامعه شناسی, حسین شیران, مسائل اجتماعی ایران
[ یکشنبه ۱ بهمن ۱۳۹۶ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
اندر باب اندیشه و آداب همانديشي (2)
📝 حسین شیران
در تابلوی معروف «مکتب آتن» که بخش پیش به شرح مختصر آن پرداختیم همه همنظریم که موضوع محوری «اندیشه» و «اندیشمند» است. ما در این تابلو به لطف نقش و نگار فراوانی که «رافائل سانتزیو» با هنرمندی هرچه تمام بهم زده است با جمعی از برگزیدگان عالم فکر و اندیشه روبرو هستیم که هر کدام با یک سلیقه و یک ایدهای از هر کجا گردهم آمدهاند و با جدیتی ستودنی در فضایی کاملاً سالم و صمیمی هر یک به شکلی سرگرم بحث و گفتگو و فعالیت علمیاند!
در هیچ کجای این اثر، نمودی از خشم و خشونت به چشم نمیخورد؛ هیچ حرف و حدیثی که به کسی بربخورد یا هیچ حرکتی که توأم با توهین و تهدید و تخریب باشد نه له نه علیه کسی وجود ندارد. در کل، همه چیز در صلح و آرامش است. حتی آن جنگجوی جهانگشای قدرتطلب، «اسکندر مقدونی» هم که به نمایندگی از تمام حکمرانان عالم سیاست در صحنه حضور دارد در محضر «سقراط»، سلطان فلسفه، شمشیر در نیام کرده و رام و آرام ایستاده و با اشتیاق دل به حرفهای او میدهد! ...
بدیهی است این فضایی که رافائل به تصویر کشیده یک فضای آرمانی برای فعالیت فکری است و گرنه به واقع امر این که هرکس بتواند آزادانه از هر آنچه که در سرش میگذرد با دیگران بگوید و بنویسد و در این میان حاکمان (حالا از هر نوعش) نه فقط هیچ ممانعتی به عمل نیاورند بلکه خود هم کم و بیش در آن مشارکت نمایند اگرچه نمیتوان گفت هرگز در صحنۀ تاریخ نبوده است واقعیت اینست که کم رخ نموده است!
حتی در زمان خود رافائل و خلق این اثر (11-1510) هم چنین فضای مساعدی برای بحث و گفتگو و ابراز اندیشه وجود خارجی نداشت. در آن زمان البته روح رنسانس داشت آرام آرام در جسم و جان اروپا ریشه میدواند با اینحال بیش از همه دنیای هنر متأثر از آن بود و در عالم اندیشه هنوز آنسان که باید و شاید دستش رو نگشته بود.
«بیکن»ها و «دکارت»ها و «هابز»ها و «لاک»ها هنوز به دنیا نیامده بودند تا دستی به سر و روی اندیشه و اندیشهورزی بکشند و گردی از شانههایش بتکانند و کما فیالسابق سیطرۀ سرخ و سیاه کلیسا بر آثار و افکار اروپائیان جریان داشت و هنوز ماجراهای برونوها و گالیلهها و اسپینوزاها با اربابان کلیسا در پیش بود. بنابراین این فضای باصفا و بیکرانی که ما در قالب قاب کوچک تابلوی زیبای رافائل مشاهده میکنیم رسماً نمودیست از آنچه باید باشد و نه الزاماً از آنچه که هست!
به این قرار این نه فقط یک تابلوی نقاشی که یک طرح تفکر و یک مطالبه هم است. پس پربیراه نرفتهایم اگر که نخواهیم «رافائل» را تنها در حریم و حوزۀ نقش و نگارگری محدود و محصور سازیم و فراتر از این بخواهیم او را علیرغم کم سن و سالیاش یک فیلسوف و یک متفکر برجسته هم قلمداد کنیم. به هرحال اینکه او توانسته است بیش از پنجاه شخصیت منحصر بفرد تاریخ اندیشه را در یک فضای تعاملی، همزمان در ارتباط با خود و با دیگران به تصویر کشد لابد که مبتنی بر شناخت لازم از آثار و افکار هر کدام از آنها بوده است!
من هرگاه که چشمم به تابلوی معروف «مکتب آتن» میافتد خواهناخواه دو آرزوی بزرگ در ذهنم شکل میگیرد: ... (در بخش بعد بخوانید)
پایان بخش دوم
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: جامعه شناسی, مکتب آتن, آیین هم اندیشی, جامعه شناسی شرقی
[ یکشنبه ۱۰ دی ۱۳۹۶ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
شش راهبرد برای تلفیق روشها و ترکیب دادهها در پژوهشهای علوم اجتماعی
Six strategies for mixing methods and linking data in social science research
نوشتۀ: جنیفر میسون Jennifer Mason بازگردان: حسین شیران
University of Manchester - July 2006
ESRC National Centre for Research Methods
بخش ششم
✅ بخش ششم : راهبرد پنجم: "تلفیق روشها به منظور طرح پرسشهای متمایز اما متقاطع
مایۀ تأسف خواهد بود اگر که ما اینجا به این نتیجه برسیم که تلفیق روشها کار بسیار مشکلی است به این دلیل که یک منطق موازی در نهایت نمیتواند چندان رضایتبخش باشد و یک منطق واقعاً تأییدی هم بسیار سؤالبرانگیز است. روشها و رویکردهای مختلف از این ظرفیت برخوردارند که محققان را قادر میسازند سؤالات متضاد و متمایزی در مورد جهان اجتماعی بپرسند و دربارۀ آنچه که مورد تحقیقشان است و نیز آنچه که در ارتباط با آنها باید بعنوان شناخت یا شواهد محسوب شوند به شیوههای مختلف مفهومپردازی کنند.

توضیح نمادین راهبرد پنجم تلفیق روشها در علوم اجتماعی
این تفاوتها - و روابط میان آنها - بالقوه بسیار هیجانانگیز هستند- شاید بخصوص آنجا که بیان تفاوتها در میان حوزههای هستیشناسی، معرفتشناسی و رشتههای مرتبط باشد. امکان این هست که مجموعهای از سؤالات در مورد جهان اجتماعی در ذهن مجسم گردد که شیوههای متمایزی از مشاهدات برای پاسخ به آنها فراخوانده شوند و در نهایت نتوان همۀ آنها را در قالب یک رویکرد روششناختی و یک الگوی ترکیب غالب ریخت. در این فرآیند، خودِ زمینۀ تحقیق و آنچه که ما فکر میکنیم مسألۀ مورد تحقیق است، به احتمال زیاد باید بازتعریف شوند؛ بعنوان مثال، مطالعۀ زندگی شخصی و عاطفی؛ بجای کنار گذاشتن سؤالات در مورد «روان و درون» برای روانشناسان، و «ساخت اجتماعی عواطف» برای جامعهشناسان، و «قواعد و مناسک نمایش عاطفی» به انسانشناسان، و «کالایی شدن و بازاریشدن عواطف» برای اقتصاددانان، و «سلامت عاطفی» برای متخصصین سلامت، و از این قبیل - چقدر هیجانبرانگیز خواهد بود که با طرح و تعقیب سؤالات و روشهای متفاوت درک شده با یک شیوۀ جمعی (بجای شیوۀ یکپارچه) به مکاشفه در مورد آنها بپردازیم؟
این مستلزم اینست که ما جهان اجتماعی و مسائل و مشکلات مورد تحقیقمان را بعنوان موضوعاتی چندبعدی به رسمیت بشناسیم و بدانیم که این ابعاد مختلف ممکن است باهم در یک تنش شدید یا در یک محیط شلوغ باشند بجای اینکه در یک سطح و یا بعد منظم قرار گرفته باشند (مانند کیک عروسی و یا پازل). روشهای مختلفی برای درک و بازجویی جهان اجتماعی ارائه شدهاند که خودشان به شیوههای مختلف بخشی از چیزی هستند که فینفسه چندبعدی است. بنابراین، برای مثال، درک «زندگی عاطفی» بواسطۀ این شیوهها و شیوههای مختلف دیگر کاملاً ممکن و محتمل است و این نه ممکن است بصورت منظم و برجسته در داخل یک تبیین روانشناختی یا جامعهشناختی و یا سایر رشتههای دیگر ادغام شوند و نه منحصراً در زمینههای مرتبط هر یک از این رشتهها جا بگیرد.
منطق چندبعدی
استدلال این است که روشها و رویکردهای مختلفی که هر کدام واجد نقاط قوت و ظرفیت متمایز هستند در صورتی که اجازۀ رشد یابند، میتوانند ما را در درک چندبعدی و پیچیدگی اجتماعی یاری کنند. این منطق بوضوح متمایز از منطق منسجم و یا منطق تأییدی است، همینطور متفاوت از منطق موازی است که در بالا تشریح شد. این به این خاطر است که در میان رویکردها تا حدودی فصل مشترک وجود دارد. در حالت ایدهآل، این منطق، تنشی خلاق میان روشها و رویکردهای مختلف بوجود میآورد که میزان آن بستگی دارد به محاورات میان آنها. به این معنی که محقق بجای آنکه در نهایت یک تعلیل یا توضیحی منسجم از هر آنچه که در دست تحقیق است (منطق منسجم)، و یا یک سری از تعلیلهای موازی (منطق موازی) ارائه دهد به ارائۀ تصویری از تبیینهای چندگرهی و محاورهای میپردازد که بنیانش بر روابط پویای میان شیوههای چندگانۀ دیدن و تحقیق کردن است. این مستلزم آن است که محققان به شیوههای مختلف، پرسیدن و پاسخ دادن را سرلوحۀ کارشان قرار دهند.
چالشها و فرصتها
این نوع رویکرد بسیار چالشبرانگیز است چرا که در تعریف تا به مرزهای فلسفه علوم اجتماعی، علم و عمل پیش میرود. این رویکرد در معرض خطر سقوط به یک منطق موازی یا با سازماندهی بیش از حد خود، به یک منطق منسجم است. دست یافتن به تنشهای خلاقانه در آن خیلی راحت نیست و محققان نیازمند آن هستند که خود را در یک «محیط امن» در حال اشتراکگذاری تفکرها و تفاوتها احساس کنند. در این محیط، آنها میتوانند با تهدیدات فکری روبرو شوند و با رویکردهای جایگزین آشنا شوند بدون آنکه از تلافیشدنهای فوری (فروخته شدن)، تقابلهای جدّی (توسط کسانی که رویکردهای جایگزین مورد نظرشان را دارند) یا نابود شدن ترسی به خود راه بدهند.
این لازمهاش داشتن مهارتهای قابل ملاحظه و متعهد بودن محققان و تیمهای تحقیقاتی، و داشتن ظرفیت و گرایش لازم برای بینش فرارشتهای، تمایزات معرفتشناختی و هستیشناختی و پرهیز از هرگونه گرایش به نقد همۀ دیدگاهها فقط از منظر یک دیدگاه و یا ریختن همۀ آنها به پای یکی از آنها میباشد. با این حال، این رویکرد مستلزم این هم است که ماهیت متمایز رویکردهای مختلف با احترام نگریسته شود و به همۀ آنها اجازۀ رشد داده شود نه اینکه همۀ آنها با یک تلقی بینرشتهای، به کمترین مخرج مشترک مطلوب تقلیل یابند. به این معنا، این رویکرد در بطن خود مفروضات مربوط به یک نظریه یا فلسفۀ علم اجتماعی خاص را داراست که بنوبۀ خود الگویی برای چگونگی تلفیق روشها ارائه میدهد. اما به جای یک نظریه درباره پیوستگی یا دربارۀ جهان اجتماعی که دربردارندۀ اجزاء بهم پیوسته باشد، نظریهایست دربارۀ چندبعدی بودن (و البته به همان اندازه هم برای نقد و پرسش باز است).
از سوی دیگر، فرصتها، برای بهرهبرداری از تنشها و ساخت و سازهای خلاق بجای ناپدید ساختن نقاط قوت متمایز رویکردهای مختلف، قابل توجه است. چنین رویکردی، بر خلاف انواع دیگر، میتواند طرح انواع جدیدی از سؤالات را برای محقق تسهیل سازد، از تفکر بسته رهایی بخشد، شیوههای درک چندبعدی را توسعه دهد و خلق طیف وسیعی از روشها را در این رویکرد گسترش دهد.
حکم نهایی
تلفیق روشها با یک منطق چندبعدی صورت میپذیرد؛ انجام دادنش بسیار دشوار است اما برای افزایش قدرت تبیین در علوم اجتماعی بسیار نویدبخش است.
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: روش تحقیق تلفیقی, جامعه شناسی, پژوهشگری علوم اجتماعی, جامعه شناسی شرقی
[ یکشنبه ۳ دی ۱۳۹۶ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
دولتها دو گونهاند!
حسین شیران
دولتها دو گونهاند: دولتهای دور اول، دولتهای دور دوم! این هر دو دولت با یک رئیس دولت و دار و دستۀ بسیارش اداره میشوند اما عملاً با دو رو و رویۀ کاملاً متفاوت از هم! دولتهای دور اول همه کارشان را با شعر و شعار و شوت بیپروای حجم کلانی از امید و نشاط در رگهای خشک و خالی مردم سرخورده از وعدههای توخالی دولت قبل آغاز میکنند! تا نیمههای سال اول دور نخست که همچنان حال و هوای پیروزی در انتخابات بر همه حاکم است همه جا حرف، حرف مردم است و اصل، اصل خدمت بیدریغ به مردمی که علیالحساب به دلیل «انتخاب اصلح» هم عزیز است هم شریف!
بیش از همه این رئیس دولتِ تازه از راه رسیده است که از فرط احساسِ قربتإلیالناس نزدیک میشود که جان به جانآفرین تسلیم کند! مردم که هیچ خاطرهای از بدعهدیهای ادوار گذشته در ذهنشان باقی نیست یا اگر هم که هست به حکم تفاوت در شعارها این بار همه چیز را متفاوت از قبل میبینند بسادگی باور میکنند که این عزیز براستی دارد از درد مردم تلف میشود! پس همه همزمان دردهای خود را فراموش میکنند و «أمن یجیب»گویان بدواً نگران حال او میشوند! اینگونه سال اول دور نخست به وارونگی از سر میگذرد! مردم که قرار بود مرد اول دولت، از شرّ هر چه بد است در جامعه رهایشان سازد برعکس، حالا مردم دعا میکنند تا خدا او را از شرّ رقیبان و دشمنان در امان دارد تا شاید در آتی بتواند آنسان که شعار میداد کاری برایشان بکند! خدا هم که همواره «ارحمالراحمین» است نمیتواند از خواست هیچ مردمی که از سر اخلاص دعا میکنند بگذرد! پس دعاها مستجاب میشود و اینگونه مرد اول دولت و یاران وفادارش دستکم برای هشت سال در برابر همه اشرار عالم هستی بیمه میشوند!
سال دوم دور نخست علیالعموم همۀ دولتها تلاش میکنند هر طور شده نخستین قطره از شربت خوشرنگ و لعاب «خدمت به مردم» را به پاس امتنان بیکران از انتخاب و اعتمادشان هر چه بهتر و بیشتر به کام مردم، چه آنها که به ایشان رأی اعتماد دادهاند و چه آنها که ندادهاند، بچکانند. این قطره به لحاظ راهبردی برای دولتها بسیار معجزهگر است چه توأمان هم دیروز و هم امروز و هم فردایشان را برایشان میسازد. از این جهت سال دوم هر دولتی مهمترین سال از هشت سالش است. آنها در این سال با نخستین نقد دادن نسیههای دیروزشان (شعارهای انتخاباتی) هم نشان افتخار وفای به عهد را به گردن خود میآویزند هم از این طریق به نسیه خریدن نقدهای فردای مردم (رأی برای دور دومشان) هم موفق میشوند! از خواص اعجابانگیز این قطره هست که فیالحال مردم را تا رسیدن قطرۀ دوم که معمولاً تا نزدیکترین فاصله به انتخابات دور دوم به تعویق میافتد در برابر هر گونه باکتری رویترشی و رویگردانی از دولت واکسینه میسازد!
هیچ دولت دور اولی از انتخاباتی که ایعجب هنوز نشئه پیروزی دور نخست از سر نپریده زود از راه میرسد خوشش نمیآید اما چه کند که لاجرم باید از همان سال دوم و سوم دیگر به فکرش باشد تا بتواند ذوق و شوق احساس وظیفه و خدمت بیدریغ به مردم را ادامه داده و رسماً این مهمتر از نان شب را به سرانجامی برساند! پس ترجیح میدهد آن قطرۀ دوم را درست مقارن ایام انتخابات به کام مردم بچشاند تا مردم از حال و هوا و روحیۀ لازم برای انتخابات و انتخاب اصلح برخوردار باشند! معمولاً اینگونه هم میشود و به لطف خدا و یاری مردم قدرشناس عمر دولتها به دور دوم هم قد میدهد! دور دوم که شروع میشود بتدریج روی دوم (روی واقعی) دولتها علنی میشود و رویهای جدید با محوریت دولت و دولتمرد جای رویه مردمی دور نخست را میگیرد. مردم دو قطرهای که باید میگرفتند را گرفتهاند و حالا دیگر دولت مستقر خود را وامدار مردم نمیداند بلکه برعکس این وظیفۀ مردم است که مدام احساس وظیفه کنند و دولت منتخب خود را با هرچه کمخواهی بیشتر و پرداخت عوارض چند برابر در ادارۀ مملکت یاری کنند!
سال اول دور دوم مردم هنوز به هوای دو قطرۀ دریافتی در دور اول، همچنان از دولت منتخب حمایت میکنند. سال دوم باورشان نمیشود که عملکرد دولت وارونه شده است و حالا دور دور دولتمرد است و جامعه در خدمت جان گرفتن هر چه بیشتر کاروبار دولتمردان! سال سوم مردم از حجم فشارهای وارده از یکسو و بدعهدی و خلاف شعار پیشروی دولت از سوی دیگر در حالت کما فرو میروند. تمامی سال چهارم هم که تمام توان مردم به اظهار ضعف و زمزمه نارضایتی از هر چه که هست سر میشود! مدعیان دولت بعدی این زمزمهها را میشنوند. هر مدعی که بتواند از این زمزمهها بهترین شعر و شعار را بسازد قطعاً فاتح انتخابات میشود و دور اول و دوم دولت جدید بیکم و کاست مثال دور دولت قبل آغاز میشود! آیا اینجا نیازی هست که بگویم چرا شعار هیچ دولت جدید شبیه شعار دولت قبل نیست؟
در هر حال این شرح مختصری از کم و کیف تعامل میان ما ملت و دولتهای ماست! با این نوع تعامل آیا طبیعی نیست که روزبروز بر مسائل جامعویمان افزوده شود؟ با دریافت دو قطره در دور اول و بالاآوردن آن در دور دوم آیا انتظاری جز این باید داشت که حال و روز مردمان ما هیچ به خیر و خوشی نگراید؟! ...
پایان
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: جامعه شناسی شرقی, جامعه شناسی, حسین شیران, مسائل اجتماعی ایران
[ یکشنبه ۲۶ آذر ۱۳۹۶ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
ابد و یک روز (3)
به سعید روستایی
حسین شیران
ارباب نقد- استاد «مسعود فراستی»، در حق فیلم «ابد» گفتهاند (تفکیکها و تأکیدها از جانب من است):
1- «ابد و یک روز» "بدترین و خطرناکترین" فیلم جشنواره فجر بود؛
2- این فیلم از نظر "هنری" هیچ جایگاهی ندارد، چرا که "سیاهی" در آن موج میزند؛
3- از نظر و نگاه "سیاسی" فیلم قابل توجهی است؛
4- در برابر چنین آثاری باید "نقد هنری و فرهنگی و تند" داشت، نه این که "شعار سیاسی" داد؛
5- "نقد درست" را باید از تصویری که فیلم از "جامعۀ ایران" در دنیای غرب میسازد دریافت کرد؛
6- اگر این فیلم به "جشنوارههای خارجی" راه یابد قطعاً "جوایزی" را دریافت خواهد کرد؛
7- نگاه "سیاهنمایی و وطنفروشی" در آن بهوفور دیده میشود؛
8- دنیای "غرب" به فیلمهای ما نگاه هنری ندارد؛
8- در جشنواره امسال فیلمی که به عنوان فیلم ملی جایزه گرفت "ضدملی" بود؛
9- این فیلم در ذات خود "وطنفروشی و تباهی" دارد؛
10- "هیئت داوران" مبهوت یک "اثر قلابی پایین شهری" شدند؛ و ... (به نقل از سوره سینما)."

اولاً که خدا را هزار مرتبه شکر، هیئت داوران هیچ همچو ایشان نیندیشیدهاند و به حق، مزد «ابد» و «درک صحیح» نهفته در آن را کف دست شما و سایر دستاندرکاران فیلم بویژه بازیگران توانمندش گذاشتهاند و بعد، مهمتر از آن اینکه شکر خدا ایشان در این میانه و میدان چندان سمت و مسئولیتی نداشتهاند و ندارند وگرنه با این طرز تفکر خطرناکی که در خود میپرورند آن تعداد اندکی که گفتیم «آبرودار» این حوزه هستند را هم به تیغ تیز "کجاندیشی" و "وارونهبینی"شان قلعوقمع میکردند و به یکباره برهوتی از بیبهرگی و بیخاصیتی را نصیب هنر و هنرمند این مملکت میساختند!
البته من اینجا پیش از آنکه به ادامۀ بحث بپردازم لازم میدانم نکتهای را یادآور شوم و آن اینکه به واقع امر، بنده بالشخصه نه کاری با شخص شخیص ایشان (ارباب نقد) دارم و نه حتی کاری با شخص شما که کارگردان و نویسندۀ این فیلم هستید؛ بحث من اینجا مشخصاً بر سر فیلم «ابد» است که نظر به نوع توجه و موضعگیریاش در برابر مسائل و وقایع جامعوی بسیار "ارزندۀ"اش یافتم و بعد «نقد» و نظر ایشان به این فیلم است که باز نظر به نوع توجه و موضعگیری متفاوتشان در برابر مسائل و وقایع جامعوی بسیار "نابرازندۀ"اش میبینم!
ورود من به این بحث کلاً از منظر «جامعهشناسی» و جزئاً از مجرای «جامعهشناسی هنر و سینما» است، به این معنا که فیلم سینمایی «ابد و یک روز» را به عنوان یک پدیدۀ هنری به لحاظ تأثیر و تأثری که در جامعه داشته و دارد مورد توجه دارم و در این میان اصلاً به ابعاد هنری و سینمایی آن کاری ندارم وقتی که میدانم این یک امر فنی و تخصصی است و من هیچ صلاحیت نظر دادن در خصوص این ابعاد را ندارم. اما اینکه اینجا اینگونه به خود اجازه میدهم در خصوص نقد و نظر یک منتقد سینما در خصوص یک فیلم سینمایی نظر بدهم از این باب است که اتفاقاً ایشان هم به هر دلیل به ابعاد درونی و فنی و تخصصی کار نپرداختهاند و همچون من بیشتر ابعاد و آثار بیرونی آن را هدف گرفتهاند. بندبند نقد فوق را اگر که باز مرور کنید رسماً متضمن این گفتهاش بازخواهید یافت.
اینک اینجا مسأله اینست: براستی چگونه است که یک موضوع واحد از یک منظر واحد دقیق بازنگریسته میشود و دو بازتاب کاملاً متفاوت از آن، و حتی بسی بیش از این، دو بازتاب کاملاً متقابل و متضاد از آن ارائه میگردد؟! یکی آن را «خوب» میبیند یکی «بد»؟! یکی «خیر» یکی شر و «خطر»؟! یکی «سفید» یکی «سیاه»؟! یکی «غیرسیاسی» یکی کاملاً «سیاسی»؟! یکی «ملی» یکی «ضدملی»؟! یکی «وطندوست» یکی «وطنفروش»؟! یکی یک اثر «هنری» یکی یک اثر «قلابی»؟! یکی «بالاشهری» یکی «پایینشهری»؟! ...
اینکه چگونه چنین چیزی اتفاق میافتد را در بخش بعد بخوانید.
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: سعید روستایی, جامعه شناسی سینما, ابد و یک روز, جامعه شناسی شرقی
[ سه شنبه ۱۴ آذر ۱۳۹۶ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
اندر باب اندیشه و آداب همانديشي (1)
📝 حسین شیران
⏺ قطعاً بسیاری از شما دوستان اندیشمند این تابلوی معروف را دیدهاید و نام و نگارگرش را هم میشناسید. آنهایی هم که تا به حال ندیدهاند و نمیشناسند این فرصت مناسبیست برایشان که هم این شاهکار عرصه و عالم هنر را با دقت ببینند و هم اطلاعات مختصری در مورد آن بدست بیاورند.

⏺ نام این اثر "مدرسه یا "مکتب آتن" است The School of Athens و صاحب آن رافائل سانتزیو Raffaello Sanzio نگارگر نامدار عصر رنسانس! در مورد رافائل (بیشتر به اسم کوچک معروف است) همینقدر بدانیم که در سال ۱۴۸۳ در شهر اوربینو Urbino ایتالیا به دنیا آمد و بعدِ 37 سال زندگی در سال ۱۵۲۰ در شهر رم از دنیا رفت. جالب اینکه میگویند او درست در همان روزی چشم بر جهان بست که در آن چشم به جهان گشوده بود (۶ آوریل)!
⏺ زمان خلق این اثر رافائل 27، 28 سال بیشتر نداشت. از قرار، به سفارش پاپ جولیوس دوم Julius II بود که او کار بر روی این اثر را در سال 1509 شروع کرد و بعد از دو سال تلاش در سال 1511 به اتمام رساند. از همان زمان تا حال این نگارۀ 500 در 770 سانتیمتری در تالار امضاء کاخ واتیکان نصب است که البته حالا بیشتر به افتخار او به تالار رافائل معروف است.
⏺ رافائل به پاس این اثر و البته آثار دیگری که در ادامه از خود به جای گذاشت "شاهزاده نقاشان" لقب گرفت. او علیرغم کمسن و سالیاش پیشرفت خوبی در کارها داشت همینطور در قلبها؛ ویل دورانت بزرگ در حق او گفته است "او خوشبختترین و کامیابترین و محبوبترین هنرمند همۀ تاریخ است"!
⏺ در این تابلوی بینظیر و پررمز و راز ما با وضوح یکسان اشخاص متعددی (دقیقا 56 نفر) را مشاهده میکنیم که همه در پهنۀ تصویر پراکندهاند و به هر شکل هر کدام در گوشهای از آن در گیرودار بحث و گفت و شنود و خلاصه فعالیت علمی هستند. به لطف تحلیلها و تشخیصهای بسیاری که از آن زمان (قرن 16) تا حال که در قرن 21 به سر میبریم صورت گرفته ما حالا اغلب افراد حاضر در صحن تابلو را میشناسیم:
⏺ از افلاطون و ارسطو بگیرید که درست در میانه تصویر بر روی سکو ایستادهاند و سرگرم مباحثهاند [P1] تا سقراط که در سمت چپ، پشت به آنها به یاری انگشتانش مطلبی را برای اسکندر کبیر توضیح میدهد [P2] تا دیوژن که آرام و بیخیال در میانۀ تصویر مقابل پای افلاطون و ارسطو بر روی پلهها ولو شده است [P3] تا اپیکور که بر روی نیمستون سمت چپ، کتابی به روی خود گشوده است! [P4]

مکتب آتن - P1

مکتب آتن - P2

مکتب آتن - P3

مکتب آتن - P4
⏺ و باز از اقلیدس بگیرید که در کنارۀ راست، بر روی لوحی خم شده یک طرحی هندسی ترسیم میکند [P5] و بطلمیوس که در کنار او پشت به ما کرهای در دست چپ گرفته تا زرتشت پیامبر گرانقدر ما که با لباس سفید در مقابل او ایستاده و کرهای بزرگتر از مال او هم در دست گرفته [P6] و حتی خود رافائل که میان پاهای سقراط و اسکندر او هم با لباس سفید برای همیشه به بیننده نظاره کرده است! [P7]

مکتب آتن - P5

مکتب آتن - P6

مکتب آتن - P7
⏺ البته اینها که گفتم تشخیص و تمییز غالب است و بحث بر سر چیستی و کیستی و کیفیت حضور افراد و اجزاء و عناصر متعددی که در سراسر متن این شاهکار بیبدیل پراکندهاند شاید تا ابد ادامه داشته باشد کما اینکه هنوز برخی از آنها ناشناخته ماندهاند. اما در خود این تابلو چندین تابلو و تندیس پررمز و راز هم به تصویر کشیده شدهاند که شما در امتداد پایینی تصویر (نزدیکترین نقطه به خود) آنها را ملاحظه میفرمایید.
⏺ غیر از تابلوی بزرگ سمت چپ تصویر که به هر دلیل تیره گشته است [P8] و در تمام تصاویر منتشر شده اینگونه است(؟) چهار تابلوی پرنقش به چشم میخورند با یک تابلوی خالی کوچک در وسط بر دوش یک الهه(؟) که من هرچه زوم میکنم و زور میزنم چیزی در آن نمیبینم! [P9] چه میدانم شاید رافائل پر کردن آن را به آیندگان واگذاشته است تا آنها هم نقشی در این تابلوی پررمز و راز داشته باشند!

مکتب آتن - P8

مکتب آتن - P9
⏺ اما به نظر شما هدف از طرح این مقدمه پیرامون تابلوی مکتب آتن در آغاز بحث هماندیشی چه می تواند باشد؟ در بخش بعد ...
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: جامعه شناسی, مکتب آتن, آیین هم اندیشی, جامعه شناسی شرقی
[ جمعه ۱۰ آذر ۱۳۹۶ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
شش راهبرد برای تلفیق روشها و ترکیب دادهها در پژوهشهای علوم اجتماعی
Six strategies for mixing methods and linking data in social science research
نوشتۀ: جنیفر میسون Jennifer Mason بازگردان: حسین شیران
University of Manchester - July 2006
ESRC National Centre for Research Methods
بخش پنجم
✅ بخش پنجم : راهبرد چهارم: "تلفیق روشها به منظور دستیابی به یک اندازهگیری دقیق از طریق ثلثبندی
بسیاری از مطالعات در جستجوی راهی برای ادغام دادهها و تجزیه و تحلیلها از اصطلاح ثلثبندی triangulation استفاده میکنند و این متأسفانه به یک توجیه لنگ و همهگیر برای استفاده از بیش از یک روش در تحقیق تبدیل شده است. در اینجا، برای سادگی و وضوح، من نیز از این اصطلاح استفاده میکنم تا بطور خاص به مطالعاتی که در آن یک پدیدۀ اجتماعی از دو یا چند نقطۀ ممتاز مختلف، به منظور مشخص ساختن دقیق آن پدیده و یا به منظور بهبود آزمون یا اعتباربخشی دقت و صحت مشاهده مورد سنجش قرار میگیرد اشاره داشته باشم. بنابراین این یک نسخۀ باریکتر و خاصتر از منطق منسجمی است که در بالا بحث شد.

توضیح نمادین راهبرد چهارم: "تلفیق روشها به منظور دستیابی به یک اندازهگیری دقیق از طریق ثلثبندی
✅ منطق تأییدی Corroborative Logic
این نسخه از ثلثبندی ترسیمگر یک منطق تأیید و تقویت کننده است که در آن اشکال مختلف دادهها و روشها برای تأیید و اثبات آنچه که مورد سنجش است و گاهی اوقات برای اثبات یکدیگر، مورد استفاده واقع میشوند.
✅ چالشها و فرصتها
چالشها بسیار زیاد هستند، بخشی به دلیل تأکید بر دقت در اندازهگیری که به سادگی با طبیعت پیچیده و فرایندی بسیاری از الگوهای تبیین در علوم اجتماعی سازگار نیست و بخشی به این دلیل که روشها و رویکردهای مختلف بندرت همدیگر را صریحاً مورد تأیید قرار میدهند. تهدید اینجاست که ثلثبندی از این جهت که یک اصطلاح فنی است میتواند کار را بسی «علمی»تر از آنچه که هست از آب دربیاید. فرصتها محدود هستند چرا که شیوههای مشاهدۀ پژوهشگر و طرح سؤالاتش در نهایت بواسطۀ یک منطق محافظهکار صورت میپذیرد که بیشتر متناسب با تعیین محورهای مختصات جغرافیایی است تا با تبیین پدیدههای اجتماعی.
✅ حکم نهایی
تلفیق روشها با منطق تأییدی صورت میپذیرد؛ انجام دادنش دشوار و مزایایش محدود است چرا که روشها و رویکردهای مختلف بندرت یکدیگر را صریحاً مورد تأیید قرار میدهند.
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: روش تحقیق تلفیقی, جامعه شناسی, پژوهشگری علوم اجتماعی, جامعه شناسی شرقی
[ پنجشنبه ۲ آذر ۱۳۹۶ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
حکایتی اندر باب نظارت سازمانی
حسین شیران
این روزها که بحث زلزله غرب کشور و ویرانی مسکن مهر و کمکاری عاملان و ناظرانش همه جا نقل محفل است من دیگر از هر چه حرف و حدیث مستقیم است درمیگذرم و تنها به کنایت به نقل به مضمون حکایتی اندر باب نظارت بسنده میکنم با این تذکر که نتیجۀ حاصل از این بحث معطوف به کل مسأله است و تنها به بخش مسکن محدود نمیگردد.
گویند مردی مایهدار شیری داشت که بسیار عزیزش میداشت. در وصف این عزیز داشتن همین بس که بگویم با وجود تعداد زیاد خدمتگزارانی که داشت خود به میل خویش به تر و خشک کردن شیر میپرداخت و خود به دست خویش خورد و خوراکش را میداد! اگر از او میپرسیدی با این همه خدم و حشم چرا این کارها را به دیگری نمیسپاری میگفت: "اشکالش چیست؟ ما به هم عادت کردیم!" اما واقعیتاش این بود که مرد به هیچ کس دیگر اعتماد نمیکرد تا شیر عزیزش را به دست او بسپارد! اگر هم یک ساعت و تنها یک ساعت صدایی از شیرش به گوشاش نمیرسید زود میپرسید: "این شیر را چه شده است چرا هیچ صدایی ازش برنمیآید؟" خلاصه به این قرار شیربازی و شیراندیشی شده بود کار هر روز و شب این مرد!
روزی از روزها چنین به نظرش آمد که شیر عزیزش بسی دچار ضعف گشته و هیچ از حال و حوصلۀ همیشگیاش برخوردار نیست. بلافاصله خود را مذمّت کرد که لابد خوب به شیرش رسیدگی نکرده است، حرف اطرافیان را هم گوش نکرده است تا که کار را به دیگری بسپارد! پس زود به فکر جبران افتاد و به تعجیل مردی از خدمتگزاران را مأمور ساخت تا کاملاً در خدمت شیر باشد و نگذارد به هیچ وجهی از وجوه آب توی دل شیر تکان بخورد! و بعد او را ملزم ساخت تا هر روز صبح یک عدد گوسفند تهیه کند و تا شب هر طور شده آن را به خورد شیر دهد تا که از ضعف درآید و خیلی زود به وضع سابق خود باز گردد. بارها هم تأکید کرد که این مهمترین وظیفۀ کاری اوست. چندی به این قرار گذشت و مرد بیقرار هر روز شیر را میپایید تا مگر نشانهای از بهبودیاش بازیابد اما بازنمییافت. بتدریج دلواپس گشت و خدمتگزار را صدا کرد و از چندوچون کارش پرسید. او هم اطمینان داد که طبق قرار کارش را انجام میدهد و هیچ کسر و قصوری هم در کار نیست. با این حال مرد نتوانست به این قرار دل خوش کند پس مردی دیگری اجیر ساخت تا هم به او یاری کند و هم ناظر کارش باشد.
چندی دیگر هم به این قرار گذشت و باز هیچ تغییری در حال شیر حادث نشد که هیچ، تازه قدری هم بدتر شد! پس مرد سخت برآشفت و زود آن دو را خواست و از علت ماجرا پرسید و باز آنها هر دو اطمینان داند که هیچ مشکلی در کار نیست! هر چه بود این بار مرد قدری به کار آنها تردید روا داشت پس مصلحت آن دید که ناظری دیگر به کارشان بگمارد که کار از محکمکاری عیب نمیکند و بعد دوباره دلنگران به انتظار نشست. روزها یکی پس از دیگری از سر گذشت و اوضاع شیر هیچ خوب نشد که نشد. هر سه مرد را فراخواند و این بار تک به تک بازخواستشان کرد. آنها هر سه شهادت دادند که اوضاع کاملاً بر وفق مراد است و هیچ قصوری به هیچ شکل در کار هیچ کس وجود ندارد. طبق قرار شیر عزیز هر روز یک گوسفندش را تمام و کمال میگیرد و میل میفرماید؛ حال اینکه اوضاعش هیچ بهبود نمییابد دیگر به خود شیر ربط دارد و نه هیچ یک از آنها!
اما این حرفها هیچ مرد مایهدار را آرام نمیساخت. شیر عزیزش داشت از دست میرفت و هیچ تدبیری از او کارساز نمیافتاد. برای او تصور بیشیر زیستن هیچ ممکن نبود پس تنها کاری که میتوانست انجام دهد این بود که باز کار مراقبت و نظارت را هر چه بیشتر قوت بخشد تا مگر نتیجه بگیرد. پس بار دیگر مردی اجیر کرد تا بر کار سه مرد قبلی به شدت نظارت کند و هر روز به دقت به او گزارش دهد. چندی هم به این قرار گذشت و این بار دیگر حال شیر بشدت وخیم گشت و سرانجام مُرد. مرد مایهدار بشدت از مرگ شیر عصبانی گشت و این بار رفت نزد قاضی و از هر چهار عامل و ناظر شکایت کرد. کار که به محکمه کشید هر چهار نفر از پشت هم برآمدند و نه فقط خود را مبرّا نشان دادند بلکه برعکس، خود ارباب را به تهمتزنی و افتراگویی و کسر ناجوانمردانۀ کارمزدشان متهم ساختند. قاضی هم چون ادلۀ کافی بدست نیاورد بنا را برتبرئۀ آنها گذاشت و تمام کارمزدشان را هم پس گرفت و رهایشان ساخت.
روزی از روزها مرد اجیر اول به پیش مرد مایهدار رفت و گفت: ارباب اگر اجازه دهند آمدهاند تا اعترافی بکنند. ارباب به او گفت برود پی کارش که بعد شیر دیگر هیچ چیزی برای او ارزش و اهمیت ندارد. با این وجود مرد اجیر پا پس نکشید و گفت: حداقل از باب آگاهیتان لازم است بگویم که شما بنده را اجیر ساختید تا هر روز یک عدد گوسفند به خورد شیرتان بدهم و من این کار را میکردم منتهی واقعیت اینست که یک پاچه از آن را برای خودم و خانوادهام برمیداشتم و سه دیگر را به خورد شیر میدادم. شما که به کار من شک کردید و ناظری بر کار من گماشتید بعد آن ناچار یکی خود برمیداشتم و یکی هم به او میدادم و دو دیگر به شیر میدادیم. و بعد که ناظر دوم را افزودید ناچار شدیم یکی هم به او دهیم و اینگونه تنها یکی به شیر میرسید! ناظر سوم هم که از راه رسید آن یکی هم نصیب او شد و دیگر چیزی برای شیر نماند! اینگونه شد که شیر عزیزتان از دست رفت! اگر گذاشته بودید به قرار نخست کارها پیش برود اکنون نه خانوادۀ من گرسنه میماند و نه شیر شما میمرد!
* نتیجه: در سرزمین دزدان افزودن بر تعداد ناظران، عملاً دزد را بر دزد مراقب گذاشتن است!
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: جامعه شناسی, جامعه شناسی شرقی, مسائل اجتماعی ایران, نظارت اجتماعی
[ شنبه ۲۷ آبان ۱۳۹۶ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
«نوربرت الیاس و میشل فوکو Norbert Elias and Michel Foucault»
نوشته: دنیس اسمیت Dennis Smith
بازگردان: حسین شیران Hossein Shiran
بخش هشتم
✅ نیچه، هوسِرل و باشلار -۳
فوکو تلویحاً میان دو نوع ساختاریابی تمایز قائل میشود؛ در یک سو، «ساختاریابی هستی انسان» که بواسطۀ «مختصات بنیادی» جهانشمولی از قبیل تقابلگراییهایی همچون نزدیکی و دوری، روشنی و تاریکی و یا فراز و نشیب صورت میپذیرد و در سوی دیگر، «ساختاریابی شیوههای اجتماعی و روانی» در درون دورههای تاریخی خاص که بواسطۀ گفتمانهای نهادی خاص (بعنوان مثال، در مدارس، دادگاهها و درمانگاهها) صورت میپذیرد که با نفوذ در ذهن و روان افراد، آنها را تحت کنترل خود درمیآورد.
این دو نوع از ساختاریابی پیامدهای متفاوتی دارند. به باور فوکو، اشکال هنری حماسی، بزمی و غمانگیز به ما درک گستردهای از شرایط انسانی میدهند و در مقابل، گفتمانهای نهادی مدرنیته، گزینههای متعدد مربوط به هستی را مسدود ساخته و طیف وسیع امکانات لازم برای تجربة انسانی را محدود میسازند. با این حال، این بیشتر تصریحی است تا تلویحی. فوکو درصدد نیست تا به یک موضع فلسفی استادانه یا سازگار با نظریاتش در مورد ماهیت هستی (اینکه ساختارها چیستند و شیوهها چیستند؟) و یا ماهیت معرفت (اینکه ما چگونه "میدانیم" که اینها چیستند؟) دست یابد.
در کل، در او علاقهای به تولید یک «نظریه کلان» دیده نمیشود. مفاهیم نظری او در واقع یک نوع ابزارهای برش هستند- اسبابی سودمند برای تشریح «تجارب»اش. این ابزارها صرفاً برای کار بر روی این موضوع خلق شده و در ارتباط با آن هم گسترش یافتهاند. آنها تشکیل دهندة یک سیستم نیستند. در حقیقت امر هم فوکو مورخ سیستمهاست و نه خالق هیچ یک از آنها.
در اصل آنچه باعث تحریک و تهییج فوکو گشت دو پروژة مرتبط بهم بود- و اینجاست که ما دوباره به الیاس برمیخوریم؛ این دو پروژه عبارت بودند از: نخست، کشف چگونگی تحقق ساختیابی شیوهها از طریق پژوهش تاریخی در دورههای زمانی مختلف (به زودی در این خصوص بحث خواهد شد)؛ و بعد بیرون کشیدن و روشن ساختن بینش بنیادی خود در خصوص اینکه چه چیزی عمیقاً در زندگی بشر در معرض خطر است.
بینشها و یا به بیان دیگر مکاشفات در رابطه با چگونگی عملکرد جهان و بعد چگونگی تناسب آنها باهم، در نزد الیاس و فوکو متفاوت از هم دنبال شده است: در مورد الیاس، یک شیفتگی به تأثیر متقابل پیوستها و گسستها و یک درک قوی از جریانها و ضدجریانها و خروشها و ضدخروشهایی به چشم میخورد که جزر و مدها و گردابهای زندگی را شکل میدهند؛ و در مورد فوکو، یک دیالکتیک میان انواع فشارهای سرکوبگر و رهایی انفجارگونه دیده میشود.
با این حال، هر دو اندیشمند در هر دو چشمانداز مشابهتهایی باهم دارند که در ادامه بدان خواهیم پرداخت. الیاس یک بار اظهار داشت: «تجربة من اینست که بتدریج شاهد چیزی جدید هستم، چیزی که پیشتر نمیدانستم و از این جهت من در حکم یک سرمشق هستم: میتوانید آن را انجام دهید و این ارزش آزمودن و رنجیدن را دارد. این یک روش طبیعی برای کار یک دانشمند است. یکی که دارای یک مسأله است و یک روز از آن سر میدرآورد و میگوید که راه حل پیش من است. به هر حال یکی ممکنست هیچ اندیشهای در مورد آن نداشته باشد و یکی داشته باشد.» (الیاس 1994b، 75-6) .
پایان بخش هشتم
Norbert Elias and Michel Foucault
Hossein Shiran
منبع:
Norbert Elias and Modern Theory
Professor Dennis Smith , 2001
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: کتاب جامعه شناسی, الیاس فوکو اسمیت, نظریه اجتماعی مدرن, حسین شیران
[ سه شنبه ۱۶ آبان ۱۳۹۶ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
ابد و یک روز (2)
به سعید روستایی
حسین شیران
✅ اما عزیز، حالا که لطف خدا شامل حالتان شده است تا هنوز به «سی» نرسیده به «درک» صحیحی از آنچه لازمهی کارتان بعنوان یک «کارگردان» است دست یابید باید مراقب باشید در مسیر دور و درازی که در پیش دارید همچنان «تابع» این «درک» باشید. بیتعارف بگویم که در چشم من این «درک» چون «درّ» گرانی است که به هر کس ندهند! بیهوده نیست میل من به «ابد» و «شما» که چه «خوب» و چه «زود» صاحب این «درّ» گشتید!
✅ بیتردید در هر حوزهای همیشه و هر جا هستند کسان بسیاری که شبوروز بیوقفه کار میکنند، با این وجود تنها کسان اندکی از آن همه، «آبرودار» حوزهی خویشاند. شما هم دستکم به حدّ درکی که در «ابد» نشان دادید، به باور من، شایستگیاش را دارید تا جزو این اندک کسان «سینما» باشید به شرط آنکه در ادامه بههیچوجهی از وجوه دست از دامن این «یار» برندارید.
✅ و چرا باید بردارید وقتی که میدانید هماین «درک» بوده است که شما را از «صفر» تا «ابد» فرا برده است و اینگونه برایتان ارج و قرب فراوان به بار آورده است. پس بر شماست که بعد از «ابد» هم به درکی که در آن بکار بستهاید متکی باشید و بگذارید در راهی که خود میدانید هزار پیچوخم دارد باز هم «آن» راهبرتان باشد. این بیشتر به نفع شماست تا هر کس دیگر، اگر که میخواهید همواره «عزیز» بمانید. میدانید که یکبار عزیز شدن آسان است این همواره عزیز ماندن است که سخت است.
✅ و این سختی برای شما چندیست که شروع شده است چه دیگر از حریم و حدود آرام «ابد» عبور کردهاید و اکنون در دایرهی توفانی «دوران پساابد» قرار دارید. میدانم در مملکتی که روز به «روزنامه» «عزیز» میکنند شب به «شبنامه» «حضیض»، اساساً کار بسیار دشواری در پیش دارید! از این جهت، «گمنام» ماندن هزار بار بهتر از «خوشنامی» و بعد «بدنامی»ست! اما حالا دیگر کار شما از این حرفها گذشته است. ترسی به خود راه ندهید و با قوّت هر چه تمام به کار خود ادامه دهید!
✅ هیچ چیز در این دوران به اندازهی پرهیز از «حاشیه» کارساز نمیافتد. پس از هر چه حاشیه هست دوری کنید! این را بخاطر حفظ حرمت آن «درک» میگویم. برای آنکه «اهل ادب» است هرچه هست در خود «متن» است بخصوص اگر که بگذارید این «متن» را همآن درکی که در «ابد» بالغ شد دوباره بنویسد! بگذار اینگونه هم خیال شما راحت باشد که همواره در مسیر صحیح قدم برمیدارید و هم این مردم دلشان خوش باشد که در سینمایی که بیشتر به «هرزه» میرود تا «راست»، دارد کسان اندکی که میدانند چگونه برانند تا به پروبال «ولینعمت» خود هیچ نمالند!
✅ در پشت تمام این جنبوجوشهای سطحی همهمهسازی که همواره در بستر این جامعه جاریست بیتردید مردمانی هستند «بیهمهچیز» که وجودشان جز در مواردی اندک، به چشم هیچ کس نمیخورد! ارزش و اهمیت «فیلم ابد و یک روز» شما این بود که به هر حال بخشی از این «مردم» را دید و تنها ساعاتی از زندگانی پرافتوخیزشان را به تصویر کشید! در چشم یک «جامعهشناس» این هیچ چیز کمی نیست! از این بابت من از شما بسیار ممنونم!
✅ و اما «ارباب نقد» در حق «ابد» گفته است: ... (در بخش بعد خواهید خواند)
پایان بخش دوم
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: سعید روستایی, جامعه شناسی سینما, ابد و یک روز, جامعه شناسی شرقی
[ چهارشنبه ۱۰ آبان ۱۳۹۶ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
ابد و یک روز (1)
به سعید روستایی
حسین شیران

✅ فیلم «ابد و یک روز»ات را دیدم، اگرچه قدری دیر، اما عوضش دوبار پشت سر هم با چشم جان دیدم! همه چیزش را هم پسندیدم! تنها دغدغهام این بود که مباد حواست نباشد بگذاری عروس زیبای وطن که خود میدانی «نماد مملکت» و «مام میهن» است از سر ناداری و ناچاری، که خود انگار در این دنیا دردیست بیدرمان(؟!)،کابین داماد غیر گردد که خوشبختانه آنهم نگذاشتی!
✅ سعید عزیز! واقعیتاش من میانۀ خوبی با این سینما و گردانندگان پرشمارش ندارم (به دلایلی که شاید در ادامه بدان اشاره داشته باشم)، با این وجود به احترام معدود چون شماهایی که متعهدانه در احوال «جامعه بسیار بیمار» خود اندیشه میکنید و استادانه دردهای بیشمار مردمان همواره بارنجآشنای آن را به تصویر میکشید تمام قد به پا میایستم و با افتخار تمام کلاه از سر برمیدارم و بیهیچ تعویق و تملقی در برابر اقتدار شما و این اثر، سر تعظیم فرود میآورم!
✅ به این قرار شما از همۀ ماها جامعهشناسترید آقا! به حرف که نیست به عمل است و شما با این اثر عملاً نشان دادید که «هبیتوس»های اقشار دردمند جامعهتان را بسیار بهتر از هرکس دیگر میشناسید- حتی اگر که ندانید دقیقاً این که میگویم چیست! اصلاً مهم هم نیست! مهم «شناختن» جامعه و «شناساندن» آن است که شما الحقوالانصاف در این کار از کل اکیپ ما سرآوردترید! باری، به این قرار، حالا مدال پرافتخار داناترین و تواناترین و دردآشناترین جامعهشناس این مملکت، برازندۀ چون تو «عزیز»یست و بس! ما را چه به این حرفها!
✅ اما، اما ...
بخش دوم بزودی ...
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: سعید روستایی, جامعه شناسی سینما, ابد و یک روز, جامعه شناسی شرقی
[ پنجشنبه ۴ آبان ۱۳۹۶ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
معرفی پیر بوردیو Introducing Pierre Bourdieu
مایکل بوراوُی Michael Burawoy
حسین شیران Hossein Shiran
بخش دوم
✅ محاوره با بوردیو
چگونه میتوان با نویسندهای به این بزرگی و دانشوری و گستردگی درافتاد؟ خود بوردیو به ما میگوید که هر نویسندهای را باید در بستر محصولات و مقبولات خود او [مورد ارزیابی] قرار داد. در مورد بوردیو، در واقع، این خود کار خطیری خواهد بود چرا که محصولات و مقبولات اندیشمندانۀ او در زمینههای بسیار متعدد و متنوعی هستند. از این جهت بهتر است یک رویکرد محدودتری اتخاذ کنید و در آن او را در موقعیت محاوره و مقابله با نظریهپردازانی چون مارکس، وبر و دورکیم، و نیز لنین، گرامشی، فانون، فوکو و دوبوار قرار دهید. اگرچه، بنحو متناقضی، بوردیو کمتر به نویسندگان دیگر توجه دارد بویژه آنجا که خود را در رأس رنسانس جامعه شناسی درمییابد، با این حال شما از اینکه محاورهای خیالی میان او و نظریهپردازانی که گفتیم برپاسازید درس بزرگی خواهید گرفت.
محاورۀ بوردیو با خود بوردیو چندان جالب از آب درنخواهد آمد چرا که بلافاصله تناقضی که در نوشتههای او پنهان است و شکافی که میان نظر و عمل او وجود دارد آشکار خواهد شد. از یک سو بوردیو متعهد بود که جامعه شناسی را به یک علم تبدیل کند- علمی که تنها در دسترس تقدیسشدگانی باشد که حاضرند آسایش و آرامش خود را وقف طلباش دارند، از سوی دیگر به یک جامعه شناسی عمومیای متعهد بود که در دسترس همه باشد. حال چگونه باید آشتی داد علم غیرقابل دسترس برای همه را با علمی که قابل دسترس برای همه است؟!
تناقض دیگر اینکه، نظریۀ مرکزی او «سلطه فرهنگی»، توانایی افرادِ تحت سلطه را برای درک شرایط تحت سلطه قرار گرفتنشان انکار میکند، اگر که درک این شرایط مختص جامعهشناس است پس برای چه او عموم را در مورد خطرات نئولیبرالیسم موعظه میکند؟ و بعد او معتقد بود که روشنفکران باید «رفلکسیو» (بازتابنده) باشند تا فهم شرایط تولید آثارشان برحسب زمینۀ گستردهای که او خود آن را «فیلد» (میدان) میخواند ممکن گردد، اما زمانی که نوبت به خود او رسید تا حد زیادی «غیربازتابنده» نمود! به این قرار، بیشتر چنین مینماید که «رفلکسیویتی» (بازتابندگی) چیزی بیش از یک روش برای فروکاست کار دیگران به زمینۀ تولیدش و در نتیجه بیاعتبار ساختن آن نیست!
سومین مجموعه از محاورات خیالی خود را در مقابله با دنیا دنبال کنید؛ به این معنی که تلاش کنید ایدههای بوردیو را به صف ببندید و ببینید که چگونه میتوانند دنیای اطراف شما را روشن سازند. بوردیو بسیار متعهد به تحقیق تجربی بود، درست مطابق معیارهایی که مارکس، وبر و دورکیم در نظر داشتند. شما هم همین کار را انجام دهید و سعی کنید درکی تجربی از نظریۀ سلطه فرهنگی او به مثابۀ عملکرد «تمایز»، «سرمایه فرهنگی» او به مثابۀ یک وسیله برای بازتولید تفاوتهای طبقاتی از طریق آموزش، تولید هنر به مثابۀ مشارکت در یک «میدان»، ایدۀ هبیتوس (عادتواره) او به مثابۀ درونیسازی ساختار اجتماعی و از این قبیل داشته باشید.
پایان بخش دوم
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: جامعه شناسی, جامعه شناسی شرقی, حسین شیران, پیر بوردیو Pierre Bourdieu
[ دوشنبه ۱ آبان ۱۳۹۶ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
شش راهبرد برای تلفیق روشها و ترکیب دادهها در پژوهشهای علوم اجتماعی
Six strategies for mixing methods and linking data in social science research
نوشتۀ: جنیفر میسون Jennifer Mason بازگردان: حسین شیران
University of Manchester - July 2006
ESRC National Centre for Research Methods
بخش چهارم
راهبرد_سوم: "تلفیق روشها به منظور پرسش در رابطه با نحوة اتصال قطعات، بخشها و یا لایههای یک کل اجتماعی
برخی از مطالعات هستند که با اجزای متعدد و متنوع طراحی شدهاند همانطور که در مثال قبلی آمد، اما از این درک و احساس آشکار برخوردارند که این اجزا همه بخشی بهمپیوسته از یک کل هستند. در این رویکرد ممکن است روشهای مختلف بکار بسته شوند چرا که احساس میشود هر کدام از اینها به بهترین شکل با بخش خاص خود از مسألة مورد تحقیق تناسب دارند و نیز به این دلیل که ترکیب آنها با یکدیگر درک بهتری از کل ارائه میدهد چونکه آنها میتوانند دستهای معنیدار از سؤالات را خاطر نشان سازند، بعنوان مثال چهار قطعة کلیدی در یک پازل و یا لایههای پنجگانه در یک کیک عروسی.

توضیح نمادین راهبرد سوم: تلفیق روشها به منظور پرسش در رابطه با نحوة اتصال قطعات، بخشها و یا لایههای یک کل اجتماعی
در قالب یک مثال، اگر که یک محقق دغدغة پروژهاش چگونه و تحت چه شرایطی یادگیری موفقیتآمیز کودکان باشد ممکن است در ترکیب راهبردیاش از یکی از موارد زیر استفاده کند:
- تجزیه و تحلیل ثانویه از دادههای کمّی ملی یا محلی دربارة پیامدهای آموزشی برای کودکان در برابر شاخصهای جمعیتی و اقتصادی- اجتماعی متفاوت.
- مدلسازی آماری از نتایج حاصل و دادههای مرجع برای توضیح پیوند میان نتایج مشاهده شده و دامنة وسیعی از شاخصهای مرجع.
- تجزیه و تحلیل سازمان آموزش و پرورش محلی و دادههای اسنادی مدرسه برای ردیابی فلسفهها، سیاستها و روشها.
- قومنگاری فرهنگی مدرسه بویژه مدارس برگزیده.
- مصاحبه با منابع آگاه اصلی در داخل و خارج مدرسه.
- مصاحبههای کیفی خارج از مدرسه (بعنوان مثال در خانه یا یک محیط اجتماعی) و یا قومنگاری خانه.
- خاطرات ویدئویی کودکان، وبلاگها و شیوههای ارتباطی.
البته یک طیف عظیمی از امکانات وجود دارد که یک محقق میتواند در تعقیب پرسش (تقریباً بحث برانگیز) پژوهش خود بکار بندد، اما نکتة اصلی در این رویکرد این است که هر روش را میتوان برای تولید دادههای مربوط به یک قسمت خاص از یک کل در نظر گرفت.
✅ منطق منسجم Integrative Logic
واضح است که این روش از یک منطق منسجم و یکپارچه بهره میبرد. این منطق معمولاً از آغاز تحقیق در فرضیات مربوط به این پرسش که چه بخشی از انواع یا لایههایی از دادهها میتواند در کلیت داستان ایفاگر نقش غالب باشد حاضر است، حال گاهی با صراحت بیشتر و گاه با صراحت کمتر. در مثال فوق، این میتواند الهامبخش یک نظریه در حوزههایی باشد که در آن یادگیری موفقیتآمیز یک امر مصوب، تحصیل شده یا تسهیل شده در نظر گرفته شود و ممکن است با این ایده در ارتباط باشد که بداند کدام یک از حوزهها غالب و یا تعیینکننده است.
با این وجود، غالباً، منطق دقیقی که طرحهای تحقیقاتی مبتنی بر آن پایهریزی میشوند ناگفته میمانند و تیمهای تحقیقاتی آن را امری آشکار و بدیهی میشمارند. اما برای محققان تشخیص این نکته مهم است که فرضیاتشان در مورد چگونگی تناسب سطوح یا لایههای دادهها با یکدیگر ناشی از یکپارچهسازی نظریهها یا مدلها و سایر نظریاتی است که همیشه امکانش موجود است. در واقع، اعضای تیم تحقیقاتی میتوانند دیدگاههای متفاوت را در زیر یک روکشی از یک منطق منسجم مورد توافق نگاه دارند.
✅ چالشها و فرصتها
این رویکرد سعی میکند بجای معلق ساختن یا دوری کردن - کاری که دو رویکرد قبلی انجام میدهند، با شاخبهشاخ شدن از پس مسألۀ تلفیق یا پیوند دادهها برآید. بیشتر از این بابت است که این رویکرد تا حد زیادی در چالش قرار میگیرد تا بر حسب دامنۀ مهارتهای محقق که مورد نیاز است. این رویکرد واقعاً مستلزم یک نظریۀ صریح و بافکر برای یکیسازی دادهها است. با این حال در عمل مشکلاتی پیش خواهد آمد چرا که روشها، رویکردها و نظریههایی که زیربنای اینها هستند در ارتباط با جهان اجتماعی یا اجزاء تشکیل دهندۀ آن و نه چگونگی تناسب آنها باهم همیشه مورد وفاق نیستند. تفاوتها را میتوان در مراحل اولیه در مشکلات تدوین سؤالات تحقیق قابل مشاهده ساخت (این دربرگیرندۀ مثال بحثبرانگیز فوق هم هست که تناسبش با برخی سنتهای تحقیقی بهتر از بقیه است). زمانی که تلاشها معطوف به ارائۀ یک تجزیه و تحلیل یکپارچه از اشکال مختلف دادههاست ممکن است مشکلات بیشتری مجال بروز پیدا کنند.
در تحقیقات تیمی میانرشتهای، اعضای تیم گاهی از ترس مکشوف افتادن تفاوتهای آشتیناپذیر این را آسانتر و سازندهتر مییابند که یک رویکرد عملگرایانهای انتخاب کنند که بیش از حد با نظریه، معرفتشناسی و هستیشناسی درگیر نباشد. [هستیشناسی به معنای نظریه درباره ماهیت و ذات اشیاء است (یعنی چه چیزهایی هستند) و معرفتشناسی به معنای نظریه دربارۀ معرفت است (یعنی چه چیزهایی قابل شناخت هستند)]. اما این نوع از گرایش به انجام تحقیق، از این جهت که بنحو مطلوب و نظامیافته به نظریه متصل نیست میتواند به توضیحات شکستهبسته و بیربط منجر گردد و یا حتی بصورت ناخواسته به یک منطق موازی (راهبرد دوم) متوسل گردد. در برخی از طرحهای تحقیقاتی، انتخاب مدل یکپارچهای که غالب باشد ممکن است در نتیجۀ یک منازعۀ قدرت، بعنوان مثال بین شرکای پژوهشی نابرابر، یا بین روشهای مورد علاقۀ رشتههای قدرتمند و رشتههای کمقدرت و یا کسانی که مورد علاقه و عنایت تأمینکنندگان اصلی هزینههای تحقیقات هستند باشد تا اینکه یک دلیل اصلی با یک منطق فکری قانعکننده برای انجام دادن آن وجود داشته باشد.
به نظر، مهمترین فرصت برای تلفیق روشها با استفاده از یک منطق منسجم در طرحهایی است که از یک توافق بر سر جهتگیری رشتهای یا نظری و یا از جهتگیریهایی که مشخصاً مکمل هم هستند برخوردار باشند. پس از آن است که مدلسازی برای یکپارچهساختن دادهها و نظریهپردازی دربارۀ کلی که مورد تحقیق است فراهم میآید. این مسأله، فرصتها را برای استفاده از روشها و رویکردها با بهترین مزیتی که در شرایط خود دارا هستند محدود میسازد.
✅ حکم نهایی
تلفیق روشها با یک منطق منسجم صورت میپذیرد؛ انجام دادنش دشوار، مزایایش مشکوک و قابل تردید است اگرکه بطور مؤثر انجام نشود، اما در صورتی که یک مدل روشن و مورد توافق برای یکپارچهسازی دادهها وجود داشته باشد میتواند خوب و مفید باشد.
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: روش تحقیق تلفیقی, جامعه شناسی, پژوهشگری علوم اجتماعی, جامعه شناسی شرقی
[ شنبه ۲۲ مهر ۱۳۹۶ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
«نوربرت الیاس و میشل فوکو Norbert Elias and Michel Foucault»
نوشته: دنیس اسمیت Dennis Smith
بازگردان: حسین شیران Hossein Shiran
بخش هفتم
نیچه، هوسرل و باشلار _۲
علاقۀ فوکو به هوسرل Edmund Husserl و نیچه Friedrich Nietzsche با مواجهه و مطالعۀ آثار مورخان فرانسوی علم همچون گاستون باشلار Gaston Bachelard تشدید گردید. باشلار آرمانها و ایدهآلهای متعارف علمی را قبول نداشت. برای او هم، همانقدر که برای نیچه، هیچ «حقیقت جهانشمولی» که بتدریج با واسطۀ اکتشافات انباشتی مکشوف افتاده باشد و در طول زمان و مکان هم معتبر باشد وجود نداشت.
رویکرد او بیشتر زمین شناختی بود: به باور او، جهانبینیهای مختلف و اشکال معرفتی مختلف و علوم مختلف و نظایر اینها، همچون فورانهای پیدرپیای بودهاند که طی هجمههای انفجاری از اعماق زندگی به سطح آن بیرون رانده شدهاند. علوم مختلف در هر عصری برساختهای از فرهنگ، فلسفه، مذهب، ایدئولوژی و تخیل آدمیان آن عصر هستند که مجموعاً در قالب یک تودۀ بزرگی به این عنوان جاگرفتهاند.
باشلار و همفکرانش بر این اندیشه بودند که تخیل خلاق شاعران و سایر هنرمندان نباید بسادگی همچون یک مانع و عامل منفی در برابر تفکر علمیِ نظاممند تلقی گردند، بلکه باید با دیدی مثبت، بعنوان یک راه جایگزین به درک واقعیت نگریسته شوند. آنها معتقد بودند که حیات فکری و فرهنگی همواره در معرض شکافتهای عظیم و ناگهانی هستند و گسستهای معرفتشناختی و تغییرمسیرهای زلزلهایِ بسیاری در راه رسیدن به معرفت و درک واقعیت سازمان یافتهاند.
آنها همچنین فرضشان این بود که در داخل هر یک از دورههای تاریخی که بواسطة وقوع این شکافتهای بنیادی از هم متمایز گشتهاند شباهتهایی در ساختارهای درونی علوم مختلفشان به لحاظ مفاهیم، روشها و گفتمانهایشان میتوان یافت. گویی هر عصری «برداشت» خاص خود از جهان را داشته است و این برداشت بوده است که به هر شکل در تمام جوانب فکری و معرفتی آن عصر ساری و جاری گشته است.
با این حال، این تنها تحقیقات تجربی دقیق است که میتواند اطلاعاتی در مورد علوم و سایر اشکال معرفتی هر عصری ببار آورد. این بدان معنی است که انجام این کار همچون یک فرایند حفاری دقیق، با کار بر روی لایههای رسوبی و کنار هم چیدن شواهد متعدد ممکن میگردد. با این روند است که یک مورّخ میتواند به کشف اصول ساختاریای که هر عصر را از هم متمایز میسازد نائل آید و نیز چگونگی تولید و تبدیل این سازهها را مورد بررسی قرار دهد.
برخی از این ایدهها تحت تأثیر ساختارگراهایی همچون لویی آلتوسر Louis Althusser (شاگرد باشلار و دوست فوکو) بوده است. با این حال، اگر چه، برای مدتی فوکو به خود اجازه داد که بنوعی "همراه" و "همسفر" ساختارگرایان شناخته شود با این حال در ادامه، او در عمل به شیوههای مختلف، راه خود را از آن جنبش جدا ساخت. (همسفر : fellow traveller : به کسی گویند که عضو یک حزب یا مکتب نیست اما از آن جانبداری میکند.م)
در کل، آنچه در مرکزیت کار فوکو قرار داشت نه «ساختارها» که «شیوهها» بودند: شیوههایی که مردم فکر میکنند، احساس میکنند و در طیف وسیعی از موقعیتهای خاص عمل میکنند. شیوهها میتوانند هم روانی و هم اجتماعی باشند. آنها دربرگیرندۀ منابع مادی و غیرمادی همچون احساسات و ادراکات هستند. فوکو علاقهمند به کشف ساختار فرآیندهایی بود که بطور فعال باعث شکلگیری شیوههای خاص میشوند - بعنوان مثال، شیوههای که ما بیماری روانی را درمان میکنیم، یا با مجرمین مقابله میکنیم و یا زندگی جنسی خود را مدیریت میکنیم.
پایان بخش هفتم
Norbert Elias and Michel Foucault
Hossein Shiran
منبع:
Norbert Elias and Modern Theory
Professor Dennis Smith , 2001
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: کتاب جامعه شناسی, الیاس فوکو اسمیت, نظریه اجتماعی مدرن, حسین شیران
[ یکشنبه ۱۶ مهر ۱۳۹۶ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
معرفی پیر بوردیو Introducing Pierre Bourdieu
مایکل بوراوُی Michael Burawoy
حسین شیران Hossein Shiran
بخش اول
پیر بوردیو (1930-2002) تأثیرگذارترین جامعهشناس زمان ماست. تأثیرگذاری او تنها در حوزۀ جامعهشناسی نیست در رشتههای دیگر هم هست، تنها در علوم اجتماعی نیست در علوم انسانی هم هست، تنها در داخل دانشگاه نیست در خارج دانشگاه هم هست و تنها در داخل فرانسه نیست در داخل اروپا، جهان غرب و بطور فزاینده در جهان شرق و جنوب هم هست! تنها زمان خواهد گفت که آیا ستارۀ اقبال بوردیو همچنان در اوج و آثار او همچنان بخشی از شرعیات جامعهشناسی باقی خواهد ماند یا نه. فعلاً که حضور او همهجایی و همهجانبه است، خواه به خاطر «نظریۀ سلطۀ نمادین theory of symbolic dominationاش، خواه به خاطر «مشارکت عمومی و مداخلۀ سیاسی»اش به عنوان مثال و خواه به خاطر جانبداریاش از «جامعهشناسی بازتابی reflexive sociology».
به استثناء «مارکس Marx، «وبر Weber و «دورکیم Durkheim»، تا به حال که هیچ جامعهشناس دیگری به اندازۀ او به ارائۀ قاموسی از مفاهیم نپرداخته است؛ "field" - "social, cultural, political capital" - "habitus" - "distinction" - "homo ludens" - "illusio" - "doxosophers" از جمله مفاهیمی هستند که هر روز و هر کجا کسان بسیاری پیرامون آنها سخن میگویند. بوردیو یک بازیکن راگبی بود بنابراین گلاویز شدن با او قدری دشوار است. گسترۀ نوشتههای او موضوعات بسیار مختلفی از هنر تا علم، از سیاست تا ورزش، از خانواده تا آموزش، از اقتصاد تا ادبیات و از استعمار تا نئولیبرالیسم neoliberalism را دربرمیگیرد. او به همان اندازه که درگیر عکاسی بود درگیرودار تجزیه و تحلیلهای آماری هم بود. خیلی راحت میتوانست میان فلسفه و تحقیق تجربی رفت و آمد کند و در این میان دربارۀ نظریۀ اجتماعی هم تفکر و تأملی داشته باشد.
قلمروی نوشتههای او گسترده و حجم آنها بسیار زیاد است. تنها به زبان انگلیسی بیش از 35 تألیف دارد. برای یک فرد مبتدی و حتی غیرمبتدی، نوشتههای او اغلب غامض و دور از دسترس است با این حال او ارائۀ آثاری به سختی و پیچیدگی «سرمایۀ فرهنگی cultural capital» و «تمایز distinction» را هرگز مایۀ شرمساری نمیدانست؛ او یک بازیگر ماهر در عرصۀ علمی فرانسه بود. جملات پیدرپی او که به راحتی تبدیل به یک پاراگراف میشوند اغلب پیچوتابدار و خودمعرف هستند و این درک و فهم آنها را دشوار میسازد. کتابهایش هم که بنحو ناامیدکنندهای ناتمام و بنحو ناخوشایندی پر از پرتشدنهای متعدد از موضوع هستند.
بوردیو در دو دهۀ آخر زندگی خود، پس از انتخاب شدنش به عنوان رئیس دپارتمان جامعهشناسی کلژ دوفرانس در سال 1981، از اعتبار سازمانی خود برای ورود به عرصۀ سیاست استفاده کرد و به نوشتن آثاری پرداخت که نسبت به قبل بسیار سیاسیتر، شفافتر، خشمناکتر، دنیامدارتر اما همچنان تأثیرگذارتر بودند. این آثار به پشتوانۀ یک احساس سیاسی خصمانه به نئولیبرالیسم، فروداشت فرهنگ و اظهارات غیرانسانی، با یک اقبال عمومی روبرو شدند.
پایان بخش اول
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: جامعه شناسی, جامعه شناسی شرقی, حسین شیران, پیر بوردیو Pierre Bourdieu
[ سه شنبه ۱۱ مهر ۱۳۹۶ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
شش راهبرد برای تلفیق روشها و ترکیب دادهها در پژوهشهای علوم اجتماعی
Six strategies for mixing methods and linking data in social science research
نوشتۀ: جنیفر میسون Jennifer Mason بازگردان: حسین شیران
University of Manchester - July 2006
ESRC National Centre for Research Methods
بخش سوم
راهبرد دوم: "تلفیق روشها به منظور پرسش و پاسخ دربارة مسایل متفاوت و مجزا از هم درک شده":
گاهی پژوهشگران چنین احساس میکنند که مجموعههای مختلفی از سؤالات پژوهشی وجود دارند که اگر چه بنحوی گسترده به یک موضوع کلی معین مربوط هستند اما در مقام گفتگو ارتباط تحلیلی خاصی میان آنها وجود ندارد. برای مثال، در قالب یک تحقیق ممکن است تعاملات انسان و حیوان در کشاورزی، صنعت گوشت، شکار، فرهنگ باغ وحش و حیوانات خانگی در نظر گرفته شود و یا نقش حیوانات در ادبیات و رسانهها و از این قبیل بررسی گردد اما هیچ استدلال خاصی در مورد اینکه آیا این حوزههای مختلف به هم متصل هستند یا نه، و اگر هستند چگونه، ارائه نشود.

مطالعاتی از این قبیل را میتوان در قالب پروژههای چندبخشی سازمان داد و عموماً و نه لزوماً توسط یک تیم که در آن اعضای مختلف مسئولیت بخشهای مختلف آن را بعهده دارند انجام داد. در اینجا، رویکردها و روشهای مختلف لزوماً همه باهم حاضر هستند اما همه با طرح، در هر صورتی از کل یکپارچه یا استدلال کل درگیر نمیشوند.
✅ منطق موازی Parallel Logic
این نوع رویکرد با یک منطق موازی مدیریت میشود و متفاوت از منطق بلاغی است که در بالا آمد، بخاطر اینکه هر کدام از رویکردها لزوماً در داخل راهبرد گستردة دیگری قرار نمیگیرد؛ در عوض، هر بخشی از این مطالعه، و یا هر ریزمطالعه، طرح منطقی، تولید دادهها، تجزیه و تحلیلها و توضیحات خاص خود را دارد و تمامی اینها به صورت موازی اجرا میشوند. البته این ریزمطالعات لازم نیست که هر کدام روش منحصربفرد داشته باشند با این وجود باید در نظر داشت که این رویکرد کلی اساساً مبتنی است بر تفکر همباشی و حضور همزمان روشهای چندگانه و نه الزاماً ادغام آنها درهم.
✅ چالشها و فرصتها
چالشهای این نوع رویکرد هم (دستکم برای کار با روش تلفیقی) کم است، بخاطر اینکه هر چند روشهای چندگانه ممکن است بخاطر بهترین مزیتشان مورد استفاده واقع شوند اما این پرسش که چگونه باید آنها را باهم تلفیق کرد و یا دادهها و تجزیه و تحلیلها را بهم پیوند داد در نهایت همچنان مطرح میماند. فرصتهای این رویکرد در مقایسه با منطق بلاغی که پیش از این تشریح شد کمی بیشتر است هر چند هر دو بخاطر اینکه هیچ ضرورتی برای ریختن رویکردهای مختلف در داخل یک چارچوب تبیینی کمی یا کیفیِ غالب در آنها وجود ندارد (که برازندة همه هم نخواهد بود) و نیز بخاطر اینکه هر ریزمطالعه در موقعیت خود به خوبی اجرا میشود ممکنست فرصتهای قابل توجهی برای تجزیه و تحلیلهای ثانویه وجود بیاورند که پیوند دادن همة آنها در مرحلۀ بعد ممکن است صورت بگیرد. در آن زمان، میتوان به ایجاد برخی فرصتهای خلاقانه برای پیوند دادهها و تفسیر آنها فکر کرد. همچنین در یک مطالعة چندبخشی یا چندسؤالی از این نوع، برخی ظرفیتها برای جرقهزدن افکار در مرزهای روششناختی و در سراسر ریزپروژه وجود دارد البته اگر که اعضای تیم برای انجام این کار آماده و یا قادر باشند.
✅ حکم نهایی
تلفیق روشها با منطق موازی صورت میپذیرد؛ انجام دادنش به نسبت آسان است، خطرپذیریاش متوسط اما مزایایش محدود است اگرچه از برخی ظرفیتهای جالب برای بهرهبرداری از روشهای چندگانه برخوردار است، به خصوص در قالب راهبرد بعدی.
پایان بخش سوم
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: روش تحقیق تلفیقی, جامعه شناسی, پژوهشگری علوم اجتماعی, جامعه شناسی شرقی
[ یکشنبه ۲ مهر ۱۳۹۶ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
«نوربرت الیاس و میشل فوکو Norbert Elias and Michel Foucault»
نوشته: دنیس اسمیت Dennis Smith
بازگردان: حسین شیران Hossein Shiran
بخش ششم
نیچه، هوسرل و باشلار ۱
فوکو بعنوان مثال به فردریش نیچه گرایش داشت، کسی که منکر هر گونه طرح از پیش تعیینشدهای برای تاریخ بشریت بود و در این میان بیشتر مخاطبش هگل بود که تاریخ بشر را روایت افزایش عقلانیت و پیشرفت مستمر میدانست. مطابق نظر نیچه، رخدادهای تاریخی عموماً از مواجهۀ تصادفی نیروهای کنشی و واکنشی حادث میشوند و تنها بخش کوچکی از آنها تحت تأثیر تعداد اندکی از انسانهای نجیبی هستند که از توانایی اثرگذاری بر روند شکلگیری اخلاق و معرفت برخوردار هستند.
علوم طبیعی و علوم اجتماعی با هرسرسختی که هست بدون بینش و بدون توجه به منافع بشریت پیش آمدهاند. مسیحیت هم در نهایت چیزی بیش از عقاید خشک و بیروح برای انسانهای دونمایه و کوتهفکر نیست. نیچه میگوید: وعدۀ نظم و آرامش را از این نظام دروغین اندیشه نپذیرید؛ بجای آن، بیواسطه با بینظمی و آشفتگی خصمانۀ هستی روبرو شوید. البته هر کسی جرأت و جسارت انجام این کار را ندارد اما دستکم تعدادی خواهند توانست که به معرفت هستی دیرین دستیابند.
یک راه برای دستیافتن به این معرفت، «سرمستی و درگیری و خودفراموشی» است. این رویکرد دیونیسی منجر به حالت رهایی پرشور میشود. به این طریق ما چیزها را همانگونه که در واقع امر هستند میبینیم و این موجب درهمآمیختن شور و شعف با وحشت و عذاب میشود. تنها راه برای تحمل این معرفت وحشتناک و خطرناک همین درهمآمیزی روح دیونیسیِ درگیری بیپروا با روح آپولونیِ کنارهگیری رویاوار است.
اگر که ما بتوانیم تعادلی میان این دو حالت یعنی درگیری دیونیسی و کنارهگیری آپولونی پیدا کنیم آنگاه جریان ناآرام زندگی را حداقل تا حدودی میتوانیم برحسب اصول نظم زیباییشناختی از طریق موسیقی، مجسمهسازی، نمایشنامهنویسی و نظیر این بازگو کنیم. چالش اصلی همین یافتن تعادلی میان روح دیونیسی و روح آپولونی و کشف راهی برای انتقال معرفتی است که لخت و عریان در میان افتاده است. هر دو روح، منبع و منشأ خود را ماورای حالت بیداری طبیعی دارند. آنها را میتوان به بهترین شکل با آگاهیای که هم شدت دارد هم آرامی، تجربه کرد، انگار که در یک رویا!
فوکو بسیار علاقهمند رویا بود چرا که آن را یک مسیر ممکن برای فرار به فراسوی ساختارها و شیوههای زندانصفت مدرنیته میدانست. او در کتاب «رویا، تخیل و وجود» (فوکو، 1993)، یکراست از سمت هوسرل به سروقت فروید فرود میآید- دقیقاً خلاف جهت و انتخابی که الیاس داشت. پیروان هوسرل هر رویا را بمثابۀ یک تجربۀ مطلق معنیدار تلقی میکنند که منحصر به یک فرد خاص است و ناگزیر باید از منظر خود فرد بمثابۀ تجسمی از یک آگاهی خاص درک شود.
فوکو میخواهد از این هم فراتر رود؛ او استدلال میکند که رویا دیدن بمنزلۀ شیرجه رفتن به درون یک واقعیت پنهان یا فراموش شده است. پیروان فروید به اشتباه رویاها را تجلّی ترسها و آرزوها در یک دنیای خیالی غیرواقعی تفسیر میکنند که در آنها غیرممکنها بوقوع میپیوندند. در حالی که کاملاً برعکس اینست، حالت آگاهیای که بواسطة رویاها بوجود میآید ما را به سمت واقعیت و به سمت هستی سوق میدهد. رویابین در عالم خیال به نقطهای بازمیگردد که در آن هنوز اهداف و اعمالش ترتیب اثر نیافتهاند و هنوز در ساختهشدن دنیایی سهیم نگشتهاند که در آن فرد حالیا خود را «برآورده» یا که «بیگانه» مییابد.
رویا آشکارسازندۀ نقطۀ آغازی است که از آن، آزادی دنیای خودش را میسازد (فوکو 1993، 51). به عبارت دیگر، در رویاها، هم انسانها و هم جهانی که در آن میزیاند هر دو به شرایط سیال و آزادی که از آن آمدهاند بازمیگردند و در وضعیت "در حال تبدیل"ی قرار میگیرند که هنوز به اشکال ثابت «موجود» منجمد نشدهاند. در نظر فوکو، رویایی شدن به ما اجازه میدهد که به آسانی تفاوت میان «اثرات احتمالی شیوههای گفتمانی» که در دورهها و فرهنگها از هم متفاوتاند و مختصات بنیادی هستی که انسانها قادر به تغییر آن نیستند را ببینیم. این پارامترهای اساسی هستی، فضا و زمان نیز که در اشکال هنری سنتی بیان میشوند، با رویایی شدن در ارتباط نزدیک هستند. رویایی شدن به تخیل ورزیدن قدرت میدهد و این ما را به مرکز هستی نزدیکتر میسازد و به ما اجازه میدهد تا کمالِ یکی شدن خود و جهان را بخوبی تصور کنیم.
پایان بخش ششم
Norbert Elias and Michel Foucault
Hossein Shiran
منبع:
Norbert Elias and Modern Theory
Professor Dennis Smith , 2001
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: کتاب جامعه شناسی, الیاس فوکو اسمیت, نظریه اجتماعی مدرن, حسین شیران
[ جمعه ۱۷ شهریور ۱۳۹۶ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
شش راهبرد برای تلفیق روشها و ترکیب دادهها در پژوهشهای علوم اجتماعی
Six strategies for mixing methods and linking data in social science research
نوشتۀ: جنیفر میسون Jennifer Mason بازگردان: حسین شیران
University of Manchester - July 2006
ESRC National Centre for Research Methods
بخش دوم
راهبرد اول: تلفیق روشها به منظور ارائة یک تصویر نزدیک (بسته) از یک تصویر بزرگتر (باز) یا یک تصویر پسزمینه
شاید رایجترین منطق مورد استفاده در تلفیق روشها این باشد که پژوهشگران تمایل پیدا میکنند تا هرچه بیشتر به تجزیه و تحلیلهای خود پهنا و ژرفا ببخشند. این امر غالباً توسط محققانی انجام میگیرد که بدواً به هر دو بُعد کمی و کیفی گرایش دارند ولی همچنان احساس میکنند که روشها و دادههایشان در برخی جهات ناقص و ناتمام هستند. برای کسانی که جهتگیریشان کمّی است، «تصویر بزرگِ» حاصل از ابزارهای کمّی، ممکن است دقیق و مبتنی بر اشکال نمونهبرداریهایی کاملاً معرف و تجزیه و تحلیلهای آماری صحیح باشد اما در عین حال از نظر انعکاس طنین "زندگی واقعی"، واجد یک احساس سطحی و یا اصلاً فاقد آن باشد.

توضیح نمادین راهبرد اول
از این نقطهنظر، استفاده از رویکردهای کیفی منتخب - بعنوان مثال، مطالعات موردی ژرفانگر - میتواند گویا و مهیج و ارائهدهندة یک «نمای بسته یا نزدیک» از واقعیت باشد. برعکس، برای یک محقق با جهتگیری اولیة کیفی، که بر فرآیندهای اجتماعی با جزئیات زیاد و نزدیک متمرکز است، گنجاندن مقداری محتوای کمّی زمینهای، شاید در قالب اطلاعات دموگرافیک محلی یا ملی، میتواند در ساخت اجزای تحقیقاتی یک مجموعة بزرگتری از مشاهدات یاریگر باشد.
منطق بلاغی Rhetorical Logic
منطق این نوع رویکرد ذاتاً بلاغی (خطابی) است - به این معنی که محقق از هر نقطه که شروع کند و هر جا که بخواهد از شکل دیگری از دادهها استفاده میکند تا بنوعی تجزیه و تحلیل خود را بیاراید، اما بطور واقع این عمل یک بخش ضروری از استدلال در نظر گرفته نمیشود. در اصل، دادههایی که بعداً اضافی میشوند تنها نقش یک متمم و مکمل را بازی میکنند و منطق تبیینی تحقیق، فینفسه یکی از دو حالت کمی یا کیفی است. [به بیان روشن، در این رویکرد، کم و کیف تلفیق بستگی به خطابت و بلاغت و فصاحت محقق دارد. مترجم]
چالشها و فرصتها
جاهطلبیهای این نوع رویکرد عبارتند از سخنگوییهای روششناختی بسیار متواضعانه. هیچ تلاش واقعیای در قالب تبیین یا محاورة چندروشی وجود ندارد و طرح یا راهبرد تحقیق بواسطۀ یک منطق روششناختی لغزان میان دو بعد کمی و کیفی مدیریت میشود. به همین دلیل، این نوع رویکرد از چند جهت چالشبرانگیز است؛ برای یک محقق کمّیکار ماهر هیچ دشواری ندارد که برای کار خود چند نمونة کیفی فراهم سازد، همینطور برای یک محقق کیفیکار که با استناد به منابع منتشر شده (به عنوان مثال) کار خود را با پارهای پسزمینة کمّی همراه سازد.
در این میان نه درک مشخصی از اینکه دقیقاً چگونه باید نمونهگیری کرد یا بطور سیستماتیک و خلاقانه به تولید داده پرداخت و از چشماندازهایی که یکی از دیگری آشناتر است استفاده کرد وجود دارد و نه هیچ توضیح یا تفسیری از اینکه روش تلفیقی چیست به چشم میخورد. البته فرصتها هم همچون تهدیدات محدود هستند؛ از آنجایی که این رویکرد متضمن و متوجه اینکه چه نوع سؤالاتی باید پیگرفته شوند نیست محقق از هر نوع روشی که واجد بیشترین مزایا باشد استفاده میکند و ترجیح میدهد به این طریق، بیشتر به آرایش طرح بپردازد. این نوع رویکرد همچنین گرایش به قطبی کردن تقابل روشهای کمی و کیفی دارد، بدون اینکه پیچیدگیهای هیجانانگیز تفاوتها در داخل این دو مقولۀ گسترده را به محقق بنمایاند.
حکم نهایی
تلفیق روشها با یک منطق بلاغی صورت میپذیرد: انجام دادنش آسان و کم خطر است، اما خیلی شما را به دوردستها نمیبرد.
پایان بخش دوم
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: روش تحقیق تلفیقی, جامعه شناسی, پژوهشگری علوم اجتماعی, جامعه شناسی شرقی
[ جمعه ۳ شهریور ۱۳۹۶ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
«نوربرت الیاس و میشل فوکو Norbert Elias and Michel Foucault»
نوشته: دنیس اسمیت Dennis Smith
بازگردان: حسین شیران Hossein Shiran
بخش پنجم
گرداب هائل و زندان سراسربین
تفاوت بین الیاس و فوکو را میتوان در چند جملۀ کوتاه خلاصه کرد: الیاس سعی داشت جهان را ببلعد و فوکو سعی داشت آن را تف کند. اینها هر دو به سختی، تا آنجا که میتوانستند، تلاش کردند تا فرآیندها و سازوکارهایی را شناسایی و معرفی کنند که فراهم سازندۀ اوضاع و شرایطی هستند که انسانها در قالب آنها خودشان را شکل میدهند. با این حال، نیت آنها متفاوت از هم بود. هدف فوکو این بود که این فرآیندها و سازوکارها را سرنگون سازد و یا اینکه خود را به نقطهای فراتر از دسترس آنها برساند.
الیاس اما یک چنین گزینهای را عملی نمیدانست؛ در عوض میخواست که در درک و شناخت نیروهای گردانندۀ دنیا تا بدان حد توانا باشد که خود و دیگران بتوانند رفتارشان را در پرتو این شناخت سازمان دهند. هدف الیاس این بود که در راستای ارائۀ یک شناخت علمی نسبت به فرآیندها و ترکیببندیهای اجتماعی تلاش کند تا انسانها بتوانند بواسطۀ کنشهای عقلانی از برخی از تبعات ناگوار آنها پیشگیری کنند.
همانطور که در جایی دیگر آوردم، تقابل رویکردهای میشل فوکو و نوربرت الیاس را میتوان در دو پنداره در نظر گرفت: یکی از این پندارهها طرح «بنتام» برای یک پانوپتیکن (سراسربین) است- پانوپتیکن نوعی طراحی ساختمانی است که در آن همۀ ساکناناش از یک نقطة مرکزی قابل رؤیت هستند. این ایده را فوکو در کتاب «انضباط و تنبیه» خود به عاریت گرفت (فوکو 1977a). پندارة دیگر برآمده از یکی از داستانهای «ادگار آلن پو»ست که در آن دو برادر ماهیگیر در یک گرداب هائل گرفتار شدهاند؛ این ایده هم توسط الیاس در کتاب «گرفتاری و رهایی»اش بازآوری شده است (الیاس 1987c).
پانوپتیکن عملاً برای دیدبانی و کنترل زندانیان طراحی شده است. در این نوع سازه، هر یک از زندانیان تماماً در معرض دید و کاملاً تحت کنترل هستند و از این جهت از هرگونه شانسی برای رهایی یا ابتکار عمل محروم هستند. حال و روز این زندانیان ممکن است قابل قیاس با حال و روز برادران ماهیگیری باشد که پو در موردشان نوشته است. اینها هم مردان گرفتاری هستند که در یک موقعیت بسیار خطرناک و نامطمئن گیر افتادهاند. گرداب هائل قایق آنها را تا به اعماق آب پایین میکشد و به این ترتیب - همچون آنها - مرگ برای اینها هم محتملترین نمود به نظر میرسد.
وضعیتی که الیاس در کتاب خود به تصویر میکشد هم شبیه این دو وضعیت، سخت و خطرناک است با این حال هرگز غیرقابل بازگشت نیست به شرط آنکه بتوان خونسردی خود را حفظ کرد. متأسفانه، یکی از برادران ماهیگیر قادر به انجام چنین کاری نیست؛ او وحشتزده و هراسان است و در نهایت توسط امواج متلاطم به زیر کشیده میشود. برادر دیگر اما موفق میشود که به احساسات خود فائق آید در نتیجه از مهلکه جان سالم بدر میبرد. او با استفاده از چشم و مغز خود و سبکسنگین کردن وضعیت و شواهد موجود در نهایت موفق به انجام کنش عقلانی میشود. اشیاء کوچک در سطح آب شناور میمانند و اشیاء بزرگ به زیر آب کشیده میشوند. به این قرار او یک بشکۀ کوچک را سخت در برمیگیرد و زنده میماند. در این میان اگر که بخواهیم حال فوکو را بفهمیم باید دریابیم که او با زندانیانی همدردی میکند که در دام پانوپتیکن گرفتار آمدهاند اما اگر که بخواهیم الیاس را دریابیم باید بدانیم که او در اندیشۀ نجات ماهیگیران گرفتار در گرداب است.
فوکو- زندانی گرفتار در پانوپتیکن - گرداب را هم بمثابۀ مکان و موقعیتی مشابه درمییابد اما او بیشتر علاقهمند به تجربة برادر غرق شده است، چرا که به این شیوه از سرکوبگری جامعه آزاد و رها میگردد. به همین شکل، الیاس - ماهیگیر گرفتار در گرداب - هم پانوپتیکن را بمثابۀ یک مکان بمراتب منظمتر و قابل کنترلتر درمییابد اما او مشتاق است که در لذت چشمانداز آن ناظری سهیم گردد که در برج دیدهبانی ایستاده است، چرا که علیالظاهر قادر است به شناخت عینی کافی در ارتباط با هر آن چیزی که در جهان اطرافش هست دست یابد.
الیاس در جستجوی اصول و مبانی نظم در جهان بود. فوکو هم در این ارتباط دغدغههایی داشت (اگرچه با تحلیلی متفاوت)، با این حال او به همان اندازه، شاید هم بیشتر، علاقهمند به خلق هرجومرج در آنها بود چرا که باور داشت در فرا یا ورا و یا جایی در اعماق دنیای شیوههای گفتمانی سرکوبگر دروغهایی پنهان هستند. این باور فوکو را به حوزهای کشاند که الیاس آن را قبول نداشت.
پایان بخش پنجم
Norbert Elias and Michel Foucault
Hossein Shiran
:From
Norbert Elias and Modern Theory
Professor Dennis Smith , 2001
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: کتاب جامعه شناسی, الیاس فوکو اسمیت, نظریه اجتماعی مدرن, حسین شیران
[ شنبه ۷ مرداد ۱۳۹۶ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
شش راهبرد برای تلفیق روشها و ترکیب دادهها در پژوهشهای علوم اجتماعی
Six strategies for mixing methods and linking data in social science research
نوشتۀ: جنیفر میسون Jennifer Mason بازگردان: حسین شیران
University of Manchester - July 2006
ESRC National Centre for Research Methods
بخش اول
پیشگفتار
این مقاله به عنوان یک راهنمای عملی با هدف دستیابی آسان به برخی از موضوعات کلیدی روشهای تحقیق تلفیقی نگاشته شده است. شش راهبرد عمدهای که در این مقاله مورد بررسی واقع میشوند هر کدام میتوانند مبنایی برای تلفیق روشها و ترکیب اشکال مختلفی از دادههای کیفی و کمی باشند و به نوعی شکاف میان این دو روش را پر سازند. این در شرایطی صورت میگیرد که نگرشها به تلفیق روشها به نسبت در حال خوب شدن است و سرمایهگذاران تحقیق بطور فزاینده بر طرحهایی که در تولید و تجزیه و تحلیل دادههای خود به بیش از یک روش متکی باشند به دید مثبت نگاه میکنند.
با این حال، هنوز نمیتوان گفت که تلفیق روشها از هر نظر خوب است بخاطر اینکه در مواردی ممکن است به یک تحقیق نامنسجم و نامتمرکز منجر گردد و به این ترتیب، به شدت قابلیتهای انجامدهندگان را مورد آزمون قرار دهد. در کل، محققانی که در تحقیق خود از روشهای تلفیقی استفاده میکنند نیازمند این هستند که درکی روشن از منطق و هدف استفاده از این رویکرد و نیز اینکه بنا دارند با آن به چه چیزی دست یابند داشته باشند چرا که در نهایت، همینها هستند که راهبردهای عملیشان را نه فقط برای انتخاب و استقرار یک روش ترکیبی خاص بلکه مهمتر از آن برای ایجاد ارتباط تحلیلی میان دادههایشان پایهگذاری میکنند.
این مقاله، ضمن ارائة طرحی کلی از راهبردهای ششگانه، به چالشها و فرصتهایی که هر کدام برای تلفیق و تحلیل روشها به همراه دارند میپردازد و در نهایت برای هر کدام از آنها یک حکم نهایی مجزا ارائه میدهد. این شش راهبرد عبارتند از:
1- تلفیق روشها به منظور ارائة یک تصویر نزدیک (بسته) از یک تصویر بزرگتر (باز) یا یک تصویر پسزمینه.
2- تلفیق روشها به منظور پرسش و پاسخ دربارة مسایل متفاوت و مجزا از هم درک شده.
3- تلفیق روشها به منظور پرسش در رابطه با نحوة اتصال قطعات، بخشها و یا لایههای یک کل اجتماعی.
4- تلفیق روشها به منظور دستیابی به یک اندازهگیری دقیق از طریق ثلثبندی.
5- تلفیق روشها به منظور طرح پرسشهای متمایز اما متقاطع.
6- تلفیق روشها بنحوی فرصتطلبانه.
پایان بخش اول
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: روش تحقیق تلفیقی, جامعه شناسی, پژوهشگری علوم اجتماعی, جامعه شناسی شرقی
[ دوشنبه ۱۹ تیر ۱۳۹۶ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
مقالات جامعه شناسی شرقی
عنوان مقاله: جمعیت شناسی؛ گذشته، حال، آینده
نوشته: یو زیه Yu Xie
ترجمه: حسین شیران Hossein Shiran
دانلود اصل و ترجمة مقاله 👇👇👇
جمعیت شناسی؛ گذشته، حال، آینده | یو زیه | حسین شیران
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: جمعیت شناسی, جمعیت شناسی ریاضی, مقالات جامعه شناسی, جامعه شناسی
[ شنبه ۳ تیر ۱۳۹۶ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
ده کتاب پربازدید «کتابخانه جامعه شناسی شرقی»
(تا تاریخ یکم تیرماه 1396)
رتبه اول: «ما چگونه ما شدیم؟» - «دکتر صادق زیباکلام» - 50144 بار
رتبه دوم: «جامعه شناسی خودمانی» - «حسن نراقی» - 33190 بار
رتبه سوم: «جامعه شناسی نخبهکشی» - «علی رضاقلی» - 17375 بار
رتبه چهارم: «چرا ایران عقب ماند و غرب پیش رفت؟» - «دکتر کاظم علمداری» - 15246 بار
رتبه پنجم: «چرا عقب ماندیم؟» - «علی محمد ایزدی» - 13060 بار
رتبه ششم: «کاپیتال (سرمایه) جلد اول» - «کارل مارکس» - 11996 بار
رتبه هفتم: «شهریار» - «نیکلا ماکیاولی» - 11813 بار
رتبه هشتم: «جامعه شناسی خودکامگی» - «علی رضاقلی» - 9893 بار
رتبه نهم: «خلقیات ما ایرانیان» - «سیدمحمدعلی جمالزاده» - 9659 بار
رتبه دهم: «سازگاری ایرانی» - «مهندس مهدی بازرگان» - 7834 بار
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: جامعه شناسی, جامعه شناسی شرقی, کتابخانه جامعه شناسی شرقی, کتاب دیجیتال جامعه شناسی
[ پنجشنبه ۱ تیر ۱۳۹۶ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
«نوربرت الیاس و میشل فوکو Norbert Elias and Michel Foucault»
نوشته: دنیس اسمیت Dennis Smith
بازگردان: حسین شیران Hossein Shiran
بخش چهارم
سه راهبرد مقاومت
سه راهبرد وجود داشت که اگر فوکو نمیخواست هویت ارائه شده از سوی جامعهاش را بپذیرد میتوانست به آنها متوسل گردد. راهبرد اول، حذف خویشتن از وضعیت آزاردهنده و سرکوبگرانهای بود که در آن قرار داشت. در این راستا او بعنوان یک مرد جوان چند مرتبه اقدام به «خودکشی» کرد. درجۀ خفیفتر این راهبرد، «تبعید» بود. بر خلاف اولی، فوکو در انجام این یکی موفقتر بود. او در اواخر عمر خود به این موضوع اذعان داشته است: "من از بسیاری از مسائل زندگی اجتماعی و فرهنگی فرانسه رنج میبردم و البته هنوز هم میبرم؛ به همین خاطر بود که در سال 1955 فرانسه را ترک کردم" (فوکو 1988b، 4-5؛ Eribon 1991، 74).
در فاصلۀ سالهای 1955 تا 1970 او تنها هشت سال را در فرانسه گذراند. در خارج از فرانسه، فوکو پنج سال از عمر خود را صرف آموزش فرهنگ فرانسه در اوپسالا، ورشو و هامبورگ کرد (1955-1960). در این چند سال بود که او امکان «فرار بزرگ» از جامعهای که سرکوبگرش میخواند را برای خود فراهم ساخت. او بعنوان شمع محفل «خانۀ فرانسویها» در اوپسالا، «مجمع فرانسه» در ورشو و «مؤسسۀ فرانسه» در هامبورگ، از آزادی نویافتهای برای ارائۀ تفسیری از فرانسه به شیوۀ خود برخوردار بود و این یک تغییر آشکار در برنامۀ کار این مؤسسات بود چه در طول این سالها، بجای اینکه جامعۀ فرانسه معرف فوکو باشد این فوکو بود که داشت جامعۀ فرانسه را تعریف و توصیف میکرد.
راهبرد دوم «مقاومت و مخالفت» بود. در نگاه اول اینگونه به نظر میرسد که با این راهبرد، فوکو در اردوگاه «سارتر» قرار میگیرد همو که اعتقاد داشت مردم میتوانند حتی تحت ظالمانهترین شرایط هم اقدام به انتخابهای وجودی بکنند. با این حال، فوکو در درک «دستان نامرئی» شیوههای گفتمانی: مفروضات و عادات جاسازی شده در گفتار و پندار، بسیار حساستر از سارتر بود. او معتقد بود که این گفتمانها حتی زمانی که فکر میکنیم در انتخاب خود آزادیم رفتار ما را رهبری میکنند.
سارتر معتقد بود که آزادی انسان یک امر مسلم است پس میگفت: "مهم نیست که چقدر ستمدیده هستیم، ما باید وانمود کنیم که هستیم"؛ در مقابل، فوکو چنین میپنداشت که شیوههای گفتمانی همواره احساسات و ادراکات ما از واقعیت را شکل داده و نظم میبخشند پس میگفت: " مهم نیست که چقدر آزادیم ما باید وانمود کنیم که هستیم"! در باور فوکو، بندها و زنجیرهای بازدارندگی و خویشتنداری بنحو بنیادینی میتوانند بواسطۀ خشونت یا خرابکاریهایی که از سوی خود، جامعه، یا هر دو هدایت میگردند سست گردند. بعنوان مثال، برخی از اشکال محدودیتهای جسمانی یا سوءرفتارهایی همچون تمایلات جنسی آزارگرایانه ممکن است در لبۀ مرز، بر خودآگاهی انسان فشار آورده، منجر به رهایی روانی، یعنی فرار از رژیم سرکوبگر هنجارین گردند.
در واقع، هر نوع از حد و مرزآزماییای، واقعی یا فرضی، میتواند به آزادی منجر گردد. مقاومت سیاسی یک مسیر دیگری برای رسیدن به این هدف را فراهم میسازد. پس باید به اشکال هنری «جایگزینی» همچون یک نمایش پوچ و مسخرهآمیز پرداخت. هدف، سرنگون ساختن شیوههای گفتمانی و غیرگفتمانی است که «هویت هنجارین» را شکل میدهند و نیز تهییج و تحریک احساسات و بصیرتهایی است که عملاً به دست هنجارها مسدود شدهاند. اگر این موفقیت حاصل آید افراد دخیل در آن در درون هستی پردازشنشدهای به یک بینش جدید در ورای فرهنگ و زبان انسانی یا فراتر از آن دست مییابند.
سومین راهبرد برای فوکو محافظت از خود در برابر بدترین سرکوبگریهای جامعه، بواسطۀ ترقی و پیشرفت در آن و کسب موفقیت جهانی بود. سخنرانی افتتاحیۀ او در دانشگاه سوربن، که این فصل با آن آغاز شد، نشاندهندۀ دستیابی او به یک جایگاه حفاظت شدهای بود که او برای در امان ماندن از شرّ جامعه فرانسه به آن نیاز داشت. با این سخنرانی، او بنحوی کاملاً آشکار، مقاومت در برابر جامعه را آغاز کرد. در سال 1971 او «گروه اطلاعرسانی زندانیان» را تأسیس کرد که مبارزه بر علیه شرایط غیرانسانی زندانها را به عهده داشت. در سال 1972 او به دنبال تظاهرات علیه خشونت پلیس دستگیر شد. در سال 1975 او کتاب «انضباط و تنبیه» را منتشر کرد (فوکو 1977a).
بلافاصله بعد از اتمام این کتاب، کار بر روی اثر چندجلدیاش «تاریخ جنسیت» را آغاز کرد (فوکو 1978؛ فوکو 1987؛ 1988a فوکو) و این او را از خیابانها به آرشیو کتابخانهها کشاند و از جامعۀ مدرن کَند و به ویلاهای یونان و روم باستان برد. این نیز بنوبۀ خود فراری از نوع دیگر بود.
پایان بخش چهارم
Norbert Elias and Michel Foucault
Hossein Shiran
منبع:
Norbert Elias and Modern Theory
Professor Dennis Smith , 2001
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: کتاب جامعه شناسی, الیاس فوکو اسمیت, نظریه اجتماعی مدرن, حسین شیران
[ پنجشنبه ۱ تیر ۱۳۹۶ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
مروری بر مفاهیم جامعهشناختی
ازخودبیگانگی Alienation
الیناسیون اصطلاحی است که ریشهاش در آثار و افکار هگل قرار دارد و تنهاش در آثار و افکار مارکس و شاخ و برگش در آثار و افکار پیروان ایندو، بخصوص مارکسیستها. هگل این اصطلاح را در ارتباط با روح و آثارش مطرح میکند (یک مفهوم ذهنی و فلسفی) و مارکس در رابطه با انسان و آثارش و یا بهتر بگوییم کارگر و کارش (یک مفهوم عینی و جامعهشناختی)؛ و طیِ آثار مارکس و بویژه این گفتۀ معروف او که "انسان در نظام سرمایهداری باخودبیگانه است" بود که این اصطلاح بر سر زبانها افتاد.
الیناسیون در منابع و مراجع ما، اغلب ازخودبیگانگی و در معدود مواردی هم باخودبیگانگی ترجمه میشود؛ اما باید در نظر داشت این "از خود" یا "با خود" که گفته میشود در خود کلمه وجود ندارد، بلکه از مفهوم آن استنباط میشود (Alien بمعنای خارجی، بیگانه و غریبه میباشد). "خودبیگانگی" یا "بیگانگی با خود" و یا همان "ازخودبیگانگی" در واقع صورتی از بیگانگی (یا در قالب مارکسیستیاش اگر بگوییم صورت غالب بیگانگی) است که در آن فرد (مطابق نظر مارکس بواسطۀ عوامل خارجی و مشخصاً عوامل اقتصادی) با "خودِ" خویش بیگانه میگردد (Self_Alienation)؛ این واژه و مفهوم بنوعی در برابر واژۀ Self_Actualization یا Self_Realization به معنا و مفهومِ خودفعلیتبخشی یا خودتحققبخشی قرار دارد. با این نوع برداشت است که Alienation عموماً "ازخودبیگانگی" ترجمه میشود.
اما صورت دیگری هم از بیگانگی وجود دارد که "بیگانگی با محیط" نامیده میشود؛ در این نوع که تا حدودی از حوزه و حال و هوای مارکسیستی فاصله میگیرد، فرد بهر دلیل، با مراتبی از گسستگی و غریبگی، از محیط و اجتماع پیرامونِ خویش میبُرد و در خویشتن فرو میرود؛ مفهومی از بیگانگی که در این کتاب مطرح است بیانگر این نوع است؛ در این مورد، دیگر معادل دانستن Alienation با "ازخودبیگانگی" صحیح به نظر نمیرسد؛ چه در اینصورت باید بگوییم "ازخودبیگانگی با محیط"! و این غیر از آنکه از نظر صوری بسی غلطانداز مینماید، از نظر مفهومی هم بسی تناقضزا میشود؛ بخاطر اینکه در این نوع از بیگانگی، اساساً فرد با دنیای خارجش بیگانه میگردد و نه دنیای درونش؛ اتّفاقاً فرد با بریدن و یا جدا ماندن از اجتماع پیرامونش، به خویش پناه میبرد و با خودِ خود میماند! حالا تصوّر اینکه فردی هم با دنیای درونش بیگانه باشد هم با دنیای بیرونش، اگر هم در بیان گفتنش میسّر باشد، در عمل تحقّقش ممکن نخواهد بود.
به نقل از :
فرهنگ فشرده جامعه شناسی (ترجمه و تألیف حسین شیران) دانلود از لینک زیر 👇👇👇
http://www.orientalsociology.ir/post/80/concise-dictionary-of-sociology-hossein-shiran/
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: جامعه شناسی, جامعه شناسی شرقی, فرهنگ فشرده جامعه شناسی, مفاهیم جامعه شناسی
[ شنبه ۲۷ خرداد ۱۳۹۶ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
«نوربرت الیاس و میشل فوکو Norbert Elias and Michel Foucault»
نوشته: دنیس اسمیت Dennis Smith
بازگردان: حسین شیران Hossein Shiran
بخش سوم
در واقع، آنچه در این بین مهم است تأکید بر مرکزیت تنشی است که در این برهه در ذهن فوکو ایجاد شده بود- تنشی فعال میان «نظم» که همواره یک ضرورت اجتماعی به شمار میرود و «میل» آدمی که دائماً درصدد سرنگونی آنست! به این قرار، او از یک سو میخواست «فرار بزرگ» از زندان فشار و محدودیتهای جامعه را عملی سازد و از سوی دیگر، یک رغبت بورژوازی قدرتمند به نظم و انضباط و سختگیری داشت. در نهایت این کشاکش ذهنی به او این ظرفیت را داد که یک دورۀ طولانی از عمر خود را در آرشیو کتابخانهها سپری سازد و این خود مجال تأمل و تفکر در خصوص پروژههای تحقیقاتی عظیماش همچون اثر چندجلدی «تاریخ جنسیت» را فراهم ساخت.
فوکو نیز بنوعی اخلاق کار بورژوایی الیاس را بکار بست اما در جهاتی دیگر که درخور وضعیت بسیار متفاوتش بود. در حقیقت، مسألۀ فوکو دقیقاً در نقطۀ مقابل مسألۀ الیاس قرار داشت. الیاس از همان سنین کودکیاش خوب میدانست که چه میخواهد بشود: یک استاد دانشگاه در یکی از دانشگاههای آلمان. خلق این هویت آتی برای او پروژهای بود که لازمه تحققاش باثبات و بازبودن نسبی جامعۀ آلمان بود؛ چیزی که در عمل عکس آن اتفاق افتاد و جامعۀ آلمان (با ظهور هیتلر) بطور فزایندهای برای یهودیانی چون او بسی بیثباتتر و بستهتر گردید! از این رو الیاس برآن شد تا برای این ماهیت خشن و سرکوبگر جامعهاش تبیینی ارائه دهد.
الیاس آگاهی آلمانیها از خودشان را عمیقاً متأثر از تأخّر و بیثباتی یکپارچگی سیاسی آلمان میدانست. متأسفانه، قرنها بود که پرسش ''آلمان واقعی چیست؟'' در آلمان کنار گذاشته نمیشد (1995a، 5). اما به باور الیاس، فرانسه موردی مختلف به نظر میرسید. آنها نگرانیای در رابطه با هویت خود نداشتند. صلح اجتماعی در جامعۀشان برقرار بود و فرآیند متمدنشدن که در اغلب بخشهای آن در جریان بود تلاشی بود برای یافتن فرایندهای اجتماعی درازمدتی که پرسش در خصوص هویت ملی را از دستور کار فرانسویها حذف کرده بودند.
در مقابل، فوکو میخواست با خیز به عقب، پرسش در باب هویت را دوباره به دستور کار بازگرداند. در این راستا او افشاگری بر علیه شیوههای گفتمانی و حمله به آنها را که، به باور او، راه پرسوجو در رابطه با ماهیت و مرزهای تجربۀ انسانی را بسته بودند بعهده گرفت. جالب اینکه، آنچه الیاس آن را در جامعۀ فرانسه تحت عنوان کلیدی «فرایند متمدنشدن» مطابق قاعده میدانست برای فوکو که در آن زمان یک کودک بود بسیار عذابآور بود.
الیاس از سنین پایین میدانست که چه میخواهد بشود. در مقابل، فوکو از سنین پایین میدانست که چه نمیخواهد بشود! او نمیخواست هویتی را بپذیرد که از جانب جامعهای که بسیار محکم و پایدار بود بر او تحمیل میشد و خود این بود که به او، بقول معروف، کلید باز کردن درهای موفقیت جهانی را ارزانی داشت.
پایان بخش سوم
Norbert Elias and Michel Foucault
Hossein Shiran
منبع:
Norbert Elias and Modern Theory
Professor Dennis Smith , 2001
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: کتاب جامعه شناسی, الیاس فوکو اسمیت, نظریه اجتماعی مدرن, حسین شیران
[ دوشنبه ۱ خرداد ۱۳۹۶ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
سیاست و صداقت؟!
حسین شیران
اصولاً نامزدهای محترم ریاست جمهوری- نه فقط در ایران بلکه در هر کجای جهان، بویژه در بحبوحة انتخابات، عملاً در «پیشگاه مردم» که در این نقطهعطفهای بخصوص، خواهناخواه، ارج و قربی کلان مییابند، مدام همدیگر را به «ناروراستی» و «بیصداقتی» متهم میکنند و مصرّانه از هم میخواهند که با مردم «روراست» و «صادق» باشند! (اینجا به یقین جای گفتن آن ضربالمثل معروف است که بنده عامداً از باب حفظ حرمت این عزیزان از آوردن آن صرفنظر میکنم).
البته باید گفت که این تعارفات ناشی از هیجانات انتخاباتیست که آنها با هم دارند و گرنه هیچ عقل سلیمی نه جزئاً از آنها که کلاً از "سیاست" هیچ توقع "روراستی" نداشته و ندارد! جالب اینکه خود آنها هم از خود چنین توقعی ندارند! فقط حرفیست که با حرارت از باب گرمی بازار به زبان میآورند و گرنه خودشان از هر کس دیگر بیشتر و بهتر میدانند که در عالم امکان چیزی سختتر از گردهمآوردن ایندو عنصر نیست! الحق و الانصاف هم حق با آنهاست! نمیخواهم و نباید هم بگویم که غیرممکن است اما کار کار دشواریست اینکه بخواهی هم یک «سیاستمدار خوب» باشی هم یک «خدمتگزار روراست»!
در کل، دنیای عجیبیست این دنیای سیاست! صادقترین مردم هم اگر باشی و بخواهی که در این گود فرو روی باید بدانی که هیچ تضمینی به پاک ماندن دامانت از گردوغبار «ناروراستی»های آن نیست- مگر آنکه بخواهی به یک سری «اصول اساسی روراست بودن» پایبند باشی که در اینصورت هم مطمئن باش جایی در «جمع عزیزان» نخواهی نداشت و به هر شکل، زود از آن جرگه برون انداخته خواهی شد! این یک نکتۀ سهل و ممتنع را هم بگویم که در این حوزه "هیچکس به تمامی حقیقت را نمیگوید و هیچکس هم آنجا که دروغ میگوید تنها نیست!" این را دیگر عوامترین مردمان هم میفهمند، نه فقط فهم، که با پوست و گوشت و استخوان خود تجربه هم میکنند! به بیان دیگر این جزئی جداییناپذیر از فهم و شعور مردمان است!
به هر حال، «جمع عزیزان» جسارت بنده را در این برهة حساس به پای آداب سخن نادانیام بگذارند و اجازه دهند یک نکته را با صراحت هر چه تمام به زبان آورم تا شاید به گوش «نامزدهای محترم ریاست جمهوری»مان که البته نه- اینها مردان بزرگ «دنیای سیاست» هستند و گوششان از این حرفها پر و کارشان هم از این مرزها گذشته است! دیریست در عرصة آمادة «نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران» در معیت یاران «سفره» گستردهاند و بنوعی «خوب یا بد»، هر چه در میان هست از آنهاست و بس، اما ای عجب، که هنوز هم مهلتی دیگر از مردم میطلبند تا چه کنند که پیشتر نکردهاند؟! (بگذریم)
دستکم به گوش «نامزدهای محترم شورا»ها- این «سیاستبازان تازهبهدورانرسیده» که اینک بیصبرانه در انتظار سوار گشتن بر کوپههای بالاروندة گردونة ناایستای سیاست سر از پا نمیشناسند گویی که نمیدانند سرانجام بعد چند دور آنسو خواهناخواه از این چرخ و فلک پیاده خواهند شد، برسد و آن اینکه: عزیزان! نظر به راهی که در پیش گرفتهاید هیچکس توقع روراست بودن از شما ندارد اما "لطفا آنگاه که شعار میدهید عیار شعور مردم ایران دستتان باشد"! بخدا فقط همین! «روراست» بگویم- که جز این از یک «جامعهشناس» نباید انتظار داشت و گرنه باید دانست که او هم یک «سیاستورز» تمامعیار است در جلد یک «جامعهشناس»، که "اگر هنوز خمشدنی در کار است از باب ارادت به آستان بلند اسلام است! این نیست که فکر کنید ملت ایران هنوز هم در خواب است"!
پس "اگر که واقعاً «صداقتی» در کارتان هست «یکراست و روراست» از «پیش» به سراغ این مردم بیایید نه از «چپ و راست» و نه از «پشت»"! در اینصورت مطمئن باشید، نه «دست سرخ و سیاه سیاست» که «گاه هست و گاه نیست»، «دست خدا» و «دوستی مردم» همواره همراه و یارتان خواهد بود!
والسلام علی من اتبع الهدی
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: انتخابات ریاست جمهوری, جامعه شناسی, جامعه شناسی شرقی, جامعه شناسی سیاست
[ یکشنبه ۲۴ اردیبهشت ۱۳۹۶ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
جامعه شناسی ایران - بخش دوم Sociology Of Iran
حسین شیران
در بخش قبل گفتیم که شروع علم «جامعه شناسی» در ایران را علیالاصول باید سال 1313 شمسی بدانیم؛ سالی که در آن «ویل هاس»- جامعهشناس آلمانی برای نخستین بار تدریس درسی با عنوان «علمالاجتماع» در دانشگاه تهران را آغاز کرد؛ و بعد گفتیم که تدریس این درس بعد از خروج او از ایران به دکتر «اسدالله بیژن» محول گردید.
«اسدالله بیژن» که بود؟ در خصوص زادروز و زادگاه و زندگانی ایشان متأسفانه اطلاعات زیادی در دسترس نیست (دوستان اگر در این خصوص اطلاعاتی دارند از باب تکمیل بحث از ما دریغ نفرمایند. سپاس). مطالب «ویکیپدیا» هم در خصوص ایشان بیش از چهارپنج سطر نیست! در هر صورت حالیا حداکثر شناخت ما از ایشان به این حد است که نام کامل ایشان «میرزا اسدالله خان بیژن» بوده است. تحصیلات متوسطۀشان را در «کالج تهران» و دورۀ دکترایشان را در رشتۀ فلسفۀ علوم تربیتی در «دانشگاه کلمبیا» (آمریکا) سپری کردهاند.
به نخستین تاریخی که در ارتباط با ایشان برمیخوریم سال 1310 است؛ در این سال، ایشان پس از بازگشت به ایران بعنوان دانشیار علوم تربیتی در دانشسرای عالی تهران مشغول به کار میشوند و بعد دومین تاریخ، سال 1313 است که ایشان به همراه اساتید دیگری همچون دکتر «محمدباقر هوشیار» و دکتر «عیسی صدیق» رشتۀ علوم تربیتی در ایران را در نخستین سال تأسیس دانشگاه تهران پایهگذاری میکنند. و نهایت اینکه «سیر تمدن و تربیت در ایران باستان» از مهمترین آثار علمی ایشان است [سایت تربیتنیوز].
به این قرار ملاحظه میفرمایید که شهرت و اهمیت ایشان بیشتر در علوم تربیتی است تا «جامعه شناسی»؛ واضحتر اگر بگویم ایشان در اصل جامعهشناس نبودهاند با این حال ما همین که ایشان بعد از خروج «ویل هاوس» از ایران همت نموده تدریس درس «علمالاجتماع» را پیگرفتهاند تا این پرچم نوبرافراشته در ایران به دست اهالیاش برسد صمیمانه پاسشان میداریم! ذکر نامی از ایشان و اختصاص یک بخش کوتاه به ایشان حداقل کاریست که میتوانیم در حق ایشان انجام بدهیم! روح این استاد شاد و یادش گرامی باد!
نتیجه: دکتر «اسدالله بیژن» را بعنوان «نخستین مدرس ایرانی» درس جامعه شناسی در ایران به یاد داشته باشیم.
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: جامعه شناسی, جامعه شناسی شرقی, جامعه شناسی ایران, ویل هاس اسدالله بیژن
[ دوشنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۶ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
«نوربرت الیاس و میشل فوکو Norbert Elias and Michel Foucault»
نوشته: دنیس اسمیت Dennis Smith
بازگردان: حسین شیران Hossein Shiran
بخش دوم
در وضعیت گلخانهای
فوکو یک نمونه آزمون شگفتانگیز برای نظریۀ «فرآیند متمدن شدن» الیاس است. او فرآوردۀ جامعهای بود که الیاس آن را بعنوان نمونهای اصلی از جوامعی معرفی کرده بود که این فرآیند در آن در حال عملیاتیشدن بود. فوکو از یک خانوادۀ سنتی مایهدار متعلق به یک طبقۀ سنتی مایهدار بود و در یک بخش سنتی مایهدار در فرانسه بنام «پواتیه» - شهری کوچک در ایالت «میلیو» (فوکو 1996، 371) واقع در سیصد کیلومتری جنوب غربی پاریس زندگی میکرد. پدر فوکو یک جراح بسیار برجسته در منطقه بود؛ او خود پسر یک جراح بود که با دختر یک جراح هم ازدواج کرده بود و میخواست پسرش فوکو هم یک جراح شود.
زمانی که کتاب «فرایند متمدنشدن» الیاس در سال 1939 منتشر شد فوکو فقط سیزده سال داشت. در آن زمان اگر او این کتاب را میخواند، که به احتمال قریب به یقین نخواند، شاید این بخش از آن را بسیار درخور شرایط شخصی خود مییافت: «بطور دقیق، این یعنی ترس از دست دادن حیثیت و اعتبار موروثی متمایزی . . . که تا این روز نقش تعیینکنندهای در شکلدادن به قواعد رفتاری غالب داشته است. و دقیقاً این ترسها ... هستند که بطور ویژه زمینه را برای درونیسازی فراهم میسازند؛ این نوع از ترسها بمراتب بیش از ترس از فقر یا گرسنگی و یا خطر جسمانی مستقیم، بواسطۀ تربیت، در ذات اعضای طبقاتی از این قبیل ریشه میدوانند و در قالب یک دغدغۀ باطنی، افراد را تقریباً بطور خودکار، مستقل از هر گونه دخالت دیگران، تحت فشار فوقالعادۀ فراخود به یک نظام آموختهشده متصل میسازند.
پیوسته دلواپسی والدین اینست که آیا فرزندشان معیارهای رفتاری طبقهای که درآنند و یا حتی طبقات بالاتر را کسب خواهد کرد یا نه؟ و آیا خواهد توانست حیثیت و اعتبار خانواده را حفظ کرده و افزایش دهد یا نه؟ . . . دغدغههایی از این نوع، کودک را از نخستین سالهای زندگیاش دربرمیگیرند . . . آنها بطور مداوم آب در آسیاب این دغدغۀ باطنی میریزند و با تشدید و تقویت آن سعی میکنند رفتار و احساسات کودک رو به رشد را همواره در محدودۀ تعیین شده نگهدارند و او را چه بخواهد چه نخواهد به یک معیار مشخصی از شرم و خجالت، یک لهجه و یا یک رفتار خاص مقید سازند.» (الیاس 1994a، 521-2)
فوکو بعنوان یک کودک، خود را از دو سو در محاصرۀ فشارها و تقاضاهای تأدیبی از این دست احساس میکرد: یکی جهان خارج و دیگری سائقههای درونی و روانی خود. بعدها او خود به یاد میآورد که «التزام به صحبت و گفتگو با مهمانان . . . برایم خیلی عجیب و غریب و خستهکننده بود. من اغلب تعجب میکردم که اصلاً چرا افراد مجبورند صحبت بکنند». فوکو در مدرسه گوشهگیر بود و همیشه سرش در کتابش بود.
از طرفی، اوضاع در پواتیه هم بسیار ناراحتکننده بود. تعصبات مذهبی، حسادتهای طبقاتی، جنگ جهانی و اشغال کشور توسط نازیها (بعد از 1940) همه و همه باعث افزایش تنشهای اجتماعی و روانی شده بودند. از اینها گذشته، خود فوکو هم تنشها و برخوردهای خاص خود با پسران هم سن و سال خود را داشت. در کل، این وضعیت محیطی به او آموخت که "شیوههای بسیار مختلفی برای صحبت کردن وجود دارد همچنانکه اشکال متعددی از سکوت کردن وجود دارد". بعنوان مثال، او دریافت که برخی از انواع سکوت ... بر خصومتهای بسیارتند دلالت دارند در حالی که برخی دیگر ... متضمن دوستیهای عمیق، تحسینهای عاطفی و حتی عشق هستند (فوکو 1996، 371).
میان فوکو با این زمینۀ زندگانی قابل تأملاش در پواتیه و الیاس و زمینۀ زندگانیاش در چند دهۀ پیش در برسلاو برخی شباهتهای جالب وجود دارد؛ با این وجود، در حالی که خانوادۀ الیاس برای او یک محیط نسبتاً امن و دلپسند فراهم ساخته بودند و او از این وضع خرسند بود فوکو علیرغم امکانات رفاهی که خانوادهاش داشت عملاً خود را در یک محیط طاقتفرسا و خفهکنندهای شبیه یک گلخانه درمییافت!
هرچه بود این سالهای اولیه یک خودانضباطی بزرگ به فوکو ارزانی داشت. آثاری که او ارائه داد در حقیقت پاسخهای معاندانهای بود بر علیه فشارهای شکلدهندهای که جامعه و فرهنگ پیوسته بر ابدان و اذهان ما وارد میسازند. او بر آن بود تا به هر شکل در برابر این فشارها بایستد و دست آنها را برای خاطر آنچه که هستند روکند. در نهایت این فرآیند او را یاری کرد تا سائقههای درونی خود بویژه تمایلات همجنسگرایانه و اشتیاق به خودکشیاش را بازیابد.
پایان بخش دوم
Norbert Elias and Michel Foucault
Hossein Shiran
From:
Norbert Elias and Modern Theory
Professor Dennis Smith , 2001
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: کتاب جامعه شناسی, الیاس فوکو اسمیت, نظریه اجتماعی مدرن, حسین شیران
[ دوشنبه ۴ اردیبهشت ۱۳۹۶ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
جامعه شناسی ایران - بخش اول Sociology Of Iran
حسین شیران
اگر میخواهید بدانید که جامعه شناسی در ایران کی و کجا و توسط چه کسی یا کسانی آغاز شد - در حد پیگیریهایی که در این خصوص داشتم - باید بگویم که نخستین بار توسط یک جامعه شناس آلمانی بنام «ویل هاس Will Hass» بود که تدریس جامعه شناسی در ایران آغاز گردید. این اتفاق میمون و مبارک در سال 1313 شمسی اتفاق افتاد. این سال، سال تأسیس «دانشگاه تهران» است.به این اعتبار میتوان گفت که «جامعه شناسی» در ایران سابقهای همپای «دانشگاه» در ایران دارد. البته در این زمان هنوز عنوان «جامعه شناسی» وضع نشده بود و درسی که «ویل هاس» داشت تحت عنوان «علمالاجتماع» آن هم در «دانشکدۀ ادبیات» تدریس میشد. بنا به گزارش دکتر «منوچهر محسنی» (1362) در کتاب «جامعه شناسی عمومی»اش این درس بعد از خروج «ویل هاس» از ایران به دکتر «اسدالله بیژن» واگذار شد. بعد از این بود که بتدریج زمینه برای وقوع اتفاقات اساسی در خصوص علم جامعه شناسی در ایران فراهم گشت.
نتیجه: سال 1313 را بعنوان سال آغازین برای شروع علم «جامعه شناسی» در ایران در نظر داشته باشیم.
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: جامعه شناسی, جامعه شناسی شرقی, جامعه شناسی ایران, ویل هاس اسدالله بیژن
[ شنبه ۱۹ فروردین ۱۳۹۶ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
موقعیت فراز، موقعیت فرود - بخش سیزدهم
حسین شیران
«محمد برتر است یا بایزید بسطامی؟»! شما خود در برابر یک چنین پرسشی قرار بگیرید چه پاسخی به آن میدهید؟ اصلاً آیا چنین پرسشی را شایستۀ پاسخ دادن میدانید یا نه؟ و بعد با صاحب پرسش چه میکنید؟ بویژه اگر که طرف، پیرمردی ناشناس باشد و از قضا شما هم «شیخالاسلام» شهر باشید و دهها مرید پیر و جوان هم دور و برتان، همه هم دهانباز چشم بردوخته بر دهان مبارکتان که ببینند سرانجام در مقام مرادشان چه پاسخی دارید که به این پیر و پرسش بیملاحظهاش بدهید؟ ...
روز شنبه بیستوششم جمادیالآخر سال 642 هجری، «مولانا جلالالدین محمد بلخی» دقیقاً در یک چنین موقعیتی گیر افتاد! او همچون همیشه داشت به همراه اعوان و انصارش با دبدبه و کبکبه از راستهبازار شهر به خانه باز میگشت که ناگهان پیرمردی درویشاحوال در برابرش ایستاد و بیهیچ مقدمهای این پرسش توفانی را به او خطاب داشت؛ «محمد برتر است یا بایزید بسطامی؟» ...
آن زمان قونیه تختگاه سلاجقۀ روم بود و شیخالاسلام - بعد سلطان - دومین شخص شخیص این شهر بود! حال اینکه کسی پیدا شده بود اینگونه در ملاءعام بیاعتنا به خیل مریدان و عابران و کاسبان محل، راه را بر او بربسته - و حال این به کنار - گستاخانه در محضر او محمد (ص) سرور کائنات را با هرکس دیگری جز خود او به قیاس گذاشته بود لابد که آدم با دل و جرأت و ماجراجویی بود! براستی او که بود؟ از کجا آمده بود؟ و به این قرار که پا پیش گذاشته بود از جان شیخ چه میخواست؟ ذهن شیخ بیشتر درگیر این مسأله بود تا پرسشی که از او شده بود! با این وجود، هم پیر که در حلقۀ حاضران راست ایستاده بود و فارغ از همه چشم در چشم او دوخته بود و هم مردمانی که لحظهبهلحظه بر تعدادشان افزوده میشد همه بیصبرانه منتظر پاسخ او بودند!
البته او میتوانست با استناد به مقام و موقعیت خود به بهانۀ طرفیت با یک پیرمرد ژاژگوی ژندهپوش و مهمتر از آن پرسش بیربطی که از دهان او خارج شده بود و یا به هر دلیل دیگر از پاسخ دادن به پیر طفره رود و باقی ماجرا را به مریدان متعصباش بسپارد تا با او آنگونه تا کنند که از اول بنا داشتند! اما هر چه بود او این چنین نکرد! قدری در حال پیر نظر کرد و بعد آهسته گفت: «محمد سرحلقۀ انبیاست، بایزید بسطام را با او چه نسبت»! این پاسخ او بود به پیر- پاسخی که پیر از پیش در برداشت، انگار که خوب میدانست از کسی یا کسانی چون او چه پاسخی باید انتظار داشته باشد! پس تا شیخ چنین گفت او بیوقفه پرسش بعدی را هم مطرح ساخت: اگر چنین است که گفتی پس چرا محمد «سبحانک ما عرفناک» گفت و بایزید «سبحانی ما أعظم شأنی»؟ ...
اگر نه پرسش اول که این پرسش دوم حساب کار را بخوبی به دست مولوی داد تا بداند که با کم کسی طرف نیست! آری، او «شمس تبریزی» بود! شیر پیری که از راه دور بهر شکار شیخ آمده بود. چند روزی به کمین نشسته بود تا سرانجام سربزنگاه در یک چنین فرصتی کار را بر او و بر خود تمام کند! دو تیر بیشتر هم در بر نداشت که هر دو را هم انداخته بود و حال منتظر ایستاده بود تا شکارش خود بر زمین افتد! اما شکار همچنان سرپا بود و تلاش میکرد در مقام یک شیخالاسلام، مغلوب یک شیر پیر نگردد! البته حاضران در دانایی و توانایی او هیچ تردیدی نداشتند. او در عین حال که عالم فقه زمان بود حاذق و حاضرجواب هم بود. کار او صبح تا شام پاسخ دادن به خیل پرسشهایی بود که مردم از هر در از او میپرسیدند و او بیهیچ وقفه و بیهیچ زحمتی به پشتوانۀ دانش کمنظیری که داشت از پس آنها برمیآمد! اما هر چه بود در این مخمصه این دانش بینظیر نمیتوانست به فریاد شیخ برسد!
او خود دانست که پاسخ به این پرسش هیچ ساده نیست چون پرسش یک سادهلوح نیست با اینحال از آنجایی که هنوز در احاطه - و بگذار راحت بگویم - اسارت بیقید و بند مریدان قرار داشت نمیتوانست به این سادگیها میدان را به نفع حریف ناشناس خالی کند پس باز به زبان آمد تا حاضران نگویند که شیخ نتوانست از پس یک دو پرسش یک غریبه برآید: «بایزید تنگحوصله بود به یک جرعه عربده کرد محمد اما دریانوش بود به یک جام عقل و سکون خود از دست نداد»!
این پاسخ دوم شیخ بود به پیر! پاسخی که هم او و هم پیر، هر دو دانستند که در اصل، پاسخ پرسش نیست بلکه واکنشیست از جنس کلام از برای مصرف تودهای! چاره چه بود؟ درست به همان اندازه که «شیخ و شاه» بر «پندار و گفتار و کردار»ِ عوام رعشه میافکنند عوام هم بر این سهگانههای عاملیت انسانیِ «شیخ و شاه» سایه میافکنند! (جمله شاهان بندۀ بندۀ خودند / جمله خلقان مردۀ مردۀ خودند)! مولوی در مقام شیخالاسلام شهر، سالها بود که قدرت و شهرتی کلان بهم زده بود؛ همه حتی خود شاه هم از او حساب میبردند! حال چگونه میتوانست در عرض چند دقیقه در مقابل دیدگان حاضران، قافیه را به پیر ببازد و هر چه تا آن زمان اندوخته را به باد دهد!
اما این پوستۀ بیرونی ماجرا بود؛ در زیر این پوسته او دیگر نه قافیه، که در کمال شگفتی، خود را هم باخته بود! آن دو پرسش توفانی براستی کار او را ساخته بودند و حال او داشت در آن حال که آرامآرام پیر را در بر میگرفت درنوردیده شدن با توفانی غیرمنتظره را تجربه میکرد! توفانی که در نهایت به دگرگون گشتن بینظیر او منجر شد و سرانجام از او چیزی ساخت که بخش پیش از آن تحت عنوان «خورشید مولوی» یاد کردیم! آری، «خورشید مولوی» - که حتی شنیدن نامش هم گرمی و انرژی و انگیزه به آدم ارزانی میدارد!
آنگونه که گفتهاند چیزی بیش از این میان مولوی و شمس رد و بدل نگشته است. اما برای «اهل حقیقت» همین هم بس است که «در خانه اگر کس است یک حرف بس است»! هر چه بود با همین گفتگوی کوچک بود که مولوی دربست تسلیم شمس شد انگار که بقول خود راهی جز این نداشت:
ای رفیقان راهها را بست یار / آهوی لنگیم و او شیر شکار
جز که تسلیم و رضا کو چارهای / در کف شیر نری خونخوارهای!
و این البته تنها بیانگر آگاهی و اقتدار «شیر شکار» نیست، اینجا به حق باید به احترام شکاری که با یک اشاره میتوانست شکارچی خویش را از میان بردارد و برنداشت و با کمال میل راضی شد که «خویش» از میان برداشته شود هم همه از سر کلاه برداریم! آری او خود خواست که به دندان تیز شیر شمس سپرده شود تا او هر آنطور که میخواهدش بدرد، چه به حکم فطرت حقجویی که داشت خوب دریافت که این شیر پیر انگار که با او کارها دارد! و همین هم بود.
شمس «استاد درون» بود. با آنکه همه هستی بیرونیاش انگار به یک پول سیاه هم نمیارزید اما این «قدرت بینش» بیبدیل مولوی بود که تشخیص داد او گرچه از قبیلۀ ناداران است اما هرگز از قماش نادانان نیست! پس به هر سختی که بود از مال و منال و مریدش دل کند و از این میان تنها «خود» را برداشت و همان یک «خود» را هم مشتاقانه تن به تیغ تیز نقادی او سپرد و به این قرار که اکنون همه میدانیم سزای اعتمادش را هم دید و چشید! شمس میدانست که او آبستن خورشید است پس هر طور که بود - به حکم «رسالت انسانی و اجتماعی» که داشت - خود را به او رساند تا به هر شکل زایش این خورشید را محقق سازد! او نه با بایزید کاری داشت و نه با محمد! اینها بهانهای بود برای درافتادن با «شیخ خوشاحوالی» که خود نه میدید و نه میدانست که واجد خورشیدیست بیبدیل که از بدحادثه در زیر «دیو ملولی» که سخت بر احوالاش حاکم بود مدفون است! پس چارۀ کار را در آن دید که هر دو را بدرد تا که «خورشید مولوی» آزاد شود! دنیا به قدر زایش این خورشید، تا هست مدیون اوست!
پایان بخش سیزدهم
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
Hossein_shiran
OrientalSociology@
برچسبها: جامعه شناسی شرقی, جامعه شناسی, مولوی شمس تبریزی, بایزید بسطامی
[ دوشنبه ۲۳ اسفند ۱۳۹۵ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
«نوربرت الیاس و میشل فوکو Norbert Elias and Michel Foucault»
نوشته: دنیس اسمیت Dennis Smith
بازگردان: حسین شیران Hossein Shiran
بخش اول
فرار بزرگ
در دوم دسامبر 1970 پلیس ضد شورش فرانسه در مقابل لفت بانک پاریس در حال عملیات بود. در این هنگام «میشل فوکو» در دانشگاه سوربن در مقام استاد تاریخ نظامهای اندیشه سخنرانی داشت. هر کس که برای شنیدن سخنرانی او میرفت مجبور بود که از محاصرۀ افسران یونیفورمپوش و ماشینهای پلیس عبور کند. سرانجام فوکو در پشت کرسی خطابه ظاهر شد. او مردی چهل، چهل و پنج ساله بنظر میرسید با سری کاملا تراشیده. توصیف خبرنگار لوموند از او چنین بود: «شخصیتی بیمو، با رنگی استخوانی، منِشی بودایی، نگاهی اهریمنی، ... . سخنرانی او همچون کار یک بندباز، بسیار خیرهکننده بود (میلر 1993، 183).
آن روز در پاریس یک مسألۀ دانشجویی هم اتفاق افتاده بود. البته حضور پلیس بخاطر سخنرانی فوکو نبود با این وجود همه سعی داشتند میان سخنرانی او در داخل تالار و حضور پلیس و صحنههای پر سر و صدایی که از خارج تالار به گوش میرسید ارتباطی پیدا کنند. فوکو سابقۀ مواجهه با پلیس و گاز اشکآورش را داشت. حدود یک سال پیش زمانی که او به همراه تعدادی دیگر در محوطۀ اصلی ساختمان دانشگاه وینسنس در حومۀ پاریس تجمع کرده بودند وقتی پلیس تلاش کرد آنها را از آنجا بیرون کند، فوکو و چند تن دیگر به پشت بام ساختمان اداری گریختند و بعد از آنجا بر سر افسران پلیس آجر پایین انداختند. ...
فوکو یک متفکر و یک مجری عملگرا بود. در تمامی این نقشها او استاد مسلم به چالش کشیدن و توطئه کردنهای غیرمنتظره بود. او یک بار صحنۀ سخنرانی خود را با صحنۀ یک نمایش قیاس کرد و گفت: "نسبت من با شنوندگان شبیه نسبت یک بازیگر و یا آکروبات است". افزون بر این میتوان او را یک فراری حرفهای هم دانست. میان او و «هری هودینی» شباهتهای زیادی وجود دارد. او و هودینی هر دو در گردآوردن جمعیت دور خود بسیار حرفهای بودند. هر دو مشتاق راهانداختن هلهله و هیاهو بودند. هر دو هم در پنجاه سالگی و در اوج شهرت خود از دنیا رفتند.
و فقط این نبود؛ فوکو و هودینی هر دو دلبستگی عمیقی به فنون فرار داشتند: هودینی فرارهای فیزیکی و فوکو فرارهای روحی و روانی! شصت سال پیش، تنها چندصد متر دور از جایی که فوکو حالا داشت سخنرانی میکرد، هودینی در حالی که فقط یک لباس شنا بر تن داشت با یک جفت دستبند آهنی که با زنجیر به گردنش بسته بودند توانسته بود یهو خیز بردارد و از میان در رود و بطور معجزهآسایی، آنگونه که بعدها معلوم شد، جان سالم هم بدر ببرد. با این کار، هودینی به دنیا نشان داد که میتوان از دست دستبند هم فرار کرد و حال فوکو میخواست به مخاطبانش بفهماند که آنها هم میتوانند از دست زندان جامعه فرار کنند!
ضرورت «فرار بزرگ» از «زندان بزرگ» در قلب دیدگاه فوکو قرار دارد. این زندان یک زندان فیزیکی نیست، شبیه تیمارستانهای قرن هجدهمی هم نیست بلکه یک زندان ذهنی و روانی است که در آن انسان در قبضۀ قلادۀ تنگی از جنس «خود» گرفتار است! میدانید این قلادۀ تنگ کی و کجا دور گردن ما ساخته و پرداخته میشود؟ درست در لحظاتی که مثلاً ما در یک رستوران هستیم و به منوی غذا مینگریم یا در یک زمین بازی هستیم یا بر سر کلاس درس یا محیط کار و یا هر جای دیگری نظیر این و بعد در همۀ اینها به این میاندیشیم که چه چیز درست و شایسته است!
در واقع این مطالبۀ نظم و انضباط است که ما را در قالب یک کودک، یک شاگرد، یک بیمار، یک سرباز، یک رفاهطلب و یا چیزی شبیه اینها درمیآورد. در زمان آموختن تمامی این نقشها ما به این میکوشیم تا شیوههای گفتمانی و روالهای معینی را برای تفسیر و مواجهه با جهان در گفتار و پندار خود پذیرا باشیم. زمانی که جامعه به ما یک «خود» (یک هویت، یک احساس که بودن) عطا میکند دیگر متفاوت و غیر از آن بودن بسیار دشوار میگردد. زانپس این مفروضات و این عادات جاسازی شده در گفتار و پندار ما هستند که احساسات و ادراکات ما از واقعیت را بشدت تحت تأثیر خود قرار میدهند.
هدف فوکو به چالش کشیدن این فرآیند بود. او میگفت که ما با کمی تهییج شدن و قدری خطر کردن میتوانیم «خود»های تحمیلشده از سوی جامعه را پس بزنیم و به این ترتیب قلادههای دور گردنمان را بشکافیم و انرژی انفجاری و غیرقابل پیشبینی محبوس در زیر آن را آزاد سازیم و به خودهای حقیقیمان اجازۀ سخن گفتن بدهیم. این شکل از گفتار میتواند چالشگر، خلاق، خشونتبار، غیرمنتظره و مخل و یا به عبارت دیگر، یک تهدید برای نظم باشد. در نظر فوکو این تهدید باعث ترس همۀ افراد و مؤسسات و تمایل آنها به حفظ نظم میشود و خود اینچنین میشود که گفتمان، همچنان در قید زنجیرها باقی میماند.
ما مجبور هستیم که از قواعد دستور زبان تبعیت کنیم، با سبکهای خاص استدلال انطباق داشته باشیم، به دنبال موضوعات تحقیقاتی خاص بگردیم، از دیگران دوری کنیم و مواردی از این قبیل. تحت سلطۀ این رژیم، هر متن و مرجع منتشر شده باید بوضوح نویسندۀ مشخص خود را داشته باشد و مستقیماً در مقابل آن مسئول باشد و در صورت لزوم مورد مجازات هم قرار بگیرد. مأموریت فوکو این بود که بر علیه این اجبارها جنگی بیفروزد، فرار از زندان فرهنگ را تبلیغ و توصیه کند و قدرت خطرناک و رام نشدنیای را به گفتمان بازگرداند. این بود پیام آن سخنرانی!
پایان بخش اول
Norbert Elias and Michel Foucault
Hossein Shiran
:From
Norbert Elias and Modern Theory
Professor Dennis Smith , 2001
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: کتاب جامعه شناسی, الیاس فوکو اسمیت, نظریه اجتماعی مدرن, حسین شیران
[ شنبه ۱۴ اسفند ۱۳۹۵ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
موقعیت فراز، موقعیت فرود - بخش دوازدهم
حسین شیران
به باور من، تمام طول تاریخ را که بگردی در جمع «دگرگونگشته»هایش شاید کسی والاتر و اعلاتر از «مولانا جلالالدین محمد بلخی» باز نتوانی یافت! خورشید بیبدیل آسمان علم و عشق و ادب و معرفت که ای عجب طلوع و غروبش هم بسان یک خورشید بود! چه از شرق در سال 604 هجری قمری، از بلخ - سرزمینی در شمال افغانستان - برخاست و در غرب در سال 672 هجری قمری، در قونیه - سرزمینی در جنوب آسیای صغیر (ترکیۀ امروزی) - به غروب گرایید!
اما چه غروبی که در حقیقت امر، اطلاق این واژه به خورشیدها، خود اجحافیست در حق آنها! چه «خورشیدها هرگز غروب نمیکنند» بلکه این «تغییر موقعیت» و «تغییر انگاشت» ناشی از آن در نزد ماست که باعث میشود طلوع و غروبهای خود را به خورشیدها نسبت دهیم! و این ناگفته پیداست که تا چه حد خطاست! با این وجود، ای عجب که ما لحظهای از تکرار این خطا بازنمیمانیم، انگار که اذهان ما، فهمینفهمی، همچنان در حال و هوای دورانی به سر میبرند که به اشتباه، «زمین» را «مرکز» و «انسان» را «محور» عالم میدانستیم!
در هر حال، در این هیچ تردیدی نیست که خورشیدها به هر کجا و به هر مقیاس که باشند همواره مشغول تابشاند و هیچ از آن باز نمیمانند و خود این بیوقفه و بیدریغ تابیدن است خاصیت بیبدیل هر خورشیدی، «خورشید مولوی» هم از این قاعده مستثنی نیست! با آنکه عمر او به هفتاد سال هم نرسید اما خورشید او قریب هشتصد سال است که بیوقفه و بیدریغ بر «فراز» آسمان علم و عشق و معرفت در حال تابش است بیهیچ غروبی، و اگر که کسی غیر از این فکر میکند باید بداند که نه او بلکه خود نسبت به این خورشید، در حالت غروب قرار دارد!
در طول این هشتصد سال و بسی پیش از آن، البته که از میان آمد و شدهای هزارانهزار انسان، بودند خورشیدهای دیگری که به هر شکل از «بوم زمین» برخاستند و بر «بام زمان» بنشستند اما به باور همگان، تا به این دوران، کم پیدا شده است خورشیدی که یارای آن داشته باشد تا به اریکۀ بارگاه بلندی که «خورشید مولوی» اینک بر آن تکیه کرده است دست یازد! او این «جایگاه شامخ بیشامگاه» را به این سادگیها بدست نیاورده است که به این سادگیها هم از دست بدهد! این بیگمان «هدیۀ هستی» به اوست؛ اویی که با همت بیبدیل خود توانست آن دگرگونی بینظیر را از سر گذراند! «سعدی» که خود از تابندگان آسمان علم و ادب است گویی این سروده را خطاب به او سروده است: «صبر بسیار بباید پدر پیر فلک را / تا دگر مادر گیتی چو تو فرزند بزاید»!
زندگانی او بیش از شصتوهشت سال طول نکشید. او این شصتوهشت سال را به دو گونه زیست؛ حد فاصل این دو گونه زیست، آن دگرگونی بینظیر بود که کمی بیش از میانههای عمر او رخ داد! درست در سیوهشت سالگیاش! پیش از این، او خود در حالت «غروب» قرار داشت و بسی در موقعیت «فرود» و حتی آنگونه که خود اعتراف میکند «فرودتر از فرود»: «در بن چاهی همی بودم نگون / در همه عالم نمیگنجم کنون»!
حال براستی چه شد که این همه فاصله یکباره آب شد و او خود «خورشید عالمتاب» شد؟ اگر از من بپرسید خواهم گفت که آن «پرسش توفانی»! و اگر از خود مولانا، خواهد گفت که «آن یار وفادار»! و هر دو البته یکیست؛ باری، آن «یار وفادار» که با «پرسش تاریخی» خود، توفانی در اندرون او راه انداخت و عاقبت از جان بیتاب او خورشید ساخت! اما مگر این «یار وفادار» که بود که این همه یارایی داشت تا او را بدانسان زیرورو سازد؟ باز هم اگر از من پرسید خواهم گفت: از شانس او، پیرمردی بیهمهچیز به اسم «شمس»! و اگر از خود او، خواهد گفت: «جان جهان»، «شاه نهان»، ...، «شهنشه شمس تبریزی»!
پایان بخش دوازدهم
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: جامعه شناسی شرقی, جامعه شناسی, جلالالدین محمد مولوی, شمس تبریزی
[ یکشنبه ۱۷ بهمن ۱۳۹۵ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
عنوان مقاله: مقدمهای بر فراتحلیل Introduction to Meta-Analysis
نوشته: ناظم چوغالتای و انگین کاراداغ Nazım Cogaltay and Engin Karadag
بازگردان: حسین شیران Hossein Shiran
چکیده
توسعۀ روش «فراتحلیل Meta-Analysis» بعنوان یک وسیله برای ترکیب نتایج مطالعات متعدد، به لحاظ زمانی همپای انواع تعاریف در ادبیات تحقیق میباشد. فراتحلیل را میتوان به طرق مختلف تعریف کرد: نخست بعنوان یک «ابزار» برای خلاصه و ترکیب کردن نتایج کمّی تحقیقات و بعد بمثابۀ یک «روش» برای دستیافتن به «اندازۀ اثر کمّی» مبتنی بر مطالعات منفرد. «فراتحلیل» هنگام تجمیع یافتههای پژوهشهای متعدد از رویکردهای کمّی و فرمولهای محاسبۀ بسیاری بهره میبرد. البته این به این معنا نیست که محقق در تمام انواع فراتحلیلها و فرمولهای محاسبۀ لازم برای آنها الزاماً یک متخصص باشد، با این وجود اگر که محقق فاقد آشنایی لازم با حداقل برخی از مفاهیم اصلی فراتحلیل باشد ممکن است در نهایت نتواند به نتایج صحیح دست یابد. این نوشتار قصد دارد به توضیح برخی از این مفاهیم اصلی در فراتحلیل بپردازد.
1. پیشگفتار
این پرسش که چگونه باید به گردآوری و تفسیر مطالعات تحقیقاتی که مستقل از یکدیگر انجام پذیرفتهاند پرداخت یک مسألۀ اساسی و مهم در تمامی علوم است. از این رو، عدم توانایی در انجام مطالعات تحقیقاتی با حجم نمونههای بزرگ- آنسان که نمایانندۀ یک جمعیت گستردهتر باشد، بدلیل موانعی همچون محدودیت زمان و هزینه و پژوهشگران متخصص و نیز بحث در مورد اینکه اساساً یافتههای یک مطالعۀ منفرد تا چه حد میتواند مفید و مؤثر باشد ترکیب نتایج مطالعات متعدد را ضروری ساخته است. این عدم کفایت نتایج حاصل از مطالعات منفرد و نیز این ضرورت ترکیب یافتهها، دانشمندان را به سمت تولید و توسعۀ روشهایی هدایت کرده است که بواسطۀ آنها امکان ترکیب نتایج حاصل از چندین مطالعۀ مستقل فراهم گردد.
تاکنون روشهای زیادی برای ترکیب یافتههای مطالعات متعدد بکار برده شده است. نخستین تلاشها برای تجمیع و ترکیب یافتههای مطالعات را میتوان در رشتههای علمی «نجوم astronomy» و «فیزیک physics» مشاهده کرد. پس از آن، این کارشناسان رشتۀ «کشاورزی agriculture» بودند که شروع کردند به تولید و توسعۀ روشهای آماری بنحوی که به آنها امکان تجمیع اندازهگیریهای مکرر را بدهد (Hedges - 1985 و Olkin). «تلفیق دادهها» از مطالعات متعدد با استفاده از «تلفیق روایات» انجام میشود. یک فرد متخصص در این زمینه، بدواً یک تحقیق با یک موضوع خاص را مطالعه میکند، بعد یافتهها را خلاصه میکند و در نهایت با استناد به این خلاصهها به ارائۀ یک نتیجهگیری میپردازد.
اما، این روش بدلیل محدودیتهایی از قبیل ذهنیت متفاوت محققان مختلف (معیار criteria ، پایایی reliability و روایی validity) و نیز این واقعیت که تنها مطالعات با «اندازۀ اثر effect size» پایدار قابل مقایسه هستند غیرمؤثر تلقی میشد. این محدودیتها در روش «تلفیق روایات»، دانشمندان را برانگیخت تا به دنبال یک روش متفاوت باشند و در نتیجه، روشهای «بازنگری منظم یا مرور نظام مند» (بررسی سیستماتیک Systematic review) و «فراتحلیل meta-analysis» پدید آمدند (Borenstein, Hedges, Higgins, & Rothstein,2009).
ایندو روش یعنی «بازنگری منظم» و «فراتحلیل» دو رویکردی هستند که هدفشان ترکیب مطالعات مختلفی است که مستقل از یکدیگر هستند ولی در عین حال باهم سازگاری دارند. زمانی که هر دو روش باهم استفاده میشوند، تلفیق شواهد کمّی، تجزیه و تحلیلها و در کل رویکردهای علمی ممکن میشود. این رویکرد، بدست آوردن یک حجم نمونۀ بزرگ و ارائه دیدگاههای جدید در رویّههای اجتماعی در حال رشد را ممکن میسازد.
با این حال، این دو رویکرد مترادف هم نیستند بلکه نشانگر دو رویکرد مختلفاند. بسیاری از مطالعات فراتحلیلی، بازنگریهای سیستماتیک نیستند. مطالعات فراتحلیلی میتواند بخشی از یک بازنگری سیستماتیک باشد، اما این در ارتباط با همۀ فراتحلیلها نمیتواند صحیح باشد (Littel, Corcoran, & Pillai,2008). باور عموم بر این است که اولین مطالعۀ فراتحلیلی در سال 1904 توسط «کارل پیرسون Karl Pearson» انجام شد زمانی که او تلاش داشت چندین مطالعۀ مستقل مربوط به واکسن تیفوئید (حصبه) را باهم ترکیب کند (Littel et al., 2008). با این حال، در سالهای بعدی هیچ خبری از فراتحلیل نبود تا دهۀ 1970 که دانشمندان علوم اجتماعی و رفتاری استفاده از آن را شروع کردند.
در سال 1976 گلس Glass چند اصطلاح آماری برای ترکیب نتایج مطالعات متعدد (بیش از یک مورد) ابداع کرد. از این دوره به بعد، تحقیقات متعددی انجام شد با هدف ترکیب نتایج حاصل از مطالعات مستقل در موضوعاتی مانند اثرات رواندرمانی (Smith & Glass, 1977)، اثرات کلاس جمعیت بر موفقیت (Glass & Smith,1978)، اثر میانفردی انتظارات (Rosenthal & Rubin,1979) و اعتبار آزمونهای استخدامی نژادمحور (Hunter, Schmidt, & Hunter, 1979).
پس از دهۀ 1980، دانشمندان شروع به توسعۀ روشهای آماری در زمینۀ فراتحلیل کردند (Cooper,1998; Cooper & Hedges, 1994; Hedges & Olkin, 1985; Light & Pillemer, 1984)، و در نتیجه، فراتحلیل سرانجام به یک فن آماری تبدیل شد. توسعۀ روش فراتحلیل بعنوان یک وسیله برای ترکیب نتایج مطالعات متعدد، به لحاظ زمانی به موازات توسعۀ انواع تعاریف در ادبیات تحقیق بود. گلس (1976)، کسی که برای اولین بار مفهوم فراتحلیل را ارائه داد، از مفاهیمی همچون «تحلیل اولیه primary analysis»، «تحلیل ثانویه secondary analysis» و «فراتحلیل meta-analysis» سخن گفت و تأکید کرد که این نوع از تحلیلها نباید با یکدیگر اشتباه گرفته شوند. او «تحلیل اولیه» را تحلیل انجام شده در پژوهش اصلی و اولیه تعریف کرد، «تحلیل ثانویه» را معطوف به کاربرد آمار برای درک بهتر مسألۀ مطرح شده در پژوهش اصلی یا استفاده از دادهها برای یافتن پاسخ به مسایل جدید دانست، و «فراتحلیل» را «تحلیل تحلیلها» تعریف کرد.
البته فراتحلیل را میتوان به طرق گوناگون تعریف کرد: بعنوان وسیلهای برای خلاصه و ترکیب کردن نتایج کمّی پژوهشها (Glass, McGaw, & Smith,1981) یا بعنوان یک روش کاربردی برای رسیدن به اندازه اثر کمّی مبتنی بر مطالعات منفرد (Durlak، 1995). روش فراتحلیل از دیگر روشهای بررسی کمّی که به آزمون صحت فرضیهها میکوشند متفاوت است (Littel et al.,2008). فراتحلیل عبارتست از روش انجام تحلیل آماری بر روی یافتههای چندین پژوهش مستقل از هم که همه در مورد یک موضوع خاص انجام شدهاند (Borenstein et al.,2009; Cohen, Manion, & Morrison,2007; Glass, 1976; Hedges & Olkin, 1985; Littel et al., 2008; Petitti, 2000).
«فراتحلیل» هنگام تجمیع یافتههای پژوهشهای متعدد از رویکردهای کمّی و فرمولهای محاسبۀ بسیاری بهره میبرد. البته این به این معنا نیست که محقق در تمام انواع فراتحلیلها و فرمولهای محاسبۀ لازم برای آنها الزاماً باید یک متخصص باشد، با این حال اگر که محقق فاقد آشنایی لازم با حداقل برخی از مفاهیم اصلی فراتحلیل باشد ممکن است در نهایت نتواند به نتایج صحیح دست یابد. این نوشتار قصد دارد به توضیح برخی از این مفاهیم اصلی در فراتحلیل بپردازد.
پایان بخش اول
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: جامعه شناسی, فراتحلیل یا متاآنالیز, روش تحقیق, جامعه شناسی شرقی
[ سه شنبه ۵ بهمن ۱۳۹۵ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
جامعه شناسی شرقی تقدیم میکند:
کتاب «مفاهیم اساسی در جامعه شناسی» Essential Concepts in Sociology
نوشته: آنتونی گیدنز و فیلیپ ساتن Anthony Giddens & Philip w. Sutton
ترجمه: حسین شیران Hossein Shiran

بزودی در وبسایت جامعه شناسی شرقی و کانال جامعه شناسان شرق
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: جامعه شناسی, کتاب جامعه شناسی, آنتونی گیدنز, حسین شیران
[ سه شنبه ۷ دی ۱۳۹۵ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
فرهنگ جامعه شناسی پزشکی Dictionary of Medical Sociology
نوشتۀ ویلیام سی. کاکرهام William C. Cockerham و فریس جی. ریتچی Ferris J. Ritchey
ترجمۀ حسین شیران Hossein Gh. Shiran
****************************************************
مقدمه: مروری بر جامعه شناسی پزشکی
«جامعه شناسی پزشکی» اگرچه بعنوان زیرشاخهای از «جامعه شناسی عمومی» رشتهای نسبتاً جدید محسوب میشود اما حالا دیگر به مرحلهای از رشد و توسعة خود رسیده است که یک فرهنگ لغت برای کمک به تعریف اصطلاحات و زمینههای مطالعاتیاش به یک ضرورت تبدیل شده باشد. امروزه جامعهشناسان پزشکی یکی از بزرگترین گروههای جامعهشناسان جهان را تشکیل میدهند؛ بعنوان مثال، در «انجمن جامعه شناسی» انگلیس و آلمان بخش «جامعه شناسی پزشکی» بزرگترین بخش تخصصی است؛ در میان جامعهشناسان آمریکایی هم جامعهشناسان پزشکی در ردة دوم قرار دارند. ضمن اینکه انجمنهای «جامعه شناسی پزشکی و سلامت» سایر کشورهای اروپایی و نیز ژاپنی هم وجود دارند که باید آنها را هم در نظر داشت.
از زمان پیدایش «جامعه شناسی پزشکی» در سالهای پس از جنگ جهانی دوم، این رشته نه تنها توانسته است تعداد زیادی از پزشکان را به خود جلب کند بلکه توانسته است اعتبار مالی قابل توجهی برای پژوهشهای خود جذب کند، فرصتهای شغلی مهمی در داخل و خارج دانشگاهها فراهم سازد، کتابهای متعدد ارائه دهد و حجم بالایی از مقالات مندرج در مجلات تخصصی و عمومی را به خود اختصاص دهد.
«جامعه شناسی پزشکی» در ابتدا با گرایشی متفاوت نسبت به زمینههای محوری «جامعه شناسی» کار خود را آغاز کرد (Ruderman : 1981). برخلاف دین، حقوق، سیاست، شیوههای تولید اقتصادی و فرآیندهای اساسی اجتماعی، «علم پزشکی» به این دلیل که یک نهاد شکلدهنده به اجتماع بشری نبود از جانب نظریهپردازان پیشگام جامعه شناسی نادیده انگاشته شد. از این جهت سن «جامعه شناسی پزشکی» به پیش از اواخر دهة 1940 قد نمیدهد و تنها از اوایل دهة 1950 بود که یک فضای فکری بسیار متفاوت از تخصصهای سنتی «جامعه شناسی» که بطور مستقیم ریشه در تفکر اجتماعی قرن نوزدهم داشت بوجود آمد؛ در نتیجه، «جامعه شناسی پزشکی» در شرایطی بیشباهت به بسیاری دیگر از زیرشاخههای «جامعه شناسی» رشد و نمو پیدا کرد.
مهمترین وجه این بیشباهتی در این اصل است که «جامعه شناسی پزشکی» در آغاز از سوی کارگزاران و سیاستگزاران مالی و اعتباری بود که احساس نیاز شد [و نه فیلسوفان و متفکران و نظریهپردازان جامعهاندیش] و در حقیقت امر نخست اینها بودند که در زمینههای کاربردی چشم انتظار دانشی اجتماعی بودند که بتواند در حرفة پزشکی، کمپینهای سلامت عمومی و تدوین سیاستهای سلامت بکار بسته شود؛ در حالیکه سایر تخصصهای جامعهشناختی در ارتباط با قشربندی اجتماعی، گروهها، سازمانها، کار، سیاست و مانند آن زمینهساز نظریهها شدند و مطالعات کلاسیک برجستهای توسط چهرههای بزرگ «جامعه شناسی» در این زمینهها صورت پذیرفت.
با این حال، رشد فوقالعادة «جامعه شناسی پزشکی»، هم در ایالات متحده و هم در اروپا در سالهای اخیر به احتمال زیاد نمیتوانست بدون حمایتهای مالی قابل توجهی که برای مطالعات کاربردی از سوی دولتهای متبوع فراهم شد محقق شود. بعنوان مثال، در ایالات متحده، که «جامعه شناسی پزشکی» به حد اعلای رشد و توسعة خود رسیده است، پیدایش این علم تا حد زیادی نتیجة توسعة «موسسة ملی سلامت» (NIH) در اواخر دهة 1940 بوده است؛ علیالخصوص تأسیس «موسسة ملی سلامت روان» (NIMH) که مطابق نظر «اگوست هالینگزهد۱» (1973) که خود در برخی از برنامههای تحقیقاتی اولیه شرکت داشته است، در ترغیب و تأمین بودجة پروژههای اجتماعی و پزشکی مشترک بسیار مؤثر بوده است.
بقول «ملکم جانسون2» (1975) «با تزریق این پولها بود که نیروی محرک برای انجام کارها فراهم شد و جامعهشناسان و پزشکان کمکم علایق خود را تغییر دادند و با آغوش باز رشتة «جامعه شناسی پزشکی» را پذیرا شدند». زمانی «آلوین گولدنر۳» (1970) گفت که علوم اجتماعی در واقع تلاشهای دولتی خوبْتامینمالی شده برای کمک به حریف شدن با مسایل جامعة صنعتی و مشکلات دولت رفاه در غرب در دوران پس از جنگ جهانی دوم هستند؛ نخستین نمونه از این نوع علم اجتماعی «جامعه شناسی پزشکی» بود که در سایة این تلاشها پا به عرصة وجود گذاشت.
وضعیتی مشابه آنچه که در آمریکا رخ داد در اروپا هم پیش آمد. مطالعة انجام شده در اوایل دهة 1980 در نهایت چنین نتیجه گرفت که از نقطه نظر اغلب پاسخدهندگان، حمایتهای مالی دولت از تحقیقات، عامل اصلی کشش و جذابیت این رشته بوده است. این تحقیق تنها بخش کمی از این کشش و جذابیت را در ارتباط با دپارتمانهای «جامعه شناسی» دانشگاهها دانست و در کل پیوستگی ضعیفی میان این رشته و رشتة «جامعه شناسی عمومی» به تصویر کشید.
در تعیین تشخص و هویت یک فرد به عنوان جامعهشناس پزشکی علایق و پیوستگیهای کاری بیشتر از پیش نیازهای حرفهای و تخصصی ترجیح داده شد و طرح اشتغال غالب در این تحقیق، کار در یک موسسة پزشکی در نقشهای کاربردی و عملیاتی همچون پژوهشگری بود. علاوه بر این، تنها حدود یکچهارم از پاسخدهندگان درجة دکتری در «جامعه شناسی» داشتند و حدوداً یکسوم از آنها که خود را جامعهشناسان پزشکی معرفی کرده بودند در طول تحصیلشان هیچگونه آموزش رسمی در زمینة «جامعه شناسی پزشکی» (اگرچه بمدت یک دوره / سمینار / کارگاه مصوب) دریافت نکرده بودند (Claus : 1982).
1- August Hollingshead
2- Malcolm Johnson
3- Alvin Gouldner
پایان بخش دوم
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: جامعه شناسی, جامعه شناسی پزشکی, ویلیام سی کاکرهام, حسین شیران
[ دوشنبه ۱۵ آذر ۱۳۹۵ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
موقعیت فراز، موقعیت فرود - بخش یازدهم
حسین شیران
آن دسته از متفکران که در برابر هرگونه دوسوگراییهای افراطی به «حدّ واسط آن دو» گرایش پیدا میکنند و یا بعبارت دیگر در مقابل فریادهای گوشکرکن «این است و نه آن»های برخاسته از هر دو سو، به اعتدال زمزمههای «هم این است و هم آن» سرمیدهند میدانیم که علیالقاعده «تلفیقگر» یا «تلفیقگرا» خوانده میشوند. «تلفیقگران» نقطۀ آغاز کارشان بدواً نومیدی از منازعات فکری بیپایان و بیهودهایست که «اربابان اندیشههای افراطی» در هر دو سو آغازگر آن بودهاند و باز هم میباشند! اگر چه این عادت ناصواب «تاریخ» است که «اربابان افراطگر» را بسی بهتر بخاطر مبارک میسپارد تا هر کس دیگر را، با این وجود، «تلفیقگران» خودخواسته از خیر این «خوشخوانی تاریخ» درگذشته و با تمام وجود «حقجویانه» در ساحت استوار «اعتدال» اردو میزنند!
این «حقجویانه» که میگویم از این باب است که اینجا و در این نقطه، «تلفیقگران» عملاً در قامت «انسان حقیقتجو» ظاهر میشوند و این حرکتشان که «حقیقت» را در جایی به دور از دو سو جستجو میکنند هم رسماً در حریم فرهنگ و قاموس «حقیقتجویی» قرار میگیرد؛ مطابق این قاموس، هر گاه کشاکش میان دو گروه یا دو گرایش فکری بجایی رسید که با گذشت زمان هیچ یک نتوانست عملاً و نظراً بر دیگری غلبه کند این یعنی که «حقیقت» را باید جایی در «حدّ واسط» آندو کندوکاو کرد!
به اینسو و آنسو کشیدنهایی که همیشه بر سر «حقیقت» رخ میدهد که نباید توجه داشت! «جایگاه حقیقت» همواره به دور از دوسوگراییها جایی در «میان» آن دو سو میباشد؛ حال اینکه این یا آن دسته چنین فکر میکنند که حقیقت به اطلاق در سمت و سوی آنها و با آنهاست به باور من، اگر که بخش کوچکی از آن را به حساب «غرضورزی و حقپوشانی»شان بگذاریم بخش اعظم آن را باید به حساب «خطای دید» و «تصور موهوم» ناشی از آن بگذاریم!
اینکه هر کس و یا هر گروهی چنین فکر میکند که «حقیقت با اوست» درست به این میماند که در جمعی پراکنده در یک اتاق که به صفحۀ یک تلویزیون نگاه میکنند آنگاه که گویندهای در آن رو به آنها سخن میگوید هر کس در هر کجا که نشسته است با خود چنین میانگارد که گوینده رو به او و تنها با او سخن میگوید و با دیگرانش هیچ کاری نیست! آنچه مزید این تصور و توهم است اینست که ای عجب او هر کجا که رود گوینده هم او را همراهی میکند و هیچ چشم از چشم او برنمیدارد! ...
حالا حکایت امثال ما و کشاکشمان بر سر نفس «حقیقت» و توصیف و تصرف آن هم چیزی شبیه این ماجراست! ماها اغلب فراموش میکنیم آنچه که در رابطه با «حقیقت یک امر» فریاد میزنیم کلاً نتیجۀ «دید»یست که از یکسو «شرایط موجود» و از سوی دیگر «موضع و موقعیت» ما نسبت به آن امکانش را برای ما فراهم ساخته است! «کموکیف خود امر» هم که دخیل بر ماجراست! با این توصیف چرا نباید همواره این «اطمینان» و یا لااقل این «احتمال» را بخود بدهیم که با تغییر شرایط و تغییر موضع و موقعیتمان نسبت به امر، بدواً «دید»مان نسبت به موضوع و بعداً «پندار و گفتار و کردار (یا بقولی سهگانههای عاملیت انسانی)مان نسبت به آن هم دستخوش تغییر و تحول گردد؟! تاریخ زیست بشر آیا کم داشته است و دارد از این تغییر و تحولها؟!
پایان بخش یازدهم
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: جامعه شناسی شرقی, جامعه شناسی, ساختارگرایی, ارادهگرایی
[ سه شنبه ۴ آبان ۱۳۹۵ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
فرهنگ جامعه شناسی پزشکی Dictionary of Medical Sociology
نوشتۀ ویلیام سی. کاکرهام William C. Cockerham و فریس جی. ریتچی Ferris J. Ritchey
ترجمۀ حسین شیران Hossein Gh. Shiran
****************************************************
پیشگفتار
به محض اینکه یک رشته یا یک تخصص علمی با یک عینیت و هویت مشخصی رشد و توسعه مییابد نوعاً اجماع بر سر اینکه چه مفاهیمی در کانون مباحث آن رشته قرار بگیرند و نیز اینکه چه تعاریفی دقیقاً مبین این مفاهیم باشند هم بتدریج پدید میآید. در ارتباط با رشتۀ «جامعه شناسی پزشکی»1 و در حوزهای فراختر از آن «جامعه شناسی سلامت و بیماری»2، خیلی وقت است که زمان ارائۀ یک «فرهنگ اصطلاحشناسی» فرارسیده است. به عنوان یک تخصص جامعهشناختی، «جامعه شناسی پزشکی» تاریخ و ادبیات مجزایی دارد که به تحقیق محدودهای بالغ بر چهار دهه را دربرمیگیرد. این ادبیات ترکیبی است از دو دانش «پزشکی»3 و «جامعه شناسی»4 و در حقیقت بازنمایندۀ تحلیل مناسبات میان «طب medicine»، «تندرستی health» و «جامعه society» میباشد.
در کنار جامعه شناسان پزشکی، پزشكان، پرستاران، روانشناسان، مددکاران اجتماعى، درمانگران، مديران بيمارستان، شرکتهاى بيمۀ سلامت، اقتصاددانان سلامت و چون اینها، در پژوهشها، مراقبت از بیمار و عملکردهای شغلیشان به بینشهای اساسی جامعهشناختی اتکا و استناد میکنند. بر این اساس این فرهنگ نه فقط میتواند یاریگر اساتید و دانشجویان «جامعه شناسی پزشکی» باشد بلکه همچنین میتواند یاریگر شاغلان و پژوهشگران در رشتههای مرتبط با آن هم باشد که بهر حال با اصطلاحات جامعهشناختی و تعاریف مورد نیاز سروکار پیدا میکنند.
در این فرهنگ هر کجا که اصطلاحات به بیش از یک شیوه بکار برده شدهاند تعاریف متعددی را برای آنها فراهم نموده یا تعریف مورد اجماعی را در ارتباط با آنها جستجو کردهایم. اگر نه برای همه، دستکم برای اغلب اصطلاحات متعارف، بحث مختصری از مقالات نظری و عملی مرتبط با آنها را تدارک دیده و زمینههای کاربرد آنها را هم توضیح دادهایم. برای برخی اصطلاحات هم به اقتضاء، ارجاع متقابل به اصطلاحات مرتبط را فراهم ساختهایم تا به خواننده در جادادن درست یک مفهوم در زمینۀ تحقیقات معمولش یاری رسانده باشیم. ارجاعات متقابل آن اصطلاحاتی هستند که با حالت برجسته نمایان شدهاند. به این ترتیب ما امیدواریم که مطالعۀ این فرهنگ خوانندگان را هر چه بیشتر به سمت حوزۀ «جامعه شناسی پزشکی» سوق بدهد.
اصطلاحات موجود در این فرهنگ بواسطۀ یک بازنگری منظم شاخصهای مطرح در متون و آثار پژوهشی متعدد در زمینۀ «جامعه شناسی پزشکی» انتخاب شدهاند. در مجموع ما مجلدات چندین نشریۀ جامعهشناختی پنج سال گذشته را مرور کردهایم، همچنین لیستی از کلمات کلیدی را از منابع و نرمافزارهای مرجع از قبیل Index Medicus ، Sociological Abstracts و Medline بررسی کردهایم.
بهر حال جامعه شناسی یک رشتۀ پژوهشی با زمینههای کاربردی متعدد است؛ علاوه بر این، این علم همچون هر علم دیگری از اصطلاحات حوزههای مرتبط هم وام گرفته است؛ بر این اساس ما لازم دیدیم برای جادادن اصطلاحات در این فرهنگ مجموعهای از معیارها را در نظر بگیریم؛ این معیارها عبارتند از:
1- اصطلاحات عامی که توسط جامعهشناسان پزشکی ایجاد شده و مکرراً در پژوهشهای جامعهشناختی مورد استفاده واقع شدهاند.
2- اصطلاحات توصیفی که توسط جامعهشناسان پزشکی ایجاد شده و در قالب تعاریفی دقیق ترویج و تضمین شدهاند.
3- اصطلاحاتی از حوزههای مرتبط که بخاطر کاربرد عملیشان بطور منظم توسط جامعهشناسان پزشکی مورد استفاده واقع شدهاند (مانند اصطلاح «شیوع»5) و
4- به استثنای اصطلاحاتی از رشتههای مرتبط که از خواننده انتظار میرود در جایی دیگر تعریفی برای آن بیاید (مانند «بینظمی» یا «اغتشاش دوقطبی»6 که یک اصطلاح روانپزشکی است).
در مجموع، اصطلاحات فراوانی وجود دارند که بطور مشترک در جامعه شناسی و رشتههای مرتبط دیگر بکار برده میشوند؛ از این اصطلاحات تنها آنهایی در این فرهنگ گنجانده شدهاند که غالباً توسط جامعه شناسان پزشکی بنا به تناسب کاربردشان با سطوح تحلیل جامعه شناختی و حوزههای نظری بکرّات مورد استفاده واقع میشوند (مانند «اجتماع»7، «گروه8»، «سازمان»9، «ساختار»10، «رابطه»11 و غیره). ما همچنین توصیفی از جهتگیریهای نظری جامعهشناختی برگزیده همچون «کارکردگرایی12» و «کنش متقابل نمادین13» را هم در آن گنجاندهایم.
کتابشناسی ضمیمه شده در آخر این فرهنگ، از نقطهنظر عملی، دربرگیرندۀ بسیاری از منابع مفید برای ادبیات تحقیق در ارتباط با یک مفهوم خاص است. سبک استناد یا نقلقولها به شیوۀ «مجلۀ جامعه شناسی آمریکا14» است. مدخلهای کتابشناسی به ترتیب حروف الفبا بر اساس نام خانوادگی نخستین نویسنده است. البته مدخلها در این فرهنگ به ترتیب الفبا هستند اما بدون حروف تعریفی همچون an و the . هر کجا که اَشکال گوناگونی از یک مفهوم بطور معمول مورد استفاده واقع میشوند ارجاع متقابل به آن شکلی صورت گرفته است که به باور ما بیشتر مورد استفاده واقع گشته و بیشتر شناخته شده است.
در نهایت، نویسندگان مایلاند از کمکهای بیدریغ «جفری ام. کلیر15» و «مایکل ریگلی16» قدردانی کنند که ایدۀ معیار گنجاندن اصطلاحات را فراهم ساختند و نیز مایلاند از «تاکایو اشفورد17» و «کریستین لیندکوئیست18» از بابت کمک به جستجوی کتابخانهای و «کلی لاون19»، «شیلا وایدنر20» و «جکی سکین21» برای مونتاژ نسخه خطی تشکر کنند.
پایان بخش اول
1- Medical Sociology
2- Sociology of Health and Illness
3- Medicine
4- Sociology
5- Prevalence
6- Bipolar Disorder
7- Community
8 - Group
9- Organization
10- Structure
11- Relationship
12- Functionalism
13- Symbolic Interaction
14- The American Sociological Review
15- Jeffrey M. Clair
16- Michael Wrigley
17- Takayo Ashford
18- Christine Lindquist
19- Kelli Lawhon
20- Sheila Widener
21- Jackie Skeen
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: جامعه شناسی, جامعه شناسی پزشکی, ویلیام سی کاکرهام, حسین شیران
[ یکشنبه ۲ آبان ۱۳۹۵ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
نرمافزار اندروید جامعه شناسی Social Theory
حاوی اهم مطالب در خصوص 37 نظریهپرداز اجتماعی به زبان انگلیسی
نمایی از محیط داخلی این برنامه را در تصاویر زیر ملاحظه فرمایید:


برای دانلود رایگان نرمافزار اندروید جامعه شناسی Social Theory لینک زیر را پی بگیرید:
Social_Theory.apk
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: جامعهشناسی شرقی, جامعه شناسی, نرمافزار اندروید جامعه شناسی, نظریه پردازان جامعه شناسی
[ پنجشنبه ۲۲ مهر ۱۳۹۵ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
فرهنگ جامعه شناسی پزشکی Dictionary of Medical Sociology
نوشتۀ ویلیام سی. کاکرهام William C. Cockerham و
فریس جی. ریتچی Ferris J. Ritchey
ترجمۀ حسین شیران Hossein Gh. Shiran

در «جامعه شناسی شرقی»
(این مطلب بدلیل حذف اتفاقی برخی از مطالب سایت در سال 1393 از جمله بخشهای نخست این کتاب از روی سرور دوباره بازنشر میگردد!)
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: جامعه شناسی, جامعه شناسی پزشکی, ویلیام سی کاکرهام, حسین شیران
[ سه شنبه ۲۰ مهر ۱۳۹۵ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
موقعیت فراز، موقعیت فرود - بخش دهم
حسین شیران
در خصوص حاکم بودن «ارزشها و هنجارها» بر اعضاء جامعه ضرورتاً باید یک نکته را آنهم بحد کافی مورد توجه داشته باشیم و آن اینکه این «حاکمیت» که نوعی «حاکمیت ساختاری»ست، صرفنظر از خوب یا بد و یا لازم یا نالازم بودنش، علیالواقع هیچگاه «مطلق» و «بلامنازع» نبوده و نیست حتی اگر که در بادی امر خود اینگونه بنماید! گرایش به چنین طرز تفکری، خواهناخواه و یا آگاهناآگاه، ما را به سمت و سوی مکتب «اصالت ساختار» سوق میدهد در حالی که «عقل و شعور حقیقتجویی»- آنسان که ما در تیپ ایدهآل «انسان حقیقتجو» سراغش میگیریم، خود چنین حکم میکند که از این مکتب فکری تا جایی که از مکتب مقابل آن یعنی مکتب «اصالت ارادۀ انسانی» سر درنیاوریم باید دوری گزینیم!
این هر دو مکتب از این جهت که در تعریف و تبیین «واقعیت»، پا را بسی بیرون از دایرۀ «اعتدال» مینهند عملاً از حریم « حقیقت» دور میافتند! علیالواقع انسان نه آنسان که آن سر طیف معتقد است دربند «ساختار» است- چه اگر اینچنین میبود زندگی جامعوی بشر اینهمه دستخوش تغییر و تحول نمیگشت و عملاً در همان اشکال ساختاری آغازیناش فرومیماند؛ و نه اینسان که این سر طیف میاندیشد فارغ از هر جبری، آزاد و مختار میزید- که اگر اینچنین هم میبود بقول معروف سنگ روی سنگ بند نمیشد و اصلاً و اساساً هیچ ساختاری شکل نمیگرفت که مبتنی بر آن ساختار کلانی همچون «جامعه» هم شکل بگیرد!
حال اینکه میبینیم به هر نوع هم «جامعه» شکل گرفته است و هم این «جامعه» بواسطۀ «ارادۀ عوامل انسانی» بارها و بارها در طی دوران دچار «دگرگونی» گشته است واقعاً خود نشانۀ چیست؟ آیا جز این بوده و است که به هر حال، بر خلاف اطلاقگراییها و یکسونگریهای این سر یا آن سر طیف، علیالواقع مطابق آنچه که تاریخ زیست بشر مینماید، هم «آن» بوده است و هم «این»، و هر دو به هر شکل در «تقابل و تعامل» باهم چنین سیر تحولاتی را در امر جامعه جاری ساختهاند و آن را بحدی که کنون شاهد آن هستیم رساندهاند؟ ...
این بحث که در ادبیات «جامعه شناسی» بیشتر به بحث دوسویۀ «ساختار/ عاملیت Structure / Agency» معروف است و از قضا یکی از بحثهای مهم و حیاتی در حوزۀ تفکر اجتماعی میباشد و حتی برخی همچون «مارگارت آرچر Margaret Archer» آن را «بنیادیترین قضیه در نظریۀ اجتماعی نوین» قلمداد کردهاند، اگرچه در بدو امر جامعه شناسان را حسب گرایششان به این یا آن عامل به دو دسته تقسیم کرده است اما جای خوشبختیست که «ازپیآیندگان» هرگز در بند این «دوگانگی» درنماندهاند و به تحقیق با گریز از هر گونه سوگرایی افراطی، بحق «حقیقت» را جایی در «حد واسط» ایندو سو مورد جستجو قرار دادهاند!
پایان بخش دهم
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: جامعه شناسی, جامعه شناسی شرقی, ساختارگرایی, ارادهگرایی
[ دوشنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۵ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
گروه و کانال تلگرام جامعه شناسی شرقی
«جامعه شناسی شرقی» دارای گروه و کانال تلگرام هم هست؛ دوستان علاقمند به بحث و گفتگو و پرسش و پاسخ در خصوص مسائل جامعه و جامعه شناسی میتوانند با پیگرفتن لینک زیر به «کانال تلگرام جامعه شناسی شرقی» و «سوپرگروه تلگرام جامعه اندیشان شرق» بپیوندند:

گروه تلگرام جامعه اندیشان شرق
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
کانال نلگرام جامعه شناسی شرقی
🌓 https://t.me/orientalsociology
تلگرام مدیر کانال و گروه
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
برچسبها: جامعه شناسی شرقی, جامعه شناسی, کانال جامعه شناسی شرقی, گروه جامعه اندیشان شرق
[ چهارشنبه ۳ شهریور ۱۳۹۵ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
موقعیت فراز، موقعیت فرود - بخش نهم
حسین شیران
در گذر از اهمیت و ضرورت «ارزشها و هنجارها» که بخش پیش بدان پرداختیم در خصوص «سیطره و حاکمیت» آنها هم هیچ تردیدی نیست. در واقع همانطور که جامعة بدون ارزش و هنجار وجود خارجی نداشته و ندارد ارزش و هنجارِ بدون سیطره و حاکمیت هم هیچ وجود و مصداق خارجی نداشته و ندارد و اصولاً نمیتواند هم داشته باشد چرا که در حقیقت امر، ارزش و هنجار به شرط سیطره و حاکمیت است که ارزش و هنجار است و اگر به هر دلیل و به هر ترتیب این سیطره و حاکمیت از آن ساقط گردد در واقع ارزش و هنجار بودن از آن ساقط گشته است!
سیطره و حاکمیت برای یک ارزش و هنجار بمثابۀ سایه یا سرسبزی برای یک درخت است! شما اگر که سایه یا سرسبزی را از یک درخت بگیرید در حقیقت درخت بودن را از آن گرفتهاید! اصولاً و اساساً یک درخت با یک چنین ویژگیهاییست که درخت است و ما هرگاه که مفهوم درخت را در نظر میگیریم خواهناخواه آن را با سایه و سرسبزیاش درنظر میگیریم چرا که اینها در حقیقت جزء مفهومی درخت هستند! با این توضیح اگر که فکر میکنید جایی ارزش یا هنجاری سراغ دارید (یعنی واجد وجود خارجیست) اما فاقد سیطره و حاکمیت است باید مطمئن باشید یا آنچه که شما ارزش یا هنجارش میخوانید مشخصاً جزو ارزشها یا هنجارهای جامعهای که در آن زندگی میکنید نیست و یا اینکه قبلاً بوده است و حالا به هر دلیل و به هر ترتیب دیگر نیست! این ارزش و هنجار بیسیطره و حاکمیتی که شما به آن اشاره میکنید درست مثال آن درخت خشکیدهایست که دیگر دوران سایهساری و سرسبزیاش سپری گشته است! ...
ارزشها و هنجارها چیستند؟ «ارزشها» و «هنجارها» به ترتیب «اصول» و «الگوها»یی هستند که به هر عنوان، جامعه آنها را برای ظهور و ثبوت حیات خود «خوب و صحیح و مطلوب» میانگارد و از این جهت اکیداً بر روی آنها حساسیت و تعصب میورزد و همواره از تمام اعضای خود انتظار میبرد در مقام عاملیت، رسماً به آنها اعتنا داشته و قطعاً موافق آنها پندار، گفتار و کردار بورزند! اساساً «اصول» اعتناکردنی هستند و «الگوها» عملکردنی! به عبارت دیگر به اصول (: ارزشها) باید اعتنا داشت و استناد ورزید مطابق الگوها (: هنجارها) هم عمل کرد! (به باور حقیر همانطور که قبلاً در نوشتار «در ایستگاه فرهنگ» هم اشاره داشتهام این درخورترین معنی و مفهوم برای «فرهنگ» است!) به زبان تمثیل، اصول (: ارزشها) برای ما در حکم تابلوهای کنار جادهها هستند که همواره باید به آنها اعتنا داشته باشیم و الگوها (: هنجارها) هم خود آن جادههایی که پیش پای ما کشیده شدهاند و ما به هر حال اگر که «راهی جامعه» هستیم عیناً و عملاً باید در قالب آنها رفتوآمد داشته باشیم!
بطور قطع من و شما خود این جادهها را نکشیدهایم تابلوهایش را هم ما خود نصب نکردهایم! این هر دو (که عموماً سازگار و متناسب باهم هستند) بنا به مناسباتی که دیگر اینجا جای بحثش نیست در طول زمان در بستر جامعه پدید آمدهاند رشد و توسعه و تکامل یافتهاند و حالا ما چه بخواهیم چه نخواهیم پیش ما گسترده شدهاند و ما اگر که بخواهیم در «مقام عامل» حرکتی داشته باشیم (مثلاً از تبریز به تهران برویم یا برعکس) ناگزیر باید از راهی که جامعه از پیش در پیش پای ما گذاشته است گذر کنیم! به بهترین شکل این خود مصداق عینی آن سیطره و حاکمیتی است که اینجا موضوع بحث ما بود!
پایان بخش نهم
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: جامعه شناسی شرقی, جامعه شناسی, جامعه شناسی فرهنگ, ارزشها و هنجارهای اجتماعی
[ چهارشنبه ۳ شهریور ۱۳۹۵ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
ده کتاب پربازدید «کتابخانه جامعه شناسی شرقی»
(تا تاریخ دهم تیرماه ۱۳۹۵)
رتبه اول: «ما چگونه ما شدیم؟» - «دکتر صادق زیباکلام» - 43048 بار
رتبه دوم: «جامعه شناسی خودمانی» - «حسن نراقی» - 29742 بار
رتبه سوم: «جامعه شناسی نخبهکشی» - «علی رضاقلی» - 16167
رتبه چهارم: «چرا ایران عقب ماند و غرب پیش رفت؟» - «دکتر کاظم علمداری» - 13860 بار
رتبه پنجم: «شهریار» - «نیکلا ماکیاولی» - 11342 بار
رتبه ششم: «چرا عقب ماندیم؟» - «علی محمد ایزدی» - 11258 بار
رتبه هفتم: «کاپیتال (سرمایه) جلد اول» - «کارل مارکس» - 11070 بار
رتبه هشتم: «جامعه شناسی خودکامگی» - «علی رضاقلی» - 9302 بار
رتبه نهم: «خلقیات ما ایرانیان» - «سیدمحمدعلی جمالزاده» - 9233 بار
رتبه دهم: «سازگاری ایرانی» - «مهندس مهدی بازرگان» - 7372 بار
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: جامعه شناسی, جامعه شناسی شرقی, کتابخانه جامعه شناسی شرقی, کتاب دیجیتال جامعه شناسی
[ پنجشنبه ۱۰ تیر ۱۳۹۵ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
موقعیت فراز، موقعیت فرود - بخش هشتم
حسین شیران
در ارتباط با ساختار و سازمان ذهنیمان همیشه باید یک نکتة مهم و اساسی را مدنظر داشته باشیم و آن اینکه در شکلگیری و تحول و تکامل این ساختار و این سازمان همواره نقش «دیگران» به مراتب بیش از نقش «خود» ما و بعد در میان «دیگران» هم نقش «گذشتگان» به مراتب بیش از نقش «معاصران» است. از نقطهنظر جامعه شناسی در این یک نکته هیچ تردیدی نیست!
اگر که هر کدام از ما قدری در هر آنچه که در کسوت «عامل انسانی» در طول و عرض حیات اجتماعیمان از ما سر میزند- اعم از «پندارها» و «گفتارها» و «کردارها»یمان، تحقیق و تدقیق پیشه سازیم سرانجام خود به این نتیجه خواهیم رسید که عموماً چه بخواهیم چه نخواهیم و چه بدانیم چه ندانیم بیشتر مطابق خواست و نظر «دیگران» است که «پندار» و «گفتار» و «کردار» میورزیم و در بهترین حالت تنها بخش کوچکی از این «سهگانههای عاملیت انسانی» ما ناشی از تصمیمات و تأثیرات شخص خود ماست!
در شرح این «دیگران» که میگویم باید بگویم که منظورم عموماً «هرکس غیر از من نوعی» نیست چه خود این «هرکس غیر از من نوعی»ها هم دقیقاً وضعی مشابه وضع من نوعی دارند و آنها هم همچون من نوعی در طول و عرض حیات اجتماعیشان، خواهناخواه مطابق خواست و نظر «دیگران» عمل میکنند! ... پس باید پرسید این «دیگران» کیستند؟ به واقع امر، خلاصه و مفید اینگونه بگویم که این «دیگران» مشخصاً آنهایی هستند که به هر شکل و به هر میزان، در تولید و توزیع و تقریر و تحکیم و تحریض «ارزشها و هنجارهای حاکم بر جامعه» نقش داشته و دارند و به این واسطه جا دارد که ما در وهلة اول از آنها تحت عنوان «دیگران مهم» و بعد در وهلة دوم تحت عنوان «دیگران حاکم» یاد کنیم!
این هر دو عنوان یعنی «مهم» و «حاکم» بودن که من اینجا در وصف این «دیگران» آوردم در حقیقت خود برآمده از «مهم» و «حاکم» بودن «ارزشها و هنجارها»ی جامعه هستند! در شرح اهمیت و ضرورت «ارزشها و هنجارها» برای جامعه همین بس که از نقطهنظر «جامعه شناسی»، اولاً که جامعة بدون «ارزش و هنجار» اصولاً هیچ معنا و مفهومی ندارد و بعد حتی اگر هم بنوعی معنا و مفهومی داشته باشد اساساً هیچ مصداق خارجی نخواهد داشت! این یعنی معنا و مفهوم و موجودیت امر جامعه، مضاف بر «موجودات انسانی» که بدواً «عناصر مادی» تشکیلدهندة جامعه هستند بسته به این «عناصر غیرمادی» یعنی «ارزشها و هنجارها»ست و به واقع امر خود از ترکیب اینهاست که در طی زمان امر جامعه ممکن و محقق میگردد (بحث بیشتر در اینخصوص در مجموعه نوشتار «جامعه شناسیشرقی»).
به این ترتیب اگر که ما بتوانیم، به فرض محال، «ارزشها و هنجارها»ی یک جامعه را به هر شکل ممکن از آن بستانیم اول اینکه باید مطمئن باشیم بدینوسیله کلیت امر جامعه را از معنا و مفهوم و موجودیت ساقط ساختهایم چون جامعه منهای «ارزشها و هنجارها»یش هر چه هم باشد- حتی اگر هزارانهزار انسان، دیگر جامعه نیست همچنانکه انسان منهای روحش دیگر انسان نیست- حتی اگر واجد هزارانهزار یاخته باشد! ...
و بعد با این کار یعنی حذف «ارزشها و هنجارها» از کالبد جامعه باید بدانیم که عملاً مشتی موجود انسانی روی دست خود باقی گذاشتهایم که دیگر در غیاب ساختهای لازم برای برقراری ارتباط و پیگیری حیات، هاج و واج درماندهاند که زینپس چه باید بکنند، دقیقاً مثال آن رایانهای که به علت حذف یا بروز اختلال در برنامه یا کلاً «سیستم عامل»اش در وضعیت ناخوشایند «هنگ» قرار گرفته است! از اَنجاییکه جایگاه «ارزشها و هنجارها» ذهن آدمیست حذف آنها در حقیقت حذف «ذهنیت انسان» است و این خود بزرگترین تهدید است برای نسل آدمی که برای درک و فهم هم و در پی آن کنش و واکنش متقابل در بستر جمعی که درآنند فاقد ذهنیت لازم باشند!
«ارزشها و هنجارها» در حقیقت برنامه و پشتوانة لازم برای ابراز «سهگانههای عاملیت انسانی» یعنی «پندارها و گفتارها و کردارها» هستند؛ این سه از نقطهنظر جامعه شناسی نشانههای روشن حیات اجتماعیاند از اینرو فقدان اینها برابر است با فقدان حیات اجتماعی افراد و فقدان حیات اجتماعی افراد برابر است با فقدان حیات جامعه! به این قرار ما برای رهایی این جمع انسانی از وضعی که پدید آوردهایم در کل سه راه بیشتر پیش روی خود نخواهیم داشت:
نخست اینکه هر چه سریعتر «ارزشها و هنجارها»ی آنها را به خودشان بازگردانیم تا روند عادی زندگی اجتماعیشان را پیبگیرند؛ و اگر نه به هر ترتیب «ارزشها و هنجارها»ی دیگری را در میانشان جاری و ساری سازیم تا خواهناخواه شکل دیگری از زندگی اجتماعی را به آنها تحمیل کرده باشیم؛ و یا اینکه عملاً به حال خودشان رها سازیم تا به جبر حیات دوباره فرآیند باززایی «ارزشها و هنجارها» در نزدشان شکل گیرد و دیر یا زود خود دوباره به «ارزشها و هنجارها»ی لازم برای زندگی اجتماعیشان دست یابند!
در هر حال باید مطمئن باشیم که فقدان دایمی «ارزشها و هنجارها» عملاً امکان نداشته و ندارد و باز نخواهد داشت چرا که جریان حیات اجتماعی بسته به وجود آنهاست؛ این جمع انسانی مورد فرض ما هم اگر که نتواند بهر نوع به «ارزشها و هنجارها»ی لازم دست یابد خواهناخواه در خاموشی بیساختاری و بیبرنامگی و بلاتکلیفی خود به دست خویش فرآیند تخفیف و تحلیل خود را کلید خواهد زد!
پایان بخش هشتم
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: جامعه شناسی شرقی, جامعه شناسی, ارزشهای اجتماعی, هنجارهای اجتماعی
[ چهارشنبه ۹ تیر ۱۳۹۵ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
موقعیت فراز، موقعیت فرود - بخش هفتم
حسین شیران
«قارههای آگاهی» ما انسانها پر از سازههای خرد و کلانی هستند که هر کدام در طول سالیان دراز به شکل و شمایلی مختلف پدید آمدهاند و به شکل و شمایلی مختلف هم، پهنة پهناور این قارهها را پرکردهاند! در زندگی اجتماعی ما انسانها این سازهها از اهمیتی حیاتی برخوردارند تا بدان حد که اگر بگوییم جریان زندگی اجتماعی، چه از نقطهنظر جمعی و چه از نقطهنظر فردی، جز به یاری این سازهها ممکن و میسر نمیگردد پربیراه نگفتهایم!
لازمة زیستن در هر اجتماع و فراتر از آن هر جامعهای، فراگرفتن یک سری آموزههاییست که ما در «جامعه شناسی» از آنها تحت عنوان «حقایق جامعوی» (Societal Truths) یاد میکنیم؛ منظور از «حقایق جامعویِ» هر جامعهای، راستیها و درستیهای مورد قبول آن جامعه است که عموماً هم در دو دسته درنظرگرفته میشوند: الف- هنجارهای جامعوی (Societal Norms) و ب- ارزشهای جامعوی (Societal Values)؛ هنجارهای جامعوی هم خود به سه دسته تقسیم میشوند: الف- آداب و رسوم (Folkways) ب- عرف (Mores) و ۳- قوانین (Laws).
این سه دسته هنجارها در کنار ارزشها (در مجموع حقایق جامعوی) همه آموختنی هستند و هر جامعهای به حکم اینکه سابق بر افرادی که در آن متولد میشوند وجود دارد برای حفظ نظم و انضباط و انسجام خود در مرحلة اول تمام تلاش خود را صرف این میدارد که از همان آغاز بنحو احسن همة این آموزهها (حقایق جامعوی: راستیها و درستیهای مورد قبول جامعه) را در قالب سازههای خرد و کلانی که گفتیم در ذهن اعضایش «نهادینه» سازد تا به این ترتیب از این «موهبت» برخوردار گردد که آنها را برای مدتهای مدید و گاه «برای همیشه» (بخصوص در جوامع سنتی) تحت اختیار و کنترل خود درآورد.
این مهم، خود همانطور که مستحضرید طی فرآیند «یادگیری اجتماعی» صورت میپذیرد که نظر به نوع نگاهی که اکنون به این مسأله داریم بهتر است بگوییم «یاددهی اجتماعی»؛ طی این فرآیند اگر که بنحو صحیح و اصولی صورت پذیرد، ساختار ذهنی افراد عملاً آنگونه که جامعه میخواهد آراسته و پیراسته میگردد و بعد آنها خواهناخواه، آگاه یا ناآگاه، آنگونه که جامعه مدّنظر دارد «پندار» میکنند و آنگونه که جامعه انتظار دارد «گفتار» و «کردار» میورزند! و به این ترتیب تقریباً تمام حیات «جامعوی» و «اجتماعی» و حتی «فردی» افراد جامعه عموماً و خصوصاً در چارچوب این سازهها یا آموزهها یا حقایق جامعه (هنجارها و ارزشها) تحت کنترل جامعه درمیآید!
این فرآیند بنوعی به «نصب سیستم عامل» یا نوعاً همان «نصب ویندوز» در رایانه میماند (و البته بسی بیش از آن و پیشرفتهتر از آن)! همانطور که شما با نصب ویندوز در رایانةتان، خواهناخواه، تمام فعالیتهای آن را تنها و تنها تحت این سیستم و بسی برنامههای سازگار با آن درمیآورید جامعه هم طی فرآیند «یاددهی اجتماعی» یک چنین کاری را با اذهان اعضای خود انجام میدهد! ...
در هر حال کم و بیش به این قرار است که «سازههای ذهنی» ما تحت شرایط متفاوت در زندگی اجتماعی به اشکال مختلف در بستر ذهن ما شکل میگیرند و بسته به نوع و مقرّ و موقعیتشان در صفحات مختلف ذهنمان متفرق و متمرکز میشوند و بتدریج «قارههای آگاهی» ما را تشکیل میدهند! اما آیا هر آنچه بدینطریق در ساحت اذهان ما تلنبار میشود همه ساز و سالم و صادقاند و برخوردار از حقیقت و حقانیت و یا اینکه ...؟
پایان بخش هفتم
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: جامعه شناسی شرقی, جامعه شناسی, جامعه شناسی دین, جنگهای صلیبی
[ چهارشنبه ۲۶ خرداد ۱۳۹۵ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
موقعیت فراز، موقعیت فرود - بخش ششم
حسین شیران
ویرانی همیشه «مایة نابودی» نیست بلکه گاهی خود «مایة آبادانی» است! برای آباد ساختن گاهی ناگزیر باید ویران ساخت! این را کم و بیش همه میدانیم اما «انسان حقیقتجو» انگار که بهتر از ما میداند- «میداند» که چه عرض کنم، به آن «ایمان» دارد و خود در سایة این ایمان است که ناآسوده از تگ توفان، به اشتیاق، تن به تخریب «ذهنلرزه»های بیامان میسپرد!
او خوب میداند که وقوع پیدرپی این «ذهنلرزه»ها، ذهن و روانش را خیلی زود با حجم سنگینی از خرابیها روبرو خواهد ساخت و این خود، خواهناخواه، «عمری خرابْ در خرابه زیستن» را نصیبش خواهد ساخت! ... با این وجود او هیچ ترسی از این تبعات به خود راه نمیدهد چرا که یقین دارد در پشت ابرهای تیره در شب تار این خرابیها لاجرم «خورشید خیر»ی پنهان است که گرچه طلوعش تا به وقت سپری گشتن این تیرگیها به تعویق خواهد افتاد اما زانپس، تا که برآید، گرما و روشنایی تابش بیوقفة آن، مایة آرامش و آبادانی عالمی را بیدریغ به دامانش خواهد ریخت!
درک این معنی خود از توفیقات «انسان حقیقتجو»ست چه به پشتوانة این درک صحیح است که گام به گام امکان پیشرفت در راهی که سراسر آمیخته با خوف و خطر است برایش مهیا میگردد! من و شما هم اگر که ایمان داشته باشیم آنسوی آنچه که شرّ میانگاریم خیری کلان در کار است هر طور که هست ناگواریهای عبور از آن را به خود گوارا خواهیم ساخت تا شاید به آن خیر کلان دست یابیم! در هر حال مطلوب بیمانع، فطیر بیمایه است! این «بازیهای رایانهای»، به باور من، هر خصلت بدی هم که داشته باشند لااقل واجد یک خصلت خوبند و آن اینکه خیلی ماهرانه و حاکمانه میان «طالب و مطلوب»، «موانع» متعدد و متنوع میچینند و به این قرار همیشه و در هر حال، رسیدن به «مطلوب» را منوط به عبور از این «موانع» متعدد و متنوع میسازند! خوانندگان فنآگاه خودآگاهند که «لذت و زیبایی» یک بازی رایانهای اصولا و اساسا به این تعدد و تنوع موانع بستگی دارد و خود همین است که «ارزش و اعتبار» یک بازی را تعیین و تخصیص میدارد!
حال چقدر خوب میبود اگر که این آگاهی و این پذیرش «همبودگی مانع و مطلوب» و این تلاش و تکاپوی عبور از موانع برای رسیدن به مطلوب، به همین شکل و همین مقدار که در دنیای مجازی مطرح است (و نه حالا بیش از آن) به دنیا و زندگی واقعی انسانها هم تسرّی پیدا میکرد آنوقت شاید حال همه، چیزی شبیه حال «انسان حقیقتجو» (تیپ ایدهآل بحث ما) میگشت- همو که وجود موانع متعدد و متنوع در راه رسیدن به مطلوب را نه مایة نومیدی که بسی مایة امید میانگارد چرا که یقین میدارد درست در همان حال که توفانها و زلزلهها سرمستانه از او عبور میکنند او نیز سرسختانه از آنها عبور میکند و خود همین است که تحمل دشواریهای گذار از آنها بر او ممکن و میسر میگردد!
پایان بخش ششم
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: جامعه شناسی شرقی, جامعه شناسی, جامعه شناسی دین, جنگهای صلیبی
[ پنجشنبه ۶ خرداد ۱۳۹۵ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
موقعیت فراز، موقعیت فرود - بخش پنجم
حسین شیران
و بعد، «انسان حقیقتجو» خوب میداند که خیزش «پرسشهای توفانزا» هیچ پایان کارش نیست بلکه خود پیشدرآمدیست بر وقوع حوادث بعدی که البته یکبهیک باید رخ دهند تا مواهب موعود در مراتب موجودشان آرام آرام رخ بنمایند! از جملة این حوادث که از قضا مهمترین و کارسازترین آنها هم هست «ذهنلرزه»های پیدرپیایست که در نتیجة تجربة ممتد و مستقیم توفان و توفانیشدنها سرانجام در «قارههای آگاهی» انسان به وقوع میپیوندد! همچون خیزش توفانها، «انسان حقیقتجو» را از وقوع این «ذهنلرزه»ها هم هیچ باکی نیست! چرا که او خواهناخواه با تجربة «کارکرد مثبت» توفانها، کارکردی نظیر آن را از وقوع «ذهنلرزه»ها هم انتظار میکشد! او خوب میداند که اگر قرار است تغییر و تحولی در کار باشد مشخصاً این «ذهنلرزه»ها اسباب و اساس بیبدیل آن خواهند بود! هم از اینروست که با پایداری در مرحلۀ «پرسشهای توفانزا» و تحمل تبعات گوناگون آن، با اشتیاقی دوچندان، پای در مرحلة وقوع «ذهنلرزه»ها مینهد و به این قرار هرچه بیشتر در راهی که خود میداند لحظهبهلحظهاش آمیخته با خوف و خطر است پیشتر و پیشتر میرود!
واقعتر اگر بگویم، در قاموس «انسان حقیقتجو»، تمدید عمر آدمی روزبهروز و حتی لحظهبهلحظهاش، فقط از باب همین «پیشرفت» است! در این قاموس، «پسرفت» که هیچ- خود حسابش معلوم است، حتی «درجازدن» هم به نوعی «اسراف عمر» تلقی میشود! و خود با درک این معنیست که «انسان حقیقتجو» تنها راه پیش روی خود را «راه پیشرفت» میداند و جز این، هر طیّ طریقی را بلاتردید «حیف عمر» میانگارد! اما «پیشرفت» در راه «حقیقتجویی»- که گفتیم عین «ماجراجویی»ست، نه فقط بیهراس و بیهزینه نیست بلکه حتی هراس و هزینهاش بسی بیش از «پیشرفت» در هر راه دیگریست! پیش از عزم جزم بر پویش این راه، «انسان حقیقتجو» بخوبی از این نکته آگاه است و از این رو در تمام طول مسیر، هم «منتظر حادثه» هم «فکر خطر» است؛ با اینحال در هیچ مرحلة دیگری به اندازة مرحلة «ذهنلرزه»های پیدرپی تجربه و تحمل این هراس و هزینه دشوار و ناگوار نمیافتد!
«ذهنلرزه» مایة ویرانیست و این هیچ چیز خوبی نیست! کیست که از فروریختن و ویرانگشتن راضی و خرسند باشد؟ «انسان حقیقتجو» هم از این قاعده مستثنی نیست! او هم انسان است و بالطبع از درهمشکستنها و باخاکیکسانشدنهای سازههای ساحت ذهنش که عمری صرف بپاداشتنشان داشته، سنگین و غمگین میشود! با این وجود، او هیچ به پاپسکشیدن نمیاندیشد و با ویرانه پیشرفتن را به پسافتادن و درجازدن در ناکجاآبادها ترجیح میدهد!
پایان بخش پنجم
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: جامعه شناسی, جامعه شناسی شرقی, جامعه شناسی دین, جنگهای صلیبی
[ شنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۵ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
موقعیت فراز، موقعیت فرود - بخش چهارم
حسین شیران
«جنگهای صلیبی» بهترین و در عین حال بدترین نمونة جنگ «اخیار با اخیار» است! جنگ «اخیار با اخیار» که میگویم در این مورد بخصوص یعنی جنگ میان مؤمنان و پیروان دو دین اسلام و مسیحیت! یعنی جنگ میان مؤمنان و پیروان دو دین توحیدی! یعنی جنگ میان مؤمنان و پیروان دو دین ابراهیمی! یعنی جنگ میان مؤمنان و پیروان دو دین دو دوست، دو برادر، دو همخون و دو همخوان- عیسی روحالله و محمد رسولالله! ... به باور من، همواره باید که این سیل اوصاف را- و بسی بیش از اینها را، در هر کجا که صحبت «جنگهای صلیبی» در میان است بهجایْ یا دستکم پابهپای این عنوان نارسایی که مطرح است جاری ساخت چرا که حقیر معتقدم درک بهتر این ماوقع، به درک تکتک این اوصاف بستگی دارد! کافیست هر آن انسان اندیشمندی یکی دوبار این صف اوصاف را موشکافانه در ذهن خود سان بیند آنگاه بسیار به دور خواهد بود اگر که عرصة آرام ذهنش را، دیر یا زود، در گیرودار خیزش «پرسشهای توفانزا» مغشوش نیابد!
البته که انسان حقیقتجو را هیچ باکی از خیزش این توفانها نیست و نباید هم باشد، چه او خوب میداند «حقیقتجویی عین ماجراجوییست» و هیچ شایستة ماجراجو نیست خوف توفان داشتن، بخصوص آنجا که خود از پیش میداند در راهی که خود به میل خود در آن پانهاده است خیزش توفانهای سهمگین امری بسیار طبیعیست! وانگهی او خوب واقف است که توفان هیچ مانع ماجراجویی نیست بلکه برعکس مایة ماجراجوییست و از این نظر بغایت مهم و ضروری!
چگونه ممکن است راه رسیدن به حق و حقیقت ساده و آسان باشد و اساساً چرا باید باشد؟! سهلالوصول گشتن یک چیز همان و بیارزش شدنش همان! تمام ارزش و اعتبار و افتخار راهیِ این راه بودنها در همین تن به توفان دادنها و توفانی شدنهایش نهفته است و گرنه چه ارزش و اعتباری و افتخاری به رهرو راهی که هیچ تب و تاب و اضطرابی بر آن حاکم نیست! و خود همین است سرّ اینکه راهیان راغب این راه نه فقط هیچ از برابر توفانهایش نمیگریزند بلکه با کمال میل، خود به استقبال آنها رفته و با اشتیاق، تن به توفندگیهای بیپایانشان میسپارند!
با این کار آنها ایمان و آگاهی خود را به این نکته نمایان میسازند که توفانها اگرچه همواره از جای برمیکَنند اما همیشه از راه به در نمیکُنند بلکه گاهگداری هم در کمال خضوع، راهیان را در مسیر صحیح رسیدن به مطلوبشان قرار میدهند! این بقول ما جامعهشناسان به بهترین شکل بیانگر «کارکرد مثبت» توفانهاست!
پایان بخش چهارم
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: جامعه شناسی, جامعه شناسی شرقی, جامعه شناسی دین, جنگهای صلیبی
[ دوشنبه ۶ اردیبهشت ۱۳۹۵ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
موقعیت فراز، موقعیت فرود - بخش سوم
حسین شیران
اما باز اگر که جنگها یا همان «بیمهابا به دنبال شرّ گشتنها» همه محدود به «اشرار عالم» بود چندان حرفی نبود، چه به هر شکل میشد چنین «توجیه» داشت که به هر حال «جهان خالی از جنگ نیست چون خالی از اشرار نیست»! اینگونه آن مایة ننگ و تأسفی هم که لاجرم در کار است تا حد زیادی تعدیل و تلطیف میگشت و تنها در «اشرار عالم» خلاصه میشد! البته این «اشرار» که میگویم میدانم که میدانید بهر حال، خود نسبیتی در این میان جاریست و به حکم این نسبیت، اینگونه نیست که بالذّات گروهی همیشه «اشرار» عالم باشند و گروهی دیگر همیشه «اخیار» آن! لااقل این را همه در هر سطحی از فهم و شعور، خوب میدانیم که در هر جنگ و نزاعی، بیبرو برگرد، هر گروه و هر مبارزی طرف مقابل خود را فارغ از هر چیزی تنها به جرم اینکه در برابر او قد علم کرده و یا حرفی مخالف حرفش زده است «شرور» خوانده و باز میخواند!
حال اینکه براستی چه کسانی «اشرار» و چه کسانی «اخیار» هستند را به این سادگیها نمیتوان تشخیص داد- بخصوص از «موقعیت فرود»؛ برای داوری صحیح در این خصوص بطور قطع باید خود را تا آنجا که امکانش هست تا به «موقعیت فراز» بالا کشید؛ موقعیتی که در بالاترین و والاترین سطح آن، خود «خدا» جای گرفته است و از این رو بالطّبع «داوری نهایی» هم با خود اوست! ... با این وجود، اینجا ما با قدری جانبداری به نفع دینداران، اصلاً و اساساً از بدو تاریخ تا به اکنون، تمام دینداران عالم را همه «اخیار» فرض میکنیم و وجود مبارکشان را هم بسی برای جهان و جهانیان مغتنم میشماریم و بعد در مقابل اینها تمام غیردینداران عالم را هم بیردخور در زمرة «اشرار عالم» قرار میدهیم. با این تعریف و تمهید اگر که عاملان جنگهای تاریخ بشر را همه اشرار دانیم- البته باز با قدری تسامح و این بار هم به نفع دینداران، در اینصورت در طول تاریخ علیالاصول ما نباید بیش از دو نوع جنگ میداشتیم: 1- «جنگ اشرار با اشرار» و 2- «جنگ اشرار با اخیار».
آیا واقعاً چنین بوده است؟ یعنی که جنگهای عالم همه در دو نوع فوق خلاصه گشته است؟ متأسفانه باید گفت که نه! هرگز! با تاریخ که همراه میشویم به وسعت آن با نوع سومی از جنگها هم مواجه میشویم: جنگهای دینی و مذهبی! یا با استناد به بحث فوق، «جنگ اخیار با اخیار»! اینجاست که ما ناگزیر میشویم بپذیریم که در نهایت تأسف تنها این «اشرار عالم» نبودهاند که مسبب جنگها و غارتها و خونریزیهای طول تاریخ بشر بودهاند، بلکه در واقع امر، به گواهی خود تاریخ، به همان اندازه که پای اشرار در میان بوده و است، به هر شکل، پای اخیار هم در میان بوده و است!
و خود اینجاست که کار تحلیل و تفسیر بر هر محقق بیطرفی دشوار میگردد، چه علیالقاعده آنجا که یک پا یا هر دو پای جنگ، «اشرار» است (منظورم دو نوع «اشرار با اشرار» و «اشرار با اخیار» است) در نهایت میتوان تمام مسئولیت امر را به هر شکل ممکن به پای عامل «اشرار» نوشت و دفتر تحلیل را بست! اما در ارتباط با جنگ «اخیار با اخیار» چطور؟ اینجا که دیگر علیالظاهر از «عنصر اشرار» («شاهکلید شرح شرارتهای عالم») خبری نیست بطور مشخص باید به کدام عنصر دیگر استناد کرد و واقعه را تحلیل کرد!
پایان بخش سوم
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: جامعه شناسی, جامعه شناسی شرقی, جامعه شناسی دین, جنگهای صلیبی
[ پنجشنبه ۲۷ اسفند ۱۳۹۴ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
موقعیت فراز، موقعیت فرود - بخش دوم
حسین شیران
راستش حقیر از وقتی که «معنا و مفهوم حقیقی دین» را (به ظنّ خود البته) دریافتهام (در اینخصوص به وقت خود در جای دگر مبسوط سخن خواهم گفت) همواره در نزد خویش از «جنگهای صلیبی» (و یا کلاً جنگهای دینی و مذهبی) با عنوان «تأسفبارترین» و «ننگآمیزترین»ِ جنگهای طول تاریخ بشریت یاد کردهام! البته نظر به حقیقت امر، باید اذعان داشت که هر جنگی به هر شکل و دلیلی که رخ دهد بیگمان ننگی است بر پیشانی بشریت! چه هیچ شایستة ابناء بشر نیست که خود را به عنوان تنها موجود «ذیعقل و ذیشعور» کرة خاکی بلکه کل کائنات، «جانشین خدا» بر روی زمین بداند و به این حکم از همه برتر و سرتر، اما آنچنانکه باید و شاید نتواند «آیین همدوستی و همزیستی» را لااقل در حد یک وجب از خاک خدا بجای آورد و مدام کارش بجایی برسد که تن به جنگها و خونریزیهای بیشمار بدهد!
به باور من، بنیآدم اگر آدم باشد بخاطر این همه جنگهایی که بلاانقطاع در طول تاریخ به راه انداخته است و هنوز هم راه میاندازد و بسی بدترش هم راه میاندازد، جای آن دارد که هرگز سرش را میان سایر موجودات بالا نگیرد! چه این موجودات با آنکه عقل و شعور ندارند- و هیچ ادعایش را هم ندارند، همواره آنچه از آنها انتظار میرود را انجام میدهند اما آدمی با اینکه عقل و شعور دارد- کلی ادعایش هم میشود، با اینحال علیالدوام آنچه از او انتظار نمیرود را انجام میدهد! و اما تن به جنگ دادن چیست جز بیهوده از خیر سایة سبز و سفید صلح و صفا گذشتن و بیمهابا خریدار سایة سرخ و سیاه شرّ گشتن! کل کائنات را هم که بگردی سودایی از این بدتر نخواهی یافت که کسی خود به دست خویش خیر و صلاح خود را بگذارد و با اشتیاق شرّ آنچه سزاوارش نیست را به جان بخرد! و خود همین است که جای «تأسف» دارد! بسیار هم جای تأسف دارد!
با این نگاه، به حق، جای آن خواهد بود که «تاریخ بشر» را همه «تاریخ تأسف» دانیم! چه از آغاز تا به انجامش هیچگاه خالی از جنگ نبوده است! و تا بوده چنین بوده است! دل تاریخ پر جنگ و حرفش هم حرف جنگ بوده است؛ حرف جنگ دو برادر، دو قبیله، دو روستا، دو شهر، دو کشور، دو ابرقدرت! ... و نه همواره دو به دو که گاهی هم چند به چند! مگر نه شرح همین واقعهها بوده است که صفحات تاریخ را پر کرده است؟! در اینصورت آیا این خود بمنزلة این نیست که تا بحال جنگ- از هر نوع و در هر سطحش که باشد، خواهناخواه تمام ابعاد زندگی اجتماعی بشر را تحت تأثیر خود قرار داده و تاریخش را هر آنگونه که خود خاسته است ساخته است! و بعد با این حساب آیا واقعاً پربیراه خواهد بود اگر که بگوییم در کل این جنگ بوده است که نیروی محرک تاریخ بشر بوده است؟ بخصوص آنجا که تاریخ خود با تمام طول و تفسیرش مؤید اینست که تا به اینجایش هیچ برگی از آن ورق نخورده است اگر که جنگی رقم نخورده است!!! ...
پایان بخش دوم
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: جامعه شناسی, جامعه شناسی شرقی, جامعه شناسی دین, جنگهای صلیبی
[ دوشنبه ۲۴ اسفند ۱۳۹۴ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
موقعیت فراز، موقعیت فرود - بخش اول
حسین شیران
در اثنای بحثهایی که در گروه1 با دوستان داشتیم تا آنجا که یادم هست تا بحال چندین بار از «موقعیت فراز» و «موقعیت فرود» سخن گفتهام! اکنون در این فرصت از محضر «دوستان هماندیش» اجازه میطلبم که قدری بیشتر پیرامون این عنوانی که بکار بردهام و میبرم توضیح دهم!
براستی نمیدانم آیا این عنوان را غیر از من حقیر، کسی هم بکار برده و میبرد یا نه! و اگر که برده و میبرد بطور مشخص چه معنا و مفهومی از آن ایفاد داشته و میدارد! در هر حال، فارغ از این مسأله، من به راه خود میروم و در طی این راه در قالب سطوری که در پی خواهم نگاشت تلاشم بر این خواهد بود که هم دلیل خطور این عنوان به ذهنم را با شما باز بگویم و هم، مهمتر از این، معنا و مفهومی که از آن ایفاد میدارم را و بعد مهمتر از هر دو، کاربرد و یا بقول «جامعه شناسان»، کارکردی که در حین اندیشیدن از آن میتوان انتظار داشت را!
حالا دیگر چند سالی میشود که این ایده و عنوان به ذهنم خطور کرده و رسماً ملکة بیبدیل آن گشته است و دقیقتر اگر بگویم کمی بیش از «شش سال» (قبل از آنکه بخواهم در زمستان سال 1388 وبسایت «جامعه شناسی شرقی» را راه بیندازم، چه به این موضوعی که میخواهم اینجا اشاره کنم پیشتر آنجا در قالب نخستین مطالب وبسایت اشاره داشتهام) و درست زمانی که بصورت اتفاقي فیلم تاریخی «پادشاهی بهشت Kingdom of Heaven» اثر «ریدلی اسکات Ridley Scott» را، خلاف روال معمولی که دارم، به نظاره نشستم!
بطور واقع، در اين فيلم صحنهاي کمنظیر هست که ماندگاری این ایده و عنوان در ذهن من، خودْ یادگاریِ بینظیر تکرار آن یک صحنه است، چه از آن روز تا بحال، بارها و بارها آن یک صحنه در تالار حقیر ذهن من اکران شده است و باز میشود و در این مدت، بجرأت میگویم که هیچ فکر و اندیشهای در آن جریان نداشته است مگر اینکه تأثیر ادراک بیوقفة این اکران را در خود به عیان یافته باشد! اگر که بتوانم این یک صحنه را از متن این فیلم که بعدها به زحمت برای دوباره دیدنش بدست آوردم سوا کنم قول میدهم که از همینجا2 برای شما بزرگواران به نمایش بگذارم- البته جسارت نشود، اگر که تا حالا ملاحظه نفرموده باشید!
موضوع این فيلم «جنگهاي صليبي» است؛ جنگهایی که در اواخر قرن یازده میان مسلمانان و مسیحیان درگرفت و در کمال تأسف، قریب به دویست سال- از 1096 الی 1291 میلادی برابر با 490 الی 690 هجري، طول کشید و در این دورة بس طولانی، هزاران هزار از سپاهیان هر دو طرف را- و بگذار بهتر بگویم هزاران هزار از پیروان هر دو دین را، به بدترین شکل ممکن بدست یکدیگر از میان برداشت! و جالب اینکه هر دو سو، با ایمان و امید مشترک و مشابهی بدست هم از بین رفتند، چه قطع یقین در هر دو سو باورشان داشته بودند که اگر در طی این جنگها بمیرند هیچ زیانی نیست، بطور قطع «پادشاهی بهشت» با آنها خواهد بود! روی دیگر این سکه یعنی سرنوشت طرف مقابل هم، شتر بر بام، بر هر دو طرف معلوم بود: از سران سپاه مقابل بگیر تا آشخورترین سربازشان همه بیتردید بمحض مرگ به «درک» واصل میشوند و به جرم عنادی که با «سپاه حق» میورزند تا دار دنیا هست «جاوید جهنم» خواهند بود!!! ...
جای تأملبرانگیز این داستان اینکه آنها که این وعده را میدادند همه از جانب «خدا» میدادند و هیچ کس از هر دو سو نمیپرسید که چگونه چنین چیزی ممکن است! و جای تأسفبارش اینکه هیچ کس از هر دو سو از آنها نمیپرسید اگر که زنده بمانند چطور؟ آیا اجازه خواهند یافت، شده قدر یک روز و یا حتی یک ساعت به قدر «پادشاهی بهشت» به «پادشاهی اورشلیم» هم بیندیشند؟! ...
پایان بخش اول
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
پانوشتها:
1. گروه تلگرام «جامعه شناسانشرق».
2. منظور گروه تلگرام است.
برچسبها: جامعه شناسی, جامعه شناسی شرقی, پادشاهی بهشت, جنگهای صلیبی
[ پنجشنبه ۱۳ اسفند ۱۳۹۴ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
جامعه شناسی شرقی
بخش هجدهم: جریانات معطوف به جامعه شناسی در جامعه 2
حسین شیران
افزون بر «جریان نیچهای» که بخش پیش به شرح اجمالی آن پرداختیم البته که برخی جریانات خرد و میان و کلان دیگری هم هستند که هر یک به شکل و شتابی خاص در بستر جامعه جاری هستند و هر کدام به قدر و سهم خود، کم و کیف جریان علم «جامعه شناسی» در کشور را در این عمر نه چندان درازش متأثر ساخته و باز میسازند. شناخت و شناساندن این جریانات اگر چه بجای خود یک امر مهم و ضروری است با این حال باید اعتراف کنم که پرداختن بدانها در این برهه از بحث هیچ مقصود ما نبود، با این وجود، حال که به اقتضای سیر بحث، کار به اینجا کشید بد نیست یک مرور کلی به چند و چون این جریانات داشته باشیم و بعد بلافاصله بر سر بحث اصلی خود باز گردیم.
در کل نظر به نوع «دیدگاه» یا نوع «جهت» یا «جبههگیری» افراد یا جریانات مختلف موجود در کشور نسبت به علم «جامعه شناسی»، با یک تقسیمبندی ساده اما نسبتاً جامع میتوان آنها را در سه دستة «موافقان»، «منتقدان» و «مخالفان» در نظر گرفت. توضیح واضحات خواهد بود اینکه بگوییم اینجا این «جامعه شناسی» که میگوییم منظورمان «جامعه شناسی» به شکل و شمایل غربیاش است و این دستهبندیها که برشمردیم همه در واکنش به این شکل و شمایل غربی آن است، چه در حال حاضر هیچ شکل و شمایل دیگری غیر از این سراغ نداریم که به آن استناد کنیم! فیالحال هرچه هست- کم و بیش یا خوب و بد یا مفید و مضر، همه از غرب و غربیان است و تا آنجا که حقیر خبر دارد در طی این یکی دو قرنی که از عمر این علم در جهان میگذرد هیچ چیز خاصی از جانب هیچ غیرغربیی بر حجم و هستی آن افزوده نشده است که لااقل خردهبهانهای باشد دست ما که از خداخواسته کلیت آنچه که گفتیم را زیر سؤال ببریم! ...
با این توضیح بپردازیم به شرح اجمالی سه دستهای که فوقاً برشمردیم؛ دستة نخست یعنی موافقان علم «جامعه شناسی» مشخصاً آنهایی هستند و یا خواهند بود که بنوعی با کلیت این علم بنحوی که اکنون از غرب و در غرب مطرح هست موافق هستند و عملاً و نظراً نه فقط خود تابع و پیرو آن هستند بلکه رسماً خواستار تسرّی و تسلّط آن با تمام مبانی و مفاهیم و مباحث و ملازماتش در جامعه هستند! منظور از ملازمات، آن دسته خصوصیات و ویژگیهاییست که مشخصاً جوامع غربی بخصوص در حال حاضر بنحو بارز واجد آن هستند، همچون علمگرایی1، فنگرایی (فنسالاری)2، فردگرایی3، صنعتگرایی4، انسانگرایی (اومانیسم)5، آزادیگرایی (لیبرالیسم6 در اشکال مختلفش) و مهمتر از همه دنیاگرایی (سکولاریسم)7 که اصلیترین وجه تمایز بلکه وجه تقابل «جامعة آخرتگرای ما» با «جوامع دنیاگرای غربی» است!
این یعنی که این جریان در عین حال که موافق و طرفدار «جامعه شناسی غربی»ست همچنین، خواهناخواه و یا گفتهناگفته، موافق و طرفدار «جوامع غربی» هم است، چه از نقطهنظر این جریان، ایندو یعنی «جوامع غربی» و «جامعه شناسی غربی» بنوعی «لازم و ملزوم» هم بوده و هستند؛ مگر نه اینکه این «جوامع غربی» (با خصوصیات فوقالذکر) بودهاند که بستر لازم برای ظهور و ثبوت «جامعه شناسی» در جهان را فراهم ساختهاند؟ و در مقابل، مگر نه اینکه «جامعه شناسی» هم، بخصوص از جانب بنیانگذاران و پیشگامانش، بنوعی «علم مطالعة جوامع صنعتی و مدرن» و البته «سکولار» تعریف و توصیف گشته است؟ آیا این تعریف و توصیف از «جامعه شناسی» بطور مشخص مربوط و معطوف به «جوامع غربی» نیست؟ و بعد آیا بنحو احسن بیانگر تناسب و سازگاری آن با شرایط محیطی خاصی که در آن متولد و رشد و توسعه یافته است نیست؟ ...
از این روست که موافقان علم «جامعه شناسی» عمدتاً بر این باورند که این «وجه التزام» (جامعة مدرن - جامعه شناسی مدرن) یک اصل مهم و اساسیست که همواره باید مدّ نظر قرار بگیرد! جامعة ما در حال حاضر در بهترین حالت خود یک «جامعة در حال گذار8» است، یعنی که از جهاتی عملاً و نظراً یک «جامعة بسته9» است و از جهاتی دیگر اگر چه جسته گریخته اما به هر حال جلوههایی از یک «جامعة باز10» را از خود به نمایش میگذارد! جسماً «آمیخته» با مظاهر «مدرنیته11» است اما روحاً هنوز «آویخته» از مبادی «سنت12» است! از این جهت است که گاه «خرامان» پیش میتازد و گاه «گریان» پس میافتد! ... خلاصه اینکه تکلیف جامعة ما در این «وضعیت سایهروشن» آنچنانکه باید و شاید هنوز با خودش مشخص نیست!!!
در یک چنین وضعی، «جامعه شناسی» ما هم چیزی بیش از یک «چراغ سوسوزن» نیست که گاه «روشن» است و انگار راه مینماید و گاه «خاموش» است و عملاً در راه میگذارد و یا بقول برخیها از راه به در میسازد! این یعنی که تکلیف «جامعه شناسی» ما هم با خودش مشخص نیست! ... به این ترتیب ملاحظه میفرمایید که در نزد ما هم بنوعی میان «جامعةمان و «جامعه شناسی»مان وجه تناسبی برقرار است و آن اینکه تکلیف هردوشان با خودشان روشن نیست! و چون در درجة اول تکلیفشان با خودشان روشن نیست طبعاً در درجة دوم تکلیفشان با یکدیگر هم روشن نیست و این هر دو حالت ناشی از اینست که هر دوشان از آن «وجه التزام» (جامعة مدرن - جامعهشناسی مدرن) به دور ماندهاند!
حال چاره چیست؟ از نقطهنظر این جریان، بقول معروف «شترسواری دولا دولا نمیشود»! «یا زنگی زنگی یا رومی روم»! ما یک نوع «جامعه شناسی» بیشتر نداریم و آن «جامعه شناسی غربی» است! در این یک نکته هیچ تردیدی نیست و نباید هم باشد! از این جهت «دو راه» بیشتر پیشرو نداریم: نخست اینکه اگر بنا داریم همچون سایر جوامع به علم «جامعه شناسی» مجهز و مؤید گردیم، که البته نظر به ضرورت شناخت امر «جامعه» خود یک ضرورت بشمار میرود، ناگزیر باید این «وجه التزام» را پذیرفته و عملی سازیم به این معنی روشن و واضح که به هر ترتیب راه را برای «مدرن ساختن» هر دو (هم «جامعه» و هم «جامعه شناسی») باز کنیم! ناگفته پیداست که گزینة پیشنهادی این جریان مشخصاً خود همین است و بس.
راه دوم بر خلاف راه نخست که مشخصاً از خصلت «ایجابی» برخوردار است کاملاً «سلبی» است! اگر که بنا نداریم راه فوق را بپیماییم همان به که یکبار برای همیشه از هر دو هدف دست بشوییم، یعنی که هم قید «جامعة مدرن» را بزنیم و هم از خیر علم «جامعه شناسی» که لاجرم از غرب و غربی است بگذریم و به همان «جامعة غیرمدرن - جامعه شناسی غیرمدرن» خود کفایت کنیم و گرنه غیر از این وجه و البته وجه اولای «جامعة مدرن - جامعه شناسی مدرن» وجوهات دیگر اعم از «جامعة غیرمدرن - جامعه شناسی مدرن» یا «جامعة مدرن - جامعه شناسی غیرمدرن» و حتی وجهی که تصور میرود «وجه غالب» در نزد ماست یعنی وجه «جامعة نیممدرن - جامعه شناسی نیممدرن»، نه فقط عاری از هر گونه فایدتی خواهد بود بلکه عملاً و نظراً مشکلآفرین هم خواهد بود!
البته راه سومی هم هست: خلاصه و مفید، «ادا درآوردن»! راهی که از چندی پیش تقریباً در هر زمینهای در کشور در پیش گرفتهایم و شکر خدا خوب هم از پساش برآمدهایم! مطابق این راه و روش، ما چه بدانیم چه ندانیم که چه داریم چه نداریم، ادای داشتن آن را درمیآوریم؛ مثلاً در ارتباط با موضوع بحث، تحققاً «ادای داشتن یک جامعة مدرن و جامعه شناسی مدرن» را درمیآوریم! نظر به اینکه این داستان در نزد ما هیچ داستان غریبی نیست که به توضیح بیشتر نیاز داشته باشد از بحث بیشتر در این خصوص پرهیز نموده و مرکب بحث را در این بخش به همین دار بلند بند میکنیم!
پایان بخش نوزدهم
1- Scientism
2- Technocracy
3- Individualism
4- Industrialism
5- Humanism
6- Libertarianism - Liberalism
7- Secularism
8- Society in Transition
9- Closed society
10- Open Society
11- Modernity
12- Tradition
پایان بخش نوزدهم
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: جامعه شناسی, جامعه شناسی شرقی, حسین شیران, جریان نیچهای
[ دوشنبه ۳ اسفند ۱۳۹۴ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
اومانیسم Humanism
واژهای را که امروزه با عنوان اومانیسم (Humanism) به کار میبریم واژهایست که هم رویکردی در علمگرایی تجربی و انسانی دارد و هم زمینهای در معرفت و هم بیانکننده توصیفی است برای جهتگیریهای سیاسی و اجتماعی و نیز صبغهای دارد در فلسفه و نظام آموزشی و اسکولاستیک1 از قرن یازدهم تا بحال. این مکتب انسان را محور ارزشها قرار میدهد یعنی اصالت به اراده و خواست او داده میشود. در این نظریه همه چیز از انسان شروع شده و به انسان نیز ختم میشود و هیچ حقیقتی برتر از انسان وجود ندارد و در اصل همانطور که پیداست اومانیسم در مقابل دین که براساس خدا محوری میباشد قرار گرفته است. پیداست که چنین واژهای را نمیتوان بدون در نظر گرفتن تاریخچۀ استعمال و تکوین مورد تحلیل قرار داد و اگر بخواهیم به سابقه کاربرد واژه "اومانیسم" نظر داشته باشیم و از نظر تاریخی به رواج این مفهوم بپردازیم ریشه تاریخی این واژه را میتوان در نظام زبانی یونان باستان جستجو کرد.
"اومانیسم" به اعتبارهای مختلف، تعاریف متعددی نیز دارد. به اعتبار ادبی، "اومانیسم" نام جنبش ادبی_هنری گسترده ای بود که با رنسانس در ایتالیا و بعدها در اروپای مرکزی و شمالی پدید آمد و خواهان احیای میراث ادبی و هنری یونان و روم باستان در مقابل میراث ادبیات قرون وسطای مسیحی بود. جنبش ادبی_هنری "اومانیسم" حوالی قرون چهارده و پانزده در اروپا ظاهر گردید و گسترش یافت. نویسندگان اومانیست به آثار ادبی "ویرژیل"،"Virgile" و "هومر"،"Homeros" و دیگر نویسندگان روم و یونان باستان توجه می کردند.
اما "اومانیسم" معنایی گسترده تر و مهمتر نیز دارد که آن را میتوان تعریف تاریخی_فرهنگی "اومانیسم" دانست. در این معنا، "اومانیسم" یا انسان مداری فراتر از یک جنبش ادبی_هنری بوده و صورت نوعی یک دوره تاریخی است. بر این اساس، عصر جدید یا عصر مدرن که از حدود نیمه ی قرن چهاردهم میلادی به بعد ظهور کرده است را "دورانِ اومانیسم" به معنای بشرمداری یا انسان سالاری می نامند. در این دوره، مفهوم نفسانی بشر بعنوان مدار و معیار همه ی امور در نظر گرفته می شود.
در عصر جدید یا "اومانیسم" آدمی با نیازها و خواستها و آرمانها و تمایلات ناسوتی اش بعنوان مبنا و معیار و مدار همه چیز پنداشته می شود و به تعبیری، انسان، خدا می شود. "مارتین فوئرباخ"،"Martin Feurbach" فیلسوف آلمانی ماتریالیست قرن نوزدهم، شان و مقام بشر را مقام و مرتبه الهی می داند و می نویسد: "برای بشر، خدا همان بشر است". "مارتین هایدگر"،"Martin Heidegger" در تعریف عصر جدید (عصر مدرن) که دوران سیطره "اومانیسم" است؛چنین می نویسد: "دورانی که ما آن را مدرن می خوانیم،با این حقیقت تعریف می شود که انسان،مرکز و ملاک تمامی هستندگان است."2
در دوران "اومانیسم" حقیقت بشر به صور مختلف بعنوان موجودی قائم به خود و خودبنیاد تعریف می شود."اومانیسم" را اصالت بشر نیز تعریف کرده اند اما آن را در مقابل اصالت خدا قرار داده اند.در اندیشه اسلامی، بشر، محترم و دارای کرامت وجودی و حقوق انسانی است اما آدمی این کرامت و حقوق را ذیل مقام بندگی الهی بدست می آورد؛ حال آنکه در "اومانیسم" بشر،اصل و دائر مدار عالم فرض می گردد و عقل او که روحی خودبنیاد و منقطع از وحی دارد بعنوان راهنما و معلک زندگی بشری تعیین می گردد.به این دلیل، "اومانیسم" در این معنا، در مقابل خداگرایی است.
البته در تاریخ عصر جدید غرب، اومانیست هایی هم بوده اند که داعیه دینداری داشته اند؛افرادی مثل "مارتین لوتر"،"Martin Luther" یا "اراسموس"،"Erasmus" حتی کشیش بوده اند، اما اینان و دیگر اومانیست های به اصطلاح مذهبی،در واقع دین و حقیقت تفکر وحیانی را ذیلِ خودبنیادی بشر معنا می کرده اند و تفسیری از نسبت دین و بشر ارائه می کردند که بر پایه ی آن،مبانی و ارکانِ تفکر دینی،بر پایه اغراض و اهوای بشر مورد دخل و تصرف قرار می گرفت و تاویل و حتی تحریف می شد. اساسا اومانیسم،چون آدمی را مبنا و معیار حقیقت و حق قرار می دهد،نه خداوند را و نیز چون آدمی را با ساحت ناسوتی و نفسانی اش تعریف می کند،بالذات غیر دینی و حتی ضد دینی است.
بر پایه تفکر اسلامی، خداوند، خالق و رب و قادر متعادل است و اعتقاد به توحید در وجوبِ وجود خدا، توحید در خالقیّت خداوند و نیز توحید در ربوبیت تکوینی و توحید در ربوبیت تشریعی و توحید در پرستش خداوند، حد نصاب توحید و تمیزدهندهء موحّد از مشرک است؛ در حایکه اومانیستهای ملحد نظیر "کارل پوپر"،"Karl Popper" و "برتراند راسل"،"Bertrand Russell" که به هیچیک از شوون توحیدی معتقد نبوده و نیستند و اومانیستهای به اصطلاح دیندار غربی نظیر "مارتین لوتر"،"Martin Luther" و "ژان کالون"،"Jean Calvin" و بسیاری دیگر نیز حتی اگر به توحید در وجوبِ وجود و خالقیت، معتقد بوده باشند؛به توحید در ربوبیت تکوینی و بویژه توحید در ربوبیت تشریعی معتقد نیستند.
اساسا اندیشه "اومانیستی" با قائل شدن حق و شان قانونگذاری برای آدمی و حق دخالت در شرایع الهی و قوانین آسمانی،عملا و حتی نظرا منکر توحید در ربوبیت تشریعی خداوند میگردد. اندیشه اومانیستی از زمان ظهور آن در اروپا از دهه های پایانی قرن چهاردهم میلادی تا امروز،دو شاخه و جریان اصلی داشته است: 1.اومانیسم الحادی؛ 2.اومانیسم بظاهر دینی که معتقد به دخل و تصرف عقل بشری در شرایع الهی و یا اداره ی زندگی بشر بر پایه قوانین ساخته خود آدمی و نه وحی آسمانی بود.
"پروتاگوراس"،"Protagoras" سوفسطایی معروف یونانی در قرن پنجم قبل از میلاد،عبارتی را بیان کرده است که آنرا میتوان فرموله جوهر "اومانیسم" دانست. پروتاگوراس در دوران یونان باستان کرد که خودبنیادی، صورتِ پنهان و مستور داشته است، در حالیکه در عصر جدید، "اومانیسم" صورتی ظاهر و حاکم دارد. پروتاگوراس گفته است: "انسان،مقیاس هر چیز است؛ هر آنچه که وجود دارد و هر آنچه که وجود ندارد". این عبارت پروتاگوراس، بیان خلاصه معرفت شناسی اومانیستی است.3
"اومانیسم" خود را در هیات ایدئولوژی های مختلفی ظاهر کرده است؛ لیبرالیسم، سوسیالیسم و سوسیالیسم مارکسیستی، ناسیونالیسم، فاشیسم، ناسیونال سوسیالیسم، آنارشیسم و فمنیسم همگی ایدئولوژی های مختلف اومانیستی هستند که علیرغم تفاوتها و اختلافات گاه بسیار زیاد تئوریک و یک ایدئولوژیک، همگی در مبادی و غایات مشترک بوده و از آبشخور فلسفه پس از "رنسانس غرب"4 تغذیه می کنند. از این رو علیرغم همه تضاد منافع و اختلافات، پیوستگی های مبنایی بسیاری میان این ایدئولوژی ها وجود دارد. "تئودور آدورنو"،"Theodor Adorno" نویسنده قرن بیستمی آلمان در عبارتی جالب می گوید: "منطق درونی انسان گرایی(لیبرالیسم) لیبرال غربی، فاشیسم است". این سخن به خوبی پیوندهای مبنایی دو ایدئولوژی بظاهر متضاد، یعنی فاشیسم و لیبرالیسم را نشان می دهد، همین پیوند و ارتباط در خصوص دیگر ایدئولوژی های اومانیستی نیز وجود دارد.
از پیامدها و مولفه های اومانیسم میتوان به سکولاریسم، آزادی خواهی، تجربه گرایی، تساهل و تسامح و دست آخر خردگرایی اشاره نمود.5 تضاد ماهوی غرب مدرن با اسلام، در همین جوهر اومانیستیِ مدرنیته نهفته است. غرب مدرن در همه شوون و وجوه و جنبه های خود،اومانیستی و بشرانگار و لذا غیر دینی و بله ضد دینی است. "اومانیسم" اصلی ترین شاخص تفکر و تمدن مدرن است و چنانکه دیدیم خصلتی شرک آلود دارد. اومانیسم، خواه ناخواه و آشکارا یا پنهان به معنای سیطره ساحت نفسانی و ناسوتیِ وجود آدمی، بر ساحت روحانی وجود او و به معنای اسارت در قلمرو نفس اماره است و با انکار بندگی خداوند و طغیان نسبت به او و اغراض از حق، به اثبات بردگی نفس اماره می پردازد.
پانوشت ها:
1. شعبه ای از فلسفه که در دوران قرون وسطی در مدرسه ها و دیرهای وابسته به کلیسا تدریس می شد.
2. مارتین هایدگر/نیچه/ج 4/ص28/چاپ نیویورک
3. شهریار زرشناس/واژه نامه فرهنگی_سیاسی
4. نهضت فرهنگی بزرگ اروپا بعد از قرون وسطی و شروع عصر مدرن تقریبا در قرون 14 تا 17 میلادی می باشد که منجر به پیدایش تمدن سرمایه داری بر ویرانه های تمدن فئودالی_کلیسایی قرون وسطی شد.
5. کتاب آشنایی با مکاتب و اصطلاحات عقیدتی و سیاسی/نویسنده: دفتر برنامه ریزی و کتب درسی/ص 3
پایان بخش هفدهم
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: جامعه شناسی, جامعه شناسی شرقی, حسین شیران, اومانیسم Humanism
[ یکشنبه ۱ آذر ۱۳۹۴ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
جامعه شناسی شرقی
بخش هجدهم: جریانات معطوف به جامعه شناسی در جامعه ۱ : «جریان نیچهای»
حسین شیران
اینکه گفتیم عنوانی که ما در زبان خود برای این علم درنظرگرفتهایم (یعنی «جامعه شناسی») در مقایسه با عنوان اصلیش (یعنی Sociology) در ایفاد «معنی و مفهوم و موضوع»، الحق والانصاف، از صراحت و بلاغت بالایی برخوردار بوده و است و این یعنی علیالاصول زمینهای مناسب و مساعد برای درک و فهم و حشر و نشر این علم (: جامعه شناسی) در نزد ما فراهم بوده و است حقیقتاً ایجاب میکرد که در این هشتاد سالی که از زمان ورود این علم به ایران گذشته۱ و یا لااقل این شصت سالی که از زمان رواج رسمی آن در ایران میگذرد۲ ما در آن از همه عالم پیش باشیم و یا حداقل اینکه از همه سردرگمیهایی که در ارتباط با معنی و مفهوم و موضوع آن در غرب و شرق وجود داشته و ای عجب هنوزم دارد بدور باشیم اما واقعیت اینست که نه فقط هیچ چنان پیشافتادنی در کار نبوده است- که حال این فدای سرمان، بلکه علیرغم کارها و تلاشها و البته مقاومتهای مفیدی که انجام شده است- که اگر انجام نمیشد شاید ما حالا کلیت صحبتمان در ارتباط با یک متوفی میبود، از قضا از قافلة علمی عالم هم بسی عقب افتادهایم!!!
و این یک واقعیت غیرقابل انکار است! در حال حاضر ما نه فقط از میان تمام جریانات موجود در جامعه تقریباً هیچ چیز بخصوصی به نفع درک و فهم و حشر و نشر این علم (: جامعه شناسی) لااقل در نزد خود- که حال اندیشة فتح جهان به کنار، به چشم و گوشمان نمیخورد بلکه برعکس هر آنچه میبینیم و میشنویم، با مراتبی از نومیدکنندگی، دقیقاً نقطة مقابل اینست! بهرحال اینکه میبینید برخی به روشنی در گوش جامعه بیوقفه غروب خورشید عمر «جامعه شناسی» را جار میزنند و «بیملاحظه» از لحظه لحظههای آخر این رو به احتضار داستانها میسرایند و یا حتی مرحلهای پیشتر از آن، با یک «جریان پیشجهنده» در فقدان نسبی «جریانهای جاندهنده به کالبد نیمجان جامعه شناسی» بسی به خود جرأت میدهند و رسماً از پایان کار و یا واضحتر بگویم از مرگ و از دفن و کفن «جامعه شناسی» و حتی از جایگزینهایش سخن میگویند۳ البته که تنها بخشی از آن جریانات ناگوار مربوط به «جامعه شناسی» در جامعه هستند! ...
این «بیملاحظه» که میگویم البته از این باب است که این حضرات در شرایطی از مرگ این علم نوباوة نوساز (: جامعه شناسی) سخن میگویند که خود خوب میدانند و میبینند که هنوز تعداد کثیری از جهانیان رسماً در این رشتة پر رمز و راز مشغول تدریس و تحصیلاند و با حرارت خاصی اگر نه همه، دستکم بخشی از آنها به هر شکل به امید اعتلای این علم میکوشند!!! به این جهت اینجا من، جسارتاً، از این «جریان بیگدار به آبزده» با عنوان «جریان نیچهای» یاد میکنم، چه این حضرات اگرچه در ارتباط با این موضوع پیش افتادهاند اما هرگز در این خصوص (: انکار وجود یک موجود) طلایهدار این جریان نبوده و نیستند بلکه با تمام توان، خود تالیان راه «پدر و پیشوای منکران جهان» «نیچه» هستند- این «ارباب لامکان و زمان»، «سلطان ناباوران»، که بسی پیشتر از اینها با یک چنین توهّم توفندهای تمام خداباوران جهان را خطاب قرار داده و با اعتماد بنفس تمام گفته است: این خداباوران که اینگونه غرق باور خویشند و خود را برای خدا میکشند (این اصطلاح از من است نه «نیچه») گویی خبر ندارند که دیگر «خدا مرده است۴»!!!
و جالب اینجاست که او (: نیچه؛ شاعر حکمتسُرای) این را در کتاب معروفش «چنین گفت زرتشت» از زبان «پیامبر باستان و راستین ما» «زرتشت» گفته است۵ با این توضیح که او (: نیچه) هر آنچه که در «چنین گفت زرتشت» گفته است در واقع از زبان خود گفته است؛ به عبارت دیگر اینجا «زرتشت» خود او بوده است که گفته است «خدا مرده است» و گرنه «زرتشت» «پیامبر باستان و راستین ما» کی و کجا از انکار خدا گفته است که این بار دومش باشد! برعکس هر آنچه او (: زرتشت) گفته است- تا آنجاییکه به گوش ما خورده است، همه در راستای «خداشناسی و اخلاقباوری» بوده است! ...
حال اینکه چرا او (: نیچه) اینجا اینگونه از زبان «زرتشت» ما سخن گفته است «شاید» بخاطر این باشد که او (: نیچه) «زرتشت» را بعنوان «نخستین اندیشهگر بزرگ تاریخ جهان»۶ بسیار میستود و پادشاهی او را «پادشاهیِ هزارهای» میدانست و انگار که دوست میداشت خود اگر قرار است که کسی باشد چه بهتر که کسی چون «زرتشت» باشد تا هر کس دیگری! البته با ذکر این نکته که او (: نیچه) هرگز نمیخواست تمام و کمال همچو «زرتشت» باشد چرا که علیرغم علاقهای که به شخصیت والای «زرتشت» داشت و البته بسیار شایستة احترامش میدید۷ «به یک دلیل» نمیخواست یا که نمیتوانست به تمامی کسی چون او باشد!
آن یک دلیل چه بود؟ آن یک دلیل این بود که «نیچه» «زرتشت» را با وجود اذعان به راستگو بودن و با فضیلت زیستنش، در باور خود مرتکب یک «خطای بزرگ» میدانست!! «زرتشت» و «خطای بزرگ»؟! آری! «نیچه» «زرتشت» را واجد این «خطای بزرگ» میدانست که نخست او بود (یا از جمله نخستینها بود) که به «تبلیغ و ترویج آیین خداشناسی و اخلاقباوری» در جهان پرداخته بود و به هر شکل این «پرانتز منحوس» (: خداشناسی و اخلاقباوری) را در بستر دفتر تاریخ بازگذاشته بود۸!
و صد البته که باز بودن این پرانتز، آنهم به «روزگار روشنگری» که هر کساش از جا برمیخاست «نخست تیپایی به توپ دین میزد تا مباد متهم به نادانی و ناتوانی گردد»، هرگز آن چیزی نبود که تحملش برای کسی چون «نیچه» آسان باشد! و سرانجام این خود او - «فرزند رشید روشنگران»، بود که در برابر آن «خطای بزرگ» خود را واجد این «رسالت بزرگ» دانست که هر چه زودتر این پرانتز بازمانده از تارک تاریخ را با تمام توان بربندد و بدینوسیله هم زمین و زمینیان را برای همیشه از دست شرّها و شیطنتهای آن رها سازد۹ و هم اینکه چهرة محبوب یار دیرین خود «زرتشت» را از گرد و غبار غلیظ آن خطای بزرگ پاک سازد!
منتهی چون او «زرتشت» را قلباً دوست میداشت هیچ دلش نمیآمد خودْ نام او (: نیچه) پایانی بر نام «زرتشت پیامبر» باشد از این جهت بود که ترجیح داد بربستن این پرانتز را هم با نام و یاد «زرتشت» محبوب و بزرگوارش انجام دهد۱۰، باشد که آیندگان خود در برابر عنوان شامخ «زرتشت باستان» با عناوینی همچون «زرتشت ثانی» یا «زرتشت واپسین» از او یاد کنند! ... در هر صورت چنین شد که «نیچه» با گفتن شاهبیت دیوان الحادیاش (: «خدا مرده است») خود خدای خداانکاری و اخلاقناباوری در پهنة این جهان بیفرجام شد!
حال این حضرات هم برآنند تا شبیه چنین سرنوشتی را که «نیچه» بر سر «زرتشت» و پرانتز بازماندهاش «خداشناسی» و «اخلاقباوری» آورد، هر طور که هست، بر سر «اگوست کنت» و پرانتز بازماندهاش «جامعهشناسی» و «جامعهباوری» بیاورند؛ منتهی با این تفاوت که پرانتز بازماندة «کنت» (: «جامعه شناسی») برخلاف پرانتز بازماندة «زرتشت» (: خداشناسی) که سبقهای «هزارهای» داشت (و البته هنوزم دارد) سبقهای «سدهای» دارد و بطور دقیق از سال ۱۸۳۷ (کمتر از دوصدسال پیش) به این سوست که در جریدة تاریخ علم باز گذاشته شده است؛ و بعد اینکه این حضرات هیچ تعهد و تعلق خاطری به «کنت» ندارند (نظیر آنچه که «نیچه» به «زرتشت» داشت) تا در بربستن این پرانتز، اندکی هم که شده، ملاحظة نام و نشان او را داشته باشند!
در هر حال این حضرات، فارغ از این مباحثات، عزم خود را جزم کردهاند تا هرچه زودتر این پرانتز بیهوده بازماندة «کنت» را بربندند و اگر که نه، دستکماش رایت بیرنگ و رویش را به حالت نیمافراشته درآرند تا بعد؛ و هیچ کاری به اینکه ممکنست در اطراف و اکناف جهان، جمعی به گرد نور شمع نوشعلة آن نشسته باشند هم ندارند و نباید هم داشته باشند چرا که در آیین این جریان، هیچ قصوری متوجه آنها که انکار میکنند نیست بلکه دربست هر چه هست متوجه آنهاییست که به هر شکل خود را مشغول محبوب و مطلوبی داشتهاند که ای عجب، خبر ندارند که دیگر نیست!
به این قرار حکمی که از جانب این حضرات در حق «جامعهشناسان» صادر میشود در حقیقت همان حکمیست که از جانب «امیرالمنکرین» «نیچه» در حق «خداشناسان» صادر شده است؛ این هر دو قوم (جامعهشناسان و خداشناسان) به باور اینها، به یک دلیل مشمول حکم واحدند که هیچ یک متوجه نیستند آنچه قائل و شاغل به آنند چندیست موضوع انکار این حضرات واقع شده است! از این جهت هر دو قوم سزاوار آنند به جرم اینکه نخواستهاند و یا نتوانستهاند بموقع از خبر مرگ مطلوب خود آگاه شوند عمری غرق در غفلت و گمراهی به سر برند!!!
پانوشتها:
۱- مبنا ورود «ویل هاس Will Hass» جامعه شناس آلمانی به ایران در سال ۱۳۱۳ و شروع تدریس نخستین درسهای «جامعه شناسی» در «دانشگاه تهران» در نخستین سال تأسیسش (محسنی، منوچهر؛ جامعه شناسی عمومی؛ نشر کتابخانة طهوری؛ فصل ۱۲؛ پیدایش و رشد جامعه شناسی در ایران).
۲- از مبدأ تأسیس رشتة «علوم اجتماعی» در «دانشکدة ادبیات دانشگاه تهران» در سال ۱۳۳۶ و پذیرش دانشجو در مقطع لیسانس در این رشته (همان).
۳- رجوع کنید به کتاب «مرگ جامعه شناسی؛ آری یا نه» در «وبسایت جامعه شناسی شرقی» بخش «کتابخانة جامعه شناسی شرقی».
۴- به باور من همه حرفهای نیچه در تمام کتابهایش و نه فقط در کتاب «چنین گفت زرتشت»اش همه در لفافه و در پرده است بجز این یک حرفش که بسی بیپرده است!
۵- «زرتشت سی ساله بود که زادبوم و دریاچة زادبوم خویش را ترک گفت و به کوهستان رفت. اینجا با جان و تنهایی خویش سرخوش بود و ده سال از آن نیازرد. اما سرانجام دلش دگر گشت و ... از کوه به زیر آمد ... چون به جنگلها پای نهاد ناگاه خود را با پیرمردی [قدّیس] رویارو دید ... پیرمرد با زرتشت چنین گفت: ... زرتشت دگر گشته است! اکنون ترا با خفتگان چکار؟ ... تو در تنهایی چنان میزیستی که گفتی در دریایی و دریا ترا می کِشد. دریغا میخواهی [باز] به کرانه برآیی؟ ... زرتشت پاسخ داد: من آدمیان را دوست میدارم. قدّیس گفت: ... اما اکنون خدای را دوست میدارم نه آدمیان را. آدمی نزد من چیزیست بس ناکامل. عشق به آدمی مرا مرگآور است. ... زرتشت چون تنها شد با دل خود چنین گفت: چه بسا این قدّیس پیر در جنگلاش هنوز چیزی از آن نشنیده باشد که خدا مرده است!» (نیچه، فریدریش ویلهلم؛ چنین گفت زرتشت (کتابی برای همه کس و هیچ کس)؛ نشر آگه؛ ترجمة داریوش آشوری)
۶- براستی «نیچه» «زرتشت» را نخستین اندیشهگر تاریخ بشریت میدانست. او در آغاز باقتضای رشتهای که در پیش گرفته بود (فیلولوژی کلاسیک: علم مطالعة تاریخی زبانهای باستان) به یونان باستان و متفکرانش روی داشت، انگار هم از آنجا بود که به ایران باستان و بزرگ اندیشهگرش «زرتشت» روی آورد چرا که تأثیر اندیشه های زرتشت را در آنها یافت؛ به این قرار او حتی جایی از نوشتههایش (رجوع کنید به کتاب «فلسفه در عصر تراژیک یونانیان» ترجمة «مجید شریف») «هراکلیتوس» یکی از معدود فیلسوفان پیش از «سقراط» را شاگرد «زرتشت» قلمداد کرده است!
۷- «نیچه»: من میباید به یک ایرانی- «زرتشت»، ادای احترام کنم! (به نقل از «داریوش آشوری»، مقالة «نیچه و ایران»)
۸- همان
۹- «نیچه» در کتاب «غروب بتان» که «شامگاه بتان» هم ترجمه شده است رسماً اندیشه و تصور خدا- بخصوص خدای مسیحیت، را دشمن زندگی دانسته است!
10- به باور من همینکه او نام مهمترین کتابش (بقول خودش و بقول دیگران) را «چنین گفت زرتشت» نامیده است خود مؤید این نکته است! این کتاب رسماً بنام نامی «زرتشت» آراسته شده است اما همانطور که خود میدانید سراسر با سخنان «نیچه» آکنده است!
پایان بخش هجدهم
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: جامعه شناسی, جامعه شناسی شرقی, حسین شیران, جریان نیچهای
[ چهارشنبه ۲۰ آبان ۱۳۹۴ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
جامعه شناسی شرقی
بخش هفدهم: موضوع و معنا و مفهوم علم جامعه شناسی
حسین شیران
دانستن موضوعاتی که علوم مختلف مورد مطالعه قرار میدهند کار دشواری نیست؛ در اغلب موارد میتوان آنها را بسادگی از همان عناوینی که برای نامیدن علم استفاده میشوند دریافت، البته این در صورتیست که عنوان علم از ترکیب معمول «موضوع Subject + شناسی logy» تبعیت کرده باشد در اینصورت هر آنگاه که ما عنوان علم را بر زبان میآوریم (مثلاً اخترشناسی، انگلشناسی، زمینشناسی، زیستشناسی، روانشناسی، جمعیت شناسی و یا همین «جامعه شناسی» خودمان) ناخودآگاه موضوع مورد مطالعة آن علم را هم بر زبان میآوریم و در غیر اینصورت- یعنی در صورتی که عنوان علم خود گویای موضوع مورد مطالعهاش نباشد (مانند تاریخ، اقتصاد، سیاست، فلسفه، فیزیک، شیمی و ...) اگرچه کار اندکی دشوارتر میشود اما به هر حال تعریف و توضیحی که از هر علم ارائه میشود کم و بیش مبیّن موضوع مورد مطالعهاش خواهد بود!
خوشبختانه علم «جامعه شناسی» جزو دستة نخست است یعنی که موضوعش خود از عنوانش پیداست به این قرار، ما هر آنگاه که عنوان این علم را بر زبان میآوریم مشخصاً به موضوع آن هم اشاره میکنیم. البته منظورم عنوان فارسی آن یعنی «جامعه شناسی» است و نه عنوان انگلیسیاش «Sociology»؛ چرا که قدر مسلم به این روشنی که در زبان فارسی موضوع مورد مطالعة علم «جامعه شناسی» در بیان تصریح و تنقیح میشود در زبان انگلیسی یا فرانسوی و یا شاید در زبانهای دیگر نمیشود، چون «Socio» الزاما به معنای «جامعه» نیست بلکه پیشوندیست که به هر اسم یا صفتی الصاق میشود تا بیانگر معنا و مفهوم جمعی یا اجتماعی در ارتباط با آن اسم یا صفت باشد در حالیکه «جامعه» اسم معین و مشخصی است در اشاره به موجودیت و واقعیتی عظیم که اجتماعی بودن تنها یک بعدی از ابعاد متعدد و متنوع آنست.
به باور من اگر که بجای «Sociology» عنوان «Societology» بکار میرفت آنوقت بود که بطور دقیق معادل عنوان فارسیاش یعنی «جامعه شناسی» میگشت و تنها در اینصورت بود که هر دو عنوان به یک اندازه بیانگر موضوع مورد مطالعةشان یعنی «جامعه Society» میبودند اما حالا که بهر شکل عنوان رایج این علم «Sociology» است و نه «Societology»، بجرأت میتوان گفت که عنوان فارسی این علم بمراتب کاملتر و گویاتر از عنوان خارجیاش است و این البته جای بسی خوشوقتی برای ما دارد بشرط آنکه تمام و کمال به آنچه خود بر زبان میآوریم ملتزم و متعهد باشیم و نه الزاماً آنچه که دست و پا شکسته از آنها میشنویم؛
چه اولاً آنها نظر به عنوان ابهامبرانگیزی که بکار بردهاند و باز میبرند (یعنی همین Sociology) معانی و مفاهیم متعدد و متنوعی برای این علم در نظر گرفتهاند و باز میگیرند که این معانی گاه باهم متناقض مینمایند- از اینرو بیخود و بیجهت هم نیست که هنوز هم که هنوز است عملاً نتوانستهاند بر روی معنا و مفهوم واحدی از آن متفق و متمرکز شوند، و بعد در مقام نظریهپردازی و مکتبسازی هم عملاً به فرقههای متعدد و متنوعی تقسیم شدهاند و باز میشوند و این البته نتیجة مستقیم آن برداشتهای مفهومی متعدد و متنوع از چیستی این علم بوده و است!
بهرحال بدیهیست وقتی هر کس معنا و مفهوم خاصی از این عنوان در نظر میگیرد- مثلاً یکی آن را «علم تجزیه و تحلیل مظاهر زندگی اجتماعی» میداند (اگوست کنت)، دیگری آن را «علم مطالعة وجدان جمعی» میداند (امیل دورکیم)، آن دیگری آن را «علم تفهمی کنش اجتماعی» میداند (ماکس وبر)، باز یکی دیگر آن را «علم مطالعة روابط انسانی» میداند (گئورگ زیمل) و باز یکی دیگر آن را «علم مطالعة گروه و رفتار افراد در گروه» میداند (ساموئل کنیگ)، و باز یکی دیگر آن را «علم مطالعة نظامهای اجتماعی» میداند (تالکوت پارسونز)، و باز یکی دیگر آن را «علم مطالعة پدیده های اجتماعی تام» میداند (ژرژ گورویچ)، و و و ... (حال بگذریم از اینکه اگر نه همه دستکم بخش اعظمی از مبانی و مباحث مطرح در جامعه شناسی له یا علیه مکتب «مارکسیسم» سازمان یافته است در حالیکه «مارکس» خود رسماً «جامعه شناسی» را «یک مشت جفنگیات» قلمداد میکرد! بله! «یک مشت جفنگیات»! بهر حال این هم برداشت مفهومی «مارکس» از این علم!!!)- با این تفاوتِ گاه بنیادیِ دیدگاهها کاملاً طبیعی و بدیهیست هر آن کاخ نظری که از خاک اینها برمیخیزد بسی متفاوت از هم باشند! مگر نه اینکه تفاوت در مبانی و مصالح به تفاوت در ابنیه میانجامد؟!
در هر صورت نعمت و رحمت خدا شامل حال آن کسی که نخستین بار در زبان فارسی، عنوان کامل و بالغ «جامعه شناسی» را برای عنوانِ ناکافی و ناکامل «Sociology» درنظرگرفت*. به باور حقیر ما اگر در این حوزه به این عنوان فارسی و معنا و مفهوم واضح و روشنی که از آن هم در ارتباط با خود علم و هم موضوع مورد مطالعهاش برمیآید اتکا و استناد کنیم بسی بهتر و بیشتر میتوانیم کارهای خود را پیش ببریم تا اینکه «چشمباز و ذهنبربسته» تنها به عنوان خارجی (یعنی Sociology) و معنا و مفهوم پرفراز و نشیبی که از آن برمیآید اتکا و استناد کنیم!
اگر آنها هنوز بر سر تعریف و مفهوم واحدی از این علم توافق نداشتهاند و ندارند مشکل خودشان است که یکی میگوید ما در قالب این علم باید کلیت جامعه را مطالعه کنیم! دیگری میگوید نه جامعه، بلکه نهادهای جامعه را! آن دیگری میگوید نه نهاد، بلکه گروهها را! دیگری میگوید نه گروه، که همین روابط زندگی روزمره را! ... من نمیدانم این سوشیو سوشیو Socio که اینها میگویند دقیقاً چیست و چقدر جا دارد که هر که از راه میرسد معنا و مفهومی دگر بر آن بار میکند؟! ...
و بعد نمیدانم چرا و چطور است که در این دنیای درندشت یکی پیدا نمیشود که سفت و سخت مقابل اینها بایستد و محکم بگوید: ای سران و بزرگان اقلیم علم! بالاخره تکلیف ما که همواره از جاهای دور جانِ گوشمان به حرفهای شماست(!!!) در برابر این طرح علمی که درانداختهاید چیست و ما سرانجام ذیل این عنوان پرطمطراق شما بطور مشخص چه چیز را باید مطالعه کنیم؟! اگر که قرار است کوه بکَنیم بفرمایید اسباب و اساس کوه کندن فراهم کنیم! یا اگر که قرار است نهری بکنیم بگویید اسباب و اساس نهر کندن را و یا که خیر اگر قرار بر کندن چاله چوله هست دیگر چه جای اینهمه داد و فریاد است! بگذارید هرکس هر کجا و هر طور که میخواهد برود چاله چولههایش را بکند! و حال بگذریم از اینکه اینجا بدرستی جای پرسیدن این سؤال هم هست که اگر بنا بر چاله چوله کندن است اصلاً و اساساً چاله چوله کندن را چه نیاز به علم و عالم؟! ...
نقطة مقابل این، شما فارغ از معانی و مفاهیم متعدد و متنوعی که آنها تحت عنوان Sociology برای این علم در نظر میگیرند تنها به آنچه که ما خود در زبان خویش میگوییم متمرکز شوید و ببینید آنگاه که میگوییم «جامعه شناسی»، چقدر این عنوان خود به روشنی هر آنچه که در ارتباط با این علم باید بدانیم و بگوییم را بیان میدارد! تحت این عنوانِ مشخص شما دیگر تکلیفتان با خود و با علم مورد نظرتان کاملاً روشن است: باید بروید جامعة خود (و نه چیزی فروتر از این) را مطالعه کنید تا بدانید که اولاً دقیقاً چیست و بعد اصولاً چه باید باشد آنگاه با اتکا و استناد به این شناخت در راستای آنچه باید شد سازوکارهای عالمانة خود را در بستر جامعه جاری سازید! این اگر چه بیان کلیت کار است و بهر حال میدانم بیان کلیت آسان است اما بهر شکل همین خود به قدر یک پروژة کاری عظیم و باارزش و بااهمیت برای شناخت و ساخت و پرداخت، برنامه پیش پای شما میگذارد و اصولاً بغیر از این ما مگر چه انتظار دیگری از علم داریم و یا میتوانیم که داشته باشیم؟!
پایان بخش هفدهم
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: جامعه شناسی, جامعه شناسی شرقی, حسین شیران, اگوست کنت دورکیم وبر
[ پنجشنبه ۹ مهر ۱۳۹۴ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
جامعه شناسی شرقی تقدیم می کند:
دانلود رایگان کتاب جامعه شناسی
کتاب "جامعه شناسی شرقی" - Oriental Sociology
جلد اول
نوشتۀ حسین شیران Hossein Gh. Shiran

شامل 14 فصل به شرح زیر:
بخش اول: آیا جامعه شناسی مرده است؟
بخش دوم: دربارۀ سبک و سیاق بحث
بخش سوم: دربارۀ امکان، ضرورت و اهمیت جامعه شناسی خودمانی
بخش چهارم: جامعه شناسی چیست؟
بخش پنجم: جامعه چیست؟
بخش ششم: انسان، ساختار و جامعه 1
بخش هفتم: انسان، ساختار و جامعه 2
بخش هشتم: انسان، ساختار و جامعه 3
بخش نهم: رابطهشناسی در جامعه شناسی 1
بخش دهم: رابطهشناسی در جامعه شناسی 2
بخش یازدهم: رابطهشناسی در جامعه شناسی 3
بخش دوازدهم: خاصگرایی و عامگرایی در حوزۀ علم
بخش سیزدهم: جامعه شناسی و مطالعات فرهنگی 1
بخش چهاردهم: جامعه شناسی و مطالعات فرهنگی 2
لینک دانلود:
دانلود رایگان کتاب "جامعه شناسی شرقی- جلد اول - حسین شیران"
نوع فایل: PDF حجم فایل : 840 KB تعداد صفحات : 220 صفحه
دانلود رایگان کتاب "جامعه شناسی شرقی- جلد اول - حسین شیران"
(نسخۀ جدید و بازبینیشده)
نوع فایل: PDF حجم فایل : 1.06 MB تعداد صفحات : 137 صفحه
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers (OST)
برچسبها: کتاب دیجیتال, دانلود کتاب جامعه شناسی, جامعه شناسی شرقی, جامعه شناسی
[ پنجشنبه ۸ مرداد ۱۳۹۴ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
فرهنگ جامعه شناسی پزشکی Dictionary of Medical Sociology
نوشتۀ ویلیام سی. کاکرهام William C. Cockerham و فریس جی. ریتچی Ferris J. Ritchey
ترجمۀ حسین شیران Hossein Shiran
****************************************************
بخش هفتم: گذشتههای نه چندان دور: 1970-1990 (قسمت دوم)
دو حوزهای که در آن جامعه شناسان پزشکی بریتانیا بر دیگران تفوق یافتند تحققاً در زمینة «جامعه شناسی پزشکی کاربردی 1» بود؛ این دو حوزه یکی نگارش منابع درسی گسترده در زمینههای بهداشت و درمان برای دانشجویان و دیگری تأکید بر آنالیز یا تجزیه و تحلیل حرفة پزشکی بود؛ در حوزة نخست، کتابهایی که در زمینة «جامعه شناسی پزشکی کاربردی» پدید آمدند عبارت بودند از «جامعه شناسی در پزشکی 2» (1975) اثر «آر. کنت جونز 3» و «پاتریشیا جونز 4» و «کلیات جامعه شناسی پزشکی کاربردی 5» (1989) اثر «دیوید آرمسترانگ 6» که تا پایان سال 1989 سه بار به زیر چاپ رفت. گذشته از اینها کتابهای چاپ شدة دیگری هم بودند مانند کتاب «جامعه شناسی حرفة پزشکی 7» (1975) اثر «کارولین کاکس 8» و «آدریان مید 9» و نیز کتاب «کاربرد جامعه شناسی در پزشکی 10» اثر «دونالد پاتریک 11» و «گراهام سکمبلر 12» که در سال 1991 برای سومین بار تجدید چاپ شد.
دومین حوزه دربرگیرندة مطالعات سطح خرد فعل و انفعالات در موقعیتهای پزشکی بویژه آنالیز کارهای روزمره در پزشکی حرفهای بود. از این سنتِ در حال رشد در «جامعه شناسی پزشکی» بریتانیا مجموعهای از مطالعات پدید آمده است که در آنها به تجزیه و تحلیل کار بالینی از نقطهنظرات مشارکتکنندگان در آن در چارچوبی نسبتاً گسترده از «نظریة تعامل نمادین 13» و «روششناسی مردمنگارانه 14» پرداخته شده است. این مردمنگاریها گزارشی از روابط روزمرة میان بیماران، پزشکان و سایر افراد موجود در سازمانهای پزشکی ارائه دادند با غنایی خاص در جزئیات که بطور معمول در مجموعه آثار آمریکایی به چشم نمیخورد.
نمونههایی از این طیف مطالعات عبارتند از «به قصد دیدن دکتر 15» (1975) اثر «جی. ستیمسون 16» و «آ. وب 17»، «مطالعات در زندگی روزمرة پزشکی 17» (1976) اثر «دبلیو. وادزورث 19» و «دی. رابینسون 20»، «رویاروییها در پزشکی 21» (1977) اثر «آلن دیویس 22» و «گوردون هوروبین 23»، «سازمان اجتماعی سلامت بازدیدکنندگان 24» (1977) اثر «رابرت دینگوال 25»، «کار پزشکی 26» اثر «پل اتکینسون 27» و «کریستین هیث 28» (1981 ) و «تجربة بالینی: مردمنگاری آموزش پزشکی 29» (1981) اثر «اتکینسون 30». کتاب دیگری که در این سنت تولید شد «تجربة بیماری 31» ( 1984) اثر «ری فیتزپاتریک 32» و همکارانش بود.
و اما در آلمان، اولین کتاب درسی در زمینة «جامعه شناسی پزشکی» «کتاب جامعهشناسی پزشکی 33» بود که توسط «یوهانس سیهگریست 34» در سال 1974 نوشته شد و تا سال 1995 پنجبار تجدید چاپ شد. در میان دیگر متون آلمانیزبان بویژه راجع به «جامعه شناسی پزشکی» و نه ترکیبی از «روانشناسیپزشکی 35» و «جامعه شناسی 36» (که بشدت به سنگینتر کردن وزن «روانشناسی 37» تمایل دارد) دو کتاب وجود دارند که در سال 1975 پا به عرصة وجود گذاشتهاند؛ اینها عبارتند از «جامعه شناسی در پزشکی 38» اثر «کریستین فون فربر 39» و کتاب «جامعه شناسی پزشکی 40» اثر «بریگیته گیسلر 41» و «پیتر توما 42» که چاپ دوم آن در سال 1979 به میان آمد.
دو کتاب دیگر که در سال 1978 منتشر شدند عبارتند از «جامعه شناسی پزشکی» اثر «هانس اولریش دپه 43» رهبر جامعهشناسان پزشکی مارکسیست آلمان غربی و «جامعه شناسی پزشکی» اثر «ویلهلم روزلر 44» و «هربرت ویفهیوز 45». کتابهای بیشتر در این زمینه که اخیراً به چاپ رسیدهاند عبارتند از کتاب «Medizin in unserer Gesellschaf 46» اثر «پل لوث 47» (1986) و کتاب «جامعه شناسی پزشکی» نوشتة «الکساندر شولر 48» و همکارانش در سال (1992).
«شولر» و «دونالد لایت 49» جامعهشناس پزشکی آمریکایی با مشارکت هم در سال 1986 اثر مهم دیگری دربارة نظام ارائة خدمات بهداشت و درمان آلمان تحت عنوان «ارزشهای سیاسی و خدمات بهداشت و درمان: تجربة آلمان 50» به چاپ رسانده بودند. از دیگر مطالعات عمدة آلمانیها در جامعه شناسی پزشکی میتوان به آثار کسانی همچون «گونتر لوخمن 51» و همکارانش با عنوان «سلامت و بیماری در آمریکا و آلمان 52» (1989) و «نظام بهداشت و درمان در اتحادیه اروپا 53» (1995) اشاره داشت.
با اینحال «جامعه شناسی پزشکی» در آلمان همچون هر جای دیگری هنوز علمی نوپاست؛ در واقع از سال 1958 بوده است که دانشمندان آلمانی به این رشته گرایش پیدا کردهاند و تا سال 1970 «جامعه شناسی پزشکی» هیچ جایگاهی در نظام آموزش پزشکی آلمان نداشته است (Cockerham 1983). رابطة سنتی موجود میان «جامعه شناسی» و «پزشکی» در آلمان در حقیقت ریشه در «پزشکی اجتماعی 54» دارد که باز میگردد به تلاشهای برخی از چهرههای تاریخی آلمان در پزشکی قرن نوزدهم، در درجه اول همچون «رودولف ویرچو 55»، «سالومون نیومن 56» و «آلفرد گروژان 57» از بابت تأکیدی که بر ارتباط بین دو عامل «بیماری» و «شرایط اجتماعی» داشتهاند.
«ویرچو» که با کار در زمینة آسیبشناسی سلولی سهم عمدهای در توسعة پزشکی غرب داشت یک بار اعلام کرد که «پزشکی یک علم اجتماعی است»! این بیان و بینش او در این مورد اغلب بعنوان یک توجیه تاریخی برای همکاری بین دو علم «پزشکی» و «جامعه شناسی» در آلمان مورد استناد قرار میگیرد. اما چه چیز باعث شد تا دهة 1970 شرایط روشنفکری امیدوار کنندهای برای «جامعه شناسی پزشکی» در آلمان غربی وجود داشته باشد و بعد در رقابت با «پزشکی اجتماعی» پس رانده شود و از سوی جامعهشناسان آکادمیک مورد بیتوجهی واقع شود؟ بنا به نوشتة «الیزابت کلاوز 58» (1982) اینکه «جامعه شناسی پزشکی» توانست کنترل دانش «جامعه شناسی پزشکی» در آلمان غربی را بدست آورد بخاطر افزایش تعداد جامعهشناسانی بود که به تحقیق در زمینة «جامعه شناسی پزشکی» هدایت شدند.
در حال حاضر «جامعه شناسی پزشکی» در حال تبدیل شدن به بزرگترین زیرشاخة جامعهشناختی در «جامعه شناسی» از نظر مشارکتکنندگان در آنست. با فروپاشی «کمونیسم» در سال 1989 و 1990 و متعاقب آن یکپارچه شدن مجدد آلمان، گسترش «جامعه شناسی پزشکی» به دانشگاههای آلمان شرقی در حال شکل گرفتن است. «جامعه شناسی پزشکی» در دولت آلمان شرقی بنیان مارکسیستی داشت از این جهت در این منطقه بنا به برخی از سنن زمینة مساعدی برای رشد این رشته بوجود آمد (Huttner 1987).
یکی از نشریات مهم در «جامعه شناسی پزشکی» در دهة 1980 «تحول اجتماعی پزشکی آمریکا 59» اثر «پل استار 60» بود (1982) که به کسب «جایزة پولیتزر 61» هم نائل آمد. کتاب «استار» نزول جایگاه و قدرت حرفهای شغل پزشکی و افزایش نظامهای ارائه خدمات بهداشت و درمان شرکتی را در راستای رسیدن به سود مورد بررسی قرار داد. بخشهای عمدهای از پژوهش در «جامعه شناسی پزشکی» در اواخر دهة 1980 شامل مطالعات پیرامون تفاوتهای بهداشت و درمان میان زنان و مردان (Verbrugge 1985 ،1989)، قشربندی اجتماعی و سلامت و درمان (کاپلان 1989)، شیوههای زندگی سالم و بهداشتی (Cockerham ، Kunz ، Lueschen ، و Spaeth 1986؛ Cockerham ، Kunz ، و Lueschen 1988) و ایدز (Weitz 1989) و نیز تحقیقات فزاینده از جایگاه حرفهای در شرف تغییر پزشکان (ریتزر و Walczak 1988) بودهاند.
تلاشهایی هم در جهت تثبیت کاربرد تئوریهای جامعهشناختی در آثار «جامعه شناسی پزشکی» در جریان بود. در ایالات متحده «ویتزکین 62» (1989) سهم عمدهای در کاربرد «تئوری مارکسیستی» در تجزیه و تحلیل تعامل پزشک و بیمار داشت، در حالی که «باری گلاسنر 63» (1988 ، 1989) «تئوری پستمدرن 64» را در راستای تجزیه و تحلیل «بدن» و «خود» 65 بکار گرفت. تحقیقات بر روی بدن در طول این دوره با اقبال عمدهای روبرو شد، به ویژه در اروپا که در آن کتاب «برایان ترنر 66» با عنوان «بدن و جامعه 67» (1984) آغازگر مباحثات جامعهشناختی در مورد این موضوع شد. «ترنر» بخش اعظم بینش خود را بر پایة اثری متقدم از نظریهپرداز فرانسوی «میشل فوکو 68» (1973) بنا نهاد که به بررسی شیوههایی پرداخته بود که طی آن دانش پزشکی برای کنترل اجتماعی بدن انسان توسط نهادهایی همچون درمانگاه مورد استفاده قرار میگرفت.
همچنین در اروپا، جامعهشناسان پزشکیای همچون «گراهام سکمبلر» بریتانیایی کتابی بیسابقه تحت عنوان «نظریههای جامعه شناسی و جامعه شناسی پزشکی 69» (1987) منتشر ساخت که توأمان تنوعی از چشماندازهای نظری در زمینة سلامت و پزشکی به ارمغان آورد و «یوتا گرهارد 70» آلمانی بحثهای نظری گستردهای- به وسعت یک دهه کار- در کتاب خود «ایدههایی دربارة بیماری : تاریخ سیاسی و روشنفکری جامعه شناسی پزشکی 71» (1989) فراهم ساخت.
پایان بخش هفتم
پینوشتهای بخش هفتم:
1- Applied Medical Sociology 2- Sociology in Medicine 3- R. Kenneth Jones 4- Patricia Jones 5- An Outline of Sociology as Applied to Medicine 6- David Armstrong 7- A Sociology of Medical Practice 8- Caroline Cox 9- Adrian Mead 10- Sociology as Applied to Medicine 11- Donald Patrick 12- Graham Scambler 13- Symbolic Interactionist 14- Ethnomethodology 15- Going to See the Doctor 16- G. Stimson 17- A. Webb 18- Studies in Everyday Medical Life 19- W. Wadsworth 20- D. Robinson 21- Medical Encounters 22- Alan Davis 23- Gordon Horobin 24- The Social Organization of Health Visitor Training 25- Robert Dingwall 26- Medical Work 27- Paul Atkinson 28- Christian Heath 29- The Clinical Experience: An Ethnography of Medical Education 30- Atkinson 31- The Experience of Illness 32- Ray Fitzpatrick 33- Lehrbuch der Medizinischen Soziologie 34- Johannes Siegrist 35- Medical Psychology 36- Sociology 37- psychology 38- Soziologie fur Mediziner 39- Christian von Ferber 40- Medizinsoziologie 41- Brigitte Geissler 42- Peter Thoma 43- Hans Ulrich Deppe 44- Wilhelm Roessler 45- Herbert Viefhues 46- Medizin in unserer Gesellschaf 47- Paul Liith 48- Alexander Schuller 49- Donald Light 50- Political Values and Health Care: The German Experience 51- Giinther Luschen 52- Health and Illness in America and Germany 53- Health Systems in The European Union 54- Social Medicine 55- Rudolf Virchow 56- Salomon Neuman 57- Alfred Grotjahn 58- Elizabeth Claus 59- The Social Transformation of American Medicine 60- Paul Starr 61- Pulitzer prize 62- Waitzkin 63- Barry Glassner 64- Postmodern Theory 65- The Body and The Self 66- Bryan Turner 67- The Body and Society 68- Michel Foucault 69- Sociological Theory and Medical Sociology 70- Uta Gerhardt 71- Ideas about Illness: An Intellectual and Political History of Medical Sociology
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: جامعه شناسی, جامعه شناسی شرقی, جامعه شناسی پزشکی, کاکرهام و ریتچی
[ دوشنبه ۸ تیر ۱۳۹۴ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
جامعه شناسی شرقی
بخش شانزدهم: همه چیزِ یک علم تابع موضوعش است!
حسین شیران
در ادامة بحث بخش پیش باید گفت علیالاصول حیات و ممات علوم در درجة اول بسته به حیات و ممات موضوعات مورد مطالعةشان است. این را دیگر همه خوب میدانیم که یک علم اساساً زمانی در جهان شناخت ما متولد میشود که در جهان طبیعت، موضوع مورد مطالعة معین و مشخصی برای خود دست و پا کرده باشد. البته این بمعنای این نیست که الزاماً هر علمی باید موضوع مورد مطالعة مجزا و منحصر بفردی برای خود داشته باشد؛ بیتردید جهان پیرامون ما پر از موضوعات متعدد و متنوعیست که علوم مختلف هر کدام بطور خاص میتوانند یکی از آنها را برگزینند و پیرامون آن به مطالعه و تحقیق و تفحص بپردازند؛ با این وجود از نقطهنظر شناخت شناسی هیچ ایرادی ندارد که یک موضوع مشخص به اشتراک مورد مطالعة چندین و چند علم هم واقع گردد.
در اینگونه موارد اساساً و اصولاً دستکم داشتن یک «قلمرو» یا یک «روش مطالعاتی خاص» یا یک «هدف یا غایت خاص» و یا گاه یک «دیدگاه یا طرز نگرش خاص» نسبت به موضوع مشترک برای تمایز علوم از هم کفایت میکند. بر این مبنا، علوم متعددی که ما تحت عناوین مختلف میشناسیمشان در حقیقت امر چیزی بیش از بخشها یا قطعات یا تقسیمات متعدد «جهان شناخت» ما نیستند که هر کدام در درجة اول بر حسب «موضوعی خاص» که برای مطالعة خود برگزیدهاند و در درجة دوم بر حسب «قلمرو» یا «هدف» یا «روش» یا «دیدگاه» خاص خود نسبت به «موضوعی مشترک» از هم سوا گشته و هر کدام نام و عنوانی خاص یافتهاند!
این چند مورد که بر حسب ضرورت و اهمیت در دو سطح یا دو درجه نامی از آنها بردیم ملاکهای چندگانهای هستند که غالباً شناختشناسان برای متمایز ساختن و مستقل دانستن علوم از هم در نظر میگیرند و عملاً با استناد به آنها حدود و ثغور علوم مختلف را در عرصة شناخت بشر معین و مشخص میسازند. البته باید گفت که این کار یعنی مرزبندی میان علوم، بطور مشخص در ارتباط با علوم دستة اول یعنی آنها که از موضوع مورد مطالعة مستقلی برخوردارند به آن صورت دشوار نیست چرا که تفاوت و تمایز موضوعات از هم، خود تا حدود زیادی مبین خط و مرزهای علوم مطالعهکنندة آنها از یکدیگر هم هست اما تعیین خط و مرز میان علوم دستة دوم یعنی آنها که موضوع مورد مطالعةشان مشترک است در واقع امر قدری پیچیدهتر از این حرفهاست.
این دسته از علوم در اقلیم شناخت، همسایگان دیوار به دیوار هم هستند و همه باهم در کنار هم به اصطلاح یک «جرگه علم» میسازند!
برای درک بهتر این مطلب کافیست شما «جهان شناخت بشر» را به «جهان زیست بشر» (کرة زمین) تشبیه کنید؛ در این جهان («جهان شناخت بشر») همانطور که گفتیم مجموعه علومی که «وحدت موضوع» دارند در کنار هم باهم «جرگههای علم» را تشکیل میدهند؛ این «جرگهها» را شما با عنوانهای کلیای همچون علوم ریاضی، علوم طبیعی (تجربی) و علوم انسانی و ... خوب میشناسید؛ این جرگهها در حقیقت «قاره»های جهان شناخت ما هستند که از قضا همچون قارههای زمین تعدادشان زیاد هم نیست! اگر که «پیوستگی در خاک» از تجمع چندین و چند کشور در یک نقطه از زمین یک «قاره» میسازد به همین منوال «پیوستگی در موضوع» هم از علمهای متمرکز در یک حوزه از جهان شناخت ما یک «جرگه علم» میسازد! ...
در راستای این تشبیه، هر یک از «علم»های موجود در هر «جرگه علم» هم دقیقاً در حکم «کشور»های مستقر در هر «قاره» میباشند! آنجا و در آن سطح، اگر که وجه تمایز «جرگه یا قارههای علم» از هم در درجة اول در تفاوت موضوعاتشان بود اینجا و در این سطح، وجوه تمایز علوم متعددِ موجود و مستقر در هر جرگه یا قاره علم از یکدیگر که وحدت موضوع دارند هم در ملاکهای درجة دوم علم بودن یعنی «قلمرو» و «هدف» و «روش» و «طرز نگرش» و شاید برخی دیگر از این قبیل است! وضعی مشابه این را شما در کشورهای موجود و مستقر در یک قاره میبینید؛ این کشورها اگر چه در یک نقطه از زمین، خاکشان که نخستین ملاک موجودیتشان است بهمپیوسته است- و بقولی «وحدت خاک» دارند، با این حال شکی نیست که هر کدام از آنها به استقلال، مرزبندیهای معین و مشخص و از جانب دیگران به رسمیت شناخته شدة خاص خود را دارند و در درون این مرزبندیها هر کدام از قلمرویی با خط مشیها و اسباب و اساس و اهداف و آرمانهای خاص خود برخوردارند!
حالا همانطور که هر یک از این کشورها در قلمروهای خاص خود به «ایالات» و «شهرستان»های متعدد تقسیم میشوند (و گاه حتی به مرور زمان مبتنی بر یکسری شاخصها و ملاکها با انشعاب و استقلال جزئی از جزء دیگر بر تقسیمات و تعداد آنها هم افزوده میشود) یک چنین روال و روندی کم و بیش در جهان شناخت ما در قلمروهای خاص هر علم هم حاکم هست که ما اینجا از باب اجتناب از اطناب کلام از خیر تدقیق در آنها میگذریم و تمام مطالب فوق را در یک بند چنین خلاصه میکنیم که:
از نقطهنظر شناخت شناسی، اشتراک در موضوع هرگز مخل علم بودن نیست و از این حیث هیچ فرقی میان این دو دسته از علوم- علومی که موضوع مورد مطالعةشان مختص است و علومی که موضوع مورد مطالعةشان مشترک است وجود ندارد و در هر حال آنچه در آن تردیدی نیست اینست که در هر دو صورت- چه به اختصاص و چه به اشتراک، «داشتن موضوعی مشخص» برای مطالعه کردن ملاک اول اظهار وجود یا بقولی دیگر گام نخست برای تولد یک علم است و تنها و تنها در صورت محقق شدن این امر است که جا برای طرح ملاکهای تالی و ثانی همچون «قلمرو»، «هدف»، «روش» و «طرز نگرش» که در درجة دوم ضرورت و اهمیت قرار دارند باز میشود و اگر که این کار یعنی تعیین و تخصیص و تصریح موضوع مورد مطالعه بدرستی صورت نپذیرد عملاً و نظراً تولد یک علم ممکن و میسر نخواهد بود!
این نکته بخوبی بیانگر ضرورت و اهمیت موضوع برای علوم است؛ در حقیقت امر، یک علم با یافتن یک موضوع است که پا به عرصة وجود مینهد و بعد مبتنی بر کم و کیف موضوع است که بتدریج در قالب یک علم، اسباب و اساس لازم برای تحقیق و تفحص پیرامون آن فراهم میشود و بعد مبتنی بر سیر و دوام موضوع است که یک علم در طول زمان جریان مییابد و عمر میکند و بعد مشخصاً با مرگ موضوع یک علم است که مرگ علم هم رقم میخورد! از این نظر اگر که در یک جمله بگوییم «همه چیزِ یک علم تابع موضوعش است» پربیراه نگفتهایم!
پایان بخش شانزدهم
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: جامعه شناسی, جامعه شناسی شرقی, جامعه شناسی علم, جامعه شناسی معرفت
[ یکشنبه ۶ اردیبهشت ۱۳۹۴ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
فرهنگ جامعه شناسی پزشکی Dictionary of Medical Sociology
نوشتۀ ویلیام سی. کاکرهام William C. Cockerham و فریس جی. ریتچی Ferris J. Ritchey
ترجمۀ حسین شیران Hossein Shiran
****************************************************
گذشتههای نه چندان دور: 1970-1990
در آغاز دهة 1970 کتابها و مقالههای متعددی در زمینة «جامعه شناسی پزشکی» وجود داشت اما بغیر از کتاب «لئون رابرتسون 1» و «مارگارت هیگرتی 2» با عنوان «جامعه شناسی پزشکی: رویکرد نظامهای عمومی 3»* که در سال 1975 منتشر شد در آمریکا هیچ منبع درسی دیگری در بین سالهای 1970 و 1977 منتشر نشد. با این حال، در سال 1977، به محض اینکه تعدادی از جامعه شناسان پزشکی فرصت تهیه و تدارک مواد و مطالب تازهای در این زمینه را یافتند موجی از ظهور کتابهای جدید به راه افتاد.
نخست کتاب «جامعه شناسی مراقبتهای بهداشتی و سلامتی 4» (1977) «داریل انوس 5» و «پل سلطان 6» و کتاب «جامعه شناسی بهداشت و سلامت 7» «اندرو توادل 8» و «ریچارد هسلر 9» (1977) پا به عرصه گذاشت که در سال 1987 به چاپ دوم هم رسید؛ بعد هم چاپ نخست از کتاب «جامعه شناسی پزشکی» (1978) اثر «ویلیام کاکرهام 10» و پس از آن کتاب «جامعه شناسی پزشکی» اثر «جان دنتون 11» (1978) و نیز چاپ دوم کتاب «کو ۱۲» (1978) و «مکانیک 13» (1978) از راه رسید.
کتابهای درسی بعدی عبارت بودند از «جامعه شناسی پزشکی» «میناکو مایکوویچ 14» (1980)، «جامعه شناسی پزشکی» «ویلیام روزنگرن 15» (1980)، «جامعه شناسی بهداشت و سلامت» «فردریک وولینسکی 16» که در دو چاپ (1980 و 1988) به میان آمد، «جامعه شناسی پزشکی» «امیلی مامفورد 17» (1983) و «جامعه شناسی پزشکی و بیماری 18» اثر مشترک «ریچارد کورتز 19» و «اچ. پل کالفنت 20» ( 1984). در سال 1989 کتاب دیگری باز با عنوان «جامعه شناسی پزشکی» از «رنه فاکس 21» منتشر شد که دربرگیرندة مجموعهای از مقالات او در ارتباط با موضوعات مختلف بود. ضمن اینکه کتاب «کاکرهام» هم در طول این دهه سه بار در طی سالهای ۱۹۸۲، ۱۹۸۶ و ۱۹۸۹ تجدید چاپ شد.
در ادامه در کنار کتابهای درسی، چندین کتاب غیردرسی هم منتشر شد که از این دست میتوان به آثار «هوارد شوارتز 22» و «کری کارت 23» (1986) که به چاپ دوم هم رسید، «گری آلبرشت 24» و «پل هیگینز 25» (1979)، «مکانیک» (1980)، «پیتر کنراد 26» و «راشل کرن 27» (1990) که به چاپ سوم هم رسید، «لیندا آیکن 28» و «دیوید مکانیک» (1986) و سرانجام «فیل براون 29» (1989) اشاره کرد.
پژوهشهایی که در حوزة جامعه شناسی پزشکی از اوایل دهة 1970 تا سال 1989 انجام شد هم در زمینة علایق جامعه شناسان پزشکی و هم در خصوص ارائة خدمات بهداشتی و درمانی در ایالات متحده نشانگر تغییر بود. برخی از این پژوهشها بر سنجش ویژگیهای سازمانی و میزان اثربخشی بیمارستانها و سایر سازمانهای مراقبت بهداشتی متمرکز شدند. مطالعات پیرامون استرس و فشار حوادث زندگی بر سلامت جسمانی و روانی نیز محققان متعددی را به خود جلب کرد بنحوی که حالا دیگر نشر کتاب در این زمینه به یک امر معمول در جامعه شناسی پزشکی بدل گشته است (میروفسکی 30 و راس 31، 1989). کارهای دیگر بر ایجاد الگوهای کمّی متمرکز شدند همچون الگویی که توسط «رونالد اندرسن 32» و همکارانش (1975) برای سنجش متغیرهای مهم و معنیدار در استفاده از خدمات پزشکان ارائه شد.
همانگونه که اشاره شد اینطور نبود که همواره چشماندازهای پزشکی بر تغییر شکل و جهت پژوهشهای جامعه شناختی مؤثر باشند چندین مطالعة انتقادی عینی در زمینة حرفة پزشکی هم در دهة 1970 منتشر شدند که به هر حال بر جریان امر تأثیرگذار بودند. با این حال تمایل به استفاده از خدمات بهداشتی و درمانی بطور عمده در کانون توجهات باقی ماند چرا که الگوهای استفاده در ایالات متحده به نفع این جریان تغییر کرد. برنامههای بیمة خدمات بهداشتی و درمانی همگانی موانع و مشکلات مالی اقشار فقیر جامعه را برای استفاده از خدمات بهداشتی و درمانی کاهش دادند تا آنجا که پژوهشهای متعدد نشان داد استفاده از خدمات پزشکی در نزد طبقات پایین جامعه حتی بیشتر از طبقات بالا گشته است ( اندرسن و اندرسون، 1979؛ کاکرهام، 1995).
علاوه بر این، فرهنگ فقر که دربرگیرندة باورها، نگرشها و هنجارهای طبقات پایین و قومیتها بود و همچون حصاری بلند گرایش و تعامل اقشار فقیر با پزشکان را محدود میساخت در مطالعات این سالها بسیار کم اهمیتتر از مطالعاتی شد که در طی دهههای 1950 و 1960 در حوزة جامعه شناسی پزشکی انجام شدند. با این حال در حال حاضر به نظر میرسد که موانع سیستمی موجود در سازمانها و فضا و محیط روانشناختی مؤسسات پزشکی یک عامل مهم و اساسی در کاهش استفاده از خدمات پزشکان توسط اقشار فقیر باشد در حالیکه انتظار میرود استفاده از خدماتی از این قبیل، نظر به نیاز بیشتری که در آنها موجود و ملموس است حتی بیشتر از اقشار دیگر هم باشد.
خارج از حوزة ادبیاتی بحثِ ارائة خدمات بهداشتی و درمانی که در کانون توجهات جامعه شناسان پزشکی بود انتقاداتی چند از چشمانداز مارکسیستی هم توسط «ویسنته ناوارو 33» (1976 ، 1986) و «هوارد ویتزکین 34» (1983) ارائه شد. در همین حال، در غرب اروپا بویژه در بریتانیا، آلمان و هلند، «جامعه شناسی پزشکی» به سمت و سوی یک زیرشاخة علمی تکامل یافته در حوزة جامعه شناسی تحول یافت. در بریتانیا در اواسط دهة 1960 بود که جامعه شناسی پزشکی روی به توسعه گذاشت و بزودی به یک حوزة کاری بزرگ در جامعه شناسی تبدیل شد. اولین کتاب درسی در جامعه شناسی پزشکی در انگلستان «جامعه شناسی در پزشکی» اثر «مروین ساشر 35» و «ویلیام واتسن 36» بود که در سال 1962 منتشر شد؛ دومین اثر به تبعیت از «جامعه شناسی پزشکی» آمریکا، توسط «کیم هاپر 37» در سال 1985 انتشار یافت. کتابهای دیگری که مشتمل بر بینشهای ادبیات جامعه شناسی پزشکی بریتانیا بودند عبارتند از «بیماران، پزشکان و خدمات پزشکی 38» (1973) اثر «دیوید رابینسون 39» و «مروری مجدد بر پزشکی عمومی: دومین تحقیق پیرامون بیماران و پزشکان آنها 40» ( 1981) اثر «آن کارترایت 41» و «رابرت اندرسون 42» که در واقع حاصل تحقیق پیمایشی بود که پیشتر در سال 1964 انجام شده بود.
«دیوید تاکِت 43» هم کتابی تحت عنوان «مقدمهای بر جامعه شناسی پزشکی» در سال 1976 منتشر ساخت؛ در نهایت کتاب «قدرت پزشکی و دانش اجتماعی 44»ِ «برایان ترنر 45» (1987) بینش برگزیدهای در جامعه شناسی پزشکی رو کرد که بواسطة آن نظریة جامعهشناختی در نقد علم پزشکی بکار رفت. علاوه بر این، بریتانیاییها برای جامعه شناسی پزشکی دو مجله بنامهای «علوم اجتماعی و علم پزشکی» و «جامعه شناسی سلامت و بیماری» به راه انداختند که مورد توجه خوانندگانی از سراسر جهان قرار گرفت.
پینوشتهای بخش ششم:
۱- Leon Robertson
۲- Margaret Heagerty
۳- Medical Sociology: A General Systems Approach
۴- The Sociology of Health Care
۵- Daryl Enos
۶- Paul Sultan
۷- Sociology of Health
۸- Andrew Twaddle
۹- Richard Hessler
۱۰- William Cockerham
۱۱- John Denton
۱۲- Coe
۱۳- Mechanic
۱۴- Minako Maykovich
۱۵- William Rosengren
۱۶- Frederic Wolinsky
۱۷- Emily Mumford
۱۸- The Sociology of Medicine and Illness
۱۹- Richard Kurtz
20- Paul Chalfant
۲1- Rene Fox
۲2- Howard Schwartz
۲۳- Cary Kart
۲۴- Gary Albrecht
۲۵- Paul Higgins
۲۶- Peter Conrad
۲۷- Rochelle Kern
۲۸- Linda Aiken
۲۹- Phil Brown
۳۰- Mirowsky
۳۱- Ross
۳۲- Ronald Andersen
۳۳- Vicente Navarro
۳۴- Howard Waitzkin
۳۵- Mervyn Susser
۳۶- William Watson
۳۷- Kim Hopper
۳۸- Patients, Practitioners and Medical Care
۳۹- David Robinson
۴۰- General Practice Revisited: A Second Study of Patients and Their Doctors
۴۱- Anne Cartwright
۴۲- Robert Anderson
۴۳- David Tuckett
۴۴- Medical Power and Social Knowledge
۴۵- BryanTurner
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: جامعه شناسی, جامعه شناسی شرقی, جامعه شناسی پزشکی, کاکرهام و ریتچی
[ چهارشنبه ۶ اسفند ۱۳۹۳ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
آغاز جلد دوم
دزدان سرزمین یا سرزمین دزدان- بخش سیزدهم
The Thieves of The Land or The Land of The Thieves 13
(جامعه شناسی رفتار اقتصادی-اجتماعی مردم ایران)
حسین شیران
دوازده بخش اول این مجموعه نوشتار در قالب یک جلد در فضای مجازی منتشر شد و زینپس هر آنچه بیاید لاجرم در جلد دوم آن جای خواهد گرفت. در آغاز این جلد، پیش از آنکه بحثهای پیشین خود را پیبگیریم بگذارید نکتهای را در خصوص عنوان موضوع مورد بحث یعنی «دزدان سرزمین یا سرزمین دزدان»- بخصوص جزء دومش یعنی «سرزمین دزدان»، که انگار با انتشار جلد اولش بصورت کتاب الکترونیک اندکی حساسیتبرانگیز شده یا میشود و نیز چند نکتة دیگر پیرامون آن یادآور شویم.
البته ما پیشتر در بخشهای نخستین در ارتباط با موضعهای ممکن و محتمل در برابر موضوع و عنوان آن به حد نیاز سخن گفتهایم و دیگر قصد تکرار آنها را نداریم. به هر حال آنها که اهل اندیشه و علم و قلماند بیهیچ نیازی به هیچ تذکرهای خود اساس را از بساط تشخیص میدهند و خیلی زود اینکه یک قلم با چه نیتی به کدام سو روانست را درمییابند! منتهی از آنجا که به هر حال کم نیستند کسانی که حوصلة طی بساط و درک اساس را ندارند و اغلب ترجیح میدهند با استشمام شمهای از شمیم ظواهر هر چه سریعتر بر مسند قضاوت تکیه زنند و راست ناراست حکم صادر کنند و در نهایت به جای حل مسائل، خود مسألهساز شوند این بخش، مفید و مختصر به شرح علت طرح این اساس و بسط این بساط اختصاص مییابد تا خود روشن شود این قافله را مقصد و مقصود کجاست!
پیش از هر چیز باید گفت عنوانی که ما برای این مجموعه نوشتار برگزیدهایم (یعنی «دزدان سرزمین یا سرزمین دزدان») در واقع شکل فشردة پرسش اصلی و اساسی ما در این مجموعه نوشتار است؛ صورت مبسوط این پرسش چنین است: آیا در این سرزمین، تنها گروهی از افراد خاص- بنحویکه خود میدانند و ما هم میدانیم، دزدی میکنند یا نه تقریباً همة ما- بنحویکه گاه میدانیم و گاه نمیدانیم، هر کدام بنوعی مشغول این کار بوده و هستیم؟ ...
این قید «خود میدانند و ما هم میدانیم» و «گاه میدانیم و گاه نمیدانیم» در این پرسش معطوف به مسألة مهم و اساسی دیگریست که در اصل به «معنی و مفهوم واژة دزدی از نقطهنظر جامعه شناسی» مربوط میشود. در چند بخش پیش این مسأله مطرح شد و در بخشهای بعدی هم بالضروره پیگرفته خواهد شد. صورت کلی این مسأله هم اینست: آیا دزدی در جامعه، تنها در آنچه «عرف» و «قانون» بطور مشخص معین داشته است (یعنی برداشتن «مال» دیگری بدون اذن و آگاهی او (جرائم مربوط به مال)) خلاصه میشود یا بیش از این متضمّن معانی و مفاهیم دیگری هم هست یا میتواند باشد؟ ...
این پرسش از این جهت که مبنای تئوریک پاسخ ما به پرسش اصلی محسوب میشود و تحققاً با روشن شدن این مسأله است که تکلیف آن مسأله هم روشن میشود برای بحث حاضر ما بسیار حائز اهمیت است. در حقیقت «هدف اصلی» ما از طرح و بسط این موضوع با این عنوان در اینجا عمدتاً بحث پیرامون این یک مسأله یعنی «معنی و مفهوم دزدی از نقطهنظر جامعه شناسی» میباشد آنهم به این امید سعید که - به لطف خدا - توفیق یابیم علیرغم اینهمه هایوهوی و پریشانیها و آشفتگیهایی که به هر حال روزگار در بین و ذهنمان بپا کرده و باز خواهد کرد - به یاری همدیگر - «معنی و مفهوم حقیقی دزدی» را در اذهان خود و مردمان دیار خود جا بیندازیم تا مشخصاً در ارتباط با موضوع و معضلی که حالا بنا به شواهد بیشمار بشدت گریبانگیر جامعةمان گشته است (اهمیت و ضرورت طرح موضوع و مسأله را هم از این نکته دریابید) یک گام مهم و اساسی به پیش برداشته باشیم!
البته در اینکه کار کار دشواریست و راه راه درازی، هیچ تردیدی نیست! و بعد باید این را هم در نظر داشت که حتی اگر این مهم یعنی درک معنی و مفهوم دزدی از نقطهنظر جامعه شناسی در کوتاهترین زمان - به فرض محال - تمام و کمال در جامعه ممکن و میسر گردد باز خاک پاک ما تا رسیدن به نقطة مطلوبش راه دور و درازی در پیش خواهد داشت، چرا که این گامی که بدین شکل برداشته میشود در وهلة اول مشخصاً در دنیای پر رمز و راز «ذهنیت جامعه» است که برداشته میشود و همانطور که پیش از این هم گفتیم برای رسیدن به سرانجام کار پیرو آن گام گام دیگری هم لازم و ضروریست که باید تحققاً در بستر دنیای پر پیچ و خمِ «عینیت جامعه» برداشته شود!
این همان بحث آشنای «از علم به عمل رسیدن» است که از بس بعنوان یک ضرورت در ارتباط با هر زمینه و هر امری مطرح شده و میشود دیگر تصور نمیکنم هیچ نیازی به بند و بسط بیشتر داشته باشد، جز اینکه، نظر به اهدافی که در پیش داریم، باید یادآور شویم این بحث غیر از بحث آشنای «خواستن و توانستن» است! البته از این جهت که هر دو در یک زمینه مطرح میشوند (زمینة «شدن») بلاشک میان آنها قرابت و شباهتهای بسیاری میتوان یافت اما این به معنای یکی بودن آنها نیست چرا که به هر حال وجوه مغایرتی هم میان آنها میتوان یافت؛ نخست اینکه حوزة طرح بحثِ «خواستن و توانستن» بسی عامتر و وسیعتر از حوزة طرح بحثِ «از علم به عمل رسیدن» است تا آنجا که اگر اندکی تسامح در مفهوم به خرج بدهیم این بحث غیر از انسان حتی حیوان را هم دربرمیگیرد چرا که به تحقیق «خواستن» میتواند معطوف به «غرایز» هم باشد- همانگونه که در اغلب موارد هم اینگونه است، و از آنجا که تنها این انسان نیست که مبتنی بر غرایز خود عمل میکند بلکه حیوان هم در این ویژگی با او شریک است خواهناخواه پای حیوان هم به این میدان باز میشود!
حتی اگر دایرة مفهومی «خواستن» را آنچنان تنگ بگیریم که خاص انسان باشد و حیوان را هیچ راه ورودی بدان نباشد باز بنا به شکل و فرم برآورده شدن همه یا بخشی از خواستنهایمان که به هر حال با اتکا به غرایز محقق میشوند میتوان گفت که دستکم بخشی از «خواستن و توانستن»های ما انسانها واجد «شکل حیوانی» خواهد بود- همچنانکه هست! ... اما در بحثِ «از علم به عمل رسیدن» هرگز امکان ورود حیوان و یا کلاً غیرانسان نیست، چون در این جهان هم خصیصة «کسب علم» خصیصة خاص آدمیست و هم خصیصة «اندیشة عمل»؛ از این جهت بجرأت میتوان گفت که بحثِ «از علم به عمل رسیدن» یک بحث خاص خاص آدمیست و هرگز طرح آن برای غیرانسان ممکن و مجاز نمیباشد!
به این ترتیب بحثِ «از علم به عمل رسیدن» در موقعیتی خاص بر بحث عامِ «خواستن و توانستن» قرار میگیرد، البته نه به این معنی که از حوزة آن خارج میشود، نه! هرگز اینگونه نیست؛ «از علم به عمل رسیدن» همیشه و در هر حال نوعی «خواستن و توانستن» است اما نوعی «خواستن و توانستن» که در وهلة اول «خاص انسان» است (در قیاس با حیوان) و در وهلة دوم از شکل و شمایلی «اخلاقی» برخوردار است (در قیاس با اشکال حیوانی و غیراخلاقی آن)! به بیانی دیگر «از علم به عمل رسیدن» نوعی «خواستن و توانستن» است که شکلی «انسانی و اخلاقی» دارد.
قید «اخلاقی» در اینجا از باب تأکید بر «بعد جامعوی» آن است؛ بدیهیست که ما به عنوان یک جامعه شناس و جامعه اندیش نه فقط در کشاکش این بحث بلکه همواره در تمامی مباحث خود الزاماً به آن دسته از پندارها و گفتارها و کردارهایی تأکید و توجه داریم که در راستای تأمین صلح و صفا و سلامت امر جامعه در تمامیت آن باشند- تمامیتی که به هر حال افراد جامعه هم جزئی از آنند و جزئاً صلح و صفا و سلامتیشان در سایة صلح و صفا و سلامت جامعه تأمین میگردد! بنابراین حتی اگر بتوان بر امرِ «از علم به عمل رسیدن» هم همچون «خواستن و توانستن» به هر شکل اهداف و اشکالی غیرانسانی مفروض داشت (که این البته بستگی دارد به اینکه چه معنا و مفهوم و مقصودی از علم و عمل و عالم و عامل در نظر گرفته شود) با این قید معلوم میشود که منظور ما از آن مشخصاً چه شکل یا اشکالی از آنست!
در هر صورت، شرح وجوه مغایرت میان دو بحث «خواستن و توانستن» و «از علم به عمل رسیدن» تنها به عام یا خاص بودن حوزه و یا دخالت یا عدم دخالت عنصر غریزه در آن ختم نمیشود! غیر از اینها و البته در ارتباط با آنها، به باور من، مهمترین وجه تفاوت و تمایز ایندو بحث همانا در «ارادة» مطرح و معطوف در هر کدام است؛ از آنجا که تشخیص و تمییز این وجه در تداوم بحث ما بسیار حائز اهمیت است بخش بعد را به این موضوع اختصاص خواهیم داد.
پایان بخش سیزدهم
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: جامعه شناسی شرقی, جامعه شناسی, حسین شیران, بررسی مسائل اجتماعی
[ چهارشنبه ۱ بهمن ۱۳۹۳ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
فرهنگ جامعه شناسی پزشکی Dictionary of Medical Sociology
نوشتۀ ویلیام سی. کاکرهام William C. Cockerham و فریس جی. ریتچی Ferris J. Ritchey
ترجمۀ حسین شیران Hossein Shiran
****************************************************
دوران پس از پارسونز The Post-Parsons Era
پس از مفهوم «نقش بیمار 1» که توسط «پارسونز 2» توسعه یافت تحقیقات بعدی در «جامعه شناسی پزشکی» بخش عمدهاش در زمینة «آموزش پزشکی» بود. «مرتون 3» و همکارانش در اثر «دانشجوی پزشکی 4» (۱۹۵۷) تحلیلهای کارکردگرایانة خود را تا به مسألة اجتماعیشدنِ دانشجویان پزشکی توسعه دادند؛ مقالۀ «رنه فاکس 5» در زمینۀ «رتبهبندیهای غیرقطعی» هم در این زمینه سهم بسزایی داشت.
چندی پس از آن، «هوارد بکر 6» و دستیارانش، «پسران سفیدپوش 7» (1961) را منتشر ساختند که مطالعهای بود در رابطه با اجتماعیشدن در دانشکدة پزشکی البته از چشمانداز «نظریة کنش متقابل نمادین 8». این مطالعه که به یک مطالعة جامعهشناختی کلاسیک تبدیل شد، ثابت کرد که از هر دو محتوای نظری و روششناختی یک اثر واجد اهمیت است. تکنیکهای مشاهدة مشارکتی که در «پسران سفیدپوش» بکار گرفته شد همچنین ثابت کرد که میتواند مبنایی برای نوآوریهای آتی در هر دو بعد نظری و روششناختی باشد و این همان چیزی بود که بعدها توسط «بارنی گلاسر 9» و «آنسلم اشتراوس 10» در «کشف نظریة زمینهای 11» (1967) و «تحول پایگاه اجتماعی 12» (1971) توسعه یافت. تحقیقات دیگر در زمینة آموزش پزشکی بر آموزش پرستاران و همتایان آنها متمرکز شد، بخصوص کار «فرد دیویس 13» (1972) که بازتابی بود از تحلیلهایی در چارچوب «نظریة کنش متقابل نمادین».
با ارائة پژوهشهایی در زمینة «نظریة کنش متقابل نمادین» در حوزهای که قبلاً تحت سلطة «نظریة کارکردگرایی 14» بود، «جامعه شناسی پزشکی» عرصهای شد برای مباحثات داغ میان این دو مکتب عمدة نظری جامعه شناسی. این مباحثات باعث تهییج هر چه بیشتر علاقة جامعهشناسان آکادمیک به این زمینه شد بطوریکه آغاز دهة 1960 مصادف شد با سیل نشریاتی که در زمینة «جامعه شناسی پزشکی» به راه افتاد. علاوه بر این، بخشِ «جامعه شناسی پزشکی»ِ «انجمن جامعه شناسی آمریکا15» هم بتدریج به یکی از بزرگترین و فعالترینِ گروهها در ASA تبدیل شد. در سال 1966 مجلة «سلامت و رفتار اجتماعی»، مؤسَّس در سال 1960، به یک نشریة رسمی در ASA تبدیل شد و «جامعه شناسی پزشکی» یکی از معدود رشتههای فرعی جامعه شناختی شد که تحت نظارت ASA از حق نشر یک مجلة مخصوص به خود برخوردار شد.
در طول اواسط دهة 1960، دیدگاه کنش متقابل نمادین بر بخش قابل توجهی از نشریات تسلط یافت. یکی از تجلیات این سلطه، مطالعات متعددی بود که با ارجاع به «نظریة برچسب زنی 16» انجام شد و همین خود مباحثات و مجادلات بعدی را برانگیخت. اگرچه «نظریة برچسب زنی» بطور کلی در ارتباط با «رفتار انحرافی» مطرح شده بود محور اصلی این مباحثات نه بر این موضوع که بر «تجربة ذهنی بیمار» متمرکز بود. در این حوزه بتدریج «توماس شف 17» (1966) به طرفدار اصلی رویکرد برچسب زنی تبدیل شد و «والتر گووْ 18» (1970) منتقد اصلی او گشت. نظریة برچسب زنی همچنین برای بیان یافتههای حاصل از مطالعات سلامت جسمانی مورد استفاده قرار گرفت؛ بعنوان مثال، «الیوت فریدسون 19» (1970b) تلاش کرد با بهرهگیری از گرایش برچسب زنی جایگزینی برای مفهوم نقش بیمار پارسونز پیشنهاد دهد.
در اواخر دهة 1950 و دهة 1960 جامعه شناسان کار خود را در حوزة سلامت روانی نه فقط به مطالعة بیماران ذهنی بلکه به مطالعة ننگ 20، استرس، مقابلة خانوادهها با اختلالات ذهنی و سایر بخشهای عملی و نظری مهم گسترش دادند. اثر «تیمارستان 21» «اروینگ گافمن 22» (1961) که به مطالعة زندگی در یک بیمارستان روانی پرداخت، توانست مفهوم اصلیاش یعنی «نهادهای تام 23» را به یک بیان نظری مهم در حوزة جامعه شناسی عمومی تبدیل کند. مطالعات فراوانی که پس از آن رخ داد جامعه شناسیِ اختلالات روانی را به یک زیرشاخة عمده در «جامعه شناسی پزشکی» بدل ساخت ( Cockerham 1996).
دو دستة دیگر از تحقیقات بنحوی خاص در دهة 1960 برجسته شدند. این دسته از تحقیقات آنهایی بودند که به مطالعة رفتارهای مددجویانه 24 و مرگ و مردن 25 پرداختند. رفتارهای مددجویانه یا دلایلی که افراد معین در زمانی که فکر میکنند بیمار هستند به دنبال خدمات حرفهای میگردند یا نمیگردند، یک مسالة مهم پژوهشی هستند و باز هم خواهند بود. مطالعة اصلی در این زمینه، «بهداشت و سلامت رجینویل 26» (1954) «ارل کوس 27» بود که پیوند مهمی میان طبقة اجتماعی و نشانههای مشهود بیماری یا ناتوانی را به نمایش گذاشت.
همچنانکه مطالعة تأثیر قومیت در استفاده از خدمات بهداشتی و درمانی هم به «ساچمن 28» (1965a) محول شد که وی در آن به مطالعة باورها و درجة پذیرش پزشکی مدرن در میان چند گروه قومیتی در شهر نیویورک پرداخت. «ساچمن» بر پایة مفهوم «نظام ارجاع به غیرمتخصص 29» «فریدسون 30» (1960) دریافت که بیشترین مقاومت نسبت به استفاده از خدمات پزشکان در محلههای پایینطبقه با ویژگیهای هویتی پرقدرت و روابط خانوادگی گسترده وجود دارد. در مقالة دیگری، «ساچمن» (1965b) با تدوین الگویی از تجربة بیماری دومین سهم عمدهاش را هم به «جامعه شناسی پزشکی» ایفا کرد. پژوهشهای مرتبط با این مسأله توسط «مارک زبوروفسکی 31» (1952)، «دیوید مکانیک 32» و «ادموند ولکارت 33» (1961) و «ایروینگ زولا 34» (1966) پیگرفته شدند و اطلاعات مهمی در ارتباط با گونههای اجتماعی ادراک بیماری فراهم نمودند.
علاقة عمومی و حرفهای به [مطالعة] مرگ و میر در طول دهة 1960 عملاً تبدیل به یک مُد شد و «جامعه شناسی پزشکی» با پژوهشهای متعددی که در این زمینه داشت در تشدید این وضع بسیار مفید و سودمند واقع شد. کار «گلاسر 35» و «اشتراوس 36» (1965 ، 1968) و «دیوید سودنو 37» (1967) توجه همگان را به جنبههای اجتماعی تجربة مرگ جلب کرد- بویژه به تجربة مرگ غریبانه در یک بیمارستان مدرن که در آن بیمار در یک اتاق ایزوله درمیگذشت در حالیکه اغلب از هر دو جنبة اجتماعی و روانشناختی در انزوا بود! در این میان «سودنو» تفاوت میان «مرگ اجتماعی» را در تقابل با «مرگ بالینی» به نمایش گذاشت در حالی که «گلاسر» و «استراوس» (1965) به توسعة نظریهای در زمینة آگاهیای روی آوردند که در اذهان کارکنان بیمارستانی که در آن بیمارانی با امراض لاعلاج بستری بودند از تصور عدم امکان نجاتشان استنباط میشد.
در نهایت انباشت ادبیات گسترده در حوزة «جامعه شناسی پزشکی» را باید مرهون تلاشهایی دانست که این رشته را در قالب کتابهایی خلاصه کردند که بعنوان منابع درسی برای جریانها و خط سیرهای متعددی که در درون جامعه شناسی پزشکی در بستر دانشکدهها و دانشگاههای سراسر کشور ظهور کردند تألیف شدند. اولین کتاب درسی در زمینة جامعه شناسی پزشکی کتابی به همین نام (جامعه شناسی پزشکی) اثر «نورمن هاوکینز 38» (1958) بود. بعد کتاب «پزشک و بیمار او» (1963) اثر «ساموئل بلوم 39» که تا حد زیادی برای استفادة دانشجویان پزشکی در نظر گرفته شد، ضمن اینکه دو مجموعه از نشریات ریدینگز تحت عناوین «بیماران، پزشکان و بیماریها» (1979) اثر «ای. گارتلی جاکو 40» و کتاب «جامعه شناسی پزشکی» (1989) اثر «هوارد فریمن 41» و همکارانش به ترتیب به چاپ سوم و چهارم رسیدند.
در سال 1968 در قالب یک کتاب درسی از چاپ اول کتاب «جامعه شناسی پزشکی» «[دیوید] مکانیک» رونمایی شد، دو سال بعد (1970) کتاب «جامعه شناسی پزشکی» توسط «رادنی کو 42» به چاپ اول رسید و در همان سال (1970) کتاب «جامعه شناسی بهداشت و سلامت» اثر «رابرت ویلسون 43» چاپ نخست خود را از سرگذراند. البته سال 1970، آثار دیگری را هم دربرداشت مانند «حرفة پزشکی» (1970a ) و «تسلط حرفهای» (1970b ) که هر دو از «فریدسون» بودند. کتاب اخیر «فریدسون» بیانیة عمدهای شد بر جنبههای اجتماعی حرفهای شدن پزشکی.
پینوشتهای بخش پنجم:
1- Concept of The Sick Role
2- Talcott Parsons
3- Robert K. Merton
4- Student Physician
5- Renee Fox
6- Howard Becker
7- Boys in White
8- Symbolic Interactionist Perspective
9- Barney Glaser
10- Anselm Strauss
11- The Discovery of Grounded Theory
12- Status Passage
13- Fred Davis
14- Functionalism
15- American Sociological Association
16- Labeling Theory
17- Thomas Scheff
18- Walter Gove
19- Eliot Freidson
20- Stigma
21- Asylums
22- Erving Goffman
23- Total Institutions
24- help-seeking behavior
25- Death and Dying
26- The Health of Regionville
27- Earl Koos
28- Suchman
29- Lay-referral System
30- Freidson
31- Mark Zborowski
32- David Mechanic
33- Edmund Volkart
34- Irving Zola
35- Glaser
36- Strauss
37- David Sudnow
38- Norman Hawkins
39- Samuel Bloom
40- E. Gartly Jaco
41- Howard Freeman
42- Rodney Coe
43- Robert Wilson
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: جامعه شناسی, جامعه شناسی شرقی, جامعه شناسی پزشکی, کاکرهام و ریتچی
[ چهارشنبه ۲۴ دی ۱۳۹۳ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]

مروری بر نظرسنجی جامعه شناسی شرقی
تحلیل شما از نتیجۀ این نظرسنجی چیست؟
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: جامعه شناسی شرقی, جامعه شناسی, حسین شیران, بررسی مسائل اجتماعی
[ چهارشنبه ۱۰ دی ۱۳۹۳ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]

